«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عرض کردیم که مصلحان اجتماعی، دلسوزان از مذاهب مختلف، وقتی وضع امروز جهان اسلام را نگاه میکنند، میگردند تا سرچشمهی مشکلات را پیدا کنند. برخی مانند جریان اخوان، که در امروز در ترکیهی امروز، جناحِ سرِ کار است، (اردوغان)، در مصر که مُرسی بود و یک جریانِ ریشهدار است، و دیگرانی به این رسیدند که مشکل جهان اسلام از یزید و معاویه است و مشکلات از آنجا شروع شده است.
در میان ما هم افرادی به این نظریه رسیدهاند و تبلیغ هم میکنند و حتّی برنامه تلویزیونی هم داشتند یا دارند، میگویند همه چیز خوب پیش میرفتند، تا اینکه یزید و معاویه آمدند!
ما طرفداری وحدت عالمانه هستیم
دو گروه از شیعیان این حرف را در ادامهی حرف آنها میزنند، یک: گروهی که طرفدار وحدت هستند اما با تقریرِ خاصّ خودشان؛ که راضی هستند مکتب نابود بشود و از بین برود ولی اینها به یک تفاهمی برسند. جزو کسانی هستند که در مذاکرات، همهی خطوط قرمز را زیر پای خود لِه میکنند. وگرنه خیلیها طرفدار وحدت اسلامی با معنای درست آن هستند. اینها میبینند که اگر بگوییم مشکلات جهان اسلام از زمان یزید درست شد، دیگر همه چیز بدون درد و خونریزی پیش میرود!
خودِ همین موضوع هم انحرافِ اینها را نشان میدهد، که حقایق را زیر پا بگذاریم، به طمعِ رسیدنِ به تفاهم!
بنده نام این عزیزان را «طرفداران وحدت احمقانه» گذاشتهام. یعنی مردم در بیخبری بسر ببرند. وقتی انسان نداند با قاتل پدر خود رفتار میکند که کاری با او ندارد، دعوایی هم در میان نیست، اما روزی که بفهمد او قاتل پدر است یقه به یقه میشوند، یعنی وقتی علم بیاید آن وحدت ادعایی آن جریان را میبرد.
ما طرفدار وحدتِ عالمانه هستیم. یعنی باید بدانیم چه اتفاقاتی رخ داده است، اتفاقاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جاهایی دندان روی جگر هم میگذاشتند، میدانستند و دندان روی جگر میگذاشتند و صبر میکردند. میفرمودند خیلی کارها را کنید، بین قاصر و مقصر فرق بگذارید، بین کسی که درواقع خودش هم در این میان جزو تلفات است و خبر ندارد چه شده است، با کسی که مقصر است یا دشمن است، تفاوت قائل بشوید.
یک جریان این جریانِ «طرفداران وحدت احمقانه» هستند، جریانی که به نظر ما انحرافِ بَیِّن از عقیده دارند. یک جریان هم جریان کسانی است که نمیتوانند سیرهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تحلیل کنند. چرا ناگهان امام حسین علیه السلام حرکتی کردند که ظاهراً از سیرهی ائمهی دیگر متفاوت است، اگر درست تحلیل نشود اینها هم دیدند آسانترین روش این است که بگوییم یزید کار را شروع کرده است و این یزید یک پروژهی خاصّی بود.
شعار غلطی به نام «ما اهل کوفه نیستیم»
ما چند جلسهای عرض کردیم که مگر یزید چه بود که قبلیها نبودند؟ همانطور که مثال زدیم وحشیگری، شرابخواری، ظلم، جسارت به نوامیس مسلمین، غارت، کشتار و… قبلاً بوده است، یزید پیچیدگیِ کمتری نسبت به قبلیها داشته است، یزید نفاق کمرنگتری نسبت به قبلیها داشته است، حال نمیدانم این بدتر است یا بهتر است.
دقیقاً این بنایی است که تاریخنگاران برای ما از حکومت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درست کردند، ما هم به همان رسیدیم، مانند همین نگاهی که «ما اهل کوفه نیستیم»… این شعار، شعارِ غلطی است، چون منظور شما از «ما اهل کوفه نیستیم» این است که ما باید بمیریم؟ وقتی میگویید «ما اهل کوفه نیستیم» یعنی ما سال 61 اهل کوفه نیستیم؛ اگر منظور این است که ما ان شاء الله میخواهیم پای کارِ امام بایستیم که این را بگو، «ما اهل کوفه نیستیم» یعنی چه؟ شما اهل کجا هستید؟ بگو سال 61 اهل کجا هستی؟ اول یک جایی را انتخاب کن.
اگر منظور شما این است که همهی ما بمیریم که این یک بحث دیگر است، اما اگر زنده هستیم باید اهل یک جایی باشیم؛ شما اهل کجا هستید؟ تا معلوم باشد که بگوییم ما باید در آن روزگار اهل کوفه باشیم. اگر وقت بود توضیح میدادم. اگر ما سال 61 بودیم بهترین انتخاب «کوفی بودن» بود.
حکومت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بعد از آن «بنی امیّه»، کوفه را اینطور لکهدار کرده است. چون دشمنِ شماره یک بنی امیه در کوفه مستقر است، برای همین مدام کوفه را تخریب کردهاند.
مانند کسی که بجای اینکه حقایق را بداند، برود و ایران اینترنشنال و بی بی سی را نگاه کند. مسلّماً در آن شبکهها به شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه لقب «رئیس تروریستهای عالم» میدهند، مسلّماً از آن شبکهها که شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه یک مرد الهی خارج نمیشود.
دقیقاً با کوفه هم همین برخورد شده است، این بنی امیه است که کوفه را تخریب کرده است.
شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه که ما میشناسیم و آن تشییع پیکر را داشتند، شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه که شهدای مدافع حرم و خانوادهی شهدا میشناسند، اصلاً کاملاً یک آدم دیگری است. آن کسی که شبکههای معاند تبلیغ میکنند که میگویند او را به این جهات کشتهایم، یک هیتلر و صدامی برای خودش هست، این دو شخصیت اصلاً ربطی به یکدیگر ندارند.
آیا شما توقع دارید مثلاً مختار را که هشتاد هزار نفر از بنی امیه را کشته است تخریب نکنند؟
اهمیت دانستنِ «خط خبری»
دانستنِ «خط خبری» خیلی مهم است. این خیلی مهم است که اول «خط خبری» یک رسانه را بشناسید و بعد استفاده کنید.
بنده در یاد دارم که از دورهی جوانی هم مشترک روزنامه کیهان بودم و هم مشترک روزنامه صبح امروز. این دو روزنامه ربطی به یکدیگر نداشتند، بعد از جامعه و طوس، صبح امروز یک روزنامه بود که اصلاً با کیهان سرشاخ بود، من هر دو را میخواندم.
آیا این کار خوب است؟ آیا مثلاً با خواندن هر دو طرف به واقع نزدیک میشویم؟ به یک شرط بله. به این شرط که خط رسانهای را بدانیم.
خط رسانهای یعنی چه؟ اگر شما یک هفته بی بی سی را رصد کنید، خط رسانهای آن را میفهمید. الآن اگر من یک جمله بگویم، بعد از شما بپرسم که این جمله برای روزنامهی کیهان است یا برای روزنامهی شرق است، قاعدتاً شما براحتی تشخیص میدهید. کافی است یک جمله بگویم و از شما بپرسم که این جمله برای بی بی سی است یا برای اخبار بیست و سی، شما به راحتی تشخیص میدهید.
چون شما خط رسانهای بیست و سی و خط رسانهای بی بی سی را میشناسید، میتوانید تحلیل کنید و بگویید این خبر برای کدامیک است.
خط رسانهای دستگاه خلافت و بنی امیه چند چیز است، یک: «ائمه آنقدر شوق حکومت کردن داشتند که دائم فریب میخوردند». این یک خط رسانهای است، مدام سعی میکند این را ترویج کند. برای همین در آن فضا هیچ چیزی از آتش بس عاید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نشد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فریب خورد، امام حسین علیه السلام هم کوفیان فریب دادند.
این یک خط رسانهای است. چیزهای دیگری هم هست که فرصت بیان آنها نیست.
باید خط رسانهای را بشناسید، کسی که حرفی را میزند چه فکری پشت آن دارد؟ روزنامهنگار و صاحب روزنامه هیچ تیتری را همینطور انتخاب نمیکند، شورای تیتر دارند و فکر میکنند که چه لفظی انتخاب کنیم.
کربلا تئوریزهشده است
عدهای گفتند یزید عامل بدبختی جهان اسلام است، ما عرض کردیم عدّهای در جهان اسلام از یزید شروع میکردند که نمیخواستند در محدودهی مقدّساتشان وارد شوند، چون آن دردسر دارد و تابو است.
در درون جریانهای شیعی هم دو گروه، یک گروه جریانهایی که به دنبال ایجاد وحدت به قیمت از بین بردن تشیّع هستند، این را میگویند. یک گروه هم به دنبال از بین بردن تشیّع نیستند، ولی چون نمیتوانند رفتار امام حسین علیه السلام را تحیل کنند این را میگویند که یزید یک حالت خاص است.
این توضیحات خط رسانهای را برای این عرض کردم که این جریان در توصیفات رسانهای بنی امیه غرق هستند که نمیتوانند تحلیل کنند.
ما عرض کردیم تمام مشکلاتی که زمان کربلا رخ داد سابقه قبلی دارد و تئوریزه شده است و پروتکلایز است، یعنی دستورالعمل دارد.
کدام کارِ یزید در کربلا جدید بود؟
ما توضیح دادیم که تمام فجایع کربلا ریشهی قبلی دارد. اگر منظور این است که امام حسین علیه السلام را کشتهاند و به دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت کردهاند و به اسارت بردند، بله. نسبت به اینکه این غلط را با معصوم کردهاند لا یوم کیوم الحسین علیه السلام، هیچ روزی مانند روز عاشورا نیست. اما اینها مدام این عمل ظالمانه را تکرار کردند، بعد دیگر پُررو شدند و در کربلا هم انجام دادند، لذا از این جهت یک امر تکراری است.
حتّی عرض کردیم که حکم شرعی صادر کردند. بحث عبدالله بن عمر به این علّت طول کشید که بگوییم عبدالله بن عمر سال بعد از کربلا پرده از چهرهی خودش برداشت و گفت: هر کسی بیعت با یزید را بشکند، بزرگترین کبیره را مرتکب شده است. یعنی شکستن بیعت با یزید بزرگترین گناه است!
بعد از حوالی قرن 6 و 7 چند حکم شرعی خواندیم که میگفت اگر یزید حتّی حسین بن علی را کشته باشد حقِ جسارت به او را نداریم.
عرض کردیم که این هم ادامهی همان مسیر است، وقتی بنده میگویم این یک پروتکل است، فقیهی در قرن 6 و 7 فتوا داده است، غزالی هم حکم اخلاقی داده است که «یَحرُم عَلَی الوَاعِظ ذِکرُ مَقتَلُ الحُسَین» واعظ روضهخوانی نکند، چون اگر روضهخوانی کند، وقتی مردم گریه میکنند و دلشان برای امام حسین علیه السلام میسوزد، حالشان از یزید و باعث و بانیان یزید بهم میخورد و مصلحت نیست که مردم از آنها بیزار شوند. برای همین ابوحامد غزالی (که در کتب درسی ما به نام امام محمد غزالی) حکم اخلاقی میدهد. این ابوحامد غزالی یک آدم بسیار خبیثی است.
ممکن است استعداد شطرنج هیتلر هم خوب باشد، ما نمیگوییم فلان آدم که اسرائیلی است کاشتههای خوبی نمیزند، اما فقط شوتهای خوبی میزند.
یکی از جاهای مهم نفوذ دینی «کتب ادبیات فارسی» است، بسیاری از انحرافات دینی را میشود با ادبیات رواج داد.
در جهان اسلام شیعیان منحرف قلمداد میشدند، برای همین زیاد شعر میگفتند، چون در شعر میشد حرفها را منتقل کرد. شعر یعنی هنر. شما نگاه کنید که آنها هم برای ما فیلم و سریال میسازند که ما ببینیم، قدرت نظامی خودشان را در فیلم نشان میدهند که ما باور کنیم، هیمنه و اشراف اطلاعاتی و توان و تکنولوژی خودشان را از این طریق به ما نشان میدهند، این یک جنگ تمامعیار است.
میگویند «فیلم سفارشی نداریم»! همین الآن در ایران، انیمیشنسازان حرفهای هستند که میگویند اگر ما انیمیشنی تولید کنیم که در آن توحید بَک باشد، یعنی اینها موحد هستند، یا اگر کاری تولید کنیم که در آن همجنسگرا نباشد، نمیتوانیم به شرکتهای بزرگ دنیا بفروشیم، این ممنوع است. بعد میگویند آنها سفارشی قبول نمیکنند! همهی کارها سفارشی است. ما امروز یک جنگ بزرگ رسانهای داریم.
کربلا هیچ چیز جدیدی نیست، بلکه بنده نام کربلا را «میوه ارگانیک سقیفه» گذاشتهام.
یزید ادامهی یک فکر است
جلسه گذشته بحث را به اینجا آوردیم که «از کجا میگویی که روز اول شروع شد»؟
از اینجا شروع کردیم که وقتی کسی به خلافت رسید خیلی صریح و واضح گفت: ما مخالف خود را میکشیم.
محمد سید وکیل در کتاب «جولَةٌ تاریخی فی تاریخ خلفاء الراشدین» که سال 2011 در عربستان چاپ شده است، میگوید سیرهی خلیفه «عَلَی قَتلِ المُخَالِفِین» بود.
جلسه گذشته این بحث را تشریح کردیم که میگفت «چند صدایی ممنوع است». چرا؟ چون اولاً توان چندصدایی نداشتند، چون اگر کسی حرف میزد اینها نمیتوانستند جواب بدهند، اینها نمیتوانستند حتّی از روی قرآن بخوانند، علم نداشتند، اگر کسی بحث میکرد اینها کم میآوردند.
لذا جلوی بحث را گرفتند، چند صدایی نداریم، بحث نداریم.
آن چیزی که در حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فراوان دیده میشود چیست؟ این است که حضرت میفرمایند بیایید و حرف بزنید، مباحثه کنید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر هم خودشان رفتهاند و هم دیگران را فرستادهاند که با خوارج مباحثه و مناظره کردهاند.
اگر ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میپسندیم چون پسندیدنی هستند، چون اصلاً خطا ندارند، چون خیر و برکت و آرامش و محبّت و علم هستند، معلوم است که ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میپسندیم. خدا را شکر که ما را به تدیّنی ملزم نکرده است که مجبور بشویم یک آدمِ پر از اشکال و گناه را دوست بداریم.
بعضی جاها صریح گفتهاند که رفتنِ به سراغ یزید و معاویه باعث میشود که عدهای به بالاتریها هم سر بزنند، لذا همینجا توقف کنیم، رها کن، بررسی نکن.
این یک نگاه است، برای همین وقتی صدام مُرد در خیلی از کشورها عزای عمومی اعلام کردند. صدام غیر از اینکه ما را کشت، در عراق میلیونی آدم کشت، برای چه باید عزای عمومی اعلام میکردند؟
اینکه من عرض میکنم «یزید ادامهی یک فکر است» یعنی این.
شرطِ لازمِ حاکمِ جامعه اسلامی در بیشترِ کشورهای اسلامی «عدالت» نیست. یعنی از نظر تئوری لازم نیست حاکم عادل باشد!
به نظر شما چرا این کار را کردند؟
زمانی هست که ما میگوییم میرویم رأی میدهیم یک نفر بیاید که ان شاء الله خوب باشد، ولی خدای نکرده بد میشود. این یک وقت است، یک وقت اینطور است که میگوییم اصلاً لازم نیست خوب باشد!
چرا لازم نیست خوب باشد؟ میگوید: چون قبلاً انجام دادند و شد.
میپرسند: آیا حاکم جامعه اسلامی باید عادل باشد؟ میگوید: نه! لازم نیست. بلکه طبق نظر مشهور اگر فاش بشود امام خیلی فاسق و فاجر و ظالم است، لازم نیست کشته شود. این فتوای «نَوَوی» است که «واما الخروج علی الامام فحرام باجماع المسلمین» به اجماع مسلمین حرام است، البته فقط ادعا میکند، «و إن کانوا فسقط الظالمین» حتّی اگر ظالم باشند عزل نمیشوند، کسی نمیتواند امام را نهی از منکر کند.
بروید و تاریخ را ببینید، «سیوطی» در «تاریخ الخلفا» نقل کرده است، حضرت عبدالملک مروان گفت: اگر بشنوم کسی از امروز به من میگوید «إتَّقُوالله»، گردن او را میزنم! یعنی اگر کسی بیاید من را نهی از منکر کند گردن او را میزنم.
«سیوطی» میگوید: من فقط اسامی کسانی را در اینجا میآورم که خلافتشان معتبر است، یعنی مشروع است.
برای همین درست است که حوالی سال 65 عراق و شام به دست عبدالملک مروان بوده است، ولی از سال 73 که عبدالله بن زبیر را کشت و بر همهی جهان اسلام مسلط شد، من خلافت او را از آن لحظه حساب میکنم، یعنی از اینجا مشروع است.
«سیوطی» یزید را هم جزو خلفای مشروع آورده است!
اگر داخل کتاب را بخوانید گاهی به یزید فحش داده است، چون خودش میگوید اگر ظالم و فاسق باشد حکومت او مشروع است و حقِ عزل ندارید، اما نامرد خیلی ظلم کرده است!
یزید را جزو خلفای مشروع آورده است اما به او فحش هم داده است، البته این فحش به چه در میخورد؟ وقتی او را بعنوان خلیفه مشروع ذکر میکنی یعنی هر کسی بر علیه او قیام کند مهدورالدم است!
این فکر از کجا آمده است؟ آیا یزید این فکر را درست کرده است؟ آیا این فکر برای یزید است؟ نه! خیلی روشن است که این فکر برای یزید نیست.
لذا امام حسین علیه السلام را با پنج اتهام حقوقی به کربلا آوردند که بکشند، یکی از آنها این است که با خلیفه مسلمین بیعت نکردهای، پس باید تو را بکشیم!
آیا یزید این فکر را از خودش درست کرد؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را برای چه کشتند؟
گفتند: بیعت نکردی و باید تو را بکشیم.
این یک قاعده بود که قبلاً درست کرده بودند. برای همین یزید محصول است.
مقایسه شیوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و دیگران در بیعت گرفتن
من از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عذر میخواهم، گاهی قیاس اصلاً بیادبی است…
قاسَوْک أبا حسن ٍ! بِسِوا ک و هل بالطَّوْدِ یُقاسُ الذر[4]
تو را با دیگران قیاس کردند، آیا ذره را با کوه مقایسه میکنند؟
أنّى ساوَوک بمن ناوو کَ؟ و هل ساوَوا نَعْلَى قنبر؟!
چه کسانی را با شما مقایسه کردند؟ دشمنان شما را با شما مقایسه کردند؟ آیا اینها در حد کفش قنبر بودند؟
لذا در این مقایسه بیادبی است، ولی کلام خود را با عذرخواهی مقارنه میکنم.
رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه است؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو به قبله ایستاده بودند و خوارج پشت سر حضرت «کافر، کافر» میگفتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حتّی برنگشتند ببینند اینها چه کسانی هستند، همان رو به قبله به خود میفرمودند: «إصبِر، إنَّ وَعَدَ الله حَق» علی! صبر کن، وعدهی خدا حق است.
آیا شیوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مانند عمر کشتنِ مخالف بود؟ نبود.
البته بگویم که اگر پای این موضوع بیفتد که بخواهند کشور را ناامن کنند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در یک شبِ «لَیلَةُ الهَرِیر» 523 نفر را به تنهایی کشتند. بیش از بیست هزار نفر را در صفین کشتهاند، در جمل کشتهاند، چهار هزار آخوند غیرشیعهی حافظ قرآن را در نهروان کشتهاند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یَدُالله هستند، مهدورالدّم را میکشتند، از کشتن لذّت نمیبرند، دوست ندارند توسعهی قتل بدهند، تا جایی که بتوانند اجازه نمیدهند جنگ بشود، اما اگر اغتشاش بشود و امنیت را بهم بزنند، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مجبور بشوند میکشند و رودربایسی هم ندارند و سر خود را هم بالا میگیرند، اما بنای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر این است که نکشند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای بهانههایی مانند «چون مخالف من هستند، چون به من فحش میدهند، چون با من بیعت نمیکنند» نمیکشند.
اگر این نقل درست باشد شاید مالک میخواسته است که این را در تاریخ ثبت کند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک جسارت به خود را بازنشر کردهاند، معاویه حرفهایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میزند و میگوید: تو اینطور و اینطور و اینطور هستی؛ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسمتی از آن را بازنشر کردهاند که در نهج البلاغه هم هست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هدف داشتهاند.
معاویه میگوید: تو همیشه به خلفا حسادت میورزیدی و به دنبال این بودی که اینها را سرنگون کنی، نمیتوانستی قدرت اینها را تحمّل کنی، تا اینکه مجبور شدند، «قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ».[5] لفظ معاویه ملعون خیلی بیادبی است. از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام رضا علیه السلام عذر میخواهم، معاویه ملعون میگوید: تو را مانند شترِ رامنشده با طناب روی زمین میکشیدند تا بیعت کنی.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند: «مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً» تو خودت میگویی من آنها را قبول نداشتهام که من را میکشیدند و میبردند. اگر آنها را قبول داشتم که با پای خود میرفتم و بیعت میکردم! تو میگویی من آن مرام را قبول نداشتهام که مرا با طناب روی زمین میکشیدند!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خودشان این را بازنشر کردهاند!
من هم همین را میگویم، من این روش را قبول نداشتم، برای همین مرا روی زمین کشیدند و بردند، برای همین همسر مرا کشتند. من این شیوه را قبول نداشتم. با توسّل به زور از من بیعت گرفتند.
بعد جالب است که طلحه و زبیر میگفتند: از ما زوری بیعت گرفتند!
البته دروغ میگفتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مقام جدال احسن میفرمایند: چطور اگر مرا روی زمین بکشند اشکال ندارد و در مشروعیت خلافتشان اثری اتفاق نمیافتد، به فرض دروغ که با توسّل به زور از شما بیعت گرفته باشم، تازه به آنها میرسیم!
چطور است که وقتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میرسد همه چیز عوض میشود؟
نکته اینجاست؛ عبدالله بن عمر با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت نکرد. اگر این نقل درست باشد مالک اشتر میخواسته است در تاریخ ثبت بشود، عبدالله بن عمر را به طناب بست و او را به مسجد آورد، گفت: یا امیرالمؤمنین! این شخص بیعت نکرده است. آیا گردن او را بزنم؟
یعنی روزی شما را اینطور کشیدند و به مسجد بردند و روی سر شما شمشیر گرفتند و همسر شما را هم کشتند. این شخص هم پسر آن کسی است که این کار را کرده است، آیا من هم گردن او را بخاطر اینکه بیعت نمیکند بزنم؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: نه! او را آزاد کنید. این شخص فقط تعهد بدهد و حَمیل داشته باشد، یک نفر ضامن داشته باشد که این شخص بر علیه ما شمشیر نمیزند، من او را آزاد میکنم.
میبینید که این دو دین است.
عبدالله بن عمر گفت: من حَمیل ندارم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من حَمیل او میشوم! من تضمین میدهم که او بر علیه ما اقدام امنیتی نمیکند.
میخواستم بر طبق قاعده عمل کنم. قاعده یکسان است. آن چیزی که در روش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است شرطِ بیعت کردن نیست، شرطِ عدمِ اقدامِ امنیتی است. میفرمایند اگر مرا قبول نداری نداشته باش، اما نمیتوانی اقدام امنیتی کنی، اگر اقدام امنیتی کنی مقابل تو خواهم ایستاد.
کمااینکه وقتی پسر طلحه را گرفتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از او پرسیدند: آیا ضمانت میدهی دیگر بر علیه ما اقدام امنیتی نکنی؟ عرض کرد: بله! حضرت فرمودند: او را آزاد کنید.
این همه آدم بیعت نکردند، چه کسی به آنها کار داشت؟ این دو شیوه است. رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبیین است.
«جهاد تبیین» برای کیست؟
اینقدر رهبر انقلاب حفظه الله میفرمایند «جهاد تبیین»، بعضی از مسئولین ما از ضدّانقلابها ضدّانقلابتر هستند!
وقتی رهبری انقلاب «جهاد تبیین» را میفرمایند که برای بی بی سی نمیفرمایند، برای مسئولین خودمان «جهاد تبیین» را میفرمایند. تبیین کن و بعد قانون را اجراء کن.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قوانینی را که مردم قبول نداشتند، تا زمانی که آنها را توجیه نمیکردند به آن قوانین عمل نمیکردند.
رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سه دسته است، آن چیزهایی که مردم میدانستند؛ مثلاً میدانستند دزدی بد است، لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دزدها را مجازات میکردند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همهی حکّام و استانداران عثمان را بجز یک مورد عزل کردند، چون مردم اینها را دزد میدانستند. وقتی مردم اینها را دزد میدانستند که دیگر محاکمه کردن کاری ندارد.
مرحله یک: اگر مردم خلاف بودنِ یک چیزی که خلاف بود را میفهمیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالفور اجراء میکردند.
بعضی اوقات چیزهایی خلاف بود، اما مردم خلاف بودنِ آن را نمیدیدند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ابتدا تبیین میکردند و توضیح میدادند و بعد عمل میکردند. مانند بیت المال.
عربها توقع داشتند بیت المال بخورند و به عجمها ندهند. عربها میگفتند مانند زمان عمر فقط به ما بیت المال بدهید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: بیت المال را به همه میدهم. اعراب اعتراض میکردند، اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبیین میکردند و میفرمودند: پیغمبر چکار میکردند؟
آنها میگفتند: عمر طور دیگری رفتار میکرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: نه! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چکار میکردند؟
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توضیح میدادند، طرف که نمیتوانست بگوید من نامسلمان هستم، میگفتند پیامبر پول بیت المال را به همه میبخشیدند.
اینکه دیگران چکار کردهاند که به من ارتباطی ندارد، من رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول دارم.
یک: اگر مردم میفهمیدند که باطل باطل است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالفور اجراء میکرند.
دو: اگر مردم نمیفهمیدند که باطل باطل است، اگر مردم با توضیح میفهمیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توضیح میدادند و بعد اجراء میکردند.
سه: باطلهایی که مردم آنها را حق میدانستند و با توضیح اولیه هم حل نمیشد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اقدام نمیکردند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیست و شش انحرافِ بَیِّن و بدعت روشن نام بردند (که در کافی هست) و فرمودند: اگر الآن به سراغ اصلاح اینها بروم، مردم میشورند. چون خیال میکنند من ضدّ دین عمل میکنم.
بعنوان مثال یکی از آنها این بود که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسیدند: چرا فدک را پس نمیگیرید؟ حضرت فرمودند: اگر من فدک را پس بگیرم، از نگاه مردم یعنی دزدی از بیت المال، چون این مردم فکر میکنند که فدک برای بیت المال است.
آن قبلیها یک نفر را کشتهاند و همسر او را به کس دیگری دادهاند، یا یک آدمی بوده است و همسرِ او که بچه داشته است را گرفتهاند و به کس دیگری دادهاند، الآن این زن از این مردِ جدید بچه دارد. اما این زن اصلاً همسرِ کس دیگری است. اگر من به سراغ این امر بروم، برداشت مردم این است که در حال غصب کردن ناموس کس دیگری هستم. یعنی مردم نمیفهمند که اصل این موضوع غصب است. فعلاً نمیتوانم اقدام کنم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ، لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»،[6] اگر جای پای من محکم بشود و بتوانم توضیح بدهم و آنها بفهمند، خیلی چیزها را تغییر میدهم، اما الآن شرایط این امر نیست.
دیگر ما عادلتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستیم. رفتارهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبیینمحور است.
وقتی میفرمایند «جهاد تبیین»؛ «جهاد» یعنی چه؟ جهاد یعنی جنگ.
شب عملیات چکار میکردند؟ در طول سال چکار میکردند؟
آیا الآن تلویزیون در حال جهاد تبیین است؟ آیا سازمان تبلیغات الآن در حال جهاد تبیین است؟ یعنی دقیقاً چکار میکنند که نام آن کار جهاد است؟ درواقع مصرف کلمات است. روزی از بصیرت مصرف میکنند، روزی هم از جهاد تبیین!
جهاد تبیین یعنی تبیین کن، بگو به این دلایل روشن است و باید این کار را کنیم.
این کار سخت است، چون این کار سخت است، طرف در لایه میانیِ مدیرکل هم نیست، میگوید: هر کسی مخالف من باشد ضدانقلاب است، همین است که هست!
این شیوهی کس دیگری بود!
اینجا جمهوری اسلامی است و مذهب رسمی آن «شیعه» است. اساس جمهوری اسلامی «جهاد تبیین» است. اساس جمهوری اسلامی «تبیین» است، تبیین یعنی فهم، فهم ایجاد کن، نترس، اگر ما ناحق باشیم که باید برویم، اگر حق هستیم پس حرف داریم و میتوانیم دفاع کنیم، کاری نکن که نمیتوانی دفاع کنی، آن کاری را کن که میتوانی دفاع کنی.
چون حال ندارد کارِ خودش را پیش میبرد، متأسفانه ما هم دشمن داریم، همینکه اتفاقی میافتد مُشتی آدمِ حرفهایِ اغتشاشگرِ تخریبگر میآیند و سوار میشوند و ناامنی ایجاد میکنند.
تو که میدانی چرا این کار را میکنی؟
حال که اغتشاش شده است، آن کسی که اغتشاش کرده است و خرابکاری کرده است و ناامنی ایجاد کرده است را بشدّت مجازات کنید و اقتدار هم داشته باشید؛ اما چرا زمینهی این امر را فراهم کردهاید؟
رسوبات سقیفه
ما هرچه میکشیم از سقیفه است، اینها رسوبات سقیفه است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه میکردند، علّت را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرسیدند، حضرت فرمودند: اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند «مَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ»[7] دو نفر هم با هم اختلاف نمیکردند.
این اختلاف برای این است که حق را از اهل حق گرفتند و نگذاشتند او حکومت کند، که ما الگو داشته باشیم و اینقدر گیج نباشیم.
در جلساتی توضیح دادهام که حتّی آن چهار سال و چند ماهِ حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم پُر از تقیّه بود، یعنی حضرت نمیتوانستند آزادانه عمل کنند. همینطور که عرض کردم حضرت فرمودند بیست و شش انحراف هست که نمیتوانم حل کنم، چرا؟ چون مردم فکر میکنند این انحرافات حق است، فکر میکنند من میخواهم دینشان را از آنها بگیرم، به این باور دارند، من باید در ابتدا این باورشان را اصلاح کنم.
این همان چیزی است که کُمِیت به امام باقر علیه السلام عرض کرد: بنی امیه و عبدالملک مروان که حاکم هستند مردم را بُز حساب میکنند اما شما مردم را انسان حساب میکنید.
«انقلابی» آن مسئولی است که مردم را انسان حساب کند، آن کسی که رفتارش طوری است که مردم را آدم حساب نمیکند، در حقیقت جزو بنی امیّه است که بصورت پنهانی لباس مسئول جمهوری اسلامی را به تن کرده است. چون نمیتواند دفاع کند به شما اتّهام «ضدّانقلاب» میزند.
تو باید درست تبیین کنی، جهاد تبیین را به تو گفتهاند که مسئول هستی. در تبیین اولَی تو هستی. باید تبیین کرد. چون کار سختی است نمیخواهند زیر بار بروند.
میگوید «جمعه صبح فهمیدم» چون نمیخواهد کار کند.
اولین نکته این است که شما بدانید مشکل ما کجاست، مشکل ما سقیفه است. اگر بفهمیم مشکل ما سقیفه است میرویم و سقیفه را تحلیل میکنیم، کجای سقیفه خوب است، کجای سقیفه بد است، رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوب است و رفتار دیگری بد است، پس آنطور تکرار نکنیم.
دِعبِل در محضر امام رضا علیه السلام از آثار سقیفه میگوید
ائمهی ما این حرفها را خصوصی به یکدیگر میزدند، در جلسات دو سه نفره میفرمودند، شاعر پنهانی نزد امام باقر علیه السلام میآمد و میگفت که هرچه اتفاق در این عالم افتاده است، زیر سرِ سقیفه است، اما امکان بیان بصورت علنی نبود.
امام رضا علیه السلام این موضوع را علنی کردند.
دِعبِل نزد امام رضا علیه السلام رسید و قصیدهی معروف خود را خواند، آن قصیدهای که در جهان معروف است
مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ وَمَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ
محلی که وحی نازل شده است را به برهوت تبدیل کردند، کاخهایشان پُر شده است…
بعد شروع کرد به روضه خواندن، روضه خواند و امام رضا علیه السلام هم گریه کردند. بعد یک بیتی خواند، آن بیت این بود: هر ظلمی که در عالم رخ داد…
وما سَهّلَتْ تلک المذاهبَ فیهمُ على الناس إلاّ بیعةُ الفلَتاتِ
هر وقت بخواهد ظلمی صورت بگیرد باید یک نفر راه آن را هموار کند، راه را برای ظلمهای متعدد هموار نکرد الا سقیفه، سقیفه راه را برای همهی ظلمها هموار کرد.
امام رضا علیه السلام فرمودند: دعبل! این شعر را جای دیگری نخوان تا من به تو بگویم.
دعبل عرض کرد: چشم آقا.
امام رضا علیه السلام را بعنوان ولیعهد برده بودند، ولیعهد بالاخره قدرت دارد، مسلّماً نمیتوانند در جمع ناگهان یقهی ولیعهد را بگیرند.
خبر شعر دعبل پیچید، مأمون هم باسواد بود و گفت: دعبل! شعر را بخوان. دعبل گفت: آقای من علی بن موسی الرضا [علیه السلام] اجازه نمیدهند.
مأمون گفت: بروید و [حضرت] علی بن موسی الرضا [علیه السلام] را به مجلس بیاورید.
امام رضا علیه السلام برای اینکه به مجلس تشریف بیاورند، یک مجلس شاهی تشکیل شد. سفرا و علما و سردمداران و اشراف حاضر شدند، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام هم تشریف آوردند. جلسه حکومتی شد. مسلّماً جلسهی حکومتی هم رسانهای میشود.
حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه به دعبل فرمودند: شعر را بخوان.
دعبل شروع کرد…
مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ وَمَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ
تا به اینجا رسید که
أَفاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلا وَ قَدْ ماتَ عَطْشاناً بِشَطِّ فُراتِ
روضه خواند، ای فاطمه زهرا! اگر الآن به کنار بدنِ پارهپارهی پسرت میرفتی میدیدی که پسر تو را کنار فرات تشنه کشتند…
همه شروع کردند به گریه کردن، مجلسِ رسمیِ حکومتی اینطور شد!
چند سال قبل از این، امام کاظم علیه السلام برای اینکه نشان بدهند فدک غصب شده است به زندان افتادند!
این یکی از برکات امام رضا علیه السلام است، امام رضا علیه السلام فرمودند شعر را بخوان، دعبل خواند و خواند، تا به بیت رسید:
وما سَهّلَتْ تلک المذاهبَ فیهمُ على الناس إلاّ بیعةُ الفلَتاتِ
و همینطور ابیات دیگر، که ابیات بعدی از این هم تندتر است.
امام رضا علیه السلام پنجاه هزار سکه سله دادند، مأمون هم پنجاه هزار سکه داد!
پدرِ مأمون بخاطر اینکه امام کاظم علیه السلام اعلام فرمودند فدک غصب شده است، امام کاظم علیه السلام را به زندان انداخت!
وقتی مأمون امام رضا علیه السلام را ولیعهد میکند، دیگر نمیشود که شاه کم بیاورد! مأمون هم پنجاه هزار سکه داد. ذوالریاستین فضل بن سعد که رئیس الوزراء بود، هم پول داد و هم یک اسب خیلی گران داد. در مجلس شاه سله هم دادند!
امیدواریم امشب امام رضا علیه السلام به ما هم که این شعر را شنیدیم و خواندیم سله عطاء کنند، سلهی ما هم آن چیزی باشد که خودِ حضرت میپسندند و برای دنیا و آخرت ما به درد میخورد، برای خدمت به شیعیان به درد میخورد، برای اصلاح شدنِ رابطهی ما با امام زمان ارواحنا فداه باشد ان شاء الله.
یا امام رضا! در دنیا و آخرت ما را به جایی غیر از درِ خانهی خودت حواله نده.
امام رضا علیه السلام فقط در نیشابور، غدیر را بعد از صد و نود سال زنده نکردند، بلکه برائت را هم زنده کردند. چون اگر برائت را نفهمی، ولایت را هم نمیفهمی. اگر کسی قَذارت و ناپاکیِ گناه را نداند، رفتارهایش با زیردستهایش شبیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیشود. باید به او بگویند این مدلِ مدیریتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، این مدلِ مدیریتِ بنی امیّه است.
تا زمانی که ریشه را نشناسیم، اشتباهات خود را نمیفهمیم که بخواهیم اصلاح کنیم.
روضه و توسّل
شصت روز است که در حال عزاداری کردن هستیم، من که خودم نگران این موضوع هستم که امام رضا علیه السلام نپذیرند، بفرمایند تو قاطیِ خوبان شدی ولی سنخیت نداشتی و وظایف خودت را انجام ندادی. چه کسی به تو گفت که بیایی؟
امیدواریم که خودِ امام رضا علیه السلام ما را آورده باشند و انتسابِ این لباس عزا را پذیرفته باشند.
به امام رضا علیه السلام عرض کردند: نظر شما در مورد آن دو نفر چیست؟ حضرت فرمودند: «كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ»[8] یک مادرِ صالحهای داشتیم، مادرِ عظیم الشأنی داشتیم، «مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ» با خشم از آنها از دنیا رفت.
اگر ما هم فرزند آن مادر باشیم نمیتوانیم طور دیگری فکر کنیم.
من هم روضهی این ایّام را میخوانم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی تحرّک کردند، این ایّام اوجِ تحرّکاتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
اگر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حملهای نمیشد و جسارتی هم نمیشد هم معلوم نبود حضرت زنده بمانند، داغِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخت بود، این بیانصافها نگذاشتند اول داغِ پیغمبر سبک بشود، یک بار روی بارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اضافه کردند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هر کجا که میرفتند تحرّک بود، اگر به سال 11هجری و در همین زمانی که ما در آن هستیم بروید، اوج فعالیتِ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: علی جان! حال که میخواهی ازدواج کنی چه داری؟ عرض کرد: سپر و شمشیر و اسب. پیامبر فرمودند: اسب و شمشیر را برای جنگ نیاز داری، اما دیگر سپر لازم نداری. سپر را بفروش و وسایل عروسی را تدارک ببین.
هرچه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگها سینه را جلوی پیامبر سپر کردند و شمشیر و نیزه و تیر به حضرت اصابت کرد که پیامبر آسیب نبینند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این روزها همه را جبران کردند… شاید مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حتّی یک «آخ» هم نگفتند، در یک روایت میگوید: در آن لحظاتی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفته بودند، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روبند را کنار زدند دیدند دست راست خود را روی صورت خود گذاشته بودند، میدانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرده را کنار میزنند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تا آنجایی که توانستند از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی کردند…
میگوید: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کنار قبر حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام ضجّه میزد و گریه میکردند، چون بی انصافها نمیگذاشتند کنار مضجع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دوشنبهها و پنجشنبهها کنار قبر حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام میرفتند، فاصله دور بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم فرزند در رحم داشتند، بلند بلند گریه میکردند…
«محمود بن لُبَید» چهارده پانزده سال سن دارد و خیلی از اوضاع مدینه خبر ندارد، میگوید نزد حضرت رفتم و عرض کردم: «یَا سَیّدَة النِّساء! قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی» بند دلم را پاره کردید، چرا شما اینطور ضجّه میزنید؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «لِفَقدِ النَّبِيّ وَ ظُلْمِ الْوَصِيِّ» پدرم را کشتند و حقِ وصی او را خوردند…
«محمود بن لُبَید» میگوید عرض کردم: حال مگر چه میشود؟ شما که زاهد هستید و نیاز ندارید. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: بخدا اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرِ عالم هستند، دیدهاید اگر بچهای منحرف بشود مادر ضجّه میزند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: بخدا اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند «مَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ» بین دو نفر اختلاف نمیشد، من شمشیرهای آخته و سرهای بریده و ظلمها و خونهای ریخته و بچههای یتیمشده را میبینم، میبینم تا قیامت چه اتفاقاتی خواهد افتاد، میبینم کربلا چه میشود، میبینم مردم گرسنه میشوند، یتیمها را میبینم، فقیرها را میبینم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرِ عالم هستند!
«محمود بن لُبَید» میگوید عرض کردم: شما اینطور ضجّه میزنید و علی در خانه نشسته است؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: چون از پدرم شنیدم، «مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي»،[9] تا زمانی که من زنده هستم که اجازه نمیدهم او به این طرف و آن طرف برود.
امام حسین علیه السلام بیش از هفتاد یار نداشتند، تا زمانی که انصار زنده بودند اجازه ندادند بنی هاشم به میدان بروند. تا زمانی که قمر بنی هاشم سلام الله علیه زنده بودند بر بدنِ مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تیری ننشست.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: تا زمانی که من زنده هستم اجازه نمیدهم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این طرف و آن طرف بروند، من سپرِ او هستم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شروع کردند به فعالیت، صحبت کردن، در مسجد خطبه خواندند، شاید ده روز بعد از شهادتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، ابن ابی الحدید اینطور حدس زده است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن خطبه فرمایشات خیلی مهمّی دارند، یک جملهی آن این است که «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ» شما از قبل نفاق داشتید و پنهان میکردید اما الآن فاش شد، «سَمَلَ جِلبْابُ الدّينِ» دین را نابود کردید…
ما در این جلسات توضیح دادیم که اگر کسی بخواهد مخالفت کند، معلوم است چه عاقبتی به دنبال کار او خواهد بود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روزها که نمیتوانستند بروند، باید شبها مخفیانه، از پیش تعیین نشده، پنهانی و سرزده به درِ خانهی انصار میرفتند، چون اگر حاکمیت میفهمید جلوگیری میکرد. اینطور نبود که معلوم باشد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امشب میخواستند به کجا تشریف ببرند.
آن کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: در طول زندگی مشترک به من رو نزد، بین سه روز تا چهل روز، به درِ خانهی مردم رفت و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کرد.
حکومت به این نتیجه رسید که وضع دیگر خیلی در حال خطرناک شدن است، دیگر نمیشود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تحمّل کرد.
عدّهای را به درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرستادند، اینها سر و صدا کردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در رفتند… کسی در نزد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در را باز کنند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در رفتند، چون همه حرمت او را میشناختند، همه دیده بودند که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر جلسهای وارد میشدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از جای خود بلند میشدند و باسرعت به سمت او میرفت و دست او را میبوسید… حرمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مُسَلَّم و مُسَجّل بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در میرفتند که اینها حیاء کنند، دو مرتبهی اول هم همین شد.
جلوی در رفتند و سر و صدا کردند، بیبیِ دو عالم هم فرمودند: ما عزادار هستیم، جلوی درِ خانهی عزادار که سر و صدا نمیکنند.
وقتی اینها صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شنیدند با گریه برگشتند.
گفتند باید عدّهای رذلتر باشند، عدّهی دیگری را فرستادند و اینها جسارت کردند و حرفهای نامربوط زدند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در رفتند ولی دیگر با اینها صحبت نکردند، عرض کردند: «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ»،[10] ببین این حرفها را در مورد دختر شما میزنند…
اینها هم با اینکه پست و خبیث بودند، گریهکنان برگشتند.
گفتند: کار خراب است، اگر اینطور پیش برود شهر بهم میریزد. خودِ آن ملعون آمد، «بِیَدِهِ قَبَسٌ مِنَ النَّار»، مشعل به دست آمد… به او گفتند: فلانی! در این خانه فاطمه هست! گفت: مهم نیست…
پشت در قرار گرفت، میگوید وقتی پشت در قرار گرفتم، اول خواستم در را تکان بدهم که ببینم آیا پشت در چیزی گذاشتهاند یا نه؟ آیا میشود با لگد در را باز کرد یا نه؟ دیدم تنِ خود را به در تکیه داده است…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمود: علی جان! «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا لَكَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِي»،[11] کینههای اینها نسبت به تو در حال شعله کشیدن است، بعد از من معلوم میشود…
کشتنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کینه را خاموش نمیکرد، گفتند کاری میکنیم که علی هر روز وقتی به یاد این صحنه افتاد هزار مرتبه آرزوی مرگ کند…
میگوید: وقتی او را پشت در حس کردم طوری لگد زدم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] قصیده کوثریه
[5] نهج البلاغه، نامه 28 (وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ، فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ فَيَكُونَ الْعُذْرُ إِلَيْكَ: “وَ تِلْكَ شَكَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا”. وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ، وَ هَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا، وَ لَكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِكْرِهَا.)
[6] نهج البلاغه، حکمت 272
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۶ ، صفحه ۳۵۷ (أَبُو اَلْمُفَضَّلِ اَلشَّيْبَانِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَيْنِيِّ اَلْعَلَوِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَلْمُنْعِمِ اَلصَّيْدَاوِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ اَلْإِمَامَةَ فِي عَقِبِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ قَالَ كَذَبُوا وَ اَللَّهِ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ يَقُولُ – وَ جَعَلَهٰا كَلِمَةً بٰاقِيَةً فِي عَقِبِهِ فَهَلْ جَعَلَهَا إِلاَّ فِي عَقِبِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ اَلْأَئِمَّةَ هُمُ اَلَّذِينَ نَصَّ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْإِمَامَةِ وَ هُمُ اَلَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ بِالنُّورِ اِثْنَيْ عَشَرَ اِسْماً مِنْهُمْ عَلِيٌّ وَ سِبْطَاهُ وَ عَلِيٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مُوسَى وَ عَلِيٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُجَّةُ اَلْقَائِمُ فَهَذِهِ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ اَلصَّفْوَةِ وَ اَلطَّهَارَةِ وَ اَللَّهِ مَا يَدَّعِيهِ أَحَدٌ غَيْرُنَا إِلاَّ حَشَرَهُ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَعَ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ ثُمَّ تَنَفَّسَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لاَ رَعَى اَللَّهُ حَقَّ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فَإِنَّهَا لَمْ تَرْعَ حَقَّ نَبِيِّهَا أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ ثُمَّ أَنْشَأَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ إِنَّ اَلْيَهُودَ لِحُبِّهِمْ لِنَبِيِّهِمْ أَمِنُوا بَوَائِقَ حَادِثِ اَلْأَزْمَانِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ بِحُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ يُرْمَوْنَ فِي اَلْآفَاقِ بِالنِّيرَانِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ لَيْسَ هَذَا اَلْأَمْرُ لَكُمْ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَلِمَ قَعَدْتُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ دَعْوَاكُمْ وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى – وَ جٰاهِدُوا فِي اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اِجْتَبٰاكُمْ قَالَ فَمَا بَالُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ حَيْثُ لَمْ يَجِدْ نَاصِراً أَ وَ لَمْ تَسْمَعِ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي قِصَّةِ لُوطٍ – قٰالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ وَ يَقُولُ فِي حِكَايَةٍ عَنْ نُوحٍ – فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ وَ يَقُولُ فِي قِصَّةِ مُوسَى – رَبِّ إِنِّي لاٰ أَمْلِكُ إِلاّٰ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنٰا وَ بَيْنَ اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِينَ فَإِذَا كَانَ اَلنَّبِيُّ هَكَذَا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ يَا جَابِرُ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ يُؤْتَى وَ لاَ يَأْتِي .)
[8] الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۲ (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَوْلاَدِ اَلْبَرَامِكَةِ عَرَضَ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ فَأَلَحَّ اَلسَّائِلُ عَلَيْهِ فِي كَشْفِ اَلْجَوَابِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا .)
[9] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر ، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۷ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَتَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ يَحِقُّ لِيَ اَلْبُكَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذِكْرُ أَبِي [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَكْثَرُ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إِنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أَسَرَّ إِلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطيَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِي فِي اَلصُّدُورِ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي اَلدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْكَوْرِ . فَهَذِهِ فَاطِمَةُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِيُّ .)
[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۰ ، صفحه ۲۸۷ (فَقَالَتْ فَاطِمَةُ : مَا تَشَاءُ يَا عُمَرُ ؟!. فَقُلْتُ: مَا بَالُ اِبْنِ عَمِّكِ قَدْ أَوْرَدَكِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ اَلْحِجَابِ؟. فَقَالَتْ لِي: طُغْيَانُكَ – يَا شَقِيُّ – أَخْرَجَنِي وَ أَلْزَمَكَ اَلْحُجَّةَ، وَ كُلَّ ضَالٍّ غَوِيٍّ. فَقُلْتُ: دَعِي عَنْكِ اَلْأَبَاطِيلَ وَ أَسَاطِيرَ اَلنِّسَاءِ وَ قُولِي لِعَلِيٍّ يَخْرُجْ. فَقَالَتْ: لاَ حُبَّ وَ لاَ كَرَامَةَ أَ بِحِزْبِ اَلشَّيْطَانِ تُخَوِّفُنِي يَا عُمَرُ ؟! وَ كَانَ حِزْبُ اَلشَّيْطَانِ ضَعِيفاً. فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ يَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ اَلْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا اَلْبَيْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِيهِ، أَوْ يُقَادَ عَلِيٌّ إِلَى اَلْبَيْعَةِ، وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ وَ قُلْتُ لِخَالِدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ : أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِي جَمْعِ اَلْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا. فَقَالَتْ: يَا عَدُوَّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ، فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ اَلْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً، فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ اَلْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ اَلْعَرَبِ ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ اَلْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى اَلْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اَللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى اَلْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ اَلْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ اَلْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى اَلْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ اَلدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِيمٍ.)
[11] کتاب سُليم بن قيس الهلالي ، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۹ (قَالَ سُلَيْمٌ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ يَقُولُ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِيقُ اِعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً وَ قَالَ بِأَبِي اَلْوَحِيدُ اَلشَّهِيدُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا لَكَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِي أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دَيْنِي قَالَ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دِينِكَ فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ حَيَاتَكَ وَ مَوْتَكَ مَعِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ صَفِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ اَلْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي عَنِّي وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُؤَدِّي أَمَانَتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي اَلنَّاكِثِينَ مِنْ أُمَّتِي وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اِسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِينَ اِسْتَخْلَفَهُ عَلَيْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ يُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ يَكُفَّ يَدَهُ وَ يَحْقِنَ دَمَهُ وَ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ كَرْهاً فَسَلَّطَ اَللَّهُ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا كَرْهاً عَلَى اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِيَكُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ يَا عَلِيُّ وَ إِنَّهُ مَا اِخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا إِلاَّ ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ حَتَّى لاَ يَخْتَلِفَ اِثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ يُتَنَازَعَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ يَجْحَدَ اَلْمَفْضُولُ ذَا اَلْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ اَلنَّقِمَةَ فَكَانَ مِنْهُ اَلتَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ اَلظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ اَلْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنْ جَعَلَ اَلدُّنْيَا دَارَ اَلْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ اَلْآخِرَةَ دَارَ اَلْقَرَارِ- لِيَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى فَقُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلاَئِهِ وَ تَسْلِيماً وَ رِضًى بِقَضَائِهِ .)