«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
«جنگ روایتها» چیست؟
ان شاء الله میخواهم دو نکته را به محضرِ شما تقدیم کنم، یکی اینکه پاشنهی آشیل و نقطهی ضعف و زاویهی شکستِ همهی ما در «جنگ روایتها» است و زاویهی دیدِ ما نسبت به روایتی که راجع به آن مسئله داریم. منظورمان هم از جنگ روایتها روایاتِ حدیث اهل بیت علیهم السلام نیست، تحلیل و نگاهِ ما به هر مسئله است که قوّت و ضعف را در ما ایجاد میکند، نه قوّتِ نظامی یا مثلاً کثرتِ جمعیّت یا ثروت، اینها هم ممکن است در فهم و تحلیلِ ما از روایت اثر بگذارد ولی ممکن است چیزهای دیگری هم دخیل باشد. زاویهی دیدِ ما به مسئله است که نشان میدهد کار در چه سطحی است.
اگر حواسِ ما در هر مسئلهای به جریانها نباشد ممکن است برای ما داستانی از هر مسئله بسازند که صد و هشتاد درجه با اصلِ واقع، بلکه صد و هشتاد درجه در یک سطعِ دو بُعدی تعریف میشود، میشود صد و هشتاد درجههای متعدد در ابعادِ مختلف، یعنی اگر بیش از دو بُعد هم درنظر بگیریم پیچش و دوریِ ما از مسئله را مدام بیشتر میکند، تقریباً همهجا اینطور است.
اینکه جهان اسلام نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چگونه نگاه میکند همان «جنگ روایتها» است، پیروزِ این جنگ روایتها چه کسی است؟ آن کسی که پیروز است فکرِ جامعهی اسلامی را نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میسازد. حال اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کدامیک از این روایتها و کدامیک از این توصیفها هستند بحثِ دیگری است، لزوماً معلوم نیست.
چون امروز مسئلهی جنگ روایتها برای ما خیلی پُررنگ است به نظرِ من رسید که میشود راجع به مظلومیّتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این زاویه گفتگو کرد.
مثل اینکه آیا ما الآن ضربهی سختی زدهایم یا مثلاً به یک بشکهی خالی شلّیک کردهایم، الآن از آن حالت تا این حالت روایت هست، و الآن همه گیج هستند که ببینند کدام روایت صحیح است، الآن هم بنده قصد ندارم که بگویم کدام بوده است، چون الآن این مسئله در جامعه هست و خیلی هم پُررنگ است، خیلی جای خوبی است که ما ببینیم با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کار کردند.
ان شاء الله خدا نکند که هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و هم نسبت به مسائلِ امروزی همان کار را با ما تکرار کنند.آنهایی که بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند اگر میخواستند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنطوری که هست نشان بدهند هیچ مشروعیّتی برای آنها نمیماند، این معنی نداشت که بگویند رفتهایم برترین انسانی که همهی مردمِ مدینه او را به برتری میشناختهاند را زدهایم!
منبر من در این ایّام در یک جایی «فضائلِ حیرتانگیز و اختصاصی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها» است که فضای آنجا اینطور است که گویی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برتر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند، البته آنجا نمیخواهیم بگوییم که چه کسی برتر است.
بعد برای اینکه مخاطب فکر نکند که ما خیلی فضائلِ عجیب و غریبی گفتهایم آنجا توضیح دادیم که این چیزهایی را که من به شما میگویم را حتّی قاتلِ ایشان میدانست، مردمِ مدینه میدانستند، فکر نکنید که من فضائلِ خیلی بزرگی را گفتم. وقتی میخواستند به خانه حمله کنند امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در خانه بودند، این بزرگواران هم سرورانِ بهشت بودند و هم شش یا هفت ساله بودند، یعنی حتّی اگر کسی مانندِ ما شیعیان هم فکر نکند میگوید این بزرگواران معصوم هستند و هنوز گناهی مرتکب نشدهاند، اگر مثلِ ما باشد که میگوید آن بزرگواران معصوم هستند و امام هستند و سرورِ جوانانِ بهشت هستند. آنجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حضور داشتند، سایر اصحاب هم بودند. ولی وقتی خواست مشعل بدست بگیرد «قيلَ لَهُ: يَا أبَاحَفْصَ إنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ»[4]، میگوید: فاطمه (سلام الله علیها) در خانه است!
یعنی اینطور نیست که بگویید یک منبری در یک جایی فضائلی میگفت که انگار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم ذیلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعریف میشدند، این موضوع را حتّی عمر هم میفهمیده است.
این موضوع اصلاً چیزِ عجیبی نبود، اگر کسی رفتارهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدید او هم اینطور میدید، حتّی اگر دشمن بود، حتّی اگر منافق بود، حتّی اگر خیلی دوست نبود، حتّی اگر کینه داشت، اینکه بخواهند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از چشم بیندازند کارِ خیلی سختی بوده است.
«حمله» یک مرتبه رُخ میدهد اما دیگر نمیتوانید برای هزار و چهارصد سال نیروی نظامی بگذارید و بگویید تاریخ را اینطور تفسیر کنید، بلکه همینطور کتاب پشت سرِ هم مینویسند… الآن این کتاب سال 98 در مملکتِ ما چاپ شده است، بعداً تکّهای از صفحهی 58 این کتاب را خواهم خواند. باید یک کاری کند که اگر… مادامی که خودِ او حضورِ نظامی دارد… الآن امریکا که در عراق حضور نظامی دارد اجازه نمیدهد تا کسی برود و ببیند که آیا آنجا کسی هست یا نه، چند وقت میتواند این کار را ادامه بدهد؟ مسلّماً نمیتواند صد سال این کار را ادامه بدهد، پس باید روایتی را تقویت کند که وقتی از آنجا رفت همه آنچه را که او میخواهد بگویند، یعنی همهی دعوا «جنگ روایتها» است.
قدرتِ نظامی برای شروعِ یک «جنگ روایت» است، بعد دیگر باید مدام کارِ فرهنگی کرد تا روایت بماند.
تلاش اهل بیت علیهم السلام برای باقی ماندنِ مظلومیّت و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در تاریخ
ما یک سالی در یک جایی حدود شش جلسه به این موضوع پرداختهایم که ائمهی هدی علیهم صلوات الله همهی تلاشِ خود را کردهاند که تصویر از ماجرای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک شهادت و یک مظلومیّت باقی بماند. برای این موضوع خیلی هم هزینه دادهاند.
اجازه بدهید تا برای شما یک مثال از دهها مثال بزنم که ببینید اهل بیت علیهم السلام در این جنگ روایت به دنبالِ این موضوع هستند که در این جنگ روایت شکست نخورند، چون اگر شکست بخورند دستِ شما از اسلام… الآن دستِ شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نمیرسد، شما هستید و آن روایت، این روایتِ غالب است که تفکّر میسازد.
علّتِ تلاش اهل بیت علیهم السلام برای شور روز عاشورا
اینکه اهل بیت علیهم السلام این همه فشارِ فرهنگی میآورند که عاشورا یک رستاخیز بشود برای چیست؟ برای اینکه باید این حزن بماند. آن طرف چکار میکند؟ میگوید: جشن است! برترین جشنِ عالَم است! عید الله الاکبر است!
چرا؟ یک روایت دارند که بهترین عبادت در عید چیست؟ روزه بگیرید! یک روایت در کتاب بخاری هست که میگوید: آنهایی که روزه هستند بقیهی روز را هم ادامه بدهند، آنهایی که از صبح تابحال روزه نیستند، اینها هم بقیهی روزِ خود را روزه بگیرند! چرا؟ «فَإنَّ الیَوم یَومَ العاشورا»، چون روزِ عاشوراست! چرا؟ چون این عیدِ بزرگ است و عبادتِ اصلی در عیدِ بزرگ «روزه» است!
در این زمینه موفق هم بودهاند، امروز اگر شما روزی دارید که «تَبَرَّکَت بِهِ بَنی اُمَیَّه، فَرِحَت بِهِ آلُ زیاد»، امروز تقریباً تمامِ جهان اسلام بجز شیعیان روز عاشورا را روز شادی میدانند، لزوماً هم ناصبی نیستند.
برای شما از کسانی نمونه دارم که در «لعنِ یزید» کتاب نوشتهاند، با بقیّه مناظره کردهاند و گفتهاند غلط کردهاید که یزید را لعن نمیکنید، یزید فلان است و فلان است و کافر است و… اصلاً برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مقتل نوشته است، در رسای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام شعر سرودهاند، برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گریه کردهاند، اما میگویند روز عاشورا روزِ مبارکی است، چرا؟ چون روزی است که همهی انبیاء آن روز بر طواغیت پیروز شدهاند، یعنی دقیقاً همان چیزی که ما برای عید غدیر میگوییم.
یعنی این بیچاره مانند «ابن جوزی» که اگر کسی ببیند نسبت به قاتلِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام انسانِ خیلی تندی است، روضهخوانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، من به مشکلاتِ شخصیتیِ دیگرِ او کاری ندارم که در مسائلِ امامت با شیعیان درگیریهایی دارد، اما در موضوعِ قتلِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مقتل نوشته است، در ردّ کسانی که یزید را لعن نمیکنند کتاب نوشته است، شعر سروده است، گریه کرده است، اما میگوید اینها باعث نمیشود که ما فکر کنیم روز عاشورا روز عید نیست، چرا؟ چون کشتی نوح در این روز بر کوه جودی نشست، موسی در این روز دریا را شکافت، عیسی در این روز عروج کرد، توبهی آدم در این روز پذیرفته شد، یوم الله است، روز ظهورِ پیروزیِ حق بر باطل است.
به قولِ امروزیها این دقیقاً پارادایمِ بنیامیّه است که روز عاشور روزِ پیروزیِ حق بر باطل است.
این بدبخت… کسی که نفهمد در جنگِ روایتها است، سه چهار کتاب نوشته است، مقتل نوشته است، روضه خوانده است، گریه هم کرده است، ولی میگوید: یک حزن و این همه جشن مشخص میکند که این روز روزِ عید است.
این همان جنگِ روایتها است.
اینکه اهل بیت علیهم السلام فشار میآورند، اینکه میدانند اگر قرار است کسی نجات پیدا کند مسیرِ نجات فقط همین است، شاید یکی از دلایلِ اینکه اگر در استطاعت چند شرط هست، خوف نباشد، مسئلهی مالی نباشد و… ولی وقتی به موضوع زیارت کربلا میرسد میگوید: اگر به زیارت برود اینطور، اگر برود و در راه بمیرد اینطور، اگر او را در راه بکشند اینطور، اگر پول ندارد اینطور، قرض کند، اگر نرود جفا کرده است… همهی اینها مبارزهی جنگِ روایتها است. نمیخواهد سطحِ آن مظلومیّتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پایین بیاید.
چون آنها بخاطرِ جمعیت و حکومت و پولهایی که دارند اگر بتوانند روایتِ خود را جا بیندازند دیگر دستِ کسی به دامانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نمیرسد.
اینکه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در سال 61 شهید شدند و نزدِ خدای متعال با هیچ کسی قابل قیاس نیست یک بحث است، اینکه شما اجازه ندهید این روایت از اذهانِ مردمِ قرونِ مختلف بیفتد بحثِ دیگری است.
یکی از باختهای شیعیان در جنگِ روایتها
خیلی چیزها حق است، زندگیِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، زندگیِ امام هادی علیه السلام، زندگیِ امام حسن عسکری علیه السلام، که اگر امروز به شما بگویند در موردِ این بزرگواران بیست دقیقه صحبت کنید شاید نتوانید، آیا معنیِ آن این است که امام حسن عسکری علیه السلام معاذالله کم یا کوچک بودهاند؟ نخیر! در جنگِ روایتها آنچه باید از ایشان گزارش میشده است از بین رفته است، نه اینکه معنای آن این باشد که معاذالله امام کوچک هستند، امام حسن عسکری علیه السلام که با امام جعفر صادق علیه السلام برای ما تفاوتی ندارند، ولی ما در جنگ روایتها باختهایم.
جنگ روایتها را جدّی بگیریم
اهل بیت علیهم السلام در یکی دو موضوع فشار آوردهاند و اجازه ندادهاند که شیعیان در جنگ روایتها ببازند، و باید این را بدانیم که تا این جنگ بین المللی روایتها… یعنی یک انسانِ تازه مسلمانی یا یک کسی که در مصر به دنیا آمده است، این شخص باید ماجرا را از کجا بداند؟ آیا این شخص در طولِ عمرِ خود حتّی یک مرتبه از مظلومیّتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیزی میشنود یا نه؟ آیا در طول عمرِ خود حتّی یک مرتبه از مظلومیّتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چیزی میشنود یا نه؟
اگر کسی دقّت کند میبیند که باید اصلاً شبها خوابمان نبرد، در جنگِ روایتها… ما چقدر برای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی؟» حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم» میگوییم؟ حال بسم الله!
امروز برای اینکه آن خبرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بخواهد برسد باید بلند شویم، باید امروز اقدام کرد، نباید فقط مقابلِ بینیِ خود را ببینم، اینکه به یک جلسه میرویم و هزار جوان میآیند و گریه میکنیم و میرویم، الحمدلله! ولی کافی نیست، آیا دویست سال بعد هم اینطور است؟
اشتباه شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف در جنگ روایتها
خیلی از علمای ما سلام الله علیهم أجمعین درایتِ این را نداشتند که ممکن است در جنگ روایتها شکست بخوریم، اجازه بدهید برای شما مثال بزنم.
یکی از آن بزرگوارانی که خیلی به شیعه خدمت کرده است و عظیم الشّأن است و عظیم القدر است «شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف» است، اما در ماجرای سقیفه در جنگ روایتها اشتباه کردهاند. اشتباهِ ایشان چیست؟ این است که هزار سال بعد از خودشان را ندیدهاند.
گاهی ما با خودمان درگیر هستیم یا دو هیئت با هم درگیر هستند، رها کن! در جنگِ روایتها هستید! تو با عالَم درگیر هستی، یقهی برادرِ خودت را رها کن.
شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه یک کتابی بنامِ «الجمل» دارند، این کتاب اصلاً کتابِ تاریخی نیست، این کتاب یک کتابِ کلامی اعتقادی است. نواصب یک تهمتی زدند و شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه در حالِ پاسخ دادن هستند، نواصب میگویند که علی بن ابیطالب (علیه السلام) بیعتِ اجباری گرفتند و در نتیجه بیعتِ ایشان مشروع نیست. زمان شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه هنوز این مطلب را میگفتند.
خوب دقّت بفرمایید چه عرض میکنم، من یک زمانی این موضوع را در امام صادق علیه السلام گفتهام، ما تا سه قرن ناصبی داشتهایم، یعنی کثیری از اهل سنّت ناصبی بودند، چرا امروز نیستند؟ یعنی اعلامِ بغض نمیکنند، چرا؟ چون نواصب در جنگ روایتها از حضرات ائمه علیهم السلام باختند.
اگر دوستان به بحثهای دانشگاه امام صادق علیه السلام رجوع کنند میتوانند ببینند که در این مورد بحث کردهایم.
معلوم است که زمان شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه هنوز کسانی هستند که قائل به عدمِ مشروعیّتِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند، و شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه در حال جنگیدن با آن روایت هستند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مشروع هستند، خلیفه هستند، حتّی حداقل چهارم، حال ما هرچه میگوییم؛ شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه آنجا چند پاسخ میدهند که یکی از آنها این است: اگر بنا بر این است که کسی به زور بیعت کرده باشد… ابتدا رد میکنند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با توسّل به زور بیعت نگرفتهاند و نرمش به خرج دادند، اینها بر سرِ جای خود… میگویند: اصلاً فرض کنید که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به زور بیعت گرفته بودند، مگر خلفای شما به توسّل به زور بیعت نگرفتند؟ اگر این موضوع باعثِ نامشروع شدن میشود پس آنجا هم باعثِ نامشروع شدن میشود.
بعد میگویند: روایاتِ فراوانی در این زمینه هست که من یکی از آنها را میگویم.
ای کاش شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه اینجا غیر از آن جنگ با روایتِ نواصب به امروزِ ما هم فکر میکردند، اگر به امروزِ ما فکر میکردند بجای یک خبر ده خبر میآوردند، چون فقط همان یک خبرِ شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه مانده است!
یعنی شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه به کتب نگاه میکنند و میگویند که صد خبر هست، کتاب هم جا ندارد که آن را قطور کنم، میگویند: خودتان میدانید که در منابع اخبارِ خیلی زیادی در این زمینه هست که من به یکی از آنها اشاره میکنم.
آن یک خبری که شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه به آن اشاره کرده است این است: یک عدّهای از اعرابِ بادیهنشین بودند که اینها هر سال به مدینه میآمدند و آذوقهی سالِ خود را تهیّه میکردند، آن سال وقتی به مدینه آمدند با اینها قرارداد بستند و گفتند که آذوقهی یک سالِ شما را تأمین میکنیم و شما هم بیایید و با چماق برای خلیفهی اول بیعت بگیرید. لذا اینها با لباسهای یکشکل، با شلوارهای صنعانی، همه به چوب دستی، یعنی همه یکطور بودند…
یک جایی اغتشاش میشود، اگر سازماندهیشده نباشد هر کسی یک چیزی بدست دارد، وقتی همه یکشکل هستند یعنی سازماندهی شده است.
اینها آمدند و بر سرِ مردم چماق میزدند و با توسّل به زور بیعت میگرفتند.
این یک خبر هست، یکی دو خبرِ نصف و نیمه هم در منابع اهل سنّت داریم. شیخ مفید سلام الله علیه آن روز برای جنگ با روایتِ نواصب که میگفتند «حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با توسّل به زور بیعت گرفتهاند» درگیر بودند و گفتهاند: همانطور که همه میدانند در این زمینه اخبار خیلی زیادی هست… اما زمانِ شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه همه میدانستند، دیگر معلوم نیست که بعداً هم همه بدانند، معلوم نیست به دستِ همه برسد، همین امروز که من و شما دورِ یکدیگر نشستهایم معلوم نیست صد سالِ آینده در کشورِ خودِ ما چه وضعی هست، فکر نکنید گارانتی هست.
شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه یک خدمت کرده است، نقدِ ما چیست؟ چرا هزار سال بعد از خودتان را ندیدهاید، چون اگر میدیدند ده خبر میآوردند و ما امروز ده خبر داشتیم.
سیّد بن طاووس رحمة الله تعالی علیه برعکسِ شیخ مفید رحمة الله تعالی علیه هستند، یک جایی در این زمینه مفصّل توضیح دادهام، در هر جای بیربطی میگویند: یک نکتهی مهمّی در یک کتابی پیدا کردهام که ممکن است به دستِ آیندگان نرسد، من این نکته را اینجا میگویم. حتّی در وصیّتنامهی خود به پسرشان هم این کار را کردهاند، حتّی در کتاب «اقبال» که کتاب دعاست هم این کار را کردهاند.
تمامِ اطلاعات ما و اهل سنّت از تاریخ واقعهی مباهله هنرِ سیّد بن طاووس رحمة الله تعالی علیه در کتاب «اقبال» است، «اقبال» مانند «مفاتیح الجنان» است، یعنی مفاتیحِ هفتصد سالِ پیش است، وقتی به روزِ مباهله میرسند میگویند: بگذارید یک چیزهایی در مورد مباهله بگویم که در این کتابها مهم است، شاید آن کتب به دستِ بعدیها نرسد و کتابِ من برسد. یعنی سیّد بن طاووس رحمة الله تعالی علیه هفتصد سال بعد از خود را دیدهاند.
اهمیّتِ جریانشناسی در جنگ روایتها
همه چیز جنگِ روایتهاست، این موضوع هم که آیا ما گالُنِ خالی زدهایم یا پایگاهِ آنها را زدهایم؟ کدامیک درست است؟ فقط به امروز و دیروز و فردا نگاه نکنید.
میتواند در این جنگ روایتها چند نقطه ضعف هم وجود داشته باشد.
یکی از آنها این است که بیتوجّه به جریان، بیتوجّه به اینکه سود و زیانِ این جریان چیست، وابستگیِ فکریِ این جریان چیست، ما برویم و گزارش و روایتِ او را بشنویم. این دقیقاً همان کاری است که مردمِ ما سالهاست در حالِ انجامِ آن هستند، ما از قدیم تا بحال از این موضوع خیلی آسیب خوردهایم، که در مسئلهای که متخصص نیستند گوشِ خود را به دهانِ دشمن میدهند و گزارشِ دشمن را میخوانند و باور میکنند.
جنگ روایتها در موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که برترین زنِ عالَم هستند و برترین شخص بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، آیا بگوییم حمله کردهایم و ایشان را کشتهایم؟ اینطور اصلاً دیگر چه کسی ما را مسلمان حساب میکند؟ جنگِ با اهل بیت علیهم السلام جنگِ با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «حَربُکَ حَربی» یا «حَربٌ لِمَن حارَبتُم»[5]، من با هر کسی که با شما بجنگد میجنگم، معلوم است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با کافر میجنگند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در طولِ عمرِ شریفِ خود بجز با کافر با کسی نجنگیدهاند. آیا حال ما بگوییم که دخترِ پیغمبر را زدیم و کشتیم و کافر شدیم و بعد میخواهیم خلیفهی اسلامی بشویم؟! آیا میشود؟ مسلّماً نمیشود. پس باید روایت را عوض کرد، تلاشِ جدّی کردند و روایت را عوض کردند.
حضورِ فیزیکیِ خلفا فقط 25 سال بود، ولی 1400 سال است که در حالِ کار کردن رویِ این جنگ روایتها هستند.
مثلاً: اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «بَضعَةُ الرّسول» هستند، «معصومه» هستند، جبرئیل بر ایشان نازل میشود و این موضوع افتخاری برای جبرئیل است؛ همانطور که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مهمترین کاتبِ وحی و مهمترین حافظِ قرآن هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبت به کلماتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم مانندِ کلماتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اهتمام دارند.
شما ببینید عرایضِ به درد نخورِ مرا نمینویسید، چرا نمینویسید؟ چون یا ارزشِ نوشتن ندارد یا امید دارید که صوتِ آن ضبط میشود، اگر مطمئن بودید که ممکن است این صوت از بین برود و یک حرفِ مهمی هست، در اینصورت تلفنِ همراهِ همه به ضبط صوت تبدیل میشد، همه کاغذ و قلم بدست میگرفتند.
حال اگر بگویند میخواهیم به محضر امام زمان ارواحنا فداه برویم و یک جمله بشنویم، چه حالتی به شما دست میدهد؟ البته اگر اجازه بدهند بنویسید…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در برابرِ فرمایشاتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مانندِ شاگردِ کاتب هستند!
شما ببینید این شخصیت تا زمانی که اینطور جایگاه داشته باشند اصلاً معنی ندارد که بگویید با ایشان برخورد کردهاید، در اینصورت کفرِ خودتان را امضاء کردهاید، باید چکار کنند؟ باید تمامِ شاخصهای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنند، حال من بعضی از آنها را یک به یک عرض میکنم تا ببینید.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی اهلِ عبادت بودهاند، مگر ایشان چند سال داشتند؟ قاعدتاً اگر شما یک انسانِ اهلِ عبادت ببینید شاید بعد از چهل سال یا پنجاه سال آثارِ کثرتِ عبادت در او دیده بشود؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر به نماز ایستادند «حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا»[6]، ایشان در آخرِ عمرِ شریفشان 18 سال سن داشتهاند. چطور باید این زاویه را میشکستند؟
به صحیح بخاری نگاه کنید، ببینید چه دروغی گفته است، آن کسی که نمیفهمد این روایت و این راوی در حالِ حرف زدن در چه فضایی هست ابله است، باید دید غرضِ او چیست و به دنبالِ چه چیزی میگردد و میخواهد شما را به کجا برساند، بعد انسان میگوید که من هم به این گوش میدهم و هم به آن، باید دید این به دنبالِ چه انگیزهای هست و آن به دنبالِ چه انگیزهای.
در صحیح بخاری نگاه کنید، وقتی میگویم «صحیح بخاری» به این علّت است که این کتاب نمادِ رسمیِ تلاشِ جدّیِ حکومتها برای حفظِ آن چند نفر است، برای همین میگویم به «صحیح بخاری» نگاه کنید، میگوید: پیغمبر آمد و دید زمانِ نماز شب است، نگاه کرد و دید علی و فاطمه در گوشهای در یک بستر خوابیدهاند، نمیخواست جلو هم برود، کمی سر و صدا کرد و دید هنوز خواب هستند، پیغمبر دید حیف است! زمانِ نماز در حالِ گذشتن است… شما این روایت را دقیقاً مقابلِ روایتِ «مَا كَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا»، اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زاهدترین و عابدترین امّت هستند، این روایت بخاری را بگذارید کنارِ آن روایت که یک روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با یک دست حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را بغل گرفتهاند و با یک دست در حالِ گرداندنِ دستاس هستند و در حالِ ذکر گفتن هستند و از دستها خون میچکد؛ این یک تصویر است…
دستاس چرخاندن برای یک زنِ عرب هیچ است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نتوانستند تحمّل کنند، شروع کردند بلند بلند گریه کردن، بعد فرمودند: «یا بُنَیَّ» دخترم! «تعجّلي مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة»[7]، سختیهای دنیا را تحمّل کن برای شیرینیهای آخرت؛ این یک تصویر است.
ان شاء الله فدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بشوم، ایشان فقط سعی نمیکردند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از دردهای ایشان باخبر نشوند… تا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند که حالِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دگرگون شدند عرض کردند: «الحَمدُ للهِ عَلی نَعمائِهِ وَ الشُّکرُ للهِ عَلَی آلائِهِ»، پدر جان! خدا را شکر در دولتِ اسلام به دنیا آمدیم و در حالِ عبادت هستیم، نگرانِ من نشوید؛ این یک تصویر است…
یک تصویر هم این چیزی که بخاری میگوید و من نقل میکنم، اصلاً ببینید جنگ در آن مشخص است، این جنگ است که مهم است و میتواند هزار و چهارصد سال تصویرِ واقعه را نگه دارد، چنگیز مغول را رئوف نشان بدهد و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خشن! این تصویر میتواند این کار را کند، به قول معروف کاری ندارند که مقام ثبوت چه بود، او نشان میدهد که بدین شکل بود… بخاری میگوید: پیغمبر آمد و دید اینها خواب هستند و وقت نماز شب در حالِ گذشتن است و آنها را برای نماز شب بیدار کرد… تابحال فقط این است که اگر پیغمبر اینها را بیدار نکرده بود نماز شبِ آنها قضاء میشد، حال آیا نماز خواندند یا نه؟ شما ببینید چطور جنگ روایتها درست کردند…
آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و آن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که… امام باقر علیه السلام فرمودند: من از حالِ عبادتِ پدرم نگران میشدم، یک روزی رفتم که بگویم پدر جان من نگرانِ شما هستم… این شوخی نیست، شما این تصویر را ببینید، امام معصوم امام باقر علیه السلام برای پدرِ خود حضرت زین العابدین سلام الله علیه نگران میشدند، اینکه ایشان چطور عبادت میکردند را ما نمیدانیم، اگر ما نگران بشویم آنقدر مهم نیست که امامِ معصوم نگران بشود، امام باقر علیه السلام فرمودند: رفتم و به پدرِ خویش عرض کردم: پدر جان! شما خیلی خودتان را به زحمت میاندازید. پدرم امام سجّاد علیه السلام برای اینکه مرا آرام کنند فرمودند: مکتوباتِ پدرم (حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام) را بیاور که حالاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در آن نوشته است، یعنی امام سجّاد علیه السلام خواستند دلِ امام باقر علیه السلام را آرام کنند، امام باقر علیه السلام میفرمایند: تا پدرم این مکتوبات را باز کردند و یکی دو صفحه از عباداتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خواندند آن را بستند و کنار گذاشتند و فرمودند: «مَن یقوی علی عبادة علی بن ابیطالب»، چه کسی میتواند مانندِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عبادت کند؟
این حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آن هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ این تصویر را نگاه کنید و این هم صحیح بخاری که سالانه صدها هزار از آن چاپ میشود: پیغمبر گفت: بلند شوید که نماز در حالِ قضاء شدن است… تا همینجا خیلی زده است اما آیا تصوّر میکنید که به همین اکتفاء میکند؟ نخیر! میگوید: علی بن ابیطالب گفت همه چیز به دستِ خداست، اگر بخواهد ما میخوابیم و اگر بخواهد ما بلند میشویم، اگر قرار باشد نماز بخوانیم میخوانیم و اگر قرار باشد نماز نخوانیم نمیخوانیم، همه چیز به دستِ خداست! یعنی اینطور وانمود میکند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به فضای جبر رفتند، در ادامه میگوید: به پیغمبر برخورد و وقتی در حالِ برگشتن بود این آیه را خواند: «وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا»[8]، نستجیربالله انسان چقدر حرفهای جدالیِ بیمایه میزند.
این جنگ جنگِ روایتهاست! آن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا این؟ کدام؟
بیچاره آن کسی که بگوید خودم این را در صحیح بخاری دیدهام، مسلّماً تو با تمامِ تمان در پارادایمِ آنها و فضایی که او ترسیم کرده است رفتهای!
حال یک جمله از این کتاب میخوانم که همین امسال (سال 1398) در کشورِ ما چاپ شده است: «از مجموعِ حوادث چنین استنباط میشود که پیامبر علاقهی وافری به جنسِ مؤنث داشته است»… این در کشورِ ما چاپ شده است! وای بحالِ آن چیزی که در کشورِ عربستان چاپ میکنند، نامِ آن را هم تحقیق گذاشتهاند!
یعنی مسئله را به این موضوع تقلیل ندهیم که یک تحقیقِ تاریخی شده است، باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از آن مقامِ «سَیّدَة النّساء اهل الجَنَّة» پایین بیاورند، باید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از آن مقامی که «کان یقعد (جبرئیل) بین یدیه (امیر المؤمنین) قعده العبد (العبید)»[9] جبرئیل مقابلِ ایشان مانندِ برده مینشست پایین بیایند، باید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم پایین بیایند تا بتوانند کار کنند و دیگران را ترویج کنند.
اینجا خیلی جای حرف دارد، من به همین اندازه اکتفاء میکنم، چون نکتهی دوم به نکتهی اول مربوط است.
جنگ روایتها در ماجرای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام و نقشِ امام سجّاد علیه السلام
پس ما همواره در جنگِ روایتها هستیم، و آن هست که قدرت میسازد، آن است که استمراربخش است.
اگر ما در موضوع همین شهید بزرگوار (شهید حاج قاسم سلیمانی) نتوانیم در جنگ روایتها غلبه کنیم صد سالِ آینده ایشان را در کنارِ چنگیز و مغول و هیتلر و بنلادن میگذارند، میدانید که الآن در حالِ زور زدن هستند که این کار را انجام بدهند. میخواهند این کار را با اهل بیت علیهم السلام و نوکرانِ آن بزرگواران انجام بدهند. حال ببینید که نقشِ ما در این موضوع چقدر مهم میشود.
اینکه شما الآن بایستید و ببینید که در حالِ حمله کردن به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هستند، این یک نوع دفاع کردن است، یک وقتی ایستادید و میبینید همه در حالِ همه کردن هستند که چهرهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تغییر بدهند، آیا به نظرِ شما این دفاع کردن از شهادت کمتر است؟ قطعاً نه! مگر اینکه شما بگویید کارِ حضرت زینب سلام الله علیها مهم نبوده است، یا اینکه بگویید کارِ حضرت زین العابدین علیه السلام مهم نبوده است، این بزرگواران که شهید نشدهاند، شهید نشدهاند اما اجازه ندادند چهرهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تخریب بشود.
چرا آن ملعونها بدنِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را دفن نکردند؟ برای اینکه جنگِ روایتهاست و میخواستند بگویند که ما نامسلمان را دفن نمیکنیم.
حال اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت زین العابدین علیه السلام نبودند و اوضاع عوض نمیشد… آیا فکر کردهاید یزید ملعون مریض بود که کوتاه بیاید؟ نخیر! موضوع را ساده نگیریم.
حضرت زین العابدین صلوات الله علیه آنقدر گریه کردند که یک روزی… این خیلی عجیب است، ما بعضی اوقات راحت از روضهها رد میشویم… امام زین العابدین علیه السلام یک کنیزی داشتند، معمولاً این کنیزها هم بیش از یک سال نزدِ حضرت نمیماندند، حضرت حداکثر اینها را یک سال نگه میداشتند و بعد اینها را با یک پولی آزاد میکردند، یک تربیتی میشدند و بعد آزاد میشدند، مثلاً عید غدیر یک عدّهای را آزاد میکردند، تا عید عید قربانِ سالِ بعد همه آزاد میشدند و کنیزهای دیگری میگرفتند، کسی بیش از یک سال نزدِ حضرت نمیماند، تازه آن کنیز همه چیز را نمیدید… یک کنیز یک سال دید که هر چه میرود و میآید حضرت در حالِ گریه کردن هستند، و این کنیزها هم در جاهای دیگر اوضاع را دیده بودند و میدانستند رفتار صاحبهای آنها با آنها چطور است، این کنیز گفت: آقا! این حزنِ شما چه زمانی تمام میشود؟
ما این موضوع را نباید اینطور تقلیل بدهیم که بگوییم دلِ امام سجّاد علیه السلام خیلی برای پدرِ خود میسوخت.
ما در محرّم این موضوع را عرض کردیم، امام صادق علیه السلام فرمودند: من هر زمان فرزندانِ خودم یا هر بنیهاشمی و بنیفاطمی را ببینم به یادِ کربلا میافتم، چرا امام صادق علیه السلام مانند امام سجّاد علیه السلام همهی عمرِ خود را گریه نکردند؟ یعنی حالِ ائمه علیهم السلام که با یکدیگر تفاوتی ندارد، آن بزرگواران که نسبت به موضوع جهل ندارند، امام صادق علیه السلام هم انگار بودهاند و واقعهی کربلا را دیدهاند، آیا اعتقادِ شما غیر از این است؟ آیا ما به ائمه علیهم السلام «اَشهَدُ اَنَّکَ تَشهَدُ مَقَامِی» نمیگوییم؟ منتها امام سجّاد علیه السلام یک وظیفهای دارند و امام صادق علیه السلام هم یک وظیفهی دیگر، نباید ساده دید و گفت که دلِ امام سجّاد علیه السلام برای پدرِ خود میسوخت، حتماً جگرِ ایشان میسوخته است اما ایشان میبینند که نباید اجازه بدهند که در تقابلِ بینِ این دو روایت روایتِ بنیامیّه و بنیعبّاس غلبه کند.
در روایتِ دشمنان غرق نشویم
حال ما مردم را ببینید! که گاهی در بین روایتِ شیعیانِ اهل بیت علیهم السلام با دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام به کدامیک امتیاز میدهیم، این موضوع خیلی دردآور است، ما باید چند مرتبه در زمینِ دشمن بازی کنیم؟
من به آن غیرهیئتیها و غیردیندارها کاری ندارم، بحثِ من هم این نیست که هر کسی هر چیزی گفت چون شیعهی اهل بیت علیهم السلام است راست میگوید، ولی انسان کلیّتِ جنگ را که تشخیص میدهد، کلیّتِ جنگ معلوم است، جبهه مشخص است، این از نکتهی اول.
نکتهی دوم: گاهی ما در روایتِ طرفِ مقابل، یا قدرتِ او و یا روایتِ او از قدرتِ او غرق شدهایم.
نکتهی دوم چیست؟ ماجرا تمام شد و غرق هم شدیم، حال باید چکار کرد؟
نکتهی اول این بود که ما حواسِ خود را جمع کنیم که یک جنگِ جهانیِ روایتها هست؛ مثلاً شما در مورد حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هر سال این جنگ را میبینید، همینکه به محرّم میرسیم همه شروع میکنند به شبهه کردن، آیا به این موضوع دقّت نکردهاید؟ اصلاً اگر انسان گیج هم باشد متوجّه میشود، اگر انسان سندروم هم داشته باشد متوجّه میشود، یعنی آی کیو خیلی زیادی نمیخواهد، همینکه به یک واقعهای مانندِ محرّم میرسیم در و دیوار به شبهه تبدیل میشود، شبهه برای چیست؟ برای اینکه روایتی که در ذهنِ شما هست را تخریب کند، باید این روایت را تخریب کند، چون اگر حسین بن علی صلوات الله علیه آن کسی باشد که در ذهنِ شما هست مشابهِ ایشان تکرار نمیشود، به ایشان توسّل میکنید، توبه میکنید، روحِ شما جلاء پیدا میکند، هم رشدِ معنوی دارید و هم نسبت به ظلمهی دیگر کوتاه نمیآیید، پس این موضوع خطرناک است و باید تخریب بشود.
حتّی در کشورِ ما دهه میگیرند و هر شب سه نفر سخنرانی میکنند و هر سه سخنران بر علیهِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام حرف میزنند! آنهایی که این فضا را دنبال میکنند برایشان کاملاً جا افتاده است، حتّی این اراجیف کتاب میشود.
اگر در «روایاتِ دشمنان» غرق شدیم راهِ برگشت چیست؟
آن قسمتِ اول این بود که حواسِ خودمان را جمع کنیم که در روایتِ دشمن غرق نشویم، قسمتِ دوم: اگر غرق شدیم چکار کنیم؟ راهِ برگشت چیست؟ راهِ برگشت «خون» است.
من برای اینکه این شهید بزرگوار را شریک کنم (شهید حاج قاسم سلیمانی) و حرفهای خود را به ایشان تقدیم کنم فقط دو جمله عرض میکنم، چون نمیخواهم روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از غیر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگویم، البته سربازانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غیر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیستند و در مسیرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
اگر این کشورِ بهم ریخته و با مردمِ زیادی که در آنها نمکنشناس کم نیست و با دزدهای زیادی که در آنجا کم نیستند، در این کشورِ همسایهی ما عراق هزار میلیارد دلار اختلاس شده است، یعنی اختلاسهای ما در میانِ آنها اصلاً به حساب نمیآید، یعنی قطعاً بخشی از اعتراضها حق است، یک عدّهای هم در این میان برای کتکهای قبلی که از اسلامِ اهل بیت علیهم السلام خوردهاند برای جبرای میآیند، کمااینکه دیدید به قبر مبارک نایب امام زمان ارواحنا فداه هم جسارت کردند، اگر به دستِ آنها برسد جلوتر هم میآیند.
اینها هیچ وقت جرأت پیدا نمیکردند که بگویند ما مستکبر را بیرون میکنیم، ولو اینکه عمل نکنند، آنهایی که اخبار را دنبال میکردند میدیدند قبل از شهادتِ این شهید در آن تظاهراتها هم عکسِ این شهید را آتش زدند و هم به ایشان فحش دادند، فقط نسبت به شهیدِ ما اینطور نبودند بلکه نسبت به شهدای خودشان هم این کار را کردند، چند مرتبه مقرّ آنها را آتش زدند، چیزهای دیگری هم هست که از آن دردهایی است که باید فقط به امام زمان ارواحنا فداه شکایت کرد که بعضی از جاهای دینی هم با اینها همراهی کردند، بعضی از جاها مانندِ شبههحرمها غذای اینها را تأمین کردند، هیچ چیزی نمیتوانست مسیر را برگرداند، جز «خون»!
این خونِ مظلوم است که ناگهان انسان را برمیگرداند، این خونِ مظلوم است که شجاعت ایجاد میکند، این خونِ مظلوم است که بغض از طاغوت ایجاد میکند، اگر میفهمیدیم و میفهمیدند به خونِ مظلوم نیاز نبود. ولی وقتی در جنگ روایتِ دشمن غرق شدیم و دشمنِ سفّاکِ کافرِ طاغوتی از بیرون برای ما روایت ساخت و آنها به دنبالِ آن راه افتادند و یا ما به دنبالِ آن راه افتادیم هیچ چیزی نمیتواند این را برگرداند، چون قدرتِ رسانهایِ ما قابل قیاس نیست، همهی هنر این است که جدایی و فاصلهی خودت را حفظ کنی.
اصلاً برای چه ما در دین این همه برائت داریم؟ میگوید جادهخدا را حفظ کنید، چون اگر مخلوط بشوید قدرتِ او از تو بیشتر است و تو را میکشد و میبرد، این خون است که میتواند برگرداند، «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»، پاک بودید و زمین را پاک کردید… این اتّفاق افتاد.
خیلی از کسانی که برای پیوستن به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ضجّه میزدند اما از ترس به کربلا نیامدند… وقتی سرِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را در محلههای کوفه گرداندند بعداً هزاران نفر کشته داد، درد است… اگر این چند هزار نفری که در راهِ خونخواهیِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام سر از تنشان جدا شد قبل از واقعه آمده بودند این اتّفاق نمیافتاد، این نکتهی اول.
اما وقتی غرق شدیم و «عبیدالله» در جنگِ روایتها بر حضرت مسلم علیه السلام پیروز شد، گفت: یک لشکری از شام میآید که پوستِ شما را میکَنَد، ناموسِ شما را میبریم و حراج میکنیم و تقسیم میکنیم، اینها در این جنگِ روایتها باختند، عقب نشستند، گفتند نکند که راست میگوید، هم حضرت مسلم علیه السلام غریب شدند و هم ناموسِ خدا را در شهری گرداندند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر آن حکومت کرده بود، ولی تحرّک ایجاد کرد.
اهل بیت علیهم السلام هم سعی کردند این تحرّک را تا زمانِ ما زنده نگه دارند، این جنگ هم هر روز ادامه دارد، هر زمانی که شک کردید نزدیکِ محرّم ببینید که اگر یک زمانی دیدید هیچ روایتِ مخالفی با عزاداری شما در اول ماه محرّم نیست بدانید جنگ تمام شده است.
بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور شد، یک عدّه را با رشوه، یک عدّه را با کینه… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ»[10]، بخدا شما از علی (علیه السلام) انتقام نگرفتید جز بخاطرِ شمشیری که برای خدا زده بود.
واقعاً هم همینطور بود، اگر قرار بود از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انتقام بگیرند، اگر میخواستند بر سرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بریزند و ایشان را بکشند، این موضوع که برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خیلی لذّتبخش بود، برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه هدیهای بالاتر از این که در راهِ خدای متعال به شهادت برسند؟ مسئله حذفِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نبود، مسئله کینه بود، وقتی کینه هست شما میخواهید حذفِ طرف دردناک باشد، لذا فایدهای ندارد که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حذف کنند، باید کاری میکردند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هر روز صد مرتبه بمیرند و زنده شوند.
یا در رشوه غرق شده بودند، یا در قدرتِ نظامیِ آن هشت هزار نفری که با چماق آمدند و بیعت گرفتند، یا از ترسِ اینکه حقوقِ آنها را قطع کنند، یا برای اینکه از اهل بیت علیهم السلام کینه داشتند، هنوز ایمانِ آنها ایمانی نبود که بگویند اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پدرِ ما را کشتهاند در راهِ خدای متعال کشتهاند.
وقتی غرق شدند و جامعهی اسلامی کلاً در برابرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موضع گرفت… این اتّفاقاتی که این ایّام افتاد من مدام در راه میگفتم که اصلاً غربتِ اهل بیت علیهم السلام با هیچ کسی قابل قیاس نیست، مردمِ کرمان از صبح ایستاده بودند تا پیکر شهید سلیمانی را تشییع کنند تا فردا صبح! بیست و چهار ساعت هرچه گفتند ولو اینکه این همه انسان کشته شد اما باز هم نرفتند… امام باقر علیه السلام فرمودند: در تشییعِ مادرِ ما فقط هفت نفر حضور داشتند…
شهید سلیمانی یک سربازی از سربازان و محبّی از محبّان بودند، مردم ساعتها ایستاده بودند تا احترام بگذارند، چرا؟
در همین کشورِ ما چقدر حرفهای پلید زده شد؟ گفتند برای پول است، گفتند: پول گرفتهاند، ما مدام میگفتیم بروید و زندگیِ شهدای مدافع حرمِ افغانستانی را ببینید، بچهیتیمهای اینها را ببینید، چه کسی میرود تا برای پول این کار را بکند؟ این حرفها را نزنید، ظلم خطرناک است، مخصوصاً وقتی جمعی ظلم کنند و بگویند، نسبت به کسانی که نزدِ اهل بیت علیهم السلام محبوب هستند جسارت نکنید، نسبت به کسی که در راهِ خدای متعال جهاد کرده است، اگر چیزی نمیخواهی بگویی نگو و کمک هم نکن، اما جگرِ این بزرگواران را نسوزانید…
«مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ»، اگر دشمن میخواهد انتقام بگیرد چون قدرتِ این بزرگواران را چشیده است معلوم است که این بزرگواران را در جنگ روایت تخریب میکند، چرا شما به سپاه یزید کمک میدهید که حرفِ آنها به کرسی بنشیند؟
چند مرتبه در سوریه پایگاههای ما را زدند، چرا جواب ندادیم؟ چون اگر جواب میدادیم مردمِ ما میگفتند: چرا جنگطلبی میکنید؟ چون بخشی از جامعه در جنگ روایت غرق شده است، باید آنقدر مظلومیّت رُخ بدهد، ظلم آنقدر آشکارِ غیرقابل انکار بشود، خودِ آن سگِ پلید (از جامعهی سگها عذرخواهی میکنم، حیفِ سگ) بیاید و اعتراف کند تا عدّهای برگردند و بعد بگویند که ما مطالبهی انتقام میکنیم.
اگر در جنگ روایتها غرق شدیم فقط «خونِ مظلوم» میتواند ما را نجات بدهد، و خونِ هیچ مظلومی مانندِ…
روضه – مقابلهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با جنگ روایتها بر علیه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حالا شما یک چیزی را با همهی وجودِ خودتان حس میکنید، که چرا وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ابتدا شروع کردند به تحرّک، شبها به درِ خانهی مردم میرفتند، رو میزدند، اینها در آن جنگِ روایتها غرق بودند، میگفتند: دیگر بیعت کردهایم.
گریهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی اینها اثر نکرد، گریهها کنارِ شهید اسلام حضرت حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام اثر نکرد، هجوم آوردند و اثر نکرد، عیادت هم نرفتند، راهِ درمانِ هدایتِ مردم چیست؟…
این روایت خیلی اعتبارِ حدیثی ندارد ولی هم قرائنی دارد و هم مطابقِ این تحلیل است، که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک روزی فرزندانِ خود را جمع کردند و فرمودند: میخواهم دعا کنم…
فرزندانِ ایشان خیلی اذیّت شدند، اگر در یک خانه احساس کنند که قرار است مادرِ جوانی از دنیا برود بچّهها را از همهی صحنهها دور میکنند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: من دعا میکنم و شما هم آمین بگویید… دیگر بودنِ فاطمه با این حالی که صدای او جوهره ندارد و نمیتواند مظلومیّتِ علی را نشان بدهد… اللهم عَجّل وَفاتی سَریعا… علی جان! برای تو بمیرم، ولی دیگر راهی برای اینکه از تو دفاع کنم نیست…
برای همین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در وصیّتِ پایانیِ خود تأکید میکنند: آن کسانی که من با آنها درگیر شدم در تشییعِ من شرکت نکنند، شاید این خون یک روزی بعضیها را برگرداند…
اگر مردم زودتر از این فهمیده بودند، اگر مردم زودتر همراهی کرده بودند مهمترین شخصِ عالَمِ وجود نباید جان و خونِ خود را در این راه میدادند…
روضهی روزهای آخرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اوضاعِ این روزهای خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک طوری است که وقتی عموی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خواستند برای عیادت بیایند حضرت فرمودند: وضعِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وخیم است و دیگر نمیتوانیم عیادتکننده بپذیریم.
بچهها از کنارِ مادر بلند نمیشدند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم که از خانه بیرون میروند هر وقت که میخواهند برگردند در ذهنشان این است که الآن که بیایم آیا کار تمام شده است یا نه…
ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد که مریضِ بدحال داشته باشید، هر وقت تلفنِ شما زنگ بخورد دلِ شما میریزد…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد بودند… چند نقل است که یک نقل این است… چند نفر از خادمهها دویدند و به سمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برگشتند و به سمتِ اینها نگاه کردند و فرمودند: «مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ اَلْوُجُوهِ وَ اَلصُّوَرِ»[11]، چرا اینطور بهم ریختهاید؟ «مَا اَلْخَبَرُ؟» چه خبر شده است؟ گفتند: علی جان! اگر میخواهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببینید «أَدْرِكْ اِبْنَةَ عَمِّكَ اَلزَّهْرَاءَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ»… اگر میخواهید ایشان را ببینید بدوید…
از مسجد تا خانه اصلاً راهی نبود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، رُکنِ اولیاء، ستونِ عالَمِ وجود مدام زمین افتادند… تا خود را رساندند… همینکه خود را رساندند فرزندانِ مظلوم کنار رفتند، آمدند و بالای سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشستند و روبند را کنار زدند… چند وقت است که صورتِ شما را ندیدهام… «كَلِّمِينِي یا بِنتَ رَسول الله»… حرف بزنید تا دلِ من آرام بشود… ای دخترِ پیغمبرِ معراج رفته! قلبِ مرا آرام کن…
وقتی از پاسخشنیدن ناامید شدند… راوی میگوید: نگاه کردم و دیدم صورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اشک خیس شده است، اشکهای ایشان روی صورتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکید، با یک مظلومیّتی فرمودند: «يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا اِبْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»… راوی میگوید: نگاه کردم و دیدم «فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى»… چشمهای خود را باز کردند…
شاید دستِ خود را بلند کردند و به صورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام… یک نگاهی هم به فرزندانِ خود کردند و یتیمی را در صورتِ فرزندانِ خود دیدند و صدا زدند: «اِبْكِنِي وَ اِبْكِ لِلْيَتَامَى»… هم برای من گریه کن… چرا برای من گریه کن؟ چون من در حالِ رفتن هم نگرانِ تو هستم… «اِبْكِنِي وَ اِبْكِ لِلْيَتَامَى وَ لاَتَنْسَ قَتِيلَ اَلْعِدَى بِطَفِّ اَلْعِرَاق»…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد 11، صفحه 578 (إنَّ اَبَابَكْرَ تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَبَعَثَ اِلَيْهِمْ عُمَرَ فَجَاءَ فَنَادَاهُمْ وَ هُمْ فِي دَارِ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَأَبَوا أن يَخْرُجُوا، فَدَعَا بِالْحَطَبِ، وَ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسَ عَمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أو لَأَحْرُقَنَّهَا عَلَی مَنْ فِيهَا فَقِيلَ لَهُ: يَا أبَاحَفْصَ إنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ. قَالَ: وَ إنْ! فَخَرَجُوا فَبَايِعُوا إلاّ عَلِياً(علیه السلام))
[5] الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم، جلد 1، صفحه 216
[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 43، صفحه 84 (اَلْحَسَنُ اَلْبَصْرِيُّ : مَا كَانَ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا .)
[7] تفسير الصافي، جلد 5، صفحه 340 (و في المجمع عنه عليه السلام قال: دخل رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله على فاطمة و عليها كساء من ثلّة الإبل و هي تطحن بيدها و ترضع ولدها فدمعت عينا رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله لمّا أبصرها فقال يا بنتاه تعجّلي مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة فقد أنزل اللّٰه عليَّ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضىٰ .)
[8] سوره مبارکه کهف، آیه 54 (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا)
[9] إعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص۸۱٫
[10] معاني الأخبار، جلد 1، صفحه 354 (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلطَّيِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدٍ اَللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْمُهَلَّبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا اِشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ فَقَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ اَلْحَدِّ وَ خَوَرِ اَلْقَنَاةِ وَ خَطَلِ اَلرَّأْيِ وَ بِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ لاَ جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي اَلرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ اَلْوَحْيِ اَلْأَمِينِ وَ اَلطَّبِينِ بِأَمْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينِ- أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لاَ يَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لاَ يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ اَلرَّيَّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ اَلسَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتُ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمُ اَللَّهُ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ أَلاَ هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَكَ اَلْحَادِثُ إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اِسْتَنَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا اِسْتَبْدَلُوا اَلذُّنَابَى وَ اَللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ اَلْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً – أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰكِنْ لاٰ يَشْعُرُونَ – أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ – أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِكَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ اِحْتَلَبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ زُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِكَ يَخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ وَ يَعْرِفُ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ اَلْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ أَنْفُساً وَ اِطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ زَرْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ .)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 43، صفحه 174 (ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُكَاءِ وَ اَلْعَوِيلِ لَيْلَهَا وَ نَهَارَهَا وَ هِيَ لاَ تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا وَ لاَ تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا وَ اِجْتَمَعَ شُيُوخُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالُوا لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ تَبْكِي اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهَارَ فَلاَ أَحَدٌ مِنَّا يَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِي اَللَّيْلِ عَلَى فُرُشِنَا وَ لاَ بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَى أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَايِشِنَا وَ إِنَّا نُخْبِرُكَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حُبّاً وَ كَرَامَةً فَأَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ هِيَ لاَ تُفِيقُ مِنَ اَلْبُكَاءِ وَ لاَ يَنْفَعُ فِيهَا اَلْعَزَاءُ فَلَمَّا رَأَتْهُ سَكَنَتْ هُنَيْئَةً لَهُ فَقَالَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ شُيُوخَ اَلْمَدِينَةِ يَسْأَلُونِّي أَنْ أَسْأَلَكِ إِمَّا أَنْ تَبْكِينَ أَبَاكِ لَيْلاً وَ إِمَّا نَهَاراً فَقَالَتْ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ مَا أَقَلَّ مَكْثِي بَيْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِيبِي مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَسْكُتُ لَيْلاً وَ لاَ نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِفْعَلِي يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا بَدَا لَكِ ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَيْتاً فِي اَلْبَقِيعِ نَازِحاً عَنِ اَلْمَدِينَةِ يُسَمَّى بَيْتَ اَلْأَحْزَانِ وَ كَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَمَامَهَا وَ خَرَجَتْ إِلَى اَلْبَقِيعِ بَاكِيَةً فَلاَ تَزَالُ بَيْنَ اَلْقُبُورِ بَاكِيَةً فَإِذَا جَاءَ اَللَّيْلُ أَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَيْهَا وَ سَاقَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى ذَلِكَ إِلَى أَنْ مَضَى لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِيهَا سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ يَوْماً وَ اِعْتَلَّتِ اَلْعِلَّةَ اَلَّتِي تُوُفِّيَتْ فِيهَا فَبَقِيَتْ إِلَى يَوْمِ اَلْأَرْبَعِينَ وَ قَدْ صَلَّى أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَلاَةَ اَلظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ يُرِيدُ اَلْمَنْزِلَ إِذَا اِسْتَقْبَلَتْهُ اَلْجَوَارِي بَاكِيَاتٍ حَزِينَاتٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا اَلْخَبَرُ وَ مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ اَلْوُجُوهِ وَ اَلصُّوَرِ فَقُلْنَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَدْرِكْ اِبْنَةَ عَمِّكَ اَلزَّهْرَاءَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ مَا نَظُنُّكَ تُدْرِكُهَا فَأَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِيِّ مِصْرَ وَ هِيَ تَقْبِضُ يَمِيناً وَ تَمُدُّ شِمَالاً فَأَلْقَى اَلرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ اَلْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَكَهُ فِي حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا يَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ اَلزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى اَلْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا اِبْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلاَئِكَةِ فِي اَلسَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا اِبْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى وَ قَالَ مَا اَلَّذِي تَجِدِينَهُ فَأَنَا اِبْنُ عَمِّكِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ اَلْعَمِّ إِنِّي أَجِدُ اَلْمَوْتَ اَلَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ مَحِيصَ عَنْهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ بَعْدِي لاَ تَصْبِرُ عَلَى قِلَّةِ اَلتَّزْوِيجِ فَإِنْ أَنْتَ تَزَوَّجْتَ اِمْرَأَةً اِجْعَلْ لَهَا يَوْماً وَ لَيْلَةً وَ اِجْعَلْ لِأَوْلاَدِي يَوْماً وَ لَيْلَةً يَا أَبَا اَلْحَسَنِ وَ لاَ تَصِحْ فِي وُجُوهِهِمَا فَيُصْبِحَانِ يَتِيمَيْنِ غَرِيبَيْنِ مُنْكَسِرَيْنِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ اَلْيَوْمَ يَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَيْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا)