«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
خدمت شما عرض کردیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دچارِ دو هجوم شدهاند و در دو جبهه جنگیدهاند، یک هجوم دو ساعت طول کشید و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن هجوم جانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نجات دادند، روز گذشته هم در اشعارِ مدحِ انتهای جلسه خواندند که «جلل خالق کافرید زنی را که از اسدالله او کند حمایت»، این برای آن دو ساعت است، ولی فقط این هجوم نبود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همهی عمرِ خود را در جنگ روایت از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دفاع کردند و تا همین امروز هم درگیر هستند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حتّی برای امروزِ ما هم کار کردهاند که ان شاء الله عرض خواهم کرد.
در حالِ مطرح کردنِ بحثی با یکدیگر هستیم که هم جهتِ اعتقادی دارد، هم جهتِ اجتماعی دارد، هم جهتِ سیاسی دارد که من اگر مناسبتِ ایّامِ فاطمیّه نبود و قصد داشتم خدای نکرده در یک میتینگ سیاسی حرف بزنم برای اهل ژورنالیسم و روزنامهنگاری خیلی حرف داشتم. اصلاً یک بحثِ علمی است، اثرِ عملی هم دارد، حداقل اثرِ عملیِ آن این است که اگر خدای متعال کمک کند و من این بحث را درست جای بیندازم وقتی کسی از خواب بلند میشود دعا نمیکند که عضوِ سپاهِ حضرت بشود، بلکه دعا میکند از سپاهِ حضرت بیرون نرود، آنوقت خود را در میانِ جنگ میبیند.
این جنگ روایتها چند ویژگی دارد؛ چون ممکن است عزیزانی شبهای قبل نبوده باشند و منظورِ من را از «روایت» متوجّه نشوند اینطور عرض میکنم که منظورِ ما از «روایت» در اینجا یک حدیث نیست، پازلی که برای کودکان میخرند را در نظر بگیرید، مجموعهی تصاویر، معانی و مفاهیم در کنارِ یکدیگر یک تصویرِ واحد ارائه میکند، به آن تصویر واحد در این بحث «روایت» میگویند؛ مجموعهی آنچه که یک رخداد را توصیف میکند، مثلاً «مدافعان حرم» یا «مدافعان اسد»؟ در آن «جنگ» کاملاً پیداست.
بقیهی جاها هم همینطور است، تمامِ این نبردهای سیاسی و انتخاباتی عمدتاً جنگ روایتهاست؛ البته بحثِ ما سیرهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
عرض کردیم که جنگِ معمولی این جنگ روایتهاست، چرا؟ چون آن چیزی که معمول است را باید «معمول» خواند، جنگی که در آن کشتار صورت میگیرد که معمولی نیست، قطعاً بیش از یک صدم بیشتر از این جمع تجربهی جنگ سخت نداشتهاند، ولی جنگ روایتها همه را در بر میگیرد، همهی زمانها، همهی مکانها، همهی افراد. عرض کردیم که جنگ روایتها شروع دارد اما پایان ندارد، پایانِ جنگ روایتها وقتی است که دیگر آن موضوع ارزشی نداشته باشد، و چون موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تا زمان امام زمان ارواحنا فداه از اهمیّت نمیافتد جنگِ روایتهای مربوط به این بزرگواران هم تمام نخواهد شد.
جنگِ معمولی این جنگ روایتهاست که ما هر روز درگیرِ آن هستیم و هیچ لحظهای هم از آن منفک نمیشویم، این جنگِ معمولی است.
محضر شما عرض شد که پیش از هر نبردی این جنگ شروع میشود، روایتِ غالب معمولاً را میبرد، بعد از جنگ هم باز روایت هست که بخواهد آن را توصیف یا اداره کند.
نکاتِ این جنگ روایتها زیاد است، چون قصد دارد یک بحثی را ارائه کنم که ممکن است وقت زیادی بگیرد دیگر «آنچه گذشت» را ادامه نمیدهم و یک مثال عرض میکنم.
جنگ روایتها در موضوع «غصب فدک»
قسمتی از آن را روز گذشته عرض کردیم که آن روایتی که ما از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داریم که ایشان زاهد و عابد بودند و هر چه داشتند در راهِ خدای متعال میبخشیدند و بضعة الرَّسول بودند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سمتِ در میدویدند دستِ ایشان را میبوسیدند و ایشان را در جای خود مینشاندند و محور حدیث کساء بودند و روایاتی از این دست؛ اگر این روایت غالب باشد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد بروند و بفرمایند که فدک را بدهید و از ایشان شاهد بخواهند «کفرِ» طرفِ مقابل ثابت میشود، مثلِ این میماند که یک نفر به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید که یک دلیل برای راست گفتنِ خودتان بفرمایید، این شخص دیگر مسلمان نیست، در مسئلهی «سَبُّ النَّبی» یا همان دشنام به پیغمبر بدترین فحش «تکذیب» است، چون با تکذیبِ نبی دیگر هیچ چیزی از نبوّتِ او نمیماند، ممکن است دشنامهای دیگر قابل عفو باشند اما اینکه بگویند نبی دروغ میگوید دیگر کار تمام است، چون پیغمبری که دروغ میگوید دیگر هیچ چیزی ندارد، یعنی قوامِ نبوّت به صدقِ نبی است، لذا این بدترین نوعِ سَب بود.
آنها هم یک روایتی تولید کردند، من برای اینکه عرض کنم این جنگ چقدر تمامعیار است میخواهم این موضوع را عرض کنم، روایتی که آنها تولید کرده بودند این بود که خلیفه اول از پیغمبر دستور داشته است که اینها بیتالمال است و او هم روی بیتالمال حساس بود…
در روزگاری گرفتار شدهایم که برادرِ طرف شاهدزد است و میگوید: موریانهی فساد همهجا را گرفته است! چرا بحثهای خانوادگیتان را رسانهای میکنید؟ مشکلاتِ خودتان را در خانه حل کنید!
این کسی که به بیت المال حساس است (خلیفه اول) کسی است که دو کوه با زمینهای اطراف را به نوهی خود بخشیده است! خیلی به بیت المال حساس بود!
خلیفه به بیت المال حساس بود و فدک را نداد!
عرض کردیم که این روایت تا همین الآن هم مشتری دارد، هم «ابن تیمیه» گفته است و هم اینکه اگر الآن به عربستان بروید هماکنون هم میگویند.
اما جنگ روایتها اینطور نیست که یک موشک بزنید و بر سرِ جای خود بنشینید، فرقِ تفنگِ عادی با تفنگِ شکاری چیست؟ وقتی با تفنگ شکاری محدوده را میزنید آن گلوله منفجر میشود… این موشکی هم که به آن هواپیما برخورد کرد «مجاورتی» بود، یعنی چه؟ یعنی صاف به هواپیما نخورد، وقتی به مجاورتِ هدف برسد منفجر میشود، وقتی منفجر میشود قطعاً اصابت میکند. مثلاً یک گلولهی تفنگ شکاری را میزنند و پانزده مرغابی به زمین میافتد، چرا؟ چون وقتی منفجر میشود تعداد زیادی ساچمه در آن است، یعنی شلّیک کردن با این نوع اسلحه آسانتر است.
در جنگ روایتها هم دقیقاً همین کار را میکنند، یک روایت نمیگویند که اگر کسی پذیرفت که پذیرفت و اگر کسی نپذیرفت اشکالی نداشته باشد، ممکن است کسی این روایت را نپذیرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند بیت المال را به زور طلب کنند؛ طرفِ مقابل از این طمعِ خود کوتاه نمیآید، این مطلب را میگوید اما فقط همین یک مطلب را نمیگوید، در کنارِ آن روایاتِ دیگری هم تولید میکند که به مجموعهی اخبار تبدیل شود، که اگر شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کمی غیرت داشتید که آن روایت را نپذیرید چیزِ دیگری را بپذیرید، یعنی باز آن چیزی که شیعیان میگویند را نپذیرید، یعنی برای سلایقِ مختلف تصویر را کمی جابجا میکنند، مسلّماً همه نمیپذیرند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیت المال را خواسته باشند و روی این موضوع پافشاری هم کرده باشند، مسلّماً همه این روایت را نمیپذیرند، برای آنها باید یک روایتِ دیگری تولید کرد که این روایتِ شیعی را نپذیرند.
اینکه عرض میکنم را جدّی گفتم، فقط در مسئلهی حلالزاده و حرامزاده نیست، مسئلهی ولایتِ اهل بیت علیهم السلام با نفس مصنوعی به دستِ کسی نمیرسد، از مادر میرسد، این موضوع طیفی است، هر چه مادر بهتر باشد این هم بهتر میشود، اینطور نیست که بگویید طرف کلاً بیریشه است و او را با نفس مصنوعی ولایتی و برائتی کنند، اینطور نمیشود، «السَّعيدُ مَن سَعِدَ في بَطنِ اُمِّهِ»[4]، این خیلی مهم است؛ ان شاء الله خدای متعال توفیقِ نوکری به مادرهایتان را از شما نگیرد، و اگر خدای نکرده از دنیا رفتهاند مجلسی نباشد که با مادرِ خودتان شریک نکنید، اهل بیت علیهم السلام اهلِ وفا هستند، اگر ببینند شما وفا نشان میدهید و نمکشناسی میکنید بیشتر در کاسهی شما میریزند.
مسلّماً همه قبول نمیکنند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند بیت المال را تصاحب کنند، طرف باید وضعِ خیلی خرابی داشته باشد که چنین چیزی را بپذیرد، درست است که من میگویم ممکن است جوانِ وهابی این موضوع را بگوید اما همه این موضوع را نمیگویند، حال باید چکار کند؟ نشستهاند و فکر کردهاند، گفتهاند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بالاخره صحابی که بودهاند…
این «کافر» است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد میخواهد
این آقایان قائل هستند صحابی کسی است که هرگز عمداً دروغ نمیگوید؛ قائل هستند یک روز جابر بن عبدالله انصاری به خلیفه رجوع کرد، به او گفت: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به من وعده کرده بودند که اگر وجوهاتِ بحرین رسید یک چیزی به من بدهند، خلیفه هم شروع کرد به گریه کردن و گفت: تو مرا به یاد پیامبر انداختی، پیامبر به تو چقدر وعده کرده بود؟ جابر گرفت: پانصد سکه، خلیفه گفت: به او هزار سکه بدهید، او مرا به یادِ پیامبر انداخته است.
شارحینِ این روایت در بخاری مانند «ابن حجر عسقلانی» میگویند: میدانید چرا از او شاهد نخواست؟ چون «فیهِ قَبولُ خَبَرِ الواحِدِ العَدلِ مِنَ الصَّحابَه»، برای اینکه میخواست بگوید اصحابِ پیامبر راستگو هستند، ولو اینکه به نفعِ خودشان حرف بزنند، شأنِ اصحاب اجلّ است نسبت به اینکه کسی بخواهد از اینها مطالبهی دلیل کند.
حال یک نفر بپرسد چرا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نه به یک صحابه، به بضعة الرَّسول، به معصومِ به آیهی تطهیر گفتی که شاهد بیاورند؟ بعد تازه شاهد آوردند و قبول نکردید! شاهدی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است!
قاعدتاً باید گفت که خلیفه کافر است، آیات را قبول ندارد، همانطور است که کسی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید که شاهد بیاور، «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»[5]، این کافر است که ممکن است به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید از کجا معلوم که تو پیامبر هستی، چون ایمان نیاورده است، مسلمان که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیگوید شاهد بیاور! مسلمان باید ایمان داشته باشد، وگرنه باید از کجا بفهمد که این آیات حتماً آیات هستند یا نیستند؟ پس مسلّماً باید ایمان بیاوریم، یا کافر هستی و یا ایمان میآوری، مسلمان شاهد نمیخواهد، این کافر است که شاهد میخواهد.
اینها گفتند: این روایتی که ما تولید کردیم… ما اینها را یک کاری میکنیم اما با باقی چکار کنیم؟
این در ذهنِ شما باشد من دوباره خواهم برگشت، یک جای دیگری را هم توضیح بدهم تا اینها با هم تلاقی پیدا کنند.
حضرات ائمه علیهم السلام برای فراموش نشدنِ مسئلهی فدن چکار کردند؟
ائمه علیهم صلوات الله اینجا آبروی خود را به میان آوردهاند که مسئله فراموش نشود، ما یک زمانی هشت جلسه این بحث را مطرح کردهایم که «ائمه علیهم السلام چکار کردند که مسئلهی فدک فراموش نشود؟»، در خودِ این موضوع هشت جلسه حرف است، حضرات ائمه علیهم السلام سلسله اقداماتی انجام دادهاند، من دو سه موردِ کوچکِ آن را عرض میکنم تا شما ببینید طرف وقتی میخواهد یک روایتی بر علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تولید کند مجبور میشود که دیگر از کتمان پایین بیاید.
امام سجّاد علیه الصلاة و السلام محبوبترین امامِ شیعه نزدِ همهی مسلمین هستند، در بینِ همهی فرقهها، حال اینکه «چرا و چطور» طلبِ شما باشد، امام سجّاد علیه السلام در کانونِ توجّه قرار میگیرند، یعنی آدمهایی که به حضرت ایمان نداشتند، کسانی که حالِ عبادت نداشتند میگویند: وقتی به مسجدِ پیامبر میرفتیم و نمازِ ایشان را تماشا میکردیم، وقتی ایشان گریه میکردند و نماز میخواندند اشک از چشمِ ما هم جاری میشد و ما هم دوست داشتیم بایستیم و نماز بخوانیم.
شما ببینید ما در غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه چقدر محروم هستیم… آنها این صحنهها را دیدند و نیامدند، ما روز قیامت احتجاج میکنیم و میگوییم ما هیچ چیزی ندیدیم، ما نماز امام زمان ارواحنا فداه ندیدیم، ما فقط با یک آرزویی گفتیم «السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي»، ما ندیدم، این بیچارهها دیدند و نیامدند.
نمازِ حضرت زین العابدین سلام الله علیه اوجِ کانونِ توجّهات بود.
یکی از کارهایی که ائمهی ما علیهم السلام کردهاند این است که آبروی خود را برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خرج کردهاند.
وقتی امام زین العابدین علیه السلام میخواستند به نماز بایستند در اذان و اقامه بعد از «حیّ علی الفلاح» «حیّ علی خیر العمل» را میفرمودند، آنها «حیّ علی خیر العمل» را حذف کرده بودند، یکی از روایاتِ «حیّ علی خیر العمل» در موردِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر نگاه کنید در «مصنف ابن ابی شیب» است.
همه در حالِ نگاه کردن هستند که نمازِ امام سجّاد علیه السلام چطور است و ایشان چه حالی دارند، حق هم داشتند، میگفتند: این آقا باید بعد از کربلا بروند و خودکشی کنند، اصلاً باید با خدای متعال قهر کند.
اگر برای ما چند مشکل پشتِ هم پیش بیاید میگوییم: خدایا! دیگر میخواهی با من چکار کنی؟
آنها میگفتند: هر بلایی بر سرِ این آقا آمده است، این چه نمازی است؟ آن هم اینقدر عاشقانه!
من مُردهی این جملهی حضرت سجّاد علیه السلام هستم، حالا حالاها مانده است که ما اهل بیت علیهم السلام را دوست بداریم، آنها اینطور با خدای متعال بودند، ببینید آیا ما با آن بزرگواران اینطور هستیم؟
امام سجّاد علیه السلام میفرمایند: خدایا! اگر یک کسی مانندِ مرا عذاب کنی و با عذاب کردنِ من قدرتِ خودت را به بقیّه نشان بدهی و پرچمِ تو بالا برود «لَسَأَلْتُكَ اَلصَّبْرَ عَلَيْهِ»[6] از تو میخواهم به من صبر عطاء کنی و مرا عذاب کنی، من دوست دارم پرچمِ تو بالا برود، بعد میفرمایند: «وَ لَکنْ سُلْطَانُک -اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ»، خدایا! تو عظیمتر از آن هستی که با عذابِ مثلِ منی بالا بروی، بر من رحم کن، اما اگر پرچمِ تو بالا میرود من دوست دارم با عذاب کردنِ من پرچمِ تو بالا برود.
آقا این چه وضعی است؟ بجای اینکه بعد از واقعهی کربلا بروند و با خدای متعال قهر کنند… یک عدّهای از مردمِ عادی که به کربلا نیامده بودند نماز را کنار گذاشته بودند، میگفتند: این چه اسلامی است؟ آن کسی که طبقِ نظرِ آنها باید قهر میکرد حضرت سجّاد علیه السلام بود، اما ببینید چه نمازی! لذا نمازِ حضرت امام سجّاد علیه السلام کانونِ توجّهات بود.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما با امام سجّاد علیه السلام رفیق بشویم، خدای متعال میداند که امام سجّاد علیه السلام بینِ ما غریب هستند و هیچ نیازی هم به ما ندارند. من قبلاً هم عرض کردهام که اگر کسی با امام سجّاد علیه السلام رفیق بشود کَرَمِ بقیّهی ائمه علیهم السلام را هم فراموش میکند، بالاخره در حالِ ادّعا کردن هستم و شما هم بروید و ببینید.
«حیَّ عَلَی الصَّلاة»، «حیَّ عَلَی الصَّلاة»، «حیَّ عَلَی الفَلاح»، «حیَّ عَلَی الفَلاح»، بعد… انسان که در میانِ اذان حرف نمیزند، اذان عبادت است، انسان که همینطور در آن جمله اضافه نمیکند، دیدند حضرت امام سجّاد علیه السلام میفرمایند: «حیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل وَ هُوَ الأذانُ الأوَّل»، امام سجّاد علیه السلام میفرمایند: حال که روی من توجّه است، این اذانِ اصلی است.
وقتی میخواست نماز شروع بشود این آقایان… از قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگیرید تا معاویه و بعد از او دیگر «بسم الله» را بلند نمیگفتند، هنوز هم همینطور هستند، حتّی اگر بعضی از قُرّاء آنها را دیده باشید وقتی از این سوره به آن سوره میروند گاهی «بسم الله» نمیگویند، یا با صدای پایین میگویند که شما صدای آنها را نمیشنوید. امام سجّاد علیه السلام جهر به «بسم الله» میکردند، بلند «بسم الله» میگفتند و آنها هم میشنیدند، میشد وقتی از ایشان سؤال میکردند که «علّتِ این کار چیست؟» بفرمایند: «از نظرِ فقهی اینطور درست است»، اما میفرمودند: ما فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «بسم الله» را بلند میگوییم.
شما به عبارت توجّه کنید، یعنی توجّهات را به سمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میبردند.
برای همین وقتی مثلِ «عمر بن عبدالعزیز» که انسانِ تحفهای نبود درد بنیامیّه در حالِ پاشیدن از هم هست خواست یک آشتیِ ملّی راه بیندازد گفت چهکار کنم؟… مردم سؤال میکردند و میگفتند: شما امام زین العابدین علیه السلام را ببینید، چه کسی را بهتر از ایشان داریم؟ چرا فدکِ مادرِ ایشان را غصب کردید؟ دقّت کنید که مطالبهی مردم شد، لذا وقتی «عمر بن عبدالعزیز» هم خواست قدمی بردارد، در بینِ همهی قدمهایی که میتوانست بردارد گفت: فدک را برگردانید.
او فدک را برگرداند اما ظلمهی بعدی آن را پس گرفتند، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام شروع کردند به کار کردن. سلطان «منصور دوانیقی» یک روزی گفت ببینید چقدر در خزانه داریم، به او گفتند اگر از همین امروز شاهانه خرج کنید و حسابِ شما هیچ ورودی نداشته باشد به اندازهی هشتاد سال پول دارید، ملعون گفت: کم است و باید به اندازهی هزار سال داشته باشیم! بعضی از نقلها میگویند: او همان روز عصر مُرد!
مردم تا آن زمان یک عدّه آخوندِ سطحِ پایینِ بنیامیّه دیده بودند، همینکه فضا کمی باز شد تا به سراغِ امام صادق علیه السلام بیایند، علمِ ایشان که از جنسِ محفوظاتِ مثلِ من نبود! اگر شما حرفهای باشید با سه سوالِ اول مرا مغلوب میکنید، من هم میتوانم حتّی با مرجع تقلید این کار را کنم، چون او معصوم نیست، مسلّماً چیزهای خیلی زیادی میداند اما به اندازهی دریاهایی هم چیز نمیداند، محدود است، به نسبتِ من خیلی عالِم است اما به اندازهی صدها هزار برابرِ آن چیزی که میداند محدود است، «مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»[7].
اینها از هر دری که وارد میشدند امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام پاسخ میدادند، تعجّب میکردند، همینکه در کانونِ توجّهات قرار میگرفتند میفرمودند: این سلطان با این همه ثروت یک زمین که از مادرِ ما به ما ارث رسیده است را غصب کرده است. مسلّماً در ذهنِ مردم کارِ خیلی پَلَشتِ چیپی بود، پیشِ خودشان میگفتند «آقای منصور دوانیقی با آن همه ثروت! این فدک چیست که از این بزرگواران گرفتهای؟»، آن هم میدانست که نمیتواند فدک را بدهد، چون دادنِ فدک برابر با این بود که زیرپای خلیفهی اول را بکشد، موضوع فقط یک تکّه زمین نبود، اینها حاضر بودند یک شهر بدهند اما حضرات ائمه علیهم السلام بیخیالِ فدک بشوند.
تا اینکه به دورانِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسید، «مهدی عباسی» که پسر «منصور دوانیقی» و پدر «هارون الرشید» بود (علیهم لعنت الله) یک روزی گفت ما میخواهیم به شما یک چیزی بدهیم، چه چیزی به شما بدهیم؟ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: نیاز نیست شما چیزی به ما بدهید، آنهایی را که غصب کردهاید غصب نکنید!
او ناگهان جا خورد، گفت: من؟ آن هم «مهدی عباسی» که نامِ خود را «مهدی» گذاشته بود که من قرار است مهدیِ امّت باشم و «اَلَّذِي يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً»؛ گفت: آیا ما حقِ شما را خوردهایم؟ چه چیزی را خوردهایم؟ امام کاظم علیه السلام فرمودند: فدک!
«مهدی عباسی» گفت: اگر اینطور است آن را میدهیم، چرا؟
امام کاظم علیه السلام فرمودند: برای اینکه آن را از مادرِ ما غصب کردهاند.
ناگهان مهدی «عباسی گیر» کرد؛ اگر غصب کرده باشند و من بدهم یعنی غصبِ آنها را غصب کردهام، چه کسی غصب کرده است؟ خلیفه اول که خشتِ اولِ این بناست؛ اگر ندهم که نمیشود، چون «مهدیِ عباسی» که «اَلَّذِي يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً» حقِ غصب شدن نمیدهد. بنابراین فدک را پس نداد.
حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه یک کاری کرده بودند که هر کسی و حتّی هر دشمنی گرفتار میشد به اولین کسی که فکر میکرد که احتمالاً او را نجات بدهد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود، امام کاظم علیه السلام یک طوری هم میبخشیدند که…
مردمِ امروزِ ما اگر ببینند زندگیِ یک نفر زیر و رو شده است میگویند لابُد اختلاس کرده است، آن زمان وقتی میدیدند زندگیِ یک نفر زیر و رو شده است میگفتند: لابُد کیسهی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به او رسیده است.
وقتی از ایشان میپرسیدند میفرمودند: از مادری ما تکّهای زمین به ما رسیده است که آن را غصب کردهاند.
چون مردم کرامتِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را دیده بودند میگفتند: این بزرگواران که همینطور خروار خروار میبخشند این یک تکّه زمین چیست که از این بزرگواران گرفتهاید؟
هارون کسی است که یک سال به حج میرود و یک سال میرود تا به فتوحات سر بزند، یعنی نمیشد قیمت و اندازه و میزانِ داراییهای او را حساب کرد، او ثروتمندترین خلیفهی بنیعباس است (لعنت الله علیه)، افکارِ عمومی به او فشار میآورد که چرا حقِ این بزرگواران را خوردهاید؟
هارون ملعون امام کاظم علیه السلام را صدا زد و گفت: این فدکِ شما چیست که ما آن را به شما بدهیم، بفرمایید کجا است؟ حضرت فرمودند: نمیتوانی فدک را بدهی، هارون گفت: اگر من عهد کنم میدهم، حتّی بیشتر از آن میدهم.
امام کاظم علیه السلام یک مرتبه اصلِ غصب را فرمودند… یعنی کار به یک جایی رسید که من میگویم هارون پیِ اینکه غصب شده است را به تنِ خود مالید، یعنی گفت اگر غصب شده است بگذار بدهیم و خلاص بشویم و من غاصب نباشم و فقط خلیفه اول غاصب باشد… حضرت فرمودند: نمیتوانی بدهی، هارون پرسید: چرا؟ حدّ آن را مشخص کنید میگویم آن را به شما تحویل بدهند.
امام کاظم علیه السلام فرمودند: برای اینکه از شرق آن طرفِ خراسان و هند است، از غرب تا افریقا است و… یعنی میزانِ فتوحاتِ هارون تا آن روز را فرمودند! یعنی غصب شده است! یعنی این «غصب شده» سیلیِ اول بود، حضرت میخواستند این دفعه بفرمایند که استمرارِ خلافت هم غصب است.
دوباره هارون فدک را نداد.
این موضوع برای اواخر قرنِ 2 است که اساتیدِ بخاری برای آن زمان هستند.
ادامهی بحث «جنگ روایتها در موضوع غصب فدک»
حال برگردیم، قاعدهی آن این بود که مسئلهی فدک را اصلاً بخاری و اساتیدِ او مانند «ابن ابی شیبه» نقل نمیکردند، اما حضرات ائمه علیهم السلام کاری کرده بودند که مسئلهی فدک در جامعه زنده بود. اهل بیت علیهم السلام کدام نقل از فدک را میفرمودند؟ اینکه پیغمبر به مادرِ ما بخشیده بود و اینها از مادرِ ما مطالبهی شهود کردند، (که ما عرض کردیم این موضوع چقدر مشکلات داشت و منجر به کفرِ آنها میشد).
برای همین امثالِ بخاری گفتند چکار کنیم؟ یک کاری کنیم که وسط را بگیریم، فدک را نقل میکنیم اما میگوییم میراث بوده است و نمیگوییم که هبه بوده است، چون اگر «هبه» باشد و بعد از ایشان مطالبهی شهود کرده باشند… از چه کسی؟ از یک صحابی که سیّده نساء اهل الجنّة است، در اینصورت گیر میکنیم.
اگر هیچ چیزی هم نگوییم نمیشود، چون اینها هر کجا مینشینند از فدک حرف میزنند و نمیشود چیزی نگوییم.
راهِ فرار چیست؟… گفتند: دیگر نمیشود فدک را کتمان کرد، مطالبهی افکار عمومی درست شده است، چکار کنیم؟ پس میگوییم این هبه نبوده است بلکه ارث بوده است! میگوییم فاطمه از ابتدا نفرموده به من بخشیدهاند، بلکه فرموده است «اگر پدرِ من از دنیا رفته است به من ارث میرسد، و نمیدانستند که به او ارث نمیرسد»، بعد میگوییم خلیفه گفته است که پیغمبر به ما فرموده است که به شما ارث نمیرسد. دعوای فاطمه هم بر سرِ این موضوع بوده است که چرا به او ارث میرسد یا نمیرسد. آن روایتی هم که دارند به عیادتِ فاطمه رفتهاند برای این بود که میخواستند بروند و این مسئلهی کوچک را از دلِ او دربیاورند.
مسلّماً بخاری نمیخواسته است که خبری را فاش کند، یک چیزی گفته است که یک چیزِ دیگری را نگوید، بخشی را گفته است که بخشی را نگوید، و حال اینکه همین بخشی که گفته است باعثِ گیر افتادنِ آنها شده است، هرچه در نگفتن مقاومت میکرد به نفعِ او بود، چون حدیثِ «از ما انبیاء چیزی ارث نمیرسد و هر چه از ما بماند برای بیتالمال است» سلسلهراوی نداشت، راوی یک نفر بود که ادّعا میکرد مستقیم از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدهام.
در حالتِ قبل وقتی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شاهد خواستند کافر میشدند، اینجا تقلیل پیدا میکند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با اینها چکار کردند؟
اگر من روی منبر روایت بخوانم شما با من قهر میکنید؟ آیا اگر احتمال بدهید که این روایتی که من میخوانم درست است با من قهر میکنید؟ اگر قهر کنید میتوان گفت که شما محبّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید؟ آیا میشود؟
چه زمانی با من قهر میکنید؟ حتّی اگر من اشتباه کنم با من قهر نمیکنید، بلکه تذکّر میدهید و میگویید حواسِ او نبود و اشتباه خواند، درضمن من تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم واسطههای بسیار زیادی داریم، او یک نفر بود و خودِ او ادّعا میکرد که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیده است، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با او قهر میکند یعنی چه؟ یعنی تو عمداً خلاف میگویی! آن هم یک طوری که به گوشِ همه برسد.
بعد حضرت در این فضا یک «ضدّ روایت» تولید کردند، یعنی چه؟ یعنی یک خبر نگذاشت که بگویند یک خبر این است و یک خبر این است، حضرت چکار کردند؟ فرمودند: علی جان! یک وصیّتی به شما دارم، خیلی سخت است، اگر نمیتوانید انجام بدهید به شخص دیگری وصیّت میکنم، و اگر قبول میکنید به شما وصیّت کنم برای آن شاهد هم میگیرم، مقداد و فلانی و فلانی باید بیایند و شهادت بدهند که «غَسِّلنی وَ کَفِنّی وَ دَفِنّی بِاللَّیل»[8]، اصطلاحاً در علمِ ارتباطات به این کار «ضدّ روایت» میگویند، یعنی روایت تولید نکردند بلکه خلأ ایجاد کردند که شما بگویید چه شد و کجا رفتند و کجا دفن هستند؟
چون اگر معلوم بود کجا دفن شدهاند بعداً میشد ساخت که تشییعِ باشکوهی هم صورت گرفته بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خلأ ایجاد کردند، این هم یک روش در جنگ روایتهاست، آنها هم مجبور شدند همین را بگویند، چون مردم سؤال میکنند، میگویند جزئیاتِ زندگیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معلوم است اما الآن دخترِ ایشان کجاست؟… گیر کردند.
بخاری برای اینکه خلیفه را از کُفر نجات بدهد راضی به «دروغگو» شدنِ خود شد.
گفت: وقتی حضرت مطالبه کرد و او نداد «فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلی أَبی بَکرٍ فِی ذلِک، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ یکلمْهُ حَتی تُوُفیتْ»[9]، «فَوَجَدَت» به معنای «غَضِبَت» است، حضرت خشمگیم شدند، با او قهر کردند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با او قهر کردند که بفرمایند با مسلمان میشود تا سه روز قهر کرد، یا معاذالله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خلاف شرع عمل کردهاند و یا طرف مقابل را مسلمان نمیدانستند.
«فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِي لَیلاً وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ»، اذن ندادند او بیاید، که تا قیامِ قیامت اینها هرچه زور بزنند که بگویند بالاخره در نهایت آشتی صورت گرفت نتوانند، بگویند وقتی صبح آمدیم دیدیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفن شده است.
بلاتشبیه از همه جهت فرض کنید وقتی شهید سلیمانی رحمة الله تعالی علیه به شهادت رسیدند شما ساعت هشت صبح به دانشگاه تهران میرفتید و میدیدید که پیکر شهدا را دفن کردهاند، حتّی صد سال دیگر هم نمیشد این بمبِ خبری را جمع کرد.
مثلِ امروز همینطور شد، وقتی اینها به خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رجوع کردند، از مقداد پرسیدند چه خبر؟ گفت: «دَفَنّاها بِاللَّیل»… به صورتِ مقداد سیلی زد، شروع کرد به زدنِ جناب مقداد، مردم جمع شدند و گفتند: مقداد صحابیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و حُرمت دارد، وقتی جناب مقداد رحمة الله تعالی علیه را از زیر دست و پای او بیرون کشیدند دیدند مقداد شروع کرد به گریه کردن، به او گفتند خجالت بکش! تو مردِ جنگی هستی! چیزی نشده است، چند سیلی خوردهای دیگر! جناب مقداد رحمة الله تعالی علیه فرمود: شما سیلی خوردنِ مرا تحمّل نکردید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «ضدّ روایت» تولید کردند، یعنی به هدایتِ امروزِ ما هم فکر کردند، یک کاری کردند که حرف تا امروز باقی بماند، مسئله تمام نشده است، این مسئله تمام نیست.
برائت در امام جواد علیه السلام
این آموزهی اهل بیت علیهم السلام است، این موضوع را با شیرِ مادر گرفتهاند، اصلاً برائتِ اهل بیت علیهم السلام با ما قابل قیاس نیست.
این موضوع را چندین مرتبه شنیدهاید که امام جواد علیه السلام چهار سال داشتند که دیدند حضرت روی زمین با دست… اصلاً امام جواد علیه السلام عجیب بودند، ایشان برای نماز ظهر و عصر بجای مسجد به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند، یعنی لحظهی شهادتِ حضرت…
که امام جواد علیه السلام چهار سال داشتند که دیدند حضرت با دست روی زمین دو قبر میکشیدند و آه میکشیدند، امام رضا علیه السلام فرمودند: پسرم! این چه چیزی است که کشیدهای؟ امام جواد علیه السلام میفرمایند: بالاخره یک روزی این دو نفر را…
باید انتقال پیدا کند… حضرت رضا علیه السلام میفرمایند: «أنتَ لَها»، حالا تازه تو شایستهی امامت هستی، حال که برائت داری.
جنگ روایتها چه زمانی تمام میشود؟
این جنگ بین حق و باطل اصلاً تمام نمیشود، بیچاره آن کسی که به مردم آدرسِ غلط میدهد و میگوید: این بحثها قدیمی شده است.
ما اینجا توضیح میدهیم که جنگ روایت تمام نمیشود، گفتنِ این حرف همانقدر خیانت است که در میانِ جنگ به یک نفر بگویند آتشبس شده است و راحت لبِ خط حرکت کن، مسلّماً تیر میزنند و او را نابود میکنند.
این بحث تمام نشده است، نه این بحث تمام نشده است که اصلاً جنگِ تمامِ جبههی حق و باطل تمام نشده است، این موضوع همهی زندگیِ ما را گرفته است، وای بحالِ من اگر به هر چیزی که نگاه میکنم توجّه نکنم که چه کسی با چه هدفی و با چه غرضی این را به من گفته است، میخواسته است چه چیزی را بپوشاند که این را گفته است که یک چیزِ دیگری را بپوشاند؟
بخاری نقل کرد، یک گوشهای از واقع را گفت، چرا دفنِ شبانه را گفت؟ برای اینکه روایتِ او را باور کنند و بگویند او اعتراف کرده است، که مسئلهی «هبه» فراموش بشود، که بگویند ارث بوده است و «هبه» نبوده. مجبور است! باید به یک گوشهای اعتراف کند که بتواند یک جای دیگر را بپوشاند.
ان شاء الله بحث را فردا ادامه میدهیم.
روضه خاکسپاریِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
دیروز و دیشب و امروز صبح خیلی ایّامِ پُرماجرا و پُرمحنتی برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است، من برای اینکه جملهای را که دیروز گفتهام را…
دهانِ ما در زهدِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بسته است، از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خجالت میکشم که بعضی حرفها را بزنم، بگذارید از آنجایی که میتوانم بگویم.
به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خبر دادند، خبر آنقدر سنگین بود که نیاز نبود شمشیر به کمرِ مبارکِ حضرت بزنند، خبر آنقدر سهمگین بود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نتوانستند روی پای مبارکِ خود بایستند… حضرت خود را رساندند، سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفتند… یا صاحب الزّمان…
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را صدا زدند و پاسخ نشنیدند، آقا امام حسن مجتبی علیه السلام آمدند صدا زدند و پاسخ نشنیدند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام صدا زدند و پاسخ نشنیدند… من همیشه اینطور میگویم که معلوم است حالِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وخیمتر از فرزندان بود… تا اینکه ناامید شدند، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ناامید شدند دیدند که اشک از چشمانِ مبارکِ ایشان میجوشد، صدا زدند: «يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[10]، اینجا نوشتهاند بلافاصله «فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا» چشمانِ مبارکِ خود را باز کردند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینجا زنده هستند، تا انسان زنده است فرزندانِ انسان یتیم نمیشوند، فرصتِ حرف زدن نیست، یک وصیّتی کردهاند که من هم سعی میکنم روضه را همانطور ادامه بدهم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک نگاهی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند، یک نگاهی هم به فرزندانِ خویش کردند… هم نمیخواهند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در این شرایط تنها بگذارند… میخواستند بفرمایند: علی جان! من از تو ناکام از این دنیا میروم… یک نگاهی هم به فرزندانِ خویش کردند و یتیمی را در صورتِ فرزندانِ خویش دیدند… فرمودند: «ابْكِنِي»… هم برای من گریه کن «وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى»… من فکر کردم که چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرمایند «وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى»، تا اینطور به ذهنم رسید…
خبر دادند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شده است، همه آمدند، دیروز خیلیها جمع شدند، همهی همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بجز عایشه آمدند، جگرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را سوزاندند، گفتند: وقتی خبرِ شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به عایشه دادیم ابرازِ شادی کرد، یعنی بالاخره حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تنها شد…
گفتند تشییع عقب افتاده است، رفتند، هیچ کسی نایستاد، خیلیها اصلاً آمده بودند تا ببینند چه زمانی کار تمام میشود، خسته شده بودند، وجدانها ناراحت بود، مردِ دفاع از حق هم نبودند، گفتند بالاخره رفت. فرصتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خیلی محدود بود، محرم نداشتند، باید بدنِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دستتنها دفن میکردند، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند «وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى»؟ یک دلیلِ آن این است که اگر در یک خانهای مادرِ جوان از دنیا برود فرزندان را از آن شرایط دور میکنند، در مقابلِ فرزند شش هفت ساله که نمیشود مادر را غسل داد… ان شاء الله خدا نکند که همچنین چیزی را از نزدیک ببینید، مگر میشود یک بچهی شش هفت ساله را کنترل کنید؟ بعد اینها این بزرگواران فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، آقا دستتنها بودند و محرمی نداشتند، مشغول شدند، گاهی میدیدند سرِ مبارکِ خود را به دیوار میگذارد و گاهی مشغول میشود، یک لحظه ملتفت شدند و برگشتند و دیدند که این فرزندان ایستادهاند و به احترامِ پدر آستین به دهان گرفتهاند… بابای ما مظلوم است، داغِ مادر برای او بس است… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برگشتند و دیدند این فرزندان در حالِ قالب تهی کردن هستند، فرمودند: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ»[11]، بیایید و یک مرتبهی دیگر مادر را در آغوش بگیرید… «فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ»، دیگر مادر را نمیبینید…
نمیدانم چه شد… این فرزندان زود کنار رفتند، پدرِ ما غریب است، اذیّت نشود…
این بدنِ مبارک را با یک سختی و با دستِ تنها… کجای عالَم اینطور است که خودِ صاحبعزا قبر بکند… آن بدنِ مبارک را دستتنها در قبر گذاشتند، باید آدابِ دفن را رعایت میکردند، چند روز بود که صورتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ندیده بودند، نمیدانم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چطور توانستند روی آن بدن خاک بریزند…
قبر را صاف کردند، آب ریختند، ظاهراً تلقینِ دوم را هم خواندهاند، چون مستحب مؤکد است، وقتی دستِ خود را از خاک برداشتند یک اتّفاقِ عجیبی افتاد…
یک چیزی از قبل بگویم و دوباره برگردم، این را زیاد از من شنیدهاید، این تکّهی آخر را هم کم میگویم، چون میترسم به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جسارت بشود…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک وعدهای به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دادند، نمیتوانم بگویم که آیا توانستند عمل کنند یا نه؛ یک روزی به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالِ گریه کردن هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک بیمارِ عادی نبودند که فقط از دردِ ایشان بپرسند، دردهای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شرمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، لذا دویدند و سرِ ایشان را به دامان گرفتند، «مَا یُبکیک یا سَیّدَتی»[12]؟ آیا درد دارید که اینطور گریه میکنید؟ برای چه گریه میکنید؟ کارِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با یکدیگر اینطور بود که دردها را از همدیگر مخفی میکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أبکی لِمَا تَلقی بَعدی»، برای غربتِ تو بعد از خودم گریه میکنم… تا این موضوع را شنیدند فرمودند: «فو اللّه إنّ ذلك لصغير عندي في ذات اللّه تعالى»، بخدا برای من کوچک است، من تحمّل میکنم، شما گریه نکنید…
اینجا وعده دادند، وقتی بدن را در قبر گذاشتند و کارها تمام شد دستِ خود را از خاک برداشتند «فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ»[13]، وقتی دستها را به هم زدند که خاک از دستانِ مبارکِ ایشان بنشیند «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ» از چشمانِ مبارکِ ایشان مانندِ ناودان اشک جاری شد، اول کاری را کردند که دخترِ ایشان در کربلا انجام دادند، فرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ»، هم از طرفِ خودم سلام میکنم و هم از طرفِ این میهمانِ شما…
یا رسول الله! یک وعدهای به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دادم، ولی «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي»… نمیتوانم ترجمه کنم، میترسم بیادبی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشد…
اینجا نفرمودند «کمرم شکست»، فرمودند: «ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي»، یا رسول الله! از غمِ فاطمه دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم… یعنی دیگر توان ندارم… یا رسول الله! روزِ مرگِ علی هم همین امروز است… دیگر جان ندارم…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دوست داشتند همانجا بنشینند، خیلی حرف داشتند، هر وقت میخواستند در خانه با یکدیگر صحبت کنند بالاخره بچهها بودند، اینجا فرمایشاتِ عجیبی داشتهاند، یک روضهی باز هم خواندهاند که من نمیتوانم آنها را بگویم و از آنها رد میشود.
ما یک چیزی در زیارت وداع داریم، هر وقت به زیارت امام رضا علیه السلام رفتید این را از طرفِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگویید، زمانی که برای آخرین مرتبه از حرم بیرون میآیید معصومین علیهم السلام به ما فرمودهاند که اینطور بگویید… دیدید که دلِ شما پر میزند که ده دقیقهی دیگر بایستید اما مجبور هستید، میفرمایند بگویید: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ»، خسته نشدهام، ملالتزده نشدهام، مجبور هستم…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باید از شب تا صبح چهل صورتِ قبر بکنند، میخواستند بلند شوند اما نمیتوانستند بلند شوند، به قبرِ مطهّرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کردند و فرمودند: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ»، خسته نشدهام، دوست داشتم اینجا بمانم، مجبور هستم…
در عالَم هیچ کسی جز حضرت زینب کبری سلام الله علیها این را نفهمیده است…
یک مطلبِ دیگری بگویم که گریز نزنم، من هرچه در طولِ زندگیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گشتم گله ندیدم، هرچه دیدم رضایت بود، جز اینجا که گله کردهاند، میخواستند بلند شوند… فرمایشاتِ عجیبی داشتند… حال میخواهم بروم… فرمودند: من تو را شب دفن کردم، دیگر هیچ شبی خواب به چشمانِ من نمیآید، وقتی شب میشود به یادِ بدنِ سبکِ تو میافتم، «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»… دیگر جگرِ من خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» دیگر من نمیتوانم شب بخوابم… بعد یک گله کردهاند، گلهی ایشان خیلی جانسوز است، یک نگاهی به قبرِ مطهرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند و فرمودند: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا»… تو را خیلی زود از من گرفتند…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد 1، صفحه 35
[5] سوره مبارکه رعد، آیه 43
[6] دعای 50 صحیفه سجّادیه (فَأَسْأَلُک -اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِک، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِک، إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ، وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ، الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ حَرَّ شَمْسِک، فَکیفَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ نَارِک! وَ الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِک، فَکیفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِک! فَارْحَمْنِی -اللَّهُمَّ- فَإِنِّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ، وَ خَطَرِی یسِیرٌ، وَ لَیسَ عَذَابِی مِمَّا یزِیدُ فِی مُلْکک مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِی مِمَّا یزِیدُ فِی مُلْکک لَسَأَلْتُک الصَّبْرَ عَلَیهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ یکونَ ذَلِک لَک، وَ لَکنْ سُلْطَانُک -اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ، وَ مُلْکک أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَةُ الْمُطِیعِینَ، أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیةُ الْمُذْنِبِینَ. فَارْحَمْنِی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّی یا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکرَامِ، وَ تُبْ عَلَیّ، إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.)
[7] سوره مبارکه اسراء، آیه 85 (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا)
[8] بحارالانوار، جلد 43، صفحه 214
[9] صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82
[10] بحارالانوار، جلد 43، صفحات 178 و 179 (وَ قَدْ صَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام صَلَاةَ الظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ يُرِيدُ الْمَنْزِلَ إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِي بَاكِيَاتٍ حَزِينَاتٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِي أَرَاكُنَ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاءَ وَ مَا نَظُنُّكَ تُدْرِكُهَا فَأَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِيِّ مِصْرَ وَ هِيَ تَقْبِضُ يَمِيناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَكَهُ فِي حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا يَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى وَ قَالَ مَا الَّذِي تَجِدِينَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّكِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَتْ يَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ …. فَيُصْبِحَانِ يَتِيمَيْنِ غَرِيبَيْنِ مُنْكَسِرَيْنِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْيَوْمَ يَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَيْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُول:
ابْكِنِي إِنْ بَكَيْتَ يَا خَيْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاقِ
يَا قَرِينَ الْبَتُولِ أُوصِيكَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِيفَ اشْتِيَاقٍ
ابْكِنِي وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاقِ
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا يَتَامَى حَيَارَى يَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاق
قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْيُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ يَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص فِي قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي فَغَسِّلْنِي وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي وَ ادْفِنِّي لَيْلًا فِي قَبْرِي بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اللَّه)
[11] بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 179 (فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوب. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْيَات
فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ
سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ
أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي)
[12] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد 11، صفحه 1072 (و منه: عن جعفر بن محمّد، عن آبائه عليهم السّلام، قال: لمّا حضرت فاطمة عليها السّلام الوفاة بكت، فقال لها أمير المؤمنين عليه السّلام: يا سيّدتي، ما يبكيك؟ قالت: أبكي لما تلقى بعدي. فقال لها: لا تبكي،- فو اللّه – إنّ ذلك لصغير عندي في ذات اللّه تعالى. (قال:) و أوصته أن لا يؤذن بها الشيخين، ففعل .)
[13] أمالي، شیخ طوسي، صفحات 110-109 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ… وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ.)