«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
درنگی بر مباحث جلسه گذشته
بحث ما جنگی است که همه عالم با آن درگیر است و ما مسلمین از 1400 سال پیش در آن غرق هستیم. همه ما جانباز، آسیب خورده، مقهور و درگیر این جنگ هستیم. گاهی در این جنگ تیر انداختیم و خدمت هم کردیم. همین لباسِ عزا و پرچمِ در خانههای ما؛ کمک به باورپذیر شدن یک طرف این روایت است. طرف مقابل این روایت هم دائماً در حال فعالیت و تلاش است.
بحثی که خدمت عزیزان عرض میکنیم، متأسفانه جذابیت منبر داستانی را ندارد ولیکن شاید مهمترین بحثی است که بنده تا به حال عرض کردم، به جهت اینکه این بحث میتواند راهبرد فکری ما را تغییر دهد و قدرت نقد در مطالعه و شنیدههای ما ایجاد کند لذا بحث بسیار مهمی است.
بحث «جنگ روایت» ها را به جهاتی در دهه اول عرض نکردم؛ جلسات از دهه دوم به بعد خصوصیتر است، عزیزانی که شرکت میکنند پرحوصلهتر هستند و شرایط هم متفاوت است.
محضر عزیزان عرض شد که یکی از نکاتی که سبب غلبه روایت در «جنگ روایت» میشود؛ انسجام روایت است.
شما برای جا انداختن یک جمله؛ باید تمام گزارههای مربوط به آن را هم جا بیندازید؛ یعنی وقتی یک روایت غلبه پیدا میکند که همه نقاط آن غلبه پیدا کند. یا کشتی غرق شده و به زیرآب رفته یا روی آب است.
روایت باید منسجم باشد و قابلیتِ نفوذ، باورپذیری و همراهی مردم در مسائل حساس دینی را داشته باشد. این موارد ویژگیهای یک روایت است و بنده کاری به حق یا باطل بودن آن ندارم چون ممکن است که ما در این جلسات به صراحت راجع به فِرق دیگر صحبت کنیم لذا بنده سعی میکنم که زیاد داوری نکنم که ما حق هستیم یا آنها حق نیستند بلکه بنده در این جلسات عرض میکنم که چه اتفاقی رخ داده است.
جلسه گذشته یک سوالی را مطرح کردم که حدس میزدم که نیمه این جلسه بدان برسیم البته نمیدانم که نیمه این جلسه بدان خواهیم رسید یا نه آن سؤال هم این بود:
چرا یزید لعنه الله علیه باید تبرئه میشد؟! اینمه هزینه برای اینکه بگویند: یزید [لعنه الله علیه] در کربلا نقشی نداشت؛ به سود چه کسی بود؟! این کاری خیلی زحمت زیادی دارد. سیاه را سفید، سفیدی ماست را سیاه، 2×2 را 5 و…گفتن خیلی سخت است. آخر به چه دلیلی چنین کردند؟! آیا عاقل نبودند؟! این یک دمِ خروسی است که میتوان مکرراً یقه آنها را با آن گرفت. چرا زیر بار این رفتند که یزید لعنه الله علیه را تبرئه کنند و مدعی شوند که نقشی نداشت؟!
منظور بنده از روایت مجموعه قصه، داستان و مفاهیم یک رخداد است و منظور بنده یک حدیث خاص نیست بلکه برای غلبه یک روایت ممکن است مجموعه صدها بلکه هزاران خبر تاریخی، روایت حدیثی و…یک روایت را بسازد بسان یک پازل که گاهی دو هزار قطعه یک تصویر را میسازد. ما در این بحث به تصویر و قصه نهایی «روایت» می گوییم.
بنده عرض کردم که این عنوان را علوم ارتباطیها درست کردند و ما هم دیگر اسم آنرا تغییر ندادیم که اگر کسی هم قصد مطالعه مبانی علوم روز (علوم ارتباطات) را داشت؛ آن مبانی را مطالعه کند منتها آنها از تاریخیها گرفتند چون زمینه بحث این است که چگونه یک رخداد را توصیف کنید.
روایت باید منسجم باشد. یک پازل اینطور نیست که یک سمت پازل آن باب اسفنجی و سمت دیگر جنگل، دریا، آرمگاه کوروش و…باشد. قطعات یک پازل در نهایت سازنده یک تصویر هستند و باید انسجام داشته باشند. اگر یک قطعه کوچک از این پازل با سایر قطعات ناهماهنگ باشد، یک طفل خردسال هم آن قطعه را کنار میگذارد و میگوید: این قطعه متعلق به این پازل نیست. این قطعات بهم میخورند و اصلاً چون این قطعات با هم میخورند، این قطعات را کنار هم در یک پازل میچینند.
باید قطعاتِ مختلف یک روایت؛ اخبار، حدیث و روایاتِ ذیل آن با هم منسجم باشند.
چرا یزید لعنه الله علیه باید تبرئه شود؟! خود یزید لعنه الله علیه خردهای از یک روایت اصلی است. ماجرای یزید لعنه الله علیه یک اصل نیست و یزید لعنه الله علیه که اهمیتی نداشته ولیکن به تبع اهمیت پیدا کرده است.
هزار و چهارصد سال است جهان اسلام را که یک مسئله بسیار درگیر کرده است که آیا بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یک خیانت آشکاری حقِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه غصب، همسر ایشان شهید و…شد؟! این روایت شیعیان است. (جریان اوّل)
یا اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که حتی دیعه یک خراش روی پوست و جزئیات دیگر را روایت کردند، از بیان هیچ حکمی فروگذار نکردند، در راه خداوند جنگیدند و…در مجموع بهترینِ یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، او را معرفی نکرده بودند؛ انتخاب و روی او اجماع کردند؟! این هم روایتی است که طرف دیگر دارد. (جریان دوم)
این دو روایت بسان اتومبیلها در مسابقات رالی (اتومبیل رانی) بهم دیگر برخورد میکنند و از هم فاصله میگیرند و دوباره در موضوع دیگری محکم بهم میخورند. این اصطحکاک دائمی است و جرقههای آن هم به چشم میآید.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی د رکتاب «المِلل و النَّحَل» خود مینویسد: «وأعظم خلاف بین الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سل سیف فی الإسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سل علی الإمامة فی کل زمان».[4] در هیچ مسئلهای بسان مسئله «امامت»، «خلافت» و جانسینی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ شمشیر کشیده نشد، آدم کشته نشد، خون ریخته نشد و…
خود این یک تزلزلی در روایت دوم ایجاد میکند که چرا حضرت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روشنگری نفرمودند؟! جریان اول از جریان دوم سؤال میکند. چرا نعود بالله ایشان سهل اندیشی کردند که این مسئله درست حل شود تا کشتار صورت نپذیرد؟! تبعاً جریان دوم باید روایت خود را منسجم کند.
برای حفظ انسجام روایت دوم باید بین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچ اختلافی نباشد و همه به راحتی برترین، افضل، أعلم، أتقی، أسخی و…(صفاتی که برای او نوشتند) را پذیرفته باشند. کسی که فقه، دین، تفسیر و…را میفهمد و پایبند است را انتخاب کردند!
جریان اول، انسجام جریان دوم را خراب کردند و گفتند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه «سَیدِهُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»[5] با او بیعت نکرده، قهر کرده و در حال قهر از دنیا رفته است. این بسان یک نارنجک و بمب است در یک صفحه پازل و علناً دیگر چیزی را باقی نمیگذارد لذا جریان دوم باید بازسازی و ایجاد انسجام کند.
جریان دوم مدعی شد: اولاً ًمسئله اختلاف بر سر حکومت نبود بلکه صرفاً یک اختلاف مالی (فدک) بود! ثانیاً: فدک «هبه» نبود و «میراث» بود!
برای شکست حضرت زهرا سلام الله عیلها در این واقعه و در عین حال عدم توهین به محضر ایشان…
اگر جریان دوم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، زیاد توهین کنند؛ به روایت خودشان آسیب وارد میشود چون جریان دوم در روایت خود میگوید: اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوب هستند که او (خلیفه اول) را انتخاب کردند. نمیتوانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را (به عنوان یک صحابی) خراب کنند.
لذا باید برای حفظ انسجام روایت خود میگفتند: اولاً حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که ارث به ایشان نمیرسد! ثانیاً حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم از این فرمایش پدر خود بی اطلاع بودند!
جریان دوم علت دفنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را حیا و حجاب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عنوان کردند! مدعی هستند که قبر ایشان معلوم است و مخفی نیست! جریان دوم در پاسخ به سؤال «قبر ایشان کجا قرار دارد؟» گفتند: مسلمین به محلِ قبر خیلی توجه نداشتند (!) و حالا هم الحمدالله (!) وهابیت آثارِ شرک (!) را از بین برده و قبور را خراب کرده است. جریان دوم تلاش میکند که انسجامِ روایت خود را حفظ کند. هر جا که باورپذیری این روایت پایین بیاید؛ کار آن روایت تمام است.
بنده برای پاسخگویی به صدها شبهه در مسئله «فاطمیه» باید صد جلسه صحبت میکردم…
جلسه گذشته توضیح دادم که زمانی از راه عادی میروند و میپرسند: راوی این روایت کیست؟ اعتبار حدیث چیست؟ شارحین در ذیل این روایت چه مواردی را عنوان کردند؟
زمانی به شما می گویند: آقا! یک نفر وجود دارد که 50 میلیون میگیرد و سند میسازد، این روایت را هم آن سندساز جعل کرده است. «ابوهریره» بین ما شیعیان اینگونه است ولیکن در جریان دوم اینطوری نیست. اگر بگویند که راوی روایت «ابوهریره» است؛ شما (شیعیان) معتقد هستید که این روایت را یک جاعلِ سابقه دار، روایت کرده است.
شما ببینید که جریان دوم برای باورپذیر کردن و حفظ انسجام خود با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کردند. بنده فقط وصف میکنم که چه کردند. الان موضوع ما «حضرت فاطمه زهرا سلام الله عیلها» است.
اگر مسئله و موضوع هر کتابی که مطالعه میکنیم مهم است؛ دو یا چند جریان مطرح است که بین آنها درگیری وجود دارد و هر جریان سعی میکند که برای روایت خود انسجام ایجاد کند تا باورپذیر شود. مسئله «انسجام» را جلسه گذشته توضیح دادم و مثالهای (قدس، مدافعان حرم، مشارکت مردم و…) هم ارائه کردم.
ماجرای «قهر» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ مسئله خیلی بغرنجی [پیچ در پیچ و سختِ عظیم] است.
همانطور که قبلاً عرض کردم، معمولاً هیچ چیزی از دست کسی در نمیرود. «یکجا پیدا کردیم که بخاری یک چیزی نوشته است» نه آقا! اصلاً یک چیزی نوشته است تا یک چیز دیگری را کاور کند، بپوشاند و تحت الشعاع قرار دهد تا آن (چیز دیگر) دیده نشود وگرنه این هزینه دارد.
نمونههای فراوانی وجود دارد ولیکن فعلاً بنده یک مورد را که موضوع بحث ما هم است را عرض میکنم.
کتاب «فَاطِمَةُ بنتُ النَبی ـ صلی الله علیه و سلم ـ سیرتها ـ فضائلها ـ مُسنَدُها رَضِی الله عَنها» در 7 مجلدی وهابیت است که در رمضان سال 1440 به چاپ رسیده است. جلسه گذشته از مجلد یک آن مواردی را مطالعه کردیم و الان از مجلد دو آن میخوانم. اصلاً موضوع محوری و تخصصی این کتاب همین است.
مخالفت حضرت فاطمه سلام الله علیها با خلیفه
نویسنده (المدیهش) کتاب «فاطمه بنت النبی» در جلد دوم، صفحه 391 از بخاری نقل می کند: [حضرت] فاطمه علیها السلام نزد خلیفه اول تشریف برد تا میراث خود را بگیرد خلیفه از حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] یک روایتی شنید که طبق آن نمیتوانست به بازماندگانِ حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] ارث بدهد و او در پاسخ به دخترِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «إِنِّی وَاللَّهِ لاَ أُغَیرُ شَیئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ عَنْ حالها الَّتِی کانَ عَلَیهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَلَأَعْمَلَنَّ فیها بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ»[6] من نمیتوانم چیزی از صدقه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تغییر بدهم، هر چه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند، باید عمل کرد. حالا اگر کسی هم ناراحت شود برای من سخت است ولیکن نمیتوانم تغییری ایجاد کنم. شما از من بیت المال تقاضا میکنید؟! لابد خبر ندارید که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که ما انبیاء ارثی به جا نمیگذاریم!
عمده معارفی که به ما رسیده است، از روایت است. فرض کنید که بنده یک روایت بخوانم؛ شما قهر کنید، فرد دیگری دفتر خود را به زمین بکوبد و از جلسه بیرون بروید.
این عکس العمل ها در سه حالت رخ میدهد: یا باید بنده به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (نعوذ بالله) دروغ بسته باشم یا باید فهمِ بنده از این روایت به صورت وحشتناکی چپه باشد یا باید مستمعِ روایت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقادی نداشته باشد. حال چون مستمع لباس عزا بر تن کرده و در جلسه عزای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه شرکت کرده است لذا به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد دارد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد دارند لذا اگر برای شخص ایشان روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بخوانید، ایشان قهر کنند و مجلس را ترک کنند؛ بحث عدم اعتقاد به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست که بفرمایند که چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این فرمایش را فرمودند و مرا محروم کردند! صحابه درجه شش و مردم عادی هم این کار را نمیکنند.
عکس العمل (قهر، ترک مجلس، دفن شبانه، قبر مخفیانه و…) حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یعنی من راستگویی یا فهمِ فرد را قبول ندارم. قهر یعنی این فهمِ غلط به صورت سهویی هم نیست چون اگر سهو بود؛ باید فرد را آگاه کنند و قهر نمیکنند. از قهر، خشم و سخن نگفتن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها [فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیت]، عدم اطلاع رسانی زمانِ شهادت، تشییع شبانه و قبر مخفیانه ایشان معلوم میشود که او را دروغگو میدانستند.
اگر خلیفه، خلیفه مسلمین بود؛ شأن این بود که بر پیکر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نماز میخواند در صورتی که مراسم تشییع دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شبانه و بدون اطلاع و حضور او بود.
این را باید به نحوی به مردم بگویند و از طرفی خیلی نمیتوانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تخریب کنند. جریان دوم یک جوری باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تخریب کند که خیلی هم تخریب نکرده باشد چون اگر خیلی تخریب کنند در چند جایی دیگری به مشکل بر میخورند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از افاضل اصحاب هستند در حالی که جریان دوم مدعی است که اصحاب خلیفه را انتخاب کردند! اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنند، ساختمانِ جریان دوم فرو میریزد لذا باید به گونهای بزنند که اصحاب خیلی آسیب نخورند.
دست و پا زدن جریان دوم در مقابل اقداماتِ حضرت فاطمه سلام الله علیها
بخاری میگوید: علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] شبانه همسر خود [حضرت فاطمه سلام الله] را دفن کرد و خلیفه را هم خبر نکرد در حالی که دلِ جامعه اسلامی با خلیفه بود! [این روایت جریان دوم است] لذا وقتی فاطمه [حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها] از دنیا رفتند به علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] خیلی محل نمیگذاشتند!
بخاری مینویسد: «فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَکرٍ وَمُبَایعَتَهُ وَلَمْ یکنْ یبَایعُ تِلْک الأَشْهُرَ» علی تقاضای مذاکره داد (!) و تا آن لحظه بیعت نکرده بود.
عین این واقعه را برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم درست کردند.
ـ حسین بن علی [صلوات الله علیهما] به حرفِ ناصحان، عقلاء، عبدالله بن عمرها، عمره بنت عبدالرحمن بن سعدها، پیرمردها که در خشت خام آن دیدند که او (نعوذ بالله) در آینه ندید؛ گوش نکرد و یکهویی یکجایی رفت که نه راه پس و نه راه پیش داشت لذا به عمر بن سعد [لعنه الله علیه] فرمود که اجازه بده که من بروم و با یزید [لعنه الله علیه] گفتگو یا بیعت کنم!
در واقعه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای تبرئه یک نفر و در واقعه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه برای تبرئه یزید لعنه الله علیه اینها را ساختند.
بخاری بعد از قهر، عدم همکلام شدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خلیفه، دفن شبانه ایشان و…نقل میکند که خب آقا! یک جلسه بگذاریم و همدیگر را ببینیم! عمر هم در جلسه نباشد و فقط خودت باش. «کرَاهِیةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ» چون علی [صلوات الله علیه] دوست نداشت که با عمر روبه رو شود.
شارحین در ذیل این نقل بخاری مینویسند که عمر خیلی حق مدار بود و علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] میخواست مذاکره کند که یا این (فدک) ارث ما است یا تولیت آن را به ما بسپارید! او هم کوتاه نمیآمد لذا گفت که او نباشد که مذاکره پیش برود!
بخاری نقل میکند که آمدند و با هم صحبت کردند! «فَلَمَّا صَلَّی أَبُو بَکرٍ الظُّهْرَ رَقِی عَلَی المِنْبَرِ» وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند، بر روی منبر رفت «فَتَشَهَّدَ وَذَکرَ شَأْنَ عَلِی» مقامات علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] را ذکر کرد.
ـ بالاخره ما مُنکر فضائل، عظمت و زحماتِ علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جنگها نیستیم. آن زمان که ما در اُحد نبودیم، دور بودیم، مرتفع بودیم؛ ایشان بود و فی الجمله زحماتی هم کشیده است!
«وَتَخَلُّفَهُ عَنِ البَیعَةِ» حالا چند وقتی با ما بیعت نکرد چون همسر او بیمار بود، او گرفتار بود و… «وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیهِ» یک عذری تراشید؛ وقت نداشته است و کارهای او به مشکل برخورد بود (مثلاً درسهای او مجازی شده بود!) لذا نمیتوانست که برای بیعت بیاید!
«ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِی» بعد علی بلند شد شهادتین فرمود و استغفار کرد که بالاخره ما گرفتاریهای داشتیم که باعث شد که خدمت آقایان دیر برسیم. فرصت نشد که در مراسم تدفین پذیرایی کنیم و تشکر کنیم که در نماز بر پیکر همسرم هم شرکت نکردند، وقت نشد، کار داشتند لذا تشریف نداشتند و…
«فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَکرٍ» بله! اصلاً جایگاه جناب ابوبکر که مورد بحث ما نیست! «وَلاَ إِنْکارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ» اصلاً موضوع که انکار فضائل، خلافت و …او نبود «وَلَکنَّا نَرَی لَنَا فِی هَذَا الأَمْرِ نَصِیبًا» ما خیال کردیم که بالاخره یک وزارتی و یک جایی را هم به ما میدهند! «فَاسْتَبَدَّ عَلَینَا» حال اینها هم ندادند و صلاح ندانستند! «فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا» لذا یک خورده ناراحت شدیم ولیکن حالا گذشت و من هم بیعت میکنم «فَسُرَّ بِذَلِک المُسْلِمُونَ» مسلمین هم خوشحال شدند! مسئله حل شد!
باز جاهای دیگری به انسجام روایت آسیب زدند.
وقتی وراثِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، ارث خود را مطالبه کردند
امام کاظم صلوات الله علیه به علت «فدک» به زندان افتادند! مسئله زمینِ فدک نیست. هر روایتی که زمین بخورد، فقط فدک سقوط نمیکند. پرچم دار را بزنند، سپاه سقوط میکند. بین دو طرف مسئله «فدک» ناموسی و مهمی است. کدام جریان درست میگوید؟! اینطور نیست که فقط یک قسمت از یک روایت را بپذیرید بلکه باید سایر قسمتها را هم بپذیرید.
جریان دوم مشکلات دیگری هم داشتند. همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقاضای ارث و میراث کردند.
جلسه گذشته عرض کردم که جریان دوم مدعی است که هیچ یک از وراث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بجر عایشه را خبر نداشتند که به وارث هیچ ارثی نمیرسد! جریان دوم باید این را هم حل کند.
عایشه در پاسخ به طلبِ ارث همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «أَلاَ تَتَّقِینَ اللَّهَ، أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کانَ یقُولُ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَکنَا صَدَقَةٌ – یرِیدُ بِذَلِک نَفْسَهُ – إِنَّمَا یأْکلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فِی هَذَا المَالِ»[7] از خدا پروا نمیکنید؟! استغروا الله! شما همسرانِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و أمهات المؤمنین هستید. مگر نمیدانید که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که من ارث نمیگذارم! چرا این بنده خدا خلیفه مسلمین را در فشار قرار میدهید؟
این توهینِ خیلی زشتی به همه همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ بسان اینکه بنده می دانم که از میراثِ پدربزرگ فردی به من چیزی نمیرسد ولیکن من ارث مطالبه کنم! این به چه معنا است؟!
نیاز داشتند و مجبور بودند. (وسط اقیانوس قرار داشتند ولذا از یک درختی بالا رفتند!) برای جریان دوم، اجمالاً همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مال دوست باشند اتفاقی رخ نمیدهد چون مسئله سخت است.
خلاصه طبق روایت جریان دوم، همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم به سرعت پذیرفتند و گفتند: روایت داریم؟! ما که نمیدانستیم. مشکلی نیست لذا ما هم همراه هستیم.
یک روایت دیگری ساختند یا بیان کردند! قصد داشتند که بگویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راضی شده است! چون مسئله قهر ایشان، مسئله خیلی بغرنجی است. ولیکن خوب روایتی نساختند و روایت گیر کرد.
احمد بن حنبل نقل میکند: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَی أَبِی بَکرٍ: أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟»[8] حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به ابوبکر پیغام فرستاد که تو وارثِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستی یا اهلِ ایشان؟! «قَالَ: فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ.» نخیر، اهل ایشان. «قَالَتْ: فَأَینَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ؟» حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند که پس سهمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه شد؟!
«فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یقُولُ: « إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، إِذَا أَطْعَمَ نَبِیا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِی یقُومُ مِنْ بَعْدِهِ» فَرَأَیتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ» ابوبکر پاسخ داد: من از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله سلم) شنیدم که اگر مالی دستِ انبیاء برسد؛ این مالِ شخصی ایشان نیست بلکه این متعلق به جایگاه حاکمیتی ایشان است و این مال به جانشین و قائم مقامِ ایشان میرسد لذا این پولها باید متعلق به من باشد و من باید این پولها را خرج کنم! من هم تصمیم گرفتم که درآمد این اموال را بین مسلمین تقسیم کنم!
جریان دوم از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم نقل کردند: «فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ» شما و آنچه از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدید، أعلم هستید و طبیعتاً درست است.
دو اشکال در این روایت وجود دارد:
یک: زمانی که میفرمایند: تو وارث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستی یا اهلِ ایشان؟! ابوبکر هم پاسخ میدهد: اهل ایشان.
شارحین اینجا گیر کردند. این راوی خیلی هماهنگ نشده بود.
ـ قبل از مصاحبه یک دور تکرار کنید، با هم بروید و بیاید، متن را بدهند تا شما ببینید تا آن طور که دوست دارند، بیان کنید.
مثلاً مجری سؤال میکند: حال شما در این اوضاع گرانی چطور است؟ میهمان پاسخ میدهد: آقا! خیلی خوب است. اصلاً خیلی هم بهتر، از وقتی که اینترنت قطع شده است؛ زندگی ما خوب شده است، دیگر با همسرم دعوا نمیکنم و… اینجا عنوان میکنند که یکبار قبل از مصاحبه با میهمان تمرین کنید و رفت و برگشت کنید تا اشکالی پیش نیاید.
حواس راوی در اینجا پرت بوده و «بَلْ أَهْلُهُ» را خراب کرده است ولیکن آخر این نقل خوب است چون روای جریان دوم میگوید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرمایند که هر چه شما صلاح می دانید!
اگر «هر چه شما صلاح می دانید»، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قهر کردند و ایشان را شبانه و مخفیانه دفن کردند؟!
جریان دوم با «قهر» چه کنند؟! باید یک فکری به حال «قهر» بکنند.
ابن کثیر مینویسد: «فَفِی لَفْظِ هَذَا الْحَدِیثِ غَرَابَةٌ وَنَکارَةٌ، وَلَعَلَّهُ رُوِی بِمَعْنَی مَا فَهِمَهُ بَعْضُ الرُّوَاةِ، وَمِنْهُمْ مَنْ فِیهِ تَشَیعٌ، فَلْیعْلَمْ ذَلِک. وَأَحْسَنُ مَا فِیهِ قولها: أَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ».[9] به نظر میآید که عبارت «بَلْ أَهْلُهُ» قرابه و نکاره داشته باشد! حدیث به این عبارت نمیخورد. راوی خوب هماهنگ نشده بود امّا آخر این حدیث خیلی خوب است! بهترین قسمت این حدیث آنجایی است که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند که شما أعلم هستید و هر شما صلاح می دانید!
شما بازی با روایت را در این عبارات ابن کثیر میبینید. ابن کثیر در ذیل این عبارت مینویسد: این حدیث غرابه و نکاره دارد و لذا مورد پذیرش نیست. آقا! می گویند که انبیاء ارث نمیگذارند؛ حالا «بَلْ أَهْلُهُ» چیست؟ اما این جمله خیلی خوب است که حضرت فاطمه (زهرا سلام الله علیها) فرمودند که شما اعلم هستید و هر جور که شما صلاح می دانید!
همه در یک روایت و یک ماجرا است. این را باید حل کنند. اینطور کار پیش نمیرود لذا باید کار دیگری کرد.
بنده روایتِ جریان دوم را جمع بندی میکنم.
وقتی برای حفظ انسجام، مُنکر علم مطلقِ امیرالمومنین صلوات الله علیه می شوند
طبق روایتِ جریان دوم؛ انبیاء میراث نمیگذارند «و قد اجمع علی ذلک الصحابه و من بعدهم و لم یخالف فی ذلک الا الرافضه».[10] اصلاً این اجماع اصحاب است و همه میدانند! جز رافض هم کسی مخالف آن نیست!
واقعاً بعضیها اعتماد به سقف دارند و از نفس گذشته است!
نویسنده کتاب «فاطمه بنت النبی» از قول أبو زکریا النووی میگوید: «إِنَّ جُمْهُورَ الْعُلَمَاءِ عَلَی أَنَّ جَمِیعَ الْأَنْبِیاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَسَلَامُهُ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ لَا یورَثُونَ»[11] اجماع همه علماء است!
اول نوشت که اجماع اصحاب است و بعد هم نوشت که اجماع همه علماء است! آنوقت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این وسط جزو چه کسانی محسوب میشوند؟! اهل بیت علیهم السلام برای شکستن اجماع چند کار کردند و سر جای خود عرض خواهم کرد.
ـ اجماع صحابه و علماء است و حالا یک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و امهات مؤمنین بجز عایشه خبر نداشتند!
چطور این ممکن است؟! یک بابی را باز میکنند. جریان دوم برای یک «فدک» باید صد جا را بزنند. اگر در فضای مجازی باشید، هر یک از این جملات را با عنوان «شبهه» به ما می گویند! ولیکن اگر شما بروید و ببینید که در پشت واقعه، چه چیزی را به چه چیزی وصل کردند تا چه چیزی از آن در بیاورند…خوب دقت کنید تا ببینید از کجا به کجا میرسیم.
وقتی برای حفظ انسجام روایت خود، منکر علم
چطور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این حدیث بی اطلاع بودند؟
نویسنده کتاب «فاطمه بنت النبی» در ادامه مینویسد: «قد خفیت هذه الأحادیث علی زوجات النبی صلی الله علیه و سلم اوّل الأمر و ارَدنَ بعثَ عثمانَ الی أبی بکر، لیساله عن میراثهن، فاخبرتهن عائشه بالحدیث»[12] امت میدانست و اجماع اصحاب بود ولیکن وراث نمیدانستند! اینکه این مسئله بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و بعضی از همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مخفی شد، این یک قاعده است و شما باید بدانید. «همه چیز را همگان دانند»
ـ آقا! زمانی که شرعیت صادر، نازل و بیان میشد که همه اصحاب حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور نداشتند. حال یا سفر بودند یا در خانه خود بودند یا آن شب مسجد نبودند و میهمان داشتند و… همه چیز را همگان میدانند!
المدیهش (نویسنده کتاب فاطمه بنت النبی) در ادامه مینویسد: «و من الیقین أن لا أحد ییط بجمیع نصوص الشریعة»[13] هیچ کسی را پیدا نمیکنید که همه نصوص دینی را بداند لذا تعجب نکنید که چرا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نمیدانستند!
ـ ممکن است که فلان صحابی حکمِ نماز در سفر را نداند، صحابی دیگر حکمِ طواف در حج را نداند و…این طبیعی است!
جریان دوم باید مدعی شود که هیچ کس به شریعت احاطه صددرصدی ندارد، هیچ کس «باب مدینه علم نبی» نیست چون اگر کسی این ویژگی را دارا بود باید از وی سؤال میکردند!
آیا طبق روایت جریان دوم میتوان حدیث «أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»[14] را پذیرفت؟! ابداً. جریان دوم مدعی است که همسرِ ایشان اطلاع نداشت! لذا جریان دوم، روایتِ «أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» جعلی میداند! باید علمِ مطلق اصحاب رد شود بلکه این علم را باید نسبی جلوه دهند.
فردی در فقهائی قم بسان معصوم که أعلم نیست بلکه فردی در ادبیات، فرد دیگری در علم رجال، دیگری در اصول، دیگری در استظهار از روایات، دیگری در کتاب الحج، دیگری در کتاب الصلواه و… قویتر است البته ممکن است فردی در همان حوزه تخصصی که قویتر است، اشتباه کند. انسان است.
در جریان دوم، کسی نباید أعلم مطلق باشد چون روایت (تصویر کلی) را خراب میکند لذا مدعی شدند که چنین چیزی وجود ندارد!
ابن تیمیه مینویسد: «و لیعلم أنه لیس احد من الأئمة ـ مقبولین عند الامه قبولاً عاماً ـ یتعمد مخالفه رسول الله صلی الله علیه و سلم فی شیء من سنته؛ دقیقٍ و لا جلیلٍ».[15] هیچ کس عمدی مخالفت نمیکرد! جهل داشتند. کسی بجز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علم قطعی و صد درصدی نداشت! باب مآب هم در کار نیست! خلاص!
چرا جریان دوم با روایاتِ علم حیرت انگیز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اینقدر ور رفتند؟! چون روایت آنها انسجام داشته باشد. علم مطلق حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه انسجام این روایت را خراب میکند و دیگر نمیتوانند مدعی شوند که خبر نداشت!
لذا هر جا که روایت به سمت این برود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه «أعلم» امت است؛ یک بازی، بحث، دعوا و…باید باشد.
جریان دوم باید مسئله را اختلافی جلوه دهد چون اگر محرز شود، کار تمام است. شما در فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، آثار مقابله میبینید چون آن فضائل به روایت جریان دوم آسیب میزنند.
جریان دوم میگوید: وقتی بعضی از موارد برای بزرگان و أعلم های اصحاب بسان ابوبکر و عمر مخفی بود؛ فکیف به سایرین؟! سایرین هم همینطور بودند! (اصلاً هم از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اسمی هم نمیبرد.) اینها که أعلم و أتقی بودند، اطلاع نداشتند؛ وای به حالِ سایرین.
جریان دوم، قلی هم زیاد داشتند. خدا همه قلیها را حفظ کند! افرادِ جریان دوم چه زوری زدند که این روایت را به گونه وصله ـ پینهای حل کنند که مسئله بیدعوا حل شود.
در روضه باید بیان کرد که ابوبکر گریه کرد که من نمیتوانم بیت المال را به تو بدهم، یا زهرا! اموال خودم را به تو میدهم! تو به من فشار نیاور که اموال مسلیمن را به شما بدهم! بیت المال است و امکان ندارد! دستِ من هم بسته است! اموال خود، دختر و فامیلهای خود را به تو میدهم.
یکهویی این وسط عثمان «فدک» را به مروان میدهد! حالا جریان دوم باید چه کار کنند؟! روایت دو نابود میشود. آیا با این حال ساکت مینشینند؟!
بنده عرض کردم که «جنگ روایت»، مسئله یک روز و دو روز نیست. واقعه غصب فدک در یک روز رخ داد. (آن طوری که ابن ابی الحدید میگوید؛ شاید دهمینِ روز شهادت یا وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «فدک» غصب شد.) ولیکن مسئله «فدک» یک مسئلهای است که در کربلا و زندگی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما هم پر رنگ است. بخاطر «فدک» زنجیر به پای حضرت کاظم صلوات الله علیه بستند و به همین منوال جلو بروید.
مسئله بخشیدن «فدک» به مروان؛ مسئله خیلی پیچیدهای شد. این وسط بخشش «فدک» توسط عثمان به مروان را چه کنند؟! علیه السلام تر وجود نداشت؟! اگر امکان بخشیدن «فدک» وجود داشت، خب آنرا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدادید. دیدند که خیلی ناجور شد.
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
امان از ساده انگاری ما!
اجازه بدهید که ابتدا بنده یک رپورتاژ معاصر بروم!
ما برای اینکه باور کنیم که بعضی از افراد محب اهل بیت علیهم السلام هستند… بنده اعتراف میکنم که بسیار زیاد از فرق غیر شیعی به اهل بیت علیهم السلام محبت دارند و این را انکار نمیکنم ولیکن همه اینطور نیستند بلکه «نصب» پنهان (دشمنی پنهانی) دارند چون از قرن 3 و 4 به بعد در روزگاری قرار داریم که اگر کسی دشمنِ اهل بیت علیهم السلام باشد، محکوم میشود.
اگر الان فردی بداند که من دزد هستم، من بین شما محکوم میشوم لذا این را میپوشانم. اگر در من خصیصه وجود دارد که در شما تنفر ایجاد میکند؛ من این خصیصه را میپوشانم حتی اگر بدان خصیصه اعتقاد داشته باشم.
اگر فردی از تیم آبیها به صورت اشتباهی بین تیم قرمزها رفته باشد، جرئت طرفداری از تیم خود را ندارد چون همانجا وی را به قطعات مساوی تقسیم میکنند و برعکس. فرد جرئت نمیکند که از تیم محبوب خود دفاع کند چون آنجا جای ابراز نیست.
دیگر از قرن 3 و 4 به بعد کسی جرئت نمیکند که به اهل بیت علیهم السلام رسماً فحش بدهد. بله! در دم و دستگاه حکومتها شاید باشد ولیکن بین مردم کم است و زیاد نیست. هر چه زمان گذشته؛ توهین و جسارت به اهل بیت علیهم السلام هم قبیحتر شده است. در گذر زمان امت اسلام دیدند که مگر امکان دارد که اینهمه به فرزندان و اهل بیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جسارت کنند؟!
حال این دشمنی پنهانی را چطور بروز میدهند؟!
یک کتاب فضائل مینویسند؛ در این کتاب فضائل مهمی را میآورد و مینویسد: حیف که سند این فضیلت اشکال دارد! حال دیگر نویسنده این کتاب را «راوی فضائل» میدانند که کتابی در فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دارد! در حالی که این نویسنده در کتاب خود به گونهای انقلت (بیان اشکال و ایراد بر مطلب) میکند که دیگر چیزی از فضائل باقی نمیماند.
ـ این حدیث که مشکل سندی دارد! راوی این حدیث فلان است!
نمونههای معاصر این کار فراوان است. عمدتاً وقتی در عربستان کتابی در فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها چاپ شود، در رد آن بزرگواران است ولیکن به عناوین «فضائل علی»، «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب»، «فضائل فاطمه»، «فَاطِمَةُ بنتُ النَبی ـ صلی الله علیه و سلم ـ سیرتها ـ فضائلها ـ مُسنَدُها رَضِی الله عَنها» و…چاپ میکنند.
کتاب «فَاطِمَةُ بنتُ النَبی ـ صلی الله علیه و سلم ـ سیرتها ـ فضائلها ـ مُسنَدُها رَضِی الله عَنها» را در 7 مجلد در عربستان چاپ کردند ولیکن قصد نویسنده زدن است.
ـ اگر یکی از فرزندانِ او (ساداتِ بنی فاطمه!) بانی چاپ این کتاب (فاطمه بنت النبی) شود، برکت دارد که این کتاب را چاپ کنیم! این کتاب را برای مادرشان چاپ کنیم!
این در حالی است که نویسنده (ابراهیم بن عبدالله بن عبدالرحمن المدیهِش) این کتاب (فاطمه بنت النبی) را در رد نوشته است. پوشش ظاهری؛ فضائل و بیانِ محاسن است.
طرف وهابی و به شدت ضدِ شیعه، ضد ایران و ضد وحدت است. یک سریال (الاَسباط یا «الحسن و الحسین و المعاویه») با فکر او ساختند که هر چه اباطیل است به امام حسن و امام حسین صلوات الله نسبت داده است.
او یک ضد شیعه به تمام معنا است و یک مناظره راجع به شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد که در آنجا (شبکه ماهوارهای «المستقله» انگلستان) خیلی جسارتها به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرده است.
حال آیا او مستقیماً میگوید که من مخالف امام حسین (صلوات الله علیه) هستم؟! این را که بیان نمیکند بلکه برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه روضه خوانی و مقتل خوانی هم میکند و ممکن است که عدهای زار هم بزنند.
او مقتل میخواند که حسین [حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه] را شیعیان دعوت کردند، هر چه هم این عقلاء گفتند: نرو! او رفت. یزید [لعنه الله علیه] هم فامیل او بود ولیکن از او دور بود و خبر نداشت! این عبیدالله بن زیاد فلان فلان شده این وسط پدر سوخته بازی درآورد و خواست که او را یا با جسارت تسلیم کند یا او را بکُشد، حسین [حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه] هم که پسرِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه [حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها] بود و «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»[16] لذا شهید این امت شد! آی مردم این کوفیانِ شیعه که حسین را دعوت کردند، او را کُشتند!
این وهابی روضه میخواند تا قتل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را گردنِ شیعیان بیندازد!
یک فردی سایتی برای وحدت دارد. او این وهابیِ ضد شیعه، ضد وحدت، ضدِ ایران، فتنه گر و توهین کننده را یک اهل سنتِ مُحب جا می زند که در حال روضه خوانی است!
خوش انصاف! آن وهابی روضه میخواند که یزید لعنه الله علیه را تبرئه کند. حال یا همین قدر ساده هستی یا نفوذی هستی. حدس بنده همان ساده انگاری تو است.
مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در سایت خود کتابهای قرار داده است. یکی از این کتابها «فتح المجید شرح کتاب التوحید» عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان التمیمی است!
اصلاً از محمد بن عبدالوهاب به بعد جامعه اسلامی اینطور پاره پاره شد، اینقدر قتل صورت گرفت و آنها سنی و شیعه را به خاک و خون کشیدند. آنها هم اهل سنتِ طائف و اطراف طائف را تکه پاره کردند و هم شیعیانِ کربلا و نجف را نابود کردند!
این کار بسان این است که در سایتِ کتابخانه مجازی سازمان تبلیغات اسلامی؛ کتابِ محمدرضا پهلوی را قرار دهند. یا آنجا اینقدر بی در و پیکر است که است یا باید بگویند که نفوذ است که بنده عرض نمیکنم که نفوذ وجود دارد. بی در و پیکری، سهل اندیشی و تساهلِ حیرت انگیز است.
عمر بن عبدالعزیز لعنه الله علیه و فدک
بزرگان ما نسبت به عمر بن عبدالعزیز خیلی بدبین هستند. امان از جهل! امان از ساده انگاری! امان!
ـ عمر بن عبد العزیز دستور داد که دیگر علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] را لعن نکنید. بارک الله!
آقا! صبر کنید. هر کس در این روایت وظیفه و نقشی بر عهده گرفته است. ماجرای بخشیدن فدک توسط عثمان به مروان؛ یک استخوان بزرگ در حلقوم روایتِ جریان دوم بود و نمیدانستند که با این چه باید بکنند. از طرفی احساس کردند که دشمنی بیشتر با اهل بیت علیهم السلام؛ وضع افکار عمومی را با آنها (جریان دوم) بدتر میکند لذا باید کاری میکردند که متهمِ به دشمنی با اهل بیت علیهم السلام نشوند.
پیش از عمر بن عبد العزیز، عبدالملک بن مروان هم این کار را کرد. عبدالملک بن مروان به حجاج نوشت: «جنّبنی دماء أهل هذا البیت فإنی رأیت بنی حرب سلبوا ملکهم لما قتلوا الحسین»[17] آقا! اینقدر اهل بیت [علیهم السلام] را به اسم ما نکُش! من دیدیم که حکومتِ بنی حرب[18] (فرزندانِ ابوسفیان لعنه الله علیه) بعد از قتل حسین [صلوات الله علیه] از هم پاشید. حال اگر به نام من؛ اهل بیت [علیهم اسلام]، علویان و سادات را به قتل برسانی؛ حکومت من هم ساقط میشود لذا این کار را نکن. صلاح نیست و نباید ما را با عنوان دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام بشناسند.
نوبت به عمر بن عبد العزیز رسید. او گفت: کسی حق ندارد اصحاب حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] را لعن کند. کسی را که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را لعن میکرد، مجازات نمیکردند. همه مسئولین و آخوندهای حکومت او؛ دشمنانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هستند و اینطور نبود که شیعیان بارگاه او را اداره کنند.
عمر بن عبد العزیز گفت: آقا! دیگر لعن علنی نکنید. باید جا بیفتد که عمر بن عبد العزیز با اهل بیت علیهم السلام مشکلی ندارد.
عثمان «فدک» را به مروان (پسر عمو و داماد خود) داد و بعد از مروان لعنه الله علیه هم به فرزندانِ مروان رسید!
أبوداود سجستانی در سنن خود مینویسد: «جمع عمرُ بن عبد العزیز بنی مروانَ حین اسْتُخْلِفَ»[19] وقتی عمر بن عبدالعزیز به حکومت رسید؛ فرزندانِ مروان را جمع کرد و گفت: «إن رسول الله – صلَّی الله علیه وسلم – کانت له فَدَک، فکان ینفِقُ منها ویعود منها علی صغیر بنی هاشمٍ» فدک در دستِ حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] بود، ایشان از فدک انفاق میکرد و از درآمد فدک به بنی هاشم هم میداد «ویزوِّج منها أیمَهُمْ» افراد مجردِ (بدون همسر) بنی هاشم با درآمد مثلِ فدک ازدواج میکردند «وإن فاطمةَ سألتْه أن یجعلَها لها، فأبی» فاطمه [حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها] از پدر خود درخواست کرد که «فدک» را به ایشان بدهد ولیکن پدر ایشان نداد! «فکانت کذلک فی حیاةِ رسولِ الله صلَّی الله علیه وسلم، حتی مضی لِسبیلِه» چشمِ فاطمه [حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها] به دنبال فدک بود!
یکهویی عمر بن عبد العزیز لعن را برداشته و از طرفی عمر ثانی، عادلِ امت، خلیفه راشد پنجم، مهدی امت و… شده است! اگر او مسیر را عوض کرده بود که باید او را نابود میکردند. او مسیر را عوض نکرد بلکه پوشش و نقاب مسیر را عوض کرد. او هم در حال تقویت روایت دوم است.
عمر بن عبد العزیز در جمع بنی مروان میگوید: فاطمه «فدک» را میخواست ولیکن حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] به او نداد! «فلما أن ولی أبو بکر عَمل فیها بما عَملَ النبی – صلَّی الله علیه وسلم – فی حیاتِه، حتی مضی لِسبیلِه» ابوبکر هم بعد از وفاتِ حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] نعل به نعل، عینِ حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] عمل کرد!
این سخن عمر بن عبدالعزیز یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «فدک» را از ابوبکر طلب کرد، با وجود اینکه برای ابوبکر دردسر داشت ولیکن از شدتِ احتیاط در مصرف بیت المال «فدک» را نداد! فدک برای حکومت بود! الکی و بیخودی نگویید که نمیدانست!
عمر بن عبدالعزیز در ادامه میگوید: «فلما أن ولی عمرُ عمل فیها بمثل ما عملاً، حتی مضی لِسبیلِه» عمر هم که به حکومت رسید بسان او عمل کرد تا زمانی که از دنیا رفت. «ثم أُقْطِعَها مروانُ» بعد عمر، فدک را به مروان هدیه دادند! «ثم صارت لِعمر بن عبد العزیز» حالا من از بنی مروان حاکم شدم و فدک به دست من رسید.
یک اشکال به وجود میآید: اگر فدک حکومتی بود، چرا عثمان آنرا به مروان داد؟! حالا هم که عمر بن عبد العزیز (نوه مروان) حاکم شد، فدک به او رسید! خوب دقت کنید که او قصد اصلاح کجا را دارد.
عمرَ بنَ عبد العزیز گفت: «فرأیتُ أمراً منعَه رسولُ الله – صلَّی الله علیه وسلم – فاطمة» وقتی حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله وسلم] در زمان ِحیات خودش «فدک» را به دختر خویش نداد «لیس لی بحقّ» این حق نیست که در دست من باشد «وإنی أُشهِدُکم أنی قد رددْتُها علی ما کانت، یعنی علی عهدِ رسولِ الله – صلَّی الله علیه وسلم» من شما را شاهد میگیرم که (عثمان فدک به مروان داد در حالی که حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] به دختر خویش نداد، حق این است که ما رفتارِ پیغمبر را عمل کنیم) من فدک را به جایگاه خویش باز میگردانم. اصلاً مسئله «نمیدانم، امکان ندارد و…» نبود.
جنگ روایت ادامه دارد
شاید فردا عرض کردم که چطور ابن کثیر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت میکند و میگوید: اگر فتنه او نبود؛ روافضه اینطور هزار سال سر «فدک» با ما دعوا درست نمیکردند!
جریان دوم به گونه روایت را پیش برد که هم مستقیماً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را متهم و حمله نکنند و هم جریان خود را تبرئه کنند لذا مدعی شدند که آنها طبق روایتِ اجماعی بین اصحاب و علماء عمل کردند! نعوذ بالله نستجیر بالله بلاتشبیه بسان اینکه بعد از رحلت حضرت امام اعلی الله مقامه الشریف، دختر ایشان بگوید: آقا! سالیانه هزار میلیارد از بیت المال به ما بدهید! همه هم میدانند که این پول متعلق به بیت المال است.
همه در پوشش فضیلت گویی این اتهامات را میزنند. آیا این حق است یا ابلهانه است سخنِ کسی که میگوید: آقا! این مباحث تمام شده است!
اگر صلاح بود که بنده بعضی از اخبارِ امروزینِ دانشگاههایمان در رشتههای علوم انسانی عرض کنم…آیا این حرفها تمام شده است؟! این حرفها وقتی تمام میشود که طرف قضیه از اهمیت بیافتد. یا باید طرفدارانِ جریان اول دست بکشند یا طرفدارانِ جریان دوم وگرنه هر دو این روایتها وجود دارد.
لذا شما هر مجلسی که برای غصب فدک و فاطمیه بگیرید عین رزمندگان و شاهدانِ نماز غریبانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در تقویت آن روایت کار میکنید. هر چه هم جریان دوم تلاش کنند، همین طور است.
این اختلاف تمامی ندارد. ما بدون توهین در این 2 جلسه اصل واقعه را با هم گفتگو کردیم. کتاب «فاطمه بنت النبی» در سال گذشته چاپ شده است. [کتاب در رمضان 1440 در عربستان سعودی به چاپ رسیده است و این جلسات در ماه صفر 1442 برگزار میشود] این اختلاف، دعوا و بحث تمام نشده است.
ما اگر ریشه عقائد خود را ندانیم…یک جریانی بین ما پیدا شدند که می گویند: «این حرفها را بیان نکنید!» آقا! امکان دارد که فحش نداد و دعوا هم نکرد ولیکن اقلاً شیعیان باید بدانند که روایت خودشان و جریان مقابل چیست تا صبح تا شب مکرراً ما را به رگبار شبهه نبندند.
بنده در این جلسات فرصت ندارم و جلسه هم هیأت است لذا بنده نمیتوانم مثلاً متنها را در تخته بندازم، شما یک چرخی در کانالهای که اینها دارند و بعد هم متأسفانه بعضی از شیعیان از آنها کپی میکنند، بزنید و ببینید که با هر یک از روایاتی که بنده خواندم، صد جور سؤال درست میکنند. ما از جهت کثرتِ شبهات تا قیامت هم نمیتوانیم به همه آنها پاسخ دهیم. تنها راه دسته بندی و جریان شناسی است. باید این شبهات را دسته دسته کرد.
ما زمانی در قم، بانک سؤالات و شبهات داشتیم مثلاً 56 هزار! اگر جواب دقیق هر یک از این 56 هزار سؤال، یک ساعت زمان ببرد که البته بیش از این زمان میبرد؛ 56 هزار ساعت میشود. حال تا شما 56 هزار سؤال را پاسخ دهید، 56 هزار سؤال دیگر درست شده است چون هر یک مورد را میتوان از صد جهت سؤال پرسید.
راهکار این است که اولاً ما پای خود را یک جای سفتی بگذاریم و بدانیم اصلِ ماجرا چه بود و چه گروههای در این ماجرا درگیر بودند.
ان شاء الله بنده جلسه آینده چون جلسه آخر است، تلخیص میکنم تا عرض کنم که تبرئه یزید لعنه الله علیه به این جریان و روایت چه ربطی دارد و چرا این وسط یزید لعنه الله علیه را تبرئه کردند. علت همه این موارد؛ انسجامِ روایت است. عذر خواهی میکنم که سرِ عزیزان را درد آوردم.
روضه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
در این ایامی که در آن قرار داریم، تلخیهای زیادی وجود دارد. باید از روضه دهه دوم ماه صفر فرار کرد.
تاریخ به یاد ندارد که تا آن لحظه ناموسِ بنی هاشم به اسارت رفته باشد. با چه وضعی آن بزرگواران را از کربلا به کوفه آوردند. یک اتفاق عجیبی رخ داد که این خیلی غربت است.
کنارِ اُسراء آل الله، عدهای از دیگران هم (شاید همسرِ زهیر سلام الله علیه، از نزدیکانِ حبیب، مادرِ ابن وهب سلام الله علیه و…) هم حضور داشتند، جزو اُسراء و کوفی بودند.
اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها در دیدرس قرار می گرفتند؛ نوشتند: «و حفت بها إماؤها».[20] زنان و کنیزان دور حضرت زینب کبری سلام الله علیها را می گرفتند تا قامت ایشان پیدا نباشد ولیکن به کوفه که رسیدند؛ هر قبیله ای جریمه و فدیه داد و زنانِ قبیله خود را آزاد کرد.
چند روزی که گذشت، دیگر فقط ناموس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در اسارت است. تعداد که کم می شود؛ سختی ها صد چندان است لذا بنده فقط یک جمله اشاره می کنم و بیشتر از این قلبم توان ندارد که بیان کنم. روضه خواندن در دهه دوم سخت است.
شیخ مفید اعلی الله مقامه الشریف می نویسد: « وأُدخِلَ عيالُ الحسينِ علیه السلام على ابنِ زيادٍ»[21] خانواده حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را وارد کردند؛ «فَدَخَلَت زَينَبُ عليها السلام اختُ الحُسَينِ عليه السلام في جُملَتِهِم مُتَنَكِّرَةً» وقتی وارد شدند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها بدون آنکه به چشم بیایند و مخفیانه با سایر اُسراء در یک گوشه قرار گرفتند «و عَلَيها أرذَلُ ثِيابِها» در حالی که لباس ایشان دون شأن ایشان بود «فمَضَتْ حتّى جلستْ ناحيةً منَ القصرِ وحفَّتْ بها إِماؤها» دور و بر ایشان را گرفته بودند که تا نامحرمان ایشان را نبینند ولیکن از جلالت قدر ایشان، آن حرمزاده متوجه ایشان شد.
چوب دستی به دست آن حرمزاده بود و سر مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مقابل آن ملعون بود، «فَقالَ ابنُ زيادٍ : مَنْ هذه الّتي انحازتْ ناحيةً و معَها نساؤها؟» گفت: کسی که در آن گوشه قصد مخفی کردن او را دارید و خانم ها دور او را گرفتند، کیست؟! «هذه زينبُ بنتُ فاطمةَ بنتِ رسولِ اللهِ»
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] – الملل والنحل، جلد 1، صفحه 22.
[5] – المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۹۴.
[6] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 391. (قال الامام البخاری رحمه الله: حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ بُکیرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیثُ، عَنْ عُقَیلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَی أَبِی بَکرٍ تَسْأَلُهُ میراثها مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیهِ بِالْمَدِینَةِ، وَفَدَک وَمَا بَقِی مِنْ خُمُسِ خَیبَرَ فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَکنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا یأْکلُ آلُ مُحَمَّدٍ – صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – فِی هَذَا المَالِ»، وَإِنِّی وَاللَّهِ لاَ أُغَیرُ شَیئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ عَنْ حالها الَّتِی کانَ عَلَیهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَلَأَعْمَلَنَّ فیها بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ. فَأَبَی أَبُو بَکرٍ أَنْ یدْفَعَ إِلَی فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَی أَبِی بَکرٍ فِی ذَلِک، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّیتْ دفنها زَوْجُهَا عَلِی لَیلًا، وَلَمْ یؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکرٍ وَصَلَّی عَلَیهَا، وَکانَ لِعَلِی مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَیاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّیتِ اسْتَنْکرَ عَلِی وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَکرٍ وَمُبَایعَتَهُ، وَلَمْ یکنْ یبَایعُ تِلْک الأَشْهُرَ، فَأَرْسَلَ إِلَی أَبِی بَکرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ یأْتِنَا أَحَدٌ مَعَک، کرَاهِیةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، فَقَالَ عُمَرُ: لاَ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلُ عَلَیهِمْ وَحْدَک، فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: وَمَا عَسَیتَهُمْ أَنْ یفْعَلُوا بِی، وَاللَّهِ لآتِینَّهُمْ، فَدَخَلَ عَلَیهِمْ أَبُو بَکرٍ، فَتَشَهَّدَ عَلِی، فَقَالَ: إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَک وَمَا أَعْطَاک اللَّهُ ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَیک خَیرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیک، وَلَکنَّک اسْتَبْدَدْتَ عَلَینَا بِالأَمْرِ، وَکنَّا نَرَی لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا، حَتَّی فَاضَتْ عیناً أَبِی بَکرٍ، فَلَمَّا تَکلَّمَ أَبُو بَکرٍ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَی أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی، وَأَمَّا الَّذِی شَجَرَ بَینِی وَبَینَکمْ مِنْ هَذِهِ الأَمْوَالِ، فَلَمْ آلُ فِیهَا عَنِ الخَیرِ، وَلَمْ أَتْرُک أَمْرًا رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یصْنَعُهُ فیها إِلَّا صَنَعْتُهُ، فَقَالَ عَلِی لِأَبِی بَکرٍ: مَوْعِدُک العَشِیةَ لِلْبَیعَةِ، فَلَمَّا صَلَّی أَبُو بَکرٍ الظُّهْرَ رَقِی عَلَی المِنْبَرِ، فَتَشَهَّدَ، وَذَکرَ شَأْنَ عَلِی وَتَخَلُّفَهُ عَنِ البَیعَةِ، وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِی، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَکرٍ، وَحَدَّثَ: أَنَّهُ لَمْ یحْمِلْهُ عَلَی الَّذِی صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَی أَبِی بَکرٍ، وَلاَ إِنْکارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ، وَلَکنَّا نَرَی لَنَا فِی هَذَا الأَمْرِ نَصِیبًا، فَاسْتَبَدَّ عَلَینَا، فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا، فَسُرَّ بِذَلِک المُسْلِمُونَ، وَقَالُوا: أَصَبْتَ، وَکانَ المُسْلِمُونَ إِلَی عَلِی قَرِیبًا، حِینَ رَاجَعَ الأَمْرَ المَعْرُوفَ)
[7] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 396. صحیح البخاری، جلد 5، صفحه 89.
[8] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 400. مسند أحمد، جلد 1، صحفه 191 و 192. (حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی شَیبَةَ – وَسَمِعْتُهُ مِنْ عَبْدُ اللهِ بْنِ أَبِی شَیبَةَ – قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیلٍ، عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ جُمَیعٍ، عَنْ أَبِی الطُّفَیلِ، قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَی أَبِی بَکرٍ: أَنْتَ وَرِثْتَرَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ. قَالَتْ: فَأَینَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یقُولُ: « إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، إِذَا أَطْعَمَ نَبِیا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِی یقُومُ مِنْ بَعْدِهِ» فَرَأَیتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ. قَالَتْ: فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ)
[9] – البدایة والنهایة – ط هجر، جلد 8، صفحه 195.
[10] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 427.
[11] – شرح النووی علی مسلم، جلد 12، صفحه 81. فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 427.
[12] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 428. (وقد خفیت هذه الأحادیث علی زوجات النبی صلی الله علیه و سلم اوّل الأمر و ارَدنَ بعثَ عثمانَ الی أبی بکر، لیساله عن میراثهن، فاخبرتهن عائشه بالحدیث)
[13] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 428.
[14] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۰، صفحه ۲۸۶.
[15] – فاطمه بنت النبی، جلد 2، صفحه 429.
[16] – الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۳۰۰.
[17] – العقد الفرید، جلد 5، صفحه 134.
[18] – نام دو تن از فرزندانِ امیه (غلامِ عبد شمس بن مناف)؛ حرب و ابی العاص بود. ابوسفیان؛ پسر حرب، پدرِ معاویه و نیای یزید بود. ابی العاص؛ پدرِ حکم و عفان و نیای مروان بن حکم و عثمان بن عفان بود. دو تن از فرزندانِ مروان؛ عبدالملک و عبد العزیز نام داشتند. لذا بنی امیه شامل فرزندانِ ابوسفیان، مروان و… هستند.
[19] – سنن أبي داود – ت الأرنؤوط ، جلد 4، صفحه 590 و 591.(حدَّثنا عبدُ الله بن الجَرَّاح، حدَّثنا جَریرٌ، عن المغیرة، قال: جمع عمرُ بن عبد العزیز بنی مروانَ حین اسْتُخْلِفَ فقال: إن رسول الله – صلَّی الله علیه وسلم – کانت له فَدَک، فکان ینفِقُ منها، ویعود منها علی صغیر بنی هاشمٍ، ویزوِّج منها أیمَهُمْ، وإن فاطمةَ سألتْه أن یجعلَها لها، فأبی، فکانت کذلک فی حیاةِ رسولِ الله – صلَّی الله علیه وسلم -، حتی مضی لِسبیلِه، فلما أن ولی أبو بکر عَمل فیها بما عَملَ النبی – صلَّی الله علیه وسلم – فی حیاتِه، حتی مضی لِسبیلِه، فلما أن ولی عمرُ عمل فیها بمثل ما عملاً، حتی مضی لِسبیلِه ثم أُقْطِعَها مروانُ، ثم صارت لِعمر بن عبد العزیز، ثم قال -یعنی عمرَ بنَ عبد العزیز-: فرأیتُ أمراً منعَه رسولُ الله – صلَّی الله علیه وسلم – فاطمة لیس لی بحقّ، وإنی أُشهِدُکم أنی قد رددْتُها علی ما کانت، یعنی علی عهدِ رسولِ الله – صلَّی الله علیه وسلم)
[20] – نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم و يليه نفثة المصدور فيما يتجدد به حزن العاشور، جلد 1، صفحه 370.
[21] – الإرشاد ، جلد 2، صفحه 115. (وأُدخِلَ عيالُ الحسينِ على ابنِ زيادٍ ، فدخلتْ زينبُ أُختُ الحسينِ في جُملتِهم مُتنكِّرةً وعليها أرذلُ ثيابها ، فمَضَتْ حتّى جلستْ ناحيةً منَ القصرِ وحفَّتْ بها إِماؤها ، فَقالَ ابنُ زيادٍ : مَنْ هذه الّتي انحازتْ ناحيةً ومعَها نساؤها؟ فلم تجُبْه زينبُ ، فأعادَ ثانية وثالثةً يَسألُ عنها ، فقالَ له بعضُ إمائها : هذه زينبُ بنتُ فاطمةَ بنتِ رسولِ اللهِ ؛ فأقبلَ عليها ابنُ زيادٍ وقالَ لها : الحمدُللهِ الّذي فضَحَكم وقتلَكم وأكْذَبَ أحْدُوثَتَكم.)