مناقب امام حسن مجتبی (علیه السلام)
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین عدالت
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين».
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفي کُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
من کیستم فقیر تو یا صاحب الزمان دلدادة حقیر تو یا صاحب الزمان
در راه وصل تو از پا فتادهام دست مرا بگیر تو یا صاحب الزمان
صید به خون تپیدة دامِ مَحَبَتَم افتادهام به تیر تو یا صاحب الزمان
پشت زمان ز یاد فراقت بود کمان ما هم شدید اسیر تو یا صاحب الزمان
شیخ المحدثین شیخ القمییون شیخصدوقِ ابنبابویه قمی بهش میگن، معروف به شیخصدوقِ، فرزنددار نمیشد نامهای نوشت به امام زمان(عج) آقا دارای فرزند نمیشوم به نائب خاصش داد دست آقا برسانه آقا سلامشُ رسونده بوده فرموده بودن به شیخصدوق بگید خدا به تو فرزند عطاء میکنه، شیخصدوق میگه آمدم مکه مشغول طواف بودم حجتبنالحسن را زیارت کردم آقا به من فرمود: شیخصدوق چرا کتاب نمینویسی در رابطة با غیبت ما؟ کتابی بنویس تا شیعیانمون منحرف نشوند کتابی بنویس غیبت پیغمبرانرو در اون اشاره کن شیخصدوق کتاب نوشت برا امام زمان و غیبتش به نام کمالالدین و تمام النعمه در رابطة با غیبت آقا شیخصدوق میگه وقتی تو مسجدالحرام آقارو دیدم آنقدر جمالش دلآرا بود نمیخواستم از آقا جدا بشم آقا یه نگاهی به مجلس ما بکن امروز برا عموت امام مجتبی عزاداری میکنیم یابنالحسن... یا صاحب الزمان
هدیه به پیشگاه مقدس و منور آقا حجتبنالحسن العسکری و اجداد طاهرینش صلوات جلی ختم کنید.
هدیه به محضر امام، شهداء، مراجع تقلید، علماء، بزرگان، خیرین، اساتید، منسوبین به جمع حاضر، گذشتگان خودتون و به جهت سلامتی همة شیعیان حضرت مهدی سلامتی مراجع، رهبر معظم، سلامتی خودتون و خانوادة شریفتون و شَفایِ مریضاتون یه صلوات حسینی ختم کنید.
مناقب کثیره
علمای اهلسنت یکیاشون سیوطی است از علمای بزرگ اهلسنت است یه تاریخ نوشته به نام تاریخ خلفا، وقتی که در رابطة با امام مجتبی(ع) سخن میگه سیوطی میگه کان الحسن رضی الله عنه: له مناقب کثیره؛ امام مجتبی(ع) براش خیلی مناقب این عبارت را برای خلفای خودشون هم ننوشتن که له مناقب کثیره؛ خیلی منقبت داره خیلی کمالات داره، میگه سیداً آقا بود آقا بود پیغمبر اکرم(ص) رو منبر نشسته بود امام مجتبی وقتی وارد شد آقا خب خردسال بود دیگه حضرت اشاره کرد حسنشرو بُرد رو منبر روی زانو نشوند دقت کنید اینرو از علمای اهلسنت نقل میکنند بخاری از ابیبکر نقل میکنه اینایی که من میگم هیچکدام امروز از شیعه نیست همش از سنیهاست بخاری از ابیبکر نقل میکنه میگه: رأیت النبی؛ پیغمبر دیدم علی المنبر؛ پیغمبر رو منبر بود و الحسن بن علیٍ معه؛ حسن آمد رفت بالا فهو ینظر الناس مرة؛ پیغمبر گاهی نگاه به مردم میکرد و ینظر الیه مرة؛ گاهی هم نگاه به امام مجتبی(ع) میکرد یعنی اصلاً از نگاه کردن به امام مجتبی(ع) غافل نمیشد ماها وقتی بچهامون کنارمون میاد تو مجلس تازه دورش میکنیم اما آنقدر این آقاست که پیغمبر رو منبر میارتش آقازادهرو آقا و آقازاده رو منبر میاره رو زانوش میشونه وقتی سخن میگه گاهی نگاه به مردم میکنه گاهی نگاه به مجتبی میکنه و یقول ابنی هذا سید؛ آقا میفرماید: مردم این پسرم این ابنی هذا این پسرم سید است آقاست اونجا چی گفت سیوطی؟ گفت کان الحسن له مناقب کثیره سیداً؛ اون عالم سنی میگه سَید است به چه اعتبار؟ به اعتباری که پیغمبر فرمود: این سید است آقاست خب فرمودند که: من أحب الحسن رو منبر به مردم فرمود: هر کی این حسن را دوست داشته باشه فقط أحبنی؛ منو دوست داره هر کسی دشمن باهاش باشه با من دشمنه وأبغضه بله من أحب الحسن هر کسی با این حسن رفیق باشه حسنم را دوست داشته باشه منو دوست داره هر کس از حسن این امام حسن ازش ناراحت باشه من ازش ناراحتم خب این یکی پس سیداً امام مجتبی سید است آقاست اینرو عالم سنیِ میگه دیگه چی؟
حلم امام حسن مجتبی علیه السلام
حلیماً آقا دارای حلم بود خیلی عجیب بردبار ببینید یک نوع صبر خاصِ نگاه به من بکنید آقا گاهی وقتها یه نفر مصیبت بهش میرسه هیچی نمیگه اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقتها اون مصیبترو همچین راحتش میکنه بعضی وقتها کسی بد بهت میگه تو میگی عصبانی شدیآ درونت آتش گرفت اما هیچی نمیگی اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقتها ناراحتم نمیشی میگن حلم پس حلم یه پله از صبر چیه بالاتره یعنی اگر کسی هم میآمد تو کوچه بد و بیرا میگفت امام مجتبی از صبر یه پله بالاتر بود حتی از اون شخص هم ناراحتم بله انسانی که حلیم است خیلی مهمه اگه یکی تو کوچه خیابون بد بهت گفت جوابش ندادی هنر کردی اما خیلی هم هنر نیست جوابش ندادی وظیفته جواب ندی قرآن میفرماید: «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ (فرقان: 63) اگه فحش بهت دادند تو فحش نده بعد هم بگو جواب فحش فحشه کی گفته؟ جواب فحش که فحش نیست کجا نوشته قرآن میگه: جواب فحش سلامِ «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ هیچی بهش نگو بگو خدا خیرت بده خیلی ممنون این فحشی که دادی اگه در من هست خدا منو ببخشه اگه در من نیست خدا تورو ببخشه برو به سلامت اینو بهش میگن حلم امام مجتبی حلیم بود کسی اهل نجات است که اهل حلم باشد نه اینکه اینجا جواب ندی آخه بعضیها اینجا تو کوچه جواب نمیدن اما میرن صد جای دیگه پشت این بابا صفحه میذارن صد جور دیگه جبران میکنند فایده نداره هم صبر کنی هم تو دلت آرام باشی بد میگه بگه بد میگه بگه ولش کن میآمد تو کوچه بد و بیراه میگفت به امام مجتبی میگفت مشکل داری هآ مشکل داری چته کمبود داری آقا تا حالا شما دیدید یه نفر به یکی دیگه فحش بده اون آقایی که فحش خورده بهش بگه بیا مسئلهای نیست طوری نیست بیا بریم اگه قرضم داری قرضاتم بدم اگه مشکل داری مشکل تو حل کنم اینو میگن حلیم سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار وحشمه؛ دارای یک نفس سنگینی و حشمت و وقار راه رفتنش با طمأنینه بعضی از آدمها پیرن اما بچهان پیر بچه است راه رفتنش بچه است حرف زدنش بچه است نشست و برخاستش بچه است آخه 30 سالشه اما بچه است بچه است گفتگوش با مردم بچهگانه است انسان با وقار بچهگانه راه نمیره بچهگانه صحبت نمیکنه، گفت:
شیءان عجیبان هما ابردمن یخ
شیخ یتصبی صبی یتشیخ
دو تا چیز از یخ هم یختر سردتر یکی آدم بچهای که خودش پیر جلوه بده یه بچة 5 ـ 6 ساله یا ده ساله همچین عصا بگیره دست تو کوچه و خیابون میخواد قیافة پیرمردآرو بگیره خب یخه هآ همچین بیاد بره بچة 7 ـ 8 ـ 10 ساله بالا مجلس هم بشینه خب یخه تا بزرگترها دور هم نشستن این 7 ـ 8 ـ 10 ساله هی حرف بزنه قیافه بزرگترها بگیره خب یخه یکی هم پیرمردی که بچهگانه سخن بگوید بچهگانه عمل کنه اینم یخه
شیءان عجیبان! هما ابردمن یخ
شیخ یتصبی صبی یتشیخ
خیلی عجیب این دو تا چیز، این شاعری که این شعر گفته فارسی عربی قاطی کرده یخ فارسیه عربیش میشه ثلج
یخ فارسیه، پیرمردی که بچه بشه، بچهای که پیرمرد بشه، آقا 90 سالشه 100 سالشه حالا بیاد تمام این سر و ریش همهرو مشکی کنه، دیگه یخه، اسکندر مقدونی وارد یه شهری شد دید این قبرستانها رو قبرها مثلاً نوشته حاج حسین فلان 6 ساله حاج محمد فلان 5 ساله میرزا احمد فلان 6 سال و نیمه هر چی قبرهارو نگاه کرد دید همش 5 سال 4 سال 3 سال 7 سال 10 سال گفت برید یه نفر بیارید پیدا کنید ببینم رفتن یه نفر برداشتن آوردن گفتن ببخشید شما دو تا قبرستون دارید گفت نه این قبرستونه قبرستون بچههاست گفت نه قبرستون غیرانتفاعی گفت نه پس چرا هر چی نگاه میکنیم دو سال سه سال پنج سال حاجی اما همش نوشته ده ساله 8 ساله حاج میرزا فلان ملک یا خان فلان فلان 7 ساله گفت هآ اینو میگید گفت بله گفت ما یه بزرگتر عاقل داریم مردم وقتی از دنیا میرن دور و بریاشون بقیة مردم برای اینکه سن او را تشخیص بدهند اون موقع که شناسنامه نبود که برای اینکه سن اینو بگن میروند پیش اون عاقل و بزرگتر میگن تو بگو فلانی چند سالش بود اینکه 8 سالشه میبینی این 90 سال عمر کرده بزرگتر ما گفته این 8 سال بیشتر نمیفهمه اونیکه الان نوشته بود 6 ساله دیدیش این هشتاد سال عمرش بود به اندازة یه بچة 6 ساله بیشتر نمیفهمید اینکه نوشته دوازده ساله 120سالش بوده گفت به اندازة یه بچة 12 ساله میفهمه بنویسید گفت میشه منو ببرید پیشش؟ گفت: بله اسکندر مقدونی برداشتن آوردن پیش این بابا گفت شما از رو چه حسابی سن و سال مردمرو میگی گفت من به عقلشون نگاه میکنم سنگینیش وقارش حشتمش راه رفتنش نشستنش من اینجوری نمره میدم عمر به قد بلند کردن و به کنتور انداختن شبانهروز نیست به اینکه چقد فهمیده و از دنیا رفته اینا اینایی که دیدی همشون به همین اندازه بیشتر نفهمیدن اسکندر مقدونی گفت خب حالا سن من چند سالمه پیرمرد یه نگاش کرد خندید گفت هآ چند سالمه؟ گفت تو هنوز به دنیا نیومدی حالا هیچی نمیفهمی وقار حشمت یک کسی تو روستا همه میگن سبکه نه باهاش بشینید نه باهاش جلسه برید نه ازش نظر بخواید نه کنار بشینید یک کسی هم تو روستا همه میگن آقاست آقا فلانی هم میاد که ما هم بیایم یعنی هر مجلسی میخواد باشه میگن اول فلانی اگه فلانی میاد منم میاد علامتش اینه مقبولیت تو مردم مردم بگن آدم باوقاریه
کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره؛ تمام اصحاب پیغمبر هر وقت میخواستن بشینن میگفتند اگه میخواهید بشیند حتماً برید حسن بن علیم بگید بیاد اصلاً مجلسی که امام حسن نباشه مجلس نیست برید آقا را هم بگید بیاد سیداً حلیماً ذا سکینة سکینه یعنی آرامش همیشه آرام بود عصبانی نمیشد هیچکسی نمیتوانست عصبانیش کنه بعضیها اصلاً منتظر یه جرقهاند تا بهش میگی تو میگه من بابا چه خبره من گفتم تو دیگه حالا شما بزرگترها میفهمید تو خونه چه بداخلاقی میکنیم بعضیهامون با بچههامون با خانممون اینا حقوق به من نمیدمآ من رو منبر هی میگم حواستون جمع باشه ذا سکینة آرام و وقارٍ سنگین و حشمة یک نحو بزرگواری جواداً این سنیِ داره میگهآ چون سنیِ داره میگه من دارم ترجمه میکنم وإلا اینارو که ما میدونیم ببینید سنیِ چه جوری از امام مجتبی(ع) تعریف میکنه جواداً؛ امام مجتبی اهل بذل و بخشش بود ثروتتو نگه میداری برا چی صندوقدار بانک میشی برا چی؟ خرج کن خرج زن و بچهات کن همین امروز از ماهان یکی به من زنگ زده میگه بابام خرج نمیکنه گفت هزار تومان میذاره تو طاقچه هزار تومان میگه برا امروز بعد خب حالا با ترسون لرزون بلند میشیم برمیداریم هزار تومان میبریم بیرون که حالا پانصد تومانش میدیم سیبزمینی پانصد تومانش هم بدی نون میگه هزار تومان منو کی دزدیده پدرسوختهها هزار تومان منو بیارید حاج آقا چه کار کنم گفتم چه میدونم تو هیچی نگو به بابات اما من از پشت سر تو میگم خدا مرگش بده این بابا این مرد به این بخل به دخترش به پسرش جواداً؛ 25 مرتبه پولشو خرج کرده پیاده رفته مکه سه مرتبه کل تمام زندگیش با فقرا تقسیم کرده یعنی گفته نصفش مال من تمام این اموالم خونهام دارئیم همهرو نصفش کنید نصف مال من نصف مال فقرا سه مرتبه حالا آقا براش روضه بخون اگه تونستی صد هزار تومان بگیری برا مسجد برا حسینیه برا درمانگاه برا فقرا اگه تونستی بگیری پولِ جون که نیست پولِ میگه:
هر که از پل بگذرد خندان بُوَد
بعضیها میگن:
هر که از پول بگذرد خندان بُوَد
کریم اهل بیت
جواداً؛ فقیر اومد تو مسجد پیغمبر یه راست اومد سراغ عثمان گفت پول به ما نمیدی فقیری؟ عثمان هم دست کرد تو جیبش یک درهم داد اگه یک درهم میخوای اون موقع حساب کنی با الان مثلاً بیست تومن 21 تومنی یه 25 تومانی دست کرد خلیفة مسلمین دست کرد تو جیبش یه 20 تومنی گفت مرد حسابی این چی چی به من میدی؟ گفت همینه دیگه گفت حالا خودت نمیدی تو این مسجد پیغمبر کسی را میشناسی یه کمکی به من بکنه گفت اون آقارو میبینی اون گوشه نشسته کدوم اون آقا اسمش امام مجتباست برو پیشش فقیر اومد خدمت امام مجتبی(ع) عرض کرد: السلام علیکَ یابن الرسول الله سلام کرد به آقا گفت آقا یه کمکی به من بکنید حضرت مجتبی فرمود: برادر عرب اگر یکی از این سه مورد هست اینجا دستتو جلو من دراز کن اگه دیهای به گردنته دستتو دراز کن کمکت کنم اگه بدهی کمرشکن داری دستتو دراز کن بدهیاتو بدم اگه فقیر و درمانده هستی کدومشی؟ گفت آقا سومیشم دومیشم هستم فقیرم درماندهام مقروضم آقا به این غلامش فرمود پنجاه دینار طلا بهش بدید میدونی یعنی چه یعنی کل تا آخر عمرش بره یه کاسبی راه بندازه یه مغازه بخره کلی جنسم بریزه توش اینا مال بیتالمال نبودآ اینا کارکرد خود امام مجتبی بود پنجاه دینار طلا بهش بده یه نگاه کرد دید یه آقای زیبایی هم بغل دستش نشسته گفت اون کیه گفتن اون حسین بن علی گفت بریم سراغ آقا اومد سراغ امام حسین گفت آقا شما مثل برادرتون به من کمک نمیکنید آقا 49 دینار طلا بهش داد گفت آقا یکی کمه فرمود: اون بخاطر بزرگتری برادرم حسنِ داداشم پنجاه تا داد من چهل و نه تا میدم داداشمه بزرگتر اومد پیش عبدالله جعفر شوهر زینب اونم چهل و هشت دینار طلا داد بعد گفت الله یعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا میفهمه که رسالتش تو چه خونهای بده اولیه یه درهم به من داد تازه توپ و تشر هم به من زد، جواداً؛ اهل جود بود یکی دیگم برات میگم الان یادم اومد آقا سوار مرکبش بود حضرت مجتبی حسن هم خوب کار میکرد خوب کار میکرد هم خوب بذل و بخشش میکرد همم خوب خرج میکرد برا زندگیش خیلی هم شیکپوش بود اسلام با ژولیده و پولیده بودن بدش میاد مخالفه قشنگ بگرد با لباس مرتب بگرد زیبا بگرد خوشبو بگرد از سرکارت میای لباسای کارت عوض کن نمیدونم دوشی بگیر یه عطری بزن همینجوری وارد خونه میشی وارد مجلس میشی اسلام میگه قشنگ زیبا مرکب زیبایی هم داشت آقا یه اسبی داشت خیلی قشنگ و زیبا آقا سوار مرکب بود گوشت با من حضرت مجتبی سوار مرکب بود داشت میاومد دید یکی پشت سرش هی تعقیبش میکنه آقا این افسار کشید از مرکب پیاده شد فرمود: برادر عربم با من کاری داری؟ گفت آره ولی روم نمیشه آقا فرمود: چرا روت نمیشه کارتو بگو عزیزم گفت: آقا این مرکبت چشم مارو گرفته آقا فرمود: این اسبه؟ گفت بله آقا فرمود: این افسارش، افسار داد گفت سوارشو برو گفت آقا پول گفت برو سوار شو برو سراغ داری یه جوانی حالا تعقیب که نمیکنه تعقیب هم بکنه کسی ماشین زیرپاشو به کس دیگه بله حاضر نیست بده بوق بزنی حالا برسه سویچ بهت بده بگو برو کارتو راه بنداز اگه بدون اجازه بوقم زدی بله مکافات درست میکنه
وقار امام حسن مجتبی علیه السلام
خب چه گفتیم گفتیم سیوطی سنی در کتابش میگه کان الحسن(ع) سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار و حشمه؛ آرام بود حلیم بود این خالد بن ولید لعنت الله علیه امروز با اینکه خون تو دل امام مجتبی کرد تو تشییع جنازة امام مجتبی شرکت کرد خالد بن ولید اشعث بن قیس مروان حکم ابوهریره عمرعاص اینا خیلی خون تو دل امام مجتبی کردن خیلی خیلی طلحه زبیر اینا خیلی خون کردن خالد بن ولید مثل امروز تو تشییع جنازه داشت میاومد یک کسی بهش گفت ملعون تا این آقا زنده بود تو خیلی خون تو دلش کردی جیگرش خون کردی بله ما این کار کردیم ولی این حسن خیلی آقا بود این دشمنشه داره میگه خیلی آقا بود مجتبی حسن خب اینم یکی که آخریش که این سنی تعریف میکنه ممدوح؛ تمام شیعه و سنی برای امام مجتبی سخن گفتن شما یه دونه سنی پیدا کنید که یه نکتة از امام مجتبی حرف زده باشه حتی بدخواهاش و بدآش عبدالله بن زبیر از دشمنای آقا بود خب بعضیها الکی دشمن هستند آقا چیزی از امام مجتبی دیدی؟ میگه نه ولی چون باباش تو جنگ فلان دائیمو کشته طلحه و زبیر باباهامون چیزی گیرشون نیومده منکه عبدالله بن زبیرم از پسر علی هم بدم میاد کاروان داشتن میرفتن مکه پیاده عبدالله بن زبیر یه جا اتراق کرده بود همون نزدیکیها امام مجتبی فرمود: شما همینجا اتراق کنید حضرت دیدن این اینجا تخت زده زیر یک درختی امامآ نگفت ما امامیم بذار اون بیاد از اون فاصله بگیرید نه اینجا که اتراق کردن صاف اومد کنار تخت عبدالله بن زبیر گفت پسر زبیر سلام علیکم اینم همچین از رو بیاعتنایی جواب داد و گفت اجازه میدی بیام بالا از رو بیاعتنایی گفت بیاد بالا نشست پسر زبیر خب بعضی وقتها دیدی آدم همچنین میخواد بیاعتنا باشه هی نگاهش اینور و اونور میکنه یه کسی اومده پیشت هی نگاهتو اینور اونور میکنی پشت گوشتو میخارونی اینم اینجوری هی نگاه به نخله میکرد و آقا فرمود هآ چیه نخله خشکه خشک شده؟ گفت چی بگه گفت بله خشکه فرمود: میخوای بگم خرما بده خندید فرمود: الان الان خرماش میکنیم یا الله خدایا حسن بن علی از این درخت خرما میخواد دیدید چه جوری با سرعت این فیلما گاهی وقتها میسازن تمام این برگها شروع شد سبز سبز شدن تا جایی خرما داد بیرون خوشهها خرماها درست شد ظرف دو سه دقیقه تمام آقا فرمود: حالا این نوکراتو بفرست بالا بگو خرما برات بچینه بیاد پایین، ممدوح؛ اینکه دشمن امام مجتبی میگه حسن بن علی دارای فضائل کثیری هست یعنی این یعنی همه دوست و دشمن مدحش کردن خب تو مجلس معاویه آنقدر این آقا بزرگوار است که تو مجلس معاویه خب یکی از اشکالاتی که بعضی از این نون به نرخ روزخورا میگیرن به امام مجتبی اینکه چرا صلح کرد اینو من جواب بدم بعد این نکتهرو بگم روضه بخونم بله چرا صلح کرد؟ شما این قطعنامهای که امام مجتبی نوشت صلحنامهرو ببینید یه بندش اصلاً به نفع معاویه نیست
یک: معاویه متعرض کسی نشود
دو: به کتاب خدا و سنت رسول خدا عمل کند
سه: پس از خودش جانشین تعیین نکند
چهار: تمام مردم در شام و عراق و حجاز و یمن از شر معاویه ایمن باشند
پنج: شیعیان علی را آزار نده
شش: برای خاندان اهلبیت مشکلساز نباشد مکر و حیله نکند
هفت: سب علی نکند
پانزده تا بند داشت پانزده تاش به ضرر معاویه امضاء کرد امام صادق(ع) فرمود: به عموی ما امام مجتبی ایراد نگیرید نگید چرا صلح کرد حضرت صادق(ع) فرمودند: اگر حسن به جای امام حسین بود قیام میکرد اگر حسین به جای حسن بود صلح میکرد همون کاری که در آن زمان اقضاء میکرد و شد همون کار هر امامی بود همون کار میکرد امام صادق(ع) فرمود: اگه من در زمان امام مجتبی بودم صلح میکردم اگه من در زمان جدم بودم جدم امام حسین قیام میکردم پس اشکال نگیر بعد اومد صلحنامه را صلح که شد لشکر معاویه گفتن خب حالا که صلح کردی ما بیائیم کوفه دیگه بیائیم یه سری تو کوفه لشکر برداشتن اومدن تو کوفه و کوچهها و خیابونها شد پر لشکر گفت میریم مسجد مردم کوفهام همه بیاد مسجد مسجد کوفه پر از جمعیت کوچههای اطراف معاویه رفت نشست رو منبر لعنت الله علیه رفت نشست رو منبر هر چه توانست سب علی کرد این صلحنامه را هم گرفت پاره کرد رو منبر زیر پاشم له کرد گفت من اصلاً کاری به نمازتون ندارم کاری به روزه تون ندارم کاری به قرآنتون ندارم من کاری با سلطنت دارم اونم گرفتمش تمام شد شروع کرد بد به امام مجتبی و امیرالمؤمنین گفتن امام حسین قبضة شمشیر کشید یعنی دست برد به قبضة شمشیر بکشه امام مجتبی دستشرو گرفت بعد حضرت مجتبی فرمود: آی تو که داری اینجوری صب علی میکنی مردم من یه چیزی میگم شما آمین بگید از اصل و نسب ما هر کدوم پستتر و گمنامتر خدا لعنت کنه او را مردم گفت آمین حالا بگم اصل و نسبآرو آقا امام مجتبی فرمود: من حسنم تو معاویه بابای من علی بن ابی طالب است بابای تو ابوسفیان بابای من لحظه اول با پیغمبر بوده بابای تو سال هشتم همه شمشیراشُ زد همه کشت و کشتارو بر علیه مسلمانها کرد بعد اومد مسلمان شد اونم مسلمان نشد .عباس عموی پیغمبر گفت اگه مسلمون نشی میکشنت اشاره به اینجا کرد گفت میکشنت با اشاره بهش گفت پدر من علی پدر تو ابوسفیان جد من ابوطالب است جد تو حرب است حربی که آوازهاش تو ظلم و خونریزی و فساد مادرِ من زهراست مادرِ تو هند جگرخوار است که جگر حمزة سیدالشهداء را قطعه قطعه کرد جدة من خدیجه است جدة تو فتیلة آوازهخوان فاسدة مشهوره است حالا مردم هر کی گمنامتر و پستتر خدا لعنتش کنه همة مردم گفتن الهی آمین یکی به معاویه گفت حالا خوردی تو فحش میدی ولی ببین چه جوری امام مجتبی استدلال کرد تو یه ساعت داری به علی فحش میدی این با یه جمله محکومت کرد خب بسمه دیگه خیلی اذیت کردند امام مجتبی(ع) را خیلی.
صلی الله علیک یا حسن بن علی یا امام الرحمه هم ولادتش مظلومِ هم شهادتش مظلومِ هم قبرش مظلومِ هم صلحش مظلومانه بود هم جنگی که به او کردند به او تحمیل کردند مظلومانه.