امام حسین علیه السلام نجات دهنده از گمراهی
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین سید حسین مومنی
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ ُرَبِّ الْعالَمِينَ احمده و استعینه و استغفره و استهدیه واستنصره، و اومن به و اتوکل علیه و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه، افضل السفراء حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد(ص) لاسیما بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي (طه:25-28)
اَللّهُمَّ سَرِّحني عَنِ الهُموم وَ الغُمُوم وَ وَحشَهِ الصِّدر وَ وَسوَسَهِ الشيطان بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.
برپایی روضه برای سیدالشهداء
تاجری اهل بصره مرید اباعبدالله الحسین(ع) هر سال دهه ای را در منزلش بزم عزا و ماتم برای سیدالشهدا(ع) به پا می کرد کم کم ورق برگشت و از جهت مالی خیلی مُتضرر شد و برشکست که مجبور شد منزلش را بفروشد حجره ای را که داخل اون کاسبی می کرد مجبور شد بفروشد منزل بسیار محقر و کوچکی را اجازه بکند همان ایامی که روضه می گرفت هر سال یاد اون ایام افتاد و یاد روضه خیلی غم دلش را گرفت و دلش شکست خلو کرد با خودش و امام حسین(ع) و مرتب با خودش حساب کتاب می کرد ببین چه کردی که امسال ارباب توفیق نوکری را از تو گرفته خیلی سخته انسان توفیق داشته باشد ولی بعد به أیّ دلیلٍ این توفیق ازش سلب بشه و گرفته بشه غم های عالم اومد تو دلش دلش شکست و از عمق دلش سه مرتبه گفت یا حسین همسرش اومد مقابلش نشست که مرد این همه ساله من دارم با تو زندگی می کنم تا حالا این حالتو در تو ندیده بودم که تو اینطور منقلب و پریشان گفت خانم یادته هر سال برای حسین بزم عزا و ماتم می گرفتیم امسال نمی دانم چه خطایی از این نوکر سرزده که ارباب توفیق عزا را از من گرفته گفت خب بیا ده روز عزا بگیریم گفت آهی در بساطم نیست وقتی استطاعت مالی ندارم چه کنم گفت غافلی از یک سرمایة مشترکی که من و تو با هم داریم این سرمایه را ببر بازار بفروش از پولش ده روز برای حسین فاطمه بزم عزا و ماتم می گیریم گفت این چه سرمایه ای بوده که این همه سال دارم باهات زندگی می کنم ازش بی اطلاع بودم گفت این جوان رشیدمون را ببر بازار برده ها بفروش از پولش ده روز برای حسین بزم ماتم بگیر گفت زن چی داری میگی جوانمان را ببرم بازار برده ها بفروشم گفت منکه مادرم دلم بیشتر از تو می سوزه گفت بذار ببینم خودش چی میگه تا اینو گفت بذار ببینم خودش چی میگه در باز شد پسره دوید تو اتاق گفت بابا من حاضرم برم غلامی مردم را بکنم ولی شما روضة هر ساله اتون را بگیرید
لحظات استجابت دعا
یا الله یا الله لحظه لحظه استجابت دعاست
یک عند النکاح،
دوم زمانی که فرزند نگاه با محبت به چهرة پدر و مادرش بکند
سوم زمانی که بارون از آسمون می باره لحظة استجابت دعاست حسین جان تو را به این لحظات بابا من حاضرم برم غلامی مردم را بکنم ولی شما روضه اتون را بگیرید برای امام حسین(ع) آماده شدند مادر فرزند را محیا کرد که بیارند بازار برده ها بفروشند حالا مجسم بکنید لحظه ای که مادر داره از جوان رشید و رعناش جدا میشه یادش بخیر زمان جنگ مادرآ می آمدند با یک حسرتی قرآن می آوردند آب می آوردند بچه ها را از زیر این قرآن رد می کردند با یک حسرتی مادر اومد بچه اش را روانه کرد اون موقع چون شما اهلید و خبره اید با کد دلاتون میره دیگه لازم نیست باز بکنم یک کلماتی من بگم یک روضه هایی براتون تداعی میشه اون موقع تو عراق بازار برده فروش ها فقط تو کوفه بوده و این روزا هم تو کوفه خیلی شلوغه ولوله است بازار آهنگرا از همه شلوغ تره دارند میان به سمت کوفه یک وقت یک سواری رسید همین طور که از بصره دارند به سمت کوفه میان یک سواری رسید رو کرد به این تاجر برشکستة بصره ای گفت یا أخ العَرَبْ أیْن تَذْهَبْ کجا میری؟ این تاجره هم برگشت گفت دارم میرم کوفه غلامم رو بفروشم نگفت پسرمو گفت غلاممو بفروشم گفت غلامتو چند می فروشی گفت هر چه از دوست برآید نیکوست داد درهم و دینار داد این پسره جدا شد حالا لحظه ای هست که پدر و پسر دارند از هم جدا می شوند جوان ها به بهانه های معمولی اصلاً الکی خودتان را تو دامن باباهاتون بندازید وقتی بچه کوچیکه بابا روش میشه می بوسه وقتی بزرگ میشه می بوسدش وقتی جوان میشه اینقدر پدر دلش میخواد جوانش رو ببوسد اما حیا می کند.
پدر عمری دلش می خواست لب های پسر ببوسد
ولی چون شرم مانع شد از آن صرف نظر می کرد
دیدید یک وقتی باباها بچه هاشون از مکه میاد یا عروسیشونه پدر لبشو به صورت جوانش می گذارد دیرتر برمی دارد مادر تند تند بچهشو می بوسه لحظه ای که پدر داره از فرزند و پسرش جدا میشه اومدند این تاجر برشکسته اومد بصره اینو گفتم که امشب شروع عرایضمون دلامون بره کربلا هر چی میخوایم بگیریم امشب بگیریم دیگه امشب باید جوانیتو نشون بدی تو این زحمت نشستید اینجا بعضیا بیرون زیر بارون واقعاً امشب شبی هست که حسین احدی را دست خالی برنمی گرداند احدی را دیگه این گوی و این میدان اول صحبت هام اینو عرض کردم که دل ها نورانی هست نورانی تر بشه با گریة بر سیدالشهدا(ع) عرضمون را تقدیم بکنیم اومد خونه در و همسایه و همه را خبر کرد و مایحتاج روضه تا نیم شب اینا داشتند منزل رو آماده می کردند برای فردا روضه نصف شب یهو دیدند در خانه را می زنند مادره اومد در خانه را باز کرد دید پسرشه گفت مادر مگه بابات تو را نفروخته بود پسره گریه امان نمی داد گفت چرا مادر اما بذار بیام تو برات بگم اومد تو گفت مادر چرا برگشتی گفت مادر وقتی از بابام جدا شدم پشت مرکب اون آقا سوار شدم دلم گرفت دلم برای خونمون تنگ شد دلم برای تو تنگ شد دلم برای بابام تنگ شد آروم پشت مرکب اون آقا شروع کردم گریه کردن مادر اون آقا برگشت عقب به من گفت پسرجان چته؟ چرا داری گریه می کنی گفتم آقا ارباب خوبی داشتم حالا که ازش جدا شدم دلم تنگش شده فوری مادر اون آقا برگشت گفت پسرجان بگو بابای خوبی داشتم منکه می دونم باباته پسرجان چرا بابات تو را فروخت مادر به اون آقا گفتم بابام مرید سیدالشهدا بود امسال دیگه نتونست مجبور شد از فروش من روضه اداره بکنه مادر فوری اون آقا برگشت گفت پسرجان برگرد سلام منو به پدر و مادرت برسون بگو که من قبول کردم برگرد گفتم نه آقا برنمی گردم گفت پسرجان من دارم بهت میگم برگرد گفتم نه شما به بابام پول دادید من برنمی گردم مادر هی آقا اصرار می کرد من امتناع می کردم تا اون آقا برگشت به من فرمود پسر جان اسمت چیه گفتم آقا نامم علی اکبر است مادر تا گفتم اسمم علی اکبر است اون آقا سرش را روی زین اسب گذاشت اینقدر گریه کرد به من برگشت فرمود پسر برگرد چون من می دانم چه به دل پدر و مادرت می گذرد برگرد گفتم نه آقا برنمی گردم گفت پسرجان من دارم میگم تازه متوجه شدم گفتم آقا مگه شما کی هستید یک جمله و یک بیت و عرضمون رو گفتم آقا مگه شما کی هستید مادر خود آن آقا گفت من شهید کربلایم نام من باشد حسین.
توسل به امام حسین علیه السلام
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند که خیلی گرفتار شدم با پای پیاده از نجف اومدم کربلا وارد حرم ابی عبدالله شدم دور حرم دارم می گردم مکاشفه ای پیش آمد و مرحوم پدرم را دیدم به من فرمود که سید شهاب الدین چته بابا گفتم آقا از همه چیز عقب افتادم زندگی درس کسالت از جهت اقتصادی در مضیقه ام به من فرمود برو یک جایی دست به دامن حسین شو که حسین دست رد به سینه ات نمی زند یک حرف سنگینی امشب میخوام بزنم دامن امام حسین را بگیریم امشب ول نکنیم گره بزن خودتو با گیسوان علی اکبر ببند بال یک عمرت را نه فقط یک شب یک عمر ببر، گفت دیگه پدرم را ندیدم سرقبرشون مشرف می شید قم رو دیوار این کرامت زدند بعد دیگه ندیدم هی دور ضریح می گشتم خدا کجا برم جرقه زد تو ذهنم حسین علاقة خاصی به جوانش علی اکبر دارد خوب عنایت کنید اومدم پایین پا شبکه های ضریح را گرفتم الان همه اتون مجسم بکنید پایین پا نشستید یک لحظه چشماتون را ببندید فکر کنید پایین پا نشستید بگیرید شبکه ها را میگه گرفتم حسین را به جان جوانش علی اکبر قسم دادم خود امام حسین را بالای ضریح دیدم تک تک حوائجم را مستقیم از خود امام حسین خواستم دیگه این گوی و این میدان.
در زیارت اربعین سیدالشهدا(ع) سه تا تعبیر آمده من این تعابیر را میخوام تجزیه و تحلیل بکنم بعد ببینیم با اون مراقبه ای که قرار شد تو محرم انجام بدیم چه باید بکنیم عرض می کنیم تو اون زیارت به خدا که خدایا این حسین کسی هست که وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) حسین کسی هست که خونش رو زمین ریخت و من اثبات می کنم به اذن و رخصت خود ابی عبدالله بود با روایت که اگر رخصت ولی خدا نباشد قطعاً این اتفاق نمی افتد رخصت خودشان هست خنجر و کارد به گلوی اسماعیل کارگر نشد به گلوی حسین کارگر بشه چرا کارگر بشه رخصت خودشه اجازه و إذن خود ابی عبدالله است وإلا کارگر نمیشه حسین خونش رو زمین ریخته شد به اذن و رخصت خودش برای چی وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) قراره با دیدن نور ابی عبدالله(ع) انسان از جهالت خارج بشه از حیرت بیرون بیاد به ضلالت مبتلا نشه و این با نص العین قرار دادن نور اباعبدالله الحسین(ع) فقط و فقط و فقط ممکنه کسی که گره بخورد با ابتلاء اباعبدالله الحسین میتونه از جهالت خارج بشه بذارید وسیع تر عرض بکنم فقط و فقط فرهنگ عاشورا و داستان کربلاست که ما را از ضلالت میتونه نجات بده ما را از جهالت میتونه خارج بکند ما در دو قوس باید طی طریق بکنیم یک قوس نزولی و یک قوس صعودی مقصود از قوس نزولی و صعودی چیه یکسری فیوضات و انواری قراره از خدا به مابرسه انوار توحیدی از بالا به پایین برسه این سیر سیر نزولی است یکسری عنایات و انوار قراره به ما ساطع بشه و ما یقین بدانیم انوار الهی بدون گذر از دو حجب چهارده نور پاک بر هیچ دلی و هیچ موجودی و هیچ شی ای نمیتونه ساطع بشه از گذر این چهارده حجب و نور پاک این انوار الهی میتونه بر مخلوقات ساطع بشه لذا ائمه(ع) در این قوس نزولی واسطة فیض اند اگر چیزی قراره عاید ما بشه برکتی اگر قراره عاید ما بشه تماماً من قبل این چهارده معصوم و چهارده نور پاک بکم ینفس الحق بکم یکشف الذر بکم ینزل الغیظ کل الخیر؛ در خانة اهل بیت(ع) است در قوس نزولی این چهارده نور پاک واسطة فیض اند به تعبیری که از یکی از بزرگان دیدم این چهارده نور ارکان توحیدند و بدون اینها نمیتونه کسی در وادی توحید و یگانه پرستی قدم بردارد اگر صبح تا شب روزه شب تا صبح عیادت تو خونة خدا بمیرد بین رکن و مقام دفنش بکنند ولایت این چهارده نور به دلش نباشد بی حساب کتاب قعر جهنم است بی حساب کتاب با ولایت اینهاست اگه چیزی قراره گیر ما بیاد و عاید ما به بدون ولایت این چهارده نور هیچ فیضی از او بالا به انسان نمی رسه این در قوس نزولی اما در قوس صعودی چی باز این چهارده نور پاک واسطه اند.
عبودیت و بندگی
تعبیر یکی از اساتید اخلاق را عرض می کنم خدا اراده فرمود تنها مجرای جریان عبودیت و بندگی خدا توسط این چهارده نور پاک قرار دارد مگه نفرمودند بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهُ؛ (اصول کافی، کتاب التوحید، باب النوادر، ح 10) خدایا من یک حرفی میخوام بزنم بی سوادم بی ادبم اما اگر خونة خودت باقی مونده به برکت حسین است دینت اگر باقی مونده به برکت حسین است تصدق سر ابی عبدالله و این ابتلا سیدالشهدا هر چه که تحت عنوان توحید و یگانه پرستی باقی مانده لذا ذیل آیة سی و پنج سورة مائده وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ؛ (مائده: 35) می فرماید می خواهید بیاید در خونة من متوسل به وسیله و ابزارش بشید از راهش وارد بشید بدون راه نمی توانید طی طریق بکنید پس هم در قوس نزولی و هم در قوس صعودی این چهارده نور پاک محورند چهارده معصوم ارکان توحید و یکتاپرستی اند نور اگر قرار باشد به انسان برسد به برکت این چهارده تاست باز اجازه بدید عرض بکنم آخر زیارت جامعه اینطور عرض می کنیم يا وَلِيَّ اللّهِ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ؛ (زیارت جامعه). شما اگر از من راضی بشید خدا از من راضی میشه ؛ ما باز در سیر این قوس صعودی و نزولی ائمه را واسطه قرار می دهیم و دعای پایانی زیارت جامعة کبیره باز به واسطة این حضرات هست فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُك؛ (زیارت جامعه) بعد از این قسم خدا را قسم میدیم که چی أَسْأَلُك؛ می خواهیم أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِم؛ (زیارت جامعه) هم در قوس نزولی و هم صعودی این چهارده نور پاک محورند حالا برگردیم به زیارت، زیارت اربعین عرض می کنیم که به خدا خدایا وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ؛ حسین خونش را برای تو اذن و رخصت داد که رو زمین ریخته بشه برای چی حسین جان تو برای من رفتی کربلا خونت برای من ریخت وای بر من که من نتونم حرمت این خون را نگه دارم به بهانه های واهی بگذارید برم جلوتر بگذارید پرده از یک غربت اسمشو بذارم نمی دونم جنایت بذارید پرده از یک چیز مهم بردارم اونم اینه جلوتر اصلاً مادر ما زهرا بین در و دیوار رفت برای ماها بوده و مدلیل علی ذلک؛ آقا سند به ما بده دلیل خوارزمی شیعه نیست سنی است چیو دارم میگم مقتل خوارزمی خوارزمی سنی یک کتاب دارد مقتل الحسین تو مقتل الحسین خوارزمی سنی داره نمی خوام روضه بخونم آ میخوام بگم اگر این غربت ها کشیده شده برای ماهاست وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) خوارزمی میگه یک تیر به سینة حسین زدند تو کربلا اینقدر این تیر کاری بود که ابی عبدالله نتونست این تیر را از جلو خارج بکنه از پشت خارج کرد باریک الله هر کجای حرف یک تکه من میام می بینم همه اتون آتشین دیگه نیاز به مقدمه چینی نداره عشق تصویری زمجنون می کشید
نقش یاسی غرق در خون می کشید
کربلا لرزید آن دم که حسین
تیر را از پشت وقتی تیر را ابی عبدالله کشید بیرون یک جمله فرمود: وَاللَّه قَتَلَنِي فُلَانٌ وَ فُلَان؛ (بحارالأنوار (ط ـ بيروت)، ج45، ص53) و شما می دونید فلان و فلان یعنی کی وَاللَّه قَتَلَنِي فُلَانٌ وَ فُلَان؛ (بحارالأنوار (ط ـ بيروت)، ج45، ص53) اون دو تا منو کشتند پس معلومه قصه خیلی جلوتره باید بریم لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْر؛ لذا خیلی وسیع تر وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) من چهار تا واژه را میخوام توضیح بدم یک، عباد در این جمله و در این فقره از زیارت روز اربعین عرض می کنیم (وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) بنده های تو به طور مطلق بدون قید و شرط تو هر زمینه ای که باشند بندة خدا باشند می توانند با نور ابی عبدالله(ع) طی طریق بکنند حسین بردش فراگیره همه را می گیره همه را شامل میشه گاندی میگه من اگر تونستم برای هندوستان کاری بکنم و این خفت و خواری را از این کشور بدم بیرون و آنها مبتلا نشوند به بیچارگی و خفت بردگی گاندی میگه من با مطالعة حرکت حسین بن علی به اینجا رسیدم که مردم هندوستان را از زیر ظلم و ستم انگلستان و مستعمره و استعمار و استثماری که می کردند بیرون بیارم با مطالعة کتاب حسین لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) کل هر کجا با نور حسین اگر کسی طی طریق کرد میتونه به مطلوب و مقصود برسه لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ؛ جملة بعد الْجَهَالَةِ؛ امام حسین(ع) با نوری که از خودش تولید می کند نوری که به همه میده و با اون سفینه ای که از ریخته شدن خونش ساخت میتونه همه را در هر موقعیتی نجات بده لذا حسین معیار است مبناست ملاکه ترازه ترازویه آدم خودشو باید با امام حسین(ع) سوار بر کشتی اباعبدالله شدی از جهالت نجات پیدا کردی و هر کسی سوار بر کشتی ابی عبدالله نشه غرق در جهالت میشه میخوای نجات پیدا بکنی سوارشو إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِير؛ (الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص16) هر دو غرق شدند میخوای نجات پیدا کنی به نور حسین نگاه کن لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ دیگه چی وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ این حیرت تردید دو دلی شک یک پا جلو میذاره یک پا عقب کیا تردید تو دلشون میاد کسانی که از نور حسین نتوانستند بهره ببرند اما از نور حسین بتونی بهره ببری آقا فرمود من تو را از آزادت کردم برو کجا برم آقا کجا خبر دادند پسرت را گرفتند گروگان امام حسین(ع) فرمود: بابا من تکلیف را از رو تو برداشتم برو برو پسرت رو نجات بده آقا بدم اگه این کارو بکنم استحقاق اینو دارم که سباء و درنده ها زنده زنده منو تکه ام بکنند تو را ول کنم کجا برم کجا برم وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) تردید را نور ابی عبدالله از دل بیرون می بره آخ قربون حسین برم یک بار دیگه بذارید داستان زهیر را بگم براتون هر کجا امام حسین خیمه می زد زهیر می رفت جای بعد می فهمید امام حسین منزل بعدی خیمه زد، خیمه اش را منزل قبلی اتفاقی سر یک چاه آب مجبور شد جایی خیمه بزند که خیمة حسین رو به روشه بعضیارو خدا حالا نمی دونم چه تعبیری بگم مفتی مفتی میاردشون آ چیکار کرده این زهیر که اینجوری مقرب شد چیکار کرده اونم با یک گناه نشسته داره غذا می خورد، پیک حسین اومد زهیر میای سر بلند نکرد جواب نداد اصلاً میل نداشت دلتون با منه حسین جان به جان خودت قسم میل ما به توست آقا تو این هوای بد اومدن یک عده الان زیر بارون اند خانم ها نشستند با بچه های کوچیک آقا امید ما به توست تو را به جان جوانت بیا امشب دست ما را بگیر آقا، آقا اگه این دو سه شبه بگذره تو دست مارو نگیری من چه خاکی به سرم کنم آقاجانم.
نور ابی عبدالله مصباح هدایت و سفینه نجات
دفعة دوم من این مطلب را یکی از اساتید خدا رحمت کنه حضرت آیت الله میانجی تو ماه رمضونی درس اخلاق می دادند من پای درس اخلاق ایشون بودم اینو از قول ایشون نقل می کنم جایی ندیدم رحمت خدا بر او باد دو دفعه یکی دو دفعه پیک ابی عبدالله بر او فرستاد اما مرتبة آخر خود حسین آمد که زنش گفت حیا نمی کنی پسر پیغمبر اومده تو می شنوی نشستی بلند شو مرد وارد خیمه ابی عبدالله شد چه نگاهی امام حسین بهش کرد که برگشت همه را آزاد کرد خیمه شو جمع کرد حتی به زنش گفت بیا طلاقت هم بدم من دیگه رفتم با حسین وقتی داشت می رفت دلش مملو آکنده از محبت به دنیا بود اما با یک نگاه ابی عبدالله از این حیرت اومد بیرون از همه چیز دست کشید حسین جان یه نگاه آقاجون دنیا گرگ .یه نگاه کن به جان جوانت .یه نگاه کن به ناله های علی ات .یه نگاه کن هر کی میخواد از حیرت نجات پیدا بکنه تنها راهش اینکه یه نور ابی عبدالله به دلش بیفته. التماس کنید رفقا که نور ابی عبدالله به دلاتون بیفته که افتاده منتهی سمج باشیم امشب .بگیرییم حیرت حیرت در زندگی حیرت در اعتقادات حیرت حتی در فتنه. در همه چی طرف ممکنه متحیر اما هر کی به نور ابی عبدالله نگاه کرد (لا تضلوهم الا واصف)؛ هیچ بادی نتونست آنها را از راه به در کنه .هیچ گردبادی نتونست آنها را ریشه اشو بکنه .ابدا حسین(ع) ریشه اش قوی است و هر کی گره با ابی عبدالله بخوره میشه كَشَجَرَةٍ طَيِّبَة؛ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها؛ (ابراهیم:24) ریشه در زمین دارد هی چی بخوان اینور و اونور ببرن ابدا بردنش بالای دار میثم دستاشو بستن بردنش بالای دار دارای قدیم مثل الان نبود که یه طناب بندازن خفه اش بکنن نه مینداختنش بالای دار با گرسنگی و تشنگی گرما بمیره بالای دار هم هی می گفت علی میثم تمار (لا تضلوهم الأواصف)؛ ضلالت اگر کسی تو این تاریکی قرار بگیره عامل بروز حیرت این ضلالت است با نور ابی عبدالله که مصباح هدایت و سفینة نجات است با اون معرفتی که خدا از حسین تو دلامون قرار داده إِنَّ لِلْحُسَيْنِ فِي بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِينَ مَعْرِفَةً مَكْتُومَة؛ (بحارالأنوار (ط ـ بيروت)، ج43، ص272) با اون حرارتی که از داغ حسین به دل میاد إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا؛ (مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج10، ص318) به ضلالت مبتلا نمیشه که حیرت نتیجة ضلالت است اینکه سردرگمه اینکه راه را گم کرده اینکه نمی دونه کجا بره این نتیجة این ضلالت است حسین اومد خونش رو زمین ریخت تا نجات پیدا بکنند وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة؛ (زیارت اربعین،إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص590) بریم پایین پای ابی عبدالله میشه روضة جوان را جلو پدر خوند میشه.
مسیحی بود وارد مسجد شد گفت از نسل پیغمبرتون کی مونده؟ گفتند حسین بن علی بن ابی طالب اومد محضر ابی عبدالله آقا من دیشب تو خواب مسیح را دیدم با جدتون پیغمبر مسیح به من امر کرده به جد شما ایمان بیارم تو خواب ایمان آوردم اومدم تو بیداری هم ایمانم را عرضه بکنم آقا فرمود مجلسی بگیرید بزمی گرفتن شهادتین جاری کرد در همین گیروداد علی اکبر از در وارد شد این مردی که الان مسلمون شده تا نگاش به علی اکبر افتاد گفت بخدا این بود دیشب تو خواب دیدم امام حسین فرمود نه اونیکه دیشب تو خواب دیدی جد ما پیغمبر این پسر من علیه أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك؛ (مقتل مُقرّم) ما اگر مشتاق دیدن جدمون بشیم میگیم علی جان بلندشو چند قدم جلو ما راه برو ای جوان ای مرد اگه یه همچین جوانی داشته باشید یه خار به کف پاش بره چه حالی پیدا می کنید گفت آقا به جان خودت قسم دئق می کنم میمیرم نمی دونم زنده ام شب یا روز عاشورا براتون این کلمه را باز کنم الان باز نمی کنم چون دو تا کلمه است میخوام ان شاء الله به فضل الهی شب یا روز عاشورا براتون باز کنم ببینم کی لیاقت پیدا می کنم یکی اربا ارباست یکی مقطع الأعضا این دو تا باید باز بشه تا به عمق مصیبت آدم برسه تا به عمق مصیبت انسان بتونه دست پیدا بکنه. مرد یه جوان این چنینی داشته باشی یه خار به کف پاش بره چه حالی پیدا می کنی؟ عرض کرد آقا دق می کنم میمیرم فرمود پس بشنو این پسرمه تو کربلا جلو چشم من فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً؛ فقط اربا اربا فعلاً داشته باش با دستت اینجوری بکن ارباً اربا تا یه وقتی بتونیم این اربا اربا را بگم عرب به چی میگه اربا اربا به چه حالتی میگه اربا اربا اون موقع باید توضیح داد امام حسین(ع).
ذکر مصیبت
مرحوم آشیخ جعفر شوشتری می فرماید: داغی که به جیگر حسین نشست که خیلی سخت بود داغ علی اکبر بود یه جا حسین به حالت احتضار افتاد می دونید کجا؟ می دونید کجا فرمود که برو برو با خواهرا و مادر برو خداحافظی بکن علی اکبر اومد تو خیمه ها امام حسین صبر کرد دید علی نیومد اومد گوشة خیمه رو زد بالا دید این بچه ها دامن علی رو گرفتن هی میگن علی (إرحَم غُربَتَنا)؛ به بی کسی ما رحم کن، إرحَم غُربَتَنا؛ علی رفت میدان جنگ کرد می دونید چه اتفاقی افتاد براتون خواهند گفت اما دو تا جمله است من دوتاشو نمی دونم یا بقیة الله چطوری میشه اینو واردش شد دیگه حاج آقا تشریف آوردن حیا می کنم چه جوری میشه واردش دو تا جمله است و دو تا نقل هست هر دو تا وارد شده یه نقل اینه شما رو اینا فکر بکنید اجازه بدید بگم روضه اشو ان شاء الله براتون باز می کنند پیکر علی اکبر که دارند می برند جوانان بنی هاشم به سمت خیمه ها حسین جلو حرکت می کنه، میگن چرا میگن چون مکروه پدر دنبال جنازة پسر حرکت بکنه کراهت داره اما من یه جملة دیگه بگم پدر نمیتونه ببینه بدنی که اربا اربا شده مگه میشه حرکت بدن خون از زیر بدن نچکه رو زمین میگن روضه ها سرّ داره هر چی میری جلوتر یه جلوه تازه به روی آدم باز میشه بسته نمیشه که اصلاً بسته نمیشه به احتضار افتاد اون اتفاقات اومد کنار بابا بابا اجازه بده برم پدر اجازه داد زبان در میان دهان علی گذاشت و می دونید و بهتر از من می دونید من میخوام ردشم به اون آخر برسم علی اومد داخل میدان رجز خوند من پسر حسینم بعد از اینکه آقا فرمود برو ان شاء الله از دست جدت سیراب بشی میگن دو تا اتفاق افتاد که علی افتاد رو چشم اسبش گرفته شد یه نقل میگن یه بی حیایی با عمودی به فرق علی زد علی دیگه رمق نداشت رو اسب بشینه اومد سر اسب گرفت جلو چشم اسب گرفته شد به جای اینکه بیاد سمت خیمه ها رفت تو قلب دشمن .دومیشم بگم برات بگیر شبکه های ضریح التماس کن حسین جان تو رو به این لحظه علی به ما نگاه کن یه بی حیایی از دور تیری در کمان گذاشت رها کرد خورد به گردن علی رو چشم اسب گرفته شد رفت تو قلب دشمن دیگه هر کی می رسید نگاه نمی کرد فقط می زدن علی رو جلو چشم حسین زدن علی رو حسین اومد کنار پیکر علی آشیخ جعفر میگه داشت جون می داد داشت می مُرد زانوها دیگه قوت نداشت حسین بلندشود بایسته با زانو کشان کشان خودشو آورد تا کنار پیکر علی هی می گفت پسرم پسرم پسرم یه نالة غیرتی زدی من نشستم آ دید خواهرش داره تو سرش می زنه وای حسینم وای برادرم.