اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العلمین، و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا حبیبنا و حبیب اله العالمین اباالقاسم محمد صلّی الله علیه و آله الطاهرین.
قال الحسین علیه السلام: «وَ إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما»[1]
مقدمه
حرّیت و آزادگى و تن به ظلم ندادن و اسير ذلت نشدن از مهمترين درسها و پیام های فرهنگ عاشورا است، آزادگی برتر از آزادی است آزادی در مقابل بردگی است اما آزادگی نوع حرّیت انسانی و رهایی از قید و بندهای ذلت آور و حقارت بار است تعلقات به دنیا ثروت اقوام مقام فرزند در مسیر آزادی روح او مانع ایجاد می کند عرصه عاشورا هم آزمون بود برای رهایی از اسارت و بردگی از اهریمن نفس و نیز اسیر شدن در زنجیر تعلقات زودگذر دنیایی بعضی در این عرصه سرافراز شدند عده با این تخاب ناصواب روسیاه دو جهان شدند.
مرگ با عزّت از زندگى ننگين بهتر است
اين شعار كه «مرگ با عزّت از زندگى ننگين بهتر است» از مهمترين پيام هاى عاشورا است، پيامى كه مى تواند سراسر تاريخ بشر را روشن سازد و به استعمار و استثمار و بردگى انسانها پايان دهد.
مردم غالباً از ترس ذلّت ذليل مى شوند و از ترس ظلم تن به ظلم و ستم مى دهند و جباران و ظالمان نيز از همين نقطه ضعف استفاده مى كنند.
سرور آزادگان حسين بن على علیه السلام فرموده است: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُل»[2] مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است.
نيز در مقابل تسليم و بيعت فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ»[3] دست ذلت به شما نمىدهم و چون بردگان تسليم شما نمىشوم.
همچنين در كربلا وقتى آن حضرت را ميان جنگ يا بيعت مخير كردند، فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»[4]
ناپاك ناپاكزاده مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخير قرار داده است، ذلت از ما بسيار دور است.
در نبرد عاشورا نيز در حمله هايى كه به صفوف دشمن مى كرد، رجز مى خواند و مى فرمود: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار»[5]
مرگ، بهتر از ننگ است و ننگ، بهتر از دوزخ! وقتى كه مجروح بر زمين افتاده بود، شنيد كه سپاه دشمن قصد حمله به حرم و خيمه گاه او را دارد، بر سرشان فرياد كشيد: «وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»[6]
اگر شما را به جهان دينى و آيينى نيست لااقل مردم آزاده به دنيا باشيد، امام عليه السلام به هر سو يورش برد و گروه عظيمى را به خاك افكند. عمر سعد فرياد برآورد: «آيا مى دانيد با چه كسی مى جنگيد؟ او فرزند همان دلاور ميدان ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وى هجوم آوريد. بعد از اين فرمان چهار هزار تيرانداز از هر سو امام عليه السلام را هدف قرار دادند و از سوى ديگر به جانب خيمه ها حمله ور شدند و ميان آن حضرت و خيامش فاصله انداختند.
امام عليه السلام فرياد برآورد: «وَيْحَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَبَاً كَما تَزْعُمُونَ»
واى بر شما! اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده باشيد و اگر خود را عرب مى دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.
شمر صدا زد: اى پسر فاطمه! چه مى گويى؟ امام عليه السلام فرمود: «أَنَا الَّذي أُقاتِلُكُمْ، وَ تُقاتِلُوني، وَ النِّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَكُمْ وَ طُغاتَكُمْ وَ جُهّالَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمي ما دُمْتُ حَيّاً» من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان كه گناهى ندارند، پس تا زمانى كه زنده هستم، سپاهيان طغيانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز داريد.
شمر گفت: راست مى گويد. آن گاه به لشكريان خويش رو كرد و گفت: «از حرم او دست برداريد و به خودش حمله كنيد كه به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار.
سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام عليه السلام حمله ور شدند و امام در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهيان همگى هجوم آوردند و مانع شدند.
امام عليه السلام با اين شعار خود، دشمن را شرمنده كرده، فرمود: اگر دين نداريد و از خدا و قيامت نمى ترسيد لا اقل آزاد مرد باشيد و راه و رسم آزادگى را فراموش نكنيد.
در ميدان نبرد، نظاميان در برابر هم قرار دارند و غير نظاميان مخصوصاً زنان و كودكان طرف نيستند، حمله به آنها نهايت ناجوانمردى و نشانه پستى حمله كننده است.
مصداق بارز فرهنگ آزادگی
حر بن يزيد رياحى
حرّ مردى شريف در ميان قوم خود بود و عاقبت به نداى حق لبيك گفت و با شادى به استقبال شهادت رفت و فرزند پيامبر را يارى كرد. او دليرانه مى جنگيد و رجز مى خواند:
«انى انا الحر و مؤوى الضيف اضرب فى اعراضكم بالسيف
عن خير من حل بلاد الخيف اضربكم و لا آرى من حيف»
حرّ بن يزيد به اتفاق زهير بن قين با دشمن پيكار مى كردند و چون يكى از آنها در محاصره دشمن قرار مى گرفت ديگرى او را از محاصره دشمن بيرون مى آورد و ساعتى پيكار كردند تا اسب حرّ بن يزيد جراحاتى برداشت و او همچنان سواره پيكار مى كرد و شعر مىخواند تا اينكه مردى به نام يزيد بن سفيان كه با او دشمنى ديرينه داشت در اثر فتنه انگيزى حصين بن نمير كه به او گفت: اين حرّ بن يزيد است كه تو مى خواستى او را به قتل برسانى، به حرّ بن يزيد حمله كرد ولى حرّ به او امان نداد و او را از دم شمشير گذراند. پس شخصى به نام ايوب بن شرح، تيرى به اسب حرّ زده و او را از پاى در آورد، حرّ به ناچار از اسب پياده شد و پياده مى رزميد تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در اين احوال لشكر پياده نظام ابن سعد بر او حمله ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خيمه اى كه مى جنگيد قرار دادند، امام عليه السلام بر بالين او نشست و خون از چهره حرّ پاك كرد و اين جملات را فرمود: «أنت الحرّ كما سمّتك امّك، أنت الحرّ إن شاء اللّه في الدنيا و الآخرة.»[7]
تو حرّ و آزاده اى همان گونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنيا و آخرت حرّ و آزاده اى.
در مرثيه حرّ، يكى از اصحاب امام حسين علیه السلام اين شعر را سرود:
«لنعم الحر حر بنى رياح صبور عند مشتبك الرماح
و نعم الحر اذ فادى حسينا و جاد بنفسه عند الصباح»[8]
افراشت ز مهر، بيرق يارى را خوش برد به سر، طريق ديندارى را
شد حرّ و دريد پرده ظلمت را شد مست و سرود، شعر بيدارى
الهام بخشی نهضت عاشورا
نهضت عاشورا به همه مظلومان، درس مبارزه و به همه مبارزان، الهام مقاومت و روحيه آزادگى داده است. گاندى، مصلح بزرگ هند گفته است: «من براى مردم هند، چيز تازه اى نياوردم. فقط نتيجه اى را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على علیهما السلام پيمود.[9]
درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين بذر همت در جهان افشاند افكار حسين
با قيام خويش بر اهل جهان معلوم كرد تابع اهل ستم گشتن بود عار حسين
مرگ با عزت، ز عيش در مذلت بهتر است نغمه اى مى باشد از لعل درربار حسين[10]
روضه
«يا اَباعَبْدِاللهِ يا حُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا الشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ»
كربلا وارد به كويت شد حسين ميهمان اندر سرايت شد حسين
با ابوالفضل و علی اكبرش وارد مهمانسرايت شد حسين
زينب و كلثوم و زنهاى حرم عازم بزم بلايت شد حسين
اى زمين ز آنها پذيرایى نما چون مقيم نينوايت شد حسين
خدا قافله دارد مى آيد كربلا، يك وقت رسيدند به جایى ديدند اسب امام حسين عليه السلام قدم از قدم برنمى دارد.
اسبش را عوض كردند، ديدند راه نمى رود. اسب ديگرى آوردند، آقا سوار شد، ديدند، قدم نمى زند.
يك وقت جوانها گفتند: آقا چرا اين اسبها راه نمى روند. فرمود: ببينيد از اين عربهاى باديه نشين كسى هست در اين سرزمين، اسم اين زمين را بلد باشد. پيرمردى را آوردند، فرمودند: بابا اسم اين زمين را مى دانى؟ گفت : بله آقا، اين زمين چند تا اسم دارد، قادسيه، غاضريه، شاطىء فرات. آقا فرمود: اسم ديگرى ندارد؟چرا آقا نينوا هم مى گويند. آقا فرمود: اسم ديگرى ندارد؟ چرا آقا اينجا را كربلا هم مى گويند.
فرمود: آى جوانها، بارها را پايين بياوريد، بار به منزل رسيده...
بار بگشایيد اينجا كربلاست آب و خاكش با دل و جان آشناست
السلام اى سرزمين كربلا السلام اى منزل نور خدا
السلام اى وادى دلجوى عشق وه چه خوش مى آيد اينجا بوى عشق
يك وقت صدا زد: اى برادرها، اى پسر برادرها، اى محرمها، اول برويد زينب علیها السلام را پياده كنيد. آمدند، دور محمل خانم را گرفتند، محترمانه زينب علیها السلام را پياده كردند. اف بر تو اى روزگار، چند روزى بيشتر نگذشت، باز همين زينب خواست سوار شود، هر چه نگاه كرد، ديد يك نفر نيست كمكش كند.
خدا يك وقت رويش را برگرداند طرف گودال قتلگاه، صدا زد: حسين جان بلند شو زينب را سوار كن.[11]
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
محمد یاسین وفایی
[1] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج4، ص: 68
[2] همان
[3] موسوعۀ کلمات الامام الحسین علیه السلام، دارالمعروف قم، 1374 ش
[4] اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى زنجانى: عربى- فارسى ص97
[5] كشف الغمۀ، علی بن عیسی اربلی، دارالکتاب الاسلامی، بیروت 1401، ج 2 ص32
[6] اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى زنجانى: عربى- فارسى ص120
[7] وقعة الطف، ص215
[8] ارشاد، مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید)، ج2 ص100
[9] حسين علیه السلام، پيشواى انسانها، ص30
[10] طوفان
[11] ناسخ تواريخ زندگينامه امام حسين عليه السلام وبلبل بوستان حضرت مهدى ج 3 ص 216