بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین فبعد قال الله الکریم فی قرآن العظیم بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ».
مقدمه
صحبت در جمع شما بزرگواران و مبلّغین گرامی و در این جلسة قرآنی سعادت است که به لطف خداوند بزرگ و عنایت شما دوستان برای حقیر فراهم شده است، کوشش می کنم سخنانم را کوتاه و مختصر تحت عنوان چگونگی بیدارگری در قرآن کریم به سمع شما برسانم.
اهمیت قرآن کریم برای شما بزرگواران خصوصاً در عرصه تبلیغ و پیام رسانی پوشیده نیست همان گونه که قرآن کریم در تمام ابعاد زندگی، برای بشریت و جهان اسلام راهنما است در عرصه انذار و بیدارگری هم شیوه ای مناسب و جالب و هم کلمات دلنشین و پرمعنی را در این آیه کریمه مشاهده می کنیم. در آیه هفده سوره قمر می خوانیم: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ».
این آیه مبارکه چهار بار در این سوره تکرار شده است و این خود نشانه اهمیت مسئله و تأکید خداوند بر آن است که می فرماید: ما قرآن را برای فهم و یادآوری آسان گردانیدیم آیا یادآور و موعظه پذیری هست؟!
فکر میکنم با طرح چند سؤالی و جواب آنها بهتر به درک مطالب این آیه مبارکه خواهیم رسید.
حقیقت قرآن چیست؟
مختصراً می توان گفت حقیقت قرآن مفاهیم بلند و با عظمت است که بشر توان درک آن را ندارد.
قرآن یک مفاهیم و حقایق عالیه دارد که درک و حتی تصور آن برای ما مشکل است قرآن سخن پروردگار است اگر به عقل خود هم بسنجیم سخن هر کسی به اندازه معلومات او و علم او دارای معنا و مفاهیم خاص می باشد ما در محضر یک ادیب وقت قرار می گیریم کلمات او جملات او برای ما تازگی دارد. همین طور عالم یا مرجع تقلید سخنانشان پرمعنا و سرشار از مفاهیم بلند است و چه بسا خیلی ها این سخنان را نمی فهمد و از درک جملات آن عاجز است حال چه رسد به حقایق عالیه قرآن کریم که این آیه به آن اشاره دارد اینجاست که خداوند کریم می فرماید ما این این مفاهیم عالیه و با عظمت را آسان گردانیدیم و آن را به صورت لغت عرب که جامع ترین لغات است درآوردیم تا فهمش برای کسانی که دنبال حقیقت و هدایت است آسان باشد و این خود یکی از عنایات خاصه الهی است که آن مفاهیم عظیم را برای درک و فهم بشر آسان نموده است تا مسیر هدایت را بیابیم. و در کنار آن رسول گرامی اش را وظیفه داده تا برای ما قرآن را تبیین و روشن نماید. «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»[1]
بله، این قرآن است با تعبیرات روشن و زیبا که انزارها و بشارتهایش روشن و گویا است، داستانهایش پر محتوا و نصیحت مندانه و دارای منطق شفاف و محکم برای هدایت انسانها می باشد.
چرا قرآن آسان گردید؟
می توانیم بپرسیم چرا قرآن آسان گردید؟ آسانی و روانی در تعبیرات و چه آسانی در حفظ که مفسرین به این دو اشاره نموده است. بله قرآن آسان گردید تا قابل فهم برای بشر و محفوظ در سینه های آنان باشد تا استفاده بیشتر و بهتر از آن در رسیدن به حقیقت که همان سعادت انسان است بنماید و این عمل درست در مسیر هدایت انسان انجام گرفته است تا هم قابل فهم باشد و هم ماندگار. شما فرض کنید اگر رئیس یک دانشگاه اساتید مجرب و کتابهای خوب (روشمندانه) و با امکانات مدرن و عالی در اختیار دانشجویان قرار دهد دیگر دانشجویان بهانه ای برای پیشرفت ندارد اگر کسی توجه به ارشادات معلم نکند و یا از مطالعه کتاب و دقت در آن سر باز بزند باید نتایج بعدی را هم بپذیرد. اینجا هم چنین است یعنی اگر کسی توجه به قرآن نکند و به سنت نبی خدا پشت کند عواقب سخت در پی دارد.
چنان که سیاق این آیه و تکرار آن در موارد مکرر تأیید این مسئله است.
سروران عزیز و بزگوارم این آیه «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» به خوبی اهمیت دو مسئله را در پیام رسانی برای ما بیان می دارد. اول اینکه پیام باید رسا و با تعبیر روشن باشد و ثانیاً باید گوش هایی پذیرای موعظه و نصیحت باشد و به آن توجه کند.
علت تکرار این آیه چیست؟
ما وقتی به اهمیت این مسئله توجه پیدا می کنیم که به تمام سوره خصوصاً مواردی که این آیه به دنبال آن آمده است توجه و دقت بیشتر نماییم.
1- سرگذشت قوم نوح:
آنها بنده ما نوح را تكذيب كردند و گفتند: او مرد ديوانهاى است! و سپس با انواع آزارها و شكنجه ها او را از ادامه رسالتش منع كردند. «فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ».
گاه به او مىگفتند: اگر دست از كار خود برندارى سنگسارت مىكنيم «قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ».[2]
و گاه گلوى او را چنان مى فشردند كه بى هوش به زمين مى افتاد، اما هنگامى كه به هوش مى آمد مى گفت: «اللهم اغفر لقومى فانهم لا يعلمون» خداوندا قوم مرا ببخش كه نمىدانند
اما: هنگامى كه نوح از هدايت آنها به كلى مأيوس گشت به درگاه الهى عرضه داشت: پروردگارا! اين گروه طاغى و مجرم بر من غلبه كردند، پروردگار انتقام مرا از آنها بگير «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ».
ما به دنبال اين درخواست نوح درهاى آسمان را گشوديم، و بارانى شديد و پى در پى فرو باريد «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ».
و در آخرين آيه مورد بحث بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم، آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود؟! «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»
2- سرگذشت قوم عاد:
قوم ديگرى كه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، قوم عاد است، كه قرآن به عنوان هشدارى به كافران و مجرمان در آيات مورد بحث به طور فشرده به آن اشاره كرده، مىگويد:
قوم عاد نيز پيامبر خود را تكذيب كردند «كَذَّبَتْ عادٌ».
ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم كه استمرار و ادامه داشت بر آنها فرستاديم «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ».
هفت شب و هشت روز اين عذاب الهى به طور مداوم بر آنها مسلط بود تا همگى را در هم كوبيد و كسى را زنده نگذاشت.
سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا برمى كند و به هر سو پرتاب مى نمود «تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ».
و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ما قرآن را براى تذكر سهل و آسان ساختيم، آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود؟ آيا گوش شنوايى در برابر اين نداى الهى و اين هشدارها و انذارها وجود دارد؟! «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ».
3- سرگذشت قوم ثمود:
سومين قومى كه شرح زندگى آنها به طور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است قوم ثمود است.
سپس به علت تكذيب آنها پرداخته، مى افزايد: آنها گفتند: آيا ما از انسانى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود. «فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ».
اما وقت عذاب الهی رسید يك صيحه بر آنها فرستاديم، و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشك شده كوبيده اى درآمدند كه صاحب چهارپايان براى حيوانات خود در آغل جمع آورى مى كند! «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ».
و در آخرين آيه مورد بحث و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگر مى فرمايد: ما قرآن را براى تذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود؟! «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ».
4- سرگذشت قوم لوط:
قوم لوط انذارهاى پى در پى پيامبرشان را تكذيب كردند «كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ».
سپس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده، مى گويد: ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت درمى آورد فرستاديم «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً».
و همه را در زير اين باران ريگ مدفون ساختيم.
جز خاندان لوط كه ما آنها را سحرگاهان از آن سرزمين بلا رهايى بخشيديم. «إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ».
و در آيه بعد اين حقيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلاً اتمام حجت كرده.
و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پر معنى و بيدارگر را تكرار مى كند: «ما قرآن را براى پند گرفتن و يادآورى آسان كرديم، آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود». «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ».
یعنی خداوند به تمام این ملتها فرصتهای خوب و با ارزشی را داد اما آنان غنیمت نشمردن و نهایتاً به آن بلاها گرفتار شدند. مهم این است که ما باید فرصتها را از دست ندهیم و از تمام امکانات و فرصتهایی که در دست داریم استفاده کنیم و تلاش کنیم تا وظیفه خود را انجام بدهیم.
شما فرزانگان علمی و فرهنگی شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام هستید و توجه دارید که نفس تکرار این آیه هم معنی دارد و اقّل آن چیز که ما درک می کنیم تأکید بر مسئله است. یعنی خداوند در این کتاب آسمانی که کامل ترین و با ارزش ترین کتاب الهی است تأکید دارد آن هم بعد از یادآوری آن داستان های عجیب و شگفت آور که ما قرآن را برای شما فرستادیم و حقایق عالیه را برای فهم و درک شما آسان گردانیدیم. آیا موعظه پذیر است و گوش شنوایی وجود دارد بالطبع اگر توجه نکنیم سرنوشت ما سرنوشت همان دانشجویی خواهد بود که در یک دانشگاه کاملاً مجهز مردود شده است و هیچ کسی را جز خود نباید ملامت کند.
نتیجه
در آخر چند نکته به عنوان نتیجه و ماحصل بحثم عرض کنم.
برادران عزیز و بزرگوارم شما که خود از فرزانگان علمی و فرهنگی هستید خوب می دانید که قرآن برای هدایت بشریت و رساندن آن به سعادت ابدی برنامه های مختلف را در خود دارد روش قرآن برای انذار انسانها خصوصاً در این آیه چه زیبا و دلنشین است بعد از آنکه تکه ای از تاریخ و سرنوشت آن ملتها را مطرح می کند انگشت روی علت اصلی گذاشته و برای ما هشدار می دهد که اگر می خواهید عبرت بگیرید باید به قرآن و دستورات الهی توجه کنید تا دچار عذاب الهی نشوید.
به جرأت می توان گفت قرآن برای تمام ابعاد زندگی انسانها سخن دارد پس انسان باید گوش شنوا داشته و موعظه پذیر باشد تا توجه و تفکر به آن نصیحت های حکیمانه و دلسوزانه نموده و به عنوان چراغ راه از آن استفاده نماید.
نکته ای که در این مجلس می خواستم از این استفاده کنم این است که مبلّغین عزیز و گرامی پیامی که این آیه برای مبلّغان دارد به نظر حقیر این است که تبلیغ و انذار ما برای جامعه و جوانان باید به زبان ساده و رسا باشد «و لقد یسرنا القرآن لذکر». دیگر اینکه از تبلیغ خسته و ملول نشویم برای جامعه و جوانان بارها باید موعظه و نصحیت نمود همچنان که در آیات مکرر این آیه آمده است ثانیاً باید تبلیغ را در یک قالب کاملاً کارشناسی شده و با دقت مطرح کرد و آسیب شناسی دقیق نمود بعد راه روشن و منطقی را مطرح نمود.
ختم کلامم حدیث از امام علی بن ابی طالب علیهما السلام را قرار می دهم که آن مولا فرمودند : «علیکم بکتاب الله فانه الحبل المتین «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لاتَفَرَّقُوا»[3] و النور المبین. یعنی در این ظلمات عالم باید به قرآن تمسک نمود «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ»[4] و الشفاء النافع «و َنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لايَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلا خَسَارًا»[5] قرآن برای امراض جسمی و روحی ما شفا است. من قال به صدق و من عمل به سبق.»[6]
روضه
در اهمیت تبلیغ و محوریت قرآن در آن همین بس که زید بن ارقم می گوید هنگامی که سر مقدس اباعبدالله علیه السلام را حرکت می دادند من در غرفه خود بودم چون برابر من رسید این آیه را تلاوت نمود. «ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».
به خدا قسم مو بر بدنم راست شد و فریاد زدم ای پسر رسول خدا به خدا سوگند که داستان قرآن خواندن سر بریده تو از ماجرای اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است راوی می گوید صدا زدند سر حسین را کنار محمل زینب ببرید تا ساکت شود وقتی چشمان زینب علیها السلام به سر برادر افتاد صدا زد برادرم من در تمام مصیبت ها با تو شریک بودم تو پسر دادی من هم پسر دادم برادر دادی من هم برادرانم به خون آغشته گردید. برادرم می بینم پیشانی ات زخم دارد اما پیشانی من سالم است راوی می گوید یک دفعه دیدم خون جبین زینب علیها السلام قطره قطره از زانوهای شتر به زمین می ریخت.
«و َسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».[7]
محمد مطهری
[1] ابراهیم/ 4
[2] شعراء 116
[3] آل عمران/ ١٠٣
[4] نور/٣٥
[5] اسراء/٨٢
[6] نهج البلاغه خطبه 154
[7] شعراء/٢٢٧