اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و العاقبۀ للمتقین ثمَ الصلاۀ و السلام علی سیدنا محمد و آله الطیبین و الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین اما بعد فقال مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام: «و اعلم انک انما خلقت للاخرۀ لا للدنیا، و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیات و...» [1] بدان که تو را برای آخرت آفریده اند، نه برای دنیا ، تو را برای فنا آفریده، نه برای بقا و برای رفتن نه ماندن و ...
حادثه بزرگ و جبران ناپذیری که در حیات بلند تاریخ بشری رخ داده است. هر قدر زمان پیش برود و نسل های آینده طلوع نمایند جای خالی آن را پر نمی تواند، این مصیبت عظمی شهادت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است. من این حادثه عظیم و تکرار ناشدنی را به پیشگاه پیشوا، مقتدا، سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن العسکری امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض می کنم و همچنین برای عاشقان، دل باختگان و پیروانش تسلیت می گویم. مولا امیرالمؤمنین علیه السلام از روزی که به این جهان پا گذاشته است تا زمانی که به شهادت نائل می گردد، در مکتب پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم تربیت یافته است.
تربیت یافته و دست پرورده پیامبر بزرگ اسلام بوده است. چنین شخصی نمونه است در میان افراد انسانها. بلکه در حیات بلند تاریخ بشری مانند این شخص استثنایی ما سراغ نداریم. هنگامی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم به معراج می رود، در جایی می رسد که جبرئیل از همراهی اش باز می ایستد. پیامبر عزیز خطاب به جبرئیل می فرماید: مرا تا رسیدن به قلّه عروج همراهی کن. جبرئیل عرض می کند یا رسول الله من تا همین جا مأموریت همراهی شما را دارم، مقام من تا اینجا است. من اگر از اینجا بالاتر بروم عصیان و سرکشی در برابر فرمان خداوند متعال خواهد بود. لذا من از رفتن از این به بالا با تو معذورم. وقتی که پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم به معراج در جایگاه و مقامش متجلی می گردد در آنجا مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را مشاهده می کند. گفتار و رفتار این شخصیت بزرگ به ما درس و رهبر و راهنما است و رهگشای زندگی دنیوی و اخروی مان است، برای فرزند برومندش امام حسن مجتبی علیه السلام نامه می نویسد. در آن نامه چنین نگاشته شده: «و اعلم انک انما خلقت للاخرة لا لدنیا»، فرزندم بدان، آگاه باش، تو برای آخرت آفریده شده ای نه برای دنیا «و للفناء لا للبقا» برای زندگی همیشگی در این جهان آفریده نشده ای بلکه برای بقاء آخرت آفریده شده ای «و للموت لا للحیات» برای مردن آفریده شده ای نه برای دنیا. این فرمایش مولا درس بزرگی برای ماست و نباید فراموش نمائیم. اگر چه حضرت این موعظه را به فرزندش فرموده است. اما حضرت امام حسن علیه السلام این را می داندکه زندگی دنیا موقتی است. در واقع برای ما پیروانشان درس داده است، مایی که به زندگی دنیوی مان مانند میوه نارس به شاخه درخت چسبیده ایم و از مرگ غافلیم. انسانی که پخته می شود انسان زاهد است که دل بستگی به مظاهر دنیوی ندارد و فریب آن را نمی خورد، بیان شگفت و بسیار زیبایی از مولا در نهج البلاغه در توصیف انسان زاهد آمده است که می فرماید: انسان زاهد آن است که اگر نعمت دنیوی روزی به او چهره بگشاید و رو آورد، خرسند نمی گردد، اگر روزی رسد که آن نعمت از آسمان زندگی اش افول و غروب کند نا امید نمی گردد و همیشه به یاد مرگ خواهد بود آنهایی که به یاد مرگ نیستند و از مرگ غافلند مثل آن میوه خامی مانند که خویش را به شاخه آن چسبانیده است. اگر انسان بخواهد میوه خامی را از درخت بکَند، به آسانی نمی توان آن میوه را از شاخه جدا کرد. تا زمانی که پخته شود، آن گاه است به راحتی از شاخه جدا می گردد. انسان هم حالت میوه را دارد. اگر پخته و کامل گردد از شاخه درخت دنیوی به آسانی دل می برد و مظاهر نعمت دنیوی او را مشغول نمی تواند که از مرگ غفلت بورزد. پس مرگ یک پدیده جدیدی نیست، از روزی که خداوند بشر را آفریده، قانون مرگ را نیز انشاء نموده است.
دیدگاه های مختلف درباره مرگ
1- مرگ از دیدگاه کمونیست ها:
یک عده از انسانها مرگ را فناء و نیستی می پندارند. اینان معتقدند که هر چه هست زندگی دنیوی است. مثل کمونیست ها، کمونیست ها بر این باورند زندگی بعد از مرگ وجود ندارد؛ لذت و کامیابی و کامرایی و عیش و نوش و سعادت را منحصر به دنیا می دانند آنان می گویند هنگامی که مرگ آدمی زادگان فرا می رسد همه چیز نابود می شود، بعد از مرگ لذتی نیست و نه درد و رنج و المی! بنابراین دیدگاه حادثه مرگ فناء، نابودی و نیستی است.
2- مرگ در مکتب انبیاء:
اولین سخن انبیای الهی، سخن از مرگ و از زندگی اخروی و لذت و الم آن است. انییاء برای ما این گونه تعریف می کنند: پدیدۀ مرگ، پدیدۀ نابودی و نیستی نیست بعد از مرگ زندگی دیگری پیشروی انسان قرار دارد. آنان به ما انسان ها دستور می دهند که در این جهان خود را تذکیه، تهذیب و تصفیه نماییم یا راه غیر از این را انتخاب کنیم به تعبیر گویا، روشن و واضح یا بهشت را انتخاب کنیم و یا جهنّم را. خداوند انسان را مختار آفریده است و دو راه را فراروی ما قرار داده است، «انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»[2] این دو راه یکی سپاس گذاری و عبودیت است و دیگری کفران و سرکشی و معصیت. انسان مختاراست که خود را چگونه بسازد و چگونه آماده زندگی پس از مرگ نماید.
اگر آگاهانه باشد و اگر معتقد به این باشد روزی فرا خواهد رسید کشتی مرگ به موجودات ساحل مرگ لنگر می اندازد و پهلو می گیرد و پایان آن نابودی نخواهد بود و آغاز زندگی جدیدی! این انسان دست پرورده مکتب پیامبران الهی و پیامبر اسلام خواهد بود.
اگر انسان طبق برنامه انبیای الهی پیش رود، فرجامش بهشت برین خواهد بود، به اندازه نوک سوزن، نگرانی و غم و غصه و دلواپسی ندارد، سراسر زندگی اش آرامی، رفاه و لذت خواهد بود، هنگامی که انسان از نعمت های بهشتی استفاده کند، هرگز حالت دل زدگی و بی میلی نسبت به آن به وجود نمی آید.
خاصیت نعمت دنیوی
اگر انسان متنعم و برخوردار از نعمت خوردنی و آشامیدنی دنیوی گردد و یا به تعبیر بهتر از خوردنی فراوان بهره مند شود، حالت بی میلی و بی لذتی به او پیدا می شود. یکی دیگر از خاصیت نعمت دنیوی زوال پذیری آن است، انسان روزی ثروتمند است که دیگران نسبت به او غبطه می خورند و روزی دیگر فقیر و تنگدست او به ثروتمندان غبطه می خورد. مثال خوردنی مثل سیری و گرسنگی است. اما نعمت های بهشتی این گونه نیست. هر قدر از آن استفاده کند، اشتهایش بازتر می شود و در یک کلام نعمت های بهشتی خستگی آور نیست.
پس یکی از برنامه های انبیای الهی و پیامبر اعظم ما صلّی الله علیه و آله و سلّم تذکرمرگ است چرا؟ به جهت اینکه انسان اگر از مرگ غفلت بورزد، مثل حیوانی که در بند است اگر آزادشود، وحشی گری خواهد نمود، از انجام هیچ کار زشتی ابایی نخواهد داشت. اگر همواره به یاد مرگ باشیم و به خود تلقین می دهیم که روزی از این جهان خواهم رفت و نمی توان آزادانه هر کاری را که بخواهد انجام دهد کاری به وصف بی بند و باری آن.
نعمت مرگ
اگر ما مرگ را نعمت نشمریم و اگر مردن نبود، حضرت آدم علیه السلام تا کنون زنده بود، قدرت و توانایی بدنش به تحلیل می رفت و پیر و فرتوت و زمین گیر می شد. نیاز به مراقبت های زیادی داشت. تهیۀ غذا و مسکن و وسایل زندگی دشوار می شد. به طور کلی نسل های پیشین اگر تا کنون زنده بودند معلوم نبود چه فاجعه ای به وجود می آمد. پس مرگ از یک طرف یک نعمت است، اما از طرف دیگر اگر از مرگ غافل باشیم و فریفته مظاهر دنیوی شویم، پیامد ناگواری را در پی خواهد داشت و ناهنجاری هایی در زندگی پدید می آید، در حدیثی آمده است: «لولا ثلاث فی ابن ادم ما طأطأ رأسه شیء المرض و الفقرو الموت»[3] اگر بیماری و ناداری و مرگ در بین انسان ها نبود هیچ چیز آنان را خاضع نمی کرد. اگر سه چیز در آدمیزادگان نبود، آنان هیچ گاه خداوند را عبادت نمی کردند و تواضع و کرنش در برابرذات باری تعالی نمی داشتند. آن سه چیز این است: 1-المرض 2-الفقر 3-الموت. اگر مرض، فقر و مرگ نبود، انسان ها در برابر دستورات خداوند مطیع نبودند. مرض سراغ ما می آید، ما از مرض فرار نمی توانیم، یک روزی فرا می رسد که بدنمان دچار مرضی می شود، این یک تنبیه، آگاهی و بانگ بیدارباش است برای آدمیزادگان که زندگی شان در این عالم موقتی است و دائمی نیست. اگر فقر و نداری و تنگدستی نبود، فرزندان آدم طغیان و سرکشی می کردند، فقر هم باعث بیداری انسان می شود. اگر مرگ نبود و این نعمت را خدا نمی آفرید، معلوم نبود انسان چه کارهایی می کرد و مرتکب می شد. این همه ظلم و جنایتی که در گوشه گوشه جهان به وجود می آید، ناشی از غفلت از مرگ است. آنانی که به قیامت ایمان ندارند و آنانی که زندگی را منحصر به دنیا می پندارند و اعتقاد به جهان پس از مرگ ندارند و طبق آیه مبارکه قرآن که می فرماید: «و اذا ذکر الله وحده اشمأذّت قلوب الذّین لایومنؤن بالاخرة»[4] هنگامی که نام خدای واحد به زبان می آید، دل ناباوران به آخرت مشمئز می شود. روگردان و گریزان می گردند. اما امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی که به یاد مرگ می افتند و مرگ را متذکر می شوند، تنبه، آگاهی، اخطار و بانگ بیداری برایشان پدید می آید که نباید سرخودانه و به طور آزادی مطلق به مفهوم عربی هر کاری را انجام دهند. در حدیث آمده که می فرماید: «افضل التحفۀ المؤمن الموت»[5] بهترین تحفه و هدیه برای شخص مؤمن مرگ است. آنانی که از مرگ بی خبرند، مثل کرمهایی که در سبزه اند، می مانند، از آن گیاهان تغذیه می کنند، می خوابند و می لولند، رسالت را انجام نمی دهند.
هنگامی که امام حسین علیه السلام به سوی مکه رهسپار می شود، به منطقۀ بطن الرمه می رسد در آنجا خطبه بسیار عجیبی را ایراد می نماید: که برای ما درس است، عبرت است، پند و اندرز و نصیحت است. مضمون آن خطبه غرّاء و نورانی این است: آنانی که بی خبرند از اطراف خود، می خورند و می لولند، مثل کرمها می مانند که جز خوردن و لولیدن در این دنیا وظیفه دیگری ندارند. حضرت در این خطبه این مطلب را به مردم دنیا و آزادی خواهان گوشزد می کند که مردم آگاه باشید یزید چه نیت پلیدی را در ذهنش می پروراند و می خواهد چه حادثه ای را به وجود بیاورد، هدفش جز نابودی اسلام چیزی دیگری نیست.
عده ای که بی خبر بودند، قیام امام را در برابر حکومت سراسر جور و ستم و دنیا طلبی می پنداشتند مثلش، مثل کرم هایی است که از سبزه می خورند و در میان آن می لولند، عیاشان و کیافان روزگار را دیده و شنیده ایم، از نعمت های خداوندی استفاده بجا نکردند، جز استفاده سوء و طبق امیال نفسانی خود به مصرف می رسانند، قدرت طلبان، زورمندان، شب مداران و ظالمان چنین هستند. تا زمانی که نعمتی از دستمان نرفته قدر آن را نمی دانیم. هنگامی که یکی از نعمت ها از انسان گرفته شود، ارزش آن معلوم می گردد.
بنابراین نعمت های خداوند زیاداست و انسان باید شاکر باشد، منوط به این است که آدمی از مرگ غافل نباشد. اگر از مرگ غفلت بورزد، مفهومش این است که نعمت را به جایش به مصرف نرسانده است. پول و ثروت یکی دیگر از نعمت های دنیوی است. پول در ذات خود بد نیست. وسیله است و ابزار تکامل انسان. زمانی بد است که وسیله گمراهی و گناه قرار گیرد انسان در هر حال که باشد، چه غنی و ثروتمند و چه فقیر و مستمند خدا را شاکر باشد، آگاه و بیدار و از مرگ غافل نباشد. مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در آن نامه که عرض کردم به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: فرزندم تو برای بقاء در جهان پس از مرگ آفریده شده ای. نه برای دنیا، برای فناء آفریده شده ای، نه برای ماندن در این جهان.
بنابراین مرگ پل است، وسیلۀ ارتباط با جهان دیگر. خطبه حماسی و عارفانه امام حسین علیه السلام در صبح روز عاشورا پیش از درگیری با دشمن خطاب به یارانش فرمود: یاران من! می دانید سرنوشت ما چیست؟ به جز کشته شدن چیز دیگری نمی باشد جز پل و وسیلۀ عبور از این جهان به جهان دیگر چیز دیگری نیست. «ما الموت الا القنطرة و تعبر بها عن البؤس و الضراء الی الجنان.»[6] وقتی که شما در برابر لشکر ظلم و جور و ستم قرار گرفته اید، هیچ و ترس و نگرانی و دلهرگی نداشته باشید که سرنوشت شما جز زندگی جاویدان و بهشت برین نخواهد بود. مرگ پل است که از این پل به آن جهان عبور می کنید. هنگامی که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در محراب عبادت سر به سجده در مقابل ذات باری تعالی مشغول به ذکر بود شمشیر شقی ترین انسان به فرق مبارکش اصابت کرد.
مولا فرمود: «فزت و رب اللکعبۀ»[7]. به خدای کعبه قسم که رستگار شدم و می فرماید: مثل من، مثل شتری است که در بیابان و در زیر گرمای سوزان آفتاب و به دنبال رسیدن به چشمۀ زلال و گوارا است و ناگهان به آب می رسد. من در انتظار چنین روزی بودم.
شهادت برای من مثل آب زلال و سرد و گوارا است. من تشنۀ شهادت بودم، اکنون به چشمۀ زلال شهادت رسیدم، خرسندم، آن هنگامی که با پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگهای بدر و احد و احزاب در رکاب پیامبر می جنگیدم از این فیض عظما محروم ماندم، یاران همه مثل حمزه بر قلۀ بلند شهادت پرچم عبودیت را به اهتزاز درآورده بودند، از پیامبر پرسیدم، آیا شهادت نصیب من می شود؟
فرمود: بلی. از فرموده پیامبر خرسند شدم. اینک به آرزوی دیرینه ام هم آغوش شدم. مولا را در گلیم گذاشته به خانه اش بردند. طبیب حاذقی را بر بالین مولا آوردند که مولا را معاینه کند که آیا امید بهبودی است یا نه؟ طبیب گفت گوسفندی را ذبح کنید. جگر گوسفند را بیرون کشید در جگر رگ بسیار وجود دارد آن را از جگر بیرون آورد به زخم سر گذاشت.
بعد از چند دقیقه ای آن را بیرون آورد. طبق تجربه ای که داشت به حضرت عرض کرد: هر سفارش و وصیتی دارید به فرزندان و خانواده تان سفارش کنید که زهر به همه بدن شما سرایت کرده است. اگر این قضیه را به یک انسان عادی خبر دهند و بگویند مدتی بعد می میری تحمل شنیدنش را نخواهد داشت ولی مولا که در آرزوی چنین روزی و خواهان این امر بود با شنیدن این حرف متبسم می شود. یتیمان و بی پناهان کوفه با خبر می شوند که شیر برای زخم مولا خوب است با کاسۀ شیر روانه خانه مولا می شوند که به مولا شیر بدهند تا شاید بهبود یابد. نیمه های شب 21 ماه رمضان بود صدای گریه و ناله از خانه حضرت بلند می شود.
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
محمد هادی رفیعی
[1] نهج البلاغه نامه 31
[2] دهر/3
[3] الخصال شیخ صدوق، باب الثلاثۀ
[4] زمر/45
[5] غررالحکم
[6] سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا
[7] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج3 ص 312