1ـ نصيحت از سر اخلاص
ايها الناس انه مـن نصح لله و اخذ قوله دليلا هدى للتى هى اقوم و وفقه الله للرشاد و سدده للحسنـى فان جار الله آمـن محفـوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسـوا من الله بكثره الذكر.(1)
هان اى مردم كسى كه براى خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گيرد, به راهـى پايدار رهنمون شـود و خـداونـد او را به رشـد و هـدايت مـوفق سازد و به نيكـويى استـوار گرداند, زيرا پناهنده به خدا در امان ومحفـوظ است ودشمـن خدا تـرسـان و بـى ياور است و بـا ذكـر بسيار, خـود را از (معصيت خـداى) بپـاييـد.
2ـ شناخت هدايت
و اعلمـوا علمـا يقينـا انكـم لـن تعرفـوا التقـى حتـى تعرفــوا صفه الهدى, و لن تمسكوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نبذه و لـن تتلوا الكتاب حق تلاوته حتـى تعرفـوا الذى حـرفه, فـاذا عرفتـم ذلك عرفتم البدع و التكلف و رايتــم الفـريه علـى الله و التحـريف و رايتـم كيف يهوى مـن يهوى.(2)
به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد, و هـرگز به پيمان قـرآن تمسك پيدا نمـى كنيـد تا كسانـى را كه دورش انـداختنـد بشناسيد, و هرگز قـرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمـى كنيـد تا آنها را كه تحريفـش كردند بشناسيد, هرگاه ايـن را شناختيد بدعتها و برخـود بستـن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خـدا و تحريف را خواهيد دانست و خـواهيد ديد كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.
3ـ فاصله ميان حق و باطل
بيـن الحق و البـاطل اربع اصـابع, مـا رايت بعينيك فهو الحق و قــد تسمع باذنيك باطلا كثيرا,(3)
بين حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است,آنچه با چشمت بينى حق است و چه بسـا بـا گـوش خـود سخـن بـاطل بسيـارى را بشنوى .
4ـ آزادى و اختيار انسان
مـن احال المعاصى على الله فقد فجر, ان الله لم يطع مكروها و لم يعص مغلوبا و لـم يعمل العبـاد سـدى مـن المملكه, بل هـو المـالك لمـا ملكهم و القـادر علـى ما عليه اقـدرهـم, بل امـرهـم تخييـرا و نهاهـم تحذيــرا.(4)
هركه گناهان را به خداوند نسبت دهد, به تحقيق فاجر و نابكار است, خـداونـد به زور اطاعت نشـود, و در نافرمانى مغلـوب نگردد, او بندگان رامهمل و سر خـود در ممكلت وجـود رها نكـرده, بلكه او مالك هـر آنچه آنها را داده و قادر بـر آنچه آنان راتـوانا كرده است مى باشد, آنان را فرمان داده تا به اختيار خودشان آن را بپذيـرنـد و نهيشـان نمـوده تـا به اختيـار خـود بـر حذر بـاشند.
5 ـ زهد وحلم و دوستى
قيل له (ع) ما الزهد؟
قال : الـرغبه فى التقـوى و الزهاده فى الدينا. قيل : فما الحلم ؟ قال كظم الغيظ و ملك النفـس قيل ما السـداد؟ قال: دفع المنكـر بـالمعروف.(5)
از حضـرت امـام حسـن مجتبـى(ع) پـرسيده شـد كه زهـد چيست؟
فـرمـود: رغبت به تقـوا و بـى رغبتـى در دنيـا.
سوال شد حلم چيست فرمود: فرو بردن خشـم و تسلط بر نفس.
سوال شد سداد و درستى چيست؟ فرمود: بر طرف نمودن زشتى به وسيله خوبى.
6ـ تقوا
التقـوى بـاب كل تـوبه و راس كـل حكمه وشـرف كل عمل. بـالتقـوى فاز من فاز من المتقين .(6)
تقـوا و پرهيزكارى سرآغاز هر توبه اى و سر هر حكمتى, و شرف و بزرگى هر عملى است و هـر كه از بـا تقـوايان كامياب گشته به وسيله تقـوا كـاميـاب شـده است.
7ـ خليفه به حق
انما الخليفه من سار بسيره رسول الله(ص) و عمل بطاعه الله و لعمرى انا لاعلام الهدى و منار التقى .(7)
خلافت فقط از آن كسـى است كه به روش رسول خدا(ص) بـرود, و به طاعت خـدا عمل كند, و به جان خـودم سـوگنـد كه ما اهل بيت نشانه هاى هدايت و جلـوه هاى پرفروغ پرهيزگارى هستيم .
8ـ حقيقت كرم و دنائت
قيل له (ع) ما الكرم ؟
قـال : الابتـداء بـالعطيه قبل المسـاله و اطعام الطعام فى المحل. قيل فمـا الـدنيئه؟ قـال : النظر فـى اليسيـر و منع الحقيـر.(8)
از امام مجتبـى (ع) سـوال شد: كرم چيست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پيش از درخـواست نمـودن و اطعام نمـون در وقت ضـرورت و قحطى.
سـوال شـد: دنـائت و پستـى چيست؟ فـرمـود: كوچك بينى و دريغ از اندك.
9ـ مشورت مايه رشد و هدايت
ماتشاور قوم الا هدوا الى رشدهم.(9)
هيچ قومى با همديگر مشورت نكنند, مگر آن كه به رشد و كمالشان هدايت شـوند.
10ـ لئامت و پستـى
اللـوم ان لاتشكر النعمه.(10)
پستى آن است كه شكر نعمت را نكنى.
11ـ بدتر از ننگ و زبونى
العار اهون من النار(11)
ننگ و زبونى بهتر از دوزخ رفتن است.
12ـ رفيق شناسى
قال الحسن(ع)لبعض ولده: يا بنى لا تواخ احدا حتى تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبـره و رضيت العشـره فـاخه علـى اقـاله العثـره و المـواسـاه فـى العسره.(12)
امام حسـن (ع) به يكى از فرزندانـش فرمود: اى پسرم بااحدى برادرى مكـن تا بـدانـى كجـاها مى رود و كجــاها مـىآيد, و چـون از حالـش خـوب آگاه شدى و معاشرتـش را پسنـديدى با او برادرى كـن به شرط ايـن كه معاشرت , بر اساس چشـم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.
13ـ كار با توكل
لاتجـاهـد الطلب جهادالغالب و لا تتكل علـى القـدر اتكـال المستسلــم . (13) چـون شخص پيـروز در طلب مكـوش, و چـون انسان تسليم شـده به قدر اعتماد مكن (بلكه بـا تلاش پيگيـر و اعتمـاد و تـوكل به خـداونـد كـار كـن).
14ـ خويشاوند و بيگانه واقعى
القـريب مـن قـربته المـوده و ان بعد نسبه و البعيـد مـن بـاعدته المــوده و ان قرب نسبه.(14)
خويشاوند كسى است كه دوستى و محبت,او رانزديك كرده باشد و اگر چه نژادش دور باشـد.وبيگانه كسـى است كه از دوستـى و محبت به دور است و گـر چه نژادش نزديك باشد.
15ـ اعتماد به مقدرات الهى
من اتكل على حسـن الاختيار من الله له لـم يتمـن انه فى غير الحال التى اختارها الله له.(15)
هر كه بر حالى كه خدا براى او پيش آورد, اعتماد كند,آرزو نمى كند كه درحالتى غير از آنچه خدا برگزيده باشد.
16ـ آثار رفت و آمد در مسجد
مـن ادام الاختلاف الـى المسجـد اصـاب احـدى ثمــان:
آيه محكمه و اخـا مستفـادا و علما مستطـرفا و رحمه منتظره و كلمه تدله على الهدى او تــرده عن درى و تـرك الذنـوب حيـاء او خشيه.(16)
هـركه پيـوسته به مسجـد رود به يكـى از ايـن هشت فـايـده مـى رســد:
1ـ نشانه اى استوار (فهم آيات الهى) ,
2ـ دوستى قابل استفاده,
3ـ دانشى تازه ,
4ـ رحمتى مورد انتظار,
5ـ سخنى كه به راه راستش كشد,
6ـ يا سخنى كه او را از پستى برهاند,
7ـ و ترك گناهان به خاطر شرم از خدا,
8ـ يا ترك گناهان به خاطر خوف از خدا.
17ـ بهترين چشم و گوش و دل
ان ابصـر الابصـار ما نفذ فـى الخير مذهبه, واسـمع الاسماع ما وعى التذكير و انتفع به , اسلـم القلـوب مـا طهر مــن الشبهات.(17)
همانـا بيناترين ديده ها آن است كه در طريق خير نفوذ كند و شنواترين گوشها آن است كه پند و اندرز را در خود فراگيرد و از آن سود برد, سالمتريـن دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد.
18ـ تزكيه در پرتو عبادت
ان مـن طلب العباده تزكـى لها, اذا اضـرت النوافل بالفريضه فارفضـوها.(18) به راستـى هـركه عبادت را به خاطر عبادت طلب كند خـود را تزكيه نموده است, هـرگـاه مستحبـات به واجبـات زيـان رسـانـد آن را تـرك كنيد.
19ـ عاقل خيرخواه
لايغش العاقل من استنصحه.(19)
عاقل و خـردمنـد به كسـى كه از او نصيحت و انـدرز خـواهـد خيـانت نكنـد.
20ـ ارزش دادن به آثار عبادت
اذا لقـى احـدكـم اخـاه فليقبل مـوجع النـور مـن جبهته. (20)
هرگاه يكـى از شما برادر خـود را ملاقات كند, بايد كه محل نور پيشانى (يعنى محل سجده) او را ببوسد.
21ـ اميد و پشتكار
واعمل لدنياك كانك تعيش ابدا, واعمل لاخرتك كانك تموت غدا واذا اردت عزا بلا عشيره و هيبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصيه الله الى عز طاعه الله عزوجل.(21)
براى دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه زندگى مى كنى, و براىآخرتت به گونه اى كاركـن كه گـويا فردا خـواهى مرد, واگر عزتى بدون بستگان و شكـوهى بدون سلطنت خـواهـى, از معصيت و نافرمانـى خدا به طاعت و فرمانبرى خـداونـد عزوجل درآى .
22ـ نشانه اى مكارم اخلاق
مكارم الاخلاق عشـره: صـدق اللسان و صدق الباس و اعطاء السائل و حسن الخلق و المكافات بالصنائع و صله الرحـم و التذمم على الجار , معرفه الحق للصاحب وقرى الضيف و راسهن الحياء(22)
مكارم و فضائل اخلاق ده چيز است:
1ـ راستگويى,
2ـ راستگويى در وقت سختى و گرفتارى,
3ـ بخشش به سائل,
4ـ خوش خلقى,
5ـ پاداش در مقابل كارهاو ابتكارات,
6ـ پيوند با خويشان,
7ـ حمايت از همسايه,
8ـ حق شناسى درباره دوست و رفيق,
9ـ ميهمان نوازى ,
10ـ و در راس همه اينها شرم و حياست.
23ـ پرهيز از تملق و بدگويى
قال (ع) لـرجل: اياك ان تمـدحنى فانا اعلم بنفسى منك او تكذبنى فانه لا راى لمكذوب او تغاتب عندى احدا.(23)
امام به شخصى فرمود:
مبادا مرا ستايـش كنى زيرا مـن خود را بهتر مى شناسم , يا مرا درغگو شمارى, زيرا دروغگو انديشه و عقيده (ثابتـى) ندارد يا كسى را نزد مـن بدگـويى نمايى.
24ـ عوامل هلاكت آدمى
هلاك الناس فـى ثلاث: الكبـر, الحـرص , الحسـد. الكبر به هلاك الدين و به لعن ابليـس. الحـرص عدو النفـس و به اخـرج آدم مـن الجنه . الحسـد زائدالسـوء و به قتل قابيل هابيل.(24)
هلاكت و نـابـودى مـردم در سه چيز است: كبـر , حـرص, حسد. تكبر كه به سبب آن دين از بيـن مى رود و به واسطه آن ابليـس , مـورد لعنت قرار گرفت.
حـرص كه دشمـن جان آدمـى است و به واسطه آن آدم از بهشت خارج شـد.
حسـد كه سر رشته بـدى است و به واسطه آن قـابيل و هـابيل را كشت.
25ـ تقوا و تفكر
اوصيكـم بتقـوى الله و ادامه التفكـر فـان التفكـر ابـو كل خيـر وامه.(25)
شمارا به پرهيزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكر و انديشه سفارش مى كنم, زيرا كه تفكـر و انـديشه پـدر و مـادرتمـام خيــرات است .
26 ـ شستشوى دستها قبل و بعد از غذا
غسل اليـديـن قبل اطعام ينفـى الفقـر و بعده ينفـى الهم .(26)
شستن دستها پيش از غذا , فقر را از بين مى برد و بعد از غذا, غم و اندوه را مى زدايد.
27ـ دنيا, سراى عمل
الناس فى دار سهو و غفله يعملون و لا يعلمون فاذا صاروا الى دار الاخره صاروا الى دار يقين يعلمون و لا يعملون.(27)
مـردم در ايـن دنيا در سراى بـى خبرى و غفلت به سـر مـى برند, كار مـى كنند و نمى دانند, وقتـى كه به سراى آخرت رفتند, به خانه يقيـن مـى رسند, آنگاه است كه مى دانند, ولى ديگر كار نمى كنند.
28ـ همراهى با مردم
صاحب الناس بمثل ماتحب ان يصاحبوك.(28)
چنان بامـردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست دارى به همان گونه باتو مصاحبت كنند.
29ـ عقاب و ثواب مضاعف
و الله انــى لاخـاف ان يـضاعف للـعاصـى منا العذاب ضعفيـن و ارجوا ان يوتى المحسن منا اجره مرتين.(29)
به خـدا قسـم من ترس از آن دارم كه عذاب گناهكاران از ما اهل بيت دو چندان گردد, و اميد آن را دارم كه نيكوكار ازما اهل بيت نيز پاداشـش دو برابر باشد.
30ـ نقش عقل و همت و دين
لاادب لمن لاعقل له, و لامـروه لمـن لاهمه له, و لاحيـاء لمـن لاديـن له.(30)
كسى كه عقل ندارد, ادب ندارد و كسى كه همت ندارد جـوانمردى ندارد و كسى كه دين ندارد حيا ندارد.
31ـ تعليم و تعلم
علم الناس علمك و تعلم علم غيرك.(31)
مـردم را بـا دانشت, دانـش بيـامـوز وخـود نيز دانـش ديگـران را فـراگيـر.
32ـ روى آوردن به چه كسى ؟
لا تات رجلا الا ان ترجوا نواله او تخاف باسه او تستفيد من علمه او ترجو بركته و دعائه او تصل رحما بينك و بينه .(32)
نزد كسـى مرو, مگـر آن كه به بخشـش او اميدوار, يا از قدرتش بيمناك, يا از دانشـش بهره مند, يابه بركت و دعايش اميدوارباشى, يا آن كه بيـن تو و او پيوند خويشاوندىاى باشد.
33ـ عقل و جهل
لاغنـى اكبـر مـن اعقل و لا فقـر مثل الجهل و لا وحشه اشـد مــن العجب و لا عيش الذ من حسن الخلق .(33)
هيچ بى نيازىاى بزرگتر از عقل و هيچ فقرى مانند جهل وهيچ وحشتى سخت تر از خود پسنـدى و هيچ عيشـى لذت بخـش تـر از خـوش اخلاقـى نيست.
34ـ على(ع) دروازه ايمان
ان عليـا بـاب مـن دخل كـان مـومنـا ومـن خـرج منه كـان كـافـرا. (34)
علـى(ع) دروازه ايمان است, هـركه داخل آن شـد مـومن و هركه خارج از آن شـد كافراست.
35ـ حق اهل بيت
والذى بعث محمـدا بـالحق لا ينتقص احـد من حقنا الا نقصه الله من عمله.(35)
قسـم به خـدايـى كه محمـد(ص) را به حق بـرانگيخت, هيچ كـس از حق مـا اهل بيت چيزى را كـم نكنـد مگـر آن كه خـداونـد از عملـش چيزى را كـم گـردانـد.
36ـ اول سلام , آنگاه كلام
مـن بـداء بـالكلام قبل السلام فلاتجيبـوه.(36)
كسـى كه پيـش از سلام كـردن ,آغاز به سخـن گفتـن نمـايـد, جـوابش را ندهيد.
37ـ نيكى و پرسش؟
الشـروع بـالمعروف و الاعطـاء قبل السـوال مـن اكبـر السـودد.(37)
آغاز نمـودن به نيكـى و بذل و بخشـش , پيـش از درخـواست نمودن از بزرگتريـن شرافتها و بزرگيهاست.
38ـ فراگيرى و كتابت دانش
تعلمـوا العلـم فـان لـم تستطيعوا حفظه فـاكتبـوه وضعوه فـى بيـوتكم.(38)
دانـش را فـراگيـريـد و اگـر تـوان حفظ كـردنـش را نداريد آن را بنويسيد و درخانه هايتان بگذاريد.
39ـ دعاى مستجاب
انا الضامـن لمـن لـم يهجـس فى قلبه الا الرضا ان يدعو الله فيستجاب له.(39)
كسى كه در قلبش جز رضا و خشنودى خدا خطور نكند, چون خدا را بخواند, من ضامن اجابت دعاى او هستم.
40ـ عبادت و پرستش
من عبد الله عبد الله له كل شىء.(40)
كسـى كه خـدا را اطاعت و عبـادت كنـد, خـداوند همه چيز را مطيع او گرداند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1 ـ تحف العقول, ص 227.
2 ـ تحف العقول, ص 227.
3 ـ همان,ص 229.
4 ـ تحف العقول, ص 231.
5 ـ همان, ص 225.
6 ـ تحف العقول, ص 234.
7 ـ همان,ص 233.
8 ـ همان,ص 225.
9 ـ تحف العقول, ص 233.
10 ـ همان, ص 233.
11 ـ همان, ص 234.
12 ـ همان, ص 233.
13 ـ تحف العقول ,ص 233.
14 ـ همان, ص 234.
15 ـ تحف العقول ,ص 234.
16 ـ همان, ص 235.
17 ـ تحف العقول , ص 235.
18 ـ همان,ص 236.
19 ـ همان, ص 236.
20 ـ همان, ص 236.
21 ـ بحـارالانـوار, ج 44, ص 139 چـاپ ايــران.
22 ـ تاريخ اليعقوبى, ج 2,ص 226.
23 ـ تحف العقول, ص 239.
24 ـ نـورالابصـار شبلنجـى, ص 110
25 ـ مجمــوعه ورام, ص 37.
26 حياه الامام الحسن, ج 1, ص 359.
27- مصابيح الانوار, ج 2,ص 271.
28- ـ تحف العقول, ص 55.
29- ملحقات احقاق الحق, ج 11, ,ص 231.
30- ناسخ التواريخ, ج 2, ص 173.
31- همان.
32- همان.
33- همان, ج 2,ص 174.
34- نـاسخ التـواريخ ج 2,ص 174
35ـ همـان, ج 2,ص 175.
36- همان.
37- همان.
38- ناسخ التواريخ , ج 2, ص 176.
39- اصول كافى , ج2, ص 62.
40- بحارالانوار ج71,ص 184, چاپ ايران.
برگرفته شده از كتاب سيره وسخنان پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا