رمز موفقيت هر فردى، در گروِ ايمان به هدف و استقامت و كوشش در راه رسیدن به آن است. منظور از استقامت که موضوع این نوشته است، استقامت ایمانی است که با بصیرت دینی همراه باشد و بر مدار دستورات الهی و زیر خيمه ولایت انبیا و اولیا باشد...
صبر
اشاره
رمز موفقيت هر فردى، در گروِ ايمان به هدف و استقامت و كوشش در راه رسیدن به آن است. منظور از استقامت که موضوع این نوشته است، استقامت ایمانی است که با بصیرت دینی همراه باشد و بر مدار دستورات الهی و زیر خيمه ولایت انبیا و اولیا باشد؛ زیرا هدفی که انسان به آن ایمان دارد و با بصیرت انتخاب کرده است، نه تنها برایش استقامت میکند که برای آن میجوشد و هزار راه بسته را میگشاید. پرچمدار استقامت، رسول خدا(ص) و ياران ايشان است و طرح اين بحث، سبب خواهد شد که پيروان پیامبر(ص)، سيره آن حضرت را الگو قرار دهند.
مفهوم شناسي استقامت
«استقامت» در لغت، به معناي پايداري و ايستادن و مصدر باب استفعال است. اين كلمه به صورت مصدری (استقامت)، در قرآن نیامده است؛ اما به صورتهای اسم فاعلی و فعلی آن مانند: «استقاموا»، «استقم»، «استقیموا»، «استقیما» و «یستقیم» در قرآن تكرار شده است.
در اصطلاح، استقامتي بر مدار دستورات الهي است كه در آن هيچ اعوجاجى نباشد. استقامت در دين، به اين است كه در عقايد، اخلاق و كردار، انحرافى از جاده شريعت صورت نگیرد؛[1] و به همين معنا است آنچه در قرآن كريم آمده است: «أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ؛[2] و [بدانيد] اين است راه راست من. پس، از آن پيروى كنيد.» به عبارت ديگر، معناي واژه استقامت، صبر در برابر سختيها، ستم ناپذيرى و تسليم نشدن در برابر جور و اجحاف، مقاومت و استواری در ميدان مبارزه با نفس و تحمل مشكلات و مصائب، بر اساس شريعت است.
جايگاه و اهميت استقامت
در فرهنگ ديني، استقامت از جايگاه و اهميتى ويژهاي برخوردار است. ترغيب معنادار مؤمنان به استقامت در برابر دشمنان از ناحيه قرآن و روايات ديني، بيانگر اهميت آن است؛[3] به گونهاى كه بدون آن نمىتوان در كارزار درونى و بيرونى به پيروزى رسيد. خداي متعال بارها از رسولان خود، از جمله از آخرين فرستاده خويش خواسته است كه استقامت كنند.[4] مهمترين علّت پيروزى ياران رسول خدا(ص) در ميدانهاى كارزار، مانند جنگ: بدر، احد، خيبر و خندق، صبر و استقامت آنان بوده است.
خداوند در آيات فراواني[5] به استقامت فرمان داده و آثار بسياري براي آن ذكر كرده است. فرمان الهي به استقامت رسول خدا(ص) و ياران ايشان، نشان از اهميت آن دارد. دو نمونه اين آيات عبارت است از:
۱. «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ... ؛ پس، همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند، [باید استقامت کنند].»[6]
2. «فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ؛[7] آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنانکه مأمور شده ای، استقامت نما.»
استقامت رسول خدا(ص) در دعوت به اسلام
رسول خدا(ص) براي رساندن پيام الهي و تمام كردن حجت بر خلق، كوشش طاقتسوز و تلاش پايداري را انجام داد؛ بهطوري که دعوت حضرت سرافرازانه در برابر گردن كشان كفار قريش قرار گرفت و آنان برنامههاي كفرآلود خودرا در تباهي ديدند. از اين رو، بر آن شدند تا به پيامآور الهي و مؤمنان ضربه بزنند. به همين منظور، آنان را آماج تهمتهای گوناگون، استهزا، اذیت و شكنجههاي سختي قرار دادند؛[8] تا آنجا كه آيات متعددى در باره حالات رسول خدا(ص) هنگام استهزاي كافران و فراخواندن آن حضرت به استقامت و بردباری نازل شد.[9] قلب مبارک رسول خدا(ص) در برابر این سختیها به درد میآمد؛ اما به تکلیف خود عمل میکرد و در راه اداي تكليف استقامت می ورزيد و يارانش نيز به پيروي از او استقامت ميكردند؛ تا اينكه رسول خدا(ص) در سال دهم بعثت با از دست دادن دو يار و همراه خويش (حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه8، فشارهای کفار مکه را بیش از هر زمان دیگری احساس مینمودند.[10] كفار قريش سعي كردند از فرصت فقدان بزرگترین حامیان پیامبر، بیشترین استفاده را برده و فشارهاي بيشتري به آن حضرت وارد كنند. به همین جهت، رسول خدا(ص) و مسلمانان بیش از هر زمان دیگری، تحت فشار اذيت و تبلیغات حسابشده و غیر انسانی قريش قرار گرفتند. كفار قريش نخست دعوت پيامبر خدا(ص)، سپس شخص حضرت و بعد مؤمنان را هدف آماج حملات خود قرار دادند تا بتواتند، پيامبر و اسلام نوپا را از پا در آورده و پيروان او را پراكنده سازند.[11] در این هنگام بود که سوره هود بر رسول خدا(ص) نازل شد و دستور داد كه آن حضرت و يارانش به استقامت خود ادامه دهند.[12]
از ابن عباس نقل شده است: «ما نَزَلَ على رسول الله(ص) آية كَانَ أَشَدَّ عَلَيْهِ و لا اَشقَ من آیة فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ؛[13] هیچ آیهاى بر پیغمبر(ص) شدیدتر و دشوارتر از آیه «استقامت کن آنچنانکه دستور یافتهاى و همچنین کسانى که با تو هستند»، نبود.» از آن حضرت پرسيدند كه چرا به يكباره موهاى شما اين مقدار سفيد شد و نشانههاى پيرى در شما نمايان گشت؟ حضرت فرمود: «شَيَّبَتْنِي سورة هُود لمكان قوله فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ؛ سوره هود مرا پير كرد به جهت اين جمله كه ميفرمايد: چنانکه امر شدهاي، خودت و كسانى كه با تو بازگشت كردهاند، استقامت نما.» سخنان رسول خدا(ص) در باره استقامت، نشان از جايگاه رفيع استقامت و دشواري آن است. آيات قرآن در برخي موارد، شخص رسول خدا(ص) را مورد خطاب قرار داده و امر به پایداری نموده[14] و گاهي ياران آن حضرت[15] و در مواردي نيز از همه انسانها[16] استقامت ايماني را طلب كرده است. البته چنانكه از آيات قرآني بر ميآيد، خداوند متعال از انبياي قبلي نيز خواسته است كه در راه برپايي توحيد استقامت كنند.[17]
ضرورت استقامت امت اسلامي
در اینجا سؤالی مطرح میشود مبنی بر اینکه رسول خدا(ص)، اسوه استقامت بود و در راه تبليغ و ارشاد، جنگ و جهاد، انجام تكاليف الهى و بالاخره در تمام بيست و سه سال زندگى پس از بعثت، پايداري نمود؛ اما چرا با نازل شدن آيه 112 سوره هود، آن حضرت فرمود كه اين آيه مرا پير كرد؛ در حالي كه مشابه اين فرمان الهي در سوره شوري آيه 15 نيز آمده بود؟ در پاسخ بايد گفت: اين بار سخن از «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» نيز بود. براى آنكه پيروزى، پیوسته باقی بماند، بايد امّت پيامبر نیز استقامت كند و حضرت نگران اين امر بود كه امت او در مقابل اين بار سنگين، مسئوليت شانه خالي نمايد. اين اصل مسلّم است كه هميشه نگهداشتن و حفظ دستاوردهاي پيروزي، مهمتر از به دست آوردن آن است.[18] ممكن است سربازاني با يورش برقآسا سنگري را فتح كنند؛ اما نگهداشتن آن سنگر، نتيجه كار آنان را مشخص میکند و از فتح آن، مهمتر است. بنابراین، در استقامت حضرت هیچ تردیدی وجود نداشت؛ اما ايشان نگران استقامت امت بود.
امام خمينى1 در اين باره مىنويسد: «شيخ عارف كامل شاهآبادى ـ روحى فداه ـ فرمودند: «با اينكه اين آيه شريفه در سوره شورى نيز وارد است، ولى بدون «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»، جهت اينكه حضرت سوره هود را اختصاص به ذكر دادند، براى آن است كه خداى تعالى استقامت امّت را نيز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بيم آن داشت كه مأموريت انجام نگيرد، و الّا خود آن بزرگوار استقامت داشت؛ بلكه آن حضرت، مظهر اسم حكيم عدل است.»[19] سخنان رسول خدا(ص) بعد از نزول آیه، نشان از اهمیت استقامت امت است که بعد از نزول آیه «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»، حضرت به امّت خويش فرمود: «شَمَّرُوا شَمَّرُوا؛[20] يعني دامن به كمر زنيد، دامن به كمر زنيد!» يعنى هنگام كار و تلاش بسيار است و جاى هيچ سستى و كوتاهى نيست. از آن پس، هرگز حضرت خندان ديده نشد.[21] گاهی نیز به صورت خصوصی از افراد میخواست تا مقاومت داشته باشند و میفرمود: «رَبِّيَ الله،ُ ثُمَّ اسْتَقِمْ.»[22] یا میفرمود: «انَّ منْ وَرائكم أَيامَ الصَّبر، الصَّبرُ فيهنَّ كَقَبض على الجَمر.»[23]
برخي از تفاسير[24] سخن رسول خدا(ص) را كه فرمود: آيه هود مرا پير كرد، به جهت چهار دليل و دستور مهمي دانستهاند كه هر كدام بار سنگينى بر دوش انسان مىگذارد و آن عبارت است از: استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغيان و تجاوز. بدون به كار بستن اين اصول، پيروزى بر دشمنانى كه از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه كردهاند و از تمام وسايل فرهنگى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و نظامى بر ضدّ ما بهرهگيرى مىكنند، امكانپذير نمىباشد.
رسول خدا(ص)، الگوي تمامعيار استقامت است. از اين رو، ياران آن حضرت نيز با الهام از او، در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و تبليغي، استقامتهاي فوق العادهاي از خود بروز دادند. حضرت علی(ع) در خطبه 56 نهج البلاغه از مجاهدتهاى مخلصانه صحابه و استقامت و بردبارى آنان در برابر ناراحتىها و جهاد سخن گفته است.
عرصه هاي استقامت پيامبر(ص) و اصحاب ايشان
1. عرصه اقتصادي
شعب ابوطالب، جلوهگاه استقامت حیرتانگیز اقتصادي رسول خدا(ص) و بنيهاشم است. قريش در عرصههاي سياسي شكست خورد و نتوانست مهاجران به حبشه را برگرداند و از طرفي نيز با مهاجرت عدهاي از مسلمانان به حبشه، تعداد مسلمانان در مكه كم شده و فشار قريش بر مسلمانان زيادتر گشت و قريش ضمن فشارهاي روحي و رواني و آزار و اذيتهاي فيزيكي، دست به طرح محاصره اقتصادي با هدف ضربه زدن نهايي به بني هاشم زد. حضرت ابوطالب براي حفاظت از رسول خدا(ص) و پايين آوردن فشار قريش، بني هاشم و بنيعبدالمطلب را در شعب جمع كرد. از نظر اقتصادی، بنیهاشم آن قدر در تنگنا بودند که گاهی مواقع از گیاهان و برگ درختان استفاده می کردند و ناله جانکاه فرزندان بنیهاشم از بیرون شعب شنیده میشد؛[25] اما با استقامت، فشارهاي اقتصادي قريش را تحمل نمودند و بدينسان، محاصره اقتصادي قريش را به شكست كشانیدند.[26]
2. عرصه نظامي
قريش در تمام جنگهايي كه بر ضدّ رسول خدا(ص) به راه انداخت، توانست هم پيمانان خودش را نيز با خود همراه سازد و يورشهاي سنگيني را به مدينه انجام دهد. تعداد نفرات و تجهيزات نظامي رسول خدا(ص) در تمام نبردها، قابل مقايسه با نيروهاي قريش نبود؛ اما مسلمانان در سايهسار استقامت و رهبري حكيمانه رسول خدا(ص) به چنان پيروزيهاي سرافرازانهاي رسيد كه موجب بهت و عبرت ديگران گشت؛ مثلاً در جنگ خندق رسول خدا(ص) در آغاز حفر خندق، مسلمانان را به تلاش و كوشش فراخواند و به آنان در صورت پايداري و استقامت، وعده پيروزي داد.[27] استقامت حضرت علی(ع) و برخی دیگر از یاران رسول خدا(ص) در جنگها، سبب نزول آیاتی از قرآن کریم شد و آنان را صابر و شاکر معرفی کرد.[28] صحابه با یادآوری استقامتهای دوران پیامبر، در جنگهای بعد از او نیز استقامت میکردند. ابوعقيل بن عبدالله که خود در جنگ حنين شركت داشت، در سال دوازدهم در جنگ يمامه، هنگامى كه مسلمانان مىخواستند عقبنشينى كنند، جنگ حنين را يادآور شد و آنان را به استقامت در برابر دشمن فراخواند و خود پس از رشادتهاى فراوان، در حالى كه دستانش قطع شده بود، كشته شد.[29]
جعفر بن ابیطالب در ميدان جنگ موته جراحتهاى بسيارى برداشت،[30] هر دو دست او قطع شد و قبل از شهادتش به منظور نشان دادن پايدارى و استقامت و تحريض مسلمانان، اسب خويش به نام سبحه را پى كرد.[31]
3. عرصه سياسي
نمونه بارز فشارهاي سياسي قريش در مكه، فرستادن عاليترين و حيلهگرترين مردان سياسي خود به سرپرستي عمرو بن عاص به حبشه است.[32] آنها با حيلهگري تمام سعي در بر گرداندن مهاجران حبشه برآمدند؛ اما با درايت و استقامت جعفر بن ابيطالب، هيئت سياسي قريش شكستخورده و سرافكنده به مكه برگشت و مهاجران با كمترين امكانات مادي در حبشه ماندند و قریشان نیز وقتی اراده استوار مسلمانان را دیدند، از فشار خود نسبت به منع مهاجرت آنان کاستند.[33] در مدينه نيز رسول خدا(ص) بعد از تشكيل حكومت، از ناحيه گروههاي مختلفي در فشار سياسي قرار گرفت و با پيمان شكني آنان مواجه شد. منافقان و بيماردلان[34] مدينه از طرفي، و قبايل مختلف يهود نيز از طرف ديگر، با قريش هم پيمان شدند[35] و آن حضرت را به لحاظ سياسي در تنگنا قرار دادند؛ اما استقامت آن حضرت به همراه يارانش، باعث شد كه از همه اين بحرانها و فشارها عبور نمايند و در نتيجه، پيروز اين ميدان شوند.
4. عرصه تبليغي
رسول خدا(ص) از روزي كه به رسالت مبعوث شد، در جهت ابلاغ دين خداوند متعال با سختيهاي فراواني مواجه شد؛ اما استقامت آن حضرت تا حدّي بود كه خداي بلندمرتبه فرمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيث أسَفاً؛[36] شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرىِ [كار]شان تباه كنى.» و در آیه دیگر فرمود: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى؛[37] قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى.»
هنگامي كه رسول خدا(ص) دعوتش را آشكار كرد و به نفي بتها پرداخت، سران كافر قريش نزد حضرت ابوطالب(ع) رفتند و از او خواستند كه برادرزادهاش را از عيب جويى خدايان قريش باز دارد؛ وگرنه به آزار او خواهند پرداخت. وقتي ابوطالب(ع) سخنان سران قريش را با پيامبر در ميان گذاشت، حضرت(ص) فرمود: «لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِي يَمِينِي وَ الْقَمَرُ فِي شِمَالِي مَا تَرَكْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّى أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَهُ؛[38] اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست برنمىدارم؛ تا اينكه آن را انتشار دهم يا در راه آن كشته شوم.»
پس از اين استقامت و موضعگيرى صريح و استوار آن حضرت، ابوطالب كه خود نمونه استقامت بود، از آن حضرت خواست به راهش ادامه بدهد. پس از اين استقامت شخص رسول خدا(ص) ، سران قريش مانند: ابوجهل، ابوسفيان، اميّة بن خلف و ابولهب، سختترين آزارها را به رسول خدا(ص) و ياران ايشان رساندند؛ اما آنان با استقامتِ تمام در مقابل كفار ايستادند.
نمونه هایي از استقامت اصحاب رسول خدا(ص)
1. استقامت خبّاب بن ارت:
خبّاب بن ارت، از قبيله بنىتميم بود که شغل آهنگرى داشت و در جاهليت شمشير مىساخت. او در جنگي اسير شد و شخصي از قبيله خزاعه او را خريد و پس از مدتى آزادش كرد. در همان زمان، خبر دعوت مخفى رسول خدا(ص) را شنيد و از نخستين كساني بود كه مسلمان شد. برخي او را ششمين مسلمان و از نخستين كساني دانستهاند كه مسلماني خود را اظهار كرده است.[39] «خبّاب» به جرم مسلمانى و عشق به رسول خدا(ص)، سختترين شكنجهها را تحمل كرد و در آن دوران سخت، هر چه او را شكنجه كردند، بر استقامت و ايمانش افزوده شد.[40] در يك روز، هفت بار پياپى شكم او را سوزاندند. روزى ابوسفيان به خدمتكارانش فرمان داد كه آهنى را در كوره سرخ كنند و روى سر خبّاب بگذارند. وقتى پيامبر از اين ماجرا آگاه شد، او را دعا كرد و فرمود: «خدايا! خبّاب را يارى كن.» سردمداران قريش، زرهى آهنين بر او ميپوشانيدند و او را در آفتاب داغ مينهادند تا از ايمان و عقيده خود دست بردارد؛ ولى او در تمام اين مدت، استقامت كرد. در باره شكنجههاى وحشيانهاى كه بر او رفته، خود گفته است: يكبار آتشى روشن كردند و مرا به پشت روى آن خواباندند و آن قدر صبر كردند تا پوست و گوشتم را سوزاند.[41] خبّاب پس از رحلت پيامبر(ص) در كنار على(ع) ماند و صادقانه در جنگهاى آن حضرت به جز صفّين كه سخت بيمار بود، حضور داشت. او در سال 37 هجرى به سن 73 سالگى درگذشت. امير مؤمنان، على(ع) بر مزار او ايستاد و گريست و برترين توصيفها را در بارهاش بیان كرد.
در اصطلاح، استقامتي بر مدار دستورات الهي است كه در آن هيچ اعوجاجى نباشد. استقامت در دين، به اين است كه در عقايد، اخلاق و كردار، انحرافى از جاده شريعت صورت نگیرد؛ و به همين معنا است آنچه در قرآن كريم آمده است: «أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ؛ و [بدانيد] اين است راه راست من. پس، از آن پيروى كنيد.» به عبارت ديگر، معناي واژه استقامت، صبر در برابر سختيها، ستم ناپذيرى و تسليم نشدن در برابر جور و اجحاف، مقاومت و استواری در ميدان مبارزه با نفس و تحمل مشكلات و مصائب، بر اساس شريعت است.
2. استقامت بلال بن رباح حبشي:
نمونه ديگر اين استقامت كه تاریخ هرگز پايداري و استقامت او فراموش نكرده، استقامت بلال بن رباح حبشي، غلام امیة بن خلف است كه زیر آفتاب سوزان مکه، تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگرفت و به جز فریاد «أحد، أحد»، صدایی دیگر از وی شنیده نمیشد. استقامت بلال، چنان اطرافيان را تحت تأثير قرار ميداد كه ورقة بن نوفل مسيحي ميگفت: «اگر این بلال در حالي كه خدا را ميخواند، بميرد، قبر او را زیارتگاه خود قرار داده و به آن تبرک میجویم.»[42]
3. نمونه هاي ديگر از استقامت ياران رسول خدا(ص):
در منابع تاريخي ياد شده است؛ مانند: عامر بن فُهيره، زِنّيره، اُمّ عُبَيْس،، نَهْدِيّه و دخترش كه بردگانِ شكنجهشده قريش بودند.[43] سران قريش براي بازداشتن تازهمسلمانان از اسلام، رفتار كينهتوزانهاي با آنان در پيش گرفتند و گاه استقامت ياران رسول خدا(ص) در برابر شكنجه مشركان منجر به شهادت آنان ميشد. استقامت ياسر و سميه، از وابستگان بني مخزوم[44] زير شكنجه دشمنان، به شهادت آن دو انجاميد. ابوجهل، زِنيّره، کنيز بنومخزوم را چنان شکنجه کرد که نابينا شد؛ ولي او پايداري و استقامت خود را از دست نداد.[45] اینها، تنها نمونههایی از استقامت یاران آن حضرت در ابتدای بعثت است که هنوز شناخت کافی از اسلام نداشتند.
4. استقامت علي(ع):
بارزترين و عاليترين نمونه استقامت در بين ياران رسول خدا(ص) ، كه توانست استقامت حقيقي را در عمل آشكار كند، پايداري و استقامت حضرت علي(ع) است كه در تمام دوران دعوت رسول خدا(ص) مردانه دفاع كرد و نهراسيد؛ بهويژه در جنگهاي رسول خدا(ص) با كفار و يهود، اگر نبود استقامتهاي بينظير و مثالزدني ايشان، اسلام بهزودي استوار نميگشت و آيين الهي فراگير نميشد؛ چنانكه فداكاري و استقامت ابوطالب نيز در پشتيباني از رسول خدا(ص) در مكه، مثالزدني بوده است. ابن ابيالحديد در اين ميگويد:
فــلـولا أبــو طـالـبٍ و ابـنُـهُ
لَـمـا مَـثُـلَ الـدّينُ شَـخْصَاً فَـقاما
فَــهـذا بِـمَـكّـة آوى وَحــامـى
وهــذا بِـيَـثربَ شــامَ الـحُـساما[46]
«اگر ابوطالب و فرزندش نبودند، هرگز دين اسلام تجسم نمىيافت و برپا نمىايستاد؛ آن (ابوطالب)، در مكّه پناه داد و حمايت كرد و اين (علی(ع))، در مدينه تا پاى جان جنگيد.»
آثار استقامت
در روايتي، امام صادق(ع) در باره استقامت فرموده است: «جَاءَ جَبْرَئِيلُ(ع) إِلَى النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ بِهَدِيَّةٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً قَبْلَكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قُلْتُ وَ مَا هِيَ قَالَ الصَّبْر؛ [47] جبرئيل(ع) به نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: اى رسول خدا، خداوند مرا با هديهاى به سوى تو فرستاده است كه چنين هديهاى را به كسى پيش از تو نداده است. رسول خدا(ص) عرض كرد: آن هديه چيست؟ گفت: صبر و استقامت است.»
بخشی از آثار و پيامدهاي اين نوع استقامت، در فرهنگ قرآني عبارت است از:
1. آنان اهل بهشتاند و به سوى آن جايگاه پرشكوه و پرنعمت و زيبا هدايت خواهند شد؛ «أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ.»
2. و در آن بهشت، هميشه ماندگار خواهند بود و از نعمتهاى بسيار خدا بهرهمند خواهند گرديد؛ «خَالِدِينَ فِيهَا.»
3. و اين نعمت پرشكوه به پاداش عبادت و نيايش و در برابر كارهايى است كه شايستهكرداران در زندگى خويش انجام مىدادند؛ «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.»
4. به واسطه اين استقامت، ملائكه الهي بر آنها نازل ميشوند.[48]
5. ولايت خداي تعالي و ائمه اطهار:.[49]
6. آرامش و ايمني از ترس و اندوه.[50]
7. بهرهمندي از روزي فراوان و ساير بركات الهي در دنيا.[51]
8. بهرهمندي از بهشت جاودان الهي در آخرت.[52]
9. افزون بر اين، دريافت بشارتهاي فرشتگان الهي، پيروزي، رستگاري و محبت الهي نيز از آثار استقامت است كه از آيات قرآني استفاده ميشود.
در قرآن كريم براى بيان جايگاه و اهميت استقامت و تربيت آدميان بر اين اساس، در پنجاه آيه به صبر و پايداري توصيه و تشويق شده و انسانهاى صابر، محبوب حق معرفى شدهاند و نتايج و آثار شگفت آن نيز يادآورى شده است.[53] از جمله این موارد میتوان به آیات سورههای: رعد، آيه 24؛[54] نحل، آيه 96[55] و سجده، آيه 26[56] اشاره کرد. قرآن كريم همچنين شرط نصرت و پيروزى را صبر و استقامت معرفى مىكند.[57]
علاوه بر قرآن، در روايات دینی در منزلت كساني که استقامت ایماني داشته باشند، آمده است:
«يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَوْ أَنَّ شِيعَتَنَا اسْتَقَامُوا لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ لَأَظَلَّهُمُ الْغَمَامُ وَ لَأَشْرَقُوا نَهَاراً وَ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَمَا سَأَلُوا اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُم؛[58] اى پسر جندب، اگر شيعيان ما استقامت بورزند، فرشتگان با آنان مصافحه مى كنند و [به هنگام آفتاب] ابرها بر سرشان سايه مى اندازند و روزهايشان آفتابي ميشود (يعني باران نيز شب مي بارد تا روز آنها آفتابي باشد) و از بالاى سر و زير پا برايشان روزى مى فرستد و هيچ درخواستى از خدا نمى كنند، مگر اينكه به آنها عطا مى كند.»
در روايت ديگري آمده است: «وَ لَوْ أَنَّ شيعَتَنا اسْتَقامُوا لأَسمَعتهُم مَنطِقَ الطير.»[59]
امام صادق(ع) فرموده: «إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ لَمْ يَزَالُوا مُنْذُ كَانُوا فِي شِدَّةٍ أَمَا إِنَّ ذَلِكَ إِلَى مُدَّةٍ قَلِيلَةٍ وَ عَافِيَةٍ طَوِيلَةٍ؛[60] اهل حق، پيوسته در سختى بودهاند؛ امّا بدان كه سختى، مدتى كوتاه دارد و عاقبت كار، با آسايش طولانى همراه است.»
عوامل استقامت
استقامت نيز مانند هر مسأله ديگري، ممكن است عوامل و موانعي داشته باشد. عواملي مانند: ياد خداي تعالي،[61] يادآوري پاداش استقامت و پايداري در جهاد با دشمنان،[62] مژده به بهشت از سوي فرشتگان،[63] يادآوري امدادهاي الهي مانند آنچه در جنگ بدر و حنين اتفاق افتاد،[64] ايمان[65] و توكل به خداي تعالي،[66] شبزندهداري،[67] دعا و نيايش، آگاهي و بصيرت و نيز توجه و تمسك به قرآن كريم، موجب استقامت مؤمنان شود. در اين ميان، شايد عامل بصيرت از ارزش و اهميت بيشتري برخوردار باشد و به همين دليل، در روايات آمده است: «لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ؛ پرچم دين را نميتواند حمل كند و اين بار سنگين را به دوش بكشد، مگر كسي كه همراه استقامت ايماني، بصيرت ديني را هم داشته باشد.»
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
* عضو هيئت علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[1]. طیب، سيد عبد الحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران: انتشارات اسلام، 1378ش، ج 1، ص 118.
[2]. سوره انعام، آیه 153.
[3]. سوره بقره، آيه 214؛ سوره آل عمران، آيه 139و 144؛ سوره انفال، آيه 15و 45.
[4]. سوره هود، آيه 112.
[5]. از جمله اين آيات ميتوان به سورههاي: سوره فصّلت، آيه 30؛ سوره احقاف، آيه 13؛ بقره، آيه 251؛ سوره آل عمران، آيه 146 و 148؛ سوره انفال، آيه 45؛ سوره صف، آيه 4؛ سوره ممتحنه، آيه 4؛ سوره يونس، آيه 71؛ سوره يوسف، آيه 23، 25 و 32؛ سوره ابراهيم، آيه 27 و سوره نحل، آيه 102 اشاره كرد.
[6]. در این آیه، به دليل منزلت و مقام رسول خدا(ص)، آن حضرت را جداگانه نام برد؛ ولی مقصود از توبه در این آیه، اصل ایمان آوردن است که امر به استقامت در راه ایمان شده است.
[7]. سوره شوری، آیه 15.
[8]. محمد بن عبدالله، ابن سيد الناس، بینا، بیتا، ج 1، ص 132.
[9]. براى نمونه، ر.ك: ابن هشام، السیرة النبویة: به كوشش محمد محيي الدين، مصر: مكتبة محمد علي، 1383ق، ج 1، ص 16 و 17؛ سوره يس، آیه 30.
[10]. طبرسي، إعلام الورى، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اوّل، 1417ق، ج 1، ص53؛ هاشم معروف، سيرة المصطفى، بيروت: دار التعارف، 1416ق، ص 199.
[11]. اربلي، كشف الغمة، تبريز: مكتبة بنىهاشمى، 1381ش، ج 1، ص 387.
[12]. در جريان انقلاب اسلامي، استقامت مردم غيور قم و ساير شهرها بود كه خداوند متعال پيروزي را نصيب آنان كرد. امروز نيز استقامت حزب الله لبنان و شيعيان بحرين، نمونههاي بارز استقامت در راه دين به شمار ميروند.
[13]. مكارم شيرازي، ناصر، الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، قم: مدرسه امام علي بن ابيطالب(ع)، 1421ق، ج 6، ص452.
[14]. «وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْت.»
[15]. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ.»
[16]. «فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم.»
[17]. «فَاستَقیموا اِلَیهِ.»
[18]. دلشاد تهرانى، مصطفى، سيره نبوى «منطق عملى»، تهران: انتشارات دریا، 1385ش، ج 1، ص 722.
[19]. خميني، روح الله، چهل حديث، قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1، ص 172.
[20]. شوكاني، محمد بن على، فتح القدير، دار الكتب العلمیة، ج 2، ص 532؛ طباطبايي، سید محمدحسين، تفسير الميزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعة المدرسين، 1412ق، ج 11، ص 66؛ محمدی ريشهري، محمد، ميزان الحكمة، قم: دار الحديث، 1416ق، ج 3، ص 2642.
[21]. دلشاد تهرانی، مصطفی، سيره نبوى «منطق عملى»، پيشين، ج 1، ص722.
[22]. محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمة، پیشین، ج 3، ص 2642.
[23]. بخاري، التاريخ الكبير، تركيا: المكتبة الإسلامية، ج 8، ص426.
[24]. مكارم شيرازي، ناصر، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، پیشین، ج 7، ص80 – 82.
[25]. حلبي، علي بن برهان الدين، السیرة الحلبیة، بيروت: دار احياء التراث العربى، ج 1، ص 337.
[26]. طبري، تاريخ الطبري، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت: دار احياء التراث العربي، ج 2، ص343؛ ابن كثير، البداية و النهاية، به كوشش علي محمد و عادل احمد، بيروت: دار الكتب العلمية، 1418ق، ج 3، ص 97.
[27]. واقدي، المغازي، به كوشش مارسدن جونس، بيروت: اعلمي، 1409ق، ج 2، ص 444.
[28]. كوفي، فرات بن ابراهيم، تفسیر فرات، تحقيق محمد الكاظم، تهران: وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1410ق، ص 481.
[29]. ابن حبان، محمد، تاريخ الصحابه، تحقيق بوران الضناوى، بيروت: دار الكتب العلمية، ص 169.
[30]. ابن عبدالبر، ابوعمرو یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دار الجیل، چاپ اوّل، 1412ق/ 1992م، ج 1، ص 242.
[31]. مرزوقى، احمد بن محمد، كتاب الازمنة والامكنة، بيروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ص520.
[32]. ذهبي، تاريخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، 1412ق، ج 1، ص 188؛ صالحي شامي، سبل الهدى، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، بيروت: دار الكتب العلمية، چاپ اوّل، 1414ق، ج 2، ص 363.
[33]. آیه 41 سوره نحل، به جهت این استقامت مهاجران نازل شد و به آنان وعده بهشت داد.
[34]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، پيشين، ج 1، ص380.
[35]. جهت اطلاع از خیانت بنی قریظه، براي نمونه ر.ك: ابن سعد، طبقات ا لكبري، ج 2، ص 57.
[36]. سوره كهف، آیه 6.
[37]. سوره طه، آیه 2.
[38]. بلاذری، انساب الأشراف، پیشین، ج 1، ص 230.
[39]. همان، ص 176.
[40]. مقريزي، امتاع الأسماع، به کوشش محمد عبد الحميد، بيروت: دار الكتب العلمية، 1420ق، ج 9، ص 108.
[41]. همان.
[42]. ابن اثير، علي بن محمد الجزري، اسد الغابة، بيروت: دار الفكر، 1409ق، ج 1، ص 243.
[43]. ابن قتيبه، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1992م، ص177.
[44]. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت: دار صادر، 1415ق، ج 2، ص 28؛ سهيلي، التعريف والاعلام، به كوشش محمد علي، طرابلس: كلية الدعوة الاسلامية، 1401ق، ص 172.
[45]. بلاذری، انساب الاشراف، پيشين، ج 1، ص 221-222.
[46]. ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار احياء الكتب العربية، 1378، ج 14، ص 84.
[47]. صدوق، معاني الأخبار، تحقيق علي أكبر الغفاري، قم: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، 1379ق/ 1338ش، ص260.
[48]. سوره فصلت، آيه 30: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ... .»
[49]. كوفي، تفسير فرات، پيشين، ص 509.
[50]. سوره فصلت، آيه 30: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا.»
[51]. سوره جن، آيه 16: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً.»
[52]. سوره فصلت، آيه 30: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.»
[53]. دلشاد تهرانی، سيره نبوى «منطق عملى»، پيشين، ج 1، ص 671.
[54]. «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.»
[55]. «وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.»
[56]. «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا.»
[57]. سوره انفال، آيه 5: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا.»
[58]. حراني، تحف العقول، به كوشش علی اکبر غفاري، قم: نشر اسلامي، 1404ق، ص 302.
[59]. ابن حمزه طوسي، محمد بن علي، الثاقب في المناقب، تصحیح علوان، نبيل رضا، قم: انصاريان، 1919م، ص 177.
[60]. كليني، الكافي، تصحیح على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1407ق، ج 2، ص 255.
[61]. سوره انفال، آيه 45: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا و اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً.»
[62]. سوره آل عمران، آيه 146.
[63]. سوره فصلت، آيه 30.
[64]. سوره انفال، آيه 11.
[65]. سوره آل عمران، آيه 139.
[66]. سوره آل عمران، آيه 122.
[67]. سوره مزمل، آيه 5-10.