بررسی حقیقت ذکر در قرآن و مقام ذاکرین / ارتباط بحث ذکر با نور رسول الله(ص)
متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام ماه صفر سال 93 به تاریخ 11 آذرماه 93 در هیاتی در قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه که در باب ذکر و مقام ذاکرین است با استفاده از آیاتی از قرآن که در آن ها دستور به ذکر داده شده است به بیان مقام ذکر و کیفیت ذکر خدای متعال پرداختند و اظهار داشتند که اگر دوام ذکر در انسان ایجاد شود، خدا هم از انسان یاد می کند و شامل ذکر الهی می شود و اینجاست که او را به مقام نفس مطمئنه می رساند«الا بذکرالله تطمئن القلوب». ایشان در ادامه با استناد به روایتی فرمودند که اصل ذکر وجود مقدس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم هستند و توجه و یاد خدا نسبت به بنده یعنی نوری از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله را به قلب مؤمن می تاباند و او را از وادی ظلمات به سمت وادی نور که همان وادی ذکرالله و ولایت الله است، بالا می برد. ایشان در پایان مقام انابه را نتیجه مقام نفس مطمئنه دانستند.
دستور به ذکر در قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. الصلوة و السلام علی سیدنا و مولانا حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد(ص) و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین. سیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم أجمعین. در قرآن می فرماید: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ، الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/27-28) یکی از دستوراتی که در قرآن مجید و در روایات اهلبیت علیهم السلام تأکید فراوانی بر آن شده و جزء ارکان سیر معنوی انسان هم هست، ذکر و یاد خدای متعال است که به انحاء مختلف در قرآن، دعوت به این ذکر شده ایم. گاهی دستور به ذکر داده شده، گاهی آثار ذکر بیان شده، گاهی کیفیت ذکر را دستور داده که چطور ذکر بگویید و گاهی مقامات ذاکرین را بیان کرده است. نظر بزرگان علمای اخلاق را هم ملاحظه فرموده اید که معتقدند یکی از مهم ترین اموری که ما را در سیر معنوی خودمان کمک می کند، مداومت بر ذکر خدای متعال و دوام ذکر هست که گاهی اوقات در قرآن تعبیر به ذکر کثیر شده است.
نحوه دستور قرآن به ذکر را ملاحظه فرموده اید که گاهی می فرماید «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لاَ تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ» (اعراف/205)؛ پروردگار خودتان را یاد کنید، ربِّتان را، کسی که به تعبیر قرآن خالق و هادی شماست، شما را آفریده و لحظه به لحظه هدایتتان می کند «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»(طه/50)؛ آن پروردگاری که شما را آفریده و دائم در مسیر هدایت شماست و شما را هدایت می کند، او را یاد کنید.
در این آیه می فرماید پروردگار خود را در درون خودت با حالت تضرع و خوف یاد کن. نحوه توجه به رب را هم توضیح داده و می گوید حالت توجه تان باید حالت تضرع و خوف باشد و به تعبیر فارسی بدون سر و صدا، بدون جهر، قول جهری لازم نیست. ذکر، ذکر نفسانی در صبحگاهان و شامگاهان باشد و از غافلین نباشید. این یک نوع دستور به ذکر است که ذکر باطنی است. چون می دانید ذکر مقاماتی دارد؛ یکی ذکر زبانی است تا به ذکر قلبی و توجه به اسماء حسنای الهی در باطن می رسد که یکی از آن ها اسم رب است. توجه به رب خودتان داشته باشید و کیفیت ذکرتان هم با حالت «تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ» باشد که این ذکر آثار و برکاتی دارد.
برکات و آثار ذکر در قرآن
برکت و آثاری هم که برای ذکر در آیه بعد بیان شده چند چیز است که می فرماید که «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»(اعراف/206) اولین اثر ذکر این است که اگر کسی مداومت بر ذکر رب داشت و ذکرش هم همراه با تضرع و خوف بود، مقام عندالرب پیدا می کند. مقام عندالرب این است که خدای متعال از ما به ما نزدیکتر است، رب ما از خود ما به ما نزدیکتر است و اگر دوری هم هست، ما از پروردگارمان دور هستیم. پس اگر اهل ذکر شدید، خدای متعال حجاب بین شما و خودش را برمی دارد و مقام عندالرب پیدا می کنید. همین طوری که شهدا مقام عندالرب دارند «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(آل عمران/169). کسانی که به شهادت می رسند، مقام حیات طیبه پیدا می کنند و این انسان هایی که به حیات طیبه رسیدند، عندالرب هم هستند. اثری هم که در این آیه شریفه برای این ذکر خاص یعنی مداومت بر ذکر رب، آن هم مداومت ذکر باطنی، آن هم همراه با خوف و تضرع هست همین مقام است.
البته دوام کلی هم در این ذکر نیست «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»؛ ذکر، ذکر صبحگاهان و شامگاهان است و این غیر از مداومت کلی است؛ زیرا مداومت کلی از این بیشتر است مگر اینکه کسی «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ» را یک تعبیر کنایی بگیرد و بگوید یعنی همیشه، صبح و شام این کار را بکنید و مداومت داشته باشید ولی ظاهر آیه این نیست. ظاهر آیه این است که صبحگاهان و شامگاهان یک ذکری داشته باشید، توجه به پروردگار خودتان داشته باشید و این توجه، توجه پنهانی و همراه با خوف و تضرع باشد و از این ذکر، غفلت نکنید «وَ لاَ تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ» و آن را از دست ندهید و اگر این ذکر را از دست ندادید نتیجه اش این است که «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»؛ آن هایی که در نزد پروردگار تو هستند و مقام عندالرب دارند، استکبار از عبادت پروردگار از آن ها برداشته می شود.
بنابراین اولین اثر این ذکر خاصی که در آیه دستور داده شده مقام عندالرب است که انسان در محضر پروردگار قرار می گیرد یعنی او با ما هست و ما دور هستیم که این دوری و حجاب برداشته می شود و انسان عندالرب قرار می گیرد و حضور پروردگار خودش را احساس و درک می کند و به رؤیت باطنی می رسد. رب خودش را حاضر می بیند و بعد می شود «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ». این مقام عندالرب یعنی مقامی که انسان حضور حضرت حق را مشاهده باطنی می کند و در محضر حضرت حق قرار می گیرد. عندالرب، مقام بالایی هم هست و غیر از این است که خدا به ما نزدیک است، بله همه ما در قرب خدای متعال هستیم اما ما از خدا دور هستیم و اگر کسی این ذکر را انجام داد نتیجه اش این است که او هم به خدا نزدیک می شود و موانعی که مانع درک حضور و احاطه پروردگار هست، برداشته می شود.
وقتی به مقام عندالرب رسید چند اثر دارد یکی اینکه که استکبار عبادت خدای متعال از انسان برداشته می شود. بندگی در واقع باطنش این است که انسان در مقابل خدای متعال استکبار نکند. حضرت حق صاحب کبریایی است و ما هم باید تواضع و خشوع محض در مقابل او داشته باشیم. ما حقیقتا بخواهیم یا نخواهیم ذلیل هستیم. این تعبیر سیدالشهداء علیه السلام را در دعای عرفه مکرر شنیده و خوانده اید که «كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي»، خدای متعال ما را مرتکز در مقام ذل کرده و بخواهیم یا نخواهیم عبد و تحت فرمان او هستیم. ما همه جوره تحت تصرف خدای متعال هستیم و به هیچ وجه نمی توانیم جلوی نفوذ پروردگار در خودمان را بگیریم، عبد مطلق هستیم. منتها گاهی انسان استکبار می کند؛ استکبار یعنی کبریایی برای خودش دست و پا می کند و می خواهد در مقابل خدای متعال برای خودش حساب و کتاب باز کند. این حساب و کتاب باز کردن، خود را دیدن و از مقام خشوع محض بیرون آمدن نیز اگر انسان اهل ذکر شود و دستور ذکر را رعایت کند از او برداشته می شود، استکبار انسان در مقابل خدای متعال برداشته می شود. بنابراین به مقام بندگی و تواضع و خشوع در مقابل خدای متعال می رسد. کنه عبادت همین است که انسان آن مقام کبریایی حضرت حق را درک کند و ندار بودن و ذلیل بودن خودش در مقابل کبریای الهی را هم درک کند که در این صورت حالت خشوع و خضوع به انسان دست می دهد. غفلت مانع این حالت بندگی و خضوع می شود و انسان را به استکبار می رساند و کم کم احساس می کند که خودش ملک و ملکی دارد لذا حساب و کتاب برای خودش باز می کند. هر نوع حساب و کتاب برای خود باز کردن در مقابل خدای متعال، استکبار بر خداست. حتی اگر این حساب و کتابی که ما برای خودمان باز می کنیم، برگردد به اینکه خدای متعال چیزی به ما داده و در مقابل خدای متعال روی آن حساب کنیم.
خدای متعال وقتی داستان استکبار شیطان را توضیح می دهد، شیطان به خدا نمی گوید من خودم دارای چیزی هستم، عرضه می دارد «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ»(الأعراف/152)؛ تو مرا از آتش خلق کردی. بالاخره تو خالق هستی و من مخلوق ولی تو مرا از آتش خلق کردی و آتش احترام دارد به آتش که نمی گویند در مقابل گل سجده کن. استکبار یعنی همین یعنی بالاخره برای خودش در عرض خدای متعال حساب و کتاب باز می کند. درست است خدای متعال مرا آفریده است ولی بالاخره به من عقل داده که این عقل حساب و کتاب دارد و هر چه که گفت، نمی شود قبول کرد، اینکه باید حرف خدا را در این ترازوی عقل بگذاری، استکبار می شود. هیچ چیزی که خدای متعال به ما داده در عرض خدای متعال احترام ندارد. هر چه خدای متعال می گوید باید پذیرفت. بنده یعنی آن کسی که در مقابل خدای متعال خشوع مطلق دارد، هیچ چیزی را از امکانات خودش نه از خود می بیند و نه اینکه در عرض خدای متعال روی آن حساب می کند. غفلت موجب می شود که انسان وقتی از خدا غافل شد و عظمت کبریایی او را ندید کم کم برای خود حساب باز می کند و خود آدم برای خودش کسی می شود. روی خودش، توانایی هایش، قدرت، ثروت، جوانی، آبرو، شهرت و نشست و برخاست هایی که برایش می شود، حساب باز می کند و وقتی روی این ها حساب باز کرد، قطعا به استکبار در مقابل خدای متعال می رسد. استکبار اصلا یعنی همین یعنی آدمی که از محضر پروردگار به خودش نگاه نمی کند، از پروردگار خودش غافل می شود و حضور او را احساس نمی کند، کم کم برای خودش دستگاه باز می کند و وقتی دستگاه باز کرد، دیگر نمی تواند بندگی کند.
به خاطر دارید که در آن روایت عنوان بصری، وقتی گفت: آقا آمده ام علم استفاده کنم. حضرت فرمودند: علم، آن چیزی که به دنبالش هستی، سر و صدایی نیست، قیل و قال و بحث های کتاب نیست. آنچه تو دنبالش هستی و سر پیری آمدی علم و نورانیت است که خدای متعال باید به قلبت عطا کند. آن هم برای کسانی است که خدای متعال می خواهد هدایتشان کند. علم؛ طریق هدایت و نورانیت باطن است. این را هم به هر کسی نمی دهند «وَلكِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا...»(شورى/52). باید عبد شوی تا ما به تو علم بدهیم، ما امانت دار علم هستیم ولی این را به هر کسی نمی دهیم، امانتی است که به عبادالله می دهیم، برو بنده شو ما هستیم. آدرس را درست آمدی ولی برو بنده شو و بعد بیا. مقدمات در تو آماده نیست. بندگی چیست؟ حضرت فرمودند: اول رکنش، خلع مالکیت است. اینکه خودت را مالک هیچ چیزی نبینی.
آدمی که عندالرب قرار می گیرد، اهل ذکر می شود و با حالت تضرع و خوف در هر صبح و شام، پروردگار خودش را یاد می کند و به جایی می رسد که کم کم حضور ربوبیت او را در عالم درک می کند. وقتی حضور رب را دید، دیگر نمی تواند برای خودش حساب باز کند و می فهمد که اگر تو هستی چون او هست. این به عکس آدمی است که غافل است، آدمی که از خدای متعال غافل است به دنبال خدا می گردد و خیلی که می خواهد حرکتی بکند این است که می خواهد برهانی بیاورد که بگوید خدا هست. حالا چطور برهان می آورد؟ می گوید: من هستم، من که بالاخره نبودم و خالق دارم، می خواهد از راه خودش به خدا برسد. ولی وقتی که به مقام عندالرب رسیدی، می بینی چون او هست تو هستی و حضور او موجب وجود توست والا اگر او حاضر نباشد تو نیستی، اصلا تو کی هستی.
لذا اگر انسان به محضر پروردگارش رسید، استکبارش برداشته می شود و هیچ چیز برای او باقی نمی ماند. انسان تا آن کبریایی حضرت حق را ندیده، ممکن است برای خودش حساب و کتاب باز کند ولی وقتی آن کبریایی را دید، می فهمد هیچ چیز در عرض آن نیست و به حالت خشوع و بندگی می رسد که این خاصیت ذکر است. این خاصیت چگونه پیدا می شود؟ ما گاهی دنبال راه هایی می گردیم که خودمان مثلا بفهمیم که حالا چطور این اتفاق می افتد؟ نه لزومی ندارد که آدم بفهمد. می گوید شما اهل این ذکر باشید و اگر از این ذکر غفلت نکردید، مقام عندالرب حاصل می شود و وقتی در محضر پروردگارتان قرار گرفتید، خاصیت محضر پروردگار بودن این است که دیگر استکبار انسان برداشته می شود و در مقام بندگی خدای متعال استکبار نمی کند.
اگر انسان واقعا به این نقطه برسد، احساس کند که ما هر چه داریم از اوست «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(فاطر/15)، این حالت، حالت خشوع می آورد و غفلت از این افتقار انسان است که موجب می شود انسان از مقام بندگی خارج شود. هر گونه ترک بندگی ریشه اش در استکبار است و آن چیزی که استکبارسوز است، مداومت در ذکر است. اگر کسی ذکر رب را به این کیفیت داشت این استکبارسوز است، مقام عندالرب حجاب ها را کنار می زند و ربوبیت حضرت حق را می بیند. اول خاصیت ربوبیت حضرت حق این است که دیگر برای خودت حساب و کتاب باز نمی کنی. کسی که آن ملک وسیع حضرت حق را می بیند، می بیند در این ملک هیچ کس هیچ چیزی ندارد و وقتی به اینجا رسید، مقام خشوع در انسان پیدا می شود.
«وَ يُسَبِّحُونَهُ»؛ اثر دوم ذکر، رسیدن به مقام مداومت در تسبیح است. مداومت در ذکر، حالت تسبیح در انسان ایجاد می کند. تسبیح یعنی دائما به جلال و جمال او توجه می کند و هیچ نقصی در او نمی بیند. به هر جلوه ای از صنع و فعل او که رجوع می کند، می بیند این زیباست و او را تسبیح می کند. من مثال بزنم کسی که عندالرب است مثل حضرت زینب سلام الله علیها می شود. وقتی در گودی قتلگاه هم می رود و توجه به صنع پروردگار می کند، می فرماید «ما رأیت الا جمیلا» در صنع او زیبایی می بیند نه اینکه در کار دشمن، زیبایی است و آن سخن دیگری است ولی در صنع او زیبایی می بیند دیگر شما بالاتر از اینکه مساله ندارید.
ما همین که مریض می شویم، شروع می کنیم عیب را گردن خدا انداختن. خدا نکند یک هفته هم دعا کنیم و خدای متعال مصلحت نداند که فعلا اجابت کند. یکی دو سال دعا کنیم و خدای متعال مصلحت نداند که دعایمان را اجابت کند یا یک خواسته ای داریم و سر خواسته مان با خدا دعوا می کنیم و بعد عیب را گردن خدا می اندازیم و بعد از خدا فاصله می گیریم، این ریشه اش در غفلت است؛ آدمی که غافل است حضور پروردگار را درک نمی کند و نمی تواند او را تسبیح کند. ببینید ما لااقل یک چیزهایی داریم که مطابق خواسته مان پیش می رود و اگر مطابق خواسته مان نبود، نمی توانیم تسبیح کنیم. حتی زیبایی های کار خدا را هم که می بینیم، نمی توانیم تسبیح کنیم. شیطان کار ما را به جایی می رساند که در اثر غفلت، یک موقع می بینی آدم زیبایی ها را تسبیح می کند ولی به مشکلات که می رسد، فقر و جنگ ها و زلزله را که می بیند آن وقت شروع می کند زبان به اعتراض باز کردن. اگر خدایی نکرده انسان با شیطان همراه شد شیطان کاری می کند که آدم وقتی زیبایی های کار خدا را هم که می بیند دیگر نمی تواند خدا را تسبیح کند. حتی اگر به یک گل زیبا که خدا آفریده نگاه می کند به زیبایی گل حسادت می ورزد که چرا به این دادی و به من ندادی؟ حتی جمال پیامبرصلی الله علیه وآله را که می بیند، شروع می کند با خدای متعال دعوا کردن که خدایا چرا این جمال را به من ندادی؟ نمی تواند تسبیح کند. به هر نحوی جمال ببیند یک عیبی در آن پیدا می کند، جلال ببیند عیب دیگری در آن پیدا می کند، یکجا که قهر خداست یک جور خدا را متهم می کند، یکجا که لطف و نعمت و جمال خداست جور دیگری متهم می کند. حتی در مورد نعمت هایی که به خودش هم داده باز خدا را متهم می کند که چرا کم دادی، چرا این طوری دادی، چرا آن طوری دادی. یعنی حد ندارد نه این طرفش حد دارد نه آن طرفش. این طرفش اگر انسان به غفلت و به استکبار رسید اولا بین من و خدا حجاب می آورد و حجاب استکبار از خضوع می آورد و بعد هم نارضایی نسبت به پروردگار می آورد. آدمی که در مقام عندالرب هست اول در مقابل نعمت، خدا را تسبیح می کند و شاکر و حامد می شود و بعد در مقابل بلا حامد می شود و بعد کم کم چشمش باز می شود و به او همه عالم را زیبا نشان می دهند. یک گل که سبز می شود خدا را حمد می کند، بعد کم کم چشمش باز می شود و صحنه های بالاتر را نشانش می دهند، ملکوت عالم را نشانش می دهند، خدا را حمد می کند. از آن بالاتر اولیاء خدا را نشان می دهند و خدا را بر ربوبیتش نسبت به اولیائش حمد می کند که خدایا چه پیغمبری آفریدی؟ چه کمالاتی به او دادی؟ چه جمالی به او دادی؟ همه اش مشغول تسبیح است. این طرف هم حد یقف ندارد اگر اهل غفلت شد، غفلت استکبار می آورد و بر همه چیز خدای متعال اشکال می گیرد. کار شیطان همین است و مهمترین کارش این است که بین ما و خدای متعال کدورت ایجاد کند و این حد یقف ندارد، کار را به عداوت می کشد و همه زیبایی های کار خدا را هم آدم زشتی می بیند. البته همه جای کار خدا زیباست ولی چنین کسی حتی خوشی هایش هم نمی تواند از زیبایی فعل خدا ببیند.
این دو طرف کار است این دوام ذکر خاصیتش این است که استکبار را از انسان برمی دارد و مقام تسبیح در انسان ایجاد می کند؛ یعنی خلاصه آدم یک موقع یک عیب را گردن خودش می گیرد من حاجتی دارم خدا نمی دهد، می گویم لابد اشکال در من هست و اصلا بیخود این حاجت را می خواهم، حاجتم ناروا است. خدای متعال در قرآن می فرماید «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ...»(مؤمنون/71)؛ اگر خدای متعال طبق میل شما عمل کند، همه زمین و زمان بهم می خورد. ما که میل هایمان حکیمانه نیست، حق را که نمی شود تابع احوال ما قرار داد. آدمی که به مقام تسبیح نرسیده، به مقام ذکر نرسیده، مقام عندالرب پیدا نکرده، دلش می خواهد همه چیز تابع میل من باشد. یک روز پای خدا صبر می کند، دو روز، ده روز و بعد کم کم می گوید من دیگر نماز نمی خوانم. این خاصیت غفلت از خدای متعال و استکبار نفس است که این هم کار شیطان است. شیطان تا عداوت ما را به عدوات کلی خدای متعال نرساند، دست بردار نیست و این به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام بیماری مسری شیطان است «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ»(1)
اگر آدم چیزی برای خودش در مقابل خدای متعال حساب کرد، خاصیتش این است که کم کم شیطان از همین پایگاه ورود می کند و بعد بر اساس این پایگاه آدم را به عداوت کلی با خدای متعال می رساند. کار خودش هم به اینجا رسید که عدوالله شد. ریشه اش هم این است که آدم شأنی برای خودش باز می کند که بالاخره مرا خلق کرده و حساب و کتاب دارد.
«وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»؛ اثر دیگر ذکر، رسیدن به مقام سجود است. صفت بعدی که خدای متعال برای ذاکرین ذکر می کند این است که به مقام سجود محض می رسند و دوام در سجده دارند.
توجه خدای متعال به بنده، پاداش ذکر و یاد خدا / بررسی ذکر کثیر
علاوه بر آیه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لاَ تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ»(اعراف/205) که دستور به ذکر داده و ذکر خاص را می گوید، آیه دیگری در باب ذکر هست که به گونه ای دیگر دستور به ذکر می دهد و می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»(بقرة/152)؛ حد ندارد و مزدش را می گوید، می فرماید اگر می خواهید من یاد شما باشم، شما هم یاد من باشید. این مزد، خودتان هستید مثل اینکه دیده اید که در روایت می گوید «الصَّلَاةُ خَيْرُ مَوْضُوعٍ، فَمَنْ شَاءَ اسْتَقَلَّ، وَ مَنْ شَاءَ اسْتَكْثَرَ»(2) اصلا بهتر از نماز ما عبادت و بندگی نداریم، می خواهید کم بخوانید، می خواهید زیاد بخوانید؛ بهتر از این ما چیزی نداریم. خدای متعال می فرماید که شما یاد من باشید، من یاد شما هستم. دیگر از این بالاتر که نمی شود، توجه خدای متعال به بنده، خدای متعال ما را زیر نظر خودش قرار بدهد و به همه ما توجه خاص کند. البته همه عالم مورد توجه خدای متعال هستند که فرمود: «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» (بقرة/255)، و نیز در روایت آمده است که: «يَا مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ ذَرَّةٌ فِي الْعَالَمِين»(3) یعنی هیچ ذره ای از چشم او پنهان نمی شود.
آن ذکر خاص، آن توجه و لطف خاص که می فرماید «اذکرونی اذکرکم» هر توجهی به من کنید یک توجهی به شما می کنم. اگر چه اصل ذکر ما هم از اوست و قبل از توجه ما، او توجه کرده «أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِينَ وَ أَنْتَ الْبَادِي بِالْنِّعَم قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ»(4) قبل از اینکه آن ها بخواهند، تو شروع کردی که آن ها دست به طلب می برند، خود طلب هم از توست و تو قبل از ذکر ذاکرین توجه به آن ها کردی که حالا آن ها توجه پیدا می کنند. ولی این ذکر که خودش لطف خداست یک توجه ای به دنبال دارد.
در بعضی آیات دیده اید طور دیگری دستور می دهند «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»(أحزاب/41)؛ اهل ذکر کثیر باشید. دیده اید بعضی از بزرگان در دستوراتشان همین دو رکن را می آورند. نمی خواهم، بگویم این کافی است ولی دو رکن مهم است یکی واجبات و محرمات، دیگری کثرت ذکر. می گویند واجبات و محرمات خدا را رعایت کنید و کثرت ذکر هم داشته باشید و برای کثرت ذکرتان برنامه ریزی کنید. «یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً، وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً»(احزاب/41-42)؛ خدای متعال را هر صبح و شام تسبیح کنید و بعد نتیجه اش این است که می فرماید «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...»(احزاب/43)؛ اگر شما اهل ذکر کثیر شدید خدا و ملائکه اش بر شما صلوات می فرستند و این صلوات شما را از وادی ظلمات به سمت نور بیرون می برد.
ذکر کثیر این است که امام صادق علیه السلام در آن حدیث فرمودند: خدای متعال برای عبادات حد قرار داده و مناسک خاص حدود دارند ولی برای ذکر حد قرار نداده است. وادی ظلمات و نور هم در قرآن روشن است یعنی محیط ولایتتان، محیط ولایت نورانی می شود. اگر کسی اهل ذکر کثیر شد، آدمی که اهل ذکر کثیر است به وادی نور می رسد؛ وادی نور وادی ولایت الله است، وادی ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، می رسید به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سیرتان با ایشان می شود. اگر اهل ذکر نبودید، ممکن است سیرتان با شیاطین باشد، آن ها هم در عالم سیر دارند. اگر کسی اهل ذکر کثیر شد خدای متعال با صلوات خودش او را به سمت وادی نور می برد، مستمرا شما را از وادی ظلمات به سمت وادی نور می برد که وادی نور، وادی ولایت الله و وادی ولایت اولیاء خداست.
انابه بالاترین مقام ذکر / خواست خدای متعال در هدایت و اضلال
آیه دیگر در این زمینه بخوانم، آیات در این زمینه خیلی زیاد هستند. این آیه که «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ»(رعد/27). کفار حرفشان این است می گویند اگر ما بخواهیم ایمان بیاوریم باید خدا آیه ای بفرستد و تا آیه ای نیاید که نمی شود ایمان بیاوریم. چرا خدا آیه و نشانه نفرستاده؟ با انبیاء قبل نشانه همراه می کرد، انبیاء قبل وقتی می آمدند ید بیضا داشتند، عصا داشتند، مرده را زنده می کردند، بگذریم که حضرت از این معجزات هم فراون داشتند. در خطبه قاصعه، امیرالمؤمنین علیه السلام در اواخر خطبه توضیح می دهند. همه این خطبه مقدمات آن آخر خطبه است. می گویند: آقا این ها آمدند محضر وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و از حضرت درخواست آیه کردند. گفتند: آقا به درخت بگو بیا. حضرت به درخت دستور دادند و درخت با یک سر و صدایی از جای خودش کنده شد و به محضر حضرت آمد. شاخ و برگ خودش را متواضعانه روی سر حضرت انداخت. این ها گفتند: این نشد، بگویید درخت برگردد به سر جای خودش و نصف درخت بماند و نصفش بیاید. حضرت هم این کار را کردند. گفتند: برگرد. نصف شد و آمد و باز شاخ و برگش را انداخت. این ها باز هم گفتند: نشد و سحر کردی. حالا اینکه بهانه بود.
قرآن می فرماید - این ها چون با آیات قبل مرتبط است باید توضیح داده شود که فقط همین قسمتش را می گویم - «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ..» بگو که شما دنبال هدایت هستید، هدایت دست خدا است. شما خیال می کنید خدای متعال طبق میل شما راه می رود؟ شما هر طوری دلتان خواست آیه بیاد؟ شما خدا هستید؟ خدای متعال هدایت می کند ولی همه را هدایت نمی کند، یک دسته خاص هستند. یک دسته ای را هم اضلال می کند «قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» خدای متعال هر که را بخواهد اضلال می کند احتیاج نیست که آیه بیاید حتی اگر آیه هم بیاید آیات عده ای را اضلال می کنند و عده ای را هدایت. نه اینکه خیال کنیم اگر مثلا به پیغمبر گفتند معجزه بیاور. معجزه آورد هدایت می شوند مگر در مورد قوم صالح نیست که به حضرت گفتند شما یک معجزه ای بیاور ما ایمان بیاوریم. فرمود خوب است از دل کوه برایتان شتر بیرون بیاورم؟ گفتند: بله. دعا کرد با سر و صدا روایات دارد از دل کوه شتری بیرون آمد با یک هیبت خاص مگر بعد ایمان آوردند؟
پس این طور نیست که خدای متعال وقتی می خواهد، هدایت کند و آیه که آمد همه هدایت می شوند؛ نه با همین آیات «يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي» مگر قرآن آیات خدا نیستند؟ «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ» (عنكبوت/49). فرمود که این ها حرفشان این است و خیال می کنند و بهانه جویی است. خدا هر که را بخواهد اضلال می کند اگر مشیت الهی که البته بر اساس حکمت است، تعلق گرفت، اضلال می کند. حتی خدا با آیاتش یک عده را هدایت می کند و این عده هستند که دیگر همه عالم برایشان آیه است و احتیاج به آیه خاص ندارند و دنبال آیه و معجزه نمی گردند. همه عالم برای این ها آیات هستند و با همه عالم به سوی خدا هدایت می شوند. به هر کجای عالم که نگاه می کند آیه هست. کسی هم که خدای متعال در مقام هدایتش نیست، قرآن هم برایش آیه نیست، امیرالمؤمنین علیه السلام هم برایش آیه نیست، اعظم آیات الهی هم برایش آیه نیستند. این طور نیست که اگر ما خیال کنیم همین که گفتیم خدایا معجزه کن و خدا معجزه کرد ما هم می گوییم خب و دیگر کار تمام می شود. همه عالم معجزات خلقت الهی است. چه کسی را هدایت می کند؟ «وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» یک عده را خدای متعال هدایت می کند، آن هایی که انابه به سوی خدای متعال دارند.
انابه را غیر از توبه معنا کرده اند؛ انابه چیزی است و توبه چیز دیگری است. خود انابه یکی از مقامات است و غیر از مقام توبه است. لذا انبیاء منیب بودند در قرآن درباره حضرت ابراهیم آمده «أَوَّاهٌ مُنِيبٌ»(هود/75) و درباره وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم آمده است: «إِلَيْهِ أُنِيبُ»(هود/88)
انابه به سوی خدای متعال غیر از توبه است؛ توبه رجوع است یعنی انسان از تعلقات خودش می کَند. استغفار، طلب مغفرت است که این یک مرحله است که استغفرالله یعنی انسان توجه به ذنب خودش می کند. استغفار؛ توجه به ذنوب است، توجه به رحمت و مغفرت اوست، تدارک اوست لذا از خدای متعال طلب مغفرت می کند که ذنوب مرا تدارک کند. ذنوب یعنی کارهای ما در عالم بی دنباله نیست ما یک نگاه می کنیم و خیال می کنیم که تمام شد یا یک حرف می زنیم و می گوییم تمام شد ولی این طور نیست. این اعمال ما در عالم دنباله دارد و دنباله هایش هم بعضی وقتها خیلی عجیب و غریب می شود. یک حرف می زنی که تبدیل می شود به یک فتنه و خدای متعال آن فتنه را پای آدم می نویسد، نمی شود بگویید من این حرف را پراندم، پراندنی نیست. یک جمله می گوید که دعوا راه می افتد خب آن دعوا را تا آخر کار پای تو می نویسند. این طور نیست اگر آدم یک جمله گفت بگوید من یک جمله گفتم این یک جمله یعنی چه؟ این یک جمله یک آتشی بپا کرده است.
استغفار یعنی اینکه آدم ذنوب خودش را می فهمد و می فهمد آقا این کارهایی که ما کردیم عالم را به فساد کشانده است و اگر بخواهند این بار50 سال، 70 سال عمر ما را، بیست سال عمر ما را روی دوش ما بیندازند اصلا یک ثانیه اش را هم نمی شود برداری. بعد از اینکه توجه پیدا می کند که حالا این بار روی دوش ما است، اینطور استغفار می کند و می رسد به اینکه یک خدایی است که آن خدای متعال غفار است و وقتی رسیدی به غفاریت او، آن وقت نوبت به استغفار می رسد که انسان رو به مغفرت او می آورد و طلب می کند که او جبران کند که این می شود استغفار. بعد از استغفار، مقام توبه است. توبه این است که حالا انسان دست و پای خودش را جمع کند و با همه قوا به سوی خدای متعال برگردد که مقام رفیعی است «وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ»(5) هم استغفار کلمة العلیین است و هم توبه مقام علیین است. این طور نیست که هر کسی بتواند توبه و رجوع داشته باشد، رجوع و هجرت از تعلقات به سوی خدای متعال می شود توبه. انابه مقام بالاتری است؛ انابه مقام انس با خدای متعال است که انسان مقام انس پیدا می کند و در مقام انس به آرامش در قرب الهی، به اطمینان به حضرت حق می رسد. خدای متعال در این آیه می فرماید که احتیاج به آن آیاتی که شما می گویید نیست، خدای متعال هدایت و اضلال می کند و با همان آیات است که هم هدایت می کند و هم اضلال. چه کسی را هدایت می کند؟ کسی که به سوی خدای متعال انابه کند، خدای متعال حالا هدایت خاصی برای منیبین دارد. منیبین چه کسانی هستند که خدای متعال هدایت خاص برایشان دارد؟ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) آن هایی که ایمان آوردند و قلبشان با ذکر الهی به مقام اطمینان رسیده است. انابه یک چنین مقامی است، انابه مقام اطمینان به ذکر است که قلبشان با ذکر الهی، قلب مطمئنه شده است. منیبین آن هایی هستند که به مقام اطمینان قلب رسیده اند. انابه یعنی مقام ذکری که در انسان حالت اطمینان و انس ایجاد می کند، انیس با خدای متعال هستند.
نبی اکرم صلی الله علیه وآله مصداق ذکرالله
روایات ذیل این آیه را ملاحظه فرموده اید که در تفسیر عیاشی نقل شده که حضرت فرمودند «(أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ) فقال: بمحمد عليه و آله السلام تطمئن القلوب- و هو ذكر الله و حجابه»(6) ذکرالله نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. پس یکی از مقامات ذاکرین که اهل ذکر هستند، مقام انابه است. اگر کسی به این مقام از ذکر رسید این مقام، مقام اطمینان نفس است. مقام اطمینان نفس چه مقامی است؟ مقامی است که قلب انسان مأنوس با خدای متعال می شود و ذکر الهی قلب انسان را فرا می گیرد. این ذکر الهی که اگر به قلب انسان رسید، قلب او قلبی مطمئن و آرام می شود، چیست؟ اینکه نبی اکرم صلی الله علیه وآله ذکرالله هستند یعنی چه؟ وجوهی در این باره هست که همه اش هم درست است. یک توجهی است که ما به خدای متعال پیدا می کنیم که خدای متعال را ذکر می کنیم، نماز می خوانیم، یاد خدا می کنیم که اگر خوب دقت کنید، وقتی ما یاد خدا می کنیم چه کار می کنیم؟ ما اگر یاد خدا می کنیم و نماز می خوانیم، داریم با یک الفاظی خدا را بندگی می کنیم، با یک افعال و حالاتی خدا را بندگی می کنیم، نماز ما همین است دیگر، چیزی بالاتر از این است؟ اذکاری را می گویم، یک افعالی را هم انجام می دهیم، رکوع و سجود می رویم و اگر خیلی نماز خوبی داشته باشیم یک حالاتی هم در قلب ما می گذرد، حالت خوف و حمد و رجا و حالت سجده و رکوع که این می شود عبادت ما و ما با اینها به خدا نزدیک می شویم که نماز یکی از بهترین ذکرهاست«وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي»(طه/14).
حالا بعضی را دیده اید که خیال می کنند اگر مثلا گفتی که در همه احوال واسطه در عبادت ما معصوم علیه السلام است «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ» این را نمی توانند، بفهمند و می گویند یعنی چه؟ ما خدا را مستقیم عبادت می کنیم. من از شما سؤال می کنم شما وقتی می خواهید عبادت کنید می توانید بدون کیفیت خدا را عبادت کنید؟ یعنی نه ذکری بگویید نه حالی در دلتان پیدا شود و نه فکری کنید و بعد بگویید من دارم خدا را عبادت می کنم، می شود؟ اما وقتی عبادت می کنیم حتما یک احوالی واسطه است، یک اقوالی واسطه است و یک قولی می گوییم، یک لفظی می گوییم و یک فعلی انجام می دهیم که اینها می شود واسطه توجه ما به خدای متعال و از این طریق به خدای متعال متوجه می شویم. حالا سؤال می کنم که این نوع توجه به خدا پیدا کردن اطمینان می آورد یا نه؟ اگر انسان به مقامی رسید که از طریق معصوم علیه السلام به خدا توجه پیدا کرد یعنی همه احوال و همه چیزش پر شد از معصوم علیه السلام، این حالت است که اطمینان می آورد یا نه این اذکار؟ یک معنای «تطمئن قلوبهم بذکر الله» این است یعنی رسیده به معصوم علیه السلام و از طریق ایشان به خدای متعال توجه می کند «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ»(7) درست است؟. اگر کسی می خواهد به خدا برسد از اینجا یعنی توجهی به معصوم علیه السلام پیدا کرده است که از طریق این توجه به خدای متعال متوجه می شود «نحن الصلاة في كتاب الله عز و جل، و نحن الزكاة، و نحن الصيام، و نحن الحج و...»(8) ما صلات هستیم، ما زکات هستیم یعنی اگر کسی می خواهد نماز حقیقی بخواند باید از طریق آن شأن امیرالمؤمنین علیه السلام، به آن نماز ایشان متوسل باشد و از آن طریق به خدا متوسل شود. بعضی می گویند این شرک است. خب چطور شما لفظ بگویید شرک نیست؟ حال خودتان را واسطه بین خودتان و خدا قرار دهید شرک نیست؟ آن حال عبادت امیرالمؤمنین علیه السلام بین من و خدا واسطه شود، می شود شرک؟ پس یک معنای «علی بذکر الله تطمئن القلوب» این است که انسان به مقامی از توجه برسد که طریق توجه اش به خدای متعال وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم باشد. این معنی «و هو ذكرالله و حجابه» است، «بنا عبدالله» یعنی هر کسی که می خواهد متذکر به خدای متعال شود، ذکر خدای متعال حقیقتا به این است که توجه به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در آن پیدا شود و از طریق توجه ایشان به خدای متعال توجه کند.
اگر در هر ذکری توجه به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و شأنی از شئون ایشان نبود، این ذکر نیست. لذا اگر کسی می خواهد به مقام ذکر برسد باید وارد وادی ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شود. همینی که در آیه نور مکرر خوانده و داستانش را شنیده اید که همه هدایت خدای متعال در همه مقامات توحید که یکی از آن ها مقام اطمینان است به این است که انسان با نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سیر کند که این سیر در آیه نور توضیح داده شده است. با اهل بیت سیر کند، آغاز سیر این است که رکعا و سجدا وارد بیوت اهل بیت شود «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ(نور/36) نور الهی در نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم متمسک شده و در خانه هایی آمده که اگر وارد این خانه ها شدید، اجازه رفعت و بالا رفتن در مقامات توحیدی و ذکر اسم الهی در این خانه ها ممکن است و ما از طریق اسماءالهی به خدا نزدیک می شویم.
ما وقتی می خواهیم خدا را بپرستیم الفاظ را واسطه قرار می دهیم، الفاظ همان اسماء هستند می گوییم یاالله یارحمان اینها اسماء خدا هستند و از طریق این اسم ها به خدا نزدیک می شویم. یارحمان که می گوییم توجهی در ما پیدا می شود، همینطور که ما اسمائی داریم که این اسماء مکتوب و ملفوظ هستند و معانی هستند، یک اسماء حقیقی هم داریم که اهل بیت علیهم السلام هستند. اگر کسی به آن اسم رسید و توانست از طریق آن اسم، خدا را یاد کند آن ذکر حقیقی است. اینکه ذکر، نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است یعنی این. اگر کسی می خواهد متوجه خدا شود، حقیقت ذکر از طریق توجه به اسماءالله واقع می شود. اگر کسی به اسماء نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام معرفت پیدا کرد از طریق آن ها حالا متوجه به خدا می شود و این ذکر اطمینان قلب می آورد والا تا به آنجا نرسیدی ذکرت اطمینان قلب نمی آورد. منیب آن کسی است که انبه دارد و انابه به سوی خدا و انس با خدای متعال از طریق توجه به اهل بیت علیهم السلام پیدا می شود.
اینکه نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ذکرالله هستند، معنای دیگری نیز دارد. «علی بذکرالله تطمئن القلوب»، «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»(بقرة/152) یعنی شما خدا را یاد می کنید و خدای متعال نیز یاد شما می کند. حال ذکر خدا نسبت به شما چیست؟ خدای متعال وقتی می خواهد توجه به انسان کند چگونه توجه می کند؟ توجه خدای متعال به ما از طریق اسمائش است، از طریق رحمتش است، از طریق حیاتش و قدرتش است که به ما توجه پیدا می کند. همه اسماءالهی در وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خلاصه می شود و ایشان اسم اعظم اعظم هستند. بنابراین خدای متعال به هر بنده ای که بخواهد توجه کند از طریق ایشان توجه می کند. اگر وجود شما مورد توجه نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرار گرفت معنایش چیست؟ اگر نور نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در قلب شما ظاهر شد، حضرت مثل نور خدا است و اگر این نور در قلب شما ظاهر شد معنایش این است که ذکر الهی در وجود شما حاصل شده است. قلب وقتی نورانی به نور معصوم علیه السلام شد، این قلب مورد توجه خدا قرار گرفته و این قلب، قلب آرامی است. یعنی چه در مقام توجه ما به خدای متعال که باید توجه به اسماءالله پیدا کنیم و از طریق اسماءالله متوجه خدای متعال شویم که منتها یک موقع اسم لفظی است و یک موقع اسم حقیقی و معصوم علیه السلام است و چه خدای متعال بخواهد به ما توجه کند که خدای متعال توجه اش به ما به این است که نور نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در قلب ما ظاهر می شود، اگر کسی به این جا رسید، هدایت می شود.
منیب آن کسی است که «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»)رعد/28). اگر کسی به مقام اطمینان به ذکر رسید آن وقت خدای متعال هدایت های بعدی را برای او نازل می کند. این آیه باز هم جای بحث دارد ولی اجمالش این است که یکی از مقامات ذاکرین، مقام انابه است. مقام انابه مقامی است که انسان به مقام اطمینان به ذکر می رسد و با توجه به حضرت حق آرامش پیدا می کند و ذکر او را به مقام اطمینان نفس می رساند، به مقام انس می رسد.
ظاهر آیه این است که این مقام وقتی پیدا می شود که توجه به خدای متعال کم کم در انسان مقام انس ایجاد می کند. اگر به حدی از ذکر رسیدید که به مقام انس و به مقام اطمینان رسیدید، منیب می شوید. انسان مطمئن به ذکر می شود و تا مؤمن هم نشود اینطور نیست. اول مقام ایمان است بعد مقام ذکر است این ذکر اگر به مقام انس و اطمینان رسید انسان می شود منیب. منیب و صاحب انابه آن کسی است که اینطوری ذاکر است.
باطن آیه هم این است که منیب آن کسی است که ایمان به اهل بیت علیهم السلام دارد و به مقام ایمان رسیده و به وادی ایمان ورود کرده و بعد از ورود به وادی ایمان از طریق اهل بیت علیهم السلام متوجه به خدای متعال می شود، این به مقام اطمینان می رسد. این همانی است که اگر کس در این خانه وارد شد ورود به این خانه می شود ایمان. کسی که وارد خانه اهل بیت علیهم السلام نمی شود، مؤمن نیست. کسی که به ولایت نرسیده مؤمن نیست. وقتی که رسیدید به آنجا آن وقت نوبت می رسد به اینکه در این خانه باید به ذکر اسم برسید. اسماءالله در این خانه نازل شده اسماءالله اهل بیت علیهم السلام هستند. اگر کسی متوجه آن اسماء الهی شد و در این خانه ها رفت و متوجه اسماءالهی شد این می شود مقام اطمینان نفس. از این بالاتر این است که حالا اگر ما توجه به اسماء الهی کردیم انوار الهی در قلب ما جاری شود. از آن طرف خورشید نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام در دل ما طلوع کند و قلب ما نورانی به نور آن ها شود که این می شود مقام اطمینان نفس و مقام انابه است.
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة/ ص 288.
(2) بحارالانوار /ج79/ص309.
(3) البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص: 411 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 397
(4) فرازی از دعای عرفه.
(5) بحار الأنوار/ ج 95/ ص 88.
(6) تفسير العياشي/ ج 2 / ص211.
(7) فرازی از زیارت جامعه کبیره.
(8) البرهان في تفسير القرآن/ ج 1/ ص52.