نهضت حسينى، پيامآور اصلاحات حقيقى در دين محمدى است، از اينروى مسلمانان اصلاح طلب در هر عصر و دورهاى، براى اصلاح دين خود، جوهرهاصلاحخواهى را از نهضت حسينى انتخاب و به عنوان دستور عمل خويش در حركتهاى اصلاحگرى برگزيدهاند. امام خمينىقدس سره نيز براى برپايى نهضت احياگرى و اصلاحى خود و نيز برقرارى حكومت صالحان، از همين الگو استفاده كرد و در سرتاسر دوران نهضت، شعارها، برنامهها، اموراجرايى و... را بر پايه آن طراحى و اجرا كرد. وى براى بهرهگيرى بيشتر از اين الگو، در دوبخش يعنى «افسادهايى كه وجود داشت» و «اصلاحهايى كه ايجاد شد تا بار ديگر دين به عرصه اجتماع برگردد»، سخن گفته است. در اين مقاله مىخواهيم با عنايت به سخنان رهبر فقيد انقلاب در اين دو بخش، الگويى براى اصلاحات در دوران معاصر بيابيم.
افسادهاى امويان
اين افسادها را در چند محور مىتوان بررسى كرد:
الف) افساد در حكومت
1. غصب خلافت:
از منظر امام خمينىقدس سره غصب مقام خلافت پيامبر، يكى از انحرافهايى بود كه از سوى حزب اموى بر جامعه اسلامى تحميل شد1، به گونهاى كه منشأ بسيارى از كجروىها و بروز ضدّ ارزشها شد. از اين منظر، حكومت و قدرت، به عنوان مؤثرترين ابزار، توانست ارزشهاى دينى در تمام بخشهاى ديگر را نيز متأثر سازد.
اين غصب، به واقع از اين حيث بود كه مرتجعان اموى، صلاحيت لازم براى خليفه رسول بودن را نداشتند. امام خمينىقدس سره اين حقيقت را چنين به تصوير كشيده است.
«يزيد، كه خوب، يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مىكرد واز قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بود، خليفه رسول اللّه به خيال خودش بود، لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدّرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است».2
2. ايجاد تغيير در چگونگى دستيابى به حكومت
حكومت و خلافتى كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم براى جامعه پس از خود پيشبينى كرده بود، برپايه شاخصهاى ارزشى بود. براين اساس براى دستيابى به حاكميت بردينداران جايى براى ملاك هايى ديگر وجود نداشت. اما بعد از وفات پيامبر اين شاخص نيز به شكلهاى مختلف مورد تعرض قرار گرفت تا اينكه خطرناكترين نمونه آن توسط معاويه اتخاذ شد و آن، موروثى كردن حكومت، يعنى «فدا كردن تمام ملاكها و معيارهاى لازم جهت جاودانسازى جامعه دينى» بود. امام خمينىقدس سره خطر اين رويكرد به قدرت را بيش از خطر غصب خلافت مىداند و معتقد است:
«خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند، اين نبود كه غصب خلافت كردند؛ اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند، اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت درمىخواستند بياورند... اين مهم بود.»3
«سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداءعليه السلام براى جلوگيرى از آن قيام فرمود... اسلام سلطنت ولايتعهدى ندارد.»4
3. هماهنگ سازى اسلام با سلطنت و معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى:
بعد از دستيابى اموىها به حكومت، ضرورىترين اقدام در جامعه اسلامى، همرنگسازى حاكميت جديد با باورها و دين مردم بود؛ چه در غير اين صورت، توان دينى مردم اجازه تثبيت نظام منافقپيشه را نمىداد. از اين روى اموىها كه هيچ اعتقادى به دين نداشتند، كوشيدند تا درگام بعدى، اسلام را با سلطنت هماهنگ جلوه داده و هرگونه تضاد و فاصله بين آن دو را كم رنگ و يا بىمعنا نشان دهند. اين التقاط مىتوانست از هجوم اعتراضآميز و بنيان برانداز دينداران به سوى حكومت جديد، جلوگيرى و بهانه تمام مخالفان را نيز سلب كند.
پى آمد اين سياست، معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى بود كه بعد از سياست مذكور رخ مىداد.
«رژيم منحط بنىاميه مىرفت تا اسلام را رژيم طاغوتى، و بنيانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفى كند. معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول اللّه با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود.»5
«حضرت سيدالشهداءعليه السلام ديدند كه معاويه و پسرش -خداوند لعنتشان كند اينها دارند مكتب را از بين مىبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه مىدهند...»6
«... قيام بر ضدّ سلطنت طاغوتى بود، آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مىخواست به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مىكردند، اسلام يك چيز ديگر مىشد، اسلام مىشد مثل رژيم دوهزار و پانصد ساله سلطنت...»7
ب) افساد در دين
تسلط اموىها بر حكومت در جامعه مسلمانان، علاوه بر آن كه انحراف در مسير زمامدارى را در پىداشت، آسيبهاى جدّى به دين و اسلام وارد كرد؛ آسيبهايى كه گاه تا حدّ نابودى اسلام پيش مىرفت. افسادهاى امويان در دين را با توجه به سخنان امام خمينىقدس سره مىتوان در ضمن چند فصل مرور كرد:
1. آلوده كردن سيماى مكتب
امام خمينىقدس سره در اين باره مىفرمايد:
«آن روزى كه وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است كه بزرگان اسلام جانشان را دادند براى او. در زمان معاويه و در زمان پسر خلف معاويه، مسلم اين طور بود كه چهره اسلام را اينها داشتند قبيح مىكردند. به عنوان خليفةالمسلمين، به عنوان خليفه رسول اللّه آن جنايات را مىكردند... اين است كه خطر مىاندازد اسلام را...»8
2. وارونهكردن دين و متروكسازى ارزشها
امام خمينىقدس سره در مورد وارونهسازى دين توسط اموىها مىفرمايد:
«اينها اصل اساس اسلام را وارونه مىخواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. خليفه رسول اللّه در مجلس شرب خمر و در مجلس قمار و باز خليفه رسول اللّه نماز هم مىرود در جماعت مىخواند.»9
نتيجه حاكميت ناصالحان، چيزى جز بىتوجهى به ارزشهاى الهى نيست. زيرا ارزشهاى الهى با اساس حكومت باطل و ناشايستها، تعارض دارد و حكومت ارزشها به معناى محكوميت حاكمان فاسق مىباشد. امام حسينعليه السلام در يكى از منازل، در مسير خود به سوى كربلا فرمود:
«اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ وَ اَنَّ الدُّنيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ و اَدْبَرَ مَعْرُوفُها وَاْسَتَمَرَّتْ حذاءً فَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاَّ صُبابَةٌ كُصابَةِ الاِْناءِ وَ خَسيسُ عَيْشٍ كَالمَرْعىَ الوَيْلِ. اَلاتَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ مِنْ لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً؛10
چيزى پيش آمد كه مىبينيد و به درستى كه دنيا دگرگون شده و به بدى روى آورده است و نيكىهاى آن پشت كردهاند و با شتاب در حال گذرند. پس از آن جز اندكى چون ته مانده آب در ظرفى، و زندگى پستى چون چراگاهى بسيار بد، به جاى نمانده است. آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل بازدارى نمىشود. حقّا كه مؤمن بايد ملاقات با خدا را بخواهد...»
امام خمينىقدس سره با اشاره به همين حقيقت، تأكيد مىكرد:
«مىبينيد كه معروف عمل بهش نمىشود و منكر بهش عمل مىشود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه [نكند ]و منكر را از بين ببرد.»11
علاوه بر اين، خود حاكمان جور، به منكرات دامن مىزدند و محرّمات الهى را هتك مىكردند و اين، گامى ديگر در مسير محوى عملى ارزشهاى نبوى بود. برخى از كلمات امام خمينىقدس سره درباره اين موضوع چنين است.
«چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم، براى اينكه اين، عهد خدا را شكسته است و سنّت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات اللّه تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است.»12
«شرب خمر مىكردند، امام جماعت هم بودند. مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز در آنها بود، دنبالش هم جماعت بود. امام جماعت هم مىشدند، امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مىرفتند و اهل منبر هم بودند... به اسم خلافت رسول اللّه بر ضدّ رسول اللّه قيام كرده بودند. فريادشان، لااله الاّ اللّه بود و بر ضدّ الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان، رفتار شيطانى بود لكن فريادشان، فرياد خليفه رسول اللّه.»13
3. جايگزينسازى ارزشهاى جاهلى
گام بعدى در افسادهايى كه بنىاميه براى بازگشت به دوران قبل از پيامبر پيش گرفتند و كوشيدند جامعه دينى را به آن نزديك كنند، سياست جايگزينسازى ارزشهاى جاهلى به جاى ارزشهاى الهى بود. به اين طريق، آنان ابزار لازم براى تثبيت حكومت بر پايه ارزشهاى مورد نياز را مىيافتند و قدم مهمى در انهدام اسلام برمىداشتند. امام خمينىقدس سره مىفرمود:
«آنها (بنى اميه) مىخواستند اصل اسلام را بيرند و يك مملكت عربى درست كنند.»14
«اينها مىخواستند كه اللّه را بردارند، طاغوت را جايش بنشانند. همان مسائل جاهليت....»15
4. حاكميت بخشيدن به منطق جاهلى
تمام تلاشهاى حزب نفاق و ارتجاع بنىاميه براى به حاكميت رساندن منطق جاهلى و باورهاى غير دينى خود بود. امرى كه كوشيدند به ترتيب با «آلوده كردن سيماى مكتب»، «وارونهسازى دين و ارزشها»، «متروك كردن ارزشها» و «جايگزينسازى ارزشهاى جاهلى» به آن دست يابند. اين حقيقتى است كه در طول تاريخ بارها از زبان سران بنىاميه گفته شد. امام خمينىقدس سره با اشاره به اين سخنان، فرمود:
«منطق جاهليت ابوسفيانيان كه مىخواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند، و يزيد يادگار عصر تاريك بت پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحى اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لاخَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» بنياد حكومت الهى را بركند...»16
5. نابودسازى اسلام اصيل
آن گاه كه تعارض حاكميت منطق جاهلى در عرصه اجتماعى، با منطق الهى پيش آمد، حاكمان مرتجع حزب نفاق، تلاش مضاعفى را براى نابودى اسلام آغاز كردند، تا منطق ابوسفيان يگانه سخن روز باشد و ارزشهاى عصر قبل از اسلام، بار ديگر بقاى آنان را تضمين كند. امام خمينىقدس سره از اين هدف نهايى چنين ياد مىكند:
«آنها مىخواستند اصل اسلام را ببرند.»17
ج) افساد در جامعه دينى
بخش سوم از افسادهايى كه رجعتطلبان بنىاميه به وجود آوردند، به حوزه ارتباط حاكمان با مردم مربوط مىشود. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم با انقلاب بزرگى كه ايجاد كرده بود، اين ارتباط را بر مبناى خدمت به خلق و حفظ عزّت و كرامت آنان بنا نهاده بود و با مهربانى و به صورتى خيرخواهانه، مشورتى و هدايتگر با مردم رفتار مىكرد.
حكومتهاى قبل از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به دليل تحميلى بودن حاكمان، بر پايه سلطه و سلطنت استوار بودند. اين امر، تنعّم و عيشجويى آنان را به دنبال داشت و حكومت، وسيلهاى براى استثمار و استعمار و وصول به مقاصد پست بود. چون اين امور به زيان توده مردم بود، حاكميت نمىتوانست در اجراى آنها با خود مردم مشورت كند. از اين رو استبداد حكّام رسم و سنّت جاهلى شده بود.
از سوى ديگر، چون حاكمان جاهلى حكومت را غالباً با تحميل به چنگ مىآوردند، هيچ شرط و محدودهاى را براى خود قائل نبودند. از اين رو حكومتى كه مرتجعان اموى در پى رجوع به آن بودند، برپايه سلطه، استعمار، استثمار، استبداد و خودكامگى بىحدّ و حصر استوار بود.
در ارتباط با افسادهايى كه بنىاميه در تعامل مردم و حاكمان به وجود آوردند، امام خمينىقدس سره به موضوعاتى چند اشاره مىكند كه برخى از آنها عبارتند از:
1. نابود كردن عدالت و آزادى
«در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمى (مرتبت)، پايهگذار عدالت و آزادى مىرفت كه با كجروىهاى بنىاميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پاى تبهكاران نابود شود...»18
«سيدالشهداء سلام اللّه عليه وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم به مردم مىكند...»19
«يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود... اما از آن طرف معصيتكار بود، مخالف سنّت رسول اللّه مىكرد. رسول اللّه سنّتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مىكرد. بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مىريخت. بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مىداد مال مسلمين را؛ همان شيوهاى كه پدرش معاويه هم داشت...»20
2. استثمار ملت
«... سلطان عصرى كه شهادتين را مىداد و مىگفت كه من خليفه پيغمبر هستم. براى اين كه يك آدم قاچاق بود؛ براى اين كه يك آدمى بود كه مىخواست اين ملت را استثمار كند. مىخواست بخورد اين ملت را. منافع ملت را مىخواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.»21
اصلاحات حسينىعليه السلام
در سه محور گذشته يعنى (حكومت، دين و جامعه) و در مقابل افسادهاى بنىاميه، اصلاحات حسينى را با توجه به كلام امام خمينىقدس سره مطرح مىكنيم.
الف) اصلاحات نسبت به حكومت
1- الف) نسبت به حكومت فاسد
امام حسينعليه السلام در ارتباط با حكومت و براى ايجاد اصلاحات، اقدامات خود را در دو محور زير انجام مىدهد.
1- برخورد با حكومت طاغوت
2- برخورد با حكومت اسلامى
الف) برخورد با حكومت طاغوت
در اين بخش، امام حسينعليه السلام اقداماتى را انجام داد كه برخى از آنها عبارتند از:
1. مخالفت با سلطه يزيد
پس از تحكيم سلطنت معاويه و پيروزى حركت ارتجاعى، موضوع موروثى كردن سلطنت در خاندان بنىاميه پيش آمد. اين كار بيش از سلطنتى شدن رويه حكومت و طرز تصدى آن، خطرناك بود و منافى اسلام به نظر مىرسيد. چون شيوهاى تصدى ضد اسلامى قهر و غلبه تا اين جا فقط توانسته بود معاويه را بر تخت بنشاند، اما موروثى شدن، سلسلهاى از سلاطين جابر را بر گردن مردم سوار و در جامعه استوار مىساخت.
معاويه از اوان تحكيم حكومتش چون ميدان را بلامنازع يافت، در انديشه ولايتعهدى يزيد فرو رفت تاحكومتش را در نسل خود پايدار گرداند. هفت سال تمام در پى راضى كردن اين و آن بود و براى اين مقصود، به نزديكان هديه مىداد و بيگانگان را با رشوه نرم مىساخت و سرانجام به صراحت، مقصود خود را بيان كرد و خواهان بيعت براى يزيد شد.22
اين امور جملگى موجب شدت مخالفت امام حسينعليه السلام مىشد. امام خمينىقدس سره در باره اين مخالفت مىفرمايد:
«سلطنت و ولايتعهدى، همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء - عليه السلام - براى جلوگيرى از برقرارى آن، قيام فرمود و شهيد شد. براى اين كه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد.»23
2- امر و نهى حكومت
امام خمينىقدس سره در باره انگيزه امام حسينعليه السلام از نهى از منكر، در مقابل كارهاى زشت حاكمان زمان خود، مىفرمايد:
«از حضرت سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - خطبهاى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را بر ضدّ حكومت وقت ذكر فرمودهاند و آن، اين است كه فرمودهاند خطاب به مردم كه پيغمبر اكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مىشمرد محرّمات اللّه را، چيزهايى را كه خداوند حرام كرده است، اين آزاد مىگذارد و مخالف سنّت رسول اللّه عمل مىكند و عهد خدا را مىشكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مىكند و مع ذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش با عمل خودش، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است... كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد.»24
«اين كه حضرت ابىعبداللّه - عليه السلام - نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اين كه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم.»25
در گفتارى ديگرى امام راحلقدس سره مردم را به الگوگيرى از حضرت سيدالشهداء در زمينه نهى از منكر توصيه كرده و مىفرمايد:
«ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت؛ قيامش، انگيزهاش نهى از منكر بود...»26
3. نابودسازى حكومت طاغوت
«انگيزهاش نهى از منكر بود... مِنْ جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود.»27
«كربلا كاخ ستمگرى را با خون خود در هم كوبيد.»28
«سيدالشهدا - عليه السلام - نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود و با فداكارى و خون خود و عزيزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنى اميه را محكوم و پايههاى آن را فرو ريخت.»29
4- شكست ابدى تفكّر بنى اميه
«يعنى بنىاميه را تا ابد شكست داد... يعنى اين اسلامى كه بنى اميه مىخواست بد نمايش بدهد و با ادعاى خلافت برخلاف موازين انسانى عمل بكند، آن را سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - با نثار خون خودشان آن رژيم را، رژيم فاسد را شكست داد.»30
«بساط معاويه را كه مىخواست اسلام را به صورت يك امپراطورى در آورد، برگرداند به زمان جاهليت و آن اوضاع جاهليت، شكستش دادند. يزيد و اتباع يزيد دفن شدند تا ابد و لعن مردم برآن هاست تا ابد؛ لعن خدا هم بر آنهاست.»31
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه -... اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند... اساس سلطنتى كه مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى در آورد.»32
5. جلوگيرى از گسترش تفكّر جاهلى
«اگر سيدالشهداء نبود، اين رژيم طاغوتى را اينها تقويت مىكردند، به جاهليت بر مىگرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم، مسلم طاغوتى بوديم نه مسلم امام حسينى.»33
2- الف) نسبت حكومت اسلامى
قيام امام حسينعليه السلام همان گونه كه از يك سو به تخريب و نابودى حكومت جور مىانجامد، از سويى ديگر باحكومت اسلامى و سرنوشت آن ارتباط پيدا مىكند، به گونهاى كه هم پاى نابودى طاغوت و شكست ارتجاع و حزب نفاق، آن حضرت موفق مىشود خلافت اسلامى را به مسير اصلى خود، هرچند در يك مدت زمانى طولانى، بازگرداند. از اين ديدگاه نيز امام خمينىقدس سره به نهضت حسينى مىنگرد و در چند محور، موضوع را تبيين مىكند:
1. تلاش براى ايجاد حكومت اسلامى
«كسى كه فرمايشات ايشان را از وقتى كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بيرون، حرفهاى ايشان را مىشنود، همه را، مىبيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مىكند. اين جور نبود كه آمده است ببيند كه، بلكه آمده بود حكومت هم مىخواست بگيرد، اصلاً براى اين معنا آمده بود و اين يك فخرى است و آنهايى كه خيال مىكنند كه حضرت سيدالشهداءعليه السلام براى حكومت نيامده، خير، اينها براى حكومت آمدند. براى اين كه بايد حكومت دست مثل سيدالشهداءعليه السلام باشد، مثل كسانى كه شيعه سيدالشهداء هستند باشد.»34
2. مبارزه براى تداوم نظام سياسى و اجتماعى اسلام
«سيدالشهدا - عليه السلام - كه تمام جهات مادى خود را به معرض خطر در آورد و فدا كرد،... در فكر آينده اسلام و مسلمين بود. به خاطر اين كه اسلام در آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسانها نشر پيدا كند و نظام سياسى و نظام اجتماعى آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه كرد و فداكارى كرد.»35
ب) اصلاح در دين
اقدامات امام حسينعليه السلام علاوه بر آن كه تحركات ارتجاعى حزب نفاق در بخش حكومت را خنثى كرد، در بخش دين نيز توانست تلاش بنىاميه براى محو اسلام را ناكام گذارد. باتوجه به سخنان امام خمينىقدس سره اقدامات امام حسينعليه السلام در اين مورد عبارتند از:
1. شفاف سازى در دين
«اينها اصل اساس اسلام را وارونه مىخواستند بكنند... اين خطر را سيدالشهداءعليه السلام دفع كرد»36
«قتل سيدالشهداء يعنى اين اسلامى كه بنىاميه مىخواست به نمايش بدهد... سيدالشهداء - سلام اللّه عليه با نثار خون خودشان آن رژيم را، رژيم فاسد را شكست داد.»37
2. احياى اسلام
«اسلام را تا حالايى كه شما مىبينيد اينجا ما نشستهايم، سيدالشهداءعليه السلام زنده نگه داشته است.»38
«سيدالشهداء كشته شد، مكتبش محفوظ بود، بلكه مكتب را زنده كرد. با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد.»39
«اگر عاشورا و فداكارى خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرساى نبىّاكرمصلى الله عليه وآله وسلم را طاغوتيان آن زمان به نابودى كشانده بودند...»40
3. جاودان سازى اسلام اصيل
«اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهايىبخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد و با خون شهيدانى چون فرزندان وحى، احياء و پشتيبانى فرمايد و از آسيب دهر نگه دارد و حسين بن على، آن عصاره نبوّت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خود و عزيزانش را فداى عقيدت خويش و امت معظم پيامبراكرم نمايد تا در امتداد تاريخ، خون پاك او بجوشد و دين خدا را آبيارى فرمايد و از وحى و از ره آوردهاى آن پاسدارى نمايد.»41
«شهادت سيّد مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگى جاويد اسلام و حيات ابدى قرآن كريم بود.»42
«سيدالشهدا - سلام اللّه - عليه مذهب را بيمه كرد. با عمل خودش اسلام را بيمه كرد.»43
ج) اصلاح نسبت به جامعه
برخى از اقدامات امام حسينعليه السلام براى ايجاد اصلاح در جامعه اسلامى، عبارتند از:
1. عدالتخواهى
«[در] زندگى سيدالشهداءعليه السلام، زندگى حضرت صاحب - سلام اللّه عليه - زندگى همه انبياء عالم... اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مىخواستند درست كنند.»44
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امر، انگيزهشان اقامه عدل بود.»45
2. ظلم ستيزى
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - تمام [اصحاب ]خودشان را، همه جوانان خودش را... در راه خدا داد و براى... مخالفت با ظلم قيام كرد.»46
«حضرت سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»47
3. الگوسازى براى آيندگان
حركت امام حسينعليه السلام الگوى بسيار مناسبى براى انسانهاى آزاده و اصلاح طلب است. امام خمينىقدس سره به نقش الگويى اين حركت اشاره كرده و مىفرمايد:
«گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زنى، و نوحهسرايى نبود، 15 خرداد پيش مىآمد. هيچ قدرتى نمىتوانست 15 خرداد را آن طور كند مگر قدرت خون سيدالشهداء و هيچ قدرتى نمىتواند اين ملتى را كه از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرتهاى بزرگ براى او توطئه چيدهاند، اين توطئهها را خنثى كند، الاّ همين مجالس عزا.»48
«حضرت سيدالشهداء مطلبى كه فرمودهاند اين مال همه است. يك مطلبى است عمومى، «مَنْ رَأى»؛ هركه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اين طور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.»49
پىنوشتها:
1. صحيفه نور، ج 7، ص 36 (... كه غصب خلافت كردند...).
2. همان، ج 14، ص 15.
3. همان، ج 7، ص 37.
4. همان، ج 15، ص 204.
5. همان، ج 7، ص 236.
6. همان، ص 230.
7. همان، ص 36.
8. همان، ص 31.
9. همان، ص 36.
10. تحف العقول، ص 249.
11. صحيفه نور، ج 20، ص 189.
12. همان، ج 4، ص 42.
13. همان، ج 7، ص 230.
14. همان، ج 13، ص 158.
15. همان، ج 7، ص 37.
16. همان، ج 14، ص 265.
17. همان، ج 13، ص 158.
18. همان، ج 4، ص 100.
19. همان، ج 2، ص 208.
20. همان، ج 4، ص 42.
21. همان، ج 3، ص 8.
22. انقلاب تكاملى اسلام، جلال الدين فارسى، بخش سوم.
23. ولايت فقيه، ج 1، ص 8 و 7.
24. صحيفه نور، ج 4، ص 41.
25. همان، ج 14، ص 15.
26 و 27. همان، ج 20، ص 189.
28. همان، ج 9، ص 57.
29. همان، ج 4، ص 100.
30. همان، ج 7، ص 251.
31. همان، ج 11، ص 153.
32. همان، ص 150.
33. همان، ج 8، ص 70.
34. همان، ج 20، ص 190.
35. ولايت فقيه، ج 1، ص 123.
36. صحيفه نور، ج 7، ص 37.
37. همان، ص 251.
38. همان، ج 3، ص 225.
39. همان، ج 7، ص 230.
40. همان، ج 14، ص 263.
41. همان، ص 265.
42. همان، ص 263.
43. همان، ج 10، ص 216.
44. همان، ج 20، ص 191.
45 و 46. همان، ص 190.
47. همان، ج 17، ص 58.
48. همان، ج 16، ص 212.
49. همان، ج 4، ص 42.