مقدمه
تاريخ بشر همواره شاهد حوادث بزرگ تلخ و شيرين بوده است؛ بىترديد هريك از آن رخدادها در پى عامل يا عواملى اتفاق افتاده است.انسانهاى دور انديش، براى جلوگيرى از تكرار رخدادهاى تلخ و ناگوار و براى تداومبخشى به حوادث سودمند و گوارا، در صدد بررسى عوامل و ريشهيابى آن بر مىآيند.
امروزه چنين مباحثى تحت عنوان «فلسفه تاريخ» و «تحليل تاريخ» در محافل علمى و تحقيقاتى با توجّه فراوان طرح و تبيين مىشود. البته نبايد غافل بود كه مبتكر و طرّاح اصلى اين نوع مباحث، بعد از ظهور اسلام، قرآن كريم بوده است. چنان كه بخش قابل توجّهى از آيات قرآن با نقل و بررسى داستان تلخ و نافرجام برخى از پادشاهان پيشين همچون فرعون1 و اقوام گذشته هم چون قوم نوح، عاد، ثمود و لوط2 و بررسى علل سقوط و نابودى آنها، در پى ارائه چنين مباحث تحليلى است.
ريشه ناهنجارىها
بخش مهمى از رخدادهاى تاريخى بشر در سايه تاريك تبعيت از هواهاى نفسانى و خواهشهاى شهوانى به وقوع پيوسته است. از اين رو ريشه اغلب ناهنجارىهاى فردى و اجتماعى را بايد در انواع گوناگون اميال نفسانى جست و جو كرد.همانگونه كه برجستهترين تحليلگران تاريخ، حضرت على عليهالسلام در بيان بليغى مىفرمايد:
«انّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اهواءٌ تُتَّبَعُ»3
«همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، پيروى خواهشهاى نفسانى است.»
فتنه فراموش نشدنى
يكى از حوادث ناگوار و فتنههاى فراموش نشدنى تاريخ بشر، حادثه حيرتزا و غمانگيز «عاشورا» است كه تا قيام قيامت، كام تاريخ را به تلخى كشانده است. تلخى اين واقعه نه تنها هرگز از ذائقه تاريخ زدوده نمىشود؛ بلكه با تكرار حوادث مشابه آن، مهرهاى سياه ديگرى بر پيشانى تاريخ مىنشيند و جام زهر ديگرى در كام نيكان ريخته مىشود.
تكرار تاريخ
در روند تاريخ بشر؛ چه حال و آينده، هيچ گونه تضمينى براى تكرار نشدن رخدادهاى مشابه حادثه رقّتانگيز عاشورا وجود ندارد؛ مگر اينكه ريشهها و عوامل آن شناسايى و خشكانده شود. بنابراين در ضرورت طرح اين گونه مباحث جاى هيچ ترديدى نيست.حال، جاى طرح اين سؤال اساسى است كه: ريشه اصلى و عامل مهم بروز حادثه خونين عاشورا چه بوده است؟ براى يافتن جواب سؤال مزبور، بايد انگيزههاى دشمنان امام حسين عليهالسلام بررسى گردد.
شكى نيست كه افراد شركت كننده در جنگ عليه اين امام شهيد، با اميال و انگيزههاى گوناگونى وارد ميدان شدهاند. از ميان انبوه انگيزهها، مىتوان به انگيزههاى اقتصادى، اعتقادى، تعصبات قومى، انتقام، ترس و وحشت، جاهطلبى و حبّ مقام به عنوان برجستهترين انگيزهها اشاره نمود.
مهمترين انگيزهها
هريك از عوامل و انگيزههاى فوق در خور توجه و تأمّل بوده و قابل بحث و بررسى است؛ اما انگيزه اخير، يعنى جاهطلبى، از حساسيت و تأثيرگذارى خاصّى برخوردار است. ادّعاى گزافى نيست اگر اصلىترين ريشه رخداد عاشوراى سال 61 هجرى قمرى و همچنين عاشوراهاى مشابه ديگر تاريخ را، همين انگيزه بدانيم. از اين رو اگر در اين زمينه مبحث مستقلى ارائه گردد، مفيد خواهد بود.
البته پيش از پرداختن به بحث اصلى، يعنى نقش جاهطلبى در واقعه عاشورا، ضرورى است بحث كوتاهى به صورت كلّى پيرامون خودِ «جاهطلبى» ارائه شود تا اهميت موضوع بيشتر روشن گردد.
خطرناكترين غريزه
«جاهطلبى» يكى از رذيلههاى بسيار خطرناك است كه ممكن است در انسان پيدا شود و دين و دنياى خود و حتى ديگران را نابود سازد؛ همان گونه كه در طول تاريخ، اغلب حوادث تلخ و زيان بار در سايه سياه همين رذيله مُهْلِك شكل گرفته است.
شعله شهوت جاهطلبى در انسان چنان پرفروغ است كه از تمام شعلههاى شهوانى پرسوزتر و پرزورتر است و چنانچه اشعه پرفروغ ايمان و عمل صالح، آن را در كنترل خود قرار ندهد، هيچ چيز ديگر قادر به خاموش كردن آن نخواهد بود.
تجربه تاريخى بشر نيز مؤيّد اين مطلب است كه انسانهاى دور از تعهّد و غير مُهَذّب، اگر از هر نوع لذت شهوانى، گذشته از لذّت جاه و مقام، صرف نظر نكردهاند؛ بلكه گاهى براى رسيدن بدان از برخى لذتّهاى ديگر نيز چشم پوشى كردهاند.
بنابراين مىتوان اذعان كرد كه مقامطلبى و حبّ رياست، از غرايز شهوانى ديگر قوىتر و خطرناكتر است، چنان كه مرحوم ملاّ مهدى نراقى در اين زمينه مىفرمايد:
«اِنّه (حب جاه) اَعْظَمُ لَذَّةٍ مِن لَذّاتِ الحياة الدّنيا و اكبر زِينَةٍ مِن زَينَتِها؛4 همانا جاهطلبى، بزرگترين لذّت از لذايذ دنيا و بزرگترين زينت از زينتهاى آن است.»
ديدگاهها
به دليل خطرناك بودن جاهطلبى، آيات5و رواياتى6 در نكوهش آن وارد شده است و به تبع آن، عالمان اخلاق نيز در كتابهاى اخلاقى خود مباحثى مطرح كردهاند. مرحوم ملا احمد نراقى كلام نغزى در اين زمينه دارد:
از زمان آدم تا اين دم، اكثر عداوتها و مخالفتها با انبيا و اوصيا باعثى جز «حبّ جاه» نداشته (است). نمرود مردودِ به همين جهت آتش براى سوختن ابراهيم خليل برافروخت و فرعونِ ملعون به اين سبب خانمان سلطانى خود سوخت. حبّ جاه است كه شدادِ بد نهاد را به ساختن ارم ذات العماد [وا [داشت و لعن ابد و عذاب مخلّد بر او گماشت. خانه دين سيّد آخر الزمان از آن خراب و ويران و اهل بيت رسالت به اين جهت پيوسته مضطر و حيران، حقّ امير مؤمنان از آن، مغصوب و خانوادهّ خلافت الهيه به واسطه آن، منهوب.
يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام بطحا خراب شد به تمنّاى ملك رى.7
آرى، به راستى اگر تحليل دقيقى از علل جنگهاى بزرگ و كوچك تاريخ ارائه شود، روشن خواهد شد كه مهمترين عامل اشتغال آتش جنگهاى خونين ـ از جمله حادثه خونبار كربلا ـ همين عامل رياستطلبى بوده است. امام راحل قدسسره در اين باره مىفرمايد:
«از اوّل عالم تا حالا، از اين قدرتهاى جابر هرچه به مردم رسيده است، از اين حبّ اشتهار رياست، حبّ قدرت بوده است.»
زمينههاى رخداد عاشورا
نقش جاهطلبى در حادثه عاشورا، از دو زاويه قابل تأمّل و بررسى است:
الف) ريشههاى تاريخى پيش از زمان وقوع حادثه، (پيش زمينهها).
ب) بررسى زمان رخداد و حادثه، (زمينهها).
كمتر حادثه مهمّ تاريخى را مىتوان يافت كه به صورت اتفاقى و بدون زمينههاى پيشين واقع شده باشد. معمولاً رخدادهاى مهمّ اجتماعى ـ تاريخى در بستر زمانى طولانى و با پيش زمينههاى قبلى رخ مىدهند. حادثه كربلا نيز از اين قاعده مستثنا نبوده، بلكه حوادث بسيار ناگوارى چون: انحراف خلافت از مسير اصلى، دنيازدگى برخى از صحابه، عوام فريبى، بدعت گذارى و خانه نشينى على عليهالسلام ـ كه همگى بدون ترديد از جاهطلبى و حبّ مقام نشأت گرفته بود ـ در زمينه سازى جريان عاشورا دخالت داشتند. با اطمينان مىتوان اذعان داشت كه اگر حوادث مزبور واقع نمىشد؛ هرگز حادثه خونبار عاشورا پيش نمىآمد.
آرى، واقعيت اين است كه بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم به سرعت جرياناتى در جولانگاه سياست پديد آمد كه هريك از آنها براى ايجاد حادثهاى مانند عاشورا كافى بود.
فاصله زمانى ميان رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم تا زمان حادثه عاشورا، كه دقيقاً نيم قرن است، در سه مرحله قابل بررسى است كه در هر سه مرحله رد پاى جاهطلبى مشهود و ملموس است.
1. دوران خانه نشينى على عليهالسلام
على عليهالسلام جانشين واقعى و لايق پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم بود؛ اما با كنار گذاشته شدن او، انحرافاتى در جامعه اسلامى پديد آمد كه پس از اين واقعه، اتفاقهايى همانند حادثه عاشورا دور از انتظار نبود. گرچه برخىها ممكن است توجيهات تعصّبآميزى داشته باشند ولى حقيقت اين است كه اصل محور آغاز انحرافات در خلافت، جاهطلبى بوده است؛ به عنوان نمونه، اگر على عليهالسلام بر كرسى حكومت تكيه زده بود هرگز معاويه و امثال او در پستهاى حساسى همچون ولايت شام قرار نمىگرفتند و اگر معاويه نبود، هرگز جنايات يزيد و حادثه عاشورا پديد نمىآمد.
2. حكومت على عليهالسلام
گرچه حدود پنج سال، حكومت به دست على عليهالسلام افتاد؛ اما از آنجا كه 25 سال جامعه اسلامى بر خلافِ خواستِ على عليهالسلام حركت كرده بود، به آسانى قابل برگشت نبود. از سوى ديگر در همان مدت كوتاه نيز، جاهطلبانى همچون معاويه، طلحه، زبير، عايشه و... پيدا شدند كه راه رو به رشد على عليهالسلام را سد كردند و جنگها و كدورتها در جامعه پديد آوردند كه در زمينه سازى عاشورا، بى تأثير نبود.
3. معاويه
معاويه كه توسط خلفاى پيشين برسر كار آمده بود و در منطقه حساس شام جايگاه محكمى براى خود ايجاد كرده بود؛ عاقبت با نهايت جاهطلبى و عوام فريبى و زور و تزوير بر جهان اسلام تسلط يافت. او نه تنها زمينه شحكومت يزيد را فراهم آورد؛ بلكه با ايجاد بدعتهاى غير شرعى و ضدّ عدالت، زمينه رويكرد جهانيان به اسلام را به ركود كشيد. چنان كه رشيد رضا در كتاب تفسير خود نقل مىكند:
يكى از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه (دولت عثمانى) به برخى مسلمانان از جمله شُترفاى مكّه، گفته است:
شايسته است ما مجسّمه معاويه را از طلا در ميدان برلين برپاكنيم.
گفتند: چرا؟!
او اظهار داشت: چون او نظام اسلامى را از اساس دموكراسى به نظام سلطه و زور تبديل كرد و اگر اين موضوع نبود، اسلام عالم را فرا مىگرفت.8
با عنايت به مطالب گذشته روشن مىشود كه حادثه عاشورا با حوادث مهمّ قبلى ارتباط بسيار نزديكى داشته است. برخى از مورّخين بزرگ نيز به اين نكته به صورت تلويحى اذعان نمودهاند. شهرستانى گفته است:
تمامى مشكلات و گرفتاريهايى كه بر تاريخ اسلامى گذشته است، در عقيده باشد يا سياست، ما را رسد كه سرچشمه آن را در حوادث صدر تاريخ بيابيم.9
تحليلى روشن از جاهطلبان
با تأمّل و تحليل وقايع پنجاه ساله پس از رحلت رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ارتباط آنها با واقعه عاشورا روشن شد؛ اما منشأ آن وقايع چه بود؟
اين مطلب نيز چون روز روشن است؛ ريشه اصلى تمام اين قضايا، رذيله جاهطلبى بوده است.
آيا آنچه در سقيفه گذشت «منّا اميرٌ و منكم امير»، در اثبات جاهطلبىها كافى
نيست؟
آيا سفارش ابوسفيان به عثمان در خصوص حفظ حكومت و پاس دادن آن به همديگر (امويها) به مانند توپ10؛ چيزى غير از جاهطلبى را ثابت مىكند؟
تسليم نشدن معاويه در مقابل حكومت على عليهالسلام به چه دليل بود؟ آيا دليلى جز جاهطلبى و حفظ مقام و رياست منطقه دندانگير شام داشت؟
عمروبن عاص كه برجستهترين معاون معاويه بود و خود را شريك جنايتهاى او كرد، به دنبال چه هدفى بود؟ آيا مشكل مالى داشت؟! يا به دنبال رسيدن به حكومت مجدّد مصر بود؟11
طلحه و زبير به رغم بيعتى كه با على عليهالسلام كرده بودند، به كدامين بهانهاى آواى جنگ سردادند؟ آنان كه سرمايههاى هنگفتى داشتند، خانههاى مجلّلى ساخته بودند و كنيزان فراوانى در اختيار داشتند!
آرى همه چيز داشتند، ولى حكومت و جاه نداشتند؛ آنان به دنبال حكومت كوفه و بصره بودند.
جاه طلبان دوران يزيد
هرچه بيشتر علل و انگيزههاى رخداد عاشورا مورد كنكاش قرار گيرد، نقش نامطلوب جاهطلبى در آن حادثه، روشنتر مىشود؛ به گونهاى كه تمام انگيزههاى ديگر رنگ مىبازند.
به راستى مگر غير از اين است كه اوّلين جرقههاى زمينه سازى ولايت عهدى و سپس خلافت يزيد ـ كه اصلىترين محور شرارت آفرين حادثه غمانگيز عاشورا بود ـ نيز از همين رذيله جاهطلبى و دلبستگى به رياست و مقام آغاز شد؟ مورّخين صدر اسلام بدين نكته تصريح كردهاند؛ ابن اثير در اين زمينه مىنويسد:
مغيرة بن شعبه در كوفه از طرف معاويه فرمانروايى مىكرد و معاويه تصميم گرفته بود كه او را بركنار كرده و سعيد بن عاص را به كوفه بفرستد. هنگامى كه اين خبر به مغيره رسيد، با خود گفت: مصلحت در اين است كه براى حفظ آبروى خود نزد معاويه بروم و از ادامه مسئوليت خود و فرمانروايى كوفه اظهار بىميلى نموده و از او درخواست استعفا كنم تا در نزد مردم چنين وانمود شود كه من خود داوطلبانه از فرمانروايى كوفه كناره گرفتهام.
مغيره با همين انگيزه به سوى شام حركت كرد. وى در شام ابتدا با نزديكان و ياران خود ملاقات نمود و به آنها گفت: اگر در اين اوضاع و احوال نتوانم حكومت كوفه را براى خود نگه دارم، ديگر هرگز به آن مقام دست نخواهم يافت. و بعد نزد يزيد بن معاويه رفت و به او گفت: بيشتر ياران پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از دنيا رفتهاند و فرزندان آنها به جاى ماندهاند و تو از همه آنها در فضل و رأى و دين و سياست داناترى و من نمىدانم چرا پدرت معاويه براى تو از مردم بيعت نمىگيرد!
يزيد گفت: آيا به نظر تو اين كار، شدنى است؟ مغيره گفت: آرى. يزيد كه سخت تحت تأثير حرفهاى مغيره قرار گرفته بود، به نزد پدرش معاويه رفت و كلام مغيره را بازگو نمود. معاويه دستور داد تا مغيره را حاضر سازند.
مغيره آنچه به يزيد گفته بود، به معاويه نيز گفت و اضافه كرد كه: شما شاهد بوديد كه بعد از قتل عثمان، امت اسلامى دچار چه اختلافهاى شديدى گرديد و چه خونهاى زيادى ريخته شد. يزيد جانشين خوبى براى تو خواهد بود تا بعد از تو پناهگاهى براى مردم باشد و از خونريزى و فتنه، جلوگيرى شود.
معاويه گفت: چه كسانى در اين كار، مرا يارى خواهند كرد؟ مغيره گفت: من تعهّد مىكنم كه از مردم كوفه براى يزيد بيعت بگيرم. و زياد بن ابيه (پدر عبيداللّه) نيز از مردم بصره براى ولايت عهدى يزيد بيعت خواهد گرفت و از اين دو شهر گذشته، مردم هيچ شهرى در بيعت با يزيد مخالفت نخواهند كرد. معاويه، مغيره را در پست حكومت كوفه تثبيت كرد و از تصميم بركنارى او به جهت بيعت گرفتن براى يزيد، منصرف گرديد.
مغيره نزد ياران خود بازگشت و در جواب آنها كه از ماجراى بركنارىاش پرسش مىكردند، گفت: من پاى معاويه را در ركابى قرار دادم كه حكومت اموى سالها به هجوم خود بر امت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم ادامه دهد، و دريدم براى آنها چيزى را كه هرگز دوخته نخواهد شد.
مغيره براى عملى ساختن افكارش خود به كوفه برگشت و با ياران خود و هواداران بنىاميّه مسأله بيعت با يزيد را مطرح كرد و آنها پيشنهاد او را اجابت كردند. او فرزندش موسى را به همراه هيئت ده نفره به سوى شام فرستاد و سىهزار درهم در اختيار آنان گذاشت. آنان نزد معاويه رفتند و از بيعت با يزيد سخن گفتند و معاويه را تشويق كردند كه هرچه زودتر اين كار را انجام دهد. معاويه در پاسخ گفت: اين مطلب را فعلاً اظهار نكنيد ولى بر همين رأى و انديشه باشيد. سپس از فرزند مغيره سؤال كرد كه: پدرت دين اين افراد را به چه قيمتى خريده است؟! گفت: به سى هزاردرهم. معاويه در جواب گفت: به راستى دين براى اين اشخاص بسى بىارزش بوده است كه آن را به اين قيمت ناچيز فروختهاند؟12
آرى! مغيره مىخواست با يك تير، دو نشان، بلكه چندين نشان بزند. زيرا با پيشنهاد اوّل، حكومتش در كوفه ادامه مىيافت و در مرحله دوم اگر يزيد به حكومت مىرسيد، چه بسا ارتقاء مقام هم پيدا مىكرد. بنابراين، هم پيشنهاد مغيره از جاهطلبى سرچشمه مىگرفت و هم استقبال معاويه و يزيد بدان جهت بود.
هوس حكومت رى، چه مىكند؟
از دلايل روشن ديگر بر نقش شوم جاهطلبى در حادثه عاشورا، جريان جاهطلبى عمر بن سعد است. عمر بن سعد يكى از ضلعهاى مثلّث شوم حادثه كربلا است كه در كنار دو ضلع ديگر (يزيد و ابن زياد) به ايفاى نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتياز خاصّ رزمى و نظامى نداشت ولى به جهت برخوردارى از وجهه اجتماعى و مذهبى، به عنوان سفير لشكر در مقابل امام حسين عليهالسلام انتخاب شد. او كسى نبود كه امام حسين عليهالسلام را نشناسد، بلكه به خوبى او را مىشناخت و در مرحله اوّل هم راضى به قبول اين مسووليت نبود؛ اما آنچه كه او را بر خلاف عقلش به وادى جنگ با امام حسين عليهالسلام كشاند؛ جاهطلبى و رياستخواهى بود. اين نكته از لابه لاى كلام و اشعار او هويداست:
ءَاَتركَ ملك الرى و الرىُّ رغبتى ام ارجع مذئوما بقتل حسين
و فى قتله النار الّتى ليس دونها حجابٌ و ملك الرى قرّة عينى13
امام حسين عليهالسلام در ملاقاتى كه با عمر بن سعد داشت، از او مىپرسد: آيا قصد كشتن مرا دارى؟
عمر بن سعد در صدد توجيه كار خود برآمده، مىگويد: اگر از اين گروه جدا شوم، مىترسم خانهام را خراب كنند!
امام عليهالسلام جواب مىدهد: من براى تو خانهاى مىسازم.
عمر بن سعد بهانهتراشى كرده، مىگويد: من بيمناكم كه املاكم را از من بگيرند!
امام عليهالسلام مىفرمايد: بهتر از آن را به تو مىدهم.
عمر بن سعد اين بار نيز بهانه ديگرى مىآورد. امام حسين عليهالسلام در پايان فرمود:
«مرا مىكشى و گمان مىكنى كه عبيداللّه ولايت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند كه گواراى تو نخواهد بود و اين، عهدى است كه با من بسته شده است. و تو هرگز به اين آرزوى ديرينه خود نخواهى رسيد! پس هر كارى كه مىتوانى، انجام ده كه بعد از من روى شادى را در دنيا و آخرت نخواهى ديد، و مىبينم كه سر تو را در كوفه بر سر نى مىگردانند و كودكان سر تو را هدف قرار داده و به طرف آن سنگ پرتاب مىكنند.»14
ضلع سوم
عبيداللّه بن زياد نيز به عنوان سومين ضلع مثلّث شوم، پرونده جاهطلبىاش به طور كامل هويداست؛ گويى يزيد نيز او را خوب مىشناسد و عطش رياستطلبى او را مىداند؛ از اين رو، او را با حفظ مقام فرمانروايى بصره، به فرمانروايى كوفه نيز منصوب مىكند. او نيز در قبال رسيدن به اين همه پست و مقام، جنايت هولناك كربلا را مىآفريند؛ همان گونه كه افراد ديگرى هم با همين انگيزه به او پيوستند.
پىنوشتها:
1. قصص / 39 و 40.
2. ص / 12.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 290؛ كافى، ج 1، ص 54.
4. جامع السعادات، ج 2، ص 348.
5. قصص / 83.
6. اصول كافى، ج 3، ص 406.
7. معراج السعاده، ص 453.
8. قال احد كبار علماء آلمان فى الاستانه لبعض المسلمين و فيهم احد شرفاء مكه: انّه ينبغى لنا ان نقيم تمثالا من الذهب لمعاويةبن ابىسفيان فى ميدانٍ كذا من عاصمتنا «برلين». قيل: لماذا؟ قال: لانّه هوالذى حوّل نظام الحكم الاسلامى عن قاعدته الدمقراطيه الى عصبىّء الغلب و لولا ذلك لعمّ الاسلام العالم كلّه؛ (المنار، ج 11، ص 225، بيروت).
9. كل التبليلات التى مرّت بالتاريخ الاسلامى سواء فى العقيدة او السياسة يُمكننا ان نَجِدَ لها مرتجعاً و مردّاً فى حوادث صدر التاريخ؛ (ملل و نحل، به نقل از حماسه حسينى، ج 3، ص 66).
10 امينى، الغدير، ج 10، ص 83.
11. ترجمه شرح ابن ابىالحديد، ج 2، ص 10.
12. كامل، ابن اثير، ج 3، ص 503 و 504.
13. مقتل الحسين، مقرّم، ص 197.
14. سفينةالبحار، ج 3، ص 673، كلمه «عمر».