بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله الّذی هو الاوّلُ و الاخرُ و الظاهرُ و الباطنُ و هو بکلِّ شئٍ علیم، ثمّ الصّلوةُ و السّلامُ علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیّه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبینا و مَولانا أَبی القاسم محمّد و آلهِ الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین، و اللّعنُ الدّائمُ علی أَعدائِهِم اجمعین مِن الآنَ اِلی لِقاءِ یَومِ الدّین اما بعدُ فقد قال الله الحکیم فی کتابه:
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».[1]
قبل از همه فرار رسیدن ماه محرّم الحرام و ماه پیروزی خون بر شمشیر و سالروز شهادت سالار شهیدان حسین بن علی علیهما السلام و یاران با وفایشان را به پیشگاه منجی عالم بشریت و تمام شیعیان و آزادی خواهان جهان و خصوصاً شما حضار محترم تسلیت عرض می نمایم و از خداوند متعال تمنّا دارم که همه ما را از جمله شیعیان و عزاداران واقعی اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار دهند.
موضوع صحبتم درباره عظیم ترین فیض الهی، یعنی شهادت فی سبیل اللله است.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
خداوند بزرگ در سوره مبارکه توبه آیه 111 می فرماید: خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری می کند که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده حقّی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است، اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این پیروزی بزرگی (بر شما) است.
بازار دنیا
دنیا بازار است و مردم در آن هم معامله گر، فروشنده مردمند و خریدار خداوند. متاع معامله، مال و جان است و بهای معامله، بهشت است.
اگر به خدا بفروشند، سراسر سود و اگر به دیگری بفروشند یکسره زیان است.
خریدار چه خریداری است که فروشنده در این معامله نیازی به چک و سفته ندارد که خداوند در قرآن می فرماید: «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ»[2]
خداوند متعال می فرمایند: به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم (و در راه انجام وظیفه و عمل به پیمان ها) تنها از من بترسید.
معامله با خدا دارای امتیازاتی است:
نخست این خود ما و همه دارایی های ما از اوست. بنابراین سزوار نیست که به جز او بدهیم.
دوم اینکه خداوند اندک را هم می خرد. چنانچه فرمود: «وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَه»[3]
سوم اینکه، عیوب جنس را اصلاح می کند و رسوا نمی سازد، یعنی اگر گناهی هم داشته باشد می آمرزد.
چهارم اینکه به بهای بهشت می خرد، خداوند در خریدن وارد مزایده می شود و نرخی را پیشنهاد می کند که فروختن به غیر او زیان بار است.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: برای بدن های شما جز بهشت بهایی نیست، پس خود را به کمتر از بهشت نفروشید.
پنجم اینکه، در معامله با خدا، سود یقینی است. فروشنده یقین دارد که آن بهشتی که به فرموده علی علیه السلام (نه چشمی آن را دیده و نه گوشی شنیده و نه به دل کسی خطور کرده) بهای جان و مال اوست. از این رو با کمال میل و رغبت، جان و مال خود را در اختیار خدا می گذارد.
شوق بهشت
برای همین بود که برادران و یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا وقتی که امام بیعت را از آنها برداشت و آنها را آزاد گذاشت که از تاریکی شب استفاده کنند و میدان را ترک کنند تا زنده بمانند، عرضه داشتند: ای حسین! آیا می خواهی ما بعد از تو زنده بمانیم ای کاش هزار جان داشته باشیم همه را در راه تو تقدیم می کنیم و هرگز دست از یاری تو برنخواهیم داشت.
در شب عاشورا وقتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از این که با یارانش اتمام حجّت کرد و اعلام وفاداری های آنان را دید خبر شهادت همه را اعلام فرمود، بُرَیر لب به خنده گشود و با برخی دیگر از اصحاب شوخی می کرده! زُهیر گفت: امشب چه وقت مزاح و خنده است؟ بُرَیر پاسخ می دهد: آنان که مرا می شناسند می دانند که من اهل شوخی نبوده ام، ولی اکنون می خندم، چرا که می دانم فردا شب جانم در بهشت برین است.
آری، بُرَیر و دیگر یاران حسین علیه السلام به خوبی آموخته بودند که پاداش شهادت در راه خدا، جز بهشت برّین نیست.
لذا ابوالفضل العباس علیه السلام با چنین شوق و با روحیه قوی که داشت وقتی دست راستش را در راه خدا داد، شمشیر را به دست چپ گرفت و به نبرد خود ادامه داد و وقتی دست چپ آن حضرت را هم قطع کردند مشک را به دندان گرفت تا آب را به خیام اباعبدالله علیه السلام برساند این یعنی چه؟ آیا قابل باور است که با دادن دو دست در حالی که از بازوانش خون می چکد، امیدوار است که مشک آب را به خیمه برساند و از زین به زمین نیفتد. آری وقتی روح قوی باشد می تواند نقص در جسم را تحمّل کند.
شهداء زنده اند و خداوند متعال می فرمایند: «وَ لا تَحسَبنَّ الذّینَ قُتِلُوا فی سَبیل الله امواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزِقُونَ»[4]
(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
کار شهید
شهید به خون خودش ارزش می دهد. یک نفر به ثروت خودش ارزش می دهد و به جای آنکه ثروتش در بانک ها ذخیره باشد آن را در یک راه خیر مصرف می کند. دیگری به فکر خودش ارزش می دهد به خودش زحمت می دهد و یک کتاب مفید و اثر علمی به وجود می آورد. دیگری به خون خودش ارزش می دهد در راه آزادی بشریت خون خودش را فدا می کند.
کدام یک بیشتر خدمت کرده اند شاید خیال کنید علما یا مخترعین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده اند، خیر، هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است، چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می آورند و آنها هستند که برای بشر محیط عدالت به وجود می آورند که دانشمند به کار دانش خود مشغول باشد، مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد تاجر تجارت کند محصل درس بخواند و هر کسی کار خودش را انجام بدهد. اوست که محیط مناسب را برای دیگران به وجود می آورد مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است اگر چراغ یا برق نباشد ما و شما در شب تاریک چه کار می توانیم انجام دهیم؟[5]
فضائل شهید
درباره ارزش و فضیلت شهید و شهادت سخنان فراوانی گفته و نوشته شده و در کتاب ها ثبت و ضبط شده که در اینجا به روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اشاره می کنم:
شهید هفت ویژگی دارد:
1- اولین قطره خونش که بر زمین می ریزد موجب آمرزش گناهانش می گردد.
2- سر در دامن حورالعین می نهد.
3- به لباس های بهشتی آراسته می گردد.
4- معطّر به خوشبوترین عطرها می شود.
5- جایگاه خود را در بهشت می بیند.
6- پرده ها جلو دیدگانش کنار می رود.
7- به وجه خدا نظاره می کند.
در شب عاشورا وقتی یاران حسین بن علی علیهما السلام از امتحان روسفید برآمدند، امام علیه السلام به آنان فرمود: میان انگشتانم را ببیند. تا نگاه کردند، جایگاه خود را در بهشت دیدند و برای همین بود که در روز عاشورا لشکر 72 نفری امام حسین علیه السلام در برابر لشکر سی هزار نفری یزید ایستادگی کرد و پا به فرار نگذاشت.
چون شهادت پایان زندگی نیست بلکه آغاز حیات جاویدان است. بسیار از زندگان مرده اند، ولی کشته های در راه خدا زنده اند و در دنیا نام و یادشان باید به یادگار بماند.
زنده را زنده نگویند که مرگ در پی اوست بلکه زنده است شهیدی که بقایش زِ قفاست
امام سجّاد علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «ما مِن قطرَةٍ أَحَبَّ اِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قطرَةِ دَمٍ فی سبیل الله».[6]
قطره ای در نزد خداوند محبوب تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود نیست.
حضرت علی علیه السلام فرمود: ای مردم! همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدایی که جانم در دست اوست هزار ضربه شمشیر آسان تر است بر من از مرگ در بستر[7].
رقابت بر سر شهادت
شهامت و شجاعت را باید از دلیر مردان تاریخ آموخت. نقل است که در آغاز جنگ بدر، مسلمانان می کوشیدند هر چه زودتر خود را به سپاهیان اسلام برسانند. در این میان، پدر و پسری بر سر این که کدام یک به میدان بروند و کدام یک در خانه بماند، به بحث و مشاجره پرداختند. پدر می گفت: من به جهاد می روم و تو در خانه بمان. پسر نیز می گفت: خیر، تو بمان و من به جهاد می روم.
سرانجام قرعه انداختند و قرعه به نام پسر افتاد و او به جهاد رفت و شهید شد. بعد از مدّتی پدر پسر را در عالم رؤیا در سعادت بی نظیری دید که به او می گوید: پدرجان! آنچه خدا به ما وعده داده بود، همه حق و درست بود.
پدر نزد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: یا رسول الله! اگر چه من پیر شده ام و استخوان هایم ضعیف و سُست شده است ولی آرزوی شهادت دارم.
من نزد شما آمده ام تا دعایم کنید که خداوند شهادت را روزی من کند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا! برای بنده مؤمنت شهادت روزی فرما.
یک سال بعد در جریان جنگ اُحد، آن پیرمرد به فیض عظمای شهادت رسید.[8]
جمال عشق خواهی جان فدا کن که هرگز کار جان از تن نیاید
میان عاشق و معشوق رمزیست چه داند آنکه اُشتر میچراند
آری همان گونه که کوران بینایی را درک نمی کنند، مردگان به ظاهر زنده نیز حیات شهدا را درک نمی کنند.
من متوسل می شوم به مصیبت سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام در آخرین لحظات عمر.
«السّلام علیکَ یا أَبا عَبدِالله وَ عَلی الارواحِ الّتی حَلَّت بفنائک»
جان عالمی به فدایت یا حسین! چه گذشت بر تو و خواهران و بچّه های تو، آن لحظه ای که از زین اسب بر زمین گودال قتلگاه افتادی در حالی که بدن نازنینت مجروح و غرق در خون بود؟ خواستی کمی استراحت کنی، لشکر دشمن در برابر تو ایستاده بودند ولی جرأت نزدیک شدن به تو را نداشتند.
جمعی گفتند: حسین دیگر زنده نیست، پسر سعد گفت: لشکر دو دسته شوند جمعی در برابر حسین علیه السلام توقف کنند و گروهی به خیام حسین بروند. در آن صورت معلوم میشود که حسین زنده است یا نه؟ زیرا حسین تا جان دارد راضی نمی شود کسی به خیام اهل بیت او حمله برد. همین که دسته ای به سوی خیام اهل بیت حسین علیه السلام حرکت کردند امام حسین علیه السلام از جا برخاست و فرمود:
«یا شیعَهَ آلَ أَبی سُفیانَ اِن لَم یَکُن لَکُم دِینٌ وَ کُنتُم لا تخافون المَعادَ فَکُونُوا أَحراراً فی دُنیاکُم ...»[9]
ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین و از روز رستاخیز هراس ندارید لااقل در این دنیا آزادمرد باشید. من با شما جنگ دارم، بر اهل و عیالم چیزی نیست.
لشکر با شنیدن سخن امام حسین علیه السلام به سوی قتلگاه بازگشتند: زینب کبری علیها السلام بالای تلّ زینبیه منظره را نگاه می کرد، می بیند شمشیردار با شمشیرش و نیزهدار با نیزه اش بر بدن حسین علیه السلام هجوم آوردند و برخی با سنگ و ... حمله کردند. زینبی که تا پدر و برادرانش بودند، کسی صدای او را نشنیده بود، با سوز دل فریاد زد: «یا جدّاهُ یا رسوالَ الله! هذا حُسَینُکَ مُرَمَّلُ بالدّما مقطُوعُ الرّأسِ عَن القَفا مسلوبُ العمامَهِ و الرَّداءِ»[10]
این حسین توست که سرش را از قفا بریدند عمّامه و قبا را از سر و دوشش گرفتند.
اَلا لَعنَۀُ الله عَلَی القومِ الظّالمین
دنیا علی سعیدی
[1] توبه/ 111
[2] بقره/40
[3] زلزله/ 7
[4] آل عمران/ 169
[5] مجموعه آثار شهید مطهری، ج17، ص42
[6] کافی، ج5، ص53.
[7] وسایل الشیعه، ج15، ص14
[8] حکایتها در آثار مطهری، ص45.
[9] ابن طاووس، على بن موسى، ترجمه، فهرى زنجانى، احمد، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 120، جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش
[10] ابن طاوس، اللهوف، ص132