بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمده و نستعینه نستغفره و نتوکل الیه و نصلی و نسلم علی حبیه و نجیبه و صفیه و حافظ سره و مبلّغ رسالاته محمد صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین المعصومین الهداۀ المهدیین المعصومین المنتجبین.
اما بعد فقد قال الحسین علیه السلام لأخیه محمد بن حنفیه: «بسم اللّه الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به الحسين بن عليّ بن أبي طالب إلى أخيه محمد المعروف بابن الحنفيّة، أنّ الحسين يشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، و أنّ محمدا عبده و رسوله، جاء بالحقّ من عند الحقّ، و أنّ الجنّة و النار حقّ، و أنّ الساعة آتية لا ريب فيها، و أنّ اللّه يبعث من في القبور، و أنّي لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدّي صلّى اللّه عليه و آله، اريد أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر، و أسير بسيرة جدّي محمد صلّى اللّه عليه و آله و أبي عليّ بن أبي طالب عليه السلام، فمن قبلني بقبول الحقّ فاللّه أولى بالحقّ، و من ردّ عليّ هذا أصبر حتى يقضي اللّه بيني و بين القوم بالحقّ [و يحكم بيني و بينهم] و هو خير الحاكمين، و هذه وصيّتي يا أخي إليك، و ما توفيقي إلّا باللّه، عليه توكّلت و إليه انيب».[1]
مقدمه
خدا را شکرگزاریم که بار دیگر توفیق زیارت عزیزان و بزرگواران نصیبم شد و توانستم از نزدیک خدمت شما دوستداران مکتب اهلبیت عصمت و طهارت برسم. همان گونه که مستحضرید، جلسه امروز ما که با همکاری شما عزیزان برگزار شده است، در ارتباط با نقش ارزشمند نهضت عاشورا در شکل دهی و توسعه فراگیر بیداری امت واحده اسلامی خواهد بود که امیدوارم به لطف خدای متعال و همکاری همه جانبه حاضرین در این محفل مقدس به نتیجه مطلوبی برسیم.
قبل از اینکه وارد بحث اصلی شوم، لازم می دانم ابتدا فرمایشات سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله علیه السلام را که در قالب وصیت نامه به برادرش محمد حنفیه نوشته، ترجمه کنم و بعد از آن ببینیم چگونه وضعیت جامعه آن روز اسلامی چگونه بود و چه شرایطی موجب شده بود که امت اسلامی غرق در خواب کامل شده بود تا اینکه حضرت احساس تکلیف کرد و خواست با آغاز نهضت و همین طور در طول مسیری که از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا در پیش گرفت، زمینه بیداری اسلامی را از خواب غفلت فراهم کند.
ترجمه وصیت نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه
در آغاز نامه حضرت فرمود: به نام خدای بخشنده و مهربان. این وصیتی است از حسین بن علی بن ابی طالب به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه. حقیقتاً حسین بن علی شهادت می دهد که خدا یکی و جز او خدای نیست و شریکی هم ندارد، و اینکه محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بنده او و فرستاده از جانب او است که به حق و از سوی حق فرستاده شده و شهادت می دهم که بهشت و جنهم به عنوان پاداش اعمال بندگان حق است، و روز قیامت؛ یعنی روزی که بدون تردید به حساب اعمال بندگان رسیدگی عادلانه می شود حق است، و شهادت می دهم که خداوند در روز قیامت تمامی مردگان را که در خواب راحت قبر قرار دارند دو باره برمی انگیزد. برادرم محمد حنفیه، بدان سفری که در پیش دارم، هرگز به قصد ایجاد شرارت و طغیانگری نیست، و نمی خواهم فسادی در روی زمین برپا کنم و هیچ قصدی خدای نخواسته برای ظلم به کسی ندارم؛ بلکه تنها هدف اساسی من در این سفر این است که می خواهم امت تکه تکه شده جدم را از نو بسازم و شکافهای ایجاد شده در پیکره واحد آن را دوباره بازسازی کنم. در این سفر می روم تا عنصر فراموش شده جدم و قرآن را که همان امر به معروف و نهی از منکر باشد یک بار دیگر احیا کنم و می خواهم به روش همیشگی جدم رفتار کنم و روش پدرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در پیش بگیرم. کسانی هم که با حقانیتی که دارم به درخواستم پاسخ مثبت دهند، خداوند بزرگ و متعال سزاوارتر به حق است اما آنانی که از یاری ام سرباز بزنند، راه صبر را در پیش می گیرم تا خداوند که بهترین داوران است بین من و این قوم براساس و محور حق حکم نماید. این است وصیت من به برادرم و توفیقی جز خدا نیست، بر او توکل می کنم و به سوی او باز می گردم.
پیامبران الهی و مواجه با روحیات مرده و فطرت های خفته
مراجعه به تاریخ شکل گیری زندگی اجتماعی بشر بیانگر این حقیقت و واقعیت است که در همه ادوار تاریخ، اقوام و قبیله های گوناگون اجتماعی همواره دچار افسردگی روحی و در نهایت به مردگی مبتلا می شدند. روحیات خفته و فطرت های پاکی که در اثر غفلتها و آلودگی های ناشی از هوا و هوس، دستخوش بیماری می گشتند، معمولاً افراد و در بسیاری موارد حتی تمامی جوامع و اقوام گوناگون را به مرگ روحی دچار می کرد. به همین جهت، خدای متعال برای بیداری کامل بشر از خواب غفلت، احیای دوباره زندگی سالم و صالح، افرادی را به عنوان پیامبر و هدایتگر به میان مردم می فرستاد و به آنان دستور می داد تا گفتار و رفتار خود، زمینه بازگشت دوباره به راه درست و دوری از گناه، ظلم، فسادهای گسترده که اغلب در میان جوامع رایج می گشت را فراهم آورند.
هدف اصلی همه پیامبران الهی همین بود که مردم را به سوی خدا فرا بخوانند و آنان را از مسیر گمشده که در پیش گرفته اند و همچنان به سوی نابودی در حرکتند، نجات بدهند. به عبارتی دیگر، تنها هدف الهی پیام آوران الهی همین بیداری بشر از خواب غفلت بود. پیگیر این هدف مقدس توسط تمامی پیام آوران بیدارگر الهی هر چند با روش های مختلف به جدیت دنبال می شد. درست است که امت های پیشین اغلب نه تنها به پیروی پیامبران و اطاعت از فرمان های بیدارگر آنان وقعی نگذاشتند؛ بلکه در بسیاری موارد حتی دست به قتل و کشتن آنان نیز زده اند.
در این میان وجود نازنین آخرین پیام آور بیدار الهی، حضرت محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم بیشترین تلاش و زحمت را به عهده گرفت و با بیان وحیانی اش تلاش کرد جامعه خفته آن روز جاهلی عرب را از خواب شرک آلود غفلت بیدار کند؛ چرا که به تعبیر مرحوم شهید مطهری[2] «از نظر قرآن، روح اصالت دارد و ماده هيچ گونه تقدمى بر روح ندارد؛ نيازهاى معنوى و كششهاى معنوى در وجود انسان اصالت دارد و وابسته به نيازهاى مادى نيست؛ انديشه در برابر كار نيز اصيل است؛ شخصيت فطرى روانى انسان بر شخصيت اجتماعى او تقدم دارد.
قرآن به حكم اينكه به اصالت فطرت قائل است و در درون هر انسانى، حتى انسانهاى مسخ شده اى مانند فرعون، يك انسان بالفطره كه در بند كشيده شده سراغ دارد، براى مسخ شده ترين انسانها امكان جنبش در جهت حق و حقيقت، و لو امكان ضعيف، قائل است. از اين رو پيامبران خدا مأمورند كه در درجه اول به پند و اندرز ستمگران بپردازند كه شايد انسان فطرىِ در بند كشيده شده در درون خود آنها را آزاد سازند و شخصيت فطرى آنها را عليه شخصيت پليد اجتماعى آنها برانگيزند و مىدانيم كه در موارد فراوانى اين موفقيت دست داده شده است كه نامش «توبه» است.»
موسى در اولين مرحله رسالتش مأموريت مى يابد كه به سراغ فرعون برود و به تذكر و بيدارى فطرت او بپردازد و اگر مفيد واقع نشد با او بستيزد. از نظر موسى فرعون انسانى را در درون خود اسير كرده و به بند كشيده و انسانهايى را در بيرون.
موسى در در درجه اول مى رود اسير درونى فرعون را عليه فرعون بشوراند و در حقيقت مى رود فرعون فطرى را كه يك انسان و لااقل نيمه باقيمانده يك انسان است عليه فرعون اجتماعى (يعنى فرعون ساخته شده در اجتماع) برانگيزاند «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى. فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى. وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى»؛[3] خدا به موسی گفت: به سوی فرعون برو که طغیان کرده است. و به او بگو: آیا دوست داری که پاکیزه شوی؟. آیا مایلی تو را به سوی پروردگارم هدایت کنم پس بترس از خدا.
قرآن براى هدايت، ارشاد، تذكر، موعظه، برهان، استدلال منطقى (به تعبير خود قرآن حكمت) ارزش و نيرو قائل است. از نظر قرآن اين امور مى توانند انسان را دگرگون سازند و مسير زندگى او را تغيير دهند، شخصيتش را عوض كنند و انقلاب معنوى در او ايجاد نمايند. قرآن نقش ايدئولوژى و انديشه را محدود نمى داند، برخلاف ماركسيسم و ماترياليسم كه نقش راهنمايى و هدايت را محدود به تبديل طبقه فى نفسه به طبقه لنفسه مى داند، يعنى به وارد كردن تضادهاى طبقاتى در خودآگاهى، همين و بس.
ثانياً، اينكه گفته شد كه مخاطب قرآن «ناس» است و «ناس» مساوى است با توده محروم، پس مخاطب اسلام طبقه محروم است و ايدئولوژى اسلام ايدئولوژى طبقه محروم است و اسلام پيروان خود را و سربازان خود را منحصراً از توده محروم مى گيرد نيز غلط است. البته مخاطب اسلام «ناس» است ولى «ناس» يعنى انسانها، يعنى عموم مردم. هيچ كتاب لغتى و هيچ عرف عرب زبانى «ناس» را به معنى توده محروم نگرفته و مفهوم طبقه در آن نگنجانيده است.
به هر حال، حرکت موسوی به سوی فرعون و درخواستی که از او داشت، صرفاً در جهت بیدار سازی روحیات و فطرت خفته فرعون بود که در اثر طغیان گری ها و اطاعت از هوا و هوس قدرت طلبی و منش استکباری او به وجود آمده بود.
خواب غفلت یا بیماری امت اسلامی در زمان امام حسین علیه السلام
همچنان که دیگر امت های پیشین؛ اعم از افراد عادی و افراد سر شناسی که بر اریکه قدرت تکیه می زدند دچار مردگی روحی و یا لا اقل غفلت خواب آلود شده بودند، امت اسلامی پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم خصوصاً در زمان حیات نورانی وجود مقدس امام حسین علیه السلام نیز به بیماری فطری و یا غفلت خواب آلود روحی دچار شده بود که نیاز مبرم به بیداری کامل داشت. دستگاه حاکمه جور؛ یعنی بقایای نهاد شرک در وجود خانواده بنی امیه که مثال بارز آن یزید فرزند معاویه پس از مرگ پدر متجلی به حکومت غاصبانه رسید بود، به شدت علیه احکام اسلامی و نابودی ارزشهای دینی جامعه مسلمین تلاش می کرد. ضدیت او با اسلام و کم رنگ کردن دستورات دین و قرآن به حدی بود که ابتدا خود به عنوان حاکم بر جامعه به اصطلاح اسلامی، دست به ارتکاب هر جنایت می زد. از شرابخواری علنی گرفته تا قمار بازی و سگ بازی و دیگر اعمال خلاف دین و شریعت اسلامی هرگز ابایی نداشت. حاکمی که بر مسند حکومت اسلامی نشسته بود، از یک سو تظاهر به اسلام می کرد ولی از سوی دیگر مشغول توطئه علیه خانواده پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که نماد واقعی تفسیر دین و احکام نورانی قرآن و مرجع حل مسائل شرعی مردم در میان جامعه اسلامی به شمار می آمدند بود. فرایند این نقشه شوم اسلام زدایی از جامعه اسلامی هر چند در دوران سیاه معاویه نیز وجود داشت، اما پس از مرگ او و زمانی که یزید فرزند نامشروعش خلافت را به دست گرفت، به اوج خود رسیده بود. بیت المال مسلمین نه تنها کفاف دخل و خرج کاخ نشینان دمشق را نمی کرد؛ که علاوه بر آن تا آنجا که می توانستند به بهانه های مختلف از مردم پول می گرفتند. اما نکته جالب اینکه مورد مصرف این درآمدهای کلان اقتصادی به جای توسعه در امور مردم و حل گره های مشکل فراروی جامعه اسلامی، تنها خرج در جهت تبلیغ علیه دین و به خصوص اهل بیت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. گماشتن افراد ظالم همسو با حاکمیت مانند عبیدالله بن زیاد در بصره و در نهایت شهر شیعه نشین کوفه که قبلاً مرکز حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و امثال آن، همگی مؤید انگیزه قاطع یزید و کارگردانان حکومت خاندان اموی در دین زدایی از جامعه اسلامی می باشد.
مراجعه به تاریخ نشان می دهد که با به قدرت رسیدن یزید حتی وصیت پدرش معاویه مبنی بر برخورد هوشمندانه با شخص امام حسین علیه السلام و سه نفر از افراد سرشناس دیگر به عنوان نقشه راه شوم اخذ بیعت ندیده گرفته شد و یزید به آن عمل نکرد؛ بلکه به جای آن، به والی وقت مدینه نوشت از حسین بن علی علیه السلام برایم بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد، او را به قتل برسان. علت اصلی در اخذ شتابزده این گونه تصمیم تنها این می توانست باشد که یزید احساس می کند با وجود امام حسین علیه السلام، قطعاً سیاست دین زدایی او شکست خواهد خورد و نمی تواند فرایند روح مردگی و بیماری فطری را در سطح جامعه اسلامی تکمیل کند.
امام وقتی مشاهده می کند از یک سو اساس اسلام در خطر افتاده و از سوی دیگر، جامعه اسلامی بخشی یا می ترسند و قدرت انتقاد و حرکت علیه ستم سازی های یزید و سرسپردگان حکومتی او را ندارند و یا اگر افراد اندکی هم در این میان یافت می شوند، لااقل از هوشیاری لازم برخوردار نیستند و نمی توانند با تحلیل درست از قضایا و حوادث مربوط به مسایل روز، دیگران را سر و سامان بدهند تا حرکت عمومی علیه جنایت های سازمان یافته یزید و خاندان بنی امیه شکل بگیرد. این در حالی است که به طور کلی، سراسر جامعه اسلامی دچار بیماری مفرط روحی و افسردگی فطری و روانی شده اند و در یک خواب سنگین همه جانبه فرو رفته اند. خوابی که همگان را از درک دردهای موجود عاجز کرده. خوابی که قدرت تحلیل را از مردم و حتی نخبگان گرفته. البته در این میان اختناق موجود نیز بی تأثیر نیست.
طبیعی است که در چنین شرایطی، امام حسین علیه السلام باید طبق وظیفه ذاتی که مانند پیام آوران الهی در جهت هدایت و راهنمایی بشر دارد حرکت کند تا جامعه اسلامی از خواب غفلتی که دچار آن شده اند، بیدار شود. شرایط آن روز مدینه در واقع یک شرایط کاملاً خفقان بود. حاکم مدینه تمامی حرکات امام و دیگر افراد سر شناس را تحت نظر داشت.
به هر حال، امام با روشن بینی خاصی که داشت، اصول سیاست بیدارگرانه خودر ا در قالب وصیت نامه اعلام کرد. مهم ترین اصلی که امام روی آن تکیه داشت، اصل شناخته شده امر به معروف و نهی از منکر بود. امام بر اساس وصیت نامه ای که به برادرش محمد حنفیه نوشت، اعلام کرد، در قاموس حرکت بیدارگرانه من، نه شورش و رفتارهای طغیانگرانه جای دارد، و نه ترویج فساد در روی زمین مورد توجه است، و نه به کسی اجازه می دهم ظلمی صورت بگیرد. تنها کاری که من انجام خواهم داد، بیدار کردن مردم مرده ای است که مدتها است در خواب غفلت فرو رفته اند. می خواهم به وظیفه دینی و الهی ام عمل کنم. میخواهم در برابر ظلم هایی که به دین و پیروان واقعی آن میشود بایستم. می خواهم مانند جد بزرگوارم با استفاده از سلاح منطق و گفتگوهای روشنگرانه، مردم را نسبت به اتفاق خطرناکی که در اطراف آنان می گذرد بیدار کنم. روش من همان روش جدم در برخورد با مسائل روز و نجات مسلمانها از بیماری واگیرداری است که امروز دچار آن شده اند. بنابراین، عمده روشی که من در پیش گرفتم، این است که با آحاد مردم و حتی کسانی که ممکن است فریب دستگاه هیئت حاکمه را خورده باشند و در مناصب حکومتی به انجام وظایف اشتغال داشته باشند و حتی آنانی که ممکن است به عنوان فرماندهان نظامی، اردوی لشکری دشمن را مدیریت کنند، چیزی جز روشنگری و نصیحت خیرخواهانه نخواهد بود؛ البته تا آنجا که مایه یأسم نشود. اما همگان باید بدانند که این روش با زورگویان و کسانی که گوش آنان بدهکار هیچ گفتگوی منطقی و مسالمت آمیز نیست، تفاوت اساسی دارد. در فرهنگ بیدارگرانه امام حسین علیه السلام پذیرش ظلم و رفتن زیر بار آن هرگز جایی ندارد. همگان باید بدانند که با قدرتمندان زورگو هر چند ابتدا حجت الهی را تمام می کنم ولی، دست سازش به آنان نخواهم داد. چرا که معتقدم در چنین شرایطی، مردن به مراتب شرافتمندانه تر است از اینکه در کنار ظالم باشم و با چشم خودم ببینم به احکام الهی سخریه می گیرند و به شهروندان جامعه اسلامی ظلم می کنند.
از این که فرصت زیادی نیست، لازم می دانم بیان حوادث تاریخی مربوط به این حرکت الهی را و چگونه از مدینه حرکت کرد و در مسیر راه چه اتفاقی افتاد خودداری کنم؛ لذا فقط به ذکر و توضیح همین وصیت نامه الهی آن حضرت بسنده شود. خوب، امام حسین علیه السلام با همین انگیزه مسیر کربلا را در پیش گرفت. البته در این میان افراد زیادی بودند که به حضرت پیشنهاد می کردند از در صلح با یزید وارد شود، ولی همان طوری که در منابع تاریخی آمده، حضرت هیچ یک از این پیشنهاد را نپذیرفت و در نهایت مسیر خود را که دفاع از ارزشهای اسلامی و سنت جد بزرگواش صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، انتخاب کرد و با پایه گذاری نهضت عاشورا، هم امت آن روز اسلامی را بیدار کرد و هم بیداری کامل و همه جانبه به جامعه اسلامی بعد از حیات خودش و بلکه فراتر از آن بیداری جامعه انسانی را بنیان نهاد.
اساسیترین مراحل شکل گیری بیداری اسلامی
به خوبی پیدا است که حرکت الهی و نهضت بیدارگرانه امام حسین علیه السلام از مدینه و لحظه حرکت به سمت مکه و اقامت در حرم امن الهی زمینه شکل گیری بیداری اسلامی هر چند به صورت نا محسوسی را به وجود آورد؛ لکن آنچه در این مقوله به شکل بارز و اساسی در بستر تحولات تاریخی نمود پیدا می کند و می تواند به عنوان اساسی ترین مرحله در جهت شکل گیری بیداری اسلامی مطرح باشد و از نقطه نظر زمانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، حوادث غمبار روز عاشورا و نوع واکنش امام حسین علیه السلام و اطرافیان ایشان از یک سو، اما برخوردهای خشن و غیر انسانی دشمن چه در ارتکاب قتلهایی که انجام دادند و چه پس از پایان خون ریزی های وحشیانه از سوی دیگر است که هم بازتاب فراوان در بازخوانی تاریخ گذاشت و هم توانست ماهیت واقعی دستگاه حاکمه را برای افکار عمومی جامعه آن روز و دیگر جوامعی پس از آن روشن کند که خود به خود نقش اساسی در شکل گیری بیداری همه جانبه امت اسلامی به شمار می رود. به همین جهت لازم می دانم به اختصار به بخشی از این مراحل و عوامل مؤثر در آن، اشاره کنم.
سخنرانی روشنگرانه امام حسین علیه السلام در برابر دشمن
اجازه بدهید اولین مرحله اصلی که بیداری اسلامی در آن شکل گرفت را محضر عزیزان تقدیم کنم. به گواهی تاریخ اولین لحظه ای که نقش مهمی در شکل گیری یک بیداری همه جانبه داشت و حتی توانست در درون ساختار نظامی دشمن نفوذ کند و برخی از فریب خوردگان را بیداری بخشد، سخنرانی روشنگرانه بود که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در برابر اردوی تا به دندان مسلح دشمن انجام داد. به صورت خلاصه عرض کنم، حضرت وقتی بر شتر خود سوار شد و با صدایی هر چه رساتر که بیشترشان می شنیدند فریاد کرد: ای مردم عراق گفتارم را بشنوید و در کشتنم شتاب نورزید تا شما را به آنچه بر من واجب است موعظه کنم و عذر خود را در آمدن به عراق بازگویم. آن گاه اگر عذر مرا پذیرفتید و سخنم را باور کردید و از راه عدل و انصاف با من رفتار نمودید، راه خوشبختی خود را هموار ساخته اید و شما را بر من راهی نباشد، و اگر هم عذر مرا نپذیرفتید و از راه عدل و انصاف منحرف شدید، کشتن من پس از این باشد ... این مردم مرا بشناسید و به بینید که من که هستم؟ ... ای شبث بن ربعی و ای حجار بن أبحر و ای قیس بن اشعث ... مگر شما خود به من نامه ننوشته اید که میوه ها رسیده است و زمین ها سبز و خرم شده ...[4]
در این سخنرانی امام هم جایگاه و موقعیت خود نسبت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را به کسانی که از اطراف و اکناف برای کشتنش به کربلا آمده بودند و فکر می کردند با دشمن خدا می جنگند معرفی کرد و بدین وسیله وجدان های خفته را بیدار کرد. تا آنجا که خیلی ها به گریه افتادند هر چند به دلایلی که جای بررسی بیشتر دارد، نتوانستند از اردوگاه دشمن خارج بشوند و به صف امام بپیوندند. در این تاریخ نام افراد فرهیخته مانند حر بن یزید ریاحی را که نماد بیداری اسلامی است به روشنی ثبت کرده. این فرمانده مقتدر در آخرین لحظه به پست و مقامش پشت پا زد و ندای وجدان بیدارش را شنید و در یک چشم به هم زدن سنگر خود را عوض کرد. از صف دشمن و نظامیان کوفه و شام خارج شد و آمد جلوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام چقدر عارفانه و از روی عشق اظهار ندامت کرد. کسی که قبلاً خودش راه را بر امام بسته بود، حالا بیدار شده و در رکاب مولا از دین خدا دفاع می کند و مردانه می جنگد.
هرزگی و برخوردهای خشن دشمن با جنازه های شهیدان و اسیران جنگی
دومین هسته اساسی و اصلی که می توان گفت در شکل گیری بیداری اسلامی مؤثر است، برخوردهای غیر انسانی و اقدامات وحشیانه ای است که نظامیان و افراد مسلح حاضر در اردوی یزیدیان به فرماندهی عمر بن سعد، شمر بن ذی الجوشن و امثال آن با جنازه های شهیدان رهروی نهضت عاشورای امام حسین علیه السلام انجام دادند.
به تعبیر محقق فرهیخته و تاریخ شناس واقع نگر، دانشمند فقید دکتر ابراهیم آیتی،[5] فصلی که خود دشمن در به وجود آوردن آن اصرار ورزید و ندانسته موجبات رسوایی خود را فراهم کرد و در نتیجه به وسیله اسیران اهل بیت علیهم السلام از طرفی و کشتگان اباعبدا الله علیه السلام از طرفی دیگر به حقیقت و ارزش این قیام به دنیا معرفی گردید تا اینکه زمینه شد برای بیداری در بدنه امت اسلامی. دشمنان امام تا توانستند پس از شهادت شهیدان و تمام شدن کار، هرزگی کردند و بدن های شهدا را لخت کردند لباس ها را به غارت بردند، به خیمه ها ریختند و اثاث اهل بیت علیهم السلام را غارت کردند، خمیه ها را آتش زدند، خواستند بیمار را در بستر بیماری بکشند، بدن ها را زیر سم اسب ها انداختند و لگدکوب کردند، سرها را بر نیزه ها بر افراشتند، با اسیران داغدیده تندی و درشتی کردند، بر لب ها و دندان های امام خود چوب زدند.
شیخ مفید و طبری نوشته[6] که هر چه لباس بر تن امام مانده بود، همه را پس از شهادت به غارت بردند، پیراهن امام را اسحاق بن حیوه از تن وی در آورد، زیر جامه امام را بحر بن کعب تمیمی برد، عمامه امام را أخنس بن مرثد برد، شمشیر امام را مردی از بنی دارم گرفت ... سپس به خیمه ها ریختند و هر چه اثاث و جامه و شتر بود همه را بردند و حتی هرزگی را به جایی رساندند که چادر از سر زنان می کشیدند ... همه این واقعیت های تلخ را سخنرانان و خطیبان اسراء به مردم و افکار عمومی بازگو کردند.
انتشار این گونه اخبار هم در محافل آن روز و هم ثبت آن در لابلای تاریخ و بازنگاری و همین طور بازگویی آن که هر لحظه و هر زمان زبان به زبان می گشت تا آنجا پیش رفت که نقل هر خانه و کوچه و پس کوچه ها گردید و توانست پرده از چهره واقعی خاندان اموی بر دارند و مسلمان های خفته و غرق در خواب اصحاب کهفی را برای همیشه بیدار کرد.
تفسیر نهضت توسط اسیران و سخنرانی ها روشنگرانه آنان در مسیر کوفه تا مرکز حکومت شام
علاوه بر مواردی که خدمتتان عرض شد، سومین مرحله و آخرین عامل اساسی که توانست فرایند شکل گیری بیداری اسلامی را تکمیل کند، سخنراني هایی بود که اسیران کربلا و بازماندگان خاندان امامت و ولایت از کربلا گرفته تا کوفه و در نهایت شهر شوم شام انجام می دادند. اسرای کربلا از هر فرصتی که به دست می آوردند به معرفی خود می پرداختند. در خطبه هایی که توسط امام سجاد علیه السلام و همین طور بانوی قهرمان کربلا حضرت زینب کبری علیها السلام انجام می شد، هم نهضت امام حسین علیه السلام به مردم معرفی می شد و هم جنایت هایی که در کربلا به نام دین و دفاع از خلافت اسلامی نسبت به خاندان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به عنوان خارجی روا داشته بودند به اطلاع مردم می رسید.
سخنرانی امام سجاد علیه السلام در کوفه
نخستین فرصتی که به دست اهل بیت علیهم السلام آمد توانستند داد سخن بدهند روز دوازدهم محرم بود که آنها را وارد شهر کردند، دیدن شهر کوفه برای اهل بیت علیهم السلام بسیار غم انگیز بود چرا که بیشتر مدت خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این شهر گذشته بود ... اما امروز فرزند وی را کشته اند و فرزندان دیگر او را اسیر کرده اند، اما سخنوران اهل بیت علیهم السلام چنانکه گویی از مدینه و حجاز به کوفه و عراق آمده اند تا سخن بگویند و برای همین است که مردم در کوچه و بازار گرد هم آمده اند. خطبه ها و سخنان این گویندگان شجاع در سینه های مردم جا گرفت و دلها را تکان داد، تشخیص مردم را عوض کرد، اشک ها را جاری ساخت و مردم را به اشتباه بزرگشان توجه داد، احساسات مردم را بر انگیخت، مردم را به ارزش این قیام متوجه ساخت، مجال تحریف این حادثه را از دست دشمن گرفت.[7]
اولین سخنران اهل بیت علیهم السلام و اسیران قهرمان نهضت کربلا در کوفه امام سجاد علیه السلام بود که در جمع عظیم مردم کوفه به سخنرانی افشاگرانه پرداخت. امام چهارم با مردم کوفه سخن گفت و در مقابل آنان خطبه خواند و پس از آنکه با اشاره ای مردم را خاموش کرد و آرام ساخت، فرمود: «ای مردم هر کس مرا می شناسد که شناخته است و هر کس مرا نمی شناسد اکنون نام و نشان خود را برای وی می گویم، منم پسر آن کسی که با وی بی حرمتی کرده اند و آنچه داشت ربودند و مال او را به غارت بردند و زنان و فرزندان او را اسیر کردند»[8] و «منم پسر همان کسی که او را در کنار رودخانه فرات سر بریدند بدون آن که او خونی ریخته باشد یا حقی به گردن او باشد ... منم پسر همان کسی که او را به قتل صبر کشتند و پس از آنکه دیگر نیروی جنگ و مقاومت نداشت و ناتوان افتاده بود بر سر او ریختند و او را به شهادت رساندند و همین افتخار ما را بس است»[9] امام چهارم با ایراد این گونه سخنرانی های بیدارگر مردم را ناچار ساخت که در جریان شهادت امام قرار گیرند و جوانب آن را بیشتر بررسی کنند. لذا به تدریج موج عظیمی شکل گرفت که ناچار اسرا را برای دور کردن مردم از آنان به سمت شام حرکت دادند.
سخنرانی بیدارگر زینب قهرمان در مرکزیت حکومت در شام
یزید فکر می کرد با انتقال اسیران از کوفه به شام، می تواند هم روی جنایت های خود پرده بکشد و اجازه ندهد مردم از ابعاد جنایت های او در کربلا با خبر شوند، و هم با این کار به نحوی پیروزی خود و شکست امام حسین علیه السلام را به رخ شامیان بکشد که در نهایت با سخنرانی قهرمانانه زینب کبری علیها السلام نه تنها این نقشه شوم خنثی شد؛ بلکه مردم شام نیز به ماهیت ظلم های یزید و همفکران فاسدش پی بردند. هنگامی که زینب کبری علیها السلام در مجلس یزید به سخنرانی پرداخت آن چنان با شجاعت و متانت سخن گفت که هرگز کسی احساس نکرد، این زن مصیبت دیده و یا جنازه هفتاد و پنج شهید از جمله برادر بزرگوارش امام حسین علیه السلام پیش چشمش سر بریده شدند. در شرایطی که باده گساران کاخ سبز دمشق دم از پیروزی می زدند، زینب سلام الله علیها در حالی که سر مبارک برادرش داخل طشت زر پیش روی یزید بود و گاه با چوب به لب ودندان مبارکش اشاره می کرد فرمود: «یزید فکر می کنی با کشتن برادرم آسیبی به ما زدی؟ نه والله شهادت افتخار ماست. ما در خانواده ای بزرگ شدیم همه هستی خود را در راه خدا و دفاع از دین جدم فدا می کنیم. مردم بدانید من زینب دختر پیغمبر شمایم. یزید فرزند پیغمبر شما را به ناحق کشت، فرزندان او را اسیر کرد.... سخنان زینب علیها السلام چنان دلها را متوجه خود کرد که تمامی حاضران به گریه افتادند تا آنجا که یزید ترسید ممکن است انقلابی به وقوع بپیوندد و اساس حکومتش را به نابودی بکشاند.
خلاصه کنم، پس از حادثه غمبار اما روشنگر عاشورا، سخنرانی اسیران در بند اما قهرمان و آزاده اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام زمینه بیداری فراگیر جامعه اسلامی را فراهم کرد. پیشروی این طوفان در حدی سریع بود که طی سه سال تمامی مرزهای جغرافیایی آن روز کشورهای اسلامی در نوردید. قیام مختار و توابین در کوفه و خیزش عمومی مردم علیه دستگاه فاسد و جنایتکار اموی نمونه بارز این بیداری است. بیداری که دیگر در هیچ ایستگاهی توقف کرد و تا امروز در سراسر جهان اسلام ادامه دارد. هر جا ظلمی وجود داشته باشد، نماد باطل مشاهده شود، خیزش عمومی و بیداری اسلامی هست. فرقی نمی کند در کجا و علیه چه کسی!!
نتیجه بحث
اجازه بدهید به دلیل کمی وقت، مباحثم را جمع بندی کنم. نهضت عاشورا نقش اساسی در بیداری امت اسلامی داشته و دارد. از آنجا که تمامی جوامع بشری در مقطعی از تاریخ، در خواب غفلت فرو می رفتند، پیام آوران الهی وظیفه بیداری آنان را به عهده داشتند. حرکت انقلابی حضرت موسی علیه السلام علیه دستگاه طاغوتی فرعون و در نهایت تلاش های همه جانبه پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم و دیگر پیامبران الهی همه در این راستا قابل تحلیل و ارزیابی هستند. مراجعه به وصیت نامه امام حسین علیه السلام به برادرش محمد معروف به حنفیه نیز گواهی این مدعاست. حرکت خزنده معاویه و پس از او فرزندش یزید، موجب تسلط خواب فراگیر در افکار جامعه اسلامی شد و امام حسین علیه السلام را به دفاع از اساس دینی در معرض خطر واداشت. سخنرانی امام در روز عاشورا، ظلم های سپاهیان دشمن در برخورد با جنازه های شهدا و نیز ایراد خطبه های بیدارگر امام سجاد علیه السلام در کوفه و حضرت زینب علیها السلام در شام همگی باعث شکل گیری بیداری امت اسلامی تا امروز گردیدند که نمونه های بارز آن در قیام مختار و توابین علیه امویان طی فاصله کوتاه پس از حادثه عاشورا وجود دارد.
روضه و ذکر مصیبت
عزیزان من دلهایتان را بفرستید کربلا، لحظه ای که امام حسین علیه السلام در برابر دشمن تنها ماند، همه عزیزان و دوستانش را در راه خدا تقدیم کرد. کسی دیگری جز خودش باقی نمانده بود. حضرت آمد خیمه گاه همه اهل و عیالش را جمع کرد به خواهرش زینب علیها السلام سپرد فرمود: خواهرم زینب تا اینجا من رهبری این نهضت را به عهده داشتم، اما از این لحظه تو باید خودت را برای شرایط سخت آماده کنی. خواهرم همه سختیها متوجه تو است. زنان و کودکانم را به تو می سپارم. خواهرم خودت را برای مجلس عبیدالله آماده کن. خودت را برای مجلس شام آماده کن. امام حسین علیه السلام همه وصیتهایش را انجام داد و با اهل و عیالش خداحافظی کرد. هنوز چند قدمی از خیمه گاه دور نشده بود که ناگاه صدای خواهرش زینب علیها السلام را شنید:
مهلا مهلا یابن الزهرا علیها السلام
برادرم صبر کن با تو کار دارم. امام حسین علیه السلام توقف کرد خواهرش آمد. بفرما خواهرم! زینب علیها السلام عرض کرد برادرم وقتی از خیمه دور شدی به یاد وصیت مادرم زهرا علیها السلام افتادم. آخرین لحظه عمر مادرم وصیت کرده بود، زینبم دخترم روز عاشورا در کربلا من نیستم به جای من زیر گلوی برادرت حسین علیه السلام را بوسه بزن. آمدم به وصیت مادر عمل کنم. خواهش می کنم از اسب بیا پایین. آقا آمد روی زمین، خواهرش زینب علیها السلام زیر گلوی برادر را بوسه زد. اما چند لحظه گذشت بار دیگر زینب مجلله آمد قتلگاه دید برادرش سر در بدن ندارد. الهی بمیرم برایت ابی عبدالله. این بار زینب علیها السلام لبهایش را گذاشت روی رگ های بریده امام حسین علیه السلام.
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
محمد ابراهیم بشارتی
[1] حسينى موسوى، محمد بن أبي طالب، تسلية المُجالس و زينة المَجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، 2جلد، مؤسسة المعارف الإسلامية - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1418 ق.
[2] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج2، صص 423- 426
[3] النازعات/17-19.
[4] آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ پنجم
[5] آیتی، دکتر ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، تهران مؤسسه انتشاراتی امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ چهارم، 1385، ص153.
[6] آیتی، همان، ص160.
[7] همان، ص155.
[8] همان، ص159
[9] همان ص163 و 164