قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم : «لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ مُؤْمِنٍ تَائِبٍ وَ مُؤْمِنَةٍ تَائِبَةٍ»[1]
ما عـدمهاييم هـسـتـيها نـه مـا
تـو وجـود مـطـلقي هـستـي ما
شـکرهـا داريـم از عـشـق اي خـدا
کـو ز لـطـف تـو حکايت مي کند
گـرســر هـر موي مـن گـردد زبان
شـکـرهـاي تـو نـيايـد دربـيـان
تو مگـو مـا را بـدان شـه بار نيست
با کريمان کارها دشوار نيست
آن که قصدش از خريدن سود نيست
هيچ قلبي نزد او مردود نيست
اي رفـيقـان راهها را بـسـت يـار
آهـوي لنـگيم و او شير شـکار
در پنـاه لـطـف حـق بـايد گريخت
کو هزاران بر ارواح ريخـت
تا پـنـاه يابـي آنـگـه چـون پـنـاه
آب آتش مر تو را گردد سـپاه
آتـشي از عشـق بر جان برفروز
سر به سر فکر و عبارت را بسوز
ملت عشق ازهمه دينها جداست
عاشقان ملت و مذهب خداست
اثرات ذکر صلوات
يکي از اعمالي که کاستيهاي ما را جبران مي کند مداومت بر ذکر صلوات است. روايت داريم که جبرئيل يک روز که محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مشرف شد عرض کرد که يا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امروز من چيز عجيبي را در مسيري که مي آمدم ديدم. فرشته اي را ديدم که پر و بالش سوخته بود اين فرشته را قبلاً در آسمان چهارم ديده بودم که آنجا هفتاد هزار فرشته تحت فرمان او بوده ولي ديدم که مورد غضب الهي واقع شده و پر و بالش سوخته و به آنجا تبعيد شده است به حال او رقت کردم و از او پرسيدم که چرا به اين مشکل دچار شدي گفت در شب معراج پيامبر خاتم که آمدند از منطقه ما عبور کنند مي بايست همه ما سريع از جا بلند مي شديم و استقبال می کرديم و عرض ادب مي کرديم من دير از جايم بلند شدم و دير عرض ادب کردم خداي متعال من را به اين گرفتاري دچار کرد عرض کرد يا جبرئيل به داد من برس چون جبرئيل سيد ملائکه است جبرئيل هم عرض کرد خدايا از اين فرشته خطاکارت در گذر. خدا هم خطاب کرد که اي جبرئيل اگر اين فرشته دوست دارد که او را به مقام اولش برگردانيم صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. جبرئيل عرض کرد يا رسول الله من اين پيام خدا را به اين فرشته رساندم فرشته هم شروع کرد بر مداومت بر اين ذکر شريف و خداوند هم پر و بالش را روياند و دوباره در آسمان چهارم به جايگاه اولي خودش پرواز کرد. از اين روايت استفاده مي شود که هر زمين خوردني علتش بي ادبي است گناه است فرقي نمي کند که به اوليا و ائمه خدا عليهم السلام يا به خود خدا بي ادبي بکني و با ذکر صلوات مي توانيم بي ادبي هايمان را جبران بکنيم و خدا از گناهان ما بگذرد.
نااميدي؛ بدترين گناه
وقتي به اين نتيجه رسيديم که ما گناه کاريم و زمين خورده ايم چکار بايد بکنيم اولاً بايد بدانيم که هر قدر که گناه کار هم باشيم راه به طرف خدا باز است. در روايت هست که بدترين گناه نااميدي از فيض خداست.
نااميدي حميد بن قحطبه از رحمت خدا
يک نفر مي گويد من رفتم پيش حميد بن قحطبه ديدم روزه مي خورد گفتم مگر ماه مبارک رمضان نيست چرا روزه مي خوري گفت من گناه بزرگي مرتکب شدم و از آمرزش خدا نااميدم گفتم چه گناهي؟ گفت در يک شب شصت نفر از سادات و فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را کشتم اين شخص مي گويد رسيدم به محضر امام هشتم عليه السلام جريان را عرض کردم امام هشتم فرمود گناه اين حرفش که از رحمت خدا مأيوس است از کشتن شصت سيد بزرگتر است. [2]
رحمت واسعه الهي
روايت داريم اگر کسي هفتاد پيامبر را بکشد اگر از گناه خود توبه کند خدا مي بخشد يا روايت داريم که از محضر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند اگر کسي مادرش را بکشد هم خدا او را مي بخشد حضرت فرمودند اگر واقعاً برگردد خدا او را مي بخشد فقط در روايت هست که خدا فرمود من قاتل امام حسين عليه السلام را نمي بخشم «أَعْفُو عَمَّنِ اسْتَغْفَرَنِي إِلَّا قَاتِلَ الْحُسَيْنِ»[3] ولي رحمت واسعه الهي خيلي گسترده است.
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است که فرمود که اگر من زنده ماندم ابن ملجم را عفو مي کنم اگر هم از دنيا رفتم شما عفو کنيد «ألَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»[4] دوست نداريم که خدا شما را بيامرزد حضرت امير بنده خالص خداست مي فرمايد که من از قاتل خودم مي گذرم. ببينيد رحمت خدا و بخشش خدا چه مقدار است. ما اصلاً نمي توانيم ذره اي از بخشش بي انتهاي خدا را درک کنيم. هيچ وقت نبايد از بخشش خداي متعال نااميد باشيم.
توصيه لقمان حکيم در مورد رحمت الهي
امام صادق علیه السلام فرمود که خداي متعال براي لقمان حکمت عنايت کرد «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»[5] حکمت شناخت و بندگي خداست چيزهايي که از طرف خدا القا مي شود چيزهاي عجيب و عالي بوده است. بعد حضرت مي فرمايد که لقمان به فرزندش فرمود فرزندم اين قدر به خدا اميدوار باش که اگر همه گناهان عالم را انجام دادي بدان خدا قدرت دارد تو را بيامرزد يعني خدا قدرت دارد هر کسي که بر گردن من حق دارد آنها را راضي کند و از حق خودش هم بگذرد و آن قدر از خدا بترس که اگر عبادت جن و انس را انجام دادي اگر خدا بخواهد گير بدهد گير پيدا مي کني اگر هم بندگي مي کني از خدا بترس رحمت واسعه خدا بي نهايت است.
سنگيني مسئوليت پيامبري
حضرت لقمان پيامبر نبود ولي حکمت الهي برايش القا مي شد پس مي شود انسان پيامبر و امام نباشد ولي يک انسان کاملاً وارسته باشد حضرت لقمان يک غلام بود بر اثر تقوي و ايمان بنده خالص خدا شد خدا به حضرت لقمان فرمود که مي خواهي پيامبر بشوي عرض کرد که خدايا اگر امر است چشم ولي اگر اختيار است نه چون مسئوليت سنگين است خدا هم فرمود اختيار است خدا و پيامبر ما و ائمه ما از کلمات حکيمانه اين شخص استفاده مي کردند.
رحمت الهي به يک زن گنهکار
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: وقتي که در شب معراج در بهشت سير مي کردم ديدم خداي متعال يک زن زانيه را در بهشت جا داده است. سؤال کردم اين خانم در اينجا چکار مي کند خطاب شد اين خانم يک عمري در گناه بوده ولي بر اثر يک کار خوب خدا اين مقام را به او داده است. اين خانم يک روز در بيابان به چاهي رسيد که در کنارش سگي تشنه نشسته بود و از تشنگي در حال جان دادن بود. اين خانم هم لباسهايش را در مي آورد و به همديگر گره مي کند و به درون چاه مي اندازد و وقتي لباسها تر شد لباسها را فشار داد و آب آن را به دهان سگ مي ريزد و اين سگ را از تشنگي نجات مي دهد. به خاطر اين کارش خدا او را در آخر عمرش موفق کرد که توبه کند و عاقبت به خير شود.
اثر رحم بر حيوان
آيت الله مجتهدي نقل مي کردند که ناصرالدين شاه، جلاد خشني داشت. اين ميرغضب در بالاشهر تهران زندگي مي کرده است در اواخر عمرش يک زني هم در پايين شهر گرفته بود همسر اولش مي فهمد دنبال يک جايي بوده تلافي کند. يک زماني قحطي مي شود. ميرغضب از جايي رد مي شده مي بيند سگي با چند توله از گرسنگي و تشنگي ضجه مي زنند حالش منقلب مي شود و از قصابي مقداري گوشت مي خرد و مي اندازد جلوي سگها که بخورند به قصاب هم يک پولي مي دهد مي گويد تا چهل روز به اين سگها گوشت بده بخورند اگر بفهمم ندادي چنين و چنان مي کنم آن مرد قصاب هم مي گويد چشم. اين ميرغضب با دوستانش هر جمعه جمع مي شدند و براي خوشگذراني و تفريح بيرون از شهر مي رفتند و شب آن روز هم در منزل يکي از دوستان مهمان مي شدند. آن هفته مهمان ميرغضب بودند اين آقاي ميرغضب دم غروب که برمي گردد مي گويد بفرماييد برويم منزل. رفقايش مي گويند که ما خسته شديم منزل اول تو در بالاي شهر است اين منزل پايين شهر که زن دومت در آن زندگي مي کند آنجا برويم. مي گويد ما در اين منزل تدارک نديديم. مي گويند ما به نان و پنيري هم قانع هستيم يا غذا از بيرون مي گيريم. هر چه او اصرار مي کند قبول نمي کنند. خانم دومش يک چيزي تهيه مي کند و مي خورند و مي خوابند صبح که از خواب بيدار مي شوند مي بينند اين آقاي ميرغضب گريه مي کند مي گويند چي شده مي گويد خواب عجيبي ديدم خواب امام سجاد عليه السلام را ديدم که حضرت فرمود به خاطر اينکه به يک حيوان رحم کردي خدا به تو نظر کرد. تو موفق به توبه مي شوي و يک بلاي بزرگ را هم خدا از تو برداشت آن زن اولي امشب در غذاي تو سم ريخته بود که همه شما را بکشد و علامتش هم اين است که در آشپزخانه فلان جا يک قوطي سم است. ولي حق نداري با اين خانمت بد اخلاقي کني اگر دوست دارد با او زندگي کن و اگر دوست ندارد حق و حقوقش را بده و طلاقش را بده و تو يک ماه ديگر موفق به زيارت پدرم امام حسين عليه السلام مي شوي و همانجا هم از دنيا مي روي. رفقايش مي گويند برويم ببينيم خواب درست است يا نه.
حرکت مي کنند مي آيند به خانه بالاشهر ميرغضب. تا خانه مي رسد خانمش دعوا مي کند که چرا ديشب نيامديد؟ من کلي تدارک ديده بودم مي گويند فکر مي کني ما نمي دانيم ديروز چکار کرده بودي مي روند آشپزخانه از همانجايي که امام سجاد عليه السلام نشاني اش را داده بود سم را برمي دارند و اين خانم رنگش مي پرد و مجبور مي شود اقرار به اشتباهش کند و مي گويد مي خواهي با من زندگي کن. مي گويد من ديگر رويم نمي شود با شما زندگي کنم از شما جدا مي شوم حق و حقوقش را هم مي دهد طلاقش مي دهد توي يک ماه هم از همه کساني که گردنش حق داشتند حلاليت مي طلبد و مي رود کربلا و در کربلا مي ماند تا از دنيا مي رود.
شرط داخل شدن در رحمت الهي
کسي که رحم بکند رحمت خدا او را مي گيرد. روايت داريم «ارْحَمْ تُرْحَمْ»[6] تو رحم کن تا خدا هم برايت رحم کند. از الآن معلوم است که چه کسي مرحوم است يا مغضوب است. از پيامبر پرسيدند چکار کنیم که خدا به من رحم کند فرمود به خودت رحم کن به مردم هم رحم کن خدا هم به تو رحم مي کند.
باز بودن باب توبه براي همه
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ» [7] تواب کسي است که خيلي توبه مي کند هر چه اشتباه مي کند باز مي گويد خدايا ببخش اشتباه کردم و به صراط مستقيم برمي گردد. آنهايي که ميخواهند پاک بشوند خدا آنها را خيلي دوست دارد قال رسول الله صلي الله عليه و آله : «لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ مُؤْمِنٍ تَائِبٍ وَ مُؤْمِنَةٍ تَائِبَةٍ»[8] کسي که توبه کند محبوب خدا مي شود و خدا او را عذاب نمي کند.
عنايت خداوند به زن گنهکار
امام صادق عليه السلام مي فرمايد يک خانمي زن بدکاره اي بود و عابدي در آن زمان بود که خيلي عبادت مي کرد اين قدر عبادت مي کرد که همه شياطين جمع شدند که او را گمراه کنند هر کسي يک پيشنهادي مي داد که با پول با مقام با قدرت گمراهش کنيم يک شيطاني گفت من فريبش مي دهم. آن قدر عبادت مي کنم که به من اعتماد کند بعد به او مي گويم چه کند. پيش عابد رفت و اين عابد هر قدر که عبادت مي کرد اين دو برابرش عبادت مي کرد. اين عابد وقتي ديد که اين شيطان عابدنما اين همه عبادت مي کند گفت تو چطور مي تواني اين همه عبادت کني من که نمي توانم اين همه عبادت کنم. شيطان گفت يک سرّي دارد عابد گفت مي شود به من هم اين سرّ را بگويي. گفت من با زن بدکاره اي زنا کردم الآن وقتي آن گناهم به يادم مي افتد انرژي ام براي عبادت زياد مي شود چون که احساس مي کنم بايد زياد عبادت کنم تا خدا من را ببخشد عابد گفت راست مي گويي اين زن بدکاره کجاست؟ شيطان گفت فلان جا و برو با او زنا کن بعد هم توبه کن تا عبادتت چند برابر شود. اين عابد در خانه زن رفت در را زد و زن بيرون آمد و تا نگاهش به عابد افتاد گفت آقا شما براي چي اينجا آمديد گفت آمدم با شما اين کار را بکنم. زن گفت چرا مي خواهي اين کار را بکني عابد جريانش را به آن زن تعريف کرد زن گفت از کجا معلوم است که اين گناه را مرتکب شدي از نظر خدا نيفتي و از کجا که موفق به توبه بشوي و عمرت براي جبرانش باقي باشد و اگر اشتباه نکنم کسي که اين را به شما گفته، شيطان است علامتش هم اين است که اگر برگردي مي بيني که فرار کرده است. روايت مي فرمايد اين عابد از گناه پشيمان مي شود و برمي گردد مي بيند که آن شيطان رفته است. امام مي فرمايد آن زن فاحشه آن شب از دنيا رفت خداي متعال به پيامبر آن زمان وحي فرستاد که زني از دنيا رفته است ما به خاطر اينکه يک بنده ما را از گناه و گمراهي نجات داد ما گناهانش را بخشيديم. او را تشييع جنازه کنيد و در مکاني مناسب دفنش کنيد. خدا بخشنده و مهربان است و دنبال گنهکاران است که آنها را ببخشد فرمود بار گناه شما سنگين شده است به توسط توبه و استغفار بار گناه را کم کنيد روايت است که خدا ناله گناهکار که از گناهش پشيمان شده است از ذکرِ ذکرکننده ها بيشتر دوست دارد. خدا مي فرمايد: «أنين المذنبين احب الي من تسبيح المسبحين»[9] ناله گنهکاران را از تسبیحِ تسبيح کنندگان بيشتر دوست دارم.
توجه ويژه خداوند به گنهکاران
بعضي از گنهکاران ذاتشان خوب است ولي ظاهرشان آلوده شده است دوستان اهل بيت عليهم السلام که گناهکار هستند اين طوري اند يعني ذاتشان خوب است ولي به گناهان و آلودگيهاي ظاهري مبتلا شده اند ولي دشمنان اهل بيت عليهم السلام هر چند شايد ظاهرشان خوب باشد باطنشان خراب است ولي به ظاهرشان رنگ و لعاب طلا زده اند.
حضرت موسي عليه السلام گفت يا الله. جواب آمد لبيک. عرضه داشت اي خداي عابدها. جواب آمد لبيک. عرضه داشت اي خداي مذنبين. چند بار ندا آمد لبيک لبيک. حضرت موسي عليه السلام تعجب کرد و عرض کرد من مي گويم خداي علما خداي عارفين عابدين يک بار جواب دادي اما وقتي گفتم خداي گناهکارها چرا چند بار جواب دادي؟ جواب آمد اي موسي عالم دلش به علمش خوش است عابد دل خوش به عبادت خودش است اما بنده گنهکار و دل شکسته من جز من کسي را ندارد من کنار دلشکسته ها هستم. البته خدا مي فرمايد گنهکار دلشکسته که واقعاً از گناهي که کرده پشیمان است.
غـرق گـنه ناامـيد نشو ز دربار ما
که عفوکردن بود در همه دم کار ما
توبه شکستي بيا هر آنچه هستي بيا
اميدواري بجوي ز نام غفار ما
اشتياق خداوند به توبه گنهکاران
خدا قول داده که همه گنهکاران اگر واقعاً برگردند توبه شان را به جز قاتل امام حسين عليه السلام قبول کند. مي گويند يک نفر که نود و نه نفر را کشته بود رفت پيش يک عابدي گفت من اين همه آدم کشتم آيا توبه من هم قبول مي شود آن عابد هم خيلي تنگ نظر بود گفت اصلاً امکان ندارد که توبه ات قبول بشود تو در قعر جهنم خواهي بود گفت ما که نود و نه تا را کشتيم تو هم روش آن عابد بيچاره را کشت و فرار کرد آمد پيش يک عالم فهميده گفت آقا من صد تا انسان کشته ام مي توانم برگردم و توبه کنم گفت بله که مي تواني اگر واقعاً توبه کني خدا بيشتر از اين هم قبول مي کند برگرد و خدا توبه کنندگان را خيلي دوست دارد. روايت مي گويد اين آدم مي رود به مسجدي که در آنجا واقعاً توبه کند و به سوي خدا برگردد در بين راه از دنيا رفت ملائکه عذاب آمدند او را به طرف جهنم ببرند ملائکه رحمت هم آمدند گفتند اين قصدش توبه بوده است به خدا گفتند چکار کنيم خطاب شد اين بيشتر راه را رفته است پس توبه اش قبول است و ملائکه رحمت او را بگيرند خداي متعال خيلي دوست دارد که بنده فراري اش برگردد خداي متعال مي فرمايد اگر بنده فراري من بداند که من چقدر دوست دارم که برگردد و مشتاق او هستم و انتظارش را مي کشم اگر اين را درک کند از شوق من مي ميرد و بندهاي بدنش از محبت من جدا مي شود «لو يعلم المدبرون کيف اشتياقي بهم و رفقي بهم و انتظاري لهم لماتوا شوقا و تقطعت اوصالهم من محبتي» از خدا نااميد نباشيم راه باز است هر کسي که بخواهد برگردد خدا رحمتش گسترده است.
ذکر مصيبت امام رضا علیه السلام
مرحوم آقاي حائري هر وقت فرصت پيدا مي کردند مي رفتند به زيارت امام رضا عليه السلام که آيت الله مرعشي نجفي مي فرمودند ايشان را بعد از فوتشان خواب ديدم که جاي ايشان خيلي خوب است فرمود وقتي من در عالم برزخ قرار گرفتم تک و تنها بودم پرده رفت کنار ديدم علي بن موسي الرضا عليه السلام تشريف آوردند فرمودند که فلاني تو هفتاد مرتبه از قم به زيارت من آمدي من به تعداد زيارتهاي تو به ديدار تو خواهم آمد و اين بار اول است که آقاي مرعشي فرموده بودند، آقاي حائري يادتان است که امام رضا عليه السلام فرموده اند که هر کسي در غربت به زيارت من بيايد من هم در غربت به زيارتش مي روم امام صادق عليه السلام فرمود که هر کسي به زيارت امام هشتم برود من دستش را مي گيرم و وارد بهشت مي کنم. دعبل اشعاري تا امام هفتم عليه السلام سروده بود آمد در خدمت امام هشتم عليه السلام و شعرهايش را تا امام هفتم عليه السلام خواند شعرش تمام شد امام فرمودند دعبل اجازه مي دهي من هم دو بيت به قصيده تو اضافه کنم عرض کرد آقا افتخار مي کنم فرمود:
«وَ قَبْرٌ بِطُوسَ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ
أَلَحَّتْ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفَرَات»[10]
يعني يک قبر ديگر هم در طوس است که مصيبت صاحب آن قبر سنگين است با سم و زهر بدن او را مي سوزانند.
«السلام علي مَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعَاؤُهُ»[11]در يکي از زيارات است سلام ما بر آن آقايي که اين سم بدن او را تکه تکه کرد و در گوشه حجره افتاده.
دم رفتن به هر جانب نظر داشت
اميد ديدن روي پـسـر داشت
کـجـايي اي تـقـي آرام جـانـم
سرور قلب و نور ديدگانم
مرا زهر جفا خونين جگرکرد
تو را اندر مدينه بي پدرکرد
اباصلت مي گويد ديدم آقا مثل مارگزيده به خود مي پيچيد و ناگهان آقازاده اي وارد شد گفتم آقا شما کي هستي؟ فرمود من فرزند علي بن موسي الرضا عليه السلام از مدينه آمدم آقا چشمهايش را باز کرد ديد که يوسفش به بالينش آمده يعقوب وار امام جواد عليه السلام را در آغوشش گرفت و وداع کرد و امانتها را به امام جواد عليه السلام سپرد اما «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ»[12] هيچ وقت ان شاء الله داغ جوان نبينيد آقا وقتي آمد ديدند بدن علي اش قطعه قطعه شده و صورت به صورت علي گذاشت «على الدنيا بعدك العفا»[13]. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»[14].
________________________________________
[1]. وسائل الشيعة / شيخ حر عاملي/ 16 / 75 / 86- باب وجوب التوبة من جميع الذنوب ... / ص: 71.
[2]. مستدرک سفینه البحار، علی نمازی شاهرودی، ج7 ،ص413.
[3]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار / مجلسي / ج44 / 308 / باب 36 كفر قتلته ع و ثواب اللعن عليهم و شدة عذابهم و ما ينبغي أن يقال عند ذكره صلوات الله عليه ..... / ص: 299.
[4]. الكافي / شيخ کليني / 1 / 299 / باب الإشارة و النص على الحسن بن ... / ص: 297.
[5]. البقرة: 269.
[6]. مستدرك الوسائل / محدث نوري / 9 / 55 / 107- باب استحباب التراحم و التعاطف ... / ص: 54.
[7]. البقرة: 222.
[8].وسائل الشيعة / شيخ حرعاملي / 16 / 75 / 86- باب وجوب التوبة من جميع الذنوب ... / ص: 71.
[9]. الانوار الساطعۀ فی شرح زیارۀ الجامعۀ، شیخ جواد کربلایی، ج3، ص220.
[10]. بحارالأنوار / مجلسي / 49 / 248 / باب 17- مداحيه و ما قالوا فيه صلوات... / ص: 234.
[11]. بحارالأنوار / مجلسي / 99 / 167 / باب 8- الزيارات الجامعة التي يزار.. / ص: 126.
[12]. بحارالأنوار / مجلسي / 45 / 218 / باب 40- ما ظهر بعد شهادته من ... / ص: 201.
[13]. مع الركب الحسينى (ج4) / عزت الله مولايي / 361 / مقتل علي الأكبر عليه السلام / ص: 355.
[14]. الكافي/ شيخ کليني / 1 / 230 / باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله .... / ص: 230