«رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْما»؛ پروردگارا! رحمت و علم بى منتهايت هر چيز را فرا گرفته است. (غافر، 7)
محبوب حقيقى خداوند
پيغمبر محبوب و حبيب خداست. حبيب اللّه از لقبهاى پيغمبر ماست، هم به معناى فاعلى و هم به معناى مفعولى؛ يعنى هم محبّ خداست و هم محبوب خدا.
«يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»؛[1] خداوند آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند.
اصلاً شايد بتوان گفت: تنها محبوب خدا پيامبر است و همه خوبىهاى عالم هم در اوست. يكى از بزرگان مىفرمود: خوب است انسان بيش از يك معشوق نداشته باشد. خداوند احد است و يك معشوق هم بيشتر ندارد و آن هم پيامبر است. همه امامها و پيغمبرها و نور حضرت زهرا عليها السلام هم در آن است. يكى يعنى همه. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«كُلُّنا مُحَمَّدٌ»؛[2] همه ما محمديم.
در زيارت آل ياسين مىخوانيم: «لاحَبيبَ اِلاّ هُوَ وَ أَهْلُهُ»؛ محبوبى جز پيامبر و اهل بيتش نيست. خداوند است و محبوبش. همه خوبىها در محبوب اوست. اين قدر وجود او وسعت و گسترش دارد! شايد مراد از رحمت در آيه شريفه «رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً»[3] وجود نازنين پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله و سعه وجودى آن حضرت باشد. بنابراين اگر كسى مىخواهد محبوب خدا شود، يكى از راه هايش اين است كه محبوب خدا را زياد ياد كند و او را از صميم دل دوست بدارد.
برخى از پدر و مادرها بچهشان را بسيار دوست دارند و يك فرزند هم بيشتر ندارند. خداوند پس از چهل سال به آنان يك فرزند داده است. همه محبت و عشقشان در آن فرزند است. هر چه دارند فداى او مىكنند. اين فرزند براى آنان محبوب بالذات است، اما رفقاى اين فرزندشان را هم دوست دارند؛ چون بوى فرزندشان را مىدهند. آنچه متعلق به اين فرزند است، همه را دوست دارند؛ وسائل، لباسها و... .
در روايات آمده است كه محبوب حقيقى خداوند متعال همين پيامبر است. اگر شما مىخواهيد شعاع آن محبت شما را هم بگيرد ، پيامبر را دوست بداريد.
محبت، اساس آفرينش
اساس كار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، محبت و رحمت است:
«اَلْحُبُّ اَساسى»؛[4] اساس و بنياد كار من محبت است.
اين تعبير بسيار زيبا و قشنگى است؛ محبت اساس و شعار و ريشه كار من است. يك استاد و يك شخصيت وقتى مىخواهد كارش را پايه ريزى كند، براى آن يك اساسى دارد. اساس كار و مكتب پيامبر محبت است. مكتب او ريشه در محبت دارد. اصلاً خداوند متعال خلقت را به خاطر محبت بنا نهاده است. قصد مهم آفرينش آسمان و زمين محبت است. در حديث كسا مىخوانيم:
«ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنيَّةً وَ لا اَرْضا مَدْحيَّةً وَ لا قَمَرا مُنيرا وَ لا شَمْسا مُضيئَةً وَ لا فَلَكا يَدورُ وَ لا بَحْرا يَجْرى وَ لا فُلْكا يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّـةِ هـؤُلاءِ الْخَمْسَةِ»؛[5] آسمان بنا شده و زمين كشيده شده و ماه روشنى دهنده و خورشيد درخشنده و فلك دور زننده و درياى جارى و كشتى سير كننده، همه را براى دوستى اين پنج تن آفريدم.
اساس آفرينش بر مبناى محبت و عشق بازى است. خداوند نظام هستى را براى محبت و رحمت خلق كرده است، نه براى غضب. اگر از سر غضب بود، شايد يك نفر هم نجات پيدا نمىكرد. در حديث قدسى آمده است:
«كُنتُ كَنْزا مَخْفيّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَىْ اُعْرَفَ»؛[6] من گنج پنهانى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم. از اين رو خلق را آفريدم تا شناخته شوم.
يعنى من دوست داشتم خودم را معرفى كنم؛ من غفارم، من ستارم، من اظهرالجميل هستم، من رحمن و رحيم هستم. از اين رو خلايق را آفريدم تا شناخته شوم. بنابراين اساس آفرينش محبت است. اگر انسان اين مطلب را درك كند كه عالم، عالم محبت است و نظام آفرينش بر اساس محبت است، به راز هستى پى برده است.
اگر محبت نباشد، تمام اعضا و جوارح عالم از هم جدا مى شود. محبت اين ها را به هم پيوند داده است. تمام ذرات عالم بر مدار محبت و عشق و رحمت مىگردد. اگر مدار عشق و رحمت نباشد، اگر يكديگر را دوست نداشته باشند، از هم جدا مىشوند و نظام عالم به هم مىخورد.
جود بر بندگان
در روايتى آمده است كه خداوند به حضرت داوود مىفرمايد:
«يا داوُدُ قُلْ لِعِبادى لَمْ اَخْلُقْكُمْ لاَِرْبَحَ عَلَيكُمْ؛ وَلكِنْ لِتَرْبَحُوا»؛[7] اى داوود، به بندگانم بگو كه من شما را خلق نكردم كه سود ببرم، بلكه خلق كردم تا به شما سود برسانم.
گاهى انسان تجارتى مىكند و هدفش اين است كه سودى ببرد، ولى گاهى مىخواهد كار كسى را راه بيندازد و خيرى برساند. كار خدا هم خير رساندن است.
مولانا مضمون اين حديث را در جريان موسى و شبان زيبا ترسيم كرده است:
من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنم
گر نماز و روزه اى فرموده ام ره به سوى خويشتن بنموده ام
من نگردم پاك از تسبيحشان پاك هم ايشان شوند و درفشان
اگر شما تسبيح مىگوييد، من با تسبيح شما پاك نمىشوم، در حقيقت مىخواهم شما را پاك كنم. گاهى بزرگى به انسان كارى مىگويد تا خيرى به او برساند. اگر بزرگى به كوچكى امر مىكند، نيازى به او ندارد، بلكه مقصود او خير رساندن است.
مرحوم آيت اللّه انصارى همدانى ـ رحمة اللّه عليه ـ هرگاه مىخواست به كسى نظرى كند، به او مىفرمود: برو يك ليوان آب بياور. بعد نگاهى به او مىكرد و آن نگاه اثر خودش را مىگذاشت. حلال مشكلات ما اين است كه اولياى خدا نظرى به ما كنند. خداوند متعال هم اگر مىگويد: نماز بخوان، روزه بگير، اللّه اكبر بگو، سبحان اللّه بگو، مىخواهد شماها را پاك كند. كار خدا اين گونه است. مولانا مىگويد:
هين مگو ما را بدان شه بار نيست با كريمان كارها دشوار نيست
نگو من را با خدا چه كار! خدا از همه نزديكتر و مهربانتر و عزيزتر است. او ارحم الرحمين است. اصلاً خدا به مستضعف نزديكتر است. پيامبر ما وقتى وارد مدينه شدند، به منزل كسى رفتند كه از همه فقيرتر بود. فرمود: شتر من مأمور است. او را رها مىكنم و به اذن خدا راه مىرود. هر كجا رفت مىروم. چون هر كس مىگفت: پيامبر بايد به خانه من بيايد. و اين ممكن بود موجب ناراحتى شود و قبايل از هم دلخور شوند. اين شتر آمد درِ خانه كسى كه از همه فقيرتر بود، كسى كه فكر نمىكرد پيامبر خدا به خانه او بيايد، ولى شتر به اذن خدا درِ خانه او فرود مىآيد.
سرآغاز كتاب آفرينش
پس از آنكه روح در حضرت آدم دميده شد، ناگهان عطسهاى زد. حق تعالى به او الهام كرد كه بگويد: «اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» آن گاه خداى متعال فرمود: «يَرْحَمُكَ رَبُّكَ»؛[8] پروردگارت به تو رحم مىكند.» از اين رو مستحب است به كسى كه عطسه مىزند بگويند: «يَرْحَمُكَ اللّهُ!» و او نيز در پاسخ بگويد: «يَغفِرُاللّهُ لَكَ!» همچنين مستحب است عطسه زننده بگويد: «اَلْحَمدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهلِ بَيْتِهِ.» بنابراين نخستين كلامى كه خداى متعال به آدم فرمود، اين بود: اى آدم، پروردگارت به تو رحم مىكند.
شيخ بهايى ـ عليه الرحمه ـ در «كشكول» مىگويد: اگر بزرگى به كسى نامه بنويسد، شما از سرآغاز نامه مىتوانيد بفهميد كه منظور از نامه چيست و آيا قصد جنگ دارد يا صلح. بعد مىفرمايد: خداى متعال كتاب آسمانى خود را با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز كرده است. اين كلام رحمانى 114 مرتبه در قرآن تكرار شده است.
گستره رحمت الهى
رحمت رحمانيت خداوند در آفرينش و همه موجودات گسترش دارد.
«وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ»؛[9] و رحمت من هر چيزى را فرا گرفته است، هر چيزى را كه بتوان به آن شىء گفت، مشمول رحمت خداوند است. ما چيزى را نمىيابيم كه رحمت الهى در آن نباشد.
«رَبَّنا وَسِعتَ كُلَّ شَىْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْما»؛[10] پروردگارا! رحمت و علم تو هر چيز را فرا گرفته است.
اين ها آياتى است كه مى توان از آن ها استفاده كرد كه رحمت خداوند گسترده است. رحمت خدا اساس آفرينش است. رحمت صفت بسيار بزرگى است. روى اين صفت بسيار كار كنيد. اين صفت كمّلين است. كسى كه به اين صفت دست پيدا كند، بايد همه موجودات را دوست بدارد.
امام زمان عليه السلام رحمت واسعه خداوند است. هنگامى كه ظهور مىكند مىفرمايد:
«اِنَّ رَحْمَةَ رَبِّكُمْ وَسِعَتْ كُلَّ شَىْ ءٍ وَ اَنـَا تِلْكَ الرَّحْمَةِ»؛[11] بى گمان رحمت پروردگارتان همه چيز را فرا گرفته است و آن رحمت گسترده خداوند منم.
شتابزدگى
وقتى از سمت پاهاى حضرت آدم عليه السلام روح در او دميده شد، به زانوهايش كه رسيد، خواست بلند شود، اما نتوانست. از اين رو خداوند فرمود:
«خُلِقَ الاِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»؛[12] انسان از عجله آفريده شده است.
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: هنگامى كه خداوند آدم را آفريد و از روح خود در او دميد، هنوز آفرينش او به پايان نرسيده بود كه از جاى برجست تا بايستد، اما افتاد. بر اين اساس خداى عزوجل فرمود:
«وَ كانَ الاِْنْسانُ عَجُولاً»؛[13] و انسان هميشه عجول بوده است.
نوعى شتاب و عجله در بشر حكم فرماست. همه عجله دارند، هنوز چراغ سبز نشده، مىروند. همه شتابزده اند، مگر كسانى كه ايمان دارند و با آرامش و طمأنينه راه مىروند. راه رفتن پيامبر ما بسيار آرام بود. هنگام راه رفتن به زمين نگاه مىكرد. برخلاف برخى كه مرتب به اين طرف و آن طرف نگاه مىكنند. در روايتى آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«اَلاْءَناةُ مِنَ اللّهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ»؛[14] آرامش و وقار از سوى خداوند است و عجله و شتاب از ناحيه شيطان.
و نيز از آن حضرت نقل شده است:
«اِنَّما اَهْلَكَ النّاسَ الْعَجَلَةُ وَ لَوْ اَنَّ النّاسَ تَثَبَّتُوا لَمْ يُهلَكْ اَحَدٌ»؛[15] شتابزدگى مردم را هلاك كرد. اگر مردم با تأنى و بدون شتابزدگى كارهاى خود را به انجام مىرساندند، كسى هلاك نمىشد.
همه آسيبهايى كه انسان مىبيند، به دليل شتابها، عجلهها و تصميمهاى ناگهانى است. اين روايت از كلمات جامع پيامبر خداست. بايد با تأنى و وقار برنامه ريزى و حركت كرد. اگر مردم در كارهايشان عجله نمىكردند، به بسيارى از مشكلات گرفتار نمىآمدند. در خريد و فروشهايمان، در ازدواجهايمان، بدون مطالعه و مشورت كار نكنيم و با شتاب و عجله تصميم نگيريم.
________________________________________
[1]سوره مائده، آيه 54.
[2]بحارالانوار، ج 26، ص 6.
[3] سوره غافر (مؤمن)، آيه 7 .
[4] مستدرك الوسائل، ج 11، ص 173، به نقل از عوالى اللئالى، ح 12672.
[5] مفاتيح الجنان.
[6] بحارالانوار، ج 84، ص 198 و 344.
[7] ارشاد القلوب، ص 110 .
[8] حيوة القلوب، ج 1، ص 167.
[9] سوره اعراف، آيه 156.
[10]سوره غافر، آيه 7.
[11]بحارالانوار، ج 53، ص 11 .
[12]سوره انبياء، آيه 37. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 429 .
[13]سوره اسراء، آيه 11. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 142 ؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 283 .
[14]بحارالانوار، ج 68، ص 340، ح 12.
[15]همان، ح 11