بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا حسن بن علي عليهما السلام : «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيا وَ الْمَوْتُ يطْلُبُكَ وَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يوْمِكَ الَّذِي لَمْ يأْتِ عَلَى يوْمِكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَا تَكْسِبُ مِنَ الْمَالِ شَيئاً فَوْقَ قُوتِكَ إِلَّا كُنْتَ فِيهِ خَازِناً لِغَيرِک ً وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[1]
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقي است
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
غم و شادي بـر عارف چه تفاوت دارد
ساقيا باده بده شادي آن که غم اوست
به غنيمت شمر اي دوست دم عيسي صبح
تا دل مرده مگر زنده کند که اين دم از اوست
برکات ذکر صلوات
پيامبراکرم سلام الله عليه و آله : «وَ مَنْ أَكْثَرَ فِيهِ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَي ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِين»[2] هر کسي زياد صلوات بفرستد، در روزي که ميزان اعمال سبک خواهد بود، ميزان اعمالش سنگين خواهد بود. همچنين فرمود: كسي در ماه رمضان دو ركعت نماز مستحبي بخواند، «كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّار»[3] خداي متعال براي او برات آزادي از آتش جهنم صادر خواهد كرد.
اهميت دهه آخر ماه مبارک رمضان
روايت داريم: پيامبر خدا سلام الله عليه و آله در دهه آخر ماه مبارک رمضان رختخوابش را جمع مي كرد و در مسجد معتكف مي شدند. مي فرمودند: بركات و فيوضات دهه آخر خيلي بيشتر است و شب قدر در اين دهه هست.
ارزش بقيه عمر
اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد: «بقية العمر لا قيمة لها»[4] بقيه عمر که باقي مانده است، قيمت ندارد. يعني با اين بقيه انسان مي تواند بهشت جاودان رضا و خشنودي خدا تدارك کند. مي تواند تمام گذشته هايش را اصلاح بكند. بزرگي مي فرمايد: بقيه عمر را بايد با چنگ و دندان استفاده كرد. عمر ما مثل شمعي است كه در حال تمام شدن است. اين سالها كه مي گذرد، ما هستيم كه مي گذريم.
امام واسطه فيض
قبل از ملاقات با خدا، بايد امام را ببيني او واسطه است او باب الله است. «أَينَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَينَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ»[5] آقا اميرالمؤمنين عليه السلام در واقع مأمور ملاقات است. درباني است كه ما را با خدا و با امامها آشنا كند. با حضرت عزرائيل ميانه ما خوب باشد. يك رفيقي داشتيم، مي گفت: من روزي بيست صلوات براي حضرت عزرائيل مي فرستم. آن وقت خيلي راحت هم از دنيا رفت.
يک بزرگي فرمود: هر آيه قرآن يا هر حديثي را كه باور كردي يك نقطه ديگر به آن اضافه كن مي شود «ياور» يك آيه، يك حديث، انسان را خيلي مي تواند پيش ببرد. منتهي ما فقط روخواني مي كنيم. يا فقط از اين گوش مي شنويم و از اين گوش بيرون مي كنيم.
قبول حق و عمل به آن
یک عالم بزرگوار با شاگردانش به يك قبرستان قديمي كهنه رسيدند. گفت: برويد يك جمجمه اي براي من بياوريد، رفتند يك جمجمه اي برايش آوردند. يك درّي در آورد، از اين گوش فرو كرد از آن ور بيرون افتاد. يك جمجمه ديگر آوردند. از اين گوش فرو كرد، اصلا توي جمجمه نرفت. يك جمجمه ديگر آوردند. اين در را فرو كرد رفت در آن گير كرد. گفت: همه مردم روي زمين سه دسته بيشتر نيستند؛ بعضيها هستند، مثل اشقيا و کفار اصلاً حرف حق در گوششان فرو نمي رود. «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»[6] بعضي ها حرف حق در گوشش نمي رود.
درک حيوانات
يكي از رفقا مي گفت: ما پدر ما كشاروز بود. يك الاغي داشتيم. اين بار الاغ را داشتيم مي برديم به يك نهر آب رسيديم. يك پلي رويش زده بودند. اين زبان بسته متوجه نبود پايش را گذاشت بين دو تا چوب پايش فرو رفت و مجروح شد. در آورديم و مداوا كرديم. يك سال ديگر به اين الاغ بار كرديم، از آن مسير مي خواستيم جايي برويم. به همان پلي كه يك سال گذشته پايش فرو رفته بود، رسيديم. اين الاغ ترمز گرفت. هر چه به او زديم نرفت. به زبان حال به ما حالي كرد که من پارسال اينجا پايم فرو رفته بود. هر كاري كرديم نرفت. آدميزاد است كه ده بار در چاله مي رود دوباره بلند مي شود خيز برمي دارد چهار دست و پا در چاله مي رود. مي گويند : الاغ اگر يك بار يك راهي را رفته باشد، يادش نمي رود. اين عشایري كه در بيابانها مي روند، گاهي الاغها را جلو مي فرستند. اين حيوان اشتباه نمي كند.
تواضع در مقابل خداوند
پيامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در مسجد هميشه به درخت خشك تکيه مي دادند، يك خانمي گفت: آقا شما خسته مي شويد، اجازه بدهيد من پسرم نجاري بلد است برايتان يك منبري درست كند. يک منبري درست کردند. حضرت هميشه به آن ستوني که درخت خشکي بود، تكيه مي دادند ولي اين بار آمدند روي منبر نشستند. شيعه و سني نوشتند: يك ناله خيلي جانسوزي از آن درخت خشكيده بلند شد. ناله اي كه همه مي شنيدند. (چه طور سنگريزه شهادتين مي گويد. چه طور سوسمار شهادتين مي گويد. ذرات عالم ظهور لا اله الا الله است. ظهور توحيد است. قرآن مي گويد: هر چه در عالم است، مشغول تسبيح خداوند هستند. انسان بايد بداند با يك جهاني مواجه است كه همه دارند مي بينند؛ فيلمبرداري مي كنند، مي شنوند. منتهي ما حالا چشم دلمان باز نشده، ببينيم. و الّا آنكه اهل دل است و اهل بينش است، مي بيند. همه ذرات عالم آيينه حق نماي خداي متعال هستند.) آن چنان ناله از اين درخت بلند شد كه پيغمبر خدا مجبور شدند از منبر بيايند پايين بروند و ناله اش را آرام كنند. او مي گويد : من دوستت دارم. يا رسول الله من طاقت فراق شما را ندارم. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: اگر پيامبر خدا صلی الله عليه و آله دست به اين درخت نمي كشيدند، تا قيامت ناله اش قطع نمي شد.
كمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو
اينها ظهور توحيد است يعني در واقع خدا مي گويد من دوستت دارم. اصلاً بعضي از حيوانات هم که ما فکر مي کنيم شعور ندارند اهل بهشت هستند. يکي از بزرگان مي فرمود: حيواناتي که اهل بهشت هستند، در شکل انسان وارد بهشت مي شوند. همان طور بعضي از انسانها به شکل حيوانات وارد جهنم مي شوند.
در دل و جان خانه كردي عاقبت هر دو ويرانه كردي
«سیقولون ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُم ... وَ يقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُم» [7] خداوند هي كلبهم را تکرار فرمودند. خداي متعال مي خواهد گوشزد بكند، بابا اين سگ هم دنبال آدمها را گرفت و آدم شد. يعني اي انسان هر قدر هم وضعت خراب است ولي اگر باز هم برگردي در من به روي تو باز است.
دائم الذکر بودن همه عالم
يك بزرگي مي فرمودند: شما دائم هم كه ياد خدا بكنيد، تازه مثل يك پرنده شديد پرنده ها دائم الذكر هستند. تا وقتي كه ذكرشان قطع نشده، در دام نمي افتند ولي بايد بشر بالاتر از اين باشد. بايد در خدا ذوب بشود. بايد همه وجودش را معرفت و ايمان بگيرد.
يك بزرگي از اساتيد ما مي فرمود: شما فقط همين تكبر و غرور را درست كنيد، همه درست مي شود. غرور بود که شيطان را زمين زد. هيچ وقت شانه هايت را بالا نگير. هيچ وقت منم نگو. اگر ما اين من را كنار مي گذاشتيم، چقدر خوب مي شد پيامبر ما راه رفتنش خيلي آرام و متين بود. سر مبارك را اين طرف و آن طرف نمي گرداندند. همان حضور قلبي كه شايد در عبادت داشتند، در حال راه رفتن هم داشتند.
تواضع پيامبر سلام الله عليه و آله
از امام صادق عليه السلام روايت داريم: يك زني بار اول به مدينه آمده بود. پيغمبر را هم نديده بود. گفت: پيامبر کجاست. نشاني دادند. آمد ديد روي زمين خاكي نشسته، با غلامها با افراد خيلي ضعيف دارد نان جو مي خورد. اين خانم تعجب كرد، گفت: «اجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبِيدِ»[8] مثل برده ها روي زمين روي خاك نشستي، با برده ها غذا مي خوري؟ فرمود: «فمن اعبد منّي» از من بنده تر كيست؟ من بنده ام من سلطان نيستم. من وظيفه ام بندگي است. پيغمبر همان طور كه داشتند با اين خانم صحبت مي كردند، مشغول خوردن غذا بودند. اين خانم گفت: آقا تبركاً يك لقمه نان به من بدهيد. حضرت يك لقمه نان گرفتند به او بدهند، عرض کرد: نه يا رسول الله اين لقمه را نمي خواهم آن لقمهاي را كه با آب دهانتان مخلوط شده است را به من عنايت کنيد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: اين خانم به بركت اين لقمه اي كه با آب دهان حضرت مخلوط شده بود، ديگر تا آخر عمرش مريض نشد. [9] مرحوم آقاي بهاء الديني مي فرمود : پيامبر يا امام دست به هر چه بزنند، بهشتي مي شود. اينها بهشت ساز هستند.
امام حسن عسكري سلام الله عليه فرمودند: خداوند به قلب پيامبر نگاه كرد، ديد قلبي از اين خاشع تر، خاضع تر، مؤدب تر، كوچك مزاج تر و خاكي تر نيست. يعني از هر كسي خودش را پايين تر مي آورد. رتبه و مقام آخرت مال تواضع است. در دستگاه خدا هر كس خودش را كوچكتر بگيرد، نمره اش بالاتر است. هر چه مي تواني خودت را پايين بگير.
اهميت سجده به خداوند متعال
پيامبر ما سجده کردن را خيلي دوست داشت. فرمود: هر كس هم مي خواهد با من محشور بشود، زياد سجده كند. سجده اش را طول بدهد. «السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَه»[10] سجده يعني خودت را در مقابل خداوند با صورت روي خاک مي اندازي. و مستحب است علاوه بر پيشاني، بيني هم به خاک ماليد بشود. سجده کردن براي غير خدا هم جايز نيست. سجده نهايت خضوع و خشوع و تواضع است.
اگر در يك مجلسي پيامبر خدا نشسته بودند، يك كسي غريبه وارد مي شد هر چه نگاه مي كرد كه كدام پيامبر است متوجه نمي شد چون پيغمبر هيچ تعيني بر ديگري نداشت. مجلس هاي حضرت هم حلقوي شكل بود. چون گرد ديگر بالا و پايين ندارد مگر بي خودي خدا اسم كسي را كنار اسم خودش مي گذارد؟ اين كسي است كه ظهور لا اله اله الله است. فقط خدا را نشان مي دهد. يك ذره نمي خواهد عنوان، شهرت، اسم و رسم خودش را مطرح بكند.
اين نكته هم خيلي مهم است، پيامبر اگر آن نورانيتش ظاهر مي شد جبرئيل مي سوخت. اميرالمؤمنين علیه السلام هم در مقابل پيامبر مي گفت: من بنده اي از بنده هاي پيامبر هستم.[11] در اصول كافي است : پيغمبر ما آن جمال و كمالش را ظاهر نمي كرد. حتي صدايش را در نماز ظاهر نمي كرد. اگر ظاهر مي كرد، مردم بيهوش مي شدند. «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري» به معني ساده و عوامي خودم، مقام دوم عالم، بعد از خدا مال پيامبر است. شاگرد پيامبر، علي علیه السلام مي شود. که حضرت امير تقسيم كننده بهشت و جهنم است. شاگردش در همه علوم را مي تواند باز كند. حلال همه مشكلات است. «انا مدينه العلم و علي بابها» تازه اين در شهر است، در خود شهر چه خبر است. پيغمبر خيلي خيلي گمنام است. در يك روايتي مي فرمايد: مثل پيامبر، مثل ريشه درخت است. ريشه درخت ديده نمي شود. درخت و شاخ و برگ و تنه آن درخت اميرالمؤمنين و ديگر معصومين علیهم السلام هستند. برگهاي آن درخت، دوستان، شيعيان، اولياء خدا هستند، كه زينت مي دهند.[12] ولي ريشه را آدم نمي بيند، چون خيلي مخفي است. مي فرمايد: اين قدر حضرت با تواضع با هر كسي رفت و آمد مي كردند، يا مي نشستند، آن قدر به او محبت مي كردند، كه آن شخص فكر مي كرد كه از همه بيشتر پيامبر او را دوست دارد.
برخورد پيامبر با اعراب جاهلي
آيت الله بهاء الديني مي فرمودند: ما بايد با بچه هايمان رفيق باشيم، با خانمهايمان رفاقت بکنيم. پيامبر ما با اعراب جاهليت بي فرهنگ بياباني، گاهي اين قدر خودماني و متواضعانه برخورد مي كرد که او فكر مي كرد از همه بيشتر او را دوست دارد. ما بايد کاري کنيم که بچه ما بداند بابا و مادرش دوستش دارند.
ذکر مصیبت حضرت قاسم عليه السلام
عرض ارادت به محضر حضرت قاسم عليه السلام فرزند امام حسن مجتبي علیه السلام ارادتي داشته باشيم. حضرت قاسم عليه السلام از شهداي بسيار مظلوم کربلا بوده است.
اي عمو جان ز ره مهر کفن پوشم کن
حلقه بندگي خويش تو بر گوشم کن
من که بهتر نيم از اکبر گل پيرهنت
با علي اکبر خود زود هم آغوشم کن
حضرت قاسم عليه السلام نماينده امام حسن عليه السلام در کربلا بود. هر کدام از اهل بيت نماينده اي به کربلا فرستادند. حضرت قاسم عليه السلام نابالغ بود شب عاشورا وقتي ديد ابا عبدالله عليه السلام مي فرمايد: من بيعتم را برداشتم. گفت: من چون نابالغم نکند عمويم به من اجازه جنگ ندهد. بعد از صحبتهاي آقا عرض کرد: آقا جان آيا من هم از شهداي کربلا هستم؟ آقا اباعبدالله عليه السلام فرمودند: مرگ در کامت چگونه است. عرض کرد: مرگ از عسل براي من شيرين تر است که در راه شما کشته بشوم. فرمودند: بله تو هم جزء شهداي کربلا هستي. اما بعد از اينکه امتحان سختي خواهي ديد. و لذا روز عاشورا حضرت قاسم علیه السلام ديد که عمويش تنها شده است. اصحاب رفتند، ياران رفتند، بني هاشم رفتند. ديگر عمو تنها مانده است. آمد محضر عموي بزرگوارش آقا جان اجازه بده من هم جانم را فدا کنم. آقا اباعبدالله عليه السلام به قدري گريه کردند، يادگار برادرش را در آغوش گرفتند، در مقتل هست که بيهوش شدند. ولي وقتي به هوش آمد، اين قدر دست عموش را بوسيد، که آقا اجازه ميدان داد. حضرت قاسم عليه السلام به ميدان رفت. عده اي را به درک فرستاد. اما يک نانجيبي گفت: الآن مي روم داغش را به دل عمويش مي گذارم. چنان شمشير به پيشاني حضرت قاسم علیه السلام، يک وقت صدا زد عمو جان من را درياب. آقا وقتي به طرف حضرت قاسم علیه السلام حرکت کردند، جنگ مقلوبه شد، بدن حضرت قاسم زير سم اسبها ... لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [13]
________________________________________
[1] بحارالانوار/علامه مجلسي/44/139/ باب22- جمل تواريخه واحواله و حليته و مبلغ عمره و شهادته و دفته و فضل البکاء عليه ص:134
[2] وسائل الشيعه/شيخ حر عاملي/10/314/ 18- باب تأکد استحباب الاجتهاد في العبادۀ سيما الدعاء و الاستغفار و العتق و الصدقۀ في شهر رمضان و خصوصا ليلۀ القدر و اخر ليلۀ من الشهر ص:303
[3] الکافي/ثقه الاسلام کليني/3/415/ باب فضل يوم جمعه و ليلته ص:413
[4] منيۀ المريد/شهيد ثاني/265/الرابع ان يحضر معه الدواۀ و القلم و التسکين للتصحيح ص:264
[5] بحار الانوار /علامه مجلسي/ 99/107/ باب7- زيارۀ الامام المستتر عن الابصار الحاضر في قلوب الاخيار المنتظر في الليل و النهار الحجۀ بن الحسن صلوات الله عليهما في السرداب و غيره ص:81
[6] فاطر/22
[7] کهف/22
[8] مستدرک الوسائل/محدث نوري/16/228/8- باب انه يستحب الانسان ان ياکل اکل العبد و يجلس جلسۀ العبد و يثاکل علي الحضيض و ينام عليه ص:226
[9] اصول کافی ج6 ص271، وسائل الشیعۀ ج24 ص255 و ج16 ص417 و بحارالانوار ج16 ص226)
[10] بحار الانوار /علامه مجلسي/82/164/ باب29- فضل السجود و اطالته و اکثاره ص:160
[11] احتجاج طبرسی ج1 ص313 و بحارالانوار ج3 ص383
[12] بحارالانوار ج 24 ص384 و مستدرک سفینۀ البحار، علی نمازی، ج5 ص359 و تفسیر الامام العسکری ص594
[13] الكافي/شيخ کليني/1/230/باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله ص:230