موضوع سخن: بررسی و تحلیل فلسفه قیام عاشورا
حادثه بزرگ عاشورا، مبدأ تحولات عظیم در تاریخ خلقت و بشریت است. این حادثه، از زوایای مختلفی بررسی و نکتههای فراوانی درباره این حادثه عظیم، گفته و شنیده شده است. كمتر موضوعی است كه به اندازه این حادثه عظیم، در میان اولیای عصمت و طهارت و ائمه معصومین (ع) گفتگو شده باشد. بحث درباره عظمت و عمق حادثه و آثار و پیامدهای این حادثه، نقطه آغاز و پایان آن و مسائل فراوانی كه در روایات معصومین و كلمات نورانی وحی آمده، به تأمل و دقت بیشتری نیاز دارد و باید بیش از اینها در این باره گفتگو شود. اگر خدای متعال توفیق بدهد، مقداری به تحلیل حادثه عاشورا، از زاویه تحلیل تاریخی و به اصطلاح امروز، بحث فلسفه تاریخ میپردازم.
تفاوت فلسفه تاریخ با تاریخ نگاری
فلسفه تاریخ با تاریخ نگاری فرق دارد. به اندازه كافی، تاریخ نگاری حادثه عاشورا، انجام و وقایع گوناگونی نقل شده است، اما درباره فلسفه تاریخی حادثه عاشورا کاری انجام نشده است. بحث درباره رشتهای است كه این مراحل تاریخ را به هم پیوند میدهد و اینکه شما تاریخ اجتماعی انسان را جریان واحدی ببینید كه مراحلی را پشت سر میگذارد، یعنی از نقطهای آغاز میشود و پایانی دارد و عواملی در عبور جامعه انسانی از این مراحل، تا رسیدن به سرمنزل مقصود دخالت دارند.
تفاوت علم روانشناسی و جامعه شناسی
در روانشناسی، واحد مطالعه، روان انسان است. براساس هر شیوه مطالعه هم كه باشد، مطالعه نظری فلسفی یا تجربی، بالاخره موضوع آن روان انسان است، ولی در جامعهشناسی، موضوع، وحدت اجتماعی است و واحد مطالعه ما جامعه است. از این رو، احكام روانشناسی و جامعهشناسی، بسیار متفاوتاند. اینگونه نیست كه اگر روانشناسی پیشرفتهای داریم، حتماً جامعهشناسی پیشرفتهای نیز باید داشته باشیم و میتوانیم نسبت به تصرفات اجتماعی موفق باشیم و حوادث اجتماعی را تحلیل و پیشبینی كنیم.
واحد مطالعه در فلسفه تاریخ
بر همین اساس، واحد مطالعه ما در فلسفه تاریخ، فراتر از فرد و جامعه است. واحد مطالعه ما جریان تاریخ اجتماعی بشر است. ما جریان تاریخ اجتماعی را مطالعه و مراحل و عوامل سیر این تاریخ اجتماعی بشر را بررسی میكنیم.
تاریخچه فلسفه تاریخ
فلسفه تاریخ، رشته مهمی است كه در دورههای اخیر به آن بسیار پرداخته شده است. روانشناسی كفاف برنامهریزی دقیق برای جامعه را نمیدهد. از این رو، دانشهای اجتماعی و جامعهشناسی كه مادر آنهاست شكل گرفت. در دهههای اخیر برنامهریزی دقیقی نسبت به آینده و آیندهنگری، به خصوص درباره جامعه جهانی و برنامهریزی برای آینده جامعه جهانی انجام شده، كه در این زمینه دنیای غرب مدعی است. از این رو، چنین مطالعاتی، ضروری و مورد نیاز است و مطالعات گستردهای نیز در این زمینه شكل گرفته و دانش فلسفه تاریخ، گسترش یافته است.
نحوه بررسی فلسفه تاریخی واقعه عاشورا
در این بحث، تنها به بخشهایی از اندیشه فلسفه تاریخی میپردازم و بین این اندیشه و اندیشههای مقارن مقابله و تنازعی پدید میآورم تا امكان قضاوت فراهم شود و بعد بر اساس آن، حادثه عظیم عاشورا و نقش این فعل بزرگ ولی خدا را در هدایت تاریخ بشر به سمت كمال و تكامل اجتماعی انسان بررسی میکنم و از همین زاویه، به پیروزی قطعی سیدالشهدا (ع) میپردازم.
تحلیل غلط و صحیح در مورد حادثه عاشورا
اگر حادثه عاشورا را حادثهای بدانیم كه از گذشته و آینده خود بریده و جبهه حق، شکست جبرانناپذیری خورده است، این حادثه بزرگ را به حادثهای كوچك تبدیل کردیم. هم چنین اگر این حادثه را به بشر متعارف و معمولی منسوب بدانیم، آن هم با مقاصد انسانهای متعارف و برای دستیابی به حكومت، و لو با هدفی حق که در تحلیل و ارزیابیاش، العیاذبالله خطا و خیال كرده و میتوانسته كوفه را فتح کند و در آنجا پایگاهی پدید آورد و بعد شكست خورده و در جنگی نابرابر، در كمتر از یك روز، سپاهیانش به شهادت رسیدند و داراییهایش مصادره و غارت و نوامیس او اسیر شده است، باز هم به بیراهه رفتیم.
اگر حادثه عاشورا را بر محور وجود مقدس سیدالشهدا (ع) و ولی خدا تعریف كنیم، انسانی كه زیارت جامعه كبیره برخی از شئون متعالی اوست ـ البته نه تمامی شئون او ـ تحلیلمان درست خواهد بود. از یاد نبریم که حادثه عاشورا را باید براساس چنین شخصیتی تعریف كنیم، چرا كه این فعل از مهمترین افعال چنین فردی است.
واقعه عاشورا، عظیم ترین عبادت تاریخ بشریت
اگر به ما بگویند مهمترین تصرفی را كه اولیای خدا در تاریخ داشتند، نام ببرید یا مهمترین عبادت تاریخی را كه اتفاق افتاده بیان كنید، قطعاً حادثه عاشورا را نام خواهید برد یا دست کم اگر به تعداد انگشت دست تان، حوادث اثرگذار بر پیشرفت و هدایت تاریخ اجتماعی بشر و حوادثی را نام ببرید كه بر نزول خیرات و بركات و انوار الهی در جهان اثرگذار است، بیتردید یكی از آنها، حادثه عاشوراست.
یكی از عظیمترین عبادتهایی كه در طول تاریخ اجتماعی بشر اتفاق افتاده، عبادت عظیم عاشوراست، فعلی كه در آن نبی اكرم (ص)، امیرالمؤمنین (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام مجتبی (ع) و سیدالشهدا (ع) حاضرند. این حادثه را باید با توجه به دامنه و آثار و پیروزیهایی كه شکل گرفته یا شكستهای جزیی كه پدید آمده، تحلیل کنیم.
مهمترین وظیفه شیعه در قبال تحلیل عاشورا
بنابراین، اگر بخواهیم در تحلیل و تأثیر این حادثه بر آینده اجتماعی بشر و خط روشنی كه این حادثه در طول تاریخ اجتماعی بشر ایجاد كرده، به پیآمدهای آن بپردازیم كه غلبه مطلق در عصر ظهور و رجعت حق است، باید به نگاه فلسفه تاریخی به تاریخ اجتماعی توجه کنیم.
این نگاه به ما كمك میکند كه ابعاد حادثه را بهتر بشناسیم و دستاوردهای این حادثه را در طول تاریخ بشریت، بهتر تحلیل كنیم و هم چنین به ما كمك میکند بتوانیم بفهمیم چگونه حادثه عاشورا، محور تكامل و تهذیب تاریخ است. چگونه تاریخ با شکلگیری عاشورا، از همه رذائل اخلاقی، بتپرستیها و شركها فاصله گرفت و به سمت پاكی و طهارت و سعادت حركت کرد.
این تحلیل به اصطلاح امروزی، به پیشفرضهایی نیاز دارد كه برخی از آنها در همین نگاه تحلیل تاریخی و فلسفه تاریخی باید ارائه شود. ما در این حد و از همین منظر، به بحثهای تحلیل تاریخی میپردازیم تا بعد از این، به مقدمات در تحلیل این حادثه و مهمتر از آن در وظایف اجتماعی برسیم كه از ناحیه این حادثه، بر عهده شیعه در دنیای معاصر گذاشته شده است. برای اینکه بتوانیم مسیر اجتماعی خود را نسبت به آینده تاریخ و مسئولیت و مأموریتی كه از عاشورا روی دوش جامعه شیعه گذاشته شده، بشناسیم، به چنین تحلیلی نیاز داریم.
نگاه تطبیقی فردی و اجتماعی به قیام عاشورا
همان طور كه گاهی در تطبیق تاریخ و حادثه عاشورا، نسبت به خودمان نگاه تطبیقی داریم و میخواهیم وظایف فردیمان را در برابر عاشورا و ولی خدا بدانیم ـ که درسها و عبرتهای فراوانی هم برای ما دارد ـ میتوانیم به این حادثه، نگاه اجتماعی نیز داشته باشیم. نگاه تطبیقی اجتماعی، وظیفه جامعه شیعه را در مقابل حادثه عاشورا و مسئولیتی كه نسبت به ولی خدا و عصر ظهور و آینده تاریخ دارد، معین میکند.
شما در نگاه فردی میتوانید یك نگاه تطبیقی نیز داشته باشید و عاشورا را تحلیل كنید و ببینید صفبندی هایی كه در حادثه عاشورا اتفاق افتاده، چرا روی داده است؟ هم چنین میتوانید انسانها را دستهبندی كنید و قوتها و ضعفهایشان را به دست بیاورید و قوت و ضعفها را تطبیق كنید و دریابید، آیا ضعفهایی دارند كه انسانها را از ولی خدا جدا كرده و حتی آنها را تا مرز مقابله با ولی خدا و حبیب خدا پیش برده و آنها در كشتن ولی خدا از هم سبقت میگرفتند یا نه؟ آیا از ضعفهایی كه گروهی را از یاری ولی خدا و نصرت او محروم کردـ با اینکه در دلشان میخواستند، در كنار سیدالشهدا (ع) باشند ـ به دوریم یا نه؟ آیا از قوتهایی كه در وجود نزدیكان و اطرافیان سیدالشهدا (ع) بود كه به سیدالشهدا (ع) رسیدند و موانع را پشت سر گذاشتند و عذرها را شكستند و خود را به سیدالشهدا (ع) رساندند و جانشان را پیش روی سیدالشهدا (ع) دادند، بهره بردیم یا نه؟
میزان برای تبیین جایگاه هرکس نسبت به عاشورا
انسان با نگاه تطبیقی میتواند دریابد اگر در سال 61 هجری بود، با این وضعیتی كه امروز دارد، در کدام جبهه قرار داشت. آیا در صف دشمنان سیدالشهدا (ع) بود یا در میان كسانی است كه میخواستند با سیدالشهدا (ع) باشند و از قافله سیدالشهدا (ع) جا ماندند یا در صف افرادی هستند كه به سیدالشهدا (ع) دیر پیوستند، مثل حر بن یزید ریاحی یا در صف کسانی هستند كه از دوردستها خود را آماده، و لحظه شماری میکردند و سبقت میگرفتند كه زودتر بتوانند خود را به عاشورا برسانند؟
عدهای به دلیل تعلقاتشان به دنیا و دنیاخواهیشان، مسائل را برای خودشان حل نكرده بودند و عدهای به دلیل درگیریهای تاریخیشان با جبهه حق، در برابر سیدالشهدا (ع) ایستادند.
در این بحث، درصدد تحلیل عمیق نیستم، چون این تحلیل به پیشنیازهای فراوانی نیاز دارد. براساس روایات، پیش از عالم مشخص بود که چه کسی با سیدالشهدا (ع) همراهی یا با ایشان درگیری داشته است. اینگونه نیست كه در دنیا، نقطه آغاز حادثه عاشورا رقم بخورد. به هر حال، این تحلیل، برای انسان مفید و مؤثر است.
عمده ترین ضعف جبهه مقابل امام حسین علیه السلام
اگر انسان خوب نگاه كند، میبیند کسانی كه از سیدالشهدا (ع) جدا شدند، یكی ازعمدهترین ضعفهایشان تعلق به دنیا و حل نکردن مسئله مرگ و عبور از دنیا و رضایت از حیات دنیا بوده است.
عمر سعد یکی از كسانی است كه سیدالشهدا (ع) را میشناسد. مذاكراتش در تاریخ آمده است. وقتی به او پیشنهاد شد برای فرماندهی لشكر ابن زیاد به کربلا بیاید، فرصت گرفت و كلی محاسبه كرد و گفت من بین دو چیز قرار گرفتم، درگیری با سیدالشهدا (ع)، یعنی جهنم و ترك این درگیری، یعنی رها كردن مُلك ری حكومتی كه سالها دل به آن بسته بود و همه زندگیاش را به گونهای طراحی كرد كه به آن برسد، یعنی رسیدن به آرمان بزرگی كه آن قدمها را برداشته بود. حالا كه لقمه به دم دهانش رسیده بود، باید از این لقمه آماده استفاده کند. بارها این حرفها را زده و در گفتگوهای مختلف بیان کرده است، ولی سرانجام نتوانست از طعمه و طعام دنیا و به قولی گندم ری بگذرد و مُلك ری او را نگه داشت و پاگیر كرد و او را آرام آرام به كربلا آورد.
بهانه های عمر سعد در نپیوستن به امام حسین (ع)
عمر سعد در بسیاری از مراحل شکلگیری حادثه عاشورا، دنبال این بود که به گونهای ماجرا با صلح و صفا پایان یابد. عمر سعد در شب هشتم محرم، ملاقاتی با سیدالشهدا (ع) داشت و از حضرت خواست بین دو لشكر بیاید. حضرت آمدند. بیست نفر از آنها و بیست نفر از لشكر امام حسین (ع) حضور یافتند. حضرت، جز حضرت علی اكبر و قمر بنی هاشم، همه را مرخص كردند. آنها هم جز دو نفر، بقیه را مرخص و در خلوت با هم حرف زدند. حضرت به عمر سعد فرمودند: تو میدانی اگر با ما درگیر شوی، پایانش جهنم است؟ پس بیا طرف ما. عمر سعد گفت: اموالم را مصادره میکنند. حضرت فرمودند: من جای آن اموال را به تو میدهم. عمر سعد گفت: املاكم را در كوفه میگیرند. فرمودند: بهترش را به تو میدهم. عذرهای دیگری آورد. گفت كه اهل بیت من در معرض خطرند. ابن زیاد آنها را تهدید میکند. این آخرین عذرش بود. بعد هم مسئله مُلك ری را مطرح کرد.
همه پژوهشگران تاریخی گفتهاند که عمر سعد حاضر شد به شام، نزد یزید برود تا وی درباره امام حسین (ع) تصمیم بگیرد که یا رها كنید و به مدینه برگردید یا در یكی از سرحدات مسلمین، مثل بقیه مسلمین زندگی كنید. عمر سعد نمیخواست درگیری بشود، ولی عبیدالله با این پیشنهاد موافقت نكرد. قبل از آن نیز نامه نوشت و به گونهای میخواست صلح ایجاد كند، ولی آرام آرام ملك ری او را پاگیر كرد و قدم به قدم او را تهدید كردند كه باید از ملك ری بگذری یا به امام حسین (ع) سخت بگیری. حاضر شد سختگیری كند و آن حادثه سنگین را پدید آورد و اولین كسی بود كه صبح عاشورا، به سوی اردوگاه سیدالشهدا (ع) تیر رها كرد و لشكر را شاهد گرفت كه پیش امیر شهادت بدهند كه اولین كسی بوده كه به سوی اردوگاه امام حسین (ع) حمله كرده است. عمر سعد به تک تک دستورات عمل کرد. گفته بودند آب را ببندید، امام حسین (ع) را محاصره کنید، سرها را از بدنها جدا سازید و به نیزه بزنید و اسب را بر بدنها بتازانید.
اگر انسان آرام آرام دامنه تعلقات دنیایی خویش را بسط بدهد و مسیر زندگیاش را به گونهای طراحی كند كه به یك نقطه دنیا برسد، این نقطه، نقطه آمال اوست. پرسش اینجاست، اگر انسان بر سر دوراهیها قرار گرفت، چگونه میتواند از دنیا عبور كند؟
داستان محرومیت عبیدالله حر جعفی
در تواریخ نوشتهاند روز اول محرم، یعنی یك روز مانده به ورود سیدالشهدا (ع) به كربلا، حضرت در منزلگاه مقاتل، خیمهای دیدند. پرسیدند: خیمه كیست؟ گفتند: خیمه عبیدالله حر جعفی. یكی از اصحاب را فرستادند كه هم قبیله او بود، تا از او دعوت كنند که نزد امام بیاید. او گفت: سیدالشهدا (ع) با من چكار دارد؟ گفتند: ان شاءالله خیر است. حضرت میخواهند از تو برای جنگ دعوت كنند. گفت: من از كوفه بیرون آمدم. لشكر فراوانی جمع شده بود. بر فرض من و نیروهایم بیاییم، نمیتوانیم غالب شویم.
عذرهایی كه آدم را از سیدالشهدا (ع) جدا بكند، پیداست. نقل میکند که وقتی حضرت آمد، جمالی دیدم كه تاكنون ندیده بودم. وقتی دیدم کودکانش دورش میچرخند، رقتی در قلب من ایجاد شد كه تاكنون ایجاد نشده بود. به حضرت عرض كرد: من آماده مرگ نیستم. عذر هم آورد. گفت: یاری من هم به درد شما نمیخورد. آن لشكری كه من در نخیله دیدم، بسیار بود و با حضور من چیزی حل نمیشود.
ماجرای جذب زهیر به لشکر امام حسین علیه السلام
این فرد چه زمانی میتواند در كنار امام حسین (ع) قرار بگیرد؟ فرقش با زهیر چیست؟ حضرت توقف كرد و کسی را سراغ زهیر فرستادند. همسرش او را تشویق كرد و گفت: پسر پیغمبر خدا (ص) کسی را دنبال تو فرستاده و سعادت به دنبالت آمده است. وقتی دعوت حضرت را شنید، همه اردوگاهش را جمع كرد. حتی به همسرش گفت: من حاضرم تو را طلاق بدهم كه بنی امیه به خاطر من تو را اذیت نكند و بین من و تو هیچ تعلقی نباشد. همه پلهای پشت سرش را خراب كرد. دیگر پلی برای برگشت نمانده بود. به طرف سیدالشهدا (ع) آمد. سیدالشهدا (ع) فرمود:إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَت.[1]جملهای كه از زهیر نقل شده این است: اگر عمر دنیا جاودانه بود، ما شهادت در ركاب شما را بر امور این دنیا ترجیح میدادیم.
كسی از دنیا عبور میکند و به بهتر از دنیا روی میآورد و میگوید اگر عمر دنیا جاودانه و عیش آن همیشگی بود، ما شهادت را بر آن عیش ترجیح میدادیم یا در جایی دیگر میگوید ای كاش هزار بار من و زن و بچهام كشته میشدند و خطر از شما و اهل بیتتان دور میشد.
اولین مسأله در همراه شدن با اولیاء الهی
این حرف زهیر است و این هم عذرهای عبیدالله حر جعفی. من هنوز از دنیا دل نشستهام. از كوفه بیرون آمدم كه نه علیه شما باشم و نه طرفدار شما. او به خوبی میداند که حق با سیدالشهداست، ولی مسئله را برای خودش حل نكرده است. اگر كسی مسئله مرگ را برای خودش حل نکند، نمیتواند با ولی خدا همراه شود. اولین مسئله در همراهی اولیای خدا، حل شدن مسئله مرگ و عبور از دنیاست. انسان تا از این دنیا عبور نکند، نمیتواند با ولی خدا همراه شود و در صحنههای سنگین توقف میکند و آخرین فداكارییاش برای امام حسین(ع)، این است که بگوید آقا من حاضرم مَركب خودم را در اختیار شما بگذارم. حضرت فرمودند: اگر خودت نیایی، ما به مال تو احتیاجی نداریم. مال تو را میخواهیم چكار؟ ما میخواهیم تو بیایی. كاری با مال تو نداریم.
یكی میگوید من بیایم یا نیایم، شما كشته میشوی. من هم تا امروز مسئله مرگ را برای خودم حل نكردم. یكی هم وقتی حضرت به او میگوید من بیعتم را برداشتم و بروید و فردا هر كه بماند، كشته میشود، من هم كشته میشوم، میگوید چه اشكالی دارد. بگذارید ما پیش مرگ شما بشویم، بعد شما به شهادت برسید. اگر ما هفتاد جان هم داشتیم، میدادیم.
عملکرد یاران امام حسین(ع) و تمجید امام از ایشان
به راستی چرا یك عده توانستند کنار ولی خدا بایستند و جان خودشان را هم بدهند و آنگونه فداكاری كنند؟ در روایت میخوانیم:فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ يَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا.[2]
آنجایی كه باید سپر امام حسین(ع) بشوند تا حضرت نماز بخواند، با تمام وجود فداکاری کردند و تیرها را به جان خریدند كه حضرت نماز بخواند و تا زنده بودند، نگذاشتند یكی از بنی هاشم به میدان برود و زخمی بشود.
پیامدتعلق به دنیا
انسان باید قوتها را محاسبه كند و ببیند نشانی از قوتها در وجود او هست یا نیست و ضعفهایی كه در دشمن بوده، در وجود او پاك شده یا باقی است. اگر انسان بخواهد ریشه تفاوتها و شباهتها را در معارف دنبال كند، به مسئله حب و سرشت پی میبرد. باید این موارد را حل و فصل کرد. انسان به کمک اینگونه تحلیلها میفهمد گروهی اهل دنیا بودند و تعلق به دنیا سبب شد از ولی خدا فاصله بگیرند، با وجود اینکه به حقانیت او پی برده بودند.
حب دنیا؛ ریشه جنایات کربلا
کسی نبود که نداند امام حسین (ع) حق است؟ دست کم اکثر کسانی که به كربلا آمده بودند، میدانستند، حق با امام است. چه كسی بود نداند كه اگر به کربلا بیاید، دستش به خون امام حسین(ع) آغشته میشود؟ چه کسی بود بگوید من نمیدانستم؟ مگر امام حسین (ع) صبح عاشورا همه مسائل را حل و فصل نكردند و اجازه شروع جنگ ندادند؟ با اینکه آنها اجازه نمیدادند، امام حسین (ع)صحبت كند، امام دو سخنرانی فوقالعاده داشتند و همه چیز را تمام كردند، اما در عین حال با همه بصیرتها و شفافیتهایی كه بوده، مقابل سیدالشهدا (ع) ایستادند و آن جنایتها را انجام دادند. چرا این اتفاقها افتاد؟ بگویید امام حسین (ع) را نمیشناختند که میشناختند. بگویید نمیدانستند ریختن خون حضرت چه گناه بزرگی است که
میدانستند. پس چرا اینكار را كردند؟ پیداست که یك ریشه آن حُب دنیاست که امام در خطبهشان به آن اشاره کردند.
عامل اصلی محرومیت از نصرت امام
در فرمایش حضرت اشاره شده که چرا گروهی از نصرت ایشان محروم شدند، با اینکه دوست داشتند وارد جبهه سیدالشهدا (ع) شوند. عامل اصلی، تعلل در بندگی است. امام حسین (ع) نزدیك كربلاست که کسی برای زن و بچهاش که در یمن هستند، آذوقه میبرد. پیداست که این فرد نمیتواند به امام حسین (ع) برسد، چون اهل سبقت و سرعت نیست. اهل این نیست که حادثهها را پیشبینی كند و بر حادثهها و موانع پیشی بگیرد. موانعها، عذرها میآورد و بین آنها و ولی خدا و این پیروزی عظیم فاصله میاندازد.
همت والای یاران امام حسین علیه السلام در یاری حضرت
کسی در كوفه، در راه حمام بود که مسلم بن عوسجه به او برخورد و گفت: كجا میروی؟ گفت: به حمام میروم تا خضاب كنم. گفت: وقت اینكار نیست. سیدالشهدا(ع) از ما دعوت کرده و فرصت كم است. با زن و بچهاش خداحافظی نمیكند و سمت کربلا میرود. یكی هم امام حسین (ع) را در نزدیكی كربلا
میبیند و دارد آذوقه میبرد و تا آذوقه ببرد و برساند و برگردد، كار تمام شده است. یكی مانند حبیب درباره حادثه عاشورا گفتگو میكرده، یكی پس از عاشورا هم متوجه نمیشود چه اتفاقی افتاده است و حتی حاضر نیست در خونخواهی سیدالشهدا (ع) شركت كند. كسی هم مانند حر، در لحظه آخر، تسویه حساب و محاسباتش را میکند و به انتخاب نهایی میرسد، در حالیکه باید به عنوان فرمانده پیروز و فاتح، نزد زن و بچهاش برگردد، ولی روی همه چیز خط میكشد و كنار سیدالشهدا (ع) میماند. کسی هم که زن و بچهاش در یمن در اماناند و دارد آذوقه میبرد، حاضر نیست آذوقهها را نبرد و طرف امام حسین(ع) بیاید.
علاقهها و خواستههای رفیع و آرزوهای بلند در دل اولیای خدا بوده که شما این موردها را در میان اصحاب سیدالشهدا (ع) بسیار میبینید و برعكس، تعلق به دنیا را نیز در دشمنان امام میبینید. این نگاه تطبیقی است. خاصیت نگاه تطبیقی این است كه انسان به جایگاه خودش پی میبرد و در مییابد كه اکنون در کدام مرحله به سر میبرد.
چگونگی دستیابی به وظیفه امروز
ورای نگاه اجتماعی، یك نگاه تطبیقی فردی نیز هست. انسان میخواهد جایگاه خودش را بشناسد،
میخواهد ببیند جایگاه جامعه شیعه كجاست و مأموریت اجتماعیای كه شیعه دارد، در مسیر قیام عاشورا چیست. این به تأمل و دقت و تحلیل نیاز دارد، ولی مطالعات دیگری نیز لازم است تا انسان بتواند در این زمینه قضاوت كند و بتواند بفهمد امروز مأموریت اجتماعی جامعه شیعه چیست، نه به عنوان یك فرد، بلکه به عنوان جزایر از هم مستقل و یك پیكره بزرگ اجتماعی، چگونه باید قدرت اجتماعی را شكل بدهد و وحدت اجتماعیشان را حفظ كند و چه موضعی در جامعه بشری بگیرد تا در مسیر عاشورا قدم بردارد.
البته این نگاه ناظر به مسئولیت اجتماعی انسان است كه ما بارها به آن اشاره كردیم كه انسان هم به عنوان یك فرد، مأموریتهایی، هم به عنوان عضوی از یك جامعه ایمانی، مسئولیتهایی دارد.
موقعیت انجام عبادت مشترک اجتماعی
گاهی تكالیف متوجه به آحاد افراد و گاه متوجه جامعه است، جایی كه تكلیف متوجه جامعه است، جامعه باید با همراهی هم دیگر، كاری بزرگ و عبادت عظیم اجتماعی انجام دهد، یك عبادت مشترك اجتماعی.
رشد فرهنگ شیعه در پرتو واقعه عاشورا
امروز شما آثار عظیم حادثه عاشورا که عبارتند از بیداری قلوب انسانها و شیعیان و شكلگیری این جامعه به عنوان یكی از كانونهای اثرگذار بر جهان و حوادث جهانی را میبینید. امروز مذهب تشیع در عالم، یكی از كانونهای اثرگذار است. این ادعایی نیست كه ما بیان کنیم. دشمنان ما نیز میگویند که در معادلات قدرت در جهان، یكی از نقطههای اثرگذار، جامعه و فرهنگ تشیع است كه در حال گسترش در دنیای اسلام و در جامعه بشری است.
راه تعیین جایگاه اجتماعی شیعه امروز
پرسش اینجاست، اکنون که ما در این مرحله به سر میبریم، چه مأموریتی نسبت به عاشورا داریم؟ چگونه باید گامهای بعدیمان را برداریم؟ ما باید سیاستی روشن و به تعبیر امروزیها، استراتژی روشنی برای حركت جامعه شیعه داشته باشیم و تكلیف شیعه را در برابر حوادث مهم اجتماعی تبیین كنیم. البته این به یك نگاه و تحلیل تاریخی و به تعبیری، فلسفه تاریخی نیاز دارد. همان كاری كه دشمنان ما انجام میدهند. آنها برای طراحی یك جامعه جهانی واحد، به دانش جدیدی، به نام فلسفه تاریخ رو آوردند و به سرعت این دانش را مدون كردند و در حال کامل كردن این دانش پیچیده هستند. ما نیز به یك چنین تأملاتی نیاز داریم. اگر نتوانیم جبهههای فرهنگی را بگشاییم، به خوبی نمیتوانیم جایگاه اجتماعیمان را در برابر
برنامهریزیهای جهانی و برنامههای آیندهنگرانه و دورنگرانه، تعیین و تكلیف جامعه شیعه را معیّن کنیم.
ذکر مصیبت امام حسین (ع)
السَّلَامُ عَلَیكَ یا ابا عبدالله وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَیكُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَینِ وَ عَلَى عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَینِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِین.
كاروان امام حسین(ع) آرام آرام به كربلا نزدیك میشد. حضرت به سرعت و بدون توقف كاروانی را كه شامل زنان و کودکان است، به كربلا رساند، سرزمینی كه میعادگاه امام حسین (ع) با خداست. امام حسین (ع) این سرزمین را میشناختند، سرزمینی كه خدا انبیایش را در این سرزمین آورده و مبتلا كرده و با آنها از این سرزمین و این بلای عظیم سخن گفته كه روزی اتفاق میافتد، سرزمینی كه بارها جبرییل آمده است و آن را به رسول خدا (ص) نشان داده و معرفی كرده.
امسلمه نقل میکند: سیدالشهدا (ع) بر من وارد شد، در حالی كه رسول خدا فرموده بودند کسی بر ایشان وارد نشود. سیدالشهدا (ع) محضر رسول خدا (ص) رفت. وارد شدم. دیدم امام روی سینه رسول خدا (ص) نشسته و حضرت او را روی سینه خود قرار داده و اشك میریزد و گریه میکند. عرض كردم: یا رسول الله(ص) چه شده است؟ فرمود: جبرییل به من خبر میدهد و میگوید حسین تو را میكشند یا رسول الله (ص)، میخواهی آن سرزمین را به تو نشان بدهم؟ سرزمین كربلا را نشان داد. مشتی از خاك كربلا به حضرت داد و حضرت این خاك را به امسلمه داد و فرمود: امسلمه هر وقت دیدی این خاك به رنگ خون شده، بدان حسینم به شهادت رسیده است.
امام حسین (ع) در عهد ازلی، این سرزمین را میشناسد. از این رو، وقتی حر راه را به او میبندد و به هر شکلی شده به سرعت خودش را به این سرزمین میرساند، حر مأمور است كاروان حضرت را متوقف كند. حضرت فرمود: اسم این سرزمین چیست؟ گفتند: نینوا. فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ گفتند: كربلا. حضرت فرمودند:كربلاء فقال (ع) اللهم إنی أعوذ بك من الكرب و البلاء.[3]
ما دنبال همین سرزمین میگشتیم. در روایت داریم:هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا و هنا محل قبورنا[4]همین جا محل شهادت ماست. خونهای ما همین جا، روی همین زمین میریزد. زیارتگاه ما همین جاست. بار انداختند. امام فرمود: با احترام و جلالت بانوان را پیاده کنید و برایشان خیمه بزنید و با احترام آنها را وارد خیمه کنید. طولی نكشید که کسی از یاران نماند، فقط امام سجاد (ع) بود كه باید این كاروان را رهبری كند. خیمهها به آتش كشیده و بدنهای عزیز شهدا، در گودال قتلگاه و در میدان كربلا، بیغسل و كفن رها شده بود. حالا میخواهند این كاروان را از كربلا ببرند. زینب كبرا (س) تقاضا كرد كاروان از مسیر قتلگاه بگذرد. وقتی كاروان به قتلگاه رسید، کاروانیان مثل برگ پاییزی خودشان را به زمین انداختند و كشته هایشان را در برگرفتند. دیدند زینب میگردد. او بوی امام حسین (ع) را میفهمد، ولی حسینش را پیدا نمیكند. صدایی آمد:الیّ زینبمنگاه كرد. دید صدا از زیر سنگ و نیزهها میآید. موانع را كنار زد. آیا واقعاً این بدن ولی خداست؟ عریان بود و قطعه قطعه. با تعجب صدا زد:انت اخی؟ انت ابن والدتی؟
[1]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 1، ص 514، باب صلاة العيدين ...، ص 504.
[2]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج 2، ص91، خطبة الإمام الحسين ع بأصحابه في كربلاء قبل عاشوراء.
[3]. اللهوف، سید بن طاووس، ص 80، المسلک الأول فی الأمور المتقدمة علی.
[4]. همان.