بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبییین، حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی یوم الدین.
بحث در رابطه با عواملی بود که باعث میشود اولیای خدا در زمان خودشان تنها بمانند . چه عواملی باعث میشود انبیای الهی، اولیای خدا، بااینکه بهترین ، پاکترین آدمها بودند، خوبترین آدمها بودند و در زمان خودشان هم به خوبی معروف بودند، کسی از آنها بدی ندیده بود اما چرا همیشه مشتریشان کم است؟ چرا خوبان تنها میمانند؟عوامل تنهایی و علت اینکه دیگران خطشان از آنها جدا میشود و آنها را تنها میگذراند چیست؟ چند جلسه گذشته یک عامل را که شایداز مهمترین عوامل بود، خدمت شما توضیح دادیم.
مهمترین عامل، تعلقاتی است که کسانی به غیر ولی خدا دارند؛ علاقه های غیر الهی، تعلقاتی که به غیر ولی خدا دارند، این باعث میشود که سر بزنگاه به دنبال علاقه هایشان بروند ، چرا به دنبال ولی خدا بیایند؟به دنبال آن چیزی بروند که میل دارند.این عمده دلیلی است که باعث میشود انسانها زمین گیربشوند. تعلقات پست تا حتی تعلقات به ظاهر مقدس.خوب این در جلسات قبل عرض شد ومن دیگر این را ادامه نمیدهم.
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود اولیای خدا تنها بمانند ، باعث میشود که دیگران از آنها جدا شوند، این است که اهدافی که اولیای خدا دارند، اهداف بلندی است. آنها قله ها را نشان میدهند. و مردم را به سمت قله ها دعوت میکنند. و البته همه هم اهل رفتن به قله نیستند.طبیعی است که تنها میمانند. شما نگاه کنید هیچ پیغمبری مردم را دعوت نکرده به اینکه... یعنی هدف را اینطور قرار نداده که دعوت به امنیت ، رفاه ، آزادی، آبادی و اینطور چیزها کند.
بااینکه معمولا انبیا در جوامع محروم ، در مناطق محروم مبعوث میشدند. اگر با این چیزها می آمدند و این چیزها را شعارشان قرار میدادند، چه بسا مشتری را جلب میکردند اما بااین وجود این کار را نکردند .دعوتشان به توحید بوده، بندگی بوده، به خداترسی بوده، توجه به ابدیت بوده، توجه به عدالت بوده . مردم را به اینچیزها دعوت میکردند.شما نگاه کنید مکاتب مادی، حتی مصلحان اجتماعی که سوء نیتی هم نداشتند،آنهایی که مصلح بودند در تاریخ، معمولا شعارشان این بوده: رفع تبعیض، رفع فقر، رفاه ، امنیت، توسعه مادیت... اینطور چیزها بوده.
اما هیچکدام از انبیا و اولیا این دعوتها را نداشتند. درست است که اگر هرکدامشان حکومت را به دست میگرفتند، امنیت را می آوردند، آبادی را می آوردند ، امیرالمومنین پنج سال حکومت کرد که غالب این پنج سال هم در جنگ بود، جنگهایی که علیه حضرت به راه انداختند، در همین پنج سال ، حضرت خودش فرمود من کاری کردم که یک نفر گرسنه در حکومت اسلامی نیست و بی سرپناه نیست. یعنی امیرالمومنین مساله غذا ومسکن را حل کرد بااینکه اگر حکومت را به دست بگیرند امنیت، رفاه، آبادی، ازادی در حد معقول را می آورند،
امام زمان وقتی تشریف می آورند ظهور میکنند همه این چیزها را می آورند درحدی که انسان نیاز داشته باشد.خواهند آورد ولی اهداف آنها اینها نیست.اینها را هدف قرار ندادند . هدف انبیا و اولیا ، حتی پایینترین کلاسشان هم بالاتر از اینها بود .یعنی چون اولین کلاس انبیا و اولیا این بوده که تعلق و دل نبندید به دنیا. اولین کلاسشان هم بالاتر از دنیا و توسعه مادیت واین حرفها بوده . اولین کلاسشان هم زهد بوده . خوب، از این جهت مشتریشان کم میشد. وقتی که این چنین شد، مردم را به سمت قله ها دعوت میکنند ، عرض کردم هرکسی که حال قله رفتن ندارد،هرکسی حال این را ندارد. بعضیها_عذر میخواهم_ در حد همان علفشان فراهم باشد کفایت میکند بیشتر از این را نمیخواهند .
مولوی در مثنوی ، گمان کنم در دفتر سوم مثنوی تمثیل زیبایی را دارد میگوید مجنون ، همان مجنون عامری معروف، روزی برای دیدن لیلی به سمت شهر او راه افتاد . مجنون شتری داشت که در طویله یا هرجایی که داشت بسته بود، آن شتر تازه زایمان کرده بود، خوب طبیعی است که آن ابتدا خیلی به بچه اش علاقه دارد .همان شتر را آماده کرد برای اینکه با آن شتر به سمت شهر لیلی حرکت کند .سوار این شتر شد و مثلا چند کیلومتری از شهر دور شد_ که البته اینها را به زبان شعر میگوید و من خلاصه اش را عرض میکنم_ فکر و خیال لیلی به ذهنش آمد و شروع کرد و به عالم دیگری رفت و یواش یواش این افسار شتر از دستش شل شد و افتاد. شتر هم حس کرد که انگار افسارش رها است و فقط باری رویش است .
از این جهت او هم که بچه اش در ذهنش بود، سرش را به سمت طویله کج کرد و برگشت .مجنون هم که غافل و در حال و هوای خودش بود، ناگهان به خودش آمد و فکر میکرد که الان به شهر لیلی نزدیک شده، دید سمت شهر خودش است. سر شتر رابرگرداند دوباره مهار را گرفت و راه افتاد. باز هم بعد از اینکه یکی دو کیلو متر رفت به عالم هپروت خودش رفت و همان تخیلات. بازهم مهار شتر از دستش در رفت باز که شتر خودش را آزاد دید برگشت. این دو سه مرتبه تکرار شد:
همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید و گه مجنون حر
گاهی این میچربید و گاهی او میچربید. مجنون دید که با این شتر نمیتواند به جایی برسد. او هدفش یک چیز است و من هدفم چیز دیگر است.پایین پرید وگفت :
ای ناقه چون هردو عاشقیم ما دوضد بس همره نالایقیم ؛ ما به درد هم نمیخوریم خطمان از هم جداست .تو به دنبال معشوقت برو و من به دنبال معشوق خودم میروم . هرکس دنبال هدف خودش . کسی که هدفش با هدف انبیا و اولیا یکی نباشد، او به دنبال معشوق خودش است .دنبال کار آنها نیست .
کسی که اهدافش این است که دنیای خودش را حفظ کند ، آبروی خودش را حفظ کند، جایی که باید برای ولی خداسرمایه بدهد ، آّبرو بدهد، جان بدهد، مال بدهد، او اهل این حرفها نیست . هدفش همین چیزها ست؛ حفظ جان، حفظ فرزند، حفظ مال ،همین چیزهاست .حاضر هم نیست در راه ولی خدا اینچیزها را بدهد.خوب طبیعی است که آن روزی که قرار شد فداکاری کند ، نمیکند. او هدفش چیز دیگر است.او هدفش چیز دیگر است .طبیعی است که فداکاری نمیکند .
در روز عاشوراامام حسین علیه السلام یک ملاقات خصوصی باعمرسعد داشت شاید این را کم و بیش شنیده باشید ، یک ملاقات خصوصی خصوصی. یعنی اباعبدالله علیه السلام ،با دو نفر ، بقیه سربازانش را فرمود نیایید، فقط با دونفر؛ یکی حضرت ابالفضل و حضرت علی اکبر. بااین دونفر . و آن طرف هم عمر سعد، با پسرش و غلامش بود در یک خیمه ای.امام حسین علیه السلام به هر حال مظهر رحمت الهی است و به فکر اوهم هست که بتواند او را نجات دهد .
امام حسین علیه السلام فرمود: عمر!این کار را نکن انتهای این کار جهنم است .برای خودت جهنم را نخر.میگویند _ نمیدانم این تعبیر چقدر درست است انشاالله که جسارتی نباشد_میگویند که عمرسعد در کودکی هم بازی بوده باامام حسین علیه السلام. میگویند اینطور بوده.
امام فرمود برای خودت جهنم را نخر.او گفت من اگر با تو نجنگم خانه و ملک مرا میگیرند .امام حسین گفت من بهتر از آن را به تو میدهم در حجاز. گفت اگر من با تو نجنگم، زن و بچه ام در امان نیستند.امام حسین علیه السلام فرمود من ضمانت میکنم من تضمین میکنم .هی بهانه اورد و اباعبدالله جواب میداد.بوی ملک ری به مشامش رسیده بود مستش کرده بود نهایتا قبول نکرد.امام حسین علیه السلام فرمود بدان که گندم ری را نخواهی خورد.از گندم ری نخواهی خورد.طعنه ای به امام حسین زد تیکه ای انداخت گفت ما به جو آن هم راضی هستیم.گندمش را نخوریم به جو آن هم راضی هستیم. اباعبدالله بلند شد و رفت بیرون. گفت ای ناقه چو هردو عاشقیم، ما دوضد، بس همره نالایقیم. تو بوی ملک ری مستت کرده هدفت آن است تو باما نیستی. امام حسین آمد بیرون .
خوب میدانید کربلا تمام شد سرهای مقدس شهدا را هم آوردند کوفه پیش ابن زیاد. پیش ابن زیاد آمد که آن حکم ملک ری را برایش بنویسند گفت الوعده وفا. قرار شد با حسین بجنگم اورا بکشم ، کشتمش.حکم ملک ری را برایم بنویس. ابن زیاد گفت تو ابتدا آن فرمانی که دادم که با حسین بجنگی را برایم بیاور.عمر سعد آن فرمان را آورد و به ابن زیاد داد.ابن زیاد آن را پاره کرد میخواست سند دست عمرسعد نباشد که من به تو دستور دادم که با حسین بجنگی. این سند را پاره کرد.بعد گفت فلان فلان شده پسر پیغمبر را کشتی ناز شست هم میخواهی؟ برو گمشو.
عمر سعد بیرون آمد. روی دستش میزد میگفت : مالی و للحسین. حسین به من گفت از گندم ری نخواهی خورد من طعنه میزدم میگفتم به جو آن هم راضی هستم. هیچی گیرش نیامد. در تاریخ هست که ، آنچه که معروف و مشهور است این است که مختار او را کشت.در بعضی نقلها هست که خود ابن زیاد کسی را فرستاد شبانه اورا در رختخواب کشتند. که بعدا نتواند بگوید که حکم ابن زیاد بود که به من گفت برو حسین را بکش . خودم خوش خدمتی کردم و او را کشتم. خسر الدنیا و الاخرة.
کسی که هدفش جدای از هدف ولی خداست، معلوم است که از او دور میماند. معلوم است که خطش جدا میشود. اما اگر کسی هدفش را با او تنظیم کرد میتواند با او همگام باشد. حر تا زمانی که هدفش حقوق فرماندهی لشکر گرفتن بود، در لشکر عمرسعد بود. اما روز عاشورا که دیگر همه تان روضه اش را شنیده اید روز عاشورا شروع کرد به لرزیدن و ترسیدن، کسی کنار حر بود گفت حر اگر کسی از من میپرسید شجاعترین در کوفه کسیت، تورا معرفی میکردم. ترسیدی؟ اینها که چند نفر بیشتر نیستند حسین و لشکرش. از اینها ترسیدی؟ حر گفت نه موضوع، این حرفها نیست. مخیرٌ بین الجنة و النار؛ خودم را بین بهشت و جهنم میبینم و هیچ وقت بهشت را رها نخواهم کرد. به اسبش زد و به سمت امام حسین رفت .
وقتی هدفش را بهشت قرار داد رفت پیش امام حسین.تا زمانیکه هدفش بهشت نبود، هدفش اینچیزها نبود، از اباعبدالله دور شد.پس بنابراین یکی از عوامل اینکه انسان ولی خدا را تنها میگذارد این است که دنبال اهداف دیگریست غیر از هدف ولی .اما وقتی هدفش با او تنظیم شد میتواند با او همگام باشد.
یکی دیگر از عواملی که انسان خطش جدا میشود از ولی خدا، این است که اولیای خدا نه فقط اهدافشان مقدس است ؛ بلکه آن وسیله ای که با آن مردم را به آن اهداف میبرند هم مقدس است. ولی خدامردم را به سمت خدا میبرد امانه با هر ابزاری ، نه با تزویر ، نه با دروغ گفتن، نه با فریب، نه با زور. از ابزارهای غیرمقدس استفاده نمیکنند.از ابزارهای مقدس استفاده میکنند.
اولیای خدا دستشان بسته است محدود هستند، با هر ابزاری نمیتوانند کار کنند . برخلاف اولیای شیطان ، آنها راحتند . معااویه هرکاری دلش میخواست بکند، میکرد. برای اینکه افراد را بخرد ومشتری جمع کند ، بعضیها را با پول، بعضیها را با سفره های رنگین انداختن، بعضیها را باتطمیع به اینکه فلان مقام را به تو میدهم ، فلان پست را میدهم.
بعضیها را که می دید با این چیزها نمیتواند، با تهدید و بعضیهارا هم با ترور. یعنی از هر ابزاری استفاده میکرد. از هر ابزاری استفاده میکرد. یک مرتبه ای خودش میگفت، میگفت: ان لله جنوداً من عسل؛ چون وقتی میخواست کسی را ترور کند با شربت عسل ترور میکرد. از جمله مالک اشتر را . میگفت خدالشکریانی از عسل دارد. آخرین حد این بود که بعضیها را ترور میکرد مثل مالک اشتر رضوان خدا بر او را که وقتی امیرالمومنین او را به سمت مصر فرستاد، معاویه بود که شربت عسل مسمومی را با چند واسطه به یک کشاورز داد که در مسیری که مالک میرفت به او داد که او بخورد. شاید آن کشاورز خودش هم نمیدانست. به مالک داد و او خورد و مسموم شد و به شهادت رسید وقتی خبر شهادت مالک را به معاویه دادن او انقدر خوشحال شد گفت: ان لله جنودا من عسل.
آدم اینطوری بود از هر ابزاری استفاده میکرد . اما امیرالمومنین دستش بسته بود نمیتوانست از هر ابزاری استفاده کند خودش در نهج البلاغه میفرمود، قسم میخورد به والله اینطور نیست که خیال کنید معاویه از من باهوشتر است که من این چیزها را نمیفهمم . نه ، منتها و لکنه یقدر و یفجی، او اهل فریب و نیرنگ است او این کارها را میکند ولی من نمیتوانم دستم بسته است از هر راهی نمیتوانم مشتری جمع کنم . خوب یارانشان کم میشدند دیگر . از هر راهی نمیتوانستند جمع کنند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه اش نقل میکند که یک مرتبه حضرت امیر با مالک اشتر نشسته بودند ودرد و دل میکردند امیرالمومنین علیه السلام فرمود: مالک چرا بعضیها از دور ما پراکنده میشوند و میروند به سمت معاویه؟ چرا بعضیها اینطور هستند؟ با عدالت نمیتوانند بسازند به سمت ظلم میروند؟ مالک اشتر گفت اجازه میدهید من بگویم دلیلش را؟ حضرت علی فرمود : بگو. مالک گفت بخاطر اینکه شماسر کیسه را شل نمیکنید. شما همه اش دم از عدالت میزنید پایش هم محکم ایستاده اید امامعاویه کیسه زر پرت میکند فإن تبذل المال یا امیرالمومنین، تمل الیک اعناق الرجال:
اگر مقداری سر کیسه را شل کنید ریخت و پاش کنید ببین چقدر گردن به سمتت کج میشوند و جقدر به سمتت می آیند تو این کارها را نمیکنی دم ا زعدالت میزنی خوب یارت کم میشود. نعوذ بالله اگر کسی گمان کند که مالک میخواهد امام را توصیه به ریخت و پاش کند کسی اینگونه گمان نکند . مالک بزرگوارتر از این حرفهاست که بخواهد به امام توصیه کند که ریخت و پاش کند مالک دارد تحلیل میکند که مردم اینگونه هستند بنده شکم هستند. معاویه آن کار را میکند میزند و میبرد یاران تو راهم جذب میکند اما تو دم از عدالت میزنی علی میماند و حوضش، تنها میمانی . همین هم هست که اولیای الهی دستشان بسته است با پاکی و صداقت راهشان را میگویند اگر کسی آمد، آمد اگر نیامد دیگر به زور کسی را ور نمیدارند.
هیچ پیغمبری ، هیچ ولی خدایی نیامدند کسی را به زور بهشتی کنند . به زور کسی را بردارد و به بهشت ببرد. به زور کسی را تربیت کند اصلا مگر میشود به زور کسی را تربیت کرد؟ یک باغبان وقتی بخواهد یک نهال را تربیت کند، مگر میتواند به زور آن را بکشد تا رشد کند؟ نه ، باید زمینه اش را فراهم کند تا خودش رشد کند . انبیا و اولیا آمدند زمینه را برای رشد انسانها فراهم کرده اند گفتند این خوب است، این بد است خودتان انتخاب کنیدبه زور نمیشود کسی را تربیت کرد .
همه تان شنیدید وقتی امیرالمومنین حاکم شد سه چهارماه بعدش، شاید سه ماه بعد، طلحه و زبیر، همان یاران دیروزی امیرالمومنین آمدند پیش امام. داشتند برای یک سفر آماده میشدند داشتند میرفتند مکه که جنگ جمل را علیه امیرالمومنین به را ه بیندازند حضرت امیر از آنها سوال کرد که کجا میخواهید بروید؟ گفتند : نرید العمرة.میخواهیم برویم عمره. امام فرمود: بل تریدان الغدره: شما دنبال نیرنگ و فریب هستید. میخواهید شر به پا کنید. خوب علی جان تو که میدانی اینها میخواهند شر به پا کنند دو روز دیگر جنگ جمل را به راه بیندازند ، ببندشان، بگیرشان.
جواب این است که نه، قرار نیست کسی را به زور آورد. قرار نیست با بگیر و ببند این کار را بکنیم. خودش باید آدم باشد بفهمد کجا برود. باز همه تان شنیدید که مسلم بن عقیل بزرگوار را که وقتی در کوفه در خانه هانی بود، هانی مریض بود. ابن زیاد برای عیادت هانی آمد . بالاخره او جزء سرشناسان و بزرگان کوفه بود. صاحب قبیله بود. ابن زیاد برای عیادتهانی آمد. هانی و مسلم قرار گذاشتند که مسلم پشت پرده برود و مخفی شود. بعد که ابن زیاد آمد داخل، چون وقتی برای عیادت می آید با خودش سرباز نمی آورد که ، هانی دوسه تا سرفه بکند و علامت بدهد و مسلم او را بکشد شرکنده شود.
همین کار را هم کرد وقتی ابن زیاد برای عیادت هانی آمد ، سربازی داخل خانه نیامد سربازها در کوچه بودند. ابن زیاد تنهای تنها بود آمد داخل اتاق نشست. هانی دوسه تا سرفه کرد که مسلم بیرون بیاید. اگر می آمد ابن زیاد را میکشت شر را میکند شاید قضیه کربلا طور دیگری میشد. دوسه تا سرفه کرد مسلم نیامد بیرون. هانی بازهم این را ادامه داد. ابن زیاد مشکوک شد که این سرفه ها انگار علامت است و سریع بیرون رفت وقتی رفت، هانی به مسلم گفت چرا نیامدی؟ می آمدی و میکشتی قال قضیه را میکندی. چرا نیامدی؟ مسلم گفت وقتی پشت پرده بودم یاد کلامی از پیغمبر افتادم که فرمود: الاسلام قید الفتک: اسلام ترور را ممنوع کرده. او برای عیادت آمده برای جنگ نیامده من اگر او را میکشتم ترور بود غافلانه کشتن مردانگی نیست.
ببینید اینها با چه ابزاری کار میکردند هرکس دیگری بود این کار را میکرد اما آنها نمیکنند . خود فرد باید بفهمد بشناسد ، راه آنها را برود. با حذف فیزیکی ، با ترور چیزی درست نمیشود با بگیر و ببند چیزی درست نمیشود و خود شخص باید راه خدا را بشناسد و برود. حضرت زهرادر قبرستان احد بود. حضرت زهرا تا زمانیکه حالش بهتر بود دو روز در هفته به قبرستان احد میرفت آنهاکه مدینه مشرف شدید دیدید خانه حضرت زهرا یعنی مدینه تا احد خیلی راه است.
حضرت زهرا در هفته دو مرتبه پیاده تا آنجا میرفت برای اینکه شهدای احد را زیارت کند و فاتحه بخواند و از جمله حضرت حمزه هم که در احد هست.آن زمان که دیگر حال خانم نامساعد بود یکبار میرفت و آن اواخر هم که دیگر اصلا نمیتوانست برود. یک مرتبه که به قبرستان احد رفته بود شخصی است به نام ابوعمرو. گفت دیدم حضرت زهرا دارد فاتحه میخواند ایستادم که کارش تمام شود وقتی تمام شد رفتم جلو . خانم اجازه میدهید سوالی از شما بکنم؟ حضرت فرمود: بپرس. گفت خانم آیا پدر بزرگوارتان برای بعد از خودش کسی را تعیین کرد به عنوان جانشین؟ شفاف و روشن کسی را به عنوان جانشین انتخاب کرد.
حضرت زهرا فرمود چه میگویی من تعجب میکنم مگر شما نبودید که چند وقت پیش شاید دو سه ماه از رحلت پدرم نمیگذرد. در غدیر در پیش بیش از صدهزار نفر پدرم دست علی را گرفت و بلند کرد آیا از این شفافتر و واضحتر؟ جانشین تعیین کردن؟ آن ابوعمرو زرنگ بود و گفت حالا که پدرتان علی را انتخاب کرد فما باله قعد عن حقه؟ چرا علی خانه نشین شد؟ چرا شمشیر نکشید تا حقش را بگیرد؟ فما باله قعد؟ چرا قیام نکرد؟ چرا قعود کرد؟ آنهایی که حقش را گرفتند ؟ حضرت زهرا جوابی داد که اگر حضرت زهرا نبود کسی دیگر بلد نبود این جواب را بدهد. کسی مثل حضرت زهرا باید این جوابها را بدهد.
حضرت جوابش را اینطور داد: مثل الامام کمثل الکعبه اذ تؤتی و لا تأتی: امام مثل کعبه است مردم باید به سمت او بیایند او نمی آِد به سمت کسی. کسی که بخواهد حاجی شود کعبه را نمی آورند دورسرش بچرخانند او باید هزینه کند برود خودش را با کعبه تنظیم کند هفت شوط بزند تا حاجی شود . امام هم مثل کعبه است امام نمی آید به سمت مردم که به زور خودش را تحمیل کنید مردم باید به سمت امام بروند مردم باید به سمت امام بروند بگویند ما حاضریم تو مارا تربیت کنی. ولی اگر این کار را نگرد امام به زور نمیکند. خانه نشین میشود. همانطور که امام خانه نشین شد.
وقتی مردم شتر خلافت را جای دیگر خواباندند امیرالمومنین 25سال خانه نشین شد کمااینکه غیبت امام زمان همین است دیگر. تا وقتی مردم جاهای دیگر را نشانه میگیرند غیبت طول میشکد اما وقتی او را نشانه گرفتند و به سمت او رفتند و گفتند شما تشریف بیاورید آن زمان تشریف می آورند. مثل الامام مثل الکعبه اذ تؤتی و الاتاتی. تحمیل نمیکند خودش را. به زور نمی آِد مردم را تربیت کند.
اجازه بدهید من مقداری فضای جلسه را عوض کنم . اصلا رابطه امام با مردم شبیه رابطه خدا با مردم است رابطه خدا با مردم مگر زوری و تحمیلی است؟ خدابااینکته بی نهایت ابهت دارد بینهایت قدرت دارد، ک هاگر میخواست بر اساس زور و قدرت دین خودش را تحمیل کند احدی نمیتوانست در مقابل خدا عرض اندام کند درست است؟ ولی خد ااین کار رانکرده خدا رابطه ای که با مردم برقرار کرده رحمت و رافت استنه زور و تحمیل. چه رافت و رحمتی؟ اجازه میدهید مقداری از رحمت خدا بگویم فضا عوض شود؟ رحمتی که بااینکه خدا هیچ نیازی به بنده هایش ندارد ،ناز بنده هایش را هم میکشد. ناز بنده هایش را هم میکشد ، الله اکبر!
در جاهایی در تعبیرات قرآن و روایات هست که انگار خدا دارد ناز میکشد. ما باید ناز بکشیم توکه نیازی به ما نداری، اما با این وجود چون رحمان است، چون رحیم است، چون مهربان است، چون می خواهد بندگانش رشد کنند ناز می کشد می گوید: من الذی یقرض الله قرضا حسنا. چه کسی می آید به من خدا قرض بدهد؟ عه! خدایا مگر تو قرض می خواهی؟ همه سرمایه هارا خودت داری. آن وقت قرض هم می خواهی؟ خوب بله دیگر، دارد ناز می کشد که بیایید به خدا قرض بدهیم، بیایید در راه خدا خرج کنیم، نگذارید در جیبهایتان بگندد.
در روایتی آمده که " یا داوود، لو علم المدبرون انی کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا الیه" اگر مردم بدانند_ مردم آنهایی که پشت به من خدا کرده اند نه شما ، شما که به خدا نکرده اید_ در روایت آمده که یا داوود اگر آنهایی که پشت به من کرده اند، بداند که چقدر مشتاقشان هستم و چقدر دوستشان دارم، از شوق میمیرند . گفت :
سایه معشوق اگر افتاد برعاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
ما محتاج اوییم اماانگار خدابه ما مشتاق تر است . در روایت آمده که _ مرحوم نراقی این را در جامع السعادات نقل کرده_ پیغمبر اکرم عرض کرد که خدایا روز قیامت طوری به حساب بندگان امتم برس که فقط تو ببینی و من و هیچکس دیگری نبیند. که آبروی امتم نرود. خدا فرمود : حبیب من، اگر تو مهربان هستی ، انا أرأف بعبادی. من مهربانتر هستم . اصلا من مهربانی را خلق کردم. روز قیامت حساب امتت را طوری میرسم که تو هم نبینی.
در علل الشرایع روایتی هست که وقتی فرعون لحظه آخر داشت غرق میشد موسی ایستاده بود و تماشا میکرد فرعون داشت غرق میشد. استغاثه کرد به حضرت موسی که موسی به دادم برس . حضرت موسی صورتش را برگرداند و نگاهش هم نکرد. فرعون غرق شد . خطاب رسیدبه موسی که یا موسی ما اغثت فرعون لانک لم تخلقه ، تو به داد فرعون نرسیدی چون تو خالقش نبودی. اگر از من استغاثه میکرد جوابش را میدادم. و لو استغاث بی لاجبته . اگر از من درخواست میکرد جوابش را میدادم .
روایت دیگری عرض کنم خدمتتان ، در اصول کافی آمده که حضرت آدم وقتی از بهشت رانده شد و وقتی از بهشت رانده شده بود ضربه شست شیطان را هم چشیده بود ، وقتی از بهشت رانده شد به خدا عرض کرد که خدایا موجودی به نام شیطان که خیلی قدرت دارد از نیت ما خبر دارد مثل خون در رگ و پی ما جاری است تعدادشان هم خیلی زیاد است . به تعداد هر انسان، دوتا شیطان خلق میشود. چنین موجودی را بر ما مسلط کردی. خدایا برای من و فرزندانم هم چیزی قرار بده : فاجعل لی شیئا. خدایابرای من هم چیزی قرار بده. خدا فرمود: یا آدم برای تو وفرزندانت تا قیامت این را قرار میدهم که اگر یکی از انسانها نیت کار خیری کرد برایش یکی مینویسم.
آخر برادر بزرگوار، خواهر بزرگوار مگر نیت کار خیر کردن هم موونه دارد؟ زحمت دارد؟ شب بخوابد نیت کند که سحر برای نماز شب بلند شود. نیت بکن البته نه نیتی که نعوذ بالله ، سر خدا را که نمیشود کلاه گذاشت، یعنی فقط برای اینکه ثوابش برسد ، همینطور الکی، نه ، واقعا قصد داشته باش . خدا فرمود: اگر نیت خیر داشته باشد برایش یکی مینویسم و اگر آن کار خیر را انجام دهد برایش ده تا مینویسم .
از آن طرف اگر نیت گناه بکند برایش نمینویسم ، نیت گناه را برایش نمینویسم اما اگر خود گناه را انجام بدهد در روایت هست که تا هفت ساعت نمینویسم. یعنی اگر کسی تا هفت ساعت توبه کند، اگر در نامه عملش نیامده، تا هفت ساعت بااینکه گناه را مرتکب شده. بعد از هفت ساعت اگر توبه نکرد، فقط یکی مینویسد ،آن طرف در طرف خیر اگر یک کار خوب انجام دهد و تا برایش مینویسند . این طرف در طرف گناهان فقط همان یک گناه را مینویسند. آدم، بس است برایت؟ حضرت آدم عرض کرد: رب فزد: یعنی بیشترش کن، خدایا بازهم بیشتر به من بده.
خدای متعال فرمود: آدم برای تو و فرزندانت تا قیامت این را قرار میدهم که اگر همان یک گناهی را هم که نوشتم اگر تا هنگام مرگ که ملائکه برای قبض روح می آیند و آنها را آن موقع میبینند ،توبه کنند گناهش را پاک میکنم. بس است برایت؟ حضرت آدم عرض کرد: خدایا بس است. اگر قرار باشد کسی وارد اقیانوس رحمت بشود خشک برگردد خودش مقصر است. دیگر بیشتر از این چه؟
تازه در قرآن بالاتر از این را گفته . در قرآن ، فرموده آنیک گناه را هم اگر توبه کند پاکش میکنم بلکه تبدیل به حسنه میکنم. آنهایی که صادقانه توبه کردند و در خانه خدا رفتند و اصلاح کردند اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات. یک دریا گناه و آلودگی را اگر انسان از آن توبه کند، یک دریا پاکی دارد.
بزرگواری در قم بود الان هم هست سنی از او گذشته . از شاگردان مرحوم شیخ غلامرضا یزدی ، ایشان دعا میکرد . دعایش یک لطیفه ای در آن بود. خدایا مارا ببخش که اگر ببخشی تا عرش حسنه داریم ، چون تا عرش گناه کردیم، اگر ببخشی همه آنها تبدیل به حسنه میشود خدایا مارا ببخش که اگر ببخشی تا عرش حسنه دارد. یک چیزی را عرض میکنم کسانی که رند هستند حفظ میکنند در تعقیبات مشترکه نمازها، اول مفاتیح تعقیبات مشترکه که برای همه نمازهاست ، نه فقط برای نماز صبح یا ظهر ، برای همه نمازهاست.
در روایت پیغمبر هست سه خط است سه خط. پیامبر وعده کرده که اگر کسی این دو سه خط را بعد از هر نماز واجبش بخواند، روز قیامت خدا گناهانش را به خودش هم نشان نمیدهد . به خودش هم نشان نمیدهد. این را در مفاتیح بردارید و حفظ کنید. اولش هم اینطور شروع میشود : اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی ، خدایا مغفرت تو امیدوار کننده تر از عمل من است. درست است که من از اعمالم ناامید نیستم ، همین چند عملی که انجام داریم امید داریم اما مغفرت تو امیدوار کننده تر از عمل من است. اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی و ان رحمتک اوسع من ذنبی ،خدایا رحمت تو وسیعتر از گناه من است . اللهم ان کان ذنبی عندک عظیما فعفوک اعظم من ذنبی. خدایا اگر گناه من در نزد تو بزرگ است، همه گناهان بزرگ است ، گناه را کسی کوچک نگیرد، خدایااگر گناه من در نزد تو بزرگ است ولی عفو تو بزرگتر از گناه من است چون گناهان من به اندازه خودم است. محدود است عفو تو به اندازه خودت است نامحدود . از همین جا حافظ گرفته ، رحمت خدا بر او،
گفت هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش
عفو خدا بیشتر از جرم ماست. از این دعا گرفته ،عفو خدا بیشتر از جرم ماست ،نکته سربسته چه گویی خموش.
گفت درد آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که مست کوی تو باشم
به وقت قیامت که سر ز خاک بر آرم، خوش به حال آنهایی که زبان حالشان این است ، قیامت که بلند میشوند از قبرها ، بعضیها دنبال کسی می دوند. به وقت صبح قیامت که سر زخاک بر آرم به جستجوی تو خیزم، به گفتگوی تو باشم.
عمری گفتیم حسین ، حسین، حسین. یا اباعبدالله یادمان نرود دم مرگمان حسین حسین را. یادمان نرود روز قیامت که سر از قبر بلند کردیم حسین حسین را. خود امام حسین وقتی که به شهادت رسید طبق نقلی که دختر اباعبدالله د رخواب امام حسین را دید، شنیدید این شعرها را ،امام حسین به دخترش گفت دخترم به شیعیان من پیغامی بده. اولا به آنها بگو " شیعتی مهما شربتم عذب ماء فاذکرونی" وقتی آب خنک و گوارا خوردید یادمن هم باشید. شیعتی مهما شربتم عذب ماء فاذکرونی او سمعتم بشهید او غریب فاندبونی.
پیغام دومم راهم به شیعیان من برسان: لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی. ایکاش شیعیان من روز عاشورا بودید می دیدید من چگونه بچه ام را بلند کردم گفتم مقداری آب به او بدهید اما دریغ از قطره ای آب که به او بدهند. فابوا ان یرحمونی. چقدردل اولیای خدا را سوزاند. خدایاامشب دست به دامن باب الحوائج میخواهیم شویم. روز عاشورا وقتی امام حسین تنهای تنها شد آمد فریادی بلند کرد، که هل من ناصر ینصرنی؟ هل من .......... عن حرم رسول الله.
کسی هست از حرم رسول خدا محافظت کند؟ صدایی نیامد فقط یک صدای گریه ای بلند شد. یک شیرخواره ای گریه کرد. اینگریه بی حساب نبود. امام حسین آمد فرمود این طفل را به من بده وقتی طفل معصوم خودش را به دستش گرفت در نقلی آمده ک هداشت او را میبوسید و ووداع آخر را میکرد. در نقلی آمده که روی دستش بلند کرد همان نقل معروف، برای اینکه حجت تمام شود کسی بعدا روز قیامت نگوید ما گول خوردیم فریب خوردیم. او خارجی است. امام حسین روز قیامت میگوید من خارجی بودم این طفل هم خارجی بود؟ من خروج کرده بودم این طفل هم خروج کرده بود؟ دیگر روز قیامت عذر نیاورید. امام حسین کریم است میخواهد هرکسی راکه میتواند نجات بدهد.
لاحول ولاقوة الا بالله . خدایا تورا قسمت میدهیم ، تو را قسمت میدهیم به باب الحوائج . فرج مولایمان امام زمان تعجیل بفرما، ما را از سربازان ولی عصر در غیبت و ظهورش قرار بده. خدایا به همین باب الحوائج قسمت میدهیم امام راحلمان ،شهدایمان ، ذوی الحقوق با اهل بیت محشور بگردان. رهبر بزرگوارمان، خادمین دین، بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای. خدایا به محمد وآل محمد ، مرضای اسلام ،چندین نفر سفارش کردند ،خودتان هم در نظرتان کسانی هست ،خدایا تو را به همین باب الحوائج قسمت میدهیم شفای عاجل به همه شان کرم بفرما. شر دشمنان دین به خودشان برگردان. عاقبت همه مان ختم به سعادت و خیر بگردان .
صلواتی عنایت بفرمایید.