بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبییین، حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی یوم الدین.
همه ما شنیدیم که در زمان امیرالمومنین علیه السلام، سه گروه بودند معروف که با حضرت امیر دشمنی میکردند و جنگی مقابل حضرت راه انداختند. سه گروهی که در تاریخ کاملا شناخته شده و تابلو دار هستند بارها هم اسمشان را شنیدید .
یکی قاسطین بودند اصحاب معاویه و حزب بنی امیه . آدمهایی که سیاست بازهای فریبکار و زیرکی بودند تمام هم و غمشان رسیدن به قدرت و حکومت بود و برای رسیدن به قدرت هرکاری میکردند که اینها در مقابل امیرالمومنین جنگ صفین را برپا کردند
دسته دوم ناکثین بودند با "س" سه نقطه. از نکث می آید یعنی پیمان شکنان. یعنی کسانی که ابتدا پیمان با امیرالمومنین بستند ولی بعد زیرش زدندو پیمان شکستند امثال طلحه و زبیر و این افرادی که قبلا جزو یاران حضرت بودند اما روحیه پول پرستی و تجمل گرایی و تبعیض و ویژه خواری داشتند.
دنبال این میگشتند که حضرت امیر برای آنها حساب ویژه ای باز کند. و به خاطر سابقه هایی که دارند کمی بیشتر از بیت المال به آنها داده شود و امیرالمومنین هم به آنها باج نمیداد واینهانهایتا پیمان شکستندو درمقابل حضرت ایستاند و جنگ جمل را برپا کردند. این هم دسته دوم.
دسته سوم هم مارقین بودند یک مشت خشکه مقدسهای نادان و نفهمی که جز رای خودشان و فهم خودشان هیچی رای دیگری را تابش را نداشتند. اصلا انگار تحمل اینکه رای دیگری درست باشد را نداشتند. اینها کسانی بودند که ابتدا با حضرت امیر بودند اما بعد همانطور که شبهای قبل عرض کردم در جنگ صفین از امیرالمومنین جدا شدند و خوارج را تشکیل دادند. و در جنگ نهروان امیرالمومنین اینها را قلع و قمع کرد و برخورد شدیدی کرد.
این سه گروه را که مکرر خود شما بزرگواران شنیدید دشمنان تابلودار امیرالمومنین که جنگ راه نداختند اما یک گروه چهارمی هم در تاریخ هست که اینها قسر در رفتند اسمشان معروف نشد خون به دل امیرالمومنین کردنداما به ظاهر چون جنگی به راه نینداختند ، چون علی الظاهر جرمی نداشتند چون به عنوان دشمن محسوب نمیشدند بلکه بعضی هایشان به عنوان یاران حضرت ، خودشان را در تاریخ معرفی کردند. شما نهج البلاغه را ببینید میبینید که این گروه چهارم خون به دل امیرالمومنین کردند که به تعبیر خود حضرت امیر، میفرمود شما یار نیستید، بار هستید بلکه خار هستید جلوی پای من. فقط دست وپای من را گرفتید. حضرت یک تعبیر زیبایی در اگر اشتباه نکنم خطبه 32نهج البلاغه است که میفرماید : ارید ان اداوی بکم و انتم دائی : من میخواهم مردم را باشما مداوا کنم و شما خودتان درد بی درمان من هستید. خودشمادرد من هستید.
کناقش الشوکه بالشوکه مثل کسی که خار به دستش رفته و باخار دومی میخواهد آن خار را دربیاورد. آن خار دوم هم میرود به دستش شما درد مضافع من هستید. این گروه چهارم که به ظاهر یار بودند اگر بخواهیم اسمی رویشان بگذاریم در تاریخ اسم ندارند ولی اگر ما بخواهیم اسمی رویشان بگذاریم قاعدین ، اینها نه قاسطین ، نه ناکثین ، نه مارقین، قاعدین هستند یعنی آدمهای شل و ول ، آدمهایی که نشسته اند آدمهایی که ضعیفند هم ضعیف الایمان هم ضعیف البصیرت.
هم ضعف ایمان داشتند هم ضعف بصیرت. نمیتوانستند بفهمند چه کار باید بکنند و اگر هم میفهمیدند اینقدر ایمان نداشتند که پایش بایستند ، خطر کنند. آدمهایی که دنبال یک لقمه نان بودند کاری نداشتند که در دعوای حق و باطل وارد شوند و پشت حق بایستند کاری نداشتند که . یک لقمه نانشان را کسی بدهد فرق نمیکند که طاغوت باشد یا یاقوت باشد. فرق نمیکند معاویه باشد یا امیرالمومنین.
این آدمها، این آدمهای شل و ول که حاضر نیستند در دعوای حق و باطل پشت حق بایستند حق را بشناسند و پشتش بایستند، عدد این حرفها نیستند ، این آدمها ممکن هم هست که یک جاهایی یک گریه عاطفی هم برای اهل بیت هم بکنند. خطر این جاست. وقتی آدم اینها را میبیند میترسد، ممکن است یک جا یک گریه عاطفی یعنی گریه از سر دلسوزی کنند ، گریه داریم تا گریه. گاهی گریه از روی معرفت است که آدم معرفت دارد که امام معصوم با آن عظمت ، با آن زیباییها با آن پاکیها، این بی حرمتی به او شود. آدم اشکش میریزد. ممکن است
این گروه چهارم ، این آدمهای شل و ول، اینهایی که حاضر نیستند پای اعتقاداتشان بایستند، ممکن است یک جایی برای اهل بیت دل بسوزانند اما این دل سوزاندن از روی معرفت نیست این همانی است که فرزدق وقتی با امام حسین یک جایی برخورد کردند در بین راه که حضرت داشت به سمت کوفه می آمد، امام حسین پرسید مردم کوفه را چگونه دیدی؟ فرزدق یک جمله عجیبی گفت: گفت مردم کوفه کسانی هستند که قلوبهم معک و سیوفهم علیک.
دلشان باشماست برای شماگریه هم میکنند اما شمشیرهایشان به نفع شما نیست. شمشیرشان با یزید است. گریه هم برایت میکنند چون این گریه ، این دلشان باشماست نه از باب معرفت، نه اینکه معرفت به شما دارند. اما در عین حال اقدامشان و عملشان با شما نیست. حاضر نیستند پای شما خطر بکنند این کارها را نمیکنند پای حق نایستادند. حضرت امیر در یک جای نهج البلاغه ، این را که عرض کردم در واقع دشمنان امیرالمومنین علیه السلام چهار دسته هستند این دسته چهارم در تاریخ گم هستند قسر در رفتند چون به اسم یار بودند جنگ راه نینداختند علیه امیرالمومنین به ظاهر جرم هم نداشتند ضعیف بودن که جرم نیست اما اگر نگاه بکنید، همین ها خون به دل امیرالمومنین کردند .
حضرت امیر در یک جای نهج البلاغه میفرماید: الناس علی اربعة اصناف. مردم چهار دسته هستند . چهار دسته کرده، یک دسته را این طور فرموده : فمنهم من لایمنعه الفساد فی الارض الا مهانة نفسه و کلالة حده: یک دسته کسانی هستند که اگر فساد نمیکنند خونریزی نمیکنند، به خاطر اینکه پولش را ندارند ، به خاطر اینکه شمشیرش را ندارند. به خاطر اینکه امکاناتش را ندارند . فرعونش را دارند ولی مصرشان کوچک است. آب ندارند وگرنه شناگران خوبی هستند. فعلا امکاناتش را ندارند اگر امکاناتش دستشان بیاید روی فرعون را هم سفید میکنند.
روی امثال یزید را هم سفید میکنند . این دسته چهارم، همیشه این دسته چهارم، آدمهای اینطوری، کسانی بودند که شیطان صفتهایی مثل معاویه از آنها سواری میگرفتند. این آدمهای ضعیف معولا سیاهی لشکر شیطانها همینها بودند. معاویه به امید امثال همینها بود که نماز جمعه را چهارشنبه میخواند. و هیچکش هم جلویش چیزی نمیگفت. مسعودی در مروج الذهب نقل میکند میگوید که معاویه یک وقتی گفت من میخواهم جمعه مسافرت بروم، چهارشنبه نماز را میخوانیم. یک نفر نبود که بلند شود بگوید آخر نماز جمعه اسمش روی خودش است چهارشنبه که نمیشود نماز خواند. باز مسعودی نقل کرده که یک فردی از کوفه وارد شام شد دمشق شد. بعد از جنگ صفین بود یکی از اهالی دمشق ، اهالی شام، جلوی این شخص کوفی را که وارد شد جلوی شترش را گرفت گفت این ناقه مال من است. گفت من از کوفه با ان آمدم مال خودم است. گفت نه این ناقه مال من است . این ناقه ای است که در جنگ صفین کوفیان از من دزدیدند تودزدیدی. این بنده خداهرچه گفت مال خودم است، دعوا و مرافعه، کار کشید پیش معاویه. معاویه هم به عنوان حاکم بود مثلا.
آن شخص شامی 50نفر از اهالی شام را به عنوان شهادت دادن پیش معاویه برد. و همه شهادت دادند که بله این ناقه مال همین آقاست. معاویه هم حکم کرد که به او بدهند. مرد کوفی که مال باخته بود شترش از دستش رفت رفت پیش معاویه که بعد که تمام شد گفت جناب خلیفه این چه حکمی بود که کردی؟ چطور ادعای این مرد و شهادت50 نفر را قبول کردی که این ناقه این شتر مال اوست؟ درحالیکه شتر من اصلا ناقه نیست جمل است. میدانید که عربها بین شتر نر و ماده در اسم گذاری فرق میگذارند. شتر نر را جمل و شتر ماده را ناقه میگویند. حالا ماهمه را شتر میگوییم .
جناب معاویه چه حکمی بود که کردی؟ اصلاشتر من جمل است نه ناقه. معاویه گت این حکمی است که شده ، صدایش را در نیاور. قیمتش چقدر بود؟ گفت فلان مقدار. گفت دوبرابرش را به تو میدهم ولی برگرد به علی بگو صدهزار نفر آدم علیه تو آماده کردم که یکی از آنها فرق بین جمل و ناقه را تشخیص نمیدهند. آدمهای شل و ول و ضعیف ، کم فهم که اینها هستند که سیاهی لشکر من هستند بااینها من دارم کولی میگیرم معمولا شیطان صفتها اینطور هستند از آدمهای ضعیف کولی میگیرند البته من یک چیزی را عرض کنم ضعیف داریم تا ضعیف. ضعیف الایمان داریم تا ضعیف الایمان. بعضی از ضعیف الایمانها، ضعیف الایمانهایی هستند که ذاتا از اول ایمانشان کم بوده اصلا ظرفشان کوچک بوده . ما در روایاتمان داریم که بعضیها سهمشان از ایمان از اول کم است حالا چرا سهم ایمان بعضیها از اول کم میشود؟ ظرفشان کوچک است چرااینطوراست؟
در عوالم قبل از دنیا چه گذشته، چه کم گذاشتند که به آنها کم ایمان داده شده نمیدانیم ولی در روایاتمان داریم که بعضیها سهمشان از ایمان یک درجه است، بعضیها دو درجه، بعضهای4درجه، تا 10درجه. و در روایات ما در اصول کافی هست، امام صادق علیه السلام فرمود: آن کسی که درجه ایمانش بالاتر است تحمیل نکند به آن کسی که درجه ایمانش کمتر است. مثلا آنکه درجه ایمانش 2درجه است به آن کسی که درجه ایمانش 1است ،پایینتر است زور نگوید که فلانی چرا من نمیبینم تو نماز جعفر طیار نخوانی؟ نمیبینم که قرآن بخوانی و روزه مستحبی بگیری؟ از تو نمیبینم این چیزهارا؟ تو چه کار به او داری؟ اگر خیلی مرد هستی خودت برو اینکارها را بکن. فشار به او نیاور.
او واجبش را بخواند بارک الله به او. سهم ایمان بعضی طوری است که نباید به او تحمیل کرد. حدش را بایددر نظر گرفت امام صادق یک قضیه ای را فرمود که همه تان شنیده اید قضیه آن مسیحی که به واسطه دیدن مسلمانها مسلمان شده بود. همسایه اش وقتی دید آن مسیحی مسلمان شده گفت فردا صبح می آیم دنبالت برویم نماز. مسلمانی آدابی دارد صبح می آیم دنبالت برویم نماز. مسیحی گفت باشد. صبح موقع اذان صبح و کمی هم زودتر امد در زد، مسیحی هنوز خواب آمد در را بازکرد گفت چیه؟ گفت موقع نماز است چند دقیقه هم زودتر برویم فضیلت دارد. درک سحر . حالا آن بیچاره صفر کیلومتر نمیداند این حرفها چیست گفت این وقت شب؟ گفت بله نزدیک اذان صبح است باید برویم نماز .
حالااولین روز مسلمانی اش بود او را برد مسجد. نماز را که خواندمسیحی همینطور چرتی گفت برویم ، گفت نه، تعقیبات نماز. خوابیدن بین الطلوعین مکروه است. تعقیبات. چه ذکری بلد بود همینطور نشست چرت میزد. بعد که هوا روشن شد و داشت آفتاب میزد گفت برویم. گفت کجا برویم این دنیای الوده، حیف این مسجد به این قشنگی نیست نشستیم گناه هم نمیکنیم . کمی قرآن بخوان، چشم به هم بگذاری ظهر شده . نماز ظهرمان را بخوانیم بعد برویم نماز ظهر هم نگه داشت او را ن عصر هم نگه داشت. غروب هم نگه داشت. دمارش را درآورد . بعد که رفتند فردای ن روز که رفت دنبالش آن مسیحی گفت من همان دین قبلیم برایم میصرفد. دین شما برای آدمهای بیکار است. من زن و بچه دارم نمیتوانم صبح تا شب در مسجد باشم .
امام صادق فرمود همانطور که وارد دین شده بود از دین خارجش کرد. این تحمیلها و فشارهای بیخودی . بعد خود آقا فرمود: مگر ما اهل بیت آن چیزهایی که میدانیم آن کارهایی که میکنیم برای آن شخصی که ایمانش 10است، درجه10، مگر بر او تحمیل میکنیم مگر ما بر امثال سلمان که ایمانش درجه اش 10است مگر چیزهایی که میدانیم بر آنها تحمیل میکنیم؟ امیر المومنین اگر آنچه را خودش میدانست به سلمان بگوید سلمان تحمل نمیکرد یک مرتبه کمیل گفت یا امیرالمومنین مالحقیقه؟ حقیقت چیست؟
امام فرمود: مالک الحقیقه؟ تو را چه به حقیقت؟ کمیل گفت مگر من ا زاصحاب سر شما نیستم؟ حالا کمیل جزو اصحاب سر امیرالمومنین است گفت اولست صاحب سرک؟ مگر من جزو اصحاب سر تونیستم؟ امام فرمود: بلی ولکن یترشح علیک ما یطفح منی ، آن ترشحات من به تو میرسد آن اصل در دیگ است آن ترشحاتش به تو میرسد والا اگر من بخواهم آن اصلش را به تو بدهم اصلا تحملش را نداری. امام صادق فرمود مگر ما آنچه را میدانیم و انجام میدهیم تحمیل میکنیم بر آن کسی که درجه اش ده است؟ پس آن کسی که درجه اش ده است به آن کسی که درجه اش پایینتر است تحمیل نکند.
بعضیها اینطور هستند ضعف ایمانشان ذاتی است ذاتا درجه ایمانشان کم است. سهمشان همین مقدار است. ندیدید اینطور آدمهارا؟ آدم ساده که اگر چهارتا مساله بپرسی بلد نیست اما درعین حال همان مقداری که بلد است و همان کمی که میداند همان کورسویی که ازایمان میزند، پایش ایستاده . درست است که کم است ولی همان کم را پایش ایستاده . من در یکی از روستاهای اطراف تهران، چون میدانم و میشناسم، یک بنده خدایی بود از خیلی وقت پیش من او را میشناختم دوسال پیش مرحوم شد. ایشان هرموقعی که یادمان می آید آدمی بود که همیشه لبخند روی لبهایش بود ساده ساده بسیار ساده. اعمال مستحبی و این حرفها نداشت. خیلی هنر میکرد می آمد نماز ظهر و عصر را در مسجد میخواند و می رفت. و یک روزه ماه رمضان. همین. میرفت دنبال کارش. کم حرف میزد.
اصلا کسی از او نمیشنید راجع به این و آن پشت سر کسی حرف بزند. خیلی آدم ساده ای بود هم دستش می انداختند ولی او تلافی نمیکرد فقط میخندید با بچه کوچکش میخواست حرف بزند، خجالت میکشید رودربایستی داشت انگار. خجالت میکشید این آدمهای ساده اینطوری را ندیدید؟ خیلی هم مسائل دینی را بلد نیستند خیلی هم معارف دینی را بلد نیستند . کمی که بلدند همان را عمل میکنند اهل مستحبات و نوافل و این حرفها نیست .
این بنده خدا دوسال پیش از دنیا رفت باور کنید مجلس ختمش مملو از جمعیت که کسی باورش نمیشد که یک آدم ساده ای ، اینطوری! ببینید گاهی کسی سهم ایمانش کم است ولی همان مقدار کم را پایش ایستاده .طیب یکی از همین ادمها بود اینطور آدمها که ضعیف الایمان بودنشان ذاتی است از اول سهم ایمانشان کم است ولی پای همان کمش ایستاده اند. من روی این تکیه میکنم. ممکن است یک کورسویی از ایمان در دلشان باشداما آن را کم نمیگذارند ازش. طیب رضوان و رحمت خدا بر او . یکی از همین آدمها بود.
طیب تقریبا میتوان گفت از لاتهای تهران بود اصلا سابقه دینی نداشت صورت چاقوخورده، یک آدم اینطوری بود. اما باهمه بدیهایش دو خصلت داشت یک خصلتش این بود که مردانگی داشت اگر میدید کسی مظلوم است میرفت پایش می ایستاد مردانگی داشت این را میفهمید و پایش می ایستاد خدارحمت کند مرحوم احمدی میانجی، ایشان از خوبان قم بودند من خودم از ایشان شنیدم از قول آقای مرعشی نجفی نقل میکرد که آقای مرعشی نجفی میفرمود: خدا من را بابعضی از لوتیهای تهران محشور کند که مرد هستند کسانی که صفت مردانگی دارند خیلی صفت خوبی هست و معمولا هم اینها عاقبت به خیر میشوند چون خدا این صفت را دوست دارد آدم دینی نبود ولی مردانگی داشت گاهی اوقات یک جوان به میدان می رفت، در میدان تره بار کار میکرد، میگفت آقا طیب من میخواهم ازدواج کنم پول ندارم میگفت بایست، میرفت میدان دور میزد آبرو گرو میگذاشت پول جمع میکرد اگر برای خودش بود اینکار را نمیکرد اما برای کسی که به او رو انداخته این کار را میکرد یک دور میزد و چه بسا مثلا دو هزار تومان جمع میکرد دوهزار تومان پنجاه سال پیش دوهزار تومان شصت سال پیش که با 5هزارتومان میشد خانه خرید. 2هزارتومان خیلی بود. می آمد میگفت بگیرخرج ازدواجت کن اگرهم چیزی ماند سرمایه زندگیت بکن.
مردانگی داشت یک مرتبه نقل میکنند از کوچه ای رد میشدچند نفر هم پشت سرش بودند از همین به اصطلاح خودشان نوچه هایش. پشت سرش میرفتند. دید سیدی شال سبز به کمر بسته روی اثاثیه اش در پیاده رو نشسته. گفت آقا سید چرا اینجا نشستی؟ گفت من چند ماه است که اجاره خانه ام عقب افتاده صاحبخانه من را با اثاثیه ام بیرونم کرده الان نمیدانم کجابروم. طیب گفت یک وانت بار بگیرید نوچه هایش یک وانت بار گرفتند گفت اثاثیه اش را پشت وانت بار بریزید همه را ریختند آنجا ، گفت آقا سید بنشین جلو، سید را جلو نشاند خود طیب هم جلو نشست، بقه رفتند پشت وانت نشستند او را در یک خانه نوساز آورد اثاثه را خالی کرد آنجا و گفت آقا سید شناسنامه ات را بیاور.
سیدهم نمیداند چه اتفاقی داردمی افتد شناسنامه اش برداشت طیب برد یک محضر، خانه را به نام او کرد به نام آن سید کرد. وقتی کارهای محضری اش تمام شد دست سید را کشید جلو میخواست کلید را بگذارد دستش گفت آقا سید این خانه را من برای خودم ساخته بودم نوساز بود هنوز هم نرفته بودم در آن، خانه را به نامت کردم اینهم کلیدش . به مادرت زهرا بگو یک خانه آنطرف برای من بسازد... مرد بود. خداحافظ رفت. به مادرت زهرا بگو آنطرف هم یک خانه برای من بسازد. میگفتند همیشه دعایش این بود که خدایا پایکم کن و خاکم کن این خیلی تکیه کلامش بود میگفت خدایا پاکم کن و خاکم کن.
این یک خصلت طیب بود، دینی نبود این یک خصلتش بود که مردانگی داشت . خصلت دومش این بود که با دستگاه امام حسین آشتی بود قهر نبود ایام محرم که میرسید حتما خودش را به خیمه امام حسین میرساند دسته داشت از جنوب شهر تهران دسته طیب معروف بود خودش هم گاهی اوقات علم بلند میکرد. یک مرتبه گفتند رئیس کلانتری منطقه ای که طیب در آن بود، جلوی دسته را گرفتند، آنهایی که بزرکتر هستید میدانید آن موقع از رئیس کلانتری خیلی حساب میبردنداز یک پاسبانش حساب میبردند تا چه برسد به رئیس کلانتری.
رئیس کلانتری آمده بود و جلوی دسته طیب را گرفته بودحالا نمیدانم برای چه بود. طیب آن ته دسته بود تا شنید که رئیس کلانتری جلوی دسته را گرفته بدو بدو آمد معطل نکرد خواباند زیر گوش رئیس کلانتری. جلوی دسته را میگیری؟ او هم هیچ نگفت چون میدانست طیب پای امام حسین ایستاده ، این کارها را کرد در سال 42که امام فریادش از قم بلند شد علیه اسرائیل و آمریکا وطاغوت و بعضی از به ظاهر مقدسها به میدان نیامدند و ترسیدند، طیب بود که آمد و دسته راه انداخت به هواداری امام. فلش زندگیش عوض شد طیب را گرفتند به قدری زدند و شکنجه کردند در زندان که توی لات را چه به اینکه پشت سر مرجع تقلید راه بیفتی تو اصلا مال این حرفها نیستی.
انقدر زدند به او گفتند حاضریم آزادت کنیم وضعت هم خیلی خوب میشود به یک شرط، و آن اینکه یک مصاحبه رادیویی ترتیب دهیم و تو در آن مصاحبه بگو پول گرفتم بخاطر پول آمدم بیرون. طیب روی همان مردانگی اش گفت من پول نگرفتم من به حساب جد این آقا آمدم بیرونو من را پسر فاطمه زهرا درنیندازید. گفتند اعدامت میکنیم گفت هرکاری میخواهید بکنید . حکم اعدامش آمد . برادر طیب به نام طاهر گفت من برای دیدنش رفتم دیدم بدن هیکلی او شده یک نی قلیان، اینقدر زده بودند و شکنجه کرده بودند. میگوید به او گفتم کاری نداری؟ گفت نه ،کار من تمام است ، حکم اعدام من آمده فقط سلام من را به آقا روح الله در قم برسان دوتا پیغام به او بده، یکی اینکه بگو من به شما خیانت نکردم ،دوم اینکه بعد ازاینکه من مردم ، من را کشتند، اعدام کردند ، آقا شما آن طرف من را شفاعت کنید من خیلی سابقه خوبی ندارم. شما من را شفاعت کنید.
برادر طیب گفت رفتم قم خدمت حضرت امام. گفتم حکم اعدام طیب آمده . امام خیلی متاسف شد و گفت یک جوری سلام من را به طیب برسانید. بعد گفت دوتا پیغام برای شما داشت طیب: یکی اینکه گفت من به شما خیانت نکردم امام فرمود میدانم ، طیب مرد است. اهل خیانت نیست. گفتند پیغام دوم طیب هم این بود که شما شفاعتش را بکنید حضرت امام سرش را پایین انداخت و گفت طیب کارش درست است احتیاج به شفاعت من ندارد . طیب را اعدام کردند از اولین شهدای انقلاب اسلامی بود الان قبرش در حرم حضرت عبدالعظیم شهر ری هست. آنهایی که رد میشوند و میدانند، خیلهای هستند آنجا مینشینند و فاتحه میخوانند و حاجت میخواهند، چقدر عجیب! حاجت میخواهند. گفت : گدایی گردد از یک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
خدا در یک لحظه اینطوری خریدارش میشود. بعضی از آدمهای ضعیف اینطوری ضعیف بودند اما همان کورسویی که در دلشان میزد پایش می ایستادند اهل خطر بودند، شل و ول نبودند همان مقدار که میفهمید این پسر فاطمه زهراست میگفت من با پسر فاطمه زهرا در نمی افتم همان مقدار که میفهمید که او یک مرجع تقلید است، بزرگ و باصفاواخلاص هست پایش ایستاد، اما یک ضعیف الایمانهای دیگری هستند که اگر آنها ایمانشان ضعیف است خودشان کم گذاشتند خودشان مقصرند. ضعف ایمانشان ذاتی نیست که سهم ایمانشان از اول کم باشد، نه ، خودش مقصر است. اتفاقا در کارهای دنیاخیلی هم آدمهای زرنگی هستند ولی به خدا و دین که میرسد کم میگذارند اینهارا من داشتم میگفتم، آن دسته چهارمی که خون به دل امیرالمومنین کردد آدمهای شل وول ضعیف، ضعیف الایمان ، ضعیف البصیرت اینهایی که خودشان تقصیر داشتند. آدم نفهمی نیست، خیلی چیزها میفهمد اما در ذاتش خورده شیشه دارد. پای دین و خدا که میرسد کم میگذارند. این مستضعفین هستند اینها هستند که سواری میدهند و ساهی لشکر باطل میشوند اینها هستند که مردم کوفه را تشکیل میدهند که افرادی مثل ابن زیاد می آید سوارشان میشود که 30هزارتای آنها را جلوی امام حسین جمع میکند اینطور آدمهاهستند.
در قرآن خیلی عجیب است چندجای قرآن و جهنم بحث بعضی از رهبران باطل بااین ضعف ضعفای سیاه لشکر بود خدابحث اینهارا در جهنم نقل کرده: این ضعفا و این مستضعفین بارهبرانشان. یک جمله عرض کنم شنیدنی است . دارد که همان ضعیف ضعفا در جهنم به خدا میگویند: ربنا هولاء اضلونا، اینها بودند که مارا گمراه کردند این رهبران باطل. اینها مارا گمراه کردند . فآتهم عذابا ضعفا من النار، خدایا دوبرابر به اینها عذاب بده به این رهبران، ماکه تقصیر نداشتیم .آن رهبران باطل که از آنها کولی گرفتند مثل معاویه. برمیگردند میگویند نامردها ،خدا چرا مارا دو برابر عذاب کند؟ مگر ما شما را به زور بردیم؟ ما سوت زدیم شما آمدید، طناب هم نمیخواستید. مگر به زور آوردیم شمارا؟ خودتان آدمهای شل و وبی بودید کولی دادید.
چرا خدا مارا دوبرابر عذاب کند؟ خدامیفرماید مشغول باشید درجهنم در سرو کله هم بزنید. دوتایی تان را دوبرابر عذاب میکنم. قال لکل ضعف ، اما رهبران را دوبرابر عذاب میکنم چون یک ادمهای باطلی بودند گمراه بودند، دو اینکه باعث گمراهی یک عده دیگر شدند. هم شما ضعیف ضعفا را دوبرابر عذاب میکنم چون یک ،خودتان گمراه شدید، دو اینکه سواری دادید ، شما کولی دادید. لکل ضعف. هردوطرفتان را دوبرابر ،هم انها هم شماضعیفها را ، شما باعث شدید که سکوت کردید که یک عده دیگر کارخودشانرا انجام میدهند. شما مقصر هستید.کوفیان هم همینطور بودند، ضعیف الایمان ، ضعیف البصیرت که آلودگیها در آنها طوری بود که سربزنگاه کولی دادند به شیطان. گریه میکردند موقع غارتگری، اما غارتشان راهم میکردند، این همانی که که فرزدق گفت ، الله اکبر، اصلا آدم میفهمد که این چه شخصیتی است فرزدق گفت اینها گریه میکنند قلبشان باشماست ولی شمشیرشان علیه شماست .
این چیزهاست که وقتی آدم میشنود، البته خدا میداند که آدم خجالت میکشد که این را در چنین مجلسی بگوید، ولی به هر حال وقتی آدم میشنود یک مرتبه میگوید خدایا نکند من سیاه پوش امام حسین، منی که سیاه پوشیدم برای امام حسین، یک موقعی شود که در دینم کم بگذارم و آن وقت سیاهی لشکر شوم برای باطل، بک موقعی شود که در وظیفه ام کم بگذارم. آن وقت سیاهی لشگر شوم برای باطل، اگر قرار باشد که آدم جایی ترمیم شود، اگر قرار باشد که این بیماریها درجایی درمان شود، به والله قسم در همین مجالس است ،من دیشب خدمتتان عرض کردم درمان کم همتی و کم بودن، یکی این است که انسان در مقام آرزو هیچ کم نگذارد ،دعا و نیتش بلند باشد، در مقام عمل هم بهترین را انجام دهد. عرض کردیم یک درمان دیگری هم هست که فردا شب میگویم یعنی امشب.
درمان اصلی کمبودهای آدم، آلودگیهای آدم، که خوب همه مان داریم بالاخره، هرکسی به سهم خودش، در همین مجالس است که درمان میشود.درهمین مجالس. خدارحمت کند مرحوم جعفرآقا مجتهدی را که میگفت من هرچه دارم که خیلی چیزها داشت، مقام معظم رهبری فرمود من خودم از او کرامت دیدم. مرحوم جعفر آريالا را خیلی آدم باعظمتی بود، ایشان میگفت من هرچه دارم و هرچه خدا به من داد بخاطر اشک بر امام حسین بود. در این جور مجالس گریه کرد، ضجه زد ،بااین اشک آلودگیهایش را ذوب کرد. کثافتهایش را ذوب کرد و دقیقا همین است.
در روایت در کامل الزیارات ابن قولویه استاد شیخ مفید که از کتب بسیار ارزشمند شیعه است از منابع شیعی است. آنجا امام حسین دارد که د روایت دارد که اباعبدالله علیه السلام، ان الحسین بن علی عند ربه ، اباعبداللهدر آن مقام فوق عرشی خودش پیش خداست و انه لینظر من یبکیه، امام حسین نگاه میکند به گریه کننده گانش. و انه لینظر من یبکیه، نگاه میکند به گریه کننده گانش، و انه لینظر من یبکیه. نگاه میکند به گریه کننده اش ، یک نفر از قلم نمی افتد، یک نفر از چشم امام حسین نمی افتد.
به تک تک گریه کننده هایش امام حسین نگاه میکند. خوب بعد چه اتفاقی می افتد؟ فیستغفر له، امام حسین برای او استغفار میکند. خدایااین را ببخش. گناهانش را پاک کن. و یسئل آبائه الاستغفار له. از آبائش ، از پدر بزرگوارش از جدش میخواهد که برای این فرد استغفار کنید. گناهان اینجاست که ذوب میشود. به قول بعضی از بزرگان گفته اند گناهانی هست که در مجالس امام حسین، نه فقط گناهش بلکه ، آثارش هم پاک میشود. شما لباس سفید را وقتی خونی شده میشویید. لک ای ، اثری میماند، گناهان ممکن است گاهی بخشیده شود اما بعضی از اثار و تبعاتش هست.
گریه امام حسین، آن بزرگوار میگفت که درست هم میگفت گریه برای امام حسین، آن آثارش را هم میبرد. آن آثار را هم میبرد. آدم گریه کند، اثشک بریزد برای امام حسین علیه السلام، نه فق در این ایام محرم ،بعدش هم آدم بتواند اهل شود چقدر خوب است که انسان بتواند هرروز یک زیارت عاشورا برای امام حسین داشته باشد ،همه مومنین مدیونند باید یک کاری برای امام حسین بکنیم هرروز. هرروز یک کاری بکنیم. این اشکها ست در مجلس امام حسین که یک دلی به آدم میدهد که حق را میتواند باور کند. برادر بزرگوار، خواهر بزرگوار، ماخیلی چیزها را میدانیم اما مشکلمان دانستن نیست ،مشکلمان باور کم است البته همه را جسارت نمیکنم ،باورمان ضعیف است. مشکل ندانستن نیست. ما نمیدانیم مرگ در پیش داریم؟ میمیریم؟ حالا از هرکسی بپرسیم میگوید چرا دیگر میمیریم. ما نمیدانیم ابدیت در پیش داریم؟ میدانیم.
نمیدانیم ابدیت معنایش ده میلیون سال و ده میلیارد سال و ده هزار میلیارد سال نیست؟ اصلا انتها ندارد و آن ابدیت در مقابل 60 ،70سال است یک پلک به هم زدن هم حساب نمیشوددر مقابل ابدیت. اینها را نمیدانیم؟ چرا میدانیم. پس چرا کارهایمان همان کارهای معمولی است که انگار خبری نیست؟ چون باور ضعیف است ،دانستن را میدانیم، خدا رحمت کند آقای بهجت را میگفت چیزی کم نداریم همه چیز را میدانیم بسیاری از ما میتوانیم بنشینیم کتاب بنویسیم ،دانسته هایمان یک کتاب است، مشکل این است که باور ضعیف است. مجلس امام حسین همین کار را میکند که انسان باورهایش قوی میشود . چرا؟ چون در مجلس امام حسین، انسان از منیتهای خودش میرود بیرون، متصل به حقیقت میشود. اشک میریزد ،این قلبش قساوتهایش باز میشود. یخهای وجودش باز میشود، آن وقت میتواند نوری از حقیقت در دلش بتابد و بگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. خدایابه سر مقدس سیدالشهدا فرج مولایمان تعجیل بفرما، مارا از سربازان ولی عصر در غیبت و ظهورش قرار بده، به محمد و آل محمد مرضای اسلام ، منظورین، شفای عاجل کرم بفرما، به محمد و آل محمد، حاجات شرعیه جمع حاضر و همه شیعیان و محبین امیرالمومنین برآورده به خیر بگردان، رهبر بزرگوارمان ،خادمین دین، برتوفیقات و طول عمرشان بیفزای، دشمنان دین خصوصا آمریکا ، انگلیس، به خودشان برگردان، عاقبت همه ما ختم به سعادت وخیر بگردان، صلواتی عنایت بفرمایید، اللهم صل علی محمد و آل محمد.