شنبه 31 شهريور 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبییین، حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی یوم الدین.

در جلسه گذشته عرض شد که تعلقات آدم، علاقه هایی که آدم به غیرخدا و غیر ولی خدا دارد، بخصوص اگر تعلقات، آلودگیها باشد، علاقه های پست باشد، برآیندش زمانی که خدا از انسان یک امتحان سنگین میگیرد ، ممکن است انسان را زمین گیر کند.اگر آلودگیهای انسان ،یک موقعی طوفانی شود،تحریک شود، اگر آدم، ریاست طلبیهایش، دنیاطلبیش گل بکند، در فضای گناه قرار بگیرد، یک موقعی هست که انسان در فضای گناه نیست خیلی گل نکرده، اما زمانی هست که شهوتها،ترسها، غضبها،طوفانی میشود.

وقتی که غضب به اوج برسد خیلی کارهااز دستش بر می آید.وقتی شهوت طوفانی شود خیلی کارها ممکن است بکند. که حتی خودش هم فکر میکرد قبلا که اینطور باشد.وقتی که کینه ها ، حسدها ،لجبازیها، تحریک شود، کارهایی میکند که عبرت شود برای تاریخ. مردم کوفه همینطوری وحشی شدند .همینطوری وحشی شدند.

وگرنه همانطور که دیروز خدمتتان عرض کردم یک مشت مردم معمولی بودند.روی پیشانیشان نوشته نشده بود"جانی. جانی بالفطره.اینطور نبود ولی شدند.امام حسین را مردم شام نکشتند. اگر مردم شام میشکتند میگفتیم کسانی بودند که اسلامشان رااز معاویه گرفته بودند.چون مرم شام سی سال معاویه بالای سرشان بود.اسلامشان به تعبیر امروزی ما، اسلام آمریکایی بود.اسلامشان را از او گرفته بودند.اما مردم کوفه که اسلامشان را از معاویه نگرفته بودند.مردم کوفه که امیرالمومنین را دیده بودند، حکومت حضرت علی را دیده بودند.امام حسین را مردم شام نکشتند مردم کوفه کشتند.خیلیهایشان غریبه نبودند ،آشنا بودند.

امام حسین روز عاشورابعضیهایشان را به اسم صدا زد: فلانی، فلانی، فلانی.فلانی تو نبودی برای من نامه نوشتی؟ صدازد به اسم.در زیارت عاشورایک جمله ای میخوانید نمیدانم توجه کردید به آن یانه. میگویید" لعن الله امة اسرجت والجمت تنقبت لقتالک" خدا لعنت کند امتی را که اسبهایشان را زین کردند ولگام زدند و خودشان نقاب زدند روز عاشورا چهره شان را پوشاندند.نقاب زدند "وتنقبت" . چرا؟ چون خجالت میکشیدند. امام حسین میشناختشان. خجالت کشیده بودند. غریبه نبودند.

این است که عرض میکنم دیشب هم خدمتتان عرض کردم واقعا در محرم وقتی است که خودش را محاسبه کند.که به هرحال خودش جزو چه گروهی هست.منی که گاهی در دعواهای خانوادگی و فامیلی، یک موقعی در دعواهای خانوادگی و فامیلی عصبانی میشوم از دستم در میرود به همانی که نزدیک است، فامیل است، دروغ میگویم ، غیبت میکنم .تهمت میزنم ، کینه اش را به دل میگیرم.

به قول یک استادی میگفت ماکه گاهی یک پشه کفرمان را در می آورد و گاهی ما کفر هم میگوییم، خودمان هم گاهی میگوییم کفرم درآمد.آدم چقدر میتواند بایستد پای امتحانهای سنگین؟ در فضای گناه اگر انسان قرار بگیرد و تحریک شودآلودگیها، چقدر میتواند مقاومت کند؟ خوش به حال آن کسی که میتواند. خوشا به حال آن کسی که میتواند.به هر حال مردم کوفه، شناختشان خیلی درس دارد برای آدم. خیلی عبرت دارد. مردم کوفه جانی بالفطره نبودند.

آدمهایی بودند که یواش یواش فاسد شدند. اصلا آدم از اول که به دنیا می آید خوب به دنیا می آید.آدم که فاسد به دنیا نمی آید.وقتی به دنیا می آید ، خائن وجانی که به دنیا نمی آید.به تدریج خائن و جانی میشود. شمر و خولی وسنان یک شبه درست نمیشوند، به تدریج درست میشوند. شما باورتان می آید؟ شاید خیلیهایتان شنیده باشیدکه شمر یک زمانی جزو سربازان امام علی بوده در صفین، از مجروحین جنگ بود.در لشکر امیرالمومنین بود. حالا بعضیها که میگن جزو رده های بالاتر بود که فرماندهی هم داشت.حالا این اگر نبود، قطعا جزو سربازان بود که مجروح هم شده بود.

یعنی اگر تیربه جای اینکه به دستش یا پایش خورده بود، به قلبش یا گلویش خورده بود ، ما الان شمر را جزو شهدای اسلام میشناختیم.مجروح بوده جزو شهدای اسلام میشناختیم امروز. اماهمین شمر ،20سال بعد که کربلاشد ، جزو کسانی شد که آن جنایتها را انجام داد و از جلادهای کربلاشد.از خط مقدم جبهه علی آمد به خط مقدم جبهه عمرسعد.اگر 20سال قبل کسی به او میگفت شمر تو یک روزی یک کاری میکنی که تا ابد آدمهااز کار تو ننگ دارند باورش نمیشد20سال قبل از کربلا.آن زمانیکه جزو لشکریان حضرت امیر بود. باور نمیکرد ولی شد.آدم به تدریج خراب میشود.

مسعودی یکی از مورخین بزرگی است که شیعه و سنی از او نقل میکنند معمولا.یک کتاب تاریخ دارد به نام مروج الذهب. در این کتابش نقل کرده که روزی پیغمبر اکرم، و امیرالمومنین نشسته بودند، زبیر هم سومینشان بود. نشسته بودند.با لبخند مهربانانه ای به امیرالمومنین نگاه میکرد. بایک لبخند مهربان حضرت امیر رانگاه میکرد. حضرت پیغمبر سوال کرد گفت زبیر حضرت علی را دوست داری؟ گفت معلوم است که دوستش دارم. علی خویشم است. درست هم میگفت چون زبیر پسر عمه حضرت علی بود. و حضرت امیر پسر دایی او بود.گفت معلوم است که حضرت علی را دوست دارم او خویشم است. پیغمبر گفت روزی به ظلم در مقابل علی می ایستی. زبیر با ناباوری گفت من؟ اصلا باورش نشد ولی سی سال بعد در مقابل حضرت علی ایستاد. باورش نمیشد.زبیر همان کسی بود که در تشییع جنازه حضرت زهرا که خصوصی خصوصی بود .

شمادیگه میدانید که در تشیییع جنازه حضرت زهرا، اخص خواص شرکت کردند.مثل سلمان، مقداد، ابوذر.اینها شرکت داشتند.نه هرکسی. به زبیر هم گفتند بیا. همان زبیری که تااین حد خصوصی بود اما یک روزی در مقابل حضرت امیر ایستاد.اگر انسان خودش راگردگیری نکند گرد وغبارها و غفلتها به تدریج آدم را خراب میکنداصلا شیطال ترفندش همین است.

در قرآن همه تان خوانده اید.سیاست بسیار بسیار کارآمد و بسیار نافذش ، تدریجی نفوذ کردن است. صبرش هم خیلی زیاد است. آهسته آهسته ، گام به گام وارد زندگی و روح آدم میشود.و آدم را فاسد میکند. هراز گاهی باید آدم خوش را چک بکند.واقعا نیاز دارد که هرازگاهی خودش را مرور بکند. بگذارید همین را مقداری خدمتتان عرض بکنم. شما همه تان این آیه راخوانده اید که خداوند متعال میفرماید" ولاتتبعوا خطوات الشیطان" مواظب خطوات شیطان باشید که دنبال او نروید. خطوات ، با "ط" به قول خودمان دسته دار. خطوات جمع خطوه است . خطوه آن گامهایی است که وقتی دزد شب به دزدی میرود چطور قدم برمیدارد؟طوری نیست که بلند بلند قدم بردارد وسرو صدا بکند قدمها کوتاه ،اهسته اهسته. اینها را خطوه میگویند.

قرآن میگوید: از این گامهای آهسته آهسته و پنهان شیطان که وارد زندگیتان میشود مواظب باشید و اینهارا تبعیت نکنید.اینطور وارد زندگیتان میشود.یک جمعی خدمت پیغمبر اکرم رسیدند. این روایت در بحارالانوار هست. گفتند یارسول الله نخاف علیناالنفاق: ما میترسیم منافق باشیم.پیغمبر فرمود برای چه؟ گفتند یارسول الله ماوقتی پیش شماهستیم یک حالات خوشی داریم. حالمان خیلی خوب است.صفای مجلس شما و نفس شما که به ما میخورد حالمان خیلی خوب است کاننا نعاین الاخرة والجنة والنار. گویی اخرت و بهشت و جهنم را میبینیم.تاوقتی پیش شما هستیم اینقدر خوبیم اما وقتی میرویم بیرون ،دنبال کار وکاسبی، بازار ودنبال وسایل زندگیمان ،افت میکنیم میبینیم حال نداریم.

این نفاق است دیگر: پیش شما یک جور و دور از شما جور دیگر.نخاف علینا النفاق . پیغمبر فرمود این نفاق نیست. ذاک خطوات الشیطان این گامهای شیطان است که آهسته آهسته دارد وارد زندگیتان میشود.به تدریج می آید.حواستان باشد این حالاتتان که عوض میشود مراقب باشید.بعد پیغمبر فرمود که اگر شما میتوانستید آن حال خوبتان را ، آن حال خوشتان را حفظ کنیدمثل خیلی از ما که تجربه کردیم ماه رمضان که شیاطین در غل و زنجیر هستند خوب زورشان نمیرسدانسان حال خوبی دارد.

چه بسا هرشب سحرها بلند شود.حالا حداقل برای سحری خوردن هم که شده بلندمیشود.بالاخره سحر را درک میکند اما یک روز که میگذرد بعد از ماه رمضان ،نمازش نزدیک طلوع آفتاب میشود.یک روز که میگذرد.یعنی شیطان آن کنار ایستاده در کمین ،به محض اینکه ماه رمضان تمام شود مچ ما را بگیرد. انسان باید خودش راچک بکند چراباید اینقدر تنزل کند ؟ چرا اینقدر افت بکند؟ پیغمبر فرمود اگر میتوانستید ان حال خوشتان را مستدام نگه دارید اگر میتوانستید بر او باقی بمانید، لشاهدتم الملئکه و لمشیتم علی الماء. میتوانستید ملکوت را ببینید.میتوانستید روی آب راه بروید.

یعنی اینقدر اهل یقین میشدید که برایتان روی آب راه رفتن و روی زمین راه رفتن فرقی نمیکرد.کسی که اهل یقین نیست مثل بنده ، مثلا فرض کنید وقتی میخواهد بنشیند داخل هواپیما(به قول رضا شاه ادم عاقل هیچوقت داخل چیزی نمینشیند که نه به زمین بند است نه به اسمان) شروع میکند به ذکر گفتن بسم الله الرحمن الرحیم و آیت الکرسی و دعای سفر سبحان الذی سخر لنا هذاو ماکنا من المقرنین. اماوقتی روی زمین مثلا وقتی در تاکسی باشد دیگر بسم الله هم نمیگویدزمین است دیگر ، سفت است احتیاجی به بسم الله ندارد. غافل از اینکه دعای سفر را گاهی روی الاغ میخواندند بله خوب، انسان روی الاغ هم بنشیند ذکر میخواد بسم الله دارد.

و الا اگر همانجا انسان یادش برود و نگوید، چه بسابه جای آن مرکب، یک مرکب چوبی می آورند بپرش رویش، تخت غسالخانه... همه جا احتیاج دارد.منتها ما اینطور هست که روی زمین که راه میرویم فکر میکنیم با خودمان است اینجا. روی هوا که میرویم میترسیم .کسیکه اهل یقین است میداند که چه روی زمین برود چه روی آب برود، چه روی هوابرود ، یکی دیگر باید نگهش دارد.فرقی نمیکند که. مگر فرق میکند؟ واقعا فرق میکند؟ یعنی مثلا آنجایی که روی زمین میرویم دست خودمان است؟

میگویند مرحوم سیدمرتضی علم الهدی برادر سیدرضی که جامع نهج البلاغه بود، ایشان در بغداد درس میگفت این فقیه بزرگوار که بغداد محل زندگیش بود و درس میگفت . میگفت یک شاگردی بود که یکی درمیان دیر میرسید کلا دیر می آمد مدرسه اش دیر میشد. یک مرتبه سید مرتضی به او گفت چرا همیشه دیر می آیی؟ گفت خانه من آن طرف دجله است.

ظاهرا آن زمان پل نبوده و باید با قایق میامدند با یک بلم عرض رودخانه را طی کنند و گفت گاهی قایق نیست و تابرسم دیر میشود. سیدمرتضی یک کاغذ چیزی در آن نوشت و داد و گفت وقتی رسیدی دجله جایی که کسی نباشد و تو رانبیند محل ازدحام جمعیت نباشد از روی آب راه برو سر وقت میرسی.منتظر قایق هم نباش.بااعتماد به آن کاغذ که استادش سید مرتضی نوشته بود یک گوشه ای میرفت و از روی آب رد میشد و میامد این طرف .یک مرتبه به خودش گفت ببینم چه در کاغذ نوشته شده.که معجزه میکند.کاغذ را باز کرد دید نوشته بسم الله الرحمن الرحیم.گفت همین! تا گفت همین، رفت داخل آب.فکر میکرد الان یک ذکر عجیب و غریب نوشته .

غافل از اینکه همین بسم الله است که حضرت نوح که در قرآن خواندید با چهارتا تخته پاره ، ان زمان کشتی مجهز نبود، مردم را نجات داد. " قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها" تکیه کرد به خداوند متعال و روی آب رفت . وقتی اعتماد نکرد رفت داخل آب.حالا دیگر من مقداری حاشیه رفتم عذر میخواهم .

پیغمبر منظورم بود که به اصحابش فرمود این حالاتتان رد پای شیطان است که یواش یواش دارد می آید. که وقتی اینجا پیش من می آیید حال خوشی دارید بعد که میروید یک مقدار افت میکنید.مراقب خودتان باشید من یک علامتی عرض بکنم خدمتتان ،یک علامت خوبی است که انسان با این علامت میتواند خودش را مقداری بسنجد. رد پای شیطان دارد وارد زندگیش میشود و نفوذ میکند در روحش یانه. اولین علامت اینکه آدم بیمار شده و شیطان در آدم نفوذ کرده، اولین علامت این است که انسان نسبت به مسائل معنوی بی اشتها میشود.بی میل میشود.همانطور که همه مان تجربه کردیم که وقتی مریض میشویم نسبت به غذا بی اشتها میشویم .

اولین علامت مریضی روح انسان این است که نسبت به غذای روح یعنی معنویات ،ارتباط با خدا، دعا . سال تا سال میگذرد حال دعا ندارد.سال تا سال میگذر د در نماز حال پیدا نمیکند .حالا یک بار ، دوبار، ده بار میشود که آدم بیحال باشد.اما همیشه بی حال!این نشان دهنده این است که یک بیماری در انسان است.همیشه انسان بی رمق باشد که اصلا حوصله نکند که یک مفاتیحی بردارد با خدا حرف بزند نه که شب قدر باشد و یک مناسبتی باشد. حاجتی هم ندارد اینطور هم نیست که حتما بخاطر یک حاجتی آمده . میخواهد با خدا حرف بزند.این خیلی خوب است اما اینکه در کل سال همچین چیزی در دلش نمی آید این علامت بدی است.اولین علامت مریضی روح بی اشتهایی نسبت به مسائل معنوی است.آدم باید خودش را مداوا کند .اگر مداوا کرد خوش به حالش . اگر نکرد و این مریضی پیشرفته شد وادامه پیداکرد دومین علامت می آید.

دومین علامت، شک است نسبت به باورها وعقایددینی.این معلوم است که بیماری پیشرفته ترشده و شیطان نفوذ بیشتری کرده. گام به گام اثرش در ما این است. انسان اگر تردید کند در بعضی باورهای دینی اش، اگر اینجاهم خودش را مداوا نکرد، اثر سومش ریب است. ریب یعنی سوء ظن. درجه اش خرابتر از شک است.یعنی آدم در مسائل دینی سوء ظن پیدا میکند که خیلی از اینها را آخوندها خودشان در آورده اند.خیلی از اینها را از خودشان در آورده اند.و اگر اینجا هم خودش را مداوا نکرد، چهارمین علامتش کفر است تکذیب است، میزند زیرش .اصلا دیگر باور ندارد کفر.

ولو خجالت بکشد کفر را به زبان بیاورد چون بالاخره اورا به عنوان یک آدم خوب و متدین میشناختند خجالت میکشد به زبان بیاورد اما در دلش کفر دارد. در دلش باور ندارد قبول ندارد.البته ولوبه زبان هم نیاورد یک جایی حتما به زبان هم می آورد.کی؟ دم مرگ.دم مرگ دیگر طوری نیست که هرکسی بتواندخودش را نگه داارد.خودش را بپوشاند.

دم مرگ معمولا آدم خودش را بیرون میریزد. آن وقت میبینید که یه آدمی که به ظاهر آدم خوبی بود کفر میگوید.خدارحمت کند حضرت امام رامن دقیقا یادم هست ایشان چیزی نقل میکرد یک خاطره ای از یکی از بزرگان نقل میکرد.که من دنبال کردم . حضرت امام اسم نمیبرد اما من دنبال کردم آن خاطره ای که امام از قول آن بزرگ نقل میکرد ، آن بزرگ مرحوم آیت الله گلپایگانی بود.امام از ایشان این خاطره را گرفته بود و وقتی حضرت امام داشت این خاطره را میگفت مکرر میگفت معاذ الله پناه برخدا.

خاطره این است: آیت الله گلپایگانی میگفتند من در جوانی ام یک دوستی داشتم که طلبه بود. از اهالی یکی از شهرها بودلزومی ندارد شهرش را بگویم هم بحث بودیم باهم. چندسالی گذشت سطح بالایی از درس را گذراندرفت شهرشان، ولی هنوز به هم نامه مینوشتیم و مکاتبه داشتیم ولو همدیگر را نمیدیدیم. بعداز چندین سال شنیدم که آن رفیق من مریضی سنگینی و سختی دارد و در بستر شاید احتضار باشد که شاید دیگر نتواند از آن بستر بلند شودایشان میفرمود که من برای عیادتش رفتم به شهرشان. وقتی کنار بسترش نشستم دیدم کفر میگوید چه کفری .میگفت ظلمی که خدا به من کرد احدی به من نکرد، بچه های من کوچک هستند احتیاج به سرپرست دارند، دارد مرا میبرد.

ببینید اینطور هم هست کسی که از درون پوک میشود ولوخودش بروز ندهد یک جایی میریزد بیرون. این علائم را داشته باشیم این علائم، علائم بیماری تا آن پیشرفته اش است. آدم میتواند خودش را چک بکند که شیطان که یواش یواش نفوذ میکند آدم علائمش را ببیند بداند چیست. و خودش را مداوا بکند نگذارد خدای ناکرده به مراحل آخر برسد در هرحال این سیاست شیطان است که کم کم آدم را فاسد میکند .آدم را جانی میکند، آدم را خائن میکند. به تدریج .

شکی نیست که شیطان خودش میداند استاد است خودش میداند که اگر بیاید همان روز اول بگوید برو فحشا و زنا انجام بده ، بت بپرست، از دیوار مردم برو بالا، میداند که کسی گوش نمیدهد این حرفهارا. حداقل مومنین این حرفها را گوش نمیدهند اگر روز اول بخواهد اینطور بگوید ولی چطور می آید میگوید؟ طور دیگر، آرام آرام ، صبر دارد خودش. اول می آید ادم را به کم قانع میکند آدم را کم میکند اول. آدمهای بد اول کم میشوند بعد بد میشوند آدم را به کمها قانع میکند ، مکروهات، مشتبهات، چیزهای شبهه ناک، میگوید اینکار مکروه است حرام که نیست / فلان فیلم شبهه ناک است، فلان نگاه شبهه ناک است. حالا حرام که نیست ان شاءالله که چیزی نیست. فلان حرف شبهه ناک است، فلان غذا شبهه ناک است، ان شاءالله چیزی نیست، فلان موسیقی شبهه ناک است، ان شاءالله که چیزی نیست.

همه اش ان شاءالله  همه را انجام میدهد یعنی سقف پروازش پایین می آید. دینش یواش یواش حداقلی میشود، لبه جهنم راه میرود چون کسی که شبهه ناک ها را مرتکب میشود چه بسا بیفتد آن طرف. آن لبه راه میرود، کسی که به کمها قانع میشود اینطور است، می آید میگوید حاج آقا اشکال دارد ما با موسیقی آرام شویم؟ یک موسیقی آرام گوش دهیم و آرامش داشته باشیم؟ حالا بافرض اینکه این موسیقی حلال است.

اگر یک موسیقی یکبار، دوبار به گوشت میخورد حلال هم هست اشکال ندارد اما عادت نده خودت راکه با موسیقی آرام بگیری / چرا با صوت زیبای قرآن آرام نگیری؟ چرا خودت را میکشی پایین ؟ دینداریت را حداقلی میکنی؟ باچیزی که فوقش جایز باشد مستحب که نیست ، درست است؟ خیلی که هنر بکنیم بگوییم جایز است. چرا آمدی به این کف، به این حداقل قانع شدی؟ میگوید مگر اشکالی دارد حاج آقا؟ میگویم نه، عیبش این است که سقف پروازت آمده پایین. کسی که سقف پروازش بیاید پایین، خلبانهامیگویند به کوه هم ممکن است بخورد. به مانع هم ممکن است بخوری، چرا همتت را کم کردی؟ برو بکش بالا.

چرا کسی که میتواند نمازش را اول وقت بخواند، یکی دوساعت بعد بخواند؟ چرا کسی که میتواند نمازش را به جماعت بخواند، فرادا بخواند؟ چرا خواهری که میتواند حجابش را با چادر حفظ کند چرا می اید پایین؟ ببینید اینها پایین آمدن است اینها همه اش بی تفاوت شدن است ، از حساسیتها کم شدن است، نگو که حاج آقا تو میخواهی جلوی لذتهای حلال خدا را بگیری؟ خوب خداوقتی حلال کرده چه عیبی دارد؟ ابدا، اتفاقا توصیه بزرگان ما از اهل معرفت این است که جوان از لذتهای حلال استفاده کند، اگه قرار باشد ما جلوی لذتهای حلال را هم بگیریم، حرام راهم که جلویش راگرفتیم آنوقت آن جوان میپوکد ، میگوید اصلا این چه دینی است؟ چه خاصیتی دارد که جلوی همه چیز را گرفته ؟ اتفاقا توصیه بعضی از عرفای مااین است که ازلذتهای حلال استفاده کنید تابتوانید در مقابل حرام مقاومت کنید هیچکس جلوی حلال را نمیخواهد بگیرد

خود خدا در قرآن فرموده: قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و طیبات من الرزق. کی جلوی حلال راگرفته؟ کسی نباید بگیرد. بحث این نیست که انسان جلوی لذتهای حلال رابگیرد، بحث این است که انصافا خودت نگاه کن ببین بی تفاوت شدی ، حساسیتت نسبت به دین کم شده یانه. این بد است، آن حساسیت کم شدن.

از باب بی اعتنایی همیشه آن حداقلها را انتخاب کردن. بعضیها میگویند مارا همان دم در بهشت هم راه بدهند کافیست. این فرد همان کسی است که در دنیا به کم قانع نیست ولی به آخرت که میرسد به کم قانع میشود. این بداست،آدم نباید همتش در دینداریش انقدر پایین بیاید. به حداقلها اکتفا بکند، شیطان وقتی میبیند فردی اینطور شد یعنی شبهه ناکها و مکروهات را خیلی راحت انجام داد، یعنی اصلا در اینها عین خیالش نیست، یک سنگر را فتح کرده. بعد سنگر بعدی. سنگر بعدی این است که انسان رانسبت به بعضی گناهان صغیره بی تفاوت میکند گناهکار میکند، یک نگاه به نامحرم، یک لبخندی زدن، توجه میفرمایید؟

مثلا یکجایی یک رشوه ای گرفتن البته من نمیخواهم بگویم اینها گناهان کوچکی است، گناه را نباید کوچک گرفت، ولی نسبت به بعضی گناهان دیگر اینها میشود صغیره. می آید میگوید اینها که چیزی نیست ، یک عده می آیند میلیاردی میخورند تو حالا یک جا رشوه گرفتی چیزی نیست که ، اینهمه فساد و فحشا و منکرات بعضیها مرتکب میشوند تو یک نگاهی به نامحرم کردی یک لبخندی زدی. اینکه چیزی نیست، یک دروغ گفتی حالا آدم که نکشتی. اینکه چیزی نیست.

ببینید این قدم دومی است که شیطان گام بعدی را برداشته و گناه را در چشم انسان کوچک جلوه میدهد. سنگر بعدی مارا دارد فتح میکند اگر کسی اینکار را کرد، شیطان یواش یواش قدم بعدی را هم می آید کبیره ها را هم انجام میدهد وعین خیالش نیست. قرآن چقدر قشنگ موعظه کرده ، شما ایه قرآن را ببینید قشنگ است، یاایهالذین امنوا_خدا به مومنان میگوید_ مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اذثاقلتم الی الارض مومنین چه تان شده ؟ نوبت به خدا که میرسد سنگین شدید؟

برای دنیا آدم مثل فنر از جایش میپرد، شش روز هفته را ساعت شش صبح در صف اتوبوس می ایستد که به اداره اش خوب برسد. اما جمعه که میشود نمازصبحش هم رفت.....چطور شد آنجا قبل از اذان صبح بلندی، اما انجا که نوبت به خدا میرسد ودیگر هیچ انگیزه دنیایی نیست، آدم سنگین است یاایهاالذین آمنوا ببینید این نکته قرآن را عنایت بکنید خدااینها را به مومنین میگوید یاایهاالذین امنوا مالکم چه تان شده؟ اذا قیل لکم انفرو فی سبیل الله اذثاقلتم الی الارض .

وقتی به شما میگوینددر راه خدابروید سنگین شدیدو چسبیدید به زمین . ارضیتم بالحیاة الدنیاآیا راضی شدید به کم؟ سقف پروازتان را آوردید پایین؟ فما متاع الحیات الدینا فی الاخرة الاقلیل. میدانید که دنیا نسبتش به آخرت چیست؟ پیغمبر اکرم به این آیه که رسید انگشت مبارکشان را به آب زدند برای اینکه ملموس و محسوس نشان دهند به اصحاب، فرمودند نسبت و مقایسه دنیا و اخرت مثل این آبی است که به انگشت من چسبیده با دریا. دنیا به اندازه این آب است که به انگشت من چسبیده، آخرت به اندازه دریا. آدم به اینقدر راضی میشود؟ به این یک مقدار خیسی؟ و دریا را رها بکند؟ مردم کوفه یواش یواش خائن شدند و جانی شدنداز اول جانی نبودند

دیشب خدمتتان عرض کردم خودتان هم کرارا شنیدیدابتدائا آمدند با حضرت مسلم بیعت کردند اما وقتی ابن زیاد به کوفه آمد، با دوازده نفر، خیلی آدم میسوزد ، بادوازده نفر، به کوفه آمد. یعنی اگر هرکدام از ان هیجده هزار نفر ،یک لیوان آب رویش ریخته بودند، سیل برده بود اورا. اما ابن زیاد به مسجد کوفه آمد و مردم را جمع کرد روی منبر نشست خیلی او نانجیب سیاست باز بود و میدانست چکار کند ،روی منبر نشست اول حرف نزد سکوت کرد در چشمها نگاه کرد، آن ابهت پوشالی اش یک عده را گرفت. و ترسیدند بعد دوجمله گفت،سخنرانی طولانی نکرد ، گفت مردم کوفه سرهایی را روی بدنها میبینم مانند میوه های رسیده روی درخت، که وقت چیدنشان است. اگر بفهمم که یکی از شما با مسلم هستید، در کنار اوهستید ،در امان نیستید ، نه خودتان نه خانواده تان، تمام . بلند شد رفت. رفت به دارالعماره.

این آدمهای کم عقل ترسو ،عرض کردم که آلودگیهای آدم وقتی هیجانی بشود، تحریک شود، ترسشان تحریک شد، طوفانی شد، یک عاقلی نبود به آنها بگوید این دوازده نفر با کل ماموران داخل دارالعماره مجموعه سی نفر میشوند، خوب بریزیرد بگیرید آنجارا. اگر میگرفتند کار تمام بود/ اما آن تعلقات وچسبیدنها نمیگذارد. زنها آمدند بعضی دست شوهرشان راگرفتن بعضی دست پسرشان، گفتند بیا کسی هست که به مسلم کمک کند ، آنها را به داخل کشیدند ، حضرت مسلم اطرافش را نگاه کرد هیچکس نبود،

از آن هجده هزارنفر، خوب ابن زیاد دید که یک پله جلو امده ،شیطان گام به گام می آید دیگر، دید یک پله آمده ، این آدمها آدمهایی هستند که کولی میدهند، کسانی هستند که خوب سواری میدهند، با یک تشر رفتند، قدم دوم را آمد، قدم دومش این بود که به مامورینش گفت برید در شهر اعلام کنید که اگر کسی نیاید یک پرچمی در دارالعمار زدند ، اگر کسی نیاید تجدید بیعت بایزید کند خونش هدر است، باید بیایید تجدید بیعت کنید ،مردم کوفه گفتند تجدید بیعت که چیزی نیست میرویم آنجا، حضور میزنیم و می آییم، اینکه چیزی نیست مانمیخواهیم امام حسین را بکشیم، امدن آنجا بیعتشان را اعلام کردند، رفتند.

ابن زیاد دید اینهم قدم بعدیش، قدم سوم را برداشت، گفت اعلام بکنید که فردا مردها جمع شوند به سمت نخیله بروند یکی از منازل سمت کربلا. گفتند چیزی نیست که ،کربلا که نیست که بخواهیم بجنگیم، رفتندنخیله،آنها را برد به کربلا، بعد همین آدمهایی که با حضرت مسلم بیعت کرده بودن، روز عاشورا به جایی رسید که بعضیشان نزد عمر سعد امدند وگفتند ما نه اسب داریم که جزو سواره نظام باشیم و نه شمشیر داریم که جزو پیاده نظام باشیم چون آن زمان اسب و شمشیر با خود افراد بود، حکومت نمیداد، اگر کسی اسب داشت جزو سواره نظام میشد ،اگر اسب نداشت و فقط شمشیر داشت جزو پیاده نظام حساب میشد. مانه اسب داریم نه شمشیر، گفت عیب ندارد سنگ جمع کنید با سنگ حسین را بزنید ثوابش راببرید.

همینکار را هم کردند/ یواش یواش فاسد شدند جانی شدند، عجیب اینجاست که این آدمها در روز عاشورا خیمه های امام حسین را که غارت میکردند بعضیشان گریه میکردند فاطمه بنت الحسین از یکی از این نانجیبها پرسید توکه داری غارت میکنی چرا گریه میکنی؟ میدانید چه گفت؟ گفت دخترحسین، اگر من غارت نکنم کس دیگر غارت میکند.

مجالس امام حسین انسان را باهمت میکند کاری میکند که دینداریشان حداقلی نشود، سقف پروازشان پایین نیاید چون خود امام حسین باهمت بود، چون خود امام حسین در اوج بود، کاری میکند که در این مجالس روحش با اباعبدالله پیوند بخوردواوج بگیردو در دینداریش کم نگذارد، همه تان میدانید ، بارها همه تان شنیدید، کسانی بوده اند که دینداریشان حداقلی که هیچ، اصلا دیندار نبوده اند، باامام حسین اوج گرفتندو رفتند، اصلا دیندار نبودند، دختر امام حسین میگوید من عصر عاشورا دم خیمه ایستاده بودم دیدم آن نانجیبهای پست،.وقتی پدرم را شهید کردندو اصحاب پاکش را، با اسب شروع کردند به تاختن، روی بدنها، دختر امام حسین گفت من پیش خودم گفتم اینها که به بدنهای کشته رحم نمیکنند با ما چه میکنند، باما چه میکنند.

خدایا به محمد و ال محمد حاجات شرعی جمع حاضر، همه شیعیان و محبین اهل بیت براورده به خیر بگردان، به محمد وال محمد دست مارا در دنیا و اخرت از دامان اهل بیت کوتاه مفرما، مرضای اسلام ، چند نفر سفارش کردندخودنان را هم در نظر بگیرید خدایا به اشکی که بر اباعبدالله خالصانه ریخته میشود، مرضای اسلام، منظورین شفای عاجل کرم بفرما، رهبر بزرگوارمان ،خادمین دین، برتوفیقات و طول عمرشان بیفزای، امام راحلمان، شهدا ،ذوی الحقوق، بااهل بیت محشور بگردان، خدایا شر دشمنان دین خصوصا امریکا ، اسرائیل ، انگلیس ، سران خائن منطقه خصوصا بحرین به خودشان برگردان، عاقبت همه مان ختم به سعادت و خیر بفرما.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group