شنبه 31 شهريور 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبییین، حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی یوم الدین.

چرا بااینکه اولیای خدا، معصومین، پاک ترین، خوب ترین، بهترین آدمهای زمان خودشان ، بلکه تاریخ بودند و مردم زمانشان هم آنها را خوب میشناختند ، هیچ بدی از آنها ندیده بودند، اما با این وجود چرا مشتریشان کم بود؟ اولیای خدا چرا همیشه تنها هستند؟ چه میشود که آدم از ولی خدا جدا میشود؟ بااینکه نازنینترین آدمها همینها هستند.

از امام حسین کی بدی دیده بود؟ مگر کسی از اباعبدالله بدی دیده بود؟ دوست و دشمن از او خوبی دیده بودند.از بچگیش که خود پیغمبر اکرم جاانداخت اباعبدالله را ، میدیدند پیغمبر چگونه او را میبوسد، میدیدند پیغمبر گاهی اوقات موقع نماز که امام حسین کودک بود و روی شانه پیغمبر می آمد ، آنقدر سجده اش را طول میداد تا خود این طفل پایین بیاید. میدیدند چه احترامی میکند امام حسین را.

گاهی اوقات دستش را میگرفت پیغمبر میفرمود: فضِّلوه کما فضّله الله ؛ همانطور که خدا او را بزرگ شمرده شما او را بزرگ بشمارید.خود امام حسین آنقدر دست نوازشش روی سر مردم کشیده شده بود ، انقدر کرم و سخاوت از اباعبدالله دیده بودند، وقتی که امام سجاد با بنی اسد داشتند پیکر امام حسین را دفن میکردند ، بنی اسد دیدند که پشت شانه های امام حسین آثار پینه ، پینه بسته است.زخمهایی هست که غیر از زخم نیزه وشمشیر است.از امام سجاد علیه السلام سوال کردند که این زخم ها جای چیست؟ اینها مال نیزه و شمشیر نیست .

امام سجاد با گریه فرمود : این زخم ها که جایش بر پشت پدرم مانده، انبانها و کیسه های سنگینی است که برای کمک به فقرا ، شبها با خودش میکشید و به این طرف و آن طرف میبرد. انقدر این کار را کرده که پشتش زخم شده و جایش مانده.

عربی وارد مسجد مدینه شد گفت در این شهر کریم کیست؟ در شهر مدینه ، سخاوتمند کیست؟ گفتند: اگر کریم میخواهی به درب خانه امام حسین برو . البته بین ما معروف است که کریم اهل بیت ، امام حسن است اما آن زمان امام حسن به شهادت رسیده بود. همه شان هم کریم هستند. گفتند برو درب خانه امام حسین. این عرب درب خانه اباعبدالله علیه السلام آمد ، در زد. امام حسین آمد دم در. تا امد دم درب، شروع کرد اشعاری را برای امام حسین خواندن، گفت:
لًن یَخب الآن من رجاک و من حرک من دون بابک الحلقه * انت جواد و انت معتمد ابوک من کان قاتل االفسقه

هرکس در خانه شما بیاید ناامید برنمیگردد.انت جواد ؛ تو کریمی ، جواد هستی. و انت معتمد ، تو مورد اعتمادی.پدرت هم کسی است که چه کار کرد، کی بود، چی بود اینها را شروع کرد به گفتن. امام حسین آمد داخل ، یک دستمال پهن کرد و به خانواده اش فرمود اگر میخواهید به برادر عربتان کمک کنید بسم الله. نیازمند است.

خود حضرت آنچه پول نقد داشت در ان دستمال ریخت . خانواده شان هم اگرمثلا دستبندی، چیزی داشتند ، در آن دستمال گذاشتند. اباعبدالله چهارگوشه دستمال را جمع کرد. دم در امد و در را فقط به اندازه ای باز کردکه دستش بیرون برود. بیشتر باز نکرد که چشم آن عرب به چشم امام حسین بیفتد . شاید خجالت بکشد. کریم است دیگر. هنگامی که داشت آن دستمال را میداد ، اشعاری بر وزن اشعار آن عرب شروع کرد امام حسین به گفتن: خذها فانی الیک معتذر و اعلم بانی علیک ذوشفقه ؛ برادر عرب این را بگیر اما از تو معذرت میخواهم ، ببخشید کم است .فانی الیک معتذر. واعلم بانی علیک ذو شفقه؛ اما بدان که دوستت داریم.

یک مرتبه از پشت در صدای هق هق گریه بلند شد . آن عرب شروع کرد به گریه کردن.امام حسین فرمود منکه معذرت خواهی کردم ،گفتم کم است. آن عرب گفت آقا چه میفرمایید؟ کم چیست؟ بارها بیش از آنی است که من گمان میکردم .گریه من از این است که این دست کریم چگونه زیرخاک میخواهد برود.گریه ام از این است.

البته آن عرب نبود ببیند که آن دست کریم چگونه زیر خاک رفت ولی شما نگاه بکنید آنقدر امام حسین دست سخاوت و کرمش روی سر این مردم کشیده شده بود همه او را به خوبی میشناختند .کسی از او بدی ندیده بود . حتی روز عاشورا، دشمن ، دشمن که در مقابل امام حسین علیه السلام در لشکر عمرسعد ایستاده بود،

این جملات را که همه شما شنیده اید فرمود . فرمود: مگر من حلالی را حرام کردم؟ حرامی را حلال کردم؟ حقی از شما خوردم؟ هیچکس چیزی نگفت.خوب معلوم است که کسی چیزی نگفت .نباید هم چیزی بگویند. هیچ چیزی در مقابل امام حسین نداشتند. بعد حضرت فرمود: پس برای چه با من میجنگید؟ گفتند ما این حرفها حالیمان نمیشود یا باید با یزید بیعت کنی یاباید کشته شوی. وقتی سر مقدس سیدالشهدا را، آن نامردی که آورد به دارالعماره پیش ابن زیاد، حامل سر بود، وقتی سر را آورد شروع کرد به اشعاری را پیش ابن زیاد خواندن .شما اشعار را دقت بکنید .دشمن دارد این اشعار را میخواند .به ابن زیاد گفت :

اِملأ رکابی فضةً و ذهبا انی قتلتُ السید المحجبا
قتلتُ خیرَ الناس اُمٌاً و اَبا و خیرُهم اِذ یُنصبون نَصَبا
ابن زیاد! رکاب مرا پر از طلا و نقره کن چون یک سید آقایی را کشتم . دشمن دارد این را میگوید همانکه سر امام را دارد می آورد .انی قتلت السید المحجبا. قتلت خیر الناس اما و ابا ، بهترین مردم از نظر پدر و مادر را هم کشتم که ابن زیاد به او پرخاش کرد ، فلان فلان شده تو اگر میدانستی این بهترین مردم است، چرا کشتی ؟ هیچ چیز هم به او نداد .بیرونش کرد . دشمن است ولی اینطور میگوید.

خوب حالا شما نگاه کنید، دوست و دشمن ، معترف بودند به پاکی، به خوبی این بزرگواران . اما با این وجود پس چرا آنها را تنها میگذاشتند؟ چرا مشتریشان کم بود؟ این سوال، سوال خیلی جدیی است. دیشب عرض کردم این فقط یک سوال تاریخی برای گذشته نیست .سوال زمان خودماست . چون در زمان ما هم یک حسین تنهایی هست ؛ امام زمان . وجود مقدس امام کاظم در یک روایتی فرمود: هو الترید الوحید القریب ؛ مهدی ما آن کسی است که تنهاست ، غریب است. او هم همینطور است .

بنابراین، این سوال ، برای امروز ما هم هست که چه میشود که آدم از{ولی خدا جداشود} البته انشاالله همه شما بزرگوارها، همه ما جزء کسانی باشیم که وجود مقدس امام زمان علیه السلام، به عنوان یار، قبول داشته باشد.به هر حال ما افتخارمان این است که مجالس اهل بیت را گرم میکنیم ، کارمان این است که در رکاب آنها هستیم.به هر حال یادگارهای هشت سال جنگ در این مجلس هست.یک نشانه ای بود که نشان داد که ولو امام هم جلودار نیست ، نائب امام جلو هست ، شیعیان و محبینشان در ایران کم نمیگذارند . بحمدالله این را نشان دادند.

دیشب عرض کردم یکی از علل و عواملی که باعث میشود انسان، ولی خدا را تنها بگذارد، دیشب در ضمن داستان حضرت موسی و خضر به یکی از آنها اشاره کردم ، تعلقات. اگر انسان علاقه هایی غیر از ولی خدا داشته باشد، تعلقات پست و آلودگیها گرفته تا تعلقات به ظاهر مقدس . اینها آدم را زمین گیر میکند.اینها آدم را جدا میکند .آلودگیها آدم را جدامیکند. آلودگیهایی که گاهی به مرور در وجود آدم تخم گذاری میکنند ، ته نشین میشوند.ریاست طلبیها، شهرت طلبیها، تعلق به شهوتها، حرص ها، کینه ها، غضبها. اینها آهسته آهسته در وجود آدم ته نشین میشوند .

آن وقت یک زمانی که روز واقعه میشود خدا از انسان امتحان سنگین میگیرد، برایند این آلودگیها دست به دست هم میدهند و آدم را از ولی خدا جدا میکند که بماند،گاهی هم انسان را در مقابل او قرار میدهد.مردم کوفه هم همینطور بودند .امام حسین را مردم شام نکشتند مردم کوفه کشتند.ابن زیاد که با خودش لشکر نیاورده بود 12نفر را آورده بود.ابن زیاد وقتی وارد کوفه شد، با 12نفر وارد شد.پس آن سی هزار نفر چه کسانی بودند؟ از همین مردم کوفه. مردم کوفه چه کسانی بودند؟ یک عده جانی بالفطره بودند؟ نه، جانی بالفطره نبودند .

میدانید نشانه اش چیست که جانی بالفطره نبودند؟ همان آلودگیها در آنها باعث شد از ولی خدا در روز واقعه که خدا امتحان سنگین میگیرد جدا شوند. دلیل اینکه جانی بالفطره نبودند این است که همه شما شنیده اید و واقعا همینطور است در تاریخ نوشته شده که بعضی از آنها موقع غارت کردن خیمه های امام حسین گریه میکردند جانی بالفطره که گریه نمیکند. کنار دروازه کوفه وقتی حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت ام کلثوم سلام الله علیها خطبه میخواندند، آنها گریه میکردند. جانی بالفطره که زود پشیمان نمیشود. معلوم میشود که کار از دستشان در رفته بود.معلوم میشود که همان آلودگیها سر بلند کرده بود و باعث شد که اینطور شوتد.

اینهاست که انسان را وادار میکند ، یک بزرگی حرف قشنگی میزد. میگفت یکی از اقسام گریه در مجالس امام حسین ، گریه خوف است. حالا یک موقع گریه دلسوزی است . گریه های مختلفی داریم .یکی از اقسام گریه، گریه خوف است. که انسان بترسد که نکند یک وقتی من هم اینطور شوم. آنها که روی پیشانیشان نوشته نشده بود"جانی" ، ولی شدند. یکی از اقسام گریه ها، گریه خوف است .محرم وقت این محاسبه هاست.که انسان یک بار دیگر خودش را محاسبه کند که ما جزو کدام دسته هستیم ؛ جزء آن دسته هستیم که تمام آبرو و سرمایه و جانمان ، همه چیزمان را در راه ولی خدا میدهیم ، کمااینکه یک عده اینکار را کردند.

یا جزء آن دسته ای هستیم که فقط می آییم نصیحت میکنیم که "حسین جان نرو". مانع ولی خدا میشویم . یا جزء آن دسته ای هستیم که بی تفاوت میکشیم کنار، مثل عبیدالله بن حر جوفی که دیشب گفتم. میگفت من نه بااین طرف هستم ، نه با آن طرف. یا اینکه جزء آن دسته هستیم که نعوذبالله در مقابل ولی خدا می ایستیم. البته وقتی انسان این چهارمی را میشنود، تنش میلرزد که حاج آقا چه میگویید؟ مگر امکان دارد که ما در مقابل ولی خدا بایستیم؟ انشاالله نه ،

ولی من یک چیزی را میخواهم خدمتتان عرض کنم که به هرحال انسان باید بترسد. به هر حال انسان باید بترسد. شما نگاه بکنید ، گاهی صفحات حوادث روزنامه هارا که شما نگاه میکنید ، آدم جنایتهایی را از عده ای میبیند که_ البته ما اهل خواندن صفحات حوادث نیستیم ولی به طور اتفاقی گاهی آدم چیزی میشنود ، چیزی میخواند_ این فلانی همان فردی بود که کنار من نشسته بود آدم به ظاهر خوبی بود چطور شد یک مرتبه این جنایت از او سر زد؟ آدم عجیب است. وقتی گرگ شود هیچ گرگی به پایش نمیرسد. اگر آدم درنده شود، هیچ حیوان وحشیی به پای آدمی که درنده شود، نمیرسد.

یک بزرگواری بود_خدارحمتش کند میگفت خیلی از ما فرعونی در درونمان هست ولی مصرمان هنوز کوچک است . این حرف خیلی حکیمانه است .من مقداری توضیح بدهم: میگفت فرعونی در درونمان هست اما هنوز مصرمان کوچک است. اگر به مصری به اندازه آن فرعون دست پیدا کنیم، فرعونیتش را داریم ولی فعلا مصرمان کوچک است. مصر بعضیها در حد خانه شان است، آنجا مصرشان است، آنجا فرعونیت دارند، آنجا خانه را جهنم میکنند.اگر او به مصر بزرگتری دست پیدا کند، فرعونش را دارد ولی فعلا به دستش نیامده.همان ضرب المثل خودمان که "آب گیرنیاورده و الا شناگر قابلی است" . مصر بعضیها هم همان کشور مصر است . فرعونش هست ، مصرها کوچک و بزرگ میشود. مصرها کوچک و بزرگ میشود.

عبدالملک مروان ، معروف به کبوتر مسجد بود. این عبدالملک مروان، دومین، سومین خلیفه بعد از معاویه در بنی امیه بود. او در مدینه اکثر اوقات در گوشه مسجد بود، قرآن میخواند و ذکر میگفت و .... طوری که دیگر معروف به کبوتر مسجد شد" حمامة المسجد". زمانی داشت قرآن میخواند. پدرش مروان حِکَم که خلیفه قبلی بود، مُرد. به او خبر دادند که خلیفه شدی، همانطور که قرآن در دستش بود، قرآن را به هم زد و گفت: هذا فراغ بینی و بینک. قرآن را کنار گذاشت و رفت.20سال حاکم شد. زمان امام سجاد علیه السلام هم بود. مقداری از حکومتش مصادف بود با امام سجاد علیه السلام.از سیاهترین زمانهای حکومت بنی امیه، همین زمان عبدالملک مروان است که یکی از سیئاتش ، یکی از کارگزارانش حجاج بن یوسف معروف است.

او یکی از کارگزاران عبدالملک بود که صدو بیست هزار علوی، شیعه و مردم بی گناه بخصوص شیعه را کشت. شیعه کشی خیلی زیادداشت.از کشتن شیعیان لذت میبرد.این یکی از سیئات عبدالملک مروان بود. همان حمامة المسجد! همانکه فرعون در او بود اما مصرش هنوز کوچک بود. حالا به یک مصر بزرگ دست پیدا کرده، کل حکومت اسلامی، کل جهان اسلام آن زمان به دستش آمده بود. خود او میگفت زمانی اگر مورچه ای را میکشتم وجدان درد میگرفتم اما الان آدم میکشم عین خیالم نیست. خانمش به او میگفت تو نماز میخوانی، مشروب هم میخوری؟! گفت خانم، مشروب که هیچ ،خون هم میخورم. خون مردم را هم میخورم.

خدانکند آدمی که یک زمانی به ظاهر دیندار بوده، این فرد که از اول هم دیندار نبود، آنکه به ظاهر دینی داشته سقوط کند بد شود ، خیلی بد میشود.آدمی که یک زمانی دین داشته ، همان دین نیم بند ، وقتی سقوط میکند و بد میشود، بد معمولی نمیشود ، خیلی بد میشود. دو آتشه بدی میکند.به تعبیر قرآن "  الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ؛ بد بدی میکند. به تعبیر مولوی ، اینگونه آدمها هستند که وقتی آن آلودگیهایشان که در وجودشان ته نشین شده مثل حوضی که آن گل و لای به مرور سالها ته نشین شده آن زیر را یک متر لجن فراگرفته و کسی لایه روبی هم نکرده. ظاهر حوض آب شفاف و زلالی دارد اما زیرش لجن است.باطنش لجن است . آن لجن چه زمانی خودش را نشان میدهد؟ وقتی اندکی پا بخورد. آن زمان معلوم میشود که آن زلال به ظاهر زلال ، چه لجنی بوده است:
پرده ای ستار از ما بر مگیر باش اندر امتحان ما مجیر

خدایا خودت کمکمان کن.پرده را برندار. برای اینکه خدای ناکرده انسان از ولی خدا جداشود و جابماند و زمین گیر شود لازم نیست همه آلودگیها را داشته باشد.نه، گاهی فقط یک آلودگی و تعلق انسان را زمین گیر میکند.یک آلودگی. این حرف خیلی خطرناک است.این چیزی که میخواهم عرض کنم.اول ازهمه گریبان خود سخنران را میگیرد. گاهی اوقات یک آلودگی میتواند انسان را از ولی خدا جدا کند.یک آلودگی!

من از خود شما بزرگواران سوال میکنم: زبیر با آن سابقه رزمش که عجیب و غریب بود، جز این بود که با یک آلودگی از امیرالمومنین جدا شد؟بلکه در مقابل او ایستاد. با یک آلودگی! دنیاطلب بوددیگر.میخواست امیرالمومنین تبعیض قائل شود ویژه خوار بود ،یک حق جدا و امتیازی به او بدهد. حضرت امیرالمومین چنین کاری نمیکرد.

شیطان با شش هزار سال عبادت، که در نهج البلاغه این سال را آنجا دارد، غیر از این بود که با یک آلودگی از در خانه خدا رجم شد و طرد شد؟ تکبر! با یک آلودگی! غیر از این که نبود.با یک آلودگی زمین گیر شد.بلعم باعورا که در قرآن اسمش نیامده ،داستانش آمده سوره اعراف آیه 175، عالمی بود در زمان بنی اسرائیل ، زمان حضرت موسی، که همه به او التماس دعا میگفتند.یک عالم مورد رجوع همه مردم. اما ریاست طلب بود.یعنی نمیتوانست ببیند کسی بالاتر از اوست سر تسلیم در مقابل حضرت موسی فرود بیاورد. فرعون هم که میدانست این فرد این چنین است، او را تحریک کرد که تو بزرگ هستی ، تو همه کس هستی، مردم به تو التماس میکنند، موسی که است و .. در مقابل حضرت موسی ایستاد. با یک آلودگی، ریاست طلبی .

عرض کردم داستانش در قرآن آمده. یک استادی بود_رحمت خدا بر او_ میگفت ببین اگر زبیر با آن سابقه رزمش که عجیب سابقه جنگ داشت ، هیچ کدوم از ما سابقه جبهه و جهادمان به اندازه زبیر نیست . اگر با آن سابقه رزمش با یک آلودگی خورد زمین، شیطان با آن سابقه عبادتش با یک آلودگی زمین گیر شد، بلعم باعورا با آن علمش با یک آلودگی زمین گیر شد، ما که همه آن آلودگی درونمان هست به علاوه خیلی چیزای دیگر.همه آنها در ما هست، آنها با یکی از آن الودگیها زمین گیر شدند. ما که همه آنها درونمان هست به علاوه چیزهایی دیگر.

حالا اگر خدا امتحان سنگین بگیرد زمین گیر نمیشویم؟ هواپیما برای اینکه پرواز بکند، همه جایش باید سالم باشد اما برای اینکه زمین گیر شود، یک عیب کافی است برای اینکه اجازه پرواز به آن ندهد. برای زمین گیر بودن ، یک عیب میتواند زمین گیر کند. خوب حاج آقا الان این چیزی که گفتید خیلی خطرناک شد. یک عیب را که همه مان داریم .خوب این چیزی که الان میگویید دیگر کسی نمیماند و همه مان نعوذبالله از ولی خدا کنار میرویم بلکه در مقابلش می ایستیم .

جواب این است که بله تعارف بردار نیست با سه شرط . با یکی از این سه شرطی که میخواهم خدمتتان عرض کنم یک آلودگی میتواند آدم را زمین بزند.یکی از این سه شرط: یک. اگر آدم گناه بکند و توبه نکند. این بسیار خطرناک است. اگر انسان یک آدم اینچنینی باشد گناه کند و از گناه خوشش بیاید و بی تفاوت باشد و توبه نکند. حتی با یک آلودگی هم میتواند زمین بخورد. معلوم است خیلی وضعش خراب است. بارک الله به آن کسی که اگر احیانا گناهی کرد، زود پشیمان شود .

در روایت دارد که علامت شیعه همین است .علامت شیعه بودن همین است که اگر گناه کرد پشیمان شود. معلوم است که ذاتش پاک است.با گناه سنخیت ندارد.از گناه بدش می آید. ممکن است گناهی مرتکب شده باشد اما در عین حال چون ذاتش پاک است، از گناه بدش می آید . این علامت شیعه بودن است.این در روایت ماست.از حضرت موسی بن جعفر سوال کردند که آیا شیعه شما گناه هم میکند؟

امام کاظم فرمود: بله ممکن است. گفتند: اقا از چنین شیعه ای که گناه میکند تبری بجوییم؟ امام فرمود: از عملش تبری بجویید نه از ذاتش. ذاتش پاک است، شیعه ماست. از عملش که زشت بود تبری بجویید .بگویید عملش بد است.بعد به امام گفتند آیا ما میتوانیم به چنین شخصی فاسق بگوییم؟ امام فرمود: بگویید فاسق العمل.اما طیب الروح است.الماسی است که در لجن افتاده.الماسی که داخل لجن بیفتد هنوز الماس است .ذاتش گرانقدر است.آلودگی ظاهرش را گرفته. گناهی مرتکب شده که شستشو میشود.قابل شستشو هست. و این را هم عرض کنم که هرچقدر هم انسان خطا کند ، گناه کند، اشتباه کند، فوری برگردد. طوری نباشد که یواش یواش بی تفاوت باشد. آن خطرناک است. این یک، اگر خدای ناکرده کسی گناه کند و بعد پشیمان نشود. چنین فردی با یک آلودگی هم میتواند از ولی خدا جدا شود بلکه در مقابل او بایستد.

دو. اگر اهل آلودگی هستیم، اهل یک آلودگی نباشیم. خیلی خطرناک است. و آن اینکه لقمه حرام نه بخوریم و نه به خانه ببریم.که هیچکدام از شما بحمدلله اهلش نیستید.خیلی مواظب رزقمان باشیم خیلی مواظب مالمان باشیم . متاسفانه ، همه داریم میبینیم چیزهایی که تعارف بردار نیست در جامعه مان میبینیم پولهایی و چیزهایی که تن انسان میلرزد.

زمانی وقتی اسم ربا و نزول را می اوردند ادم میلرزید اما الان طرف علنی شرط میگذارد.اگر اهل هر آلودگی هستیم ، اهل این آلودگی نباشیم.قدیمیها حرف قشنگی میزدند میگفتند لقمه حرام، آدم را بی بته میکند آدم را پوک میکند ریشه ندارد. با فوت شیطان هم میرود احتیاج به طناب هم ندارد با فوت شیطان میرود. لقمه و رزقی که خدای ناکرده حرام باشد، باعث میشود یواش یواش آدم حال نداشته باشد، دیگر اشک نداشته باشد، حال دعا نداشته باشد، واقعیتش همینطور است.

شما نگاه کنید صاحب نفس تر از امام حسین هم کسی هست؟روز عاشورا وقتی موعظه میکرد ، موعظه امام حسین که صاحب نفس تر از او نیست در مقابل او شروع کردند به هلهله کردن و اصلا گوش نمیدادند. اباعبدالله خسته شد دید اینها گوش نمیدهند وقتی سرش را پایین انداخت و آمد خواهر بزرگوارش حضرت زینب کبری عرض کرد برادرم چرا اینها اینطور هستند؟ میدانید امام چه گفت؟ امام فرمود ملئت بطونهم من الحرام؛ آنقدر شکمهایشان از حرام پر شده که دیگر حرف حق به گوششان نمیرود. یک دلی میخواهد که ادم حرف حق را بشنود .دل ندارد دیگر: نی صفا میماندش نی لطف و فر نی به سوی آسمان راه سفر .

یکی از خوبان اصفهان ، که استاد آیت الله اقای بروجردی بود، مرحوم ااقای ایت الله درچه ای اصفهانی بود. یک زمانی آقایی میگفت من همراه ایشان بودم میگفت خیلی مراقب لقمه هایش بود شاید دوستانی که اهل ادبیات فارسی باشند استاد جلال الدین همایی را میدانند که ادیبی بود که تقریبا معاصر ماست .ایشان میگفت من همراه آقا بودم یکی از ثروتمندان اصفهان ما را دعوت کرده بودبرای ناهار. گفت من هم به همراه اقای درچه ای رفتیم سفره ای را پهن کردندو ناهار را خوردیم بعد از اینکه تمام شد دیدیدیم آن اقایی که صاحب سفره بود، سندی را آورد و گفت یک ملک وقفی هست که اختلاف هست میخواستم اگر بشود شما امضا بکنید و این اختلاف حل بشودآقای درچه ای متوجه شد که این ناهاری که به او داده خواسته نمک گیرش بکند تا این امضا را بگیرد در حقیقت این ناهار رشوه بوده،

استاد جلال الدین همایی میگوید من یک مرتبه دیدم آقای درچه ای بلند شد خیلی عصبانی، سرخ شده، فلان فلان شده، بی انصاف ، من چه بدی به تو کردم که این زقوم را به حلق من فرستادی؟ بعد ایشان میگفت که باناراحتی آمد بیرون و من هم به دنبال ایشان ، داخل مدرسه علمیه ای رفتیم آقای درچه ای کنار حوض نشست و این پیرمرد انگشتش را داخل حلقش کرد تا استفراغ بکند و هیچ چیز در شکمش نماند. میگفت میدیدم چنان فشاری به او می آمد چون خارج شده بود اما میخواست ذره ای نماند آنقدر فشار آمده بود که عرق و اشک... اینها میفهمیدند که رزقی که خدای ناکرده حرام باشد یا شبهه ناک باشد آدم را زمین گیر میکند .

این دو که اگر خدای ناکرده کسی رزق آلوده و حرام داشته باشد این میتواند با یک آلودگی از ولی خدا جدا شود.بلکه در مقابلش بایستد و سومین چیزی که آدم را با یک آلودگی میتواند از ولی خدا جدا کند و با یک آلودگی زمین گیر کند ، سومین چیز این است که آدم ممکن است خودش خوب نباشد ، ممکن است بگوید من آدم گنهکاری هستم اما خوبان را هم دوست نداشته باشد. ببینید یک موقع هست که آدم میگوید من بد هستم ولی آدمهای خوب را دوست دارم .

این نور در وجودش هست معلوم است که نور دارد. اما بعضیها هستند شاید شماهم دیده باشید اصلا یک آدم مذهبی را میبیند ولو نمیشناسد که او کیست اما بدش می آید اصلااز او تنفر دارد .خیلی خطرناک است آدم خودش خوب نباشد از آدمهای خوب هم خوشش نیاید. اگر خدای ناکرده یک چنین فردی بود او باید بترسد که حتی یک الودگی او را زمین گیر میکند نور در وجودش... برای چه من از ادمهای مذهبی بدم می آید؟مگه او چه گناهی کرده؟ مگه چه کار کرده؟ ممکن است از یک فرد دیگر بدی دیده باشم دلیل نمیشود که آن فرد دیگر هم اینطور باشد ، آن دیگری هم اینطور باشد

با یکی از این سه شرطی که خدمتتان عرض کردم؛ یک آدم گناه بکند و توبه نکند، دو اهل حرام خوری باشد، سه، خوبان را هم دوست نداشته باشد. با یکی از اینها ، ادم اگر حتی یک آلودگی هم داشته باشد میتواند در مقابل ولی خدا بایستد . در مقابل ولی خدا بایستد .

یاسیدالشهدا من از قول کسانی که اینجا نشسته اند با قسم به تو میگویم به والله العلی العظیم همه اینها شمارا دوست دارند . ما خوبان را دوست داریم مگر اهل بیت را دوست نداریم؟ خوبان را دوست داریم .همه اینها اگر بعد از هزار و خورده ای سال عزیزترین کسشان ، پدرشان مادرشان از دنیا برود دو سال، سه سال گریه دارند بیشتر از این که دیگر نیست . اما هزار و خورده ای سال است که شما شهید شدیداما هنوز اشک دارند هنوز سوز دارند هنوز خالی نشده اند این جز محبت چیز دیگری هست؟جز محبت چیز دیگری هست؟

من یک چیزی را عرض میکنم مقدمه ذکر مصیبتم باشد یکی از بزرگان ما، من تاجایی که در ذهنم هست مرحوم ایت الله مرعشی نجفی هست ، در جوانیش گفت من، خوب آن زمان قم خیلی کوچک بود مثلا یک روستا مثلا. به هر حال کوچک بود. میگفت شب عاشورا یا تاسوعایی بود شب در مجلسی بودم مجلس که تمام شد امدم بیرون خیلی دیر وقت بود کوچه ها خلوت بود، به یک میدان گاهی رسیدم دیدم یک جوان هیکلمندی جلوی من را گرفت من از بوی دهانش متوجه شدم که مست است جلوی من را گرفت و گفت آقا سید برای ما روضه نمیخوانی؟ الان تردید دارم که شب عاشورا بود یا تاسوعا، ایشان گفت برای ما روضه نمیخوانی؟ گفتم بیا مجلس فلان جا هست گفت حاج آقا مگه ما چیمون کمه؟ حالا ما نرسیدیم بیاییم انجا ، همینجا برامون بخوان.

ایشون گفتن من مقداری ترسیدم و گفتم با وضعی که او دارد عادی نیست .خواستم بهانه ای بیاورم که او را از سرخودم باز کنم گفتم ما برای اینکه روضه بخوانیم باید صندلی چیزی باشد که رویش بنشینیم روضه بخوانیم وسط میدان که چیزی نیست. دیدم ان فرد با آن بوی دهان، چهار دست و پا شد و گفت بیا بنشین و دیگر بهانه نیاور. اینهم صندلی، بیا پشتم بنشین. ایشان گفت من پشت او نشستم و گفتم دو کلمه میگویم و شرش را از سرم کم می کنم گفتم السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک . دیدم صندلیم دارد میلرزد. کمی که این جملات را ادامه دادم دیدم از شدت گریه بشدت میلرزد و سریع تمام کردم.

وقتی تمام کردم بلند شد دیدم صورتش خیس از اشک. گفت سید من ممنون هستم ببخشید جلو راهت را گرفتم .اگر اجازه بدهید تا درب خانه میرسانمتان .ممکن است کسی در این شب خلوت ضرری به شما برساند.گفتم نه خودم خانه ام را بلدم میروم. گفت نه آقا سید من جلوشما را گرفتم خودم هم تا درب خانه ات باید بیایم . گفت دیدم آمد. آمد در خانه ی من . وقتی که می خواست بامن خداحافظی کند جمله ای به من گفت آتشم زد رفت.خوش به حال کسانی که مرد هستند وقتی وارد دین شدند مردانه آمدند و تا اخرش آمدند شل کن و سفت کن ندارند با جو هم عوض نمیشود. او آمد همان لات با اون ظاهر آمد، درب خانه که رسید به من گفت حاج آقا روز قیامت منبر امام حسین را هم میسوزانند؟من امشب منبر امام حسین شدم.روز قیامت منبر امام حسین را هم میسوزانند؟من دیدم با آن حالی که دارد گفتم نه عزیزم منبر امام حسین را نمیسوزانند .

یا سیدالشهدا عزاداران امام حسین را هم میسوزانند؟ امشب میخواهیم چند سلام بدهیم به سر سیدالشهدا . این سر خیلی چیزها را دید. این سر خیلی حوادث را پشت سرگذاشت
آقا جان، یا اباعبدالله، سلام بر سر مقدست ، آن زمانی که عصر عاشورا سنگ بر پیشانی ات آمد. ایستاده بود لحظه ای نفسی تازه کند امام حسین از صبح خسته شده بود. از همه خسته تر خود اباعبدالله بود از همه تشنه تر خود آقا بود. هرشهیدی که افتاد امام حسین کشید عقب . در این عقب کشیدنها تیر میخورد.

امام سجاد میگوید وقتی پدرم می آمد به خیمه نفس میکشید از لای زره اش خون می آمد انقدر تیرخورده بود اباعبدالله.عصر عاشورا فوقف الیستریح ساعة ایستاد نفسی تازه کند سنگ میخورد به پیشانی اش. لباسش را بلند کرد که خون را پاک کند تیر سمی حرمله آنچنان به سینه اش نشست که در همه مقاتل نوشته اند از پشت تیر را کشید. سلام بر آن سر مقدست که اون سنگ بر این پیشانی خورد. یا اباعبدالله سلام بر آن سر مقدست که بر زمین کربلا فرود آمد و آن را گذاشتی روی خاک. همان موقع آقا آن تیر را خورد دیگر نتوانست روی اسب بنشیند . آن اسب باوفاحضرت را آرام به زمین گذاشت.

حضرت با ذکر بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صورتش را روی خاک گذاشت . در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان میگوید صورتش را روی خاک و با گوشه چشمش شروع کرد به خیمه ها نگاه کردن که این خیمه ها ساعتی دیگر مورد حمله قرار میگیرد کسی را هم ندارند/
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
خدایا توراقسمت میدهیم به مضطر کربلا ، به آن کسی که دامنش آتش گرفت و بچه ها را نجات داد زینب کبری، فرج مولایمان امام زمان تعجیل بفرما. مارا از سربازان ولیعصر در غیبت و ظهورش قرار بده. ذوی الحقوق با اهل بیت محشور بگردان.رهبربزرگوارمان، خادمین دین، بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای. مرضای اسلام، منظورین ، شفای عاجل کرم بفرما.عاقبت همه مان ختم به سعادت و خیر بگردان.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group