بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، باریءالخلائق أجمعین، و الصلاه و السلام علی سید الأنبیاء و خاتم النبیین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین، من الآن إلی یوم الدین.
در جلسه گذشته عرض کردیم که،عاشورا أبا عبدالله علیه السلام، مکتبی است که، همه آلودگی ها و تعلقات را، از تعلقات پست گرفته تا حتی تعلقات بظاهر مقدس، که باعث می شود إنسان از امام خود دور باشد، می تواند إنسان، این تعلقات و آلودگی ها را، در همین چند روزه، کنار بگذارد و به عاشورا أبا عبدالله، سالک باشد، راه بیفتد تا عاشورا، خودش را به امام حسین علیه السلام برساند و ملحق شود.
من إجازه می خواهم که بحث را با یک سؤال شروع کنم، که چرا بعد از أبا عبدالله علیه السلام، إمامان ما، معصومین دیگر، یک کربلا دیگری را، به راه ننداختند؟ چرا إمامان معصوم با این که، آنها هم شرایطی بود که مواجه بودند با ظلم و جور در زمان بنی أمیه، بنی عباس و این طور نبود که در زمان أئمه بعد، آن خلفائی که بودند کمتر از یزید و معاویه. منصور دوانقی زمان امام صادق علیه السلام، معروف بود به معاویه بنی عباس. آدم دژخیم، پست، صفّاک. چرا أئمه بعد از أبا عبدالله الحسین، یک عاشورا دیگری به راه، نینداختند؟
ممکن شما، بفرمایید که، شرایطی که برای امام حسین فراهم بود، از جهت شرایط إجتماعی، برای أئمه دیگر فراهم نبود. این شرایط، شرایط خاصی بود زمان امام حسین.
شاید، شاید همین باشد جواب اینکه چرا عاشورا دیگری را تکرار نکردند، شرایط فراهم نبود.
حتی خود امام حسین علیه السلام را ببینید، قبل از یزید آن ده سالی که بعد از شهادت امام مجتبی، امام حسین به إمامت رسید، و در زمان حیات معاویه، هنوز بود، یعنی سال 50 هجری در 60، خود إمام حسین هم قیام نکرد، چون شرایط فراهم نبود زمان معاویه. در زمان معاویه، خود أبا عبدالله علیه السلام، با این که، معاویه همان پستی را داشت، اما در عین حال حضرت قیام نکرد. خود إیشان هم فرموده بودند در نامه ای به معاویه، تا تو زنده هستی، من دست به قیام، نمی زنم.
در عین حال که می ترسم، تعبیر أبا عبدالله علیه السلام، در نامه خود این بود به معاویه، در عین حال که می ترسم گناهکار باشم، با تو می سازم. منتهی امام حسین صلاح نمی دید، به این خاطر که هم از جهتی، به إحترام آن صلحی که، وجود مقدّس برادر إیشان، إمام مجتبی با معاویه کرده بود، و یکی از بندهای آن عهدنامه و صلحنامه، این بود که تا زمانی که معاویه زنده است، امام حسن و امام حسین دست به قیام نزنند.
یکی از بنده های آن صلحنامه، این بود. با اینکه آن عهدنامه و مفاد صلح، خود معاویه چندین بار، بارها نقض کرده بود. و أصلاً طوری نبود که به آن پیمان، وفا دار باشد. اما با این وجود امام حسین علیه السلام، صلاح نمی دید، آن پیمان را نقض کند. چون اگر حضرت قیام می کرد، زمان معاویه، معاویه همین را دستاویز تبلیغاتی قرار می داد. علیه حضرت، همه جا پخش می کرد که حسین، پیمان شکن است. این پیمانی که من، با برادر إیشان بسته ام، خود حسین زده زیر آن، پیمان شکن است. و این با تبلیغات گسترده ای که در دست داشت، این إتهام را بر حضرت وارد می کرد.
مردم بی حال و عافیت طلب آن زمان هم، طبیعتاً حق را می دادند به معاویه نه به امام حسین و شهادت امام حسین در زمان معاویه، موج نمی توانست إیجاد بکند. آنچنان موجی که در زمان یزید، إیجاد کرد، در زمان معاویه حضرت اگر قیام می کرد، تکان، نمی توانست بدهد جامعه خواب زده آن زمان. بخاطر همین چیز که عرض کردم، بهانه گیری می کرد معاویه، و می گفت: حسین پیمان شکنی می کند، عهدی که با ما بسته بود، با برادر إیشان بسته بودیم، حسین نقض کرد. این یک جهت بود.
جهت دوّم هم که أبا عبدالله، در زمان معاویه، قیام نکرد، شرایط فراهم نبود از این جهت بود که، معاویه و لو اینکه کفر پنهانی داشت، معاویه أصلاً إعتقاد به دین نداشت. خود إیشان می گفت که، تا وقتی که در أذان، نام محمّد، کنار أشهد أن لا إله إلّا الله، صلوات الله و سلامه علیه و آله، تا موقعی که، این نام را حذف نکنم، دفع نکنم، از پا نمی نشیند. أصلاً إعتقاد نداشت این را مسعودی در مروج الذهب، نقل کرده.
اما با این وجود ظاهر را حفظ می کرد، حفظ ظواهر می کرد. مثل یزید نبود که علنی کفر بگوید و شراب خواری کند، ظواهر را حفظ می کرد و منافقانه به هر حال به عنوان خلیفه رسول، یک چیز هایی را رعایت می کرد. اما زمان یزید که رسید، أولاً یزید، حکومتش، خلاف آن عهدنامه ای بود که، معاویه بسته بود با امام حسن.
چون عهد کرده بود که، بعد از خودم، خلافت را دیگر به شما بسپارم، برگردانم به شما یا در نقل دیگری هست که، عهد کرده بود که بعد از خودم، خلافت، توسط شورای مسلمین تعیین بشود که با چه کسی است. به هر حال، دیگر قرار نبود که خلافت موروثی باشد، به کسی دیگری بسپارد. پس همین که یزید را انتخاب کرد، خود معاویه، پیمان شکن می شود نه امام حسین.
به علاوه که یزید آدم هتّاک بود، مستقیم در مجلس خود، آن أشعار کفر آلود را بلند بلند می خواند، علنی. دیگر علنی فسق و فجور و کفر را، أنجام می داد. لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل أصلاً نه نبوتی بوده، نه وحی بوده، همه آن، بازی بوده، کفر بوده و یزید این ها را می گفت. لذا، شرایط در زمان معاویه، جور نبود حتی برای خود امام حسین. از این جهت که جواب آن سؤال که، چرا أئمه دیگر، عاشورا را تکرار نکردند، چون شرایط فراهم نبوده، شاید، حتی برای خود امام حسین هم ،عرض کردیم،زمان معاویه فراهم نبوده.
شاید دلیل أئمه بعد از أباعبدالله علیه السلام، عاشورا را تکرار نکردند، و یک بار دیگر، کربلا دیگری را علیه خلفاء زمانشان به راه، نینداختند، شاید از این باب بوده که، یاران کربلایی نداشتند، یارانی مثل یاران أبا عبدالله، نداشتند. یاران إمام حسین، منحصر بود به فرد، منحصر به خودشان بود، همان چیزی که خود امام حسین فرمود و همه شما بارها شنیدید: که ما رأیت یا ما أعلم أصحاباً، أقرّ و أوفی من أصحابی بهتر از أصحاب خودم، خبر ندارم. واقعاً هم، همین طور بود.
بله أئمه یارانی داشتند، البته آن تک و توک، یاران را بگذارید کنار، امّا یاران بأندازه. ممکن است هم یاران حتی أنبوهی هم، داشتند، سیاه لشکر هم داشتند، أمّا آن ها بدرد روز واقعه، نمی خوردند، مال روزهای راحتی بودند نه روزهای سختی. این طور یاران چندانی، نداشتند. یاران امام مجتبی علیه السلام، کسانی بودند که حاضر بودند در زمان جنگ، کَد بسته، امام مجتبی را تحویل دهند این جور یاران بی وفا، کد بسته امام مجتبی، تحویل بدند.به محض اینکه یک شایعه، در لشکر افتاد، یک شایعه که معاویه این شایعه را انداخته بود در لشکر امام مجتبی، اولین کسی که ریختند در خیمه امام مجتبی، خود یارانش بودند. ریختند در خیمه حضرت، حتی زیر أنداز را از پا حضرت کشیدند و شروع کردن بد و بیراه گفتن به امام مجتبی.که بعد متوجه شده بودند که شایعه بوده که اینان گول خوردند و زود أقدام کردند.
فرمانده لشکر 12 هزار نفری امام مجتبی فرماندهی سپاه 12 هزارنفری امام مجتبی، عبیدالله بن عبّاس که دو تن از فرزندان إیشان توسط معاویه، به طرز فجیعی، کشته شده بودند دو تن از فرزندان کوچک إیشان. و حتی علی القاعده از باب انتقام جویی و کینه نسبت به معاویه، هم باید وفادار به امام حسن می ماند، باید وفادار می ماند، امّا همین عبیدالله بن عباس فرمانده لشکر 12 هزار نفزی امام حسن، با یک میلیون درهم خریداری شد، با یک میلیون درهم که معاویه برای او فرستاد، خریداری شد و با هشت هزار نفر فرار کرد از لشکر امام مجتبی و پیوست به معاویه. این چنین یارانی، أئمه دیگر غیر از أبا عبدالله داشتند. عرض کردم بگذرید از تک و توک افرادی مثل عمّار یاسر و مالک أشتر و تک و توک ها را بُگذارید کنار، بِگذرید از این.
شنیدید آن قضیه معروف را که، سُدَیر صَیرفی یا سَدیر صیرفی، که از شاگردان خوب امام صادق علیه السلام است، می گوید یک مرتبه داشتم با امام صادق به سمت یَنبَع، أطراف مدینه، همین طور که روی مرکب نشسته بودیم با هم می رفتیم، من به آقا امام صادق علیه السلام عرض کردم و گفتم آقا: چرا شما قیام نمی کنید، امام صادق علیه السلام فرمودند ما کدام یار با کدام أفراد. سدیر می گوید من برگشتم گفتم شما 100 هزار نفر یار دارید، محب دارید امام صادق علیه السلام با تعجب گفت 100 هزار نفر! گفتم آقا بلکه 200 هزار نفر. با تعجب گفت 200 هزار نفر.
سدیر دو مرتبه گفت بلکه بیشتر، شاید نصفی از عالَم، محب شما باشند، حضرت دیگر چیزی نگفت تا کم کم رسیدند به یک منطقه ای، که یک تعداد گوسفند داشتند میچریدن امام صادق فرمود اگر به تعداد این گوسفندان یار می داشتیم، قیام می کردیم می گفت شمردم، دیدم هفده رأس بیشتر نیست اگر به تعداد آنها یار می داشتیم، قیام می کردیم. ما می گوییم امام حسین مظلوم بود، واقعاً هم مظلوم بود، اما امام حسین 72 تن آنچنانی داشت، بقیه أئمه این را نداشتند.
امام سجاد دارد که إرتَدَّ النّاس بعد از امام حسین که شهید شد و یاران مخلص کربلایی إیشان و حتی بعضی از مؤمنین درجه 2، درجه3، در قیام مختار، در واقعه توّابین، شهید شدند زمان امام سجاد دارد، 3 یا 4 نفر شاگرد خالص نداشت، 3 یا 4 نفر فدایی، کربلایی امام سجاد بیشتر نداشت. امام حسین علیه السلام باز خیلی خوب بود یاران آن حضرت زیاد بودند امّا 72 نفر آنچنانی خیلی خوب بود یاران حضرت که ههنا مسارع عشّاق و مناک رکاب أصلاً چیز دیگری بود یاران امام حسین. نه در طول تاریخ آمده و نه آن مجموعه خواهد آمد.
شنیدید حتی آن، سیاه حبشی غلامی که آزاد کرده أبوذر بود به نام جَون، این در لشکر امام حسین بود اسلحه ها را آماده می کرد تیز می کرد تعمیرمی کرد کارش این بود روز عاشورا یا شب عاشورا که شد ظاهراً روزش بود حالا شب عاشورا به صورت عمومی حضرت به همه آنها فرمود اگر می خواید، بروید، بروید
امّا روز عاشورا حتی، حضرت رو کردند به طرف او و فرمودند فلانی قرار نبود تا اینجا همراه ما باشی چون این بنده خدا یک غلام حبشی ای بود برای تعمیر اسلحه آمده بود حضرت فرمود قرار نبود تا اینجا همراه ما باشی، برو... یک مرتبه اشک شروع کرد از چشمان ایشان آمدن گفت آقا من می دونم حسب و نسب ندارد من یک آفریقایی هستم مال حبشه من کجا و علی أکبر شما با بنی هاشم خونم غاطی شود یک آدم سیاه نه پدر و مادر آنچنانی دارم بوی بدی دارم شما معطرید شما گلید امّا آقا راضی نباش من بروم، راضی نباش من بروم که امام حسین به ایشان اجازه داد و پشت سر ایشان حضرت دعا کرد و اشک ریخت همان اشکی که پشت علی أکبر ریخت وقتی داشت می رفت برای همین سیاه هم می ریخت امام حسین علیه السلام گفت تو که این قدر قشنگی هستی، بمان معطر تو هستی بمان یاران أبا عبدالله إلتماس می کردند آقا ما بمانیم از در، حضرت بیرونشان می کرد از پنجره می آمدند داخل.
شنیدید، شاید این را حالا شنیده باشید عابس ابن شبیب شاکری أصلاً خدا می داند که هر کدام از این یارها یک کتابند منتهی چون وجود مقدّس أباعبدالله، به قدری پر نور است که اصلاً بقیه تحت الشعاع قرار گرفتند و إلّا همه آنها نور هستند ولی آن نورها در جنب این نور بزرگ با عظمت أباعبدالله تحت الشعاع، خیلی از آنها گفته نمی شود و إلّا هر کدام از آنها یک کتابند خودشان، عابس ابن شریک شاکری از شجاعان کوفه در لشکر أبا عبدالله علیه السلام بود، رفیق قدیمی او خیلی سال با هم رفیق بودن بنام شَوذب آن هم در کنارش ایستاده این دو رفیق سال هاست با همدیگر رفاقت داشتند حالا از کوفه زدند بیرون آمدند خودشان را به امام حسین علیه السلام رسانند
موقعی بود که یکی یکی داشتند می رفتند عابس رو کرد به شوذب گفت شوذب برو شوذب گفت و لو اینکه اوّل و دوّم ندارد بالأخره همه ما شهید خواهیم شد دیشب جایمان امام حسین در بهشت نشان داد همه ما به شهادت می رسیم ولی چرا به من گفتی اوّل برو چرا به من گفتی اوّل برو عابس برگشت گفت شوذب این مرد را می بینی اشاره کرد به أبا عبدالله تمام کسان خود را برداشته، آورده کربلا همه چیز خود را برداشته، آورده من تنها آمده ام من فقط خودم شهید می شوم داغ خودم را می بینم امّا این مرد می خواهد داغ ها را ببیند چون تو رفیق من هستی از سال ها پیش تو بجای همه کس من هستی می خواهم جلوتر بروی شهید بشوی ذرّه از سوز حسین در سوگ یارانش من هم ببینم در سوز یارم در سوگ رفیقم یک مقدار من هم درد این مرد را بچشم می خواستند سپر بلای امام حسین بشوند درد و بلای امام حسین بخرند این گونه یارانی بودند
این ها همتا نداشتندههنا مناخ رکاب و مصارع عشاق. بنابرای شاید امامان بعد از أبا عبدالله الحسین که عاشورا دیگری را تکرار نکردند چون یاران این طوری نداشتند شاید، شاید آن سؤالی را دنبال می کنیم سوال اوّل جلسه که چرا امامان دیگر غیر از امام حسین این عاشورا و کربلا را تکرار نکردند یک عاشورا دیگری براه نینداختند شاید دلیلش این بود این یک مقدار احتیاج به دقت دارد که امامان بعد از أباعبدالله دیگر إرفاق کردند به مردم تخفیف دادند به مسلمانان نخواستند یک بار دیگر شرمنده شان کنند کافی است یک بار با امام حسین شرمنده شدید دیگر نمی خواهیم شرمنده تان کنیم یکم چیز عجیبی است ببینید
بگذارید یک مقدار آن را بازش کنم موقعی که امام حسین می خواست از مدینه حرکت بکند خیلی ها آمدند به أبا عبدالله گفتند حسین جان نرو از سر خیر خواهی حالا شروع کردند نصیحت کردن به أبا عبدالله یکی از آن کسانی که آمد به امام حسین علیه السلام خیر خواهی کرد و از سر نصیحت کردن گفت نرو عمه ایشان أمّ هانی بود خواهر أمیر المؤمنین ام انی زن بسیار با عظمت و مجلله ای بود که خیلی به ایشان احترام می گذاشتند سنی هم از ایشان گذشته بود وقتی که أبا عبدالله خواست کاروانش را آماده کند آمد گفت عمه جان نرو من دیشب خوابی دیدم که تو در این سفر که می خواهی بروی به شهادت می رسی و کشته خواهی شد و از کشته شدن تو قریش شرمنده خواهد شد
أبا عبدالله علیه السلام فرمودند عمه جان من می روم و از کشته شدن من نه قریش بلکه مسلمان ها شرمنده می شوند همین طور نبود غیر از آن چند نفری که به کمک امام حسین آمدند بقیه شرمنده نشدند که این چه مسلمانی است شرمنده از مسلمانی خودشان نشدند که این چه مسلمانی است که پسر پیغمبر رفت ما نرفتیم به کمک ایشان جز آن تعدادی که رفتند به کمک أبا عبدالله بقیه در مسلمانی خودشان شرمنده شدند عمه جان نه فقط قریش از کشته شدن من شرمنده می شوند که مسلمان ها شرمنده خواهند شد
شاید امامان بعد از أبا عبدالله الحسین که دیگر عاشورا دیگری به راه نینداختن نخواستن یک بار دیگر شرمنده کنند مسلمان ها را تخفیف کردن إرفاق کردند دیگر برای شما کافیست ما یک بار دیگر شما را شرمنده نمی کنیم همه این جواب ها که برای آن سؤال دادیم شاید، شاید بخاطر اینکه شرایط فراهم نبود شاید، شاید بخاطر اینکه یارانی مثل یاران أباعبدالله نداشتند شاید، شاید بخاطر اینکه نخواستند یک بار دیگر مسلمان ها را شرمنده کنند تخفیف دادند به آنها امتحان سنگین دیگر نگرفتند
شاید، اما من می خواهم یک جواب چهارمی هم عرض کنم یک شاید دیگری که با این منظر نگاه کنیم که شاید امامان بعد از أباعبدالله که دیگر تکرار نکردند عاشورا را شاید دیگر أصلاً نیازی به تکرار نبود همین یک عاشورا کافیست تا آخر تاریخ همین یک دانه دیگر بس است نیاز به تکرار ندارد دیگر همین برای رشد دادن بشریّت همین برای نهایت، تقرب درست کردن برای عالَم و عالَم را به سمت ظهور بردن همین یک عاشورا کافیست و دیگر احتیاج به تکرار ندارد فقط باید همین یک عاشورا را باید نگهداشت و حفظ کرد و از تحریف و انحراف مصون نگهش داشت
لذا امامان بعد از أبا عبدالله تمام سعی آن ها حفظ عاشورا بود تکرار دیگر نمی خواهد همین را حفظ کنیم کافی است همین تمام ظرفیت لازم برای هدایت بشریت تا آخر تاریخ را دارد کم ندارد که حقیقتاً این چنین است عاشورا أبا عبدالله عظمتی دارد مگر ماها می توانیم عظمت عاشورا را بفهمیم به خدا قسم چیزهایی آدم در بین روایات می بیند که أصلاً این عاشورا یک تعبیه إلهی بوده در دین و مکتب عاشورا محصول دست پیغمبر، أمیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین.
عاشورا فقط محصول امام حسین نبود هر سیزده معصوم تا امام زمان هر سیزده معصوم در بوجود آوردن یا حفظ عاشورا نقش داشتند این عاشورا را تولید کردند که ان شاء الله بماند حالا برای کم کم خواهیم گفت این عاشورا را بوجود آوردند نگهش داشتند پرورشش دادند که عالم را رشد بدهد، برساند به دست چهاردهمی که زمان ظهور وقتی حضرت ولی عصر علیه السلام تشریف آورد آن وقت همه متوجه می شوند که ظهور امام زمان محصول عاشورا است بذر آن امام حسین پاشید اگر عاشورا أبا عبدالله نبود، ظهور امام زمان هم نبود أصلاً عالم رشد نمی کرد عاشورا چنین مکتب و مدرسه ای است برای رشد همه أبعاد است
البته این باید به تدریج گفته شود در جلسات که چطوری عاشورا رشد می دهد ماها عظمت عاشورا آنچنان که باید بفهمیم، نفهمیدیم در روایات هست که حضرت موسی مرحوم محدث نوری در مستدرک الوسائل آورده بود جلد 10 ایشان که حضرت موسی به خداون متعال خطاب کرد که خدایا برا چه امت آخرالزمان امت پیغمبر آخرالزمان را از همه امّت ها برتری دادی؟ چرا نسبت به تمام أمّت ها فضیلت دارند امت آخرالزمان خداوند متعال فرمد بخاطر 10 چیز یکی از آنها عاشورا بود ارزش أمت آخرالزمان بخاطر عاشورا است بخاطر این عاشورا است اجازه می دهید من یک مقدار بحث را دقیق تر بکنم شما همه بحمدالله أهل مجالس و محافل هستید أهل دقت هستید یک مقدار بحث را دقیق تر کنم عنایت بفرمایید که با چه دستگاهی مواجه هستید با چه عظمتی مواجه هستید البته به اندازه فهم خودمان و إلّا کجا تا برسیم به فهم عاشورا و درک او.
ببینید عاشورا شب قدر دوّم أهل ولایت است شب قدر دوّم أهل ولایت یک شب قدر در ماه مبارک رمضان است که آن کما بیش وصف آن را در سوره قدر خواندید به هر حال یک چیزهایی راجب آن شنیدید شب قدر که لیله القدر است خیر من ألف شهر این یک شب بیش از هزارماه ارزش دارد هزار ماه یعنی حدود هشتاد سه چهار سال یعنی یک عمر یعنی شما یک عمر بندگی کنی یک طرف در یک کفّه بگذار قرآن می گوید لیله القدر خیر من ألف شهر شب قدر از آن یک عمر بالاتر است یک عمر بندگی کردن و بی گناه زندگی کردن یک عمر بی گناه عبادت و بندگی کردن یک طرف شب قدر یک طرف اگر کسی بتواند شب قدر را درک بکند درک این شب قدر در ماه مبارک رمضان فقط به بیداری نیست کسی هشتاد سال ممکنه از عمرش گذشته باشد یک شب قدر هم درک نکرده باشد کسی ممکنه هشتاد سال از عمرش گذشته باشد دوتا، سه تا شب قدر درک کرده باشد
با اینکه هر سال بیدار مانده چون بیداری شرط لازم در درک است امّا شرط کافی نیست شرط درک شب قدر یک چیز دیگری است که حالا خواهم گفت خدمت شما شب قدر چیز عجیبی است یک بستر رشد است که آدم را به اندازه یک عمر صعود می دهد رشد می دهد این تعبیر قرآن است دیگر، لیله القدر خیر من ألف شهر جزو عطایا و هدایای خداوند متعال به پیغمبر أکرم و معصومین و أمت پیغمبر هست شب قدر وأمم قبلی نداشتند
در روایات ما هست شب قدر مال أمت پیغمبر بوعده أمم قبلی نداشتند چون جزو إمدادات و تفضلات خاص پروردگار عالَم به این أمت مرحومه است شب قدر در ماه مبارک رمضان هر سال تکرار می شود مستمر است تا روز قیامت استمرار دارد از زمان پیغمبر ایگونه نیست که یک واقعه ای بوده در زمان پیغمبر که تمام شده نه خیر استمرار دارد در قرآن خودتان ببینید در همین سوره می گوید تنزل الملائکه و الروح آنهایی که عربی کم و بیش آشنا هستند این کلمه تنزل فعل مضارع است فعل مضارع برای چیزی است که مستمراً إدامه دارد فعل ماضی نیست که مال یک چیز گذشته ای که تمام شده رفته تنزل الملائکه و الروح یعنی پیوسته ملائکه و روح در آن شب می آیند پیوسته نازل می شوند
فیها بإذن ربهم من کلّ أمر سلام هی حتی مطلع الفجر که تا مطلع فجر امام زمان که در روایات از مطلع الفجر، مطلع فجر چون اسم مقدّس حضرت ولی عصر هست که مستحب ایستادن من دیگر آن اسم را نمی برم تا مطلع فجر ظهور که وقتی امام زمان می آید فجری است و نورانی می شود عالَم سلام، سلام خداوند متعال برقرار است برای این شب قدر، پیوسته است این شب پیوسته است هر ساله تکرار می شود منتهی هر سال که تکرار می شود
خوب عنایت بفرمایید یک بستر جدید، یک بهره ای جدید، یک رحمت جدیدی با خودش می آورد حرکت دوری نیست که تکرار بشود برگردد پله اول همان سر جای خودش نه چیز جدید می آورد ببینید اگر خوب این نکته ای که راجب شب قدر هست را عنایت برای او بفرمایید آن وقت عاشورا هم روشن می شود که در عاشورا ما چه بهره هایی می توانیم ببریم به شرطی که این شب قدر خوب جا بیفتد
شما نگاه بکنید اگر کسی مثلاً امسال بتواند (امسالی که گذشت) شب قدر را درک کرده باشد به فرموده قرآن به اندازه هزار ماه می رود بالا، رشد می کند به اندازه هزار ماه رشد می کند و کلاسش می رود بالا آن وقت وقتی به اندازه هزار ماه یعنی به اندازه یک عمر بندگی کردن آدم رشده بکند دیگر از امسال تا سال بعد تا شب قدر سال آینده شما در کلاس بالا خواهی بود این کلاس شما رفته دیگر یعنی یک امتحان دادی رفتی که دوره بالا تر مثل کسی که از ابتدایی مثلاً یک امتحان می دهد با این امتحان رد کردن و گذراندن و قبول شدن می رود دوره راهنمایی می رود دوره بالاتر دیگر وقتی رفت دوره بالاتر دیگر کلاس چیز دیگری است محتوا چیز دیگری است درس های او چیز دیگری خواهد بود دیگر پایین که نمی آید
خُب اگر کسی شب قدر امسال را توانست درک بکند هزار ماه یعنی به اندازه یک عمر بندگی می رود بالا وقتی رفت بالا دیگر کلاس او همان بالا خواهد بو تا طول سال بعد دیگر در همان کلاس اعمال او ارزشمند است سال بعد وقتی شب قدر را درک کرد باز به اندازه یک عمر می رود بالا یعنی به اندازه هزار ماه دیگر گام بر می دارد اگر توانست سال سوم باز شب قدر را درک بکند باز به اندازه هزار ماه دیگر می رود بالا دقت می کنید حرکت رشد است حرکت دوری نیست که سر جای اول خودش بإیستد هر سال که می آید کلاس او به اندازه هزار ماه یعنی یک عمر می رود بالاتر البته به شرطی که درک بکند به شرطی که درک بکند شب قدر
حالا شما حس می کنید شما تصور او را بکنید که چه رشدی برای انسان بوجود بیاید اگر کسی بتواند شب های قد متعدد را درک بکند چه اتفاقی می افتد این ها تفضلات خاص در روایت دارد که اگر خداوند متعال این إمدادها را نمی فرستاد به شب قدر را فلو لا ما یضاعف الله تعالی من الأعمال، ما بلغوا اگر خدا اینگونه اعمال را رشد نمی داد و آدم ها را بالا نمی برد که نمی توانستند خرج قیامت را در بیاورند اگر خرج قیامت را در بیاورند با چهار عمل دست و پا شکسته آدم می تواند خرج آنجا را در بیاورد قیامتی و سیر بی نهایت آخرتی که أمیر المؤمنین أشک می ریزد در نهج البلاغه می گوید آه من قلّه الزّاد توشه من کم است وقتی أمیر المؤمنین می فرماید توشه من کم است آن وقت ما با چهار اعمال سست می خواهیم به کجا برسیم
اگر خدا این تفضلات را و این چنین برکات را نفرستاده برای رشد دادن و برای خرج قیامت در آوردن لذا در روایت از امام صادق هست که اگر این کار ها را خدا نمی کرد فلو لا ما یضاعف الله تعالی من الأعمال، اگر در شب قدر اعمال را این چنین رشد نمی داد ما بلغوا مردم نمی توانستند برسند خرج آخرتشان در نمی آمد این ها رحمت های عجیب و قریب خداوند متعال است من در پرانتز یک مقداری برای اینکه فضای جلسه عوض بشود،
بحث خودم یادم هست هنوز تمام نشده هنوز به عاشورا هم نرسیده است فقط بخاطر اینکه رفع خستگی بشود اگر این تفضلات خدا نباشد همه ما کم می آوریم اگر خدا بخواهد با عدل خودش بخورد بکند مو را از ماست بکشد بیرون هیچ چیزی برای ما نمی ماند بخواهد سخت بگیرد و اعمال فقط مثل اعمال میزان الأعمال علی باشد آن دیگر فقط علی می ماند و حوض او دیگرکسی کنار حوض کوثر کنار أمیرالمؤمنین دیگر کسی نخواهد بود ولی خدا تفضل می فرستد، رحمت می فرستد برای اینکه بکشَد بالا بندگان خودش را أصل بر رحمت است سبقت رحمتُه غَضَبَه تازه حالا این ها رحمت های عالَم دنیا است
در روایت دارد که از وجود مقدّس ظاهراً پیغمبر أکرم است فرمود پروردگار عالَم از صد جز رحمت خودش فقط یک جز آن فرستاده در عالَم دنیا نود و نه جز آن مال به آخرت است در آنجا چنان رحمت پروردگار عالَم ظهور خواهد کرد که طَمِعَ إبلیس فی رحمته إبلیس هم به طمع می أفتد برویم شاید ما را هم ببخشد برویم شاید ما را هم ببخشد إبلیسی که گناه اولین و آخرین بر عهده اوست وقتی آن رحمت در آخرت ظهور می کند از خدا طَمِع إبلیس فی رحمته طمع می کند
در رحمت خداوند چیز عجیب و غریبی است پروردگار عالَم از رحمت و تفضل در روایت هست که آنهایی که رِندّند خوب یاد بگیرند البته خیلی ها از شما حفظ هستید در مفاتیح مرحوم محدّث قمی در تعقیبات مشترکه همه نمازها که بعد از همه نمازها خواند بشود، این دوخط را آورده أوایل مفاتیح است در بحث تعقیبات مشترکه که اگر کسی می خواهد خداوند گناهان او را در روز قیامت حتی به خودش هم نشان ندهد حتی به خودش هم نشان ندهد بعد از همه نماز های خود این دوخط را بخواند که عرض کردم شاید خیلی ها از شما حفظ هستید اللهم إنّ مغفرتک أرجی من عملی و إنّ رحمتک أوسع من ذنبی خدایا مغفرت تو خیلی امیدوار کننده تر است از اعمال من از آرزو های من خیلی بیشتر است و رحمت تو وسیعتر است از گناه من
اللهم إن کان ذنبی عندک عظیماً فعفوک أعظم من ذنبی خدایا اگر گناه من در نزد تو بزرگ است که بزرگ است گناه را نیاید کوچک گرفت به کوچکی گناه نگاه نکن به بزرگی آن کسی نگاه کن که در مقابلش گناه کردی به بزرگی او نگاه کن که حرمتش را شکستی خدایا اگر گناه من پیش تو بزرگ است
اللهم إن کان ذنبی عندک عظیماً فعفوک أعظم من ذنبی امّا عفو تو بزرگتر است از گناه من چون گناه من به اندازه خودم است محدود عفو تو به اندازه خودت است نامحدود خدا رحمت کند حافظ از همین جا گرفته این شعر خودش را از همین جا گرفته گفت هاتفی از گوشه ای میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش عفو خدا بیشتر از جرم ماست نقطه سربسته چه گویی خموش عفو خدا بیشتر از جرم ماست
إنّ عفوک أوسع من ذنبی حتی به خود شما نشان نمی دهد گناه را اگر این را بخوانید آخر این چیست دو خط خواندن بعد از نمازها دوخط یادگرفتن و حفظ کردن بعد از... این معلوم است که خداوند می خواهد بهانه بگیرد ببخشد دیگر خدا می خواهد یک طوری بنده اش را نچیزاند تو این عمل کوچک را اجام بده من کاه تو را به کوهی از رحمت می خرم در یک روایت خیلی زیبایی هست این روایت را خیلی آدم شرمنده می کند پیش خدا خیلی شرمنده می کند
پیش خدا در یک خیلی زیبایی هست که حضرت آدم وقتی که از بهشت رانده شد به خداوند متعال عرض کرد که خدایا یک شیطانی را بر ما مسلّط کردی که مثل خون در رگ و پی ما جاری است از همه چیز ما خبر دارد یک موجود قوی خواب هم ندارد 24 ساعت گلاویز شده با ما برای فریب دادن تعداد شیطان ها هم خیلی زیاد است به إزای هر إنسانی که به دنیا می آید دو شیطان هم بوجود می آید خدایا فجعل لی شیئاً این روایت در أصول کافی است خدایا یک چیزی هم برای من قرار بده یک چیزی هم برای من قرار بده
پروردگار عالَم خطاب کرد به حضرت آدم که یا آدم من برای تو و ذریّه ات این را قرار دادم که اگر نیّت کار خیری کردند برای آنها یک دانه می نویسم حتّی نیّت و اگر خود آن کار خیر و حسنه را انجام دادند ده تا برای آنها می نویسم این از این طرف اما از آن طرف اگر نیّت کار شر و گناهی کردند برای آن ها نمی نویسم ولی اگر خود آن گناه را انجام دادند آن هم در روایت هست که خداوند آن را تا هفت ساعت نمی نویسد بلکه شخص پشیمان بشود ولی اگر بعد از هفت ساعت دیگر پشیمان نشد و توبه نکرد فقط یک دانه برای او می نویسد نه بیشتر کافی است حضرت آدم گفت آن را بیشتر کن رب زدنی آن بیشتر کن خداوند متعال فرمود آن یک دانه گناهی هم که نوشتم برای تو و فرزندان تو اگر تا آخر عمر تا آن موقع که هنوز می خواهند فرشته مرگ را ببینند اگر توبه کنند من پاک می کنم همان یک دانه هم پاک می کنم
در قرآن که بالاتر از آن گفته است گفته پاک می کنم که هیچی به او حسنه می نویسم روز قیامت نامه عمل را دست آدم می دهند خدایا من که این همه کار خوب نکردم من آدم خوبی نبودم می گویند چرا تو یک توبه کردی که تمام آن گناهانت تبدیل شد به حسنه أولئک تعبیر قرآن است أولئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات گناهانت تبدیل شد به حسنه آدم کافی است؟ خدایا کافی است اگر قرار باشد این رحمت این چنینی باشد و کسی از او استفاده نکند خیلی بدبخت است
آن دیگر کاسه او وارونه است که نمی تواند هر چه باران می آید در آن نمی رود آن کاسه اش وارونه است آن دیگر با خودش است و إلّا کیست که در این رحمت است و استفاده نکند أولئک یبدّل الله سیّئاتهم حسنات یک استادی بود خدا آن را حفظ کند سنّی از او گذشته بود گاهی موقع ها یک دعائی می کرد در این دعا او یک لطیفه ای بود امّا واقعیّت داشت می گفت خدایا گناهان ما را ببخش که اگر گناهان ما را ببخشی تا عرش حسنه داریم خیلی لطیف است خدایا گناهان ما را ببخش که اگر گناهان ما را ببخشی تا عرش حسنه داریم چون تا عرش گناه کردیم اگر آنها را ببخشی تبدیل می شود به حسنه أولئک یبدّل الله سیّئاتهم حسنات تا عرش حسنه داریم
گر چه خدای مهربان و کریم حیف نیست آدم از او استفاده نکند از رحمت او بهرمند نشود من در همین مهدیه با صفا و با عظمت و نورانی یک چیزی را یک موقعه نقل کردم دیگر چون وقت بنده به پایان رسید این را نقل می کنم برای رفع خستگی هم خوب هست مقدمه ای است برای ذکر مصیبت و روزه هم باشد إن شاء الله یادم نمی رود این چیزی که داشتم می گفتم داشتم می گفتم عاشورا شب قدر دوّم أهل ولایت است هنوز داشتیم شب اول را توضیح می دادیم گفتیم شب قدر ماه رمضان که در آن ماندیم حالا اجازه دهید این چون خیلی نکته دارد اگر این را بتوانیم إثبات بکنیم عاشورا شب قدر دوّم است آن موقع خواهید دید هر موقع عاشورا تکرار بشود یک چیز جدید دارد مثل مراسم ختم و سالگرد یک آدم معمولی نیست که از دنیا رفته سال بعدش دور هم جمع می شویم یاد یک اتفاقی که تمام شده می أفتیم عاشورا هر سال یک جوشش جدید دارد یک بهره جدید دارد البته شرط دارد استفاده از آن همان طور که درک شب قدر هم شرط دارد این ها دیگر باشد برای فردا شب عرض می کنم خدمت شما.
بگذارید همان رحمت که داشتیم عرض می کردیم و إمدادات و تفضلات خدا را در این عالَم که أصل بر رحمت است این را تکمیل بکنیم با یک قضیه ای و بحث را جمع بکنیم.
حدود پنجاه سال پیش در همین تهران یکی از افرادی که شری بود در تهران یکی از علمای فعلی من اسم ببرم همه شما آن را می شناسید از علمای بزرگوار فعلی هست ایشان می گفت من می شناسم این آقا را آن فرد را که از لات هایی بود که تمام بدن او هم خالکوبی شده بود رسم لات های قدیم تهران تمام بدنش خالکوبی شده بود می گفت من او را می شناسم کسی بود که از قمار خانه ها و شریکش خانه های تهران آن موقع مثلاً چهل و پنج سال، پنجاه سال پیش پنج شنبه به پنج شنبه دو هزار تومان باج می گرفت
دو هزار تومان پنجاه سال پیش خیلی است که مثلاً فرض کنید با چهار، پنج هزار تومان می شد یک خانه خرید پنجاه سال پیش این پنج شنبه به پنج شنبه باج می گرفت و در بعضی از این شریکش خانه ها و قمار خانه ها اگر پولش را آماده نمی کردند اگر از قبل برای او آماده نبود و پنج دقیقه معطل می شد آنجا بساط آنها را می ریخت به هم دیگر باید قبلاً این باج آماده بکنند إیشان این عالِمی که می شناخت این آقا را می گفت چند سال گذشت من او را ندیدم یک مرتبه حرم امام رضا (علیه السلام) مشهد بودم از حرم آمدم در صحن آقا دیدم یک نفر آمد جلو من به قول همان لاتی ها یه کتی راه می رفت آمد جلوی من با همان زبان لاتی خودش یک سلامی کرد گفت حاج عمو حال شما خوب است گفتم الحمدلله
شروع کرد با من أحوال پرسی کردن من أصلاً به نیاوردم که این کیست نمی شناختم نمی فهمیدم این همان است قیافه اش عوض شده بود چند سال هم بود که او را ندیده بودم به من گفت حاج عمو فردا یک مجلسی هست در خانه فلانی یکی از خوبان مشهد شام بیا آنجا همه جمع هستند گفتم نه خیلی ممنون من نمی شناختم این کیست گفتم خیلی ممنون إصرار کرد گفت بیا فلانی و فلانی هم هستند دو سه نفر از خوبان مشهد نام برد گفت آنها هم هستند من یک مقدار مطمئن شدم که مجلس، مجلس خوبی است گفتم باشد فردا می آیم تا فردا همش به ذهنم فشار می آوردم که این چه کسی بود من این را کجا دیده بودم قیافه اش مثل اینکه آشنا بود هیچی به ذهنم نیامد
تا فردا وقتی رفتم در آن مجلس دیدم همان آقا دارد چاهی می دهد می رود بیرون و تو پذیرایی می کند یک لحظه یادم أفتاد که این همان لات بچه تهران هست که چند سال من او را ندیدم او را قیافه اش عوض شده بود تیپ او یک مقدار تیپ مذهبی شده بود من دیگر او را نشناختم خیلی تعجب کردم و یکجا خوردم که این چرا اینگونه شده به کنار دستی ام گفتم فلانی را می شناسید آن گفتم این همان است گفت بله گفتم خیلی عوض شده گفت بله خبر نداری خیلی عوض شده گفتم چطور مگر این کنار دستی گفتش که این نمی دانیم چه اتفاقی در زندگی او أفتاد امّا مرتبه ای صبح بلند شد چه اتفاقی أفتاد می دانیم تمام زندگیش را فروخت در چند روز تبدیل کرد به پول نقد پول درشت در یک چمدان پر از پول راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی مرجع آن زمان رفت منزل آقای بروجردی تقریباً دور و بر ظهر بود وارد شد
دفتر دار آقای بروجردی روی سکو روی إیوان ایستاده بود، این هم تو حیاط بود گفت من می خواهم آقا را ببینم می خواهم آقای برجردی را ببینم گفت آقا پیرمرد است این موقعه ظهر باید از قبل وقت بگیری بالأخره الآن خسته است برو یک وقت دیگر بیا این هم با همان زبان لاتی گفت غلط نکن من می خواهم آقا را ببینم این بنده خدا دفتردار آقای بروجردی ترسید سریع رفت داخل گفت آقا یک کسی آمده که اگر راهش ندهیم زندگی ما را می ریزد به هم دیگر توپ او خیلی پر است آقا فرمود خب بگویید بیایید داخل خدا ما را برای همچین کسانی گذاشته است بگویید بیایید داخل این آمد داخل چمدانش گذاشت دوزانو نشت جلوی آقای بروجردی حالا بلد هم نیست لفظ قلم و أتو کشیده حرف بزند با همان زبان لاتی گفت حاج عمو حالت خوب است؟ به آقای بروجردی گفت حاج عمو حالت خوب است آقای بروجردی فرمودند الحمدلله
گفت حاج عمو تمام زندگی من این چمدان پر از پول است همه آن پول نجس همه آن پول نجس غیر از این یک کت شلواری دارم که تن من است این هم از پول نجس حاج عمو آمدم خدمت شما که من را پاکم کنی دو روز أفتادم مردم چشمم خورد در چشم امام حسین خجالت نکشم چکار بکنم قربان امام حسین این رحمتش همه را می گیرد رحمت واسعه خدا که پخش کرده در این عالَم مظهرش أبا عبدالله است هیچ کسی بیرون نمی ماند سفینه الحسین أسرع و أوسع گفت حاج عمو چکار بکنم آیت الله آقای بروجردی فرمود پول را بگذار کت و شلوار خودت را هم در بیاور بلند شو برو مگر نمی گویی پول نجس است حرام است چمدان را بگذار، کت و شلوار خودت هم در بیاور بلند شو برو مردانه چمدان را گذاشت کت و شلوارش هم در آورد بلند شد تا راه بیفتد برود تا دم در که رسید صورت آقای بروجردی از أشک خیس شد
جوان الآن قشنگ شدی الآن دیدنی شدی التائب حبیب الله الآن رفیق خدا شدی برگرد برگرد بیا این آمد آقای بروجردی فرمود بارک الله خوب آمدی پنج هزار تومان از یک پول دیگری آقا در آورد به او داد گفت این سرمایه زندگی تو است کت و شلوارت هم بردار بپوش خب ولایت داشت به هر حال ایشان هم فقیه بود در زمان خودش کت و شلوارت هم بردار، بپوش جوان خوب آمدی خوب برو زندگی کن گذشت تا پنج، شش سال پیش تقریباً شش هفت سال پیش همین شش، هفت سال گذشته سال هشتاد این عالِم بزرگواری که این آقا را می شناخت این آقای لات توبه کرده را می شناخت
می گفت شب جمعه ای بود رفتم خانه دیدم زنگ زدند گفتند فلانی اگر می خواهی برای آخرین بار ببینی این آقا را بیا خانه شان دارد می میرد گفتم من الآن دو، سه تا مجلس دارم نمی توانم بیایم بعداً می آیم بعداً شد شنبه، شنبه رفتم خانه آنها دیدم صدای شیون و گریه می آید از دنیا رفته به خانم او تسلیت گفتم بعد به خانم او گفتم که چه شد ایشان زندگیش بعد از توبه به دست آقای بروجردی چطور گذشت گفت از آن موقعی که توبه کرد صاف زندگی کرد تمام نماز و روزه ها قضاش را به جا آورد حجّش را رفت این آخر عمری وصیّت کرده بود پنج میلیون پول برای او مانده بود در صندوق قرض الحسنه بگذارند جوان هایی که می خواهند ازدواج بکنند از این پول بتوانند استفاده بکنند
کار هایش را انجام داده بود شب جمعه تا ساعت یازده شب با ما حرف می زد از ساعت یازده شب دیگر هیچی نگفت فقط یکی دو مرتبه نیم خیز بلند شد رو کرد به سمت در گفت یا أبا عبدالله از همان موقع که با شما آشتی کردم صاف آمدم جلو یا أبا عبدالله از آن موقع که من را راه دادید به سفینه خودتان از آن موقع که من را راهم دادید و قبولم کردید من صاف آمدم جلو آقا این چیزی است که از دست من بر آمد بیشتر از این از دست من برنیامد الآن نوبت شما است دم مرگ من است الآن نوبت شماست خودت یک عنایتی بکن گفت سر ایشان أفتاد روی متکّا حدود ساعت دوازه بود ما فقط چیزی ندیدیم فقط دیدیم این با وجود این همه حال سنگینی که داشت یک سلامی عرض کرد السلام علیک یا أبا عبدالله و رحمه الله و برکاته
قربان تو یا أبا عبدالله مثل فردا امام حسین وارد کربلا می شود روز دوّم محرم ورودی أبا عبدالله در واقع سختی های أبا عبدالله مثل فردا دارد شروع می شود وارد کربلا شد أصلاً حال و هوای کربلا یک طوری دیگری بود ما ها الآن وارد کربلا آنهایی که مشرّف شدید کربلا همین که وارد فضای کربلا می شوید حزن قلب دل شما را نمی گیرد أصلاً حالتان عوض نمی شود ما ها الآن اینگونه هستیم چه برسد به خود زن و بچه امام حسین وقتی وارد که شدند أبا عبدالله اسم سرزمین را پرسید چندتا اسم گفتند نینوا، غاضریه، چه و چه بعد أبا عبدالله گفت نه یک اسم دیگری ندارد گفتند آقا کربلا هم هست فرمود بله همین است
هی أرض کرب و بلاء أعوذ بالله من الکرب و البلاء فرمود همین جا خیمه بزنید ما از این جا دیگر جایی نمی رویم همین جا خیمه بزنید خواهرش أم کلثوم طبق نقلی آمد گفت برادرم من دلم خیلی گرفته است نمی دانم اینجا چرا اینگونه است خیلی دلم گرفته است امام حسین (علیه السلام) شروع کرد یک چند کلمه گفتن هر موقعه ای می دید کسی نیاز دارد به تسلی دادن کار سخت می شد بر زن و بچه ایشان امام حسین شروع می کرد به صحبت کردن دل ها آرام می گرفت تا وقتی امام حسین زده بود این طور بود بعد از شهادت ایشان هر موقعه کار سخت می شد بر بچه های ایشان سر بالای نی شروع می کرد قرآن خواندن تسلی می داد به آنها أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا با قرآن خواندن او تسلّی می داد
امّا مرحوم آیت الله مرعشی نجفی می فرمود این سر مقدّس نه فقط قرآن خواندنش که همه شما شنیدید معجزه سر بود البته آن صوت زیبای قرآن را ملوم نیست هر گوشی لیاقت شنیدنش را داشته باشد این معجزه را همه شنیدید امّا مرحوم آقای مرعشی می فرمود یک معجزه دیگر هم سر مقدّس داشت آن اینکه وقتی در مجلس یزید خیلی سخت گذشت بر زن و بچه ی أبا عبدالله آنجایی که نامرد و نانجیب شرابش را می خورد نیم شرابش را می ریخت در آن تشتی که سر مقدّس در آن بود نیم خورده شراب را می خورد و آن وقت به صورت أبا عبدالله جسارت می کرد با چوب گاهی موقعه ها جسارت می کرد بچه های امام حسین چه کشیدند
در یک نقلی محدّث قمی دارد ظاهراً در نفس المهموم رقیه از اینجا مریض اش شروع شد این صحنه ها را دید مریض شد در خرابه در واقع دیگر تمام کرد مریضی از اینجا شروع شد یکی از بچه های امام حسین وقتی دید این طوری به لب و دندان أبا عبدالله دارد می زند پشت عمّه اش نشسته بود زینب عمه جان به این نانجیب بگویید این چوب را بردارد از لب و دندان پدرم چرا اینگونه می کند اینجا بود که احتیاج دارد به بچه ها یک کسی تسلّی بدهد وقتی این سر را گذاشتند بالای نی خدا رحمت کند مرحوم آقای مرعشی نجفی ایشان می گفت معجزه دیگری دیده شده از سر البته هر چشم لیاقت دیدن این معجزه را نداشت دیدن این چشم های مطهر أبا عبدالله باز شد بالای نی و شروع کرد دور و اطراف یکی یکی بچه ها شو دیدن این بچه های مظلوم و ستمدیده را دیدن این را نگاه کرد آن را نگاه کرد آن نگاه ... تا رسید به زینب که رسید چشم خیره ماند اشک از گوشه چشمان أبا عبدالله سرازیر شد یعنی زینبم ممنونتم یعنی خواهرم در تمام این راه من با پاه نه با سر دنبالتان آمدم دیدم تو چه کردی ممنونتم بیشتر از این شرمنده ام نکن.
خدایا تو را قسمت می دهیم به حق أبا عبدالله سر مقدّس إیشان فرج مولای ما إمام زمانمان را تعجیل بفرما.
خدایا قسمت می دهیم رهبر بزرگوار ما خادمین دین بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای.
خدایا به محمّد و آل محمّد این بلا و مصیبت را از سرزمین های اسلامی به خصوص فلسطین و سرزمین غزه خدایا خودت بردار و شر دشمن اسرائیلی و آمریکائی را به خودشان برگردان.
خدایا به محمد و آل محمد امام راحل عظیم الشأن ما شهدای ما، ذی الحقوق با أهل بیت محشور بگردان
عاقبت همه ختم به سعادت و خیر بفرما
صلواتی عنایت بفرمایید.