بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، باریء الخلائق أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم النبیین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، و اللّعن الدائم علی أعدائهم أجمعین، من الآن إلی یوم الدین.
عرض شد که زیارت عاشورا درسنامه سلوک کسی است که بخواهد همگام بشد با عاشورا أبا عبدالله و رشد بکند نهایت قُرب با همگامی با عاشورا أبا عبدالله بهره انسانی هست که بتواند خودش را به هر حال پیوند بزند با این سلوک عاشورایی که سلوک با بلاء است عرض کردیم خدمت شما طبق زیارت عاشورا اولین منزل این سلوک و اولین قدم را ما بر نمی داریم اوّلین قدم خود ولی خدا بر می دارد.
و آن اولین قدم، قدم بلاء است که بزرگترین بلاء بزرگترین عبادت معصوم هم هست أعظم مصائب أعظم عبادات معصوم است که به واسطه این بلاء عظیم و صبر و تسلیم خالصانه و مؤمنانه ای که عبد صالح خدا زیر بار این بلاء انجام می دهد پروردگار عالَم به این عالَم پایین نظر می کند رحمت واسعه خود را می فرستد پایین به واسطه او نه به واسطه ما، ما اگر خدا، اعمال ما را بخواهد نگاه کند باید چه چیزی بفرستد پایین به اعمال ما بخواهد نگاه کند و مو را بخواهد از ماست بکشَد پایین شاید عذاب باید بفرستد
البته ناأمید نیستیم از اعمال خومان همان اعمال دست و پا شکسته خودمان امّا در عین حال می دانیم که هنوز خیلی ما فاصله داریم با آن چیزی که باید باشیم امّا پروردگار عالَم بندگان صالح و معصومین و أولیائی دارد در این عالَم که حقّ بندگی را به جا می آورند در سنگین ترین بلاها باز هم راضی و شاکر هستند و آن وقت خداوند متعال به واسطه آن ها به این عالَم پایین عنایت می کند و سفره رحمت بی نهایت خود را و رحمت واسعه خود را نازل می کند خُب این منزل اوّل بود، که خدمت شما عرض شد.
دوّمین منزل این است که چطوری از این رحمت نازل شده، ما بهرمند بشویم ما استفاده بکنیم این قدم دوّم دیگر ما باید برداریم چطوری؟
ببینید اگر کسی مبتلا بشود به بلای معصوم که حالا عرض خواهم کرد به چه صورت اگر کسی مبتلا بشود به بلای معصوم و سنخیّت پیدا کند به این وسیله با او همرنگ بشود با او این به اندازه ای که رنگ گرفته از او به اندازه ای که سنخیّت پیدا کرده با معصوم به اندازه ای که مبتلا شده به بلای معصوم این چیز، گیرش می آید و رشد می کند.
عنایت بفرمایید ببینید اگر کسی قرار باشد که در کنار عاشورا أبا عبدالله (علیه السلام) از کنار عاشورا بی تفاوت بگذرد أصلاً گَردی از غم بر دلش ننشیند این می شود آدم به او بگوید سنخیّت دارد او با ولی خدا؟ هیچ سنخیّتی ندارد ولیّ خدا سنگین ترین بلاها را کشیده بالاترین غم را دیده آن وقت یک کسی از کنار عاشورا بگذرد در حالی که هیچ گردی از غم در دلش ننشیند أصلاً هیچ سنخیّتی با او ندارد او در دل سنگین ترین بلا تو در راحتی آن وقت توقّع داری به تو عنایت خاصی بشود از آن رحمت نازله تو هم بهره مند شوی؟ تو چکار کردی؟ تو چه رنگی از او گرفتی؟ چه شباهتی به او داری؟
بودند متأسفانه کسانی که از کنار عاشورای أبا عبدالله (علیه السلام) بی تفاوت گذشتند حتّی بالاتر، بودند و هستند کسانی که روز عاشورا جشن گرفتند مگر در همین زیارت عاشورا نمی خوانید: و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان امروز روزی بود (روزعاشورا) روز است که یک عدّه جشن گرفتند آن روز را عرض کردم هنوز هم بعضی از جاها افراد بی خبر که حالا به گونه ای شاید جزو نواصب باشد جزو ناصبی ها باشند کسانی هستند که روز عاشورا را روز غم قرار ندادند، روز شادی قرار داده خُب چنین کسانی هیچ بهره ای از آن رحمت بی نهایت که آمده پایین ندارند هیچ بهره ای نمی برند مثل یک توپ در بسته ای که شما بیاندازینش در مثلاً در یک أقیانوس آب در آن توپ هیچ آب نمی رود با این که خیلی آب زیاد است امّا در آن توپ هیچ... چون آن توپ بسته است هیچی در آن نمی رود تقصیر آب نیست تقصیر توپ است که راه نمی دهد
چنین کسی که روز عاشورا غافل از کنارش می گذرد بلکه خوش حال از این بلای عظیم که أعظم بلاها بوده مصیبهً ما أعظمها و أعظم رزیّتها فی الإسلام اگر می گذرد و حتّی خوش حال است این هیچ از آن رحمت بی نهایت که آمده پایین استفاده نمی کند مثل همان توپ در بسته است که هیچی جذب نمی کند رحمت را چون لیاقت ندارد این لیاقتی ندارد امّا آن کسی که به اندازه معرفت خودش عاشورا را درک بکند البته هر کسی معرفت خودش با دیگری فرق می کند یکی معرفتش به اندازه ولیّ عصر (علیه الصلاه و السلام) است آن چطوری عاشورا را درک می کند و با درک آن عاشورا چه حالتی به خودش دست می دهد آن قلب مطهر چه حالتی به خودش دست می دهد یکی او است یکی پایین تر یکی پایین تر یکی پایین تر یکی پایین تر تا مثلاً یک شیعه و مؤمن معمولی تا یک غیر شیعه ای که آن هم غصّه می خورد چه بسا به خاطر محبّتی که به أهل بیت و امام حسین دارد
بالأخره معرفت ها فرق می کند حالا هر کسی به اندازه معرفتش اگر عاشورا را درک کرد این مصیبت بزرگ را و باز به اندازه معرفتش سوخت، درد مند شد این شباهتی به ولیّ خدا که در بلاء بوده پیدا می کند این هم مبتلا می شود به بلای او درست است که در روز عاشورا نبود که آن درد ها را بچشد امّا یک طور دیگری دارد دردها را می چشد یک طور دیگری دارد غصّه دار می شود توجه بفرمایید این یک رنگی گرفته از او آن معصوم یک شباهتی پیدا کرده با بلای أبا عبدالله آن وقت این پیوند می خورد با امام حسین پیوند عاطفی می خورد با روح مطهر أبا عبدالله (علیه السلام) و رشد می کند از آن رحمت واسعه چیزی عائدش می آید به اندازه معرفتش به اندازه سوختنش به اندازه مبتلا شدن به بلای أبا عبدالله و رنگ از او گرفتن
گاهی موقعه ها بعضی از این روشن فکر بازی هایی که از بعضی آدم می شنود که آقا روز عاشورا دیگر حالا ما چقدر بنشینیم هِیّ گریه بکنیم و سینه بزنیم و أشک بریزیم حالا بنشینیم تحلیل بکنیم عاشورا را بنشینیم بحث عقلی بکنیم تحلیل بکنیم عاشورا را بله، عاشورا باید تحلیل بشود شکّی نیست عمیق ترین تحلیل ها امّا با این وجود این جای گریه و أشک و هیاهو و سینه زدن و دست به راه انداختن را نمی گیرد
بالاترین تحلیل ها باید بشود از جهت عقلی درست است اما این طور نیست که بگوییم مثلاً فرض کنید به جای این سینه زدن و أشک ریختن و توسلات و أمثال این ها را بگذاریم کنار مثلاً کنفرانس بگیریم فقط بنشینیم سخنرانی کنیم و تحقیق راجب عاشورا و أشک و أمثال این ها نه این وسوسه شیطان است که گاهی موقعه ها به عنوان یک پُز روشنفکری مثلاً از بعضی ها صادر می شود، نه هم باید از جهت عقلی تحلیل بشود، هم از جهت عاطفی آدم باید غصّه بخورد، أشک بریزد شکّی نیست، این مثل... بزرگ ترین أهانت شیطان و دستگاه إبلیس به ولیّ خدا کرده روز عاشورا آن وقت ما بنشینیم فقط بحث بکنیم به جای اینکه روی سر بزنیم و أشک بریزیم فقط بنشینیم بحث بکنیم این إنحراف است
این مثل همان داستانی می ماند که در مثنوی نقل کرده که یک کسی نشسته بود بی خبر همین طور بنده خدا نشسته بود یکی کسی دیگر از پشت رسید محکم یک سیلی زد پشت گردن این، این سوخت یک مرتبه تا بلند شد، آن که زده بود گفت بنشینیم با هم بحث بکنیم ببینیم این صدای (تَرَقّ) که آمد مال کف دست من بود یا مال پس گردن تو این تَرَاق از دست من بوده است یا از قفا گاه تو ای فخر کبر بنشینیم با هم بحث بکنیم گفت یعنی چه بنشینیم با هم بحث بکنیم؟ الآن من دارم می سوزم این بنشینیم بحث بکنیم در این جاها انحراف است از موضوع تو آمدی زدی یک إهانتی کردی بنشینیم با هم بحث بکنیم؟ شیطان بزرگ ترین إهانت را کرده به ولیّ خدا فقط بنشینیم بحث بکنیم، تحقیق بکنیم؟ نه، این جا باید أشک ریخت باید داد زد باید سینه زد، دسته راه انداخت، هیاهو کرد البته آن بحث های عقلی و تحقیقات هم سر جای خودش است آن تحلیل ها هم سر جای خودش است.
شما شنیدید شاید در إسلام مستحب است اگر کسی از دنیا رفت تا سه روز برای او عزا بگیرند بیشتر نه تا سه روز حتّی آن کسی که از دنیا رفته صاحب عزا آن اطرافیانش دارد که دیگران برایشان غذا ببرند که آن سه روز را آن بندگان خدا فقط بنشینند عزاداری کنند که در (متأسفانه این سنّت در ماها خیلی به فراموشی سپرده شده) آن کسی که صاحب عزا هست دوتا عزا دارد یک عزا برای آن کسی که مرده اش که از دنیا رفته است و یک عزا برای این همه مهمان که چند روز حالا شب و روز و أمثال این ها باید غذا داده بشود به حالی که آن که مستحب است
و سنّت است اینکه دیگران غذا بدهند برای صاحبان عزا این ها پخت و پز نکنند بنشینند همان فقط عزاداریشان را بکنند امّا سه روز حالا کاری به این چیزش نداریم سه روز ولی برای أبا عبدالله گفته اند صبح و شب گریه کنید سه روز نه صبح و شب گریه کنید گریه ی علی الدوام است آنجا هر چه بیشتر باشد توصیه شده است لذا خود معصومین اینگونه بود دیگه، خود معصومین می نشستند روزه می گرفتند، مجلس می گرفتند أبو هارون مکفوف آمد در مجلس امام صادق (علیه اسلام)، امام صادق (علیه السلام) فرمود: شنیده ام روزه هم می خوانید شما در مجالس خودتان گفت آقا: بله فرمود: بخوان این رفت یک مقداری همچین أدبی بخواند، همچین ألفاظ را رعایت ...
امام فرمود: نه همان طور که خودتان می خوانید، با همان صوت و سوزی که خودتان می خوانید همان طوری بخوان شروع کرد خواندن زن و بچه امام هم پشت پرده بودند هم گریه کردند مجلس می گرفتند خود معصومین أشک می ریختند باید سوخت در این بلا یکی از إشتباهات مولوی، مولوی آدم بزرگی است واقعاً خُب مثنوی ایشان أشعار بسیار بلندی دارد آدم نباید بگذرد امّا إشتباهاتی هم دارد معصوم نیست دیگه، بالأخره یک جاهایی...
یکی از إشتباهات، همین مسأله أشک بر أبا عبدالله است که گاهی موقعه ها بعضی از کسانی با یک دید عرفانی نگاه به قضیه می کنند می گویند که این أشک ریختن ندارد که. یک عاشقی این زندان تن را شکست و به وصال معشوق رسید این که گریه ندارد چرا گریه می کنید.
مولوی این داستان را به گونه ای در دفتر ششم مثنوی ظاهراً اگر اشتباه نکنم یا پنجم یا ششم نقل کرده که یک شاعری روز عاشورا وارد حَلَب شد که هنوز هم شیعه دارد وارد حَلَب شد بعد دید که دسته جات عزاداری و سینه زنی و أشک و آه و گریه فهمید که یک سوگ بزرگی است سؤال کرد که أمروز چه روزی است مگر؟ هیچکس به او چیزی نگفت باز دو مرتبه سؤال کرد آخه برای چیست این گریه و عزاداری ها برای چی است؟ بگویید من شاعر هستم اگر بدانم در سوگ چه کسی هست، بتوانم شعر بگوییم و کمک به شما بکنم، مرثیه بگویم آنها گفتند مگر تو مسلمان نیستی؟ امروز نمی دانی چه روزی است؟ امروز روز عاشورا است دیگه، پسر پیغمبر به شهادت رسیده است امروز روز عاشورا است این دسته جات و سینه زنی ها برای او هست
آن شاعر برگشت و گفت حالا این ها مولوی دارد نقل می کند از خود او آن شاعر برگشت گفت که او محتاج گریه و أمثال این چیزها ندارد جان سلطانی ز زندانی بجست حالا یک بیت قبلش این است پس عزا بر خود کنید ای خفتگان بروید برای خودتون عزاداری کنید و أشک و گریه و أمثال این ها امام حسین به این چیزها إحتیاجی ندارد پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زان که بد مرگست این خواب گران جان سلطانی ز زندانی بجست جامه چِدرانیم و چون خوائیم دست چرا جامه پاره کنیم و دست خود را خراش بدهیم جامه چدرانی و چون خوائیم دست چرا بنشینیم این گریه ها را بکنیم
خُب ببینید این به ظاهر با یک دید معرفتی دارد به او نگاه می کند به قضیه ولی خُب معرفتی در آن نیست خود أئمه می نشستند گریه می کردند أشک می ریختند دیگه ما عارف تر از آن ها دیگر نمی توانیم بشویم بنابراین این منزل همین است که آدم منزل دوّم سلوک عاشورایی آن است که مبتلا به بلای سیّدالشهداء بشود و أشک بریزد، بسوزد، هر چه معرفتش بیشتر، سوزش او بیشتر است دیشب خدمت شما عرض کردم تمام انبیاء این أشک را داشتند تمام انبیاء و أولیاء بی إستثناء بی إستثناء یعنی این اشک چیزی بوده، تا نریزی نمی توانی سالک بشوی نمی توانی بروی بالا حتّی إبراهیم خلیل الرحمن احتیاج به این اشک دارد آن وقت من و شما چه می گوییم در یک روایت خیلی زیبایی هست که از حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) سؤال کردند که آقا این رمز قرآنی که اوّل سوره شوری هست کاف ها یا عین صاد این یعنی چیست؟
حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) فرمودند که این رمزه این رمزه إشاره به کربلا است بعد فرمودند داستان این است که خداوند متعال اسم پنج تن را خمسه طیّبه را به حضرت زکریّا گفتند توسط جبرئیل به حضرت زکریّای پیغمبر این پنج اسم مبارک را برای توسّل خُب به همه أنبیاء این پنج اسم را می گفتند گفتند حضرت زکریّا وقتی که این پنج اسم را نام بُرد به خداوند متعال عرض کرد که خدایا این پنجمی کیست؟ که من وقتی اسمش می آورم دل می شکند این پنجمی چیست؟ که من وقتی اسمش می آورم دل می شکند و محزون می شوم بعد آن جا بود که خداوند متعال فرمود کاف ها یا عین صاد کاف اشاره به کربلا ها اشاره به هلاکت و شهادت یا اشاره به یزید عین اشاره به عطش صاد اشاره به صبر خداوند متعال داستان کربلا را برای زکریّای پیغمبر گفت که أبا عبدالله الحسین فرزند پیغمبر آخرالزمان در سرزمینی به نام کربلا در محاصره شخصی بنام یزید قرار می گیرد و عطش شدید به او دست می دهد صبر می کند ولی نهایهً به شهادت می رسد
زکریّای پیغمبر در این روایت هست تا سه روز خورد و خوراک نداشت فقط أشک می ریخت فقط گریه می کرد تا سه روز أصلاً خورد و خوراک نداشت قلب وقتی لطیف باشد وقتی دل با لطافت و بی گناه و بی آلودگی قساوت نداشته باشد اینگونه است دیگه تا سه روز خورد و خوراک نداشت بعد هم از خداوند متعال درخواست کرد که خدایا فرزندی به من عطا کن که شبیه حسین فرزند پیغمبر آخرالزمان بشود و سوگی شبیه او بر فرزند من هم وارد بشود من هم تا حدّی شبیه بشوم به پیغمبر که خدا به او یحیی داد که خیلی سرگذشت یحیی از یک جهاتی شبیه امام حسین (علیه السلام) است.
بنابراین منزل دوّم سلوک عاشورایی و همگام شدن با عاشورای سیّد الشهداء اینکه آدم بتواند بسوزد و مبتلا به بلای معصوم بشود که البته این دیگر چون الآن فرصت این نیست درک عاشورا درک عاشورا خودش بسیار مهم است درک بلای معصوم و بعد از درک تحمّل آن بلاء مشکل تر که حالا دیگر بماند این منزل دوّم.
منزل سوّم، این منزل دوّم هم من عرض می کنم که در زیارت عاشورا کجا به او إشاره شده در زیارت عاشورا ببینید می گوییم فأسئل الله الّذی فأسئل الله بحقِّکم و بالشأن الذی لکم عنده أن یعطینی بمصابی بکم أفضل ما یعطی مصاباً بمصیبته خدایا به وسیله این مصیبت زدگی من بالاترین چیزی که به مصیبت زده می دهی به من هم بده پس باید مصیبت زده باشی این اشاره به همین منزل دوّم است این جمله زیارت عاشورا و این همانی است که شما در سجده قرب زیارت عاشورا آن آخر وقتی حَمد می کنید دوتا حمد می کنید یک حمد می کنید که اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم حالا این آن ما حمد دوّمی می گوید الحمدلله علی عظیم رزیّتی خدایا شکرت که من داغ دارم خدایا شکرت که من بی تفاوت از عاشورا رد نشدم خدایا شکرت که من هم سنخیّت دارم با ولیّ الله که او در بلا مبتلا شد و دردمند من هم دردمند شدم من هم سوز دارم.
و امّا منزل سوّم، اگر کسی این منزل دوّم را رفت یعنی مبتلا شد به بلای معصوم و سلول سلولش درگیر شد با عاشورا آن وقت پله سوّم می تواند برود پله سوّم رسیدن به مقام لعن و سلام است رسیدن به مقام لعن و سلام است که در زیارت عاشورا است این لعن و سلام یعنی تولّی و تبرّی لعن صِرفاً لفظی نیست که به زبان بیاوری سلام صِرفاً یک لفظی است بله آن هم هست ولی بالاتر از آن استت لعن و سلام موضع گیری است که یک مؤمن باید بکند موضع گیری باید بکند یعنی شما باید اینقدر رشد بکنید همین فرق عرفان أبا عبدالله عرفان عاشورایی با سایر عرفان ها است بعضی از این عرفانی¬هایی که فقط نشسته¬ همین شعر حافظ و مولوی و این طور چیزها را می¬خواند امّا وقت فداکاری که برسد حاضر نیستند خون بدهند برای دین خدا آن ها بدرد خودشان می خوردند آن عرفان ها عرفان حماسه نیست
امّا عرفان سیّد الشهداء هست که آدم اشکش را می ریزد، می سوزد همرنگ می شود با معصوم بعد که همرنگ شد با معصوم در گام سوّم می آید موضع گیری می کند در این عالَم همین طور که خود أبا عبدالله نرفت یک گوشه بنشیند در این عالَم موضع گرفت در مقابل باطل در مقابل جبهه باطل موضع گرفت تو هم نباید بی تفاوت بِگذَری تو هم باید موضع گیری داشته باشی نسبت به دو جریان که در عالَو هست از اوّل تاریخ تا الآن و از الآن تا آخرالزمان دوتا جریان بوده، هست و خواهد بود جریان حقّ، جریان باطل دستگاه ولیّ خدا و دستگاه إبلیس این دوتا دستگاه همیشه در مقابل هم بوده¬اند البته یک زمان به شکل ابراهیم و نمرود بوده یک زمان به شکل موسی و فرعون بوده یک زمان به شکل پیغمبر و أبوسفیان بوده یک زمان به شکل علی و معاویه بوده یک زمان به شکل حسین و یزید بوده یک زمان در آخرالزمان به شکل حضرت ولیّ عصر و سفیانی خواهد بود درست است که آدم ها عوض می شوند ولی دوتا جریان از اوّل تاریخ تا آخر باقی است جریان حقّ و باطل الآن هم برقرار است
دیگه الآن هم دو فرهنگ، دو جبهه، دو جریان هست جریان حقّ و فرهنگ حقّ و نقطه مقابلش جریان باطل و فرهنگ باطل تو باید نسبت به این دو جریان موضع داشته باشی جریان حقّ که جریان ولایت إلهی هست و ولیّ الله در رأس آن است تو باید سلام به او داشته باشی یعنی با تمام وجود تسلیم او باشی این فرهنگ در زندگی تو بیاید و نسبت به جبهه¬ی¬ مقابل جبهه¬ی إبلیس دستگاه کفر، نفاق، شرک با تمام وجود تبرّی و تنفّر و لعن داشته باشی یعنی در زندگی تو نیاید باید از او تبّری داشته باشی به او پشت بکنی این لعن و سلام زیارت عاشورا است و إلّا آن کسی که به زبانش لعن بفرستد به جریان باطل و أبوسفیان و معاویه و یزید و شمر و أمثال این ها لعن بفرستد عذر بخوام چهارتا فوش هم خودش إضافه بکند با زبان أمّا در زندگیش همان فرهنگ است دلش پر می زند برای نوع فرهنگ آمریکا، إسرائیلی زندگی کردن این در همان جبهه¬ی یزید است و لو روی زبانش هم به فرض تبرّی باشد در زندگی آدم باید از آن جبهه تبرّی بیاید، تنفّر بیاید باید به موضع گیری برسد إنسان و این روح دین است تمام دین همین است که تو به این حُبّ و بغض برسی
یک کسی از خراسان پیاده آمد در مدینه خدمت إمام باقر (علیه السلام) زمان حضرت باقر گفت آقا من این راه دور را پیامده آمدم پاها تاوَل زده در آورد از کفش نشان داد به حضرت به عشق شما این مسیر طولانی را طیّ کردم از خراسان تا مدینه پیاده پا چک خورده، تاول زده به عشق شما امام باقر (علیه السلام) فرمود: هل الدّین إلّا الحُبّ مگر دین چیزی هست جز همین محبّت در بعضی از روایات دارد هل الدین إلّا الحب و البُغض مگر دین چیزی هست جز همین حب به یک جبهه به یک گروه و بغض نسبت به یک گروه دیگر توجه می فرمایید تمام دین همین تولّی و تبرّی است همین حبّ فی الله و بغض فی الله همین لعن و سلام است همین که در این عالَم موضع داشته باشی و إلّا صِرفاً اگر آدم گوشه قلبش محبّت به أهل بیت داشته باشد أمّا نسبت به دشمن أهل بیت و جبهه¬ی مخالف بغض نداشته باشد این کم دارد و لو محبّت دارد ولی اگر تبرّی نداشته باشد کم دارد شما جرجرداغ را نگاه بکنید یک نویسنده¬ی لبنانی مسیحی این که کتاب الإمام علی صوت العداله الإنسانیه را نوشت که شش جلد ترجمه شده بسیار کتاب أرزشمندی است این جرجرداغ یک برُهه¬ای از خوانی خودش گذاشت برای تحقیق کردن خُب معلومه علاقه دارد به أمیرالمؤمنین که نوشته این کتاب را دیگه و زحمت کشیده
خودش می گوید که این محبّت من به علی از بچگی بخاطر کاری بود که پدرم می کرد پدرم سنگ تراش بود حکّاکی می¬کرد روی سنگ بالای سر در خانه ما یک سنگ پدرش هم مسیحی بود دیگه یک سنگ تراشیده بود بالای سردر منزل ما زده بود آن سنگ که روی آن نوشته بود حکّاکی کرده بود این بود لا فتی إلّا علی لا سیف إلّا ذوالفقار می¬گفت از بچگی از پدرم این محبّت علی در دلم آمد یک مسیحی یک نویسنده¬ی مسیحی ببینید محبّت أمیرالمؤمنین را دارد دروغ هم نمی¬گوید إن شاءالله این محبّت دستش هم بگیرد امّا هنوز نیامده در جبهه علی هنوز شیعه نیست هنوز نیامده در جبهه علی هنوز وارد این جبهه نشده یعنی تمام و دربست نپذیرفته یک قشنگی هایی از أمیر المؤمنین دیده مجذوب شده امّا عقائد علی اعتقادات أمیرالمؤمنین ولایت أمیرالمؤمنین را هنوز نپذیرفته همین الآن در تهران خودمان دوتا هیئت من حدّ أقل می دانم هیئت أرامنه هست هیئت أرامنه هست هیئت أباالفضل دارند خرج می دهند إطعام می کنند حاجت هم می گیرند خوب هم هست خدا إن شاء الله به واسطه همین محبّت ها دستشان هم بگیرد امّا با این وجود هنوز در جبهه امام حسین نیامدند هنوز مسیحی¬اند توجه بفرمایید آنی که کامله محبّت کامل اینکه آدم را بیاورد در موضع أبا عبدالله بیاورد در جبهه أبا عبدالله (علیه السلام) طوری که فرهنگ إمام حسین، إعتقادات أبا عبدالله ولایت را در زندگی اش جاری بکند و تسلیم باشد و نسبت به نقطه مقابل أبا عبدالله فرهنگ مقابلش تبرّی داشته باشد این هم منزل سوّم.
و چهارمین و آخرین منزل که اگر کسی آن سه منزل را منزل اوّلش که با خود معصوم بود منزل بلاء منزل دوّم و سوّم اگر کسی درست طیّ بکند به این چهارمین منزل می رسد به این چهارمین پله و رشد خواهد رسید مقام محمود أن یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله در زیارت عاشورا هست که از خدا می خواهم مرا به مقام محمود برساند مقام محمود می¬دانی چیست؟ مقام اینه در یک عبارت دیگر در همین زیارت هست أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخره فأسئل الذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفه أولیائکم و رزقنی البرائه من أعدائکم خدایا من از تو می خواهم به واسطه تولّی و تبرّی که دارم و آن پله سوّم را رفتم و آن منزل سوّم که لعن وسلام است من را برسانی بأن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخره در دنیا و آخرت با أهل بیت باشم معیّت با أهل بیت داشته باشم و در آخرت مقام محمود مقام محمود یعنی بین تو و بین امام حسین حجابی دیگه نباشد در آخرت حجابی در نباشد ماها چون امام حسین هنوز برای ما جلوه نکرده که لذت أبا عبدالله را بدونیم یعنی چه؟ هنوز برای ما جِلوه نکرده یوسف یک جلوه کرد زنان مصر دست های خود را بریدند أبا عبدالله اگر جلوه بکند سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت جلوه نکرده هنوز برای ما در کامل الزیارات ابن قولویه أستاد شیخ مفید از کتاب های معتبر ما هستش ترجمه هم شده دوستانی که می خواهند راجب زیارت ها چیزی گیرشان بیاید کتاب کامل الزیارات از إبن قولویه از علمای بسیار بزرگ شیعه أستاد شیخ مفید در این کامل الزیارات دارد که در صحرای محشر صحنه محشر روز قیامت که خلق اوّلین و آخرین جمعند یک عدّه دور امام حسین مثل پروانه می چرخند دور امام حسین می چرخند در روایت است طوری که وقتی حور و قصور آماده می شود و از این ها دعوت می¬کنند که بسم الله بفرمایید آنها أصلاً إعتنا نمی کنند دور امام حسین جمعند بهشت این جا است من که امروز هم بهشت نقد حاصل می شود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم بهشت این جا است آنها أصلاً إعتنایی ندارند به آن بهشت سیب و گلابی این بهشت است کسی که با نورش بهشت خلقت شد در روایت دارد مقام محمود یعنی بین تو و بین أبا عبدالله حجاب نباشد این همانی بود که سعید بن عبدالله حنفی روز عاشورا که تیر خورد جلوی امام حسین أفتاد أبا عبدالله این را به او گفت سعید إبن عبدالله حنفی إیستاده بود ظهر عاشورا برای اینکه تیر هایی که به سمت أبا عبدالله می آید را بگیرد دو، سه نفر إیستاده بودند جلوی امام حسین این بزرگوار با صورت إیستاده بود که تیر¬ها را ببیند که تیر¬ها را ببیند یک تیر رد نشود به امام حسین نخورد یک تیر را با صورت می گرفت یکی تیر را با دست می¬گرفت با تمام وجود می-خواست سپر بشود تا تیرها به او بخورد به أبا عبدالله نخورد سیزده تا تیر سمّی به او خورده شد این تیرها سمّی بود می¬آمد رَمَق دیگر در تنش نبود نماز أبا عبدالله که تمام شد أفتاد روی زمین به محض این که أفتاد روی زمین سرش از زمین بلند شد سر که بلند شد دید رفت در دامن امام حسین چشمانش را باز کرد این چشم¬های کم رمقش که دیگه آخرین نفساش را در این دنیا می¬کشید اوّلین چیزی که به أبا عبدالله گفت گفت أوفیت؟ یا أ وَفیت یا بن رسول الله؟ من وفا کردم؟ یعنی آقا من طلبکار نیستم از تو، بدهکارت هم هستم که من را راهم دادی طلبکار از تو نیستم وظیفه خودم را انجام داده¬ام کاری نکردم که چه خبره؟ وظیفه ام را انجام داده¬ام یک جان داشتم در راه شما دادم فقط می¬خواهم ببینم وفا کردم؟ أبا عبدالله چی جوابش را داد؟ فرمود نعم و أنت أمامی فی الجنّه بله و تو در بهشت جلوی من هستی بعضی¬ها این را بد معنی می¬کنند این جمله أبا عبدالله را بعضی¬ها این جمله را اینطوری معنا می¬کنند بله و تو جلوتر از من می¬روی بهشت این غلط است جلوتر از امام حسین چه کسی می¬رود بهشت؟ امام حسین خودش بهشت است با نور أبا عبدالله بهشت خلق شد روایت هست با نور أبا عبدالله بهشت... حالا ما نمی¬فهمیم این را نه نفرمود جلوتر از من می¬روی بهشت فرمود نعم و أنت أمامی، أمام یعنی جلو تو جلوی من هستی در بهشت یعنی بین من و تو حجاب نیست یعنی لازم نیست هفصد سال بگذرد من برای تو یک جلوه کنم در بهشت مست بشوی تو جلوی من هستی در بهشت فاصله¬ بین من و تو نیست خیلی... بالاترین مقام است این همان مقام محمود است مقام محمود یعنی این. أن یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله روز عاشورا هر کسی که می¬أفتاد سرش می¬رفت در دامن امام حسین هر شهیدی که می¬أفتاد سرش می¬رفت در دامن امام حسین حتّی أبا الفضل وقتی در علقمه أفتاد باز هم أبا عبدالله خودش را رساند به او و لو دیگر خیمه¬هایش نگهبانی نداشت و سخت بود برای أبا عبدالله دور بشود از خیمه¬ها امّا باز رفت برای اینکه بار آخر أبا¬ الفضلش را ببیند، رفت فقط یک سر بود روز عاشورا روی زمین أفتاد دیگر بلند نشد همه سرها رفت در دامن امام حسین فقط یک سر بود که وقتی روی زمین گرم کربلا أفتاد دیگر بلند نشد و آن سر مقدّس خود أبا عبدالله بود که وقتی روی زمین أفتاد دیگر بلند نشد بلند شد ولی آن موقعه که شمر آمد آن موقعه بلند شد بعد از أبا عبدالله تا وقتی امام حسین زنده بود هر کسی می¬أفتاد أبا عبدالله بالینش می¬آمد بعد از امام حسین هر کسی می¬أفتاد زینب کبری می¬آمد بالای سرش الله أکبر این خواهر چقدر روح حسینی گرفت با این که شب عاشورا وقتی امام حسین خبر از شهادت داد غش کرد زینب امّا روز عاشورا زینب، زینب دیگری بود تازه زینب بعد از شهادت أبا عبدالله طلوع کرد این زینب زینب دیگری بود صبر عجیبی داشت که صبر را به زانو در آورد هر کسی می¬أفتاد می¬رفت در دامن زینب فاطمه بنت الحسین می¬گفت این دیگر ختم مصیبت من باشد می¬گوید عصر عاشورا بود وقتی که پدر بزرگوارم شهید شد ما دیدیم اینطوری این نانجیب ها آمدند أسب تاختند فهمیدیم نه با یک عدّه گرگ مواجهیم هیچ رحم در آن¬ها نیست کسانی که هیچ بویی از إنسانیّت نبرده¬اند خدایا این¬ها بعد از پدر من و این أصحابش که اینطوری زیر سمّ أسب¬ها لگدمال کردند با ما می¬خواهد چکار کنند این¬ها که رحم در وجودشان نیست فاطمه بنت الحسین می-گوید من کنار خیمه إیستاده بودم ببینم که چکار می¬خواهند بکنند یک مرتبه دیدم که این خیل عظیم دشمن به سمت ماها حمله¬ور شدند به سمت خیمه¬ها تا سی هزار نفر نوشتند تعداد آن طرف به سمت ماها حمله¬ور شدند با تیرهایی که آتشین بود بر خیمه¬ها می-زدند خیمه¬ها آتش می¬گرفت عمّه¬ام فرمود که همه شما بریزید در بیابان پخش بشوید علیکنّ بالفرار این دستور از إمام سجّاد رسید که این بچه¬ها را بگویید عمّه¬ام جان در بیابان پخش بشوند فاطمه می¬گوید من بنت الحسین دختر أبا عبدالله (علیه السلام) می¬گوید من همین که داشتم می¬رفتم دیدم یک سواری به تاخت به سمت من می¬آید خیلی ترسیدم دیدم به تاخت آمد کاری که کرد این بود که گوشواره را از گوش من درید من دیگه چیزی متوجه نشدم غش کردم بی¬هوش شد می¬گوید فقط موقعه¬ای نمی¬دانم چقدر گذشت چند دقیقه گذشت وقتی چشم باز کردم دیدم سرم در دامن عمّه¬ام زینب کبری است جانم فدای زینب جانم فدای زینب دیدم سرم در دامن عمّه¬ام زینب کبری است غیرتی¬ها حسینی¬ها می¬دانید فاطمه بنت الحسین وقتی چشم باز کرد اوّلین جمله¬ای که به عمّه جانش گفت چه بود گفت عمّه جان هل مِن خِرقَهٍ أستر بها رأسی یک پارچه¬ای هست من سرم را با او بپوشانم یک پارچه¬ای هست من سرم را با او بپوشانم خدا کند راست نباشد این جمله¬ی بعدی که در مقاتل و در بعضی از تواریخ نقل می¬کنند و معروف است خدا کند راست نباشد چون وقتی این سؤال را کرد که عمّه جان پارچه¬ای هست که من سرم را با او بپوشانم زینب کبری فرمود عمّتکِ مثلُکِ عمّت هم مثل خودت است عمّت هم مثل خودت است.
خدایا تو را قسمت می¬دهیم به مظلومیّت بچه¬های امام حسین خود أبا عبدالله که برای ماها قابل تصوّر نیست به مظلومیّت بچه-های إمام حسین فرج مولایمان إمام زمان تعجیل بفرما.
خدایا تو را قسمت می¬دهیم به خون دل أبا عبدالله تو را قَسَمِت می¬دهیم به ناله¬های بچه¬های امام حسین که مظلومانه پنهان ناله می¬کردند تو را قسمت می¬دهیم موانع فرجش را هر چه زودتر سریعتر بر طرف بگردان.
ما را از سربازان و یاوران ولیّ عصر در غیبت و ظهورش قرار بده.
به محمّد و آل محمّد امام راحل عظیم الشأن ما و شهیدان ما، ذوالحقوق با أهل بیت محشور بگردان.
به محمّد و آل محمّد رهبر بزرگوار ما، خادمین دین، بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای.
خدایا به گریه¬ها و أشک¬هایی که در سوگ أبا عبدالله بچه¬هایش ریختند و بعد تمام شیعیان در طول تاریخ، شرّ دشمنان إسلام به خصوص إسرائیل و آمریکا را خدایا به خودشان برگردان.
به محمّد و آل محمّد گرفتاری¬ها را از تمام مظلومین از گرفتارهای عراق، أفغانستان، به خصوص مردم غزّه خدایا خودت این گرفتاری-ها را بر طرف و خلاصی عنایت بفرما.
به محمّد و آل محمّد عاقبت همه¬ی ما را ختم به سعادت و خیر بگردان.
صلواتی عنایت بفرمایید.