بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام هفت صفت را به عنوان ويژگى، نشانه و علائم مؤمن بيان مىكنند.
خصلت اول: مؤمن درآمد، كسب و مالى كه به دست مىآورد، فقط از راه مشروع و حلال است.
يقيناً كسانى كه خدا و قيامت را قبول دارند، فضاى زندگى خود را به حرام آلوده نمىكنند. يعنى نمىتوانند با اين عقيده زندگى را به حرام آلوده كنند. به خاطر آن ايمان، باور، اعتقاد به حضرت حق و يقين به روز قيامت، آنها به سوى حرام قدم برنمىدارند، به طورى كه گويا چنين قدرت، توان و قوّتى در آنها وجود ندارد.
اماخصلت دوم: امام عليه السلام مىفرمايد:
«حَسُنَتْ خَليقَتُه» اخلاق مؤمن، نيكو، زيبا و آراسته است.
معرفى چند نمونه از كتب اخلاق اسلامى
از مهمّترين كتابهايى كه در ارتباط با اخلاق، «الذرّيعة الى مكارم الشريعة» مىباشد. نويسنده اين كتاب راغب اصفهانى، صاحب كتاب بسيار مهم «المفردات فى غرائب القرآن» است. اين كتاب حجم كمى دارد، ولى در مسائل اخلاقى، كتاب پرمحتوايى است.
يكى از علماى زمان ما اين كتاب را به نام «راه بزرگوارى در اسلام» ترجمه كرده است. اين مترجم محترم نيز انسان با سواد، فقيه و مجتهدى بود كه خود او به حرفهاى اين كتاب آراسته شده بود. انسان از اين كه كسى اين كتاب را ترجمه كرده است كه خود آراسته به حرفهاى آن است، لذت مىبرد.
اثر گفتهها و نوشتههاى اهل عمل
امام خمينى رحمه الله مىفرمودند: خيلى از علما كتاب توحيد مىنويسند، اما خود آنها موحّد نيستند. كتاب اخلاق مىنويسد، اما خود او آلوده به زشتىهاى اخلاقى است. انسان خوب كسى است كه اهل عمل باشد.
من وقتى روى منبر مىگويم: دروغ حرام است، در صورتى باشد كه خودم نيز به دورى از اين حرام الهى پايبند باشم و دروغ نگويم. ما اگر در خانه دروغ نگوييم و اهل صدق باشيم، يقين بدانيد كه فرزندان ما تا حدّ زيادى اهل صدق تربيت مىشوند. اگر مىگويم: بيرون مىروم، اين كتاب را براى شما مىخرم، يا آخر هفته مثلًا تو را به قم مىبرم، آنها يقين داشته باشند كه اين حرف عملى مىشود، تا آنها دروغگو بار نيايند. كتاب دوم، كتاب پرمايه «معراج السعادة» از مرحوم ملااحمد نراقى است. كتاب سوم به نام «الاخلاق» را يكى از علماى عراق به نام سيّد شبّر نوشته است.
كتاب چهارم كه از اين چند كتابى كه اسم بردم، به نظر مىرسد بهتر باشد، كتاب «حقايق» مرحوم فيض كاشانى است.
كتاب ديگر نيز «جامع السعادات» مرحوم ملامهدى نراقى است. اما مفصلترين كتابى كه در اخلاق ديدم، كتاب «المحجة البيضاء» فيض كاشانى است.
شناخت موارد اخلاقى براى عمل
اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: «حَسُنَتْ خَليقَتُه»
مؤمن اخلاق زيبا و پاكى دارد، يقين بدانيد كه مؤمن موارد اخلاقى را يا در قرآن، يا روايات ديده، يا در مجالسى كه براى مردم از اخلاق مىگويند، شركت كرده و پى برده است كه حسنات و زشتىهاى اخلاقى چيست؟
و اكنون كه به حسنات و زشتىهاى اخلاقى عالم شده است، به تدريج، نه يك شبه، بلكه همين طور كه عمر را مىگذراند، سعى كرده است كه با تمرين و به اجرا گذاشتن، حسنات اخلاقى را در خود ظهور دهد و اجازه ندهد كه بدىهاى اخلاقى به خيمه حيات او راه پيدا كند و بعد از مدتى متخلّق به اخلاق حسنه شده است. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند، مؤمن حسود، بخيل، حريص، دروغگو، غيبت كننده و تهمت زننده نيست، بلكه سخى، كريم، جواد، فروتن، نرم، مهرورز و حلّال مشكلات است. اينها حسنات اخلاقى است. بدون آگاهى به موارد حسنات و مصاديق زشتىها نمىشود انسان صاحب اخلاق حسنه شود. وقتى من به حسنات اخلاقى جاهل باشم، چگونه به حسنات متخلّق شوم و از زشتىهاى اخلاقى خوددارى كنم؟ و در حالى كه موارد زشتىها را نمىدانم، دامن خود را پاك نگهدارم؟ چون بيشتر مردم نمىدانند، حسنات اخلاقى را كم دارند و به بخشى از آلودگىهاى اخلاقى دچار هستند.
اثر رذايل اخلاقى در خود و اطرافيان
يك سال از زندگى عروس و دامادى نگذشته بود كه در حال از هم پاشيدن زندگى خود بودند. من آنها را مىشناختم. هر دو را قبول داشتم، اما در زندگى آنها آتشى برپا شده بود كه نزديك به جدايى بودند. مرا داور قرار دادند. با هر كدام جداگانه صحبت كردم، فهميدم در اين اختلاف و آتش شعلهور شده، نه داماد مقصّر است و نه عروس، اين دو نفر بىتقصير هستند. اما بايد پىجويى كنيم كه كبريت آتش اين اختلاف را چه كسى زده است؟ به سراغ پدر و مادر داماد رفتم، اما آنها اين كبريت را نزده بودند، بلكه ديدم در ايران اين پدر و مادر در خوبى كم نظير هستند.
به سراغ پدر و مادر عروس رفتم. پدر و مادر عروس در شهر ديگرى هستند كه با شهر آنها شش ساعت فاصله دارد. به آن شهر رفتيم. در آن شهر دوستى داشتم كه خيلى بزرگوار و عاشق اهلبيت عليهم السلام بود. به خانه ايشان رفتيم.
پدر عروس را پيدا كرديم، آمد، ديديم اين بنده خدا شخص سادهاى است، نه خوب است و نه بد. به مادر عروس گفتيم بيايد، آمد. چهار ساعت با مادر عروس صحبت كردم، در نهايت گفت: زندگى اين داماد و دختر من به قدرى شيرين بود كه من تحمّل نكردم و خواستم اين قدر تلاش كنم كه اين زندگى را به هم بزنم. گفتم:
خانم! عروس دختر شما است. گفت: هر كس مىخواهد باشد. من روزى راحت مىشوم كه اين دختر و دامادم تكه تكه شوند.
اين زشتى اخلاقى، حسد است. حسود، بچه خود را تحمل نمىكند كه ببيند زندگى آنها شيرين است. آتشى برپا مىكند كه زندگى آنها را نابود كند. دوباره برگشتم و با عروس و داماد صحبت كردم. فكر كنم اكنون شيرينترين زندگى را اين زن و شوهر دارند، به خاطر اين كه رابطه اين عروس و داماد با آن حسود كاملًا قطع شده است. يعنى وقتى تلفنها و رابطهها قطع شد، اينها از جهنّم نجات پيدا كردند.
حسود، مورد نفرت خدا
جوانى به موسى بن عمران عليه السلام شكايت كرد و گفت: اين مادر زن من، به هيچ شكلى نمىگذارد من راحت باشم. حسود، نمىتواند خودش آرام باشد و نمىگذارد ديگران نيز آرام باشند. اين بيمارى خيلى عجيب است. خدا در قرآن نمىفرمايد: از شرّ آدم حريص و بخيل به من پناه بياوريد، اما در مورد حسود مىفرمايد:
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ الْفَلَقِ* مِن شَرّ مَا خَلَقَ* وَ مِن شَرّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ* وَ مِن شَرّ النَّفثتِ فِى الْعُقَدِ* وَ مِن شَرّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» من فقط مىتوانم شما را از شرّ حسود نجات دهم. حضرت موسى عليه السلام فرمود: من چه كار كنم؟ عرض كرد: وقتى در كوه طور مناجات مىكنى، از طرف ما به خدا بگو: خدايا! ما داريم مىسوزيم و مىسازيم.
حضرت موسى عليه السلام رفت و حرفها را زد، خطاب رسيد: اى موسى! به آن جوان بگو: اين حال باطنى مادر زن تو با هيچ دوايى خوب نمىشود و تنها دواى او مرگ است، من تا هفته ديگر حضرت عزرائيل را مىفرستم تا جان او را بگيرد و تو راحت شوى. راه ديگر ندارد.
اثرات سوء بداخلاقى در خانواده
خدا مىداند كه زشتىهاى اخلاقى چه به روزگار انسانها، خانوادهها و در نتيجه اجتماع مىآورد. پدر متكبّر و خشن كه خانوادهاش در خانه از او شيرينى اخلاق و آغوش گرم و سلام و عليك درست و حسابى نديدهاند، صبح به سر كار رفته، شب با اخم به خانه برگشته، تا بچه آمده حرف بزند، گفته: حرف نزن! بايد حمّالى شما را بكنم و شكم شما را پر كنم.
بسيارى از فرزندان اين گونه خانوادهها در دامن فساد افتادهاند؛ يعنى چون در خانه خوش نيستند، بيرون از خانه و در آغوش فساد به اصطلاح خودشان خوشى مىكنند. گرفتار روابط نامشروع شدند و به سر خود بلا آوردند، يا سيگارى و ترياكى شدند. اينها نتيجه بداخلاقى پدر و مادر است.
يا پدر بخيل باعث مىشود كه فرزندش دزد شود؛ چون وقتى ببيند پدر دارد، اما خرج نمىكند، دست به دزدى مىزند. شخصى مىگفت: مىخواستيم خواهرم را شوهر بدهيم، پدرم هيچ طور زير بار تهيه جهيزيه نمىرفت، مجبور شدم كه تمام جهيزيه خواهرم را با دزدى فراهم كنم.
بداخلاق و بخيل، اطرافيان خود را تخريب مىكند. اگر به زندان كودكان سرى بزنيد، دختران و پسرانى داريم كه اينها از خانه فرار كردهاند. با هر كدام حرف مىزنند، مىگويند: از دست پدرم يا مادرم فرار كردهايم.
اثرات بد اخلاقى در ايمان
روايتى درباره بداخلاقى از وجود مبارك حضرت باقر عليه السلام براى شما نقل كنم.
شما مىدانيد كه درميان موادّ غذايى در كره زمين، ثابت شده است كه بالاترين، بهترين، سالمترين و پر ويتامينترين ماده غذايى عسل است، البته اگر جنس دوپا دست به كندو نبرد و زنبور فقط شهد گل و گياه را بخورد و عسل طبيعيى توليد كند كه اگر هزاران سال بماند، خدا طورى مقرر كرده است كه ميكروب به آن اثر ندارد و فاسد نمىشود.
فكر كنيد عسل فروش بيايد به عسل ناب طبيعى، سركه تند و ترش بزند و همه را به هم بزند. حال مىخواهد اين عسل را بفروشد، چه كسى مشترى اين عسل است؟ هيچ كسى.
چرا؟ چون سركه عسل را خراب مىكند. مردم عسل و سركه را جدا مىخرند.
اكنون كه با هم مخلوط شده و سركه و عسل هر دو خراب شدهاند، ديگر چه فايدهاى دارند؟ امام باقر عليه السلام مىفرمايد: شخص نماز خوان، روزه گير، عمره و مكّه برو، خمس بده، اما بداخلاق، در پيشگاه خدا مانند عسلى است كه با سركه تند مخلوط شده باشد، خدا اين چنين شخصى را در قيامت نمىخرد؛ چون آلودگى دارد و خراب است.
تقابل ايمان و بداخلاقى مانند سركه و عسل
جمله امام عليه السلام اين است: «انّ سوء الخلق ليفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسل» زشتىهاى اخلاقى مانند كبر، غرور، ريا، بدخلقى، تندى و بىمهرى، ايمان مؤمن را فاسد مىكند، چنانچه سركه تند و ترش، عسل را خراب مىكند.
در روايات آمده است: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: كسانى كه بداخلاق هستند، هميشه حالت اخم و خشم دارند، تيزى خشم در وجود آنها، شعلهاى از آتش جهنم است. اگر اين شعله در ما باشد، وقتى مارا زنده مىكنند، در قيامت مانند آهن و آهن ربا، جهنم مواد خودش را كه در وجود ما هست، مىبيند و ما را به درون خود مىكشد. پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: خدا در قيامت آتش جهنم را آزاد مىگذارد، مىآيد در محشر مىگردد، مانند مرغى كه از زمين دانه جمع مىكند و خرطوم فيل، تمام اهلش را به درون خود مىكشد. نمونههاى حسن خُلق را بايد بفهميم. من به شما سفارش مىكنم كه كتاب اخلاقى فارسى خوب تهيه كنيد و اقلًا در اوغات فراغت آن كتاب را بخوانيد و موارد حسنات و زشتىهاى اخلاقى را ياد بگيريد و ترك زشتىها و اجراى خوبىها را به تمرين بگذاريد، خدا مىداند كه بعد از مدتى زشتىها پاك مىشود و حسنات در وجود ما نقش مىبندد.
لزوم برپايى مجالس باكيفيت مذهبى
مطالعه خيلى اثر دارد. اگر حوصله مطالعه نداريد، پاى منبرها بيشتر برويد.
البته كسانى كه سخنران دعوت مىكنند، رؤساى هيأتها و علماى بزرگوارى كه گردانندگان مساجد هستند، اگر ديدند منبر آن سخنران فايدهاى ندارد، با كمال شجاعت به او تذكر بدهند تا عمر، پول و وقت مردم هدر نرود. بگوييد: شما بناى منبر را روى قرآن و فرهنگ اهلبيت عليهم السلام بگذار.
ما نياز داريم كه بنشينيم و حرف خدا، انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام را گوش بدهيم؛ چون ما مردمى هستيم كه روز قيامت را باور داريم و مىخواهيم كه قيامت آبادى داشته باشيم. هيچ راهى براى داشتن قيامت آباد، غير از طىّ اين مسير نيست: يا بخوانيم، يا گوش بدهيم و ساخته شويم. برپا كردن اين گونه مجالس نيز واجب است، نه مستحب؛ چون هجوم دشمنان داخلى و خارجى به دين و اخلاق ما، بسيار گسترده شده است. اصلًا در تاريخ بشر سابقه ندارد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی