بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كلام در لقمه، مال و ثروت حرام بود. آيات و روايات در اين زمينه آن قدر گسترده است كه انسان از گستردگى آن به عظمت و اهميت مسأله پى مىبرد.
معلّمى داشتيم كه انسان والا، با ادب و با تقوايى بود، حقايق را به زبانِ سنّ ما بيان مىكرد و گاهى مطالب خود را همراه با شعر خوب تربيتى يا علمى به بچّهها القا مىكرد. اين شعر را ايشان مىخواندند كه اگر مطلبى در قرآن و روايات به صورت گسترده بيان مىشود و كراراً مردم به آن مطلب توجه داده مىشوند، دليل بر عظمت و اهمّيت مسأله در پيشگاه پروردگار است:
اين ذوق و سماع ما مجازى نبود اين شوق و طرب كه مىكنيم بازى نبود
با بىخبران بگو كه اى بىخردان بيهوده سخن به اين درازى نبود
فلسفه تكرار داستان حضرت موسى عليه السلام در قرآن
داستان موسى بن عمران عليه السلام از سوره بقره تا جزء سىام ذكر شده است. به خاطر اين است كه مىخواهد از طريق بيان برخورد حضرت موسى عليه السلام با فرعون، هامان، قارون و سامرى، ظلم و فرهنگ حكومت ظالمانه را مرتّب بكوبد. مىخواهد مغز و ذهن مردم را با تكرار داستان حضرت موسى عليه السلام نسبت به حكومت ظالم بدبين كند كه زيربار حكومت ظالم نرويد؛ چون من حكومت ظالم را قبول ندارم و اگر چنين حكومتى بود، بر شما وظيفه و واجب است كه آن را در هم بشكنيد. و يا از طريق درگيرى با قارون مىخواهد اقتصاد ظالمانه را مورد حمله قرار دهد. مىخواهد به مردم ياد بدهد كه من با تراكم ثروت و بخل ورزيدن و خرج نشدن آن ثروت، تا اين حد مخالفم كه اگر ثروتمندش توبه نكند، او را به خاك سياه مىنشانم. هم در دنيا و هم بعد از مرگ. ستمگر اقتصادى از دست من نمىتواند فرار كند: «وَ مَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ»
شما كه قدرت عاجز كردن مرا نداريد تا مرا عاجز و درمانده كنيد و از دست من فرار كنيد.
يا از طريق درگيرى با سامرى كه مرتب آن را تكرار مىكند، مىخواهد به ما ياد بدهد كه بر شما واجب است با فرهنگهاى انحرافى مبارزه كنيد. آنها در روزنامهها عليه دين، نبوت، شيعه و قرآن مىنويسند، يا اين طرف و آن طرف راه مىافتند و عليه ارزشها سخنرانى مىكنند، شما نبايد ساكت باشيد، بلكه بايد موسى وار با فرهنگهاى سامرى ساخته شده مبارزه كنيد. سامرى قابل خرد شدن است، ولى قرآن خرد نمىشود.
مبارزه در جبهههاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى
وقتى در قرآن قضيهاى تكرار مىشود، دليل بر اهميت آن است؛ چون حضرت موسى بن عمران عليه السلام در زمان خودش هم با فرهنگ انحرافى رو به رو بود و هم با ثروتمند متكبّرى كه فقط ثروت را روى هم مىانباشت و هم با حكومت ستمگر.
حضرت موسى عليه السلام در چند جبهه مىجنگيد: جبهه اقتصاد حرام، سياست حرام و فرهنگ حرام. اين وظيفه مردم مؤمن است.
بر همه ما سكوت در مقابل اين جبههها حرام است. اگر به افراد ثروتمندى كه اخلاق قارون يهودى را پيدا كردهاند، كه انباشتن ثروت بوده است و حاضر نبود كه اين ثروت را در راه خدا به مستحق، آبرودار، كار خير، راه، مسجد، مدرسه و درمانگاه خرج كند، لذا پروردگار به حضرت موسى عليه السلام امر كرد كه با او درگير شود، البته اول با تذكّر دادن.
شما نيز بايد كار موسوى كنيد. نه اين كه اگر كسى پولش بيشتر بود، به او احترام بيشترى بگذاريد و حريم بيشترى برايش بگيريد و يا خيال كنيد كه او خداى روى زمين است. نه، او قارون است، اما اسم او فرق مىكند. شما بايد او را نصيحت كنيد و در مقابل او به افراد فقير و آستين پاره مؤمن بيشتر بايد احترام كنيد.
چه كسى گفته است كه ما ثروتمند بخيل متكبر را اينقدر تر و خشك كنيم؟ اين حرام است. فرهنگ الهى مىگويد: اگر شخص مؤمنى به ثروتمند قارون مسلكى براى ثروتش سلام و احترام بگذارد، ثلث دينش را نابود كرده است. يعنى طرف مقابل تا اين حد در پيشگاه خدا منفور و آلوده است. به چه ملاكى او را تر و خشك مىكنيد؟ وقتى وارد مغازه مىشود، تمام قد بلند مىشويد و صندلى را براى او خالى مىكنيد؟ اما يكى از اولياى خدا كه مىآيد، جواب خشك و خالى به سلام او مىدهيد و به او توجهى نمىكنيد؟ اين روش، خلاف دين، قرآن، انصاف، وجدان و اخلاق است.
مبارزه با عناصر خودباخته داخلى
در بُعد فرهنگى و سياسى نيز همين طور است. در شهرى منبر مىرفتم. سه نفر نماينده در مجلس دارند. من روى منبر به مردم شهر گفتم: اين وكلايى كه شما از شهر خود به مجلس فرستادهايد، كه فكر و مغز دو نفرشان خيلى كج و منحرف است، چون من سخنرانى آنها را ديده بودم كه از افراد سقيفه بنى ساعده بدتر هستند. يكى از آنها در سخنرانى خود گفته بود: چون مردم بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را نمىخواستند، حكومت على عليه السلام حقّ نبود و چون در سقيفه به ابوبكر رأى دادند، حكومت ابوبكر حق است و على عليه السلام بايد تابع ابوبكر مىبود؛ چون ميزان رأى ملت است.
اين كه امام گفت: ميزان رأى ملت است، مگر آن روز تمام ملت اسلام و اهل مكه در مدينه بودند؟ مگر تمام اهل مدينه رأى دادند؟ مگر حضرت فاطمه زهرا و على عليهما السلام، ابن عباس، سلمان، ابوذر، ابوهيثم بن التّيهان و مقداد جزء ملت نبودند؟ چند نفر زير حصير جمع شدند و با جار و جنجال يك نفر از خود را حاكم كردند، كه تازه يك نفر به نام «سعد» در ميان آنها بيعت نكرد و سر انجام به طور مرموز او را كشتند.
اين نماينده مجلس در آن شهر سخنرانى كرده بود و گفته بود: حضرت على بن ابىطالب عليه السلام بايد بپذيرد؛ چون مردم به او رأى ندادند، پس او حاكم نيست و ابوبكر را رأى دادند، پس حق با او است و على عليه السلام نيز بايد زير نظر او زندگى مىكرد.
اصلاح امت در صورت امر به معروف و نهى از منكر
ما مردم ايران مردمى هستيم كه فهم سياسى بالايى داريم. خدا در قرآن مىفرمايد:
«كُنتُمْ خَيْرَ»اما چه كسانى؟«تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»
البته ما در قيامت از دست خيلى از ثروتمندان شكايت مىكنيم. ما بايد بگوييم، حتى اگر با دنيا بجنگيم. خدا مىداند چه هجوم فرهنگيى از طريق چند هزار كانال ماهواره به جوانها مىشود. ما بايد در مقابل اين هجوم بايستيم. اما با چه پولى؟اين پول داراها مسئول هستند.
توطئههاى دشمن عليه دين و روحانيت
اگر اين طورى حركت كنيم، چراغ فرهنگ اهلبيت عليهم السلام را در اين مملكت با دست افراد داخلى خاموش مىكنند. مقدارى فتيله فرهنگ را توانستند پايين بكشند. عليه روحانيت شيعه در داخل مملكت چه موجى است؟ اين تسلّط فرهنگ دشمن است. همه ما را مىخواهند از ميدان به در كنند. بعد چه كار مىخواهند بكنند؟ آن وقت عقد زنها و دخترها را چه كسى مىخواهد بخواند؟ حلال و حرام خدا را چه كسى مىخواهد ياد بدهد؟ مسجدها را چه كسى مىخواهد بگرداند؟ ماه رمضان و ماه محرم و صفر را چه كسى مىخواهد بگرداند؟ به اين زيبايى مردم را توبه بدهد و از كار حرام باز بدارد، نگذارد زنها بىحجاب و بىچادر شوند و دختر و پسرها به هوسرانى بيافتند و فيلمها گرفتار فساد هاليوودى شوند.
محروميت حرام خور از بهشت
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد:«إِنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غَذّى بِحَرامٍ» خداى عزّ و جلّ بهشت را بر بدنى كه از حرام تغذيه كرده، حرام كرده است. در قيامت با بدن وارد محشر شود، بگويند: گوشت، پوست، استخوان، رگ، مو، مژه، اعصاب و همه بدنت از مال حرام تغذيه شده است، پس بهشت بر شما حرام است؛ چون در بهشت جاى چيزهاى نجس نيست.
بگو: خدايا! پاكم كن و بعد به بهشت ببر. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
پاك شدن شمان هم خيلى زمان بر است، اگر بنا باشد نجسى را پاك كنند و به بهشت ببرند، حدّاقل سيصدهزار سال در جهنّم بايد بسوزانند تا آن ريشههاى نجسى دربيايد.
كدام جهنّم؟ كدام سيصدهزار سال؟ سيصدهزار سالى كه خدا در قرآن مىفرمايد: هر روزش مطابق با پنجاه هزار سال دنياست.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«وَ الجنّة لا يدخلها الّا طيّب» جز پاكان، كسى را به بهشت راه نمىدهند. بايد پاك باشد.
غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی