بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام در بخش اول صفات مؤمن و متقى مىفرمايد:كسب مؤمن، پاك، مشروع و حلال است. مؤمن يعنى انسانى كه خدا، قرآن، قيامت، انبيا و ائمه عليهم السلام را باور دارد. وقتى مؤمن قرآن را باور دارد، با توجه به اين آيه شريفه:«وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»
اگر عمل شرّ، بد، خلاف، حرام و باطل شما به اندازه دانه ارزن باشد، روز قيامت آن را خواهيد ديد.
مؤمن چگونه مىتواند با باور داشتن اين آيه شريفه، در فضاى حرام مالى قدم بگذارد؟ نمىتواند، يعنى توان، قدرت و روحيهاش را ندارد.
در بخش دوم مىفرمايد:اخلاق مؤمن نيكو است. مؤمنى كه قرآن را باور دارد، چگونه مىشود با آيات اخلاقى قرآن كه فقط براى آراسته شدن مردم به آنها نازل شده است، بىتوجهى يا كم توجهى كند؟ مؤمن قرآن را براى عمل كردن و به اجرا درآوردن دستورات و مضامين آن مىخواهد. همه هدف مؤمن از ارتباط با قرآن اين است كه آيات پروردگار را اطاعت و پيروى كند.
قرآن، براى هدايت مؤمنين
قرآن نيز براى عمل كردن نازل شده است:
«إِنَّ هذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»اين عمل در آيهاى مطرح است كه خدا اهميت و اوصاف قرآن را مطرح مىكند.
مىفرمايد: اين قرآن، مؤمنين را هدايت مىكند، كدام مؤمنين را؟ آن مؤمنينى كه عمل صالح انجام دهند. عمل صالح آن عملى است كه از آيه قرآن و معارف اهلبيت عليهم السلام نشأت گرفته باشد.
مؤمنى كه قرآن را باور دارد، مگر مىتواند نسبت به موارد اخلاقى قرآن بىتفاوت باشد؟ وقتى مؤمن آيات منكرات اخلاقى را در قرآن مىبيند، خودش را مىسنجد كه منكرى از منكرات اخلاق در او نباشد، كه اگر هست، آن را معالجه كند، مبادا موردى از حسنات اخلاقى را كم داشته باشد، كه اگر كم دارد، كاستى آن را تأمين كند.
حال به سراغ چند آيه از قرآن در ارتباط با مسائل بسيار پر ارزش اخلاقى برويم.
البته همه موارد اخلاقى در اين چند آيه بيان نشده است. در قرآن موارد اخلاقى در آيات متعدّدى از سورههاى مختلف بيان شده و اين نيز از محسّنات قرآن است كهمؤمن هميشه در قرآن مجيد حال گشتن داشته باشد. به همه جاى قرآن سر بزند، همه فضاها و آيات آن را ببيند. «1» و چون نيازمند به اين است كه واقعيّات آن حفظ شود، حفظ واقعيّات نيز به اين است كه با خواندن، برايش تكرار شود، لذا تا آخر عمر، حداقل روزى پنجاه آيه مىخواند. اين از گفتههاى امام صادق عليه السلام است كه روزى پنجاه آيه شايسته است خوانده شود.
مقدمه متخلق شدن به حسنات اخلاقى
خيلى عجيب است كه پروردگار قبل از بيان موارد اخلاقى، مقدّمه آيات بيان كننده موارد اخلاقى را با هشدار به مال حرام شروع كرده است. مىخواهد از اخلاق بگويد، اما اول نسبت به مال حرام هشدار مىدهد.
مىخواهد بگويد: آن كسى كه به دنبال مال حرام است، اين شخص از نظر باطن، آلودگى اخلاقى دارد. آلودگى او كبر است. خدا مىگويد: اين كار را نكن، او مىكند. اين كبر است. آن كسى كه امر خدا به او مىرسد، بلافاصله به اجرا مىگذارد، اين به اجرا گذاشتن را بر حالت با ارزش اخلاقى متّكى است كه از باب فروتنى، تواضع و خاكسارى است. اين را از آيات سوره بقره ذكر كردم: «وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ»
از صبر، استقامت و نماز در زندگى خود كمك بگيريد، «وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخشِعِينَ»انجام اين نماز خواندن و صبر كردن سنگين است، مگر مردمى كه نسبت به خدا فروتنى و تواضع دارند.اما آيه اين است:
«يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ أَضْعفًا مُّضعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْتُفْلِحُونَ»
اين مقدّمه آيات اخلاقى در قرآن است. علت اين كه مقدّمه است؛ چون آيات بعد همگى با «واو» عاطفه شروع مىشود، عطف؛ يعنى اتّصال دادن بعد به ماقبل، «واو» پل ارتباط آيات است. مىخواهد بگويد اين چند آيه، همه با هم بستگى و اتّصال دارند.
تضاد ربا با ايمان
به ما مىگويد كه اهل ايمان هستيم و خدا و قيامت را قبول داريم: «لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ» مال ربايى را نخوريد، ربا چيست؟ «أَضْعفًا مُّضعَفَةً» پولى است كه به قرض داده مىشود و در مقابل، مرتب اضافهتر پس بدهد. اين ديگر بيع نيست، بلكه جنايت و ظلم است.
اين رباست، اما چه كسى رباخور است؟ آن كسى كه در برابر پروردگار، متكبّر است؛ يعنى آن كسى كه دچار سوء خلق است و نسبت به پروردگار، اخلاق ابليس را دارد كه به او گفتند: سجده كن:
«أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ»
كبر، اين كبر نيز با او همراه بود. به خاطر بودن كبر توبه نكرد و تا به حال كافر مانده است، اما حضرت آدم و حوّا عليهما السلام به آنها گفتند: به اين درخت نزديك نشويد، شدند، آنها را بيرون كردند، ولى ديگر كبر نداشتند، بلكه چنانچه در سوره اعراف آمده است: به قدرى متواضع بودند كه به پروردگار عرض كردند: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخسِرِينَ» «فَتَابَ عَلَيْهِ»
من توبه آنان را قبول كردم؛ چون متواضع بودند.
دورى از ربا براى خدا
براى خاطر خدا، خود را از افتادن در لجنزار ربا حفظ كنيد:
«لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ أَضْعفًا مُّضعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ»
بعضىها به جاى اين كه بگويند طمع داشتيم، مىگويند: چارهاى نداشتيم، ربا گرفتيم. اگر چند سال به همان زندگى خداداده وحلال قناعت مىكردند، چشم وهمچشمى وطمع نمىكردند، اين گونه نمىشدكه برويم به يهودى يابه مسلمان بدتر از يهود بگوييم: سى ميليون تومان به من بده، تا به حال نيز چهل ميليون پس دادهام و هنوز سى ميليون بدهكاريم سر جايش هست. چارهاى نداشتم، يا طمع كردم؟ قطعاً طمع كردم.
به عارفى گفتند: امروز در بازار پارچه گران شده است، گفت: ما از همين امروز آن را ارزان مىكنيم، به او گفتند: تو چه كاره هستى كه ارزان كنى؟ نه وكيلى، نه استاندارى، نه رييسى. با چه قدرتى مىخواهى ارزان كنى. گفت: از امروز به بعد براى خود و خانوادهام پارچه نمىخريم. ما اين گونه ارزانش مىكنيم.من مىتوانم زندگى خود را ارزان بگذرانم، وقتى بخواهم زندگى گرانى را داشته باشم، به دام ربا، بانك، ورشكستگى و زندان مىافتم.
رسيدن به فلاح با رعايت تقوا
وَاتَّقُواْ اللَّهَ اين جمله بعد از ذكر ربا، به اين معنا است كه خود را از افتادن در لجنزار ربا نگهداريد. چرا؟ چون:«لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
به فلاح برسيد. فلاح يعنى چه؟ قرآن كه معنا نمىكند يعنى چه؟ بايد به سراغ معارف بيرون از قرآن برويم. آنها ما را به معانى قرآن هدايت مىكنند. فلاح؛ چهار نعمت ابدى است كه جايگاهش در قيامت است: علم بىجهل، عزّت بىذلّت، حيات بىمرگ، ثروت بىفقر كه آن ثروتش بهشت است. اگر بهشت را به كسى بدهند، بعدش فقرى وجود ندارد. باز پروردگار ادامه مىدهد:«وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِى» خود را از درگير شدن با آتشى كه براى اهل كفر آماده كردهام، نگهداريد. مسأله كافرين بعد از مسأله ربا است؛ يعنى رباخور به من كافر است، اگر چه بگويد من خدا را قبول دارم؛ چون دروغ مىگويد. او در اوج ناسپاسى و كفر قرار دارد.
بپرهيزيد. خود را از آتشى كه براى كافران مهيّا كردهام، از افتادن در لجنزار ربا و افتادن در آتش جهنم نگهداريد.
تنها راه سعادت در دنيا و آخرت
پس چگونه زندگى كنيم؟ باز آيات بعد را با «واو» عاطفه مىآورد:«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
بياييد اين چند روزهاى كه در دنيا هستيد، از خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله اطاعت كنيد تا به رحمت خدا برسيد.شما همه متدين و اهل قرآن هستيد. بررسى كنيد در قرآن كريم يا روايات، براى رسيدن به رحمت خدا، كانالى غير از اطاعت خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله هست يا نه؟ اگر هست به من نيز اطلاع بدهيد.
اهتمام اهلبيت عليهم السلام به جدايى مردم از كج فهمى دين
خدا در قرآن مىفرمايد: بعضىها بىعلم، بىدانش،«بِغَيْرِ عِلْمٍ» به نادانى، نفهمى و از روى جهل چيزهايى را مىگويند، مثلًا مىگويند: اى آقا، خدا «ارحم الراحمين» است، چقدر سخت مىگيريد؟ حال دو ريال پول ربا مگر چيست؟ يا يك ليوان عرق خوردن در دستگاه به اين با عظمتى خدا، كجا حساب مىشود؟ دو ركعت نماز چه دردى را دوا مىكند؟ خدا «ارحم الراحمين» است.
اين حرفها را به نادانى مىگويند، در حالى كه دانايانى مانند حضرت صادق عليه السلام وقتى رحمت خدا را مطرح مىكنند، مىفرمايد:
«أيقنت أنك أنت أرحم الراحمين» ما اهلبيت نيز اقرار داريم كه تو «ارحم الراحمين» هستى، اما:«فى موضع العفو و الرحمة»
آنجايى كه جا داشته باشد كه پروردگار گذشت و رحم كند، اما اگر جا نداشته باشد كه گذشت كند، آنجا چگونه گذشت كند؟ خدا «ارحم الراحمين» است، اما شمر را نيز جا دارد كه عفو و گذشت كند؟ كسى نمىگويد: خدا «ارحم الراحمين» نيست. قرآن، انبيا، ائمه عليهم السلام، دين، علما و ما نيز مىگوييم: خدا «ارحم الراحمين» است، اما كجا؟ همين طور بىشرط و مطلق؟اين گونه كه نادانان مىگويند، معنيش اين است كه اصلًا يك نفر جهنّمى نيز در اين عالم نداريم. جهنّم جايى است كه براى خودش مىسوزد، چرا؟ چون خدا «ارحم الراحمين» است، اين كه نمىشود. يزيد هفتاد و دو نفر از خوبان عالم را كشت، مگر مىشود گذشت كرد؟ باز هم خدا «ارحم الراحمين» است؟ روز قيامت تخت امام حسين عليه السلام را برابر تخت يزيد بگذارند، به امام حسين عليه السلام بگويند: چون تو شهيد شدى، رحمانيت ما تو را به بهشت آورده است و به يزيد بگويند: چون تو گنهكار بودى، عفو ما تو را به بهشت آورده. اين جهالت و به هم ريختن همه قوانين تشريعى پروردگار عالم است.
نمونهاى از مبارزه با بدفهمى از دين
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام از بدفهمى مردم خيلى نگران بودند كه چرا مردم حقيقت را بد و اشتباه مىفهمند؟
امام صادق عليه السلام در مدينه مرد ظاهر الصلاحى را ديدند كه به مغازه ميوه فروشى رفت و به دور از چشم ميوه فروش، انارى دزديد و درون كيسهاش انداخت و رفت.بعد به نانوايى رفت، تا چشم نانوا را دور ديد، قرصى نان دزديد و آن را نيز به داخل كيسه انداخت و رفت، بعد به محل فقيرنشينى آمد، انار را خيلى با محبت به مستحق داد و آن نان را نيز به مستحق ديگرى داد و خدا را شكر كرد كه امروز موفق به دو كار مهمّ و پرثواب شده است.امام صادق عليه السلام جلوى او را گرفتند و فرمودند: اين چه كارى بود كه كردى؟گفت: كارى نكردم، يك انار دزديدم و يك گناه مرتكب شدم، بعد يك نان دزدم، دو گناه شد، انار را به يك مستحق و نان را به مستحق ديگر دادم، به امام صادق عليه السلام گفت: مگر تو قرآن نخواندى؟ مگر خدا در قرآن مجيد نمىگويد:«مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»
هر كسى يك كار خوب بياورد، ما ده برابر به او مزد مىدهيم و درباره گناه گفته است:«وَ مَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا» هر كسى يك كار بد كند، فقط يك جريمه دارد؟ من يك انار و يك نان دزديدم، دو گناه شد، اما هر دو را در راه خدا داديم، بيست ثواب بردم، پس هجده ثواب براى ما مانده است. عجب محاسبه قشنگى است.
تقوا، شرط قبولى اعمال
امام عليه السلام فرمودند: تو اين آيه را در قرآن نخواندى كه خدا در سوره اعراف مىفرمايد:«إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» خدا عمل همراه با تقوا را قبول مىكند. جنابعالى اگر بروى كار كنى و از كاركرد خود انار و نان به مستحق بدهى، خدا قبول مىكند، تو مال مردم را دزديدى و به ديگرى دادى، آن وقت خدا هجده ثواب به تو مىدهد؟
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام اين ترس را از امت داشتند كه مبادا دين را بد بفهمند؛ چون بدفهمى دين خيلى خطرناك است.«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
از خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله اطاعت كنيد تا به رحمت خدا برسيد.
«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مّن رَّبّكُمْ»
بشتابيد، متوقف نشويد، به جانب آمرزش پروردگار خود سريع حركت كنيد و براى به دست آوردن آمرزش، با قدم توبه به جانب خدا برويد، كه راه ديگرى ندارد.غفران خدا در قرآن بيشتر همراه با آيات توبه، جهاد و انفاق آمده است، يعنى همين طورى كسى را نمىآمرزند كه مردم هر كارى مىخواهند بكنند و بعد توقع داشته باشند كه آمرزش خدا نصيب آنها شود.
طى كردن مراحل آمرزش
آمرزش قدم خاصّ خودش را دارد كه من از چه كانالى خودم را به آمرزش خدا
برسانم؟شخصى انواع گناههان را انجام داده بود مىگفت: «استغفر الله ربّى و أتوب اليه» اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرت به عزايت گريه كند، اين چه طرز آمرزش خواستن است؟ هر كس از راه برسد، هر كارى كرده باشد، سر به ديوار بگذارد و بگويد:
خدايا! مرا بيامرز؟بايد شش برنامه را به خدا تحويل بدهى تا او تو را بيامرزد:
اوّل: اينكه تمام واجباتى كه انجام ندادى، انجام بدهى.
دوّم: تمام گناهانى كه انجام دادى، براى آينده ترك كنى.
سوّم: تصميم قطعى بگيرى كه به گناه برنگردى.
چهارم: گوشت روييده شده از گناه بر بدن را با عبادت آب كنى.
پنجم: حقّ الناس مردم را تا دينار آخر پس بدهى.
ششم: اينها كه تمام شد، تازه بگويى: خدايا! مرا ببخش.
برخورد انسانها با خدا
من نمىدانم چرا نوبت به خدا مىرسد، مردم مىخواهند چيزى را رعايت نكنند، اما نوبت به خودشان كه مىرسد، در مغازه مىنشينند، حاضر نيستند قوانين كسبى را رها كنند، مثلًا هر كسى از راه برسد و بگويد: فلان جنس را به ما بده، پول آن را نمىخواهيم بدهيم، به ما ببخش! مىگويد: پولش را نمىخواهى بدهى؟ بىخود مىكنى، جنس نداريم. اما عدهاى به خدا كه مىرسند، مىگويند:
نماز، خمس، روزه، زكات، حج، عفت، تقوا نه، اما مغفرت خود را به ما بده.
خدا به حضرت موسى عليه السلام فرمود:
فردا به بيابان بيا، تپّهاى به اين نشانه هست، از تپّه بالا برو و پشت آن را نگاه كن.موسى بن عمران عليه السلام رفت و نگاه كرد. ديد به قدرى كفش و لباس كهنه و غذاى مانده در آنجا جمع شده است، گفت: خدايا! اينها چيست؟ خطاب رسيد: اينها چيزهايى است كه مورد مصرف بندگان ما نبوده، آن وقت اينها را به ايتام و فقرا دادهاند كه مثلًا در راه خدا انفاق كرده باشند. هر چه جنس خراب است آوردند تا در دستگاه ما آب كنند.
نوبت خدا كه مىشود، همه قوانين بايد بشكند؟ همه چيز بايد رايگان شود؛ چون خدا دارد؟ خدا دارد، اما به جا مصرف مىكند. اين معناى:
«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»و معناى«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مّن رَّبّكُمْ»به جانب آمرزش خدا بشتابيد است.براى رسيدن به آمرزش اين شرايطى كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند لازم است.
جايگاه متقين و كافرين در قيامت
بعد در ادامه مىفرمايد:«وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّموَ تُ وَالْأَرْضُ»به جانب بهشتى بشتابيد كه پهناى آن به پهناى همه آسمانها و زمين است كه تا قيامت نيز اين پهنا را كسى نمىتواند بفهمد چه مقدار است.در آيه قبل فرمود: جهنّم را براى كافرين آماده كردم، طايفهاى از كافرين رباخوران هستند، اين آيه مىفرمايد: اين بهشتى كه به پهناى آسمان و زمين است:«أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»
براى پرهيزگاران و خود نگهداران است. اين بهشت را آماده كردم تا كسانى كه خود را از هر نوع گناه كه پيش مىآيد- نه اين كه پيش نيايد- نگه مىدارند تا آلوده نشوند، به آنجا بروند. اگر خدا سفره گناه را از عالم جمع كند و همه را بالاجبار در دايره ديندارى بكشاند، تقوا ديگر معنا ندارد.
شخص صدساله كه چشمش نمىبيند، گوشش نمىشنود و آتش شهوتش خاموش است، بگويد: من تقوا پيشه مىكنم، مثلًا به نامحرم نگاه نمىكنم، موسيقى حرام گوش نمىدهم، زنا نمىكنم. آخر چشم ندارى كه نگاه كنى، گوش ندارى كه بشنوى، شهوت ندارى كه زنا كنى، اين كه تقوا نمىشود. تو ابزار رعايت تقوا را ندارى.
جوان بايد بگويد: من تقوا دارم، چون پول و زيبايى دارم كه هر روز مىتوانم با دهها نامحرم رابطه برقرار كنم، اما به نگاه نمىكند، نماز جماعتش را مىخواند، شبها سرش را پايين مىاندازد و با ادب به خانه و نزد همسرش مىرود، اين شخص باتقوا است و ارزش دارد. بهشت را براى اين اهل تقوا آماده كردم. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی