بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام در سخنرانى مهمى نشانهها و خصلتهاى مردم مؤمن را بيان فرمودند.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: گفتهها، مطالب و روايات ما براى زندگى شما جنبه ميزان، معيار و شاقول دارد. شاقولى كه دست بنّا و معمار است. او با اين شاقول چه مىكند؟ ديوار ساختمان، آهنها و ستونهايى را كه وامىدارند، عرضيابى مىكند كه كج و منحرف نباشند؛ چون اگر ديوار، ستون و ساختمانى حتى انحراف كمى داشته باشد، تحمّل بار را نخواهد كرد و وقتى بارى را روى آن قرار دهند، كمرشكن مىشود.
يا اگر ديوار انحراف داشته باشد، حتى اگر به اندازه كمى باشد، مقدارى كه بارش سنگين شود، فرو مىريزد و خراب مىشود. در حقيقت زحمتِ كشيده شده به باد مىرود و پول خرج كننده را نابود مىكند.
امام صادق عليهم السلام گفتهها و فرمايشهاى اهلبيت عليهم السلام را به شاقول تعبير كردند، مىخواهند بفرمايند: اگر زندگى خود را با اين مسائل اندازهگيرى و شاقولگيرى معنوى نكنيد، ساختمان و ستون زندگى شما مستقيم ساخته نخواهد شد. وقتى كه براين ساختمان معنوى، بار سنگينى قرار بگيرد، درهم فرو مىريزد و زندگى شما ثمر، منفعت و سود نمىدهد.
هماهنگى زندگى مؤمن با انبيا و اوليا
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين قطعه ناب ملكوتى با ارزش، خصال مؤمن واقعى را بيان مىكنند كه مؤمن واقعى در اين دنيا چگونه، به چه كيفيت و به چه صورت زندگى مىكند.
قطعاً در طول تاريخ، از زمان حضرت آدم عليه السلام تا كنون و تا قيامت، زندگى سالمتر، پاكتر و با منفعتترى از زندگى مؤمن واقعى نبوده و نخواهد بود، چرا كه تمام زندگى مؤمن واقعى با خواستههاى پروردگار، پيغمبران و ائمه طاهرين عليهم السلام هماهنگ است و آن خواستهها، پاكترين خواستهها هستند.
خواستههايى كه براساس عدالت، حكمت و كرامت انسانى تنظيم شدهاند؛ چون خداوند متعال، پيغمبران خدا و ائمه عليهم السلام از انسان خواسته ظالمانه ندارند؛ چون اهل ظلم، خواستههاى انحرافى، ناحق و باطل نيستند؛ چون آنها اهل حق، حقيقت، صدق و درستى هستند. مسائل، احكام، دستورها و طرحهاى پروردگار، پيغمبران و ائمه عليهم السلام عقلى، فطرى، طبيعى، انسانى، الهى و عرشى است.
امنيت بر محور زندگىِ همراه با ايمان
در حقيقت با اين خواستهها مىخواهند ساختمان جامعِ كاملِ سودمندى از انسانيت بسازند كه تمام مردم به گونهاىتربيت شوند ورشدكنند كه همه دركنار هم، درامنيت كامل باشند. با عمل به اين دستورها، كسىازكسى ترس ووحشت نخواهد داشت و كسى احساس ناامنى و اضطراب نخواهد كرد.
اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كلام مؤمن مىگويند، ريشه لغت مؤمن سه حرفى است؛ «أمن» يعنى آرامش، امنيت، بىاضطراب و راحت بودن. وقتى كسى مؤمن واقعى است، معنايش اين است كه هم خودش امنيت دارد: «أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» و هم ديگران در كنار او امنيت دارند:«المسلم من سلم الناس من يده و لسانه» به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام: كسى از دست مؤمن رنج، زحمت، بلا، مصيبت، مشقت و زيان به ناحق نمىبيند. مؤمن هم خودش داراى امنيت است و هم براى ديگران امنيت ساز است.
درآمد پاك، خصلت اول مؤمن
حال ببينيم خصلتهايى كه وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام براى مؤمن بيان كردهاند، چيست؟ اولين خصلت كه جاى اين خصلت در جامعه ما خالى است و اگر جايى داشته باشد، فوق العاده محدود است، كسب حلال مىباشد. آنهايى كه اين ادعاها را ندارند، از آنها توقعى نيست. هيچ وقت از كافر در حال كفر توقع عبادت خدا و خدمت به خلق را ندارند.
خصلت اول:
«من طاب مكسبه» درآمد، كسب، صنعتگرى، كشاورزى، هنرمندى و پول مؤمن پاك است. اين مسأله خيلى مهمى است؛ كه اميرالمؤمنين عليه السلام اعتقاد صد در صد دارند كه حرام مالى، توان هجوم به مؤمن را ندارد. تا اين حد مؤمن در امنيت است.
حال موحدان و مؤمنان در قبال مال دنيا
سعدى درباره اهل توحيد و موحّد، يعنى كسى كه اهل خدا است، مىگويد:
موحد چو در پاى ريزى زرش و گر تيغ هندى نهى بر سرش
نباشد اميد و هراسش ز كس بر اين است آيين توحيد و بس
هر چه پول هست، زير پاى مؤمن بريزيد، يا اسلحه روى سر او نگهداريد، از زر و مال اميد و از آن تيغ تيز هراسى براى او حاصل نمىشود. تأثيرى در او ندارد. حرص و طمع نمىكند. تنها عكس العملى كه مؤمن واقعى در برابر مال حرام نشان مىدهد اين است كه مىگويد: اين مال، مال من نيست؛ پس تصرّف در اين مال، حرام است. نتيجه حرف او نيز به حال و دل او برگشت دارد. مىگويد: من آن چيزى را به خود اجازه تصرّف مىدهم كه پروردگار به من اجازه داده است.
مقاومت و صبر مؤمن در آزمايش الهى
خيلى از مواضع، چه براى پيغمبران مانند حضرت يحيى و حضرت يوسف عليهما السلام و چه براى امامان، على الخصوص حضرت سيدالشهداء و چه براى اولياى خدا مانند ميثم، رُشيد، حُجر بن عدى، جرياناتى اتفاق افتاد كه اگر نسبت به آن جريانات تسليم مىشدند، نه تبعيد مىشدند، نه زندان مىرفتند، نه كشته يا دچار مشقّت و رنج مىشدند. فقط كافى بود كه تسليم شوند، تا بقيه عمر را راحت و در عافيت و خوشى بگذرانند تا از دنيا بيرون بروند، اما همه حرف در همين است كه آن پيغمبر، امام، يا يكى از افراد تربيت شده در اين مدرسه، در مقابل جريانات منفى تسليم نمىشوند. خيال نكنيد براى آنها زمينه حرام مالى پديد نيامد. براى انبيا، ائمه طاهرين عليهم السلام، اولياى الهى و تربيت شدگان اين مكتب، در اوج سختى مادّى، بيشترين پول پيشنهاد شد، ولى نپذيرفتند؛ يعنى فقر، ندارى و سختى را تحمّل كردند، اما حرام را نپذيرفتند. نه تنها حرام مالى، البته اميرالمؤمنين عليه السلام در اين جمله به مال اشاره دارند: «المؤمن من طاب مكسبه»
اما حرامهاى ديگر نيز براى آنان به وجود آمد و آنها خم به ابرو نياوردند و نپذيرفتند؛ چون مىدانستند كه قبول حرام همانا و جدا شدن از رحمت و بسته شدن درِ لطف به روى خود و به خشم آوردن پروردگار همان.
خشم پروردگار بر حرام خواران
قرآن مجيد، در سوره مباركه بقره درباره گروهى از يهود مىفرمايد: «وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مّنَ اللَّهِ»
غضب خدا را خريدار و از جانب خدا به خشم سنگينى گرفتار شدند. از كجا مىگوييد: به خشم سنگين؟ از نكره بودن لغت «غضب» كه «الف و لام» ندارد. خيلى حرف است كه پروردگار عالم از انسان خشمگين شود. حتماً همه شما در جلسات دعاى عرفه حضرت ابىعبدالله عليه السلام شركت كردهايد. در اين دعا، امام حسين عليه السلام بلند بلند در صحراى عرفات گريه مىكردند و مىفرمودند: خدايا! مرگ مرا در حال فرود آمدن غضب و خشم تو بر من قرار نده؛ چون اگر خدا از كسى خشمگين باشد و در همان حال خشم خدا بميرد، براى او نجات غيرممكن است. حال چرا اين گروه از يهود را مىفرمايد: «وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مّنَ اللَّهِ» علتش را در آيات ديگر بيان مىكند: يكى از علتهاى خشم پروردگار بر اين گروه از يهود، خوردن مال حرام بوده است. تعبير خود قرآن را ببينيد: «أَكلُونَ لِلسُّحْتِ» اينها به شدّت به مال حرام وصل بودند؛ يعنى اهل احتياط و ترس نبودند.
لزوم احتياط در مسائل مالى
انسانها گاهى اهل احتياط هستند، بارها حرام را قبول نمىكنند، اما ممكن است گاهى قبول كنند، اما خدا در قرآن مىفرمايد: اينها دائم و به شدت با حرام سر و كار داشتند. هر مال حرامى را مىخوردند. براى آنان فرقى نمىكرد كه مال يتيم است، يا مال مظلوم، يا ارث برادر و خواهر، يا مالى كه از فتنه، حيله، رشوه، دزدى كلاه بردارى، دين فروشى و جاسوسى به دست آمده است، «أَكلُونَ لِلسُّحْتِ» همين مسأله سبب خشم پروردگار عالم بر آنها شد. در جامعه ما نيز جاى مال حلال خيلى خالى است. مردم آن ديوار احتياطهاى قديم را خراب كردهاند و ترس از خدا در آنها بسيار ضعيف شده است. وقتى به مال حرام برمىخورند، وحشتى ندارند و خشم خدا را احساس نمىكنند، گويا مال حرام را ملك واقعى خود مىكنند. گاهى با تكبّر مىگويند: مىخوريم و يك ليوان آب هم روى آن مىخوريم. اما زندگى مؤمن زيبا و پاك است كه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: «من طاب مكسبه» درآمدش پاك و حلال است.
طرح شبههاى در زمينه روزى حلال و حرام
سؤالى در اينجا مطرح كنم و جواب آن را نيز بدهم: اين همه در اين كره زمين، در اروپا، آمريكا، آفريقا، آسيا، كشورهاى اسلامى، مملكت خودمان، مال حرام مىخورند، با رشوه، دزدى، غصب، قاچاق فروشى، كلاه بردارى، حيله، غشّ در معامله، مخلوط كردن جنس خوب و بد، در حالى كه براى مشترى قابل تشخيص نيست و جنس را به عنوان جنس سالم به مردم دادن، در همه چيز جاده تقلّب باز است، روغن، لبنيات، عسل، پنير، كره، پارچه، برنج، گندم، اين جنس دوپا در همه چيز راه تقلّب را باز كرده است. آيا اين مال حرامى كه مردم كره زمين گرفتارش هستند، اين روزى پروردگار است كه نمىشود از آن فرار كرد؟
يعنى اين لقمه حرام را خدا ثبت كرده است كه از گلوى فلان كس بايد فرو برود؟
اگر خدا چنين حكمى را ثبت كرده باشد و حرام را روزى اينها قرار داده باشد، پس محاكمات روز قيامت نسبت به مال حرام و حرام خورى براى چيست؟ چرا پيغمبر عزيز صلى الله عليه و آله فرمود: اگر در خانه هر كسى، قيراطى از حرام باشد؛ يعنى مال ناحق، تا زمانى كه اين قيراط در اين خانه هست، خدا به صاحب آن خانه نظر رحمت نخواهد كرد؟ اگر روزى، حكم، ثبت و اراده خدا است كه حرام بايد از اين گلو پايين برود، پس اين آيات و روايات، محاكمات روز قيامت و «وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مّنَ اللَّهِ» يعنى چه؟
از طرفى حكم كرده است كه اين حرام بايد نصيب فلانى شود؛ يعنى اراده كرده است كه اين لقمه از اين گلو پايين برود، از طرف ديگر مىفرمايد: «وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مّنَ اللَّهِ»
قبح عقاب بلا بيان
خدا در قرآن مىفرمايد: «مَا كُنَّا مُعَذّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» ما هرگز ملتى را عذاب نخواهيم كرد، مگر اين كه دين خود را توسط رسولان خود به آنها ابلاغ كنيم و آنها گوش ندهند.
اگر دين را ابلاغ نكنيم، ديگر محاكمه نمىكنيم و به جهنم نمىبريم. فرض كنيد پشت كوههاى هيماليا روستايى است كه راديو، تلويزيون، برق، كتاب، عالم، مبلغ، گوينده و مسلمانى به آنجا نرفته استو در آنجا نيز صد نفر زن و مرد زندگى مىكنند كه از هيچ دينى خبردار نشدهاند، نمىدانند كه حلال، حرام، كتاب، پيغمبر و امامى هست، خودشان براى خودشان قوانينى را درست كردهاند كه مال، ناموس و امنيتشان حفظ شود و مدتها در كنار يكديگر راحت زندگى كردند و مردند. طبق اين آيه شريفه، خدا در قيامت براى اينها دادگاه تشكيل نمىدهد كه چرا نماز نخوانديد، روزه نگرفتيد و كار خير نكرديد؟ چون آنها مىگويند: خدايا! ما اصلًا از اين حرفها خبر نداشتيم. تو از دل ما خبر دارى، اگر خبردار مىشديم، گوش مىداديم و عمل مىكرديم.
جواب از شبهه روزى حرام
هر چند يك دليل نيز براى ما كافى است، اما با هزار دليل مىشود ثابت كرد كه ذرّهاى حرام در مدار رزق الهى قرار ندارد. اينهايى كه حرام مىخورند، آيا از حلال روزى آنان مقدر نشده است؟ روايات مىگويند: چرا. در قيامت نشانش مىدهند كه در طول سال چقدر حرام خورده است، در حالى كه چقدر از حلال روزى او كرده بودهاند و او به جاى اين كه به دنبال حلال برود، به دنبال حرام رفته است.
جالب اينجا است كه هيچ چيزى اضافهتر از حلال نيز نصيب او نشده، همان مقدار حلال را از طرق حرام به دنبالش رفته و فقط بارى به دوش خود گذاشته است؛ چون به مردم ظلم كرده و با دست خود راهى به طرف جهنّم به روى خود باز كرده است و الّا اگر به دنبال حرام نمىرفت، خدا حتماً حلال را از كانالهاى كسب، كار، زحمت، صنعت، هنر، كشاورزى و تجارت به او مىرساند.
تقدير روزى حلال از قبل از تولد
ما خيلى از تاريخ بشر اطلاع نداريم، اما كسى كه حرام مىخورد، دو گناه مىكند: گناه اول: همان حرام خورى است و گناه دوم: بىاعتمادى به پروردگار. از او مىپرسند: چرا دارى حرام مىخورى؟ مىگويد: چارهاى ندارم. يعنى خدا كارگردان خوبى نيست و در بين موجودات زندهاى كه بايد به آنها روزى بدهد، ما را از قلم انداخته و فراموش كرده است. در حالى كه از وقتى كه ما در شكم مادر بوديم، تا كنون كه بدن كاملى پيدا كردهايم، از نه ماهگى، در آن تاريكى، در حالى كه دست ما به هيچ جا بند نبود و هيچ اختيارى نداشتيم، برعكس در شكم مادر، زانو در بغل گرفته بوديم، تا وقتى كه سر ما را به طرف خروجى و دنيا برگرداند، مگر در آن پنج ماه از طريق جفتى كه در شكم مادر ساخته بود و از راه ناف در شبانه روز، نه كم و نه زياد، غذاى ما را نمىداد؟ مگر قبل از اين كه به دنيا بياييم، سينه مادر را پر از شير نكرد؟ وقتى به دنيا آمديم، دندان نداشتيم، مگر شير را تا دو سال غذاى ما قرار نداد؟ وقتى لثه ما محكم شد و دندان بيرون زد، غذاهاى ديگر را به كمك شير مادر براى ما قرار نداد؟ آن وقت به فكر ما بود، حال كه بزرگ شدهايم، همسر، فرزند، زندگى، داماد، عروس، ميهمان داريم، ما را از ياد مىبرد كه عجله كنيم و به دنبال حرام برويم؟ «المؤمن من طاب مكسبه» مؤمن هوس مال حرام، نجس، ناپاك و آلوده نمىكند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی