بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام هفت حقيقت را به عنوان نشانهها، خصوصيات و ويژگىهاى مؤمن بيان فرمودند. خصلت اول كه در گفتار ملكوتى و نورانى خود دارند، اين خصلت است:
«المؤمن من طاب مكسبه» درآمد، كسب و مالى كه مؤمن به دست مىآورد كه با آن مال، زندگى و معيشت خود را اداره كند، حلال و مال پاك است. كسبى را كه مؤمن انتخاب مىكند و در معاملاتى كه با مردم انجام مىدهد، كاملًا مشروع است. كسى كه بخواهد اين گونه باشد، بايد از حالتى ارزشى برخوردار باشد؛ چون تا آن حالت در انسان با تمرين به دست نيايد، نمىتواند به كسب مشروع و درآمد و درآمد حلال وصل باشد.
عزت قناعت و ذلت طمع
اين حالت ارزشى، انسانى و اخلاقى، قناعت است. درباره قناعت گفتهاند: «قَدْ عَزَّ مَنْ قَنَعَ» آن انسانى كه داراى روحيه و حالت قناعت است، انسان بزرگوار و عزيزى است. ضدّ قناعت، طمع و حرص است كه اين حالت خيلىها را دچار حرام و پايمال كردن حقوق ديگران و شكست در كسب و كار كرد. خيلىها را به خاك سياه نشاند و به زندان انداخت و آبروى آنها را بر باد داد. اينها همه از عوارض طمع است. آن كسى كه داراى بيمارى طمع است، علاقه دارد كه يك روزه ثروتمند شود و ثروت انبوهى را به دست بياورد. با اين حالت مجبور مىشود راههاى مختلفى را طى كند. خود را به مكر، حيله، كلاهبردارى و نيرنگ آلوده كند و اغلب نيز در اين زمينه پيروز و موفق نمىشوند؛ چون در تاريخ ثابت شده است كه گناه و حالات زشت اخلاقى در عمل پيروزى ندارد.
فتح و ظفر حقيقى مؤمن
هيچ طمع كار، ظالم، ستمكار، خلافكار، منحرف، طاغى و معصيت كارى در عالم به پيروزى واقعى نرسيده است. اما اهل خدا در امر مال، اخلاق، عمل و امور شخصيتى، هميشه پيروز شده و خواهند شد. در آيندگان نيز اين گونه افراد به پيروزى و ظفر واقعى خواهند رسيد. وجود مبارك حضرت زينب كبرى عليها السلام در سخنرانىهاى خود، كه معروفترين و هيجان انگيزترين آن، سخنرانى در بازار كوفه، كاخ و محلّ حكومت يزيد بود، بقيهاش مقدارى در كربلا، يا در مسير شام و مدينه بوده است و همه اين سخنرانىها را در كتابها نوشته و ثبت كردهاند، حديثى را كنار بدن مطهر حضرت ابى عبدالله عليه السلام براى حضرت زين العابدين عليه السلام بيان كردند. مردم فكر مىكردند كه وقتى اين هفتاد و دو نفر را كشتند و قطعه قطعه كردند و بدنهاى مطهّرشان را وسط بيابان انداختند و رفتند و حتى به خانواده آنان اجازه دفن ندادند، با اين وضع ظاهر، اين چراغ خاموش خواهد شد و چراغ خود، حكومت و قدرت يزيديان روشنايى بيشترى پيدا خواهد كرد. اما وجود مبارك زينب كبرى عليها السلام حديث را در كنار بدن برادر بيان كردند، كه نشان مىداد ايشان با اين حديث از آينده بسيار با عظمتى خبر دارند مىدهند كه روزگارى اين بيابان به شهر تبديل مىشود و روى اين بدنها حرم و بارگاه و مسجد بنا مىشود و مردم از اطراف و اكناف كره زمين به زيارت اين قبور خواهند آمد و به اين معنا نيز اشاره كردند كه خاك اين منطقه را براى مهر نماز خواهند برد.
يعنى مىخواستند بفرمايند: اى ظاهر بينان! كم فكرها و سبك مغزان! اگر خيال كردهايد كه در اين جنگ ما شكست خوردهايم، خيال باطلى كرديد؛ چون ما در اين جنگ پيروز واقعى و شما شكست خورده واقعى هستيد.
حريم محترم خداوند
بعد از اين گفتار حضرت زينب كبرى عليها السلام، اولين كسى كه خاك اين قبرها را براى تيمّن و مهر نماز برد، وجود مبارك حضرت زين العابدين عليه السلام بود و بعد ائمه عليهم السلام و هنوز نيز مىبرند و آيندگان نيز خواهند برد. و از شگفتىهاى عظمت اين قبور اين است كه بزرگان دين ما مىفرمايند: كنار قبر حضرت ابى عبدالله عليه السلام از هر طرف؛ شرق، غرب، شمال و جنوب، تا چهار فرسخ، حرم محسوب مىشود.
حرم يعنى چه؟ يعنى منطقه محترم در پيشگاه مقدس پروردگار. كلمه حرام نيز در، «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً الْعكِفُ فِيهِ وَ الْبَادِ» مسجد الحرام يعنى مسجدى كه به شدت مورد احترام پروردگار است. حريم حضرت حق است. از هر طرف، چهار فرسخ، حريم كربلا است. علاوه بر اين، ما در زيارت وارث مىخوانيم:«و طابت الارض التى فيها دفنتم» از زمانى كه شما در اينجا دفن شدهايد، نه فقط حضرت امام حسين عليه السلام بلكه همه هفتاد و دو نفر، اين خاك به خاك پاك تبديل شد.
بيتوته اميرالمؤمنين عليه السلام در كربلا
اميرالمؤمنين عليه السلام قبل از جريان كربلا، در مسير جنگ صفين از زمين كربلا عبور مىكردند، دستور دادند: همه پياده شويد. همه را پياده كرد. فرمود: من امشب مىخواهم در اين سرزمين بيتوته كنم.
همه امر حضرت را پذيرفتند و پياده شدند. امام آن شب را برخلاف همه شبها تا نماز صبح نخوابيدند. اين كه مىگوييم: امامان ما شبها را بيدار بودند، به اين معنا نبوده كه از غروب آفتاب تا طلوع صبح بيدار بودند، نه، خداوند چنين اجازهاى را حتى به پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله نداد.
حد بيدارى در شب
خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «يأَيُّهَا الْمُزَّمّلُ* قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا» شب را به عبادت برخيز، اما نه همه شب را، بلكه شب را دو قسمت كن. چون آن زمان زود مىخوابيدند، يعنى آفتاب كه غروب مىكرد، نماز مىخواندند و چند لقمه شام مىخوردند و مىخوابيدند. الان در بعضى از شهرهاى كوچك و دوردست، قريهها و روستاهاى ايران همين طور است. «2» آن وقت كه من شاگرد مدرسهاى بودم، سه ماهه تعطيل تابستان ما را در ييلاقى كه نسبت به تهران دور بود، مىفرستادند، پدربزرگ ما در آنجا زندگى مىكرد، همانجا به دنيا آمده بودند و در همانجا نيز از دنيا رفتند. آنجا، خانوادهها و همسايهها و همه مردم شهر، به مسجد مىآمدند و نماز مغرب و عشا را به جماعت مىخواندند، وقتى برمىگشتند، شام مختصرى مىخوردند و يك ساعت بعد، همگى خواب بودند. آن وقت دو ساعت مانده به اذان صبح، بيدار مىشدند، نماز شب مىخواندند، گريه و سجدههاى طولانى مىكردند و براى مردم و همسايگان دعا مىكردند.
خدا به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله اجازه نداد كه همه شب را بيدار باشد، بلكه فرمود: شب را دو نيم كن و فقط يك نيمهاش را براى عبادت بيدار باش، يا سه قسمت كن، دو قسمتش را بخواب و استراحت كن.
اهميت دادن قرآن به خواب صحيح
درباره خواب شب دارد:«وَ جَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا» لغت «سبات» را اين گونه معنا كردهاند: تأمين انرژى مصرف شده بدن. كه اين فقط با خواب شب ميسّر است و با آمپول، قرص، دوا، غذا و هيچ چيزى جبران نمىشود.
آن مقدارى كه انسان صبح تا شب راه رفته، زحمت كشيده، حرف زده، كار كرده و انرژى بدن و اعصاب را هزينه كرده است، با خواب شب جبران و تأمين مىشود. كسانى كه عادت دارند شب تا صبح بيدار بمانند، چه به عبادت، يا به معصيت، هر دو در بدن و سلامت خود ضرر مىكنند.
توصيف كربلا از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام
اما آن شبى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كربلا ماندند، اصلًا شب را نخوابيدند و تمام شب را به عبادت مشغول بودند. بعد از نماز صبح كه با جماعت خوانده شد، درحالى كه نشسته بودند، خم شدند و مشتى از خاك زمين كربلا را برداشتند، بو كردند و به خاك فرمودند: «واهاً لك ايّتها التربة! لَيَحشُرَنَّ منك اقوامٌ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ» «1» خوش به حال تو اى خاك، كه گروههايى از تو در روز قيامت بيرون مىآيند كه بدون حساب و بازرسى پرونده وارد بهشت مىشوند؛ يعنى معطّل نمىشوند. آنها را نگه نمىدارند، دادگاه ندارند و كسى با آنها چون و چرا نمىكند. چرا؟ چون همه آنها به حقّ خالص تبديل شدند و حقّ خالص پرونده ندارد.
حقّ خالص، حقّ و نور خالص است. روشنايى خالص و صالح است. چه چيز را از او بپرسند؟ به نور چه بگويند؟ بگويند: اين نقطه تاريك در تو چيست؟ در نور كه نقطه تاريكى وجود ندارد. آن انسانى كه عين حق است، به او چه بگويند؟ بگويند: اين نقطه باطل در تو چه مىكند؟ در حق كه نقطه باطل وجود ندارد.
«لَيَحشُرَنَّ منك اقوامٌ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ» اى زمين! گروههايى از دل تو بيرون مىآيند كه بدون حساب وارد بهشت مىشوند.
زيبايى چهره سختىها بر مؤمن
امام عليه السلام بيست سال قبل از كربلا از پيروزى واقعى اين هفتاد و دو نفر خبر دادند، كه هر مردن، كشته شدن و زندان رفتنى، شكست نيست. مگر حضرت يوسف عليه السلام نُه سال در زندان نبود؟ آيا براى او شكست بود؟ چقدر زيبا گفتهاند:
بىگناهى كم گناهى نيست در ديوان عشق اى عزيزان جرم يوسف پاكدامنى بس است
چرا به زندان محكوم شد؟ به خاطر پاكى. اين كه عين پيروزى است و شكست نيست.
عزّت مؤمن و ذلت دشمن
شهادت براى ابى عبدالله عليه السلام، تبعيد براى اولياى خدا مانند جعفر بن ابىطالب به حبشه و ابوذر به ربذه و زندان براى حضرت يوسف عليه السلام پيروزى بوده است.
حادثه كربلا براى اين هفتاد و دو نفر پيروزى است، ولى كوته فكران در ارزيابىها، غلط ارزيابى مىكنند و خيال كردهاند كه يزيد و ياران او پيروز شدهاند، اما نه تنها پيروز نشدند، بلكه آبروى آنان رفت و بعد هم مختار آمد و همه را قصاص كرد. يا در ديگ روغن زيتون سوزاند، يا به ستون بست و تيرباران كرد و يا با پشيمانى، حسرت، ندامت و عذاب وجدان مردند و در آخرت نيز به شديدترين عذاب الهى گرفتار مىشوند و قرنها مردم بلند بلند گريه كردند و از عمق جان خود گفتند: «فلعن الله أمة أسرجت و ألجمت و تنقّبت و تهيّأت لقتالك يا مولاى يا أباعبدالله» «1» اين چه پيروزى است؟ حضرت زينب كبرى عليها السلام اين را در كربلا پيش بينى كرد و درست از آب درآمد. البته بايد درست در مىآمد؛ چون حضرت با چشم خدايى آينده را نگاه مىكردند. بر سر بازار كوفه به تمام مردم كوفه فرمودند: شما به كربلا آمديد و اين هفتاد و دو نفر را كشتيد و خيال كرديد كه اينها را نابود كرديد، اما اشتباه كرديد. كارى كه شما در كربلا كرديد اين بود كه شما سى هزار نفر در كربلا، با دست خود، تيشه به ريشه خود زديد. اين حرف خيلى مهمى است. اين مطالب را همه معصيتكاران، گناهكاران و دامن آلودههاى حرفهاى دنيا بايد دقت كنند.
قرار گرفتن در مرزبندى خدا
در مسأله صفات مؤمن، اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: ويژگى اول مؤمن، كسب حلال، درآمد پاك و كار مشروع است. چون مؤمن با شناختى كه از خدا و قيامت دارد، حالت قناعت دارد. طمع كار و حريص تا آخر عمرش نمىتواند با مال حلال بسازد. طمع حالتى است كه افراد را از مرزبندىهاى خدا رد مىكند. خدا امر كرده است كه از اين كسب، كار و پول حرام دورى كنيد، طمع كار موتور شيطانيش قوى است، اما شخص قانع موتور شيطانى ندارد، روى مرز قناعت مىماند. طمع كار از مرزبندىهاى خدا رد شده، به حدود پروردگار تجاوز مىكند. يا حريص، در چارچوب كسب مشروع و مال حلال نمىايستد. يا اگر كسب مشروع و مال حلال دارد، به بىراهه مىزند، اما بايد بداند كه اين بيراهه زدن، پيروزى ندارد. آخر كار را بايد نگاه كرد. آيا به او مىگويند: تمام حرامهايى كه خوردى و جمع كردى و به ورثه دادى، نوش جانت؟ يعنى مال مردم را ببرند، مردم را به خاك سياه بنشانند، حقّ همه را ضايع كنند و در قيامت نيز خدا به آنها آفرين بگويد كه عجب دليل قويى آوردهاى كه مال مردم و مملكت را دزديدى و ما به همين خاطر مىگوييم: دست شما درد نكند، خسته نباشيد، بفرماييد به بهشت برويد؟
قابل قبول نبودن عذر گناه در قيامت
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: هيچ گنهكارى در قيامت دليل قانع كنندهاى نمىتواند ارائه بدهد؛ چون گناه، دليل ندارد. شمر در روز قيامت به خدا بگويد: اين كه من سر امام حسين عليه السلام را بريدم، حجّت شرعى و دليل داشتم. خدا بگويد: عجب دليل قويى آوردى، پس خون حضرت ابى عبدالله عليه السلام پايمال شده، هيچ مهم نيست. گنهكار حرفهاى چه دليلى مىتواند در قيامت اقامه كند؟ البته بسيارى از افراد حريص و طمعكاران در همين دنيا نيز شكست خورده هستند. اما امثال ابوذر حلالخور كه روزى حلال نيز نصيب او نشد، در بيابان ربذه، در تبعيدگاه، به خاطر گرسنگى و تشنگى مرد، شكست نخورده است.
هزار و چهار صد سال است كه به عنوان چهره نورانى و ملكوتى و بنده خاص خدا مطرح است. اگر شكست خورده بود كه همه بندگان خوب خدا لعنتش مىكردند. حلال خور گرچه گرسنه و تشنه بميرد، باز هم پيروز است؛ چون شيطان و هواى نفس را شكست داده و خودش ظفر پيدا كرده است: «وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيًما» مطيع خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله به پيروزى عظيم رسيده است. ما همين نكته را در زيارت وارث داريم: «بأبى أنتم و أمّى طبتم و طابت الارض التى فيها دفنتم و فزتم و الله فوزاً عظيماً» يعنى داريم به حضرت و يارانش عرض مىكنيم: شما به پيروزى عظيم رسيديد. حلال خور پيروز است، گرچه گرسنه بميرد و سختى بكشد. گرچه ببيند كه برادر، همسايه، همكار يا رفيق او با مال حرام خانه پنج هزار مترى دارد، ولى او بعد از شصت سال هنوز نتوانسته خانه پنجاه مترى تهيه كند. يا ببيند آنها ماشين چند صد ميليونى زيرپا داشته و او هنوز نتوانسته است يك موتور بخرد. اما بايد بداند كه او پيروز واقعى است، نه آنها.
پيروزى نهايى از آن صالحان
خداوند در قرآن مجيد داستان دو باغدار را بيان مىكند كه يكى از آنها: «أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا»
باغ او خيلى بزرگتر، مالش زيادتر و درآمدش بيشتر بود و آن يكى كه مؤمن بود، باغ معمولى و درآمد حلال و كمى داشت. اينها با هم ديگر گفتگو كردند، آن كسى كه باغ بزرگتر و ثروت سنگينتر داشت، مىگفت: حق با من است. آن كسى كه كمتر داشت، اما حلال بود، مىگفت: حق با من است و بالاخره روزى رسيد كه آن ثروتمند به خاطر همين كبر و حرامخوريش به شكست سختى دچار شد: آفت بدى به محصولاتش زد، همه آنها نابود شد و او به خاك سياه نشست، ولى آن ديگرى كه با خدا معامله مىكرد و حق سائل و محروم را مىداد، مالش محفوظ ماند و به آن يكى گفت: حال كدام يك از ما پيروز هستيم؟ پيروزى از آن درستكاران، شايستگان و صالحان است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته