بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
اهل بصيرت، اشتها و معده نفس را بسيار گسترده مىدانند و بيانشان اين است كه اين گستردگى از آيات، معارف الهيه و روايات استفاده مىشود. اگر نفس با حسنات تغذيه شود، پس نمىزند و تا هنگامى كه صاحب نفس زنده است، با اشتهاى كامل و به صورت موجود گرسنه كامل، خواهان تغذيه با حسنات است.
اين عدم سيرى او در دنياى بعد نيز ادامه دارد، لذا در قرآن مجيد مىفرمايد: هنگامى كه در بهشت و نعمتهاى خدا قرار مىگيرد، در آنجا حالتش، حالت: «مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ» است؛ يعنى بىنهايتخواه است. نمىگويد به آنچه كه موجود است قناعت كن، بلكه مىفرمايد: آنچه كه مىخواهيد، براى شما فراهم است. اگر مىفرمود: به آنچه در بهشت موجود است، قناعت كنيد و غير از آن را نخواهيد، دليل بر محدوديت معده و گرسنگى نفس و محدوديت نعمتها بود. اما از يك طرف مىفرمايد: «مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ» و از يك طرف مىفرمايد: «جَنتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا» «عدن» يعنى بهشتهاى جاويد هميشگى كه زمان در آنجا وجود ندارد و نعمتها در آنجا بىشمار است. اين يك طرف داستان نفس است. طرف ديگرش نيز اين است كه اگر با زشتىها تغذيه شود، باز هم سير نمىشود و پس نمىزند. دائم درخواست دارد.
سختى دل كندن از عادت نفس
اگرمزه زشتىها را به نفس بچشانيد و آن را به خوردن زشتىها عادت دهيد، علاجش براى شما بسيار مشكل است و عوض كردن راه، توبه دادن و پاك كردنش خيلى سخت مىشود. اميرالمؤمنين على عليه السلام جملهاى دارند كه به اين معنا اشاره دارد: گناه نكردن، آسانتر از توبه كردن است. «2» يكى از سختىها در اين عالم، توبه كردن است. اين حقيقتى است. كسى كه عمرى به زشتىهاى مالى عادت كرده است، مثلًا دزد است، صد بار او را مىگيرند و به زندان مىاندازند، رنج و آزار مىدهند، اما همان روز اولى كه آزاد مىشود، باز نقشه مىكشد كه كجا براى دزدى بروم. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمود: كسى كه مزه رباخورى را كه در رأس همه مفتخورىهاست چشيده، بعد از پنجاه سال، چند ميليارد ثروت به هم زده است، مىخواهند توبهاش بدهند، راه توبهاش را قرآن بيان مىكند كه سرمايه اوليه قبل از ورود به ربا چقدر بوده است: «فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَ لِكُمْ»
آن مقدارى كه در چرخ ربا افتاده است، اگر مىخواهد توبه كند، مىگويد: بدم نمىآيد، ديگر پير شدهام و بدنم از هر طرف چراغ خطر مىدهد و امروز و فردا مىميرم، چگونه بايد توبه كنم؟ قرآن مجيد مىفرمايد: آن پول اوليه را بردار، بقيه را پس بده. اگر مردهاند، به ورثهها پس بده. اين آقا مىخواهد باغها، جهيزيهاى كه به دخترانش داده، زندگيى كه براى پسرانش درست كرده پس بدهد، خود و همسرش بقيه عمر را زندگى كنند، فكر مىكنيد اين شخص توبه مىكند؟
سختى توبه در برابر گناه كردن
لذا اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايد: توبه مشكل است. بعد مىفرمايند: سختتر از توبه، گناه است، كه كسى بخواهد بعد از عمرى، رابطهاش را با گناه قطع كند و مسير ديگرى را انتخاب كند. به قدرى بار گناه سنگين است كه شانه خالى كردن از زير اين بار، بنا به فرموده اميرالمؤمنين على عليه السلام: «أصعب» است. گناه كردن سخت است، اما آزاد شدن و سبك شدن از اين بار، كارى سختتر و بسيار مشكلى است.
در جمله ديگرى دارند:«الدخول فيها سهل و الخروج منها مع السلامة صعب» افتادن در گناه آسان است، اما از اين چاه اگر بخواهى سالم بيرون بيايى كه تمام گناهان ظاهرى و باطنى ريشه كرده در نفست را، بيرون بريزى و خراب كنى، آن نفس عنايت شده الهى را از لابلاى اين همه تاريكىها و كوههاى گناه دربياورى، مشكل و سخت است. خطر ديگرى كه در اينجا وجود دارد و قرآن نيز بيان مىكند اين است كه: اگر نفس به زشتىها عادت كند و مزه زشتىها را بچشد، بعد از مدتى از خوبىها نفرت پيدا مىكند و فرارى مىشود. وقتى به بىنمازى، ظلم و انحراف عادت كند، از خوبىها نفرت پيدا مىكند.
عادت نفس به نوع تغذيه آن
كتاب «نامه دانشوران» داستانى را از زمان قاجاريه نوشته است. اين كتاب با شركت ده دانشمند، زير نظر يكى از علماى بيناى آن زمان به نام «حاج ميرزا ابوالفضل ساوجى» نوشته شد. نقل مىكند:
ابوالنجم طبيب كه طبيبى متخصص، هنرمند و بينايى بوده است، وارد بازار عطر فروشان مىشود، مىبيند چند نفر وسط بازار جمع شدهاند، همه دارند نظر مىدهند، تا چشم آنان به ابوالنجم طبيب افتاد، گفتند: حل مشكل را از او بخواهيم. راه دادند و او جلو آمد. به ابوالنجم گفتند: اين آقا غش كرده است، به محض اين كه وارد بازار عطرفروشان شد افتاد و هر كارى مىكنيم، به هوش نمىآيد. ابوالنجم گفت: چه كسى اين شخص را مىشناسد؟ يك نفر گفت: من. گفت: شغل او چيست؟ گفت: كنّاس است، سطلى دارد كه با آن چاه دستشويى خانهها را خالى مىكند، گفت: چند سال است كه اين كاره است؟ گفتند: پنجاه سال. گفت: يكى از شما برود قدرى فضولات چاه دستشويى خانه را بياورد و جلوى بينى او بگيرد، وقتى نفس اول را بكشد، به هوش مىآيد. عطر، به مزاج او نمىسازد، فقط نجاست به اين شخص مىسازد. نفس او پنجاه سال است كه با بوى نجاست خو گرفته و اين بو طبيعت او شده است.
مجرمان و نفرت از خوبىها
در جهت تغذيه زشتىها، بعد از مدتى نفس از خوبىها نفرت پيدا مىكند.
كسى كه به انواع گناهان عادت كرده است و هر كارى مىكنيد تا هدايتش كنيد، نمىپذيرد، قبول نمىكند، خوبىها را نمىگيرد، اما همان وقت به گناه دعوتش كنند، سريع قبول مىكند، اين اشتهايش نسبت به زشتىها تمام نمىشود.
تشبيه نفس مجرم به جهنم
مفسرين و اهل دل مىگويند: اين دهان و معده، در خوردن زشتىها و سير نشدن، دقيقاً مانند دهان و معده جهنم است. قرآن را در اينجا مىخوانند كه خدا در آن مىفرمايد: در قيامت وقتى خدا هفت طبقه جهنم را از مجرمان پر كرد، جهنمى كه آنها با دست خود و زشتىها ساختند، وقتى تمام شد و كسى در صحراى محشر نماند، بهشتىها به بهشت و جهنمىها به جهنم رفتند، هيچ كس ديگرى نماند، پروردگار به جهنم خطاب مىكند، اصلًا خدا با بهشت حرفى ندارد، آنجا امرى طبيعى است؛ چون زيباى مطلق است و زيبايىها جلوه او است و بهشت نيز تجلّى تجسمى زيبايىهاى انسان است، خودش به خودش كارى ندارد، اما جهنّم غيرطبيعى و غير اصولى است كه خدا به دوزخ مىگويد:«هَلِ امْتَلَأْتِ»«امتلاء» يعنى سير و پر شدن، به هفت طبقه جهنم مىگويد: آيا بس است؟ سير شدى؟ ميلياردها نفر را خوردى، از زمان حضرت آدم عليه السلام تا آخرين نفر اهل جهنم، چقدر كمونيسم، لاييك، زناكار، رباخور، ظالم و بىدين خوردى، باز سير نشدى؟
مانند دهان و معده نفس كه سيرى نداشت.
مقايسه اشتهاى جهنم و بهشت
مقايسهاى با بهشت كنيد، ما كلمه كثير و اكثر در قرآن در ارتباط با بهشت نداريم، «ثلّة» داريم، «ثُلَّةٌ مّنَ الْأَوَّلِينَ* وَ ثُلَّةٌ مّنَ الْأَخِرِينَ»«ثلّة»؛ گروهى، اما كثير نداريم، ولى درباره دوزخ، اكثر و كثير داريم:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مّنَ الْجِنّ وَالإْنسِ» درباره بهشت اين حرف را ندارد؛ يعنى بهشت واقعاً خلوت است. به همين خاطر است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: جاى فقيرترين كس از لحاظ نعمتها در بهشت، از سطح كره زمين وسيعتر است؛ چون مشترى ندارد. ولى اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: اگر كسى در دوزخ، جاى دو كف پا براى خودش پيدا كند، خيلى به او لطف كردهاند. اكثر در قرآن زياد است:
«وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شكِرِينَ» اين أكثر، اهل دوزخ هستند. بعد به دوزخ مىگويد:«هَلِ امْتَلَأْتِ» معدهات سير شد؟ ديگر نمىخواهى؟ به پروردگار عالم مىگويد: «هَلْ مِن مَّزِيدٍ» ديگر ندارى داخل شكم من بريزى؟ اين لقمههايى كه دادى كم بود، از ما مىپرسى سير شدى؟ مىگويند: دهان و معده نفس تغذيه شونده با زشتىها مانند جهنم است؛ سير نمىشود. از ظلم، جنايت و آدمكشى سير نمىشود تا در رأس مجرمين جهان قرار گيرد، باز هم سير نمىشود. مجرمين كوچك را در اطراف خود ببينيد، روزى هزاران دروغ مىگويند، خيانت و جنايت مىكنند و هر گناهى را كه دسترسى پيدا كنند، مرتكب مىشوند و سير نمىشوند. نفس، نه در جهت خوبىها و نه در جهت بدىها، هرگز سير نمىشود.
تبيين تناسب جريمه و جرم
روايت خيلى مهمى از امام صادق عليه السلام آمده است كه جواب خيلى از شبهههاى ذهنى را مىدهد.
به امام صادق عليه السلام عرض كرد: يابن رسول الله! شخص نيكوكار و بدكار مگر بيشتر از هشتاد سال در اين دنيا زندگى خواهد كرد؟ فرمود: نه. گفت: پس اين چه حكمى است كه پروردگار در قرآن كرده است كه مجرم بايد تا ابد در جهنم بماند: «هُمْ فِيهَا خلِدُونَ» مگر خدا عادل نيست؟ چرا جريمهها با جرمها متناسب نيستند؟ جرم مجرم، يا خوبىها در شصت سال بوده، اما جريمه يا پاداش او ابدى است؟ براى چه؟
امام صادق عليه السلام فرمودند: نيت و خواسته نفس مجرم اين بوده كه اگر باز در دنيا بماند، دوباره همين گونه باشد. چون اگر مىخواست دست بردارد، اين همه سال دو پيغمبر با محبت، با كرامت، بردبار، با زبان نرم فرعون را به حق دعوت كردند، اما او قبول نكرد. اگر صد سال ديگر يا تا ابد نيز مىماند، باز هم قبول نمىكرد. يعنى خدا مىبيند وقتى مجرم تمام درها به رويش بسته شده است، تازه به فكر برگشت مىافتد و گرنه نيتش اين است كه همين گونه باشد، اگر او را نگهدارد، باز هم همين كارها را مىكند و كره زمين نيز گنجايش نگهداشتن همه را ندارد، لذا به آن طرف منتقلش مىكند و به جهنم مىبرد تا در آنجا دائمى شود؛ چون اگر باز هم مىماند، همين بود. پس سزاى جرم متناسب با مجرم است؛ يعنى ذات مجرم مىگويد: اگر من نميرم، باز همين هستم.
شكلگيرى ذات مجرم با جرم
درباره مجرمان يهود مىفرمايد: «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» مىخواهند هزار سال بمانند و همين طور مجرم باشند. اگر ده هزار سال ديگر نيز بمانند، باز همين هستند. هر روز مىكشد، مانند گرگ حمله مىكند و مانند خوك بىغيرتى و بىتربيتى مىكند. يعنى فكر مىكنيد اگر كسى را بفرستيد تا شارون و بوش را امر به معروف كند، آنها نماز شبخوان شده، از اولياى خدا مىشوند؟ اولين كلمهاى كه به زبان مىآورند اين است كه: زودتر او را ببريد، چهل تير در مغزش خالى كنيد و شرّ او را بكنيد.
روحيه پاكى در پاكان عالم
پس جريمه جرم اگر ابدى است، كاملًا متناسب با وضع مجرم است. پيغمبر صلى الله عليه و آله ائمه عليهم السلام و انبيا عليهم السلام، اصحاب حضرت ابى عبدالله عليه السلام بنا داشتند تا بمانند، همين باشند و از اين جاده بيرون نمىرفتند. حبيب بن مظاهر، عمار ياسر، سلمان و همه نيكان واقعى عالم، اعتقاد و ايمانشان به اين است كه تا موقعى كه باشند، خدا را عبادت كنند و از خدا دست برندارند. خدا نيز از آنها دست برنمىدارد. تا خدا، خداست، اينها نيز «مع الله» هستند، «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ» به يكى از ياران پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند: تو عمر را براى چه مىخواهى؟ گفت: مىخواهم خدا را عبادت و با جان و دل به خلق خدا خدمت كنم. گفت: تا چه وقت؟ گفت: تا هر وقت كه در دنيا بمانم. ديگر چه وقت ندارد. براى اين كه من عاشق خدمت و عبادت هستم، از عشقم كم نشده، چراغش نيز خاموش نمىشود، تا هر وقت كه بمانم.
فانى نشدن اتصال يافتگان با خدا
آنان انسانهاى خيلى با ارزشى هستند. همانهايى كه ائمه عليهم السلام مىفرمايد: وقتى مىميرند، كرام الكاتبين به پروردگار عرض مىكنند: آيا پرونده آنان را ببنديم؟ خطاب مىرسد: نه. مىگويند: اينها مردهاند و ديگر در عبادت و خدمت نيستند؟ خداوند مىفرمايد: شما از جانب آنها نيت كنيد و مرا عبادت كنيد و ثوابش را پاى پرونده آنها بنويسيد. مگر پرونده خدايى خدا بسته مىشود؟ پرونده بندگى بندگان واقعى پروردگار عزيز عالم نيز بسته نمىشود. بنا ندارد هر چه به خودش وصل است آن را ببندد و مهر تمام شدن به آن بزند: «كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ* وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبّكَ» درباره حضرت حق «يبقى ربّك» معنا ندارد. ذات او ابدى است؛ لذا مىفرمايد: «وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبّكَ» «وجه» غير از «ربّ» است؛ يعنى هر چيزى كه به خدا وصل است. حقيقتى است كه در آيه به «ربّ» اضافه شده است. هر چيزى كه به «ربّ» اضافه مىشود، قطع و بسته نمىشود.
باز بودن پرونده خوبان عالم
چقدر عجيب است. پيغمبر صلى الله عليه و آله هزار و پانصد سال قبل از دنيا رفته است، خدا مىفرمايد: تا ابد او را با رحمتم تغذيه مىكنم:«إِنَّ اللَّهَ وَ مَللِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ» «يصلّون» فعل مضارع است و در اين آيه شريفه بر استمرار دلالت دارد؛ يعنى با رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله اتصال به خيرات و گيرندگى ثواب در ايشان نمرده است. به همين خاطر من دارم به او مىپردازم و تمام فرشتگان نيز از من مىخواهند كه به او بپردازم. اين پرداخت، ابدى است و قطع نمىشود. اين مسأله درباره نفس، كه در ارتباط با تغذيه حسنات است، وقتى نفس با حسنات يكى شود- كه يكى هم مىشود- انقلاب عجيبى در اين تغذيه پيدا مىكند و به نفس حسن، مطمئنّه، راضيه، مرضيه، عاقله و متفكره تبديل مىشود. امام صادق عليه السلام مىفرمايند: از شعاع آفتاب به آفتاب وصل مىشود و اين وصل نيز وصلى است كه در قرآن مىفرمايد: قطع و پايان ندارد: «وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَاانفِصَامَ لَهَا» «استمسك» به معنى «الصاق» و چسبيدن است. يعنى وقتى نفس از حالت بشرى به حالت الهى انقلاب پيدا كرد، «لاانفصام لها»؛ جدا ناپذير مىشود.
كه اى صوفى شراب آن گه شود صاف كه در شيشه بماند اربعينى
شراب وقتى به سركه انقلاب پيدا كند، جنس پرقيمت و مفيد مىشود. نفس بشرى نيز وقتى به نفس الهى انقلاب پيدا كند، خدا مىداند صاحبش چقدر بابركت و با منفعت مىشود.
نصيحت خدا بر بندگان مؤمن
اما نصيحت پروردگار كه در سوره مباركه حشر، بعد از اين مسأله اول آمده است را جالب است دقت كنيد، مىفرمايد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ» خطاب در اينجا به آنهايى است كه اهل گوش دادن هستند و گرنه مىفرمود: «يا ايها الناس» كه همه گوش نمىدهند. اى مردم مؤمن: «اتَّقُواْ اللَّهَ» با همه گناهان قطع رابطه كنيد. زلف خود را به زلف هيچ گناهى گره نزنيد؛ چون گناه خيلى براى شما خوشمزه مىآيد، يك بار، دو بار، ده بار، صدبار، ديگر پاى گناه در وجود شما محكم مىشود و نمىشود نفس را از آن گناه جدا كرد و اگر در حال گناه عمر شما تمام شود؛ يعنى از دروازه گناه وارد عالم بعدى شويد، براى شما خيلى خطرناك است.
سوء عاقبت در اثر انس با گناه
شخصى هشتاد و چهار ساله، اهل شام، ثروتمند و قدرتمند بود و تا آن سنّ به هر گناهى كه دسترسى پيدا مىكرد، مرتكب مىشد. وقتى حس كرد كه زمان مردن رسيده، اتاقى در طبقه دوم داشت كه چهار پنجره به سمت باغات شام داشت. هواى شام نيز هواى لطيفى است. گفت: رختخواب مرا جلوى درب آن اتاق ببريد و هر چهار پنجره را باز كنيد تا من بتوانم چهار طرف را ببينم. نگاهى به مشرق، مغرب، شمال و جنوب كرد، گفت: خدايا! كارم تمام است. چند دقيقه ديگر مىميرم، دستور تو است كه گنهكار توبه كند. من به اندازه كوههاى عالم گناه كردهام، مىخواهى توبه كنم، اما چون از تو بدم مىآيد، توبه نمىكنم. اين را گفت و مرد. با گناه گره نخوريد كه عاقبت اهل گناه جز اين نيست.
انكار آيات خدا، نتيجه انس با گناه
اين روانكاوى قرآن است: «ثُمَّ كَانَ عقِبَةَ الَّذِينَ أَسُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بَايتِ اللَّهِ» تداوم گناه، شما را به انكار آيات خدا خواهد كشيد؛ يعنى شما را به جايى مىرساند كه بگوييد: خدا، نبوت، امامت، قرآن و قيامت دروغ است و روحانيون تمام اين حرفها را براى منفعت خودشان ساختهاند.اگر ما مىشد قرآن بسازيم كه اين خيلى هنر است و بايد ما را به عنوان خدا قبول كرد. تداوم گناه كار شما را به اينجا برساند كه در باطن، آيات خدا را منكر شويد.«اتَّقُواْ اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» با گناه گره نخوريد، بر شما واجب است تا وقتى كه زنده هستيد، با تأمل عقلى بنگريد كه براى دنياى بعد خود چه توشهاى فراهم كردهايد. اصلًا كارى، توشهاى براى دنياى بعد فراهم كردهايد يا نه؟ آنهايى كه اهل كار بودند، با سه سرمايه وارد دنياى بعد شدند: ايمان، عمل صالح، اخلاق حسنه. غير از اين نيز از ما نمىخواهند. كسانى كه كار نكردند، بىدين، با اعمال كثيف و اخلاق زشت بودند با كسانى كه اهل كار و دقت بودند و براى فرداى خود كار كردند، يكى هستند؟
آمادگى مؤمن براى انتقال به آخرت
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:«فحاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا عليها» به حساب خود رسيدگى كنيد، قبل از اين كه به حساب شما برسند. بعد مىفرمايد: «فانّ للقيامة خمسين موقفاً» در روز قيامت مردم را در پنجاه ايستگاه نگه مىدارند، «كل موقف مقداره الف سنة» در هر ايستگاهى ممكن است كسى را هزار سال نگهدارند، «ثم تلا هذه الآية «فِى يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مّمَّا تَعُدُّونَ» هر روز قيامت مساوى با هزار سال دنيا است.
آسانى حساب مؤمن در مواقف قيامت
اما آن كسى كه براى فردا فكر كرده، اكنون از قبر در آمده، ايمان، عمل صالح و اخلاق حسنه دارد، پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: از درآمدن از قبر تا به بهشت رفتن، از مدت زمان نماز عصر شما كمتر طول مىكشد. براى چه او را نگهدارند؟ نگهدارند كه بگويند: چرا نماز خواندى؟ چرا خوبى كردى؟ چرا محسن بودى و انفاق مىكردى؟ اينها را بپرسند؟ سؤال براى آنهايى است كه چيزى ندارند. كه بپرسند: چرا نداريد؟ چرا ايمان، اخلاق حسنه و عمل صالح نداريد؟ چرا حسود، بخيل و متكبر بوديد؟ لذا در قيامت پنجاه ايستگاه باشد، هر ايستگاهى هم هزار سال طول بكشد، به خوبان چه ربطى دارد؟
ارج نهادن خدا بر پاكان
خداوند چقدر زيبا در قرآن مىفرمايد: «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَ زِينُهُ* فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ»«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ* لّسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ» «فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ» «فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ» «وَ نَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ* وَ زَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ»
اينها وقتى از قبر درمىآيند: «وَالْمَلئِكَة يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مّن كُلّ بَابٍ»
فرشتگان از هر طرف هجوم مىآورند و مىگويند: «سَلمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» مسابقه مىدهند كه به اينها سلام كنند. سلام ملائكه كه تمام مىشود، به آنها مىگويند: چه جايگاه عاليى داريد. وقتى وارد بهشت مىشوند، روى آن تختهايى كه خدا مىفرمايد:«عَلَى الْأَرَاءِكِ مُتَّكُونَ» مىنشينند و تكيه مىدهند. آن وقت صداى خود خدا را مىشنوند كه: «سَلمٌ قَوْلًا مّن رَّبّ رَّحِيمٍ» به جاى اين كه ما موجود خاكى به خدا سلام كنيم، تعجبى ندارد، اما خدا با آن همه صفات بىنهايتش به ما سلام مىكند، خيلى عجيب است.
ايها الناس! جهان جاى تن آسايى نيست مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
روى اگر چند پريچهر و زيبا باشد نتوان ديد در آيينه كه نورانى نيست
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عالم ربانى نيست
خانه پر گندم و يك جو نفرستاده به گور غم مرگت چو غم برگ زمستانى نيست
سعديا! گر چه سخندان و مصالح گويى به عمل كار برآيد، به سخندانى نيست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی