بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
خداوند در قرآن مجيد، انسان را به سه صورت خطاب مىكند. در بعضى از آيات خطاب قرآن با «يا بنى آدم» شروع مىشود. «يبَنِىءَادَمَ لَايَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطنُ كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم» اى فرزندان آدم، هر كس كه مىخواهد شما را از خدا جدا كند، شيطان شما است. كلمه شيطان غير از ابليس است. ابليس چون در مقام گمراه كردن بنى آدم برآمد، خداوند متعال از او تعبير به شيطان كرد. در داستان آدم و حوّا مىفرمايد: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطنُ»
كلمه ابليس، اسم اصلى او بوده است و هزاران سال هم اين نام بر روى او بود. جنس وجودى او چنانكه در قرآن كريم آمده، از طايفه جن بود. ما از شكل، قيافه، صورت و ذات جن خبرى نداريم. كلمه جن در قرآن مجيد به معناى موجود غير قابل رؤيت آمده است. كلمه جن به معناى موجودى پنهان است. يعنى موجودى كه خداوند متعال او را به سبكى ساخته كه چشمها، نمىتواند او را ببيند، چنانكه چشم ما ظرفيت ديدن فرشتگان را ندارد. فرشتگان از عالم غيب و ملكوت هستند. انبيا مىتوانستند. فرشتگانى را كه در كار وحى و نازل كردن كتاب آسمانى بودند، ببينند. به بچهاى كه در رحم مادر است مىگويند: جنين. كلمه «جنين» از «جن» است، به معناى موجودى كه نمىتوانيم او را ببينم. تا نه ماه بچه در رحم جنين است، يعنى قابل مشاهده نيست، وقتى به دنيا آمد، طفل است، يعنى مىشود او را ديد. قرآن مجيد مىگويد: ابليس از طايفه جن است. «كَانَ مِنَ الْجِنّ»
يعنى مانند ملائكه قابل ديدن نبود، ولى جنس خلقت او با ملائكه تفاوت داشت. اميرالمؤمنين على عليه السلام در «نهج البلاغه» در خطبه «قاصعه» مىفرمايد: ابليس شش هزار سال كنار فرشتگان، خدا را عبادت مىكرد، شما خبر نداريد كه اين شش هزار سال، مطابق سالهاى شما بوده يا برابر با سالهاى غير از كره زمين. هميشه اسم او ابليس بود، موجود عابدى بود، اما از زمانى كه با خدا به خاطر خلقت آدم درگير شد، و بعد در كار گمراه كردن آدم و همسر او برآمد، به خاطر گمراه كردن عباد خدا، پروردگار از او تعبير به شيطان كرد. به نظر قرآن، هر كسى كه در مسير انسان به قصد گمراه كردن قرار بگيرد، يعنى جدا كردن آدم از دين و صراط مستقيم، او شيطان است. ممكن است اسم اصلى او اسم خوبى باشد، چه زن، چه مرد. كار او نشان مىدهد كه يك شيطان است. ولى ممكن است اسم او «عبدالرحمان» باشد. ولى چون كار او گمراه كردن مردم است شيطان ناميده مىشود.
اسم شناسنامهاى رضاخان، رضا بوده ولى چون جلوى علما را گرفت، حجاب را از بين برد، درِ مسجدها را بست و زمينه گمراه شدن مردم را فراهم كرد، شيطان است. ممكن است برادر، پدر و پسر آدم، شيطان باشد، اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايند: «الزبير منّا» زبير از ما اهل بيت است. اما تا چه وقت از ما اهل بيت بود، تا زمانى كه پسرش عبدالله بزرگ نشده بود، وقتى اين پسر پست، خائن و هواپرست بزرگ شد، تبديل به شيطان شد، پدر را از راه خدا منحرف كرد و به راه جهنّم كشاند. تفكر بيشتر مردم بر اين است كه شيطان، همان ابليس است كه با آدم و حوّا درگير شد. در سوره مباركه اعراف خدا مىفرمايد: «يبَنِىءَادَمَ لَايَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطنُ» يعنى هر موجود گمراه كنندهاى كه شايستگى شما را براى قرار گرفتن در بهشت، از بين ببرد شيطان است. خداوند متعال جاى بسيار آباد، خوش آب و هوا، سرسبز و پر از نعمت، در اختيار آدم و حوا گذاشت، به هر دو هم گفت: «وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتَما» از هر چه كه در اين باغ ميل داريد بخوريد.
«وَ لَاتَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ»
ولى به اين درخت نزديك نشويد. شيطان آنها را وسوسه كرد. وسوسه شيطان در قرآن مطرح شده است. شيطان گفت: مىدانيد چرا پروردگار گفت كه از اين درخت نخوريد؟ چون اين درخت دو تا نتيجه دارد. يك نتيجه آن اين است كه هر كس از اين درخت بخورد، از آدم بودن در مىآيد و تبديل به فرشته مىشود.
«تَكُونَا مَلَكَيْنِ» يك نتيجهاش هم اين است كه هر كس از ميوه اين درخت بخورد، ديگر خود خدا هم نمىتواند از اينجا بيرونش كند، هميشگى مىشود. «أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخلِدِينَ» اين متن قرآن است. پروردگار فرمود:
«وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ» ولى ابليس گفت: سراغ اين درخت برويم. تازه قرآن مجيد در سوره ابراهيم به آدم و حوا و به همه ما مىگويد: گناه خود را گردن شيطان نيندازيد، او شما را دعوت به گناه كرد، مىتوانستيد به اين دعوت لبيك نگوييد. شما زن و شوهر در برابر دو مسأله بوديد.
مسأله اوّل: خداوند شما را خلق كرده بود و اين بهشت را در اختيار شما قرار داد و گفت: «وَلَا تَقْرَبَا»
همه اين نعمتها از آن شما، به جز اين يك درخت.
مسأله دوم: وسوسه شيطان و حريص بودن شكم.
اين همه نعمت حلال در دنيا هست، انواع ميوهها، حبّهها، دانهها، صيفى جات و شربتهاى حلال، اما شكم بشر مىگويد: مشروب و عرق مىخواهم. اين تلخ و نجس را براى چه مىخواهى؟ مىگويد: مىخواهم. گوشت گوسفند، مرغ و گوساله به اين تميزى و لذيذى هست، شكم مىگويد: گوشت خوك مىخواهم.
هواى نفس، عامل هر جنايت
بعضى از افراد مىگويند: هر چه در اين دنيا جنايت، خيانت، ظلم و فساد مىشود، پاى زن در كار است، ولى اين حرف، صحيح نيست. ابن زياد، مسلم بن عقيل را كشت، اما هيچ زنى در ميان نبود. يزيد سى هزار نفر را استخدام كرد تا به كربلا بروند و اين هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه كنند، اما زنى در كار نبود. چنگيز به ايران حمله كرد، گفت: از مرد، زن، گاو، گوسفند، هر چه زنده مىبينيد، بكشيد.
تيمور سه بار به ايران حمله كرد. رضاخان عليه احمدشاه كودتا كرد، اين تفكرانگليس بود، نه فكر زن. بيست و هشت مرداد پاى آمريكا در كار بود نه زن. در انجام گناه، خود مردان و زنان مقصر هستند.
حادثههاى زيادى در عالم اتفاق افتاده كه هيچ زنى در آنها نقش نداشته است.
اين حرفها را ساختهاند تا شخصيت زن را بشكنند و الا اگر پدر و مادر دختر را خوب تربيت كنند، از نظر شخصيت، پاداش و بهشت، با مردان همرديف هستند. آدم و حوا عليهما السلام ميوه آن درخت ممنوعه را خوردند؛ چون حرص شكم در كار بود. علت بيرون آمدن آنها از بهشت فقط كار شكم بود، نه كار شهوت. چيزى را كه خدا ممنوع كرد، خوردند و به آنها گفتند: بيرون برويد. اينجا ديگر جاى شما نيست.
قرآن مىگويد: حتى لباسهاى بهشتى را از تن آنها بيرون آوردند و چون خدا اهل غيرت و حيا است، برگهاى درختى كه خود را با آن پوشانده بودند، از آنها نگرفت. خدا فرمود: ولى شما ديگر لياقت پوشيدن لباسهاى بهشتى را نداريد. كسى كه افسار شكم و نفس خود را در دست ندارد، نبايد لباسهاى من را به تن داشته باشد.
شيخ بهايى و خبردار شدن از مرگ
شيخ بهايى تا چهار سالگى در جبل عامل و تا شش ماه قبل از مرگ در اصفهان زندگى مىكرد. از چهار سالگى به همراه پدر خود به ايران آمد و مدتى در قزوين بود و سپس به اصفهان آمد.
شيخ بهايى ، شش ماه قبل از وفاتش، با چند نفر، به تخت فولاد اصفهان براى زيارت قبر بابا ركن الدين رفت، يكى از آن چند نفر، ملامحمد تقى پدر علامه مجلسى بود، همه كنار استاد ايستاده بودند، يك مرتبه ديدند كه حال شيخ بهايى دگرگون شد، رو به شاگردان خود كرد و گفت: آيا شما صدايى شنيديد؟ گفتند: نه استاد، ما صدايى نشنيديم. گفت: من از اين قبر، صدايى شنيدم كه «يا شيخ عليك نفسك» شيخ بهايى مواظب نفس خود باش.
معلوم مىشود باباركن الدين، از مرگ من خبر دارد و اين حرف را به من زد تا مرا از مرگم خبردار كند. به خانه برگشت، شش ماه بيرون نيامد و غير از مواقع خواب و استراحت، به نماز، گريه، قرآن و مناجات مشغول بود. بعد از شش ماه وفات نمودند. طبق وصيت، ايشان را در مشهد، كنار قبر حضرت رضا عليه السلام دفن كردند. از رفتن بر سر قبر بزرگان دين غفلت نكنيد، همين طور كه در حيات مفيد هستند، بعد از وفات نيز كارهاى بسيارى از دست آنها برمىآيد. در تهران در محله ما يك فرد تاجرى بود كه پدر و مادر او خيلى از او راضى بودند، جوان باادب، باارزش و باكرامتى بود. بعد از وفات پدر و مادر، هر دو را در قم دفن كرد. آن وقتها در محله ما، خيابان لر زاده، خراسان، صفّارى و شوش بيش از ده ماشين سوارى وجود نداشت. مردم پول نداشتند، ماشين هم نبود. مردم خيال مىكردند اگر ماشين فراوان شود، زندگى آنها پر از خوشى مىشود. ولى ابزار تمدن، ابزار مرگ است. ما در ابزار تمدن، خوشى نداريم. فقط بايد مواظب باشيد كه اين ابزار شما را نكشد. نقص برق، گاز، هواپيما، قطار، موتور و مترو ابزار كشندهاى است. چقدر سفارش مىكنند در آرايشگاه از قيچى و تيغ عمومى استفاده نكنيد. از آمپول يك بار مصرف استفاده كنيد، چون ممكن است ميكرب ايدز داشته باشد. اصلًا ما ابزار خوشى در تمدن نداريم، اما ابزار قديمى، ابزار زندگى بود. غذاهاى قديم، ابزار قتل نبود، يك نفر، گوسفندى را مىكشت، گوشت آن را در يك ظرف گلى مىگذاشت و به سقف اطاق آويزان مىكرد، در طول زمستان از اين گوشت استفاده مىكردند و براى احدى هم مشكل به وجود نمىآمد. اما امروزه از يخچال و فريزر غذا را در مىآورند و به ملت مىدهند، ناگهان سى نفر مىميرند.
اين تاجر محل ما وضعش خوب بود و يك ماشين داشت. من يادم است بچه بودم، در اواسط هفته، ساعت ده صبح، به شاگردش تلفن كرد و گفت: من امروز به مغازه نمىآيم. ماشين را روشن كرد و به قم رفت، ساعت چهار بعدازظهر هم برگشت. همسرش پرسيد: چرا بازار نرفتى؟ گفت: براى اينكه فردا دويست هزار تومان چك دارم، مال مردم خوار نيستم، چهل هزار تومان كم دارم، هر وقت مشكلى برايم پيش مىآيد، مىروم قم، سر قبر پدر و مادرم، قرآن مىخوانم و گريه مىكنم و به هر دويشان مىگويم: من به اندازه چهل هزار تومان مشكل دارم، وقتى برمىگردم، مشكلم حل مىشود. نگذاريد قبور عالمهايى كه در شهر است، فراموش شود و از بين برود. آدم و حوا به خاطر وسوسه شكم از بهشت بيرون شدند، نه عرق بود، نه گوشت خوك، مار، ميمون، ربا و رشوه و غصب نيز نبود. بلكه يك ميوه تازه و تميز درخت بود، ميل خداوند نبود كه اينها از آن ميوه بخورند، خيلى راحت به آنها گفت: «وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ» به اين درخت نزديك نشويد. اين سه بيت شعر از مرحوم شيخ بهايى است:
جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسيان كردند بهر او سجود
يك گنه چون كرد گفتندش تمام مذنبى مذنبى برو بيرون خرام
تو طمع دارى كه با چندين گناه داخل جنّت شوى اى روسياه «1»
اين اولين شكل از خطاب قرآن است كه با آيه شريفه «يبَنِىءَادَمَ» شروع شده است. جهت خطاب نيز معنوى است. نصيحت، سفارش و هشدار است. «يبَنِىءَادَمَ لَايَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطنُ» شيطان يعنى موجود گمراه كننده، سرانجام اين وسوسه چيست؟
«كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مّنَ الْجَنَّةِ» همان طور كه آدم و حوا با فتنهگرى شيطانى به نام ابليس، از بهشت بيرون رانده شدند. اين فتنهگران هم مىخواهند شما را از بهشت بيرون كنند.
خداوند متعال در سوره يس مىفرمايد:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يبَنِى ءَادَمَ أَن لَّاتَعْبُدُواْ الشَّيْطنَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»
«أَلَمْ أَعْهَدْ» معنى پيمان و قرارداد ندارد. چون هر جا كلمه «عهد» با حرف «الى» بيايد، ديگر معنايش پيمان و قرارداد نيست، و به معنى سفارش است. اى فرزندان آدم! من شما را در طول تاريخ سفارش نكردم كه به حرف شيطان گوش ندهيد، او دشمن آشكار شما است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی