قیام پانزده خرداد، اولین وثیقه امت برای ظهور امام زمان (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
[ابتدای نوار ضبط نشده است] در این آیه نهایت جنگ را بیان میکند. کسانی برای طاغوت میجنگند و کسانی برای خدا میجنگند. هر دو در حال جنگند، هر دو کشته میدهند و مجروح میشوند، جانباز میشوند اما یکی در راه طاغوت و یکی در راه خدا. تفاوت در خاتمه کار است.
آن کسی که برای طاغوت جنگیده است از طاغوت چه نتیجه میگیرد؟ طاغوت بعد از مرگ برای انسان چه میکند؟ اما آن کسی که برای خدا جنگیده است وقتی از این دوره تمام میشود و وارد عالم آخرت میشود آن موقع مزد دادن خدا شروع میشود، خدا به شهید میگوید: تو هرچه داشتی به ما دادی و ما هرچه به تو برگردانیم همه چیز ما نیست. تو هرچه داشتی دادی، از این جهت برای شهید حق شفاعت قرار میدهند؛ خیلی از افراد بهوسیله این شهید شفاعت میشوند و وقتی هم قرار است صالحین از همراهان و خویشاوندان به بهشت بروند در معیت شهید به بهشت میروند و شهید به تنهایی به بهشت وارد نمیشود. بهصورت یک کاروان وارد میشود. «یَدْخُلُونهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِم»[۱]. اینها وارد بهشت میشوند به همراه او. پدران صالح، مادران صالح و همسران صالح و فرزندان ذریات صالح. یک صلاحیت باید باشد تا بتواند با شهید همراه شود. وقتی خانواده شهید، آبروی شهید را حفظ میکند همراه اوست. وقتی خانواده شهید، عزت، میراث و آبروی شهید را حفظ میکند، پس همراه اوست. در نتیجه خداوند تعالی آنها را در کاروان شهید ثبتنام میکند. علی(ع) درباره جهاد میفرمایند «فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّه، فتحه اللّه لخاصّه أولیائه». جهاد دری از درهای بهشت است که خدا این در را بر روی أولیاء ویژه خود باز میکند. «فتحه اللّه لخاصّه أولیائه». این شهید وقتی که وارد عالم خود میشود نسبت به کسانی که هنوز شهید نشدهاند اظهار آرامش میکند. «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»[۲]. شهداء خوشحال هستند و به خود بشارت میدهند که اینها که هنوز به ما نرسیدهاند خاطرشان آسوده باشد. اینجا ما آمدیم و نه خوفی بود برای ما و نه غصهای بود و شما از مرگ میترسید که چه اتفاقی بعد از مرگ میافتد. ما به شما بشارت میدهیم که نگران نباشید اگر مثل ما به راه شهادت بیایید بدون هیچ نگرانی و بدون هیچ ترسی و بدون هیچ غصهای وارد میشوید «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»[۳]. معمولاً خوف را به آینده و حزن را به گذشته نسبت میدهند. و انسان هم احساس ناامنی یا از خطاهای گذشته میکند یا از سؤال و جوابهای آینده. شهید میگوید از هیچکدام نگران نباش، ما آمدیم و وعده خدا حق است.
خداوند به شهری پیامبر یا پیغمبری فرستاده است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون، إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما»[۴]. من یک آبادی برای تو نقل کنم که پیامبران برای او فرستادم، اول دو پیغمبر فرستادم. اینها را تکذیب کردند «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»[۵] پیغمبر سومی را برای تقویت آن دو پیامبر فرستادیم. «فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون»[۶]. خداوند ما را فرستاده تا شما را اصلاح کنیم، آنها جواب دادند که این سخنان درست نیست و ما به سخنان شما گوش نمیدهیم و شما دروغ میگویید. «إِنْ أَنتُلإْ إِلَّا تَکْذِبُون، قَالُوا رَبُّنا یَعْلَم ُ إِنَّا إِلَیْکم لَمُرْسَلُون»[۷]. خداوند میداند. ما را فرستاده است پیش شما تا به شما تذکر بدهیم. اینها دعوت میکردند و آنها انکار میکردند. «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَهِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ»[۸] یک نفر از اهل آبادی جلو آمد. رو کرد به قوم و قبیله. گفت اینها را فرستادهاند برای هدایت ما، دنبال اینها راه بیافتید.
«اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُون»[۹] اینها که از ما اجرتی نمیخواهند. مابهازایی نمیخواهند. خدا هدایتتان کرده است. چرا گول دیگران را میخورید؟ حرف اینها را گوش نمیکنید. بعد خود را گفت: «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[۱۰] آن خدایی که من را خلق کرده است چرا من عبادت او را نکنم. شما که آخر به پیش او برمیگردید اینها او را کشتند. مردم او را کشتند. این شخصی که از خود آنها بود، کشتند. «قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ» کشتن همانا و به بهشت رفتن همانا. وقتی رفت در بهشت «یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ، ما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ» اکنون آنها من را نمیبینند، جنازه مرا میبینند. من اکنون در بهشتم، ای کاش قوم من چشمشان باز بود. و مرا در بهشت میدیدند. خدا مرا آمرزید. و به من احترام کرد. حالم این است. شهداء نیمه خرداد دارند میگویند ما اکنون اینجا آمدهایم خوش هستیم. امام میگوید شهدا در قهقهه مستانه خودشان هستند. اینها ضجه میزنند آنها قهقهه خنده میزنند. آنها شیون میکنند. آنها سرود پیروزی میخوانند، آنها جشن پیروزی میگیرند. سعدی نسبت به این شهدای حقیقی در مقابل مدعیان، زیبا بیان میکند:
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟
آقای شمع تو چرا اشک میریزی، تو چرا میسوزی.
گفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود چو فرهادم آتش به سر میرود
چرا من میسوزم، وقتی شیرین از در بیرون میرود مثل فرهاد آتش از سرم بلند میشود.
چو شیرینی از من بدر میرود چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو میبریدش به رخسار زرد
رنگ زرد شعلهاش زرد است وقتی شمع در حال سوختن است قطره قطره سرازیر میشود از آن.
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه پای ایست
آقای پروانه تو مدعی هستی، عشق کار تو نیست که مدعی هستی. به نزدیک شعله میآیی و برمیگردی.
تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استادهام تا بسوزم تمام
پروانه میآید وقتی به آتش میگیرد، برمیگردد. ولی پخته نشده برمیگردد.
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
اگر گوشهای از پر پروانه میسوزد شمع از سر تا پا میسوزد.
همه شب در این گفت و گو بود شمع به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای که ناگه بکشتش پری چهرهای
هنوز از شب چیزی نگذشته است کسی آمد پریچهرهای این شمع را خاموش کرد و خوابید. این شمع که خاموش میشد این صحبت را کرد:
همی گفت و میرفت دودش به سر همین بود پایان عشق، ای پسر
دودی از آن بلند شد و این صدا پیام آخر این بود.
اگر عاشقی خواهی آموختن به کشتن پرت یابی از سوختن
عاشقی آتش گرفتن است تنها راه نجات از آن کشته شدن است.
اگر عاشقی خواهی آموختن به کشتن پرت یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست برو خرمی کن که مقبول اوست
او در امتحان قبول شده است ولی دیگران قبول نشدهاند. از اینجا میخواهم به خانواده شهید تبریک عرض کنم. در قبل از نیمه خرداد ۴۲ جریاناتی واقع شد ایالتی، ولایتی. رژیم شاه عقبنشینی کرد و کار را به عقب انداخت و امام راحل صحبتهای بلندی در عاشورای نیمه خرداد کرد. ای شاه به فکر خود باش و به فکر ما باش. میخواهی من به تو بگویم بهایی هستی تا بیرونت کنند. اینگونه حرف زدن بیسابقه بود. بر روی نقطهای حساس امام انگشت گذاشت. اجانب آمده بودند و تربیت شدههای خود را بهعنوان شخص اول مملکت به مردم غالب میکردند و بهعنوان «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» آیات قرآن را برای اطاعت از شاه یدک میکشیدند و بهعنوان «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» از غرور ملی مردم و میراث نیاکان آنها برای اغفال مردم استفاده میکردند. امام به سیم آخر زد و شنیدن این سخن برای آنها غیر قابل تحمل بود.
قیام نیمه خرداد برای نیمه خرداد نیست برای تاسوعا و عاشورا است. حماسه عاشورا بود که به این قیام تبدیل شد وقتی نام پانزده خرداد برای آن میگذارید خیال میکنید از خرداد چیزی گیر این نیمه آمده است. خیر این فرزند عاشوراست فرزند بلافصل عاشوراست. روز یازدهم فرزند بلافصل روز دهم است. روز دوازدهم یک فرزند آن ورتر است. همیشه زمانی که میگوییم نیمه خرداد بگوییم یازدهم عاشورا. چرا که بر مبنای سال قمری این حرکت آغاز شده است. از عاشورا نشئت گرفته است. مردم بدانند شهداء، شهدای عاشورا هستند. روضههای حسین بن علی (ع) را خواندند و به میدان آمدند. این شهید چهارده ساله که به آن نمیخواستند اجازه بدهند و از رئیس جمهور وقت تقاضا کرد که پس شما روضه حضرت قاسم را هم نخوانید تا رئیس جمهور وساطت کرد و اجازه دادند این شهید اردبیلی به برکت اجازه رئیس جمهور آن وقت و رهبر فعلی وارد شد. چقدر اندیشمندانه. پس روضه حضرت قاسم را بگید حذف کنند. همه اینها محصولات عاشوراست. منتها امام راحل در ارتباط با نیمه خرداد
روزها میگذرد و حادثهها میآید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
بسیاری فکر میکنند چون رحلت ایشان در چهارده خرداد است. خبر داد از رفتن خود. ولی منظور امام این نیست. منظور امام استثناء بودن جریان نیمه خرداد است. یک حرکت جدید است ثمره هزار سال غیبت کبری است و مجسم شده است در جریان نیمه خرداد.
غبیت برای چه بود؟ نگاه کنید به غیبت و شناسنامه غیبت. حکام نمیگذاشتند امامان ما با مردم در تماس باشند. از بعد از امام رضا (ع) امامان ما در پادگانها نظامی و زیر نظر اداره میشدند. دشمن هرچه میخواهد بکند، بکند، نه. در دوره امام یازدهم دوستان هم به جمع دشمنان پیوستند. نامه از سران شیعه به خدمت امام یازدهم رسیده که پولهایی که به دست شما رسیده است بیلان مصرف آنها را به ما بده. حضرت جواب داد اگر امامت امر مستمری است چرا چنین چیزی از پدران من درخواست نشده است. و از آن پس پرده سیاهی در اتاق ایشان نصب شد. و مردم اجازه دیدن حضرت را نداشتند و فقط صدای ایشان را میشنیدند. امام بعدی حتی صدای ایشان را [هم] نشنیدند. فقط از طریق چهار نایب در مدت هفتاد سال با امام ارتباط داشتند. غایب شد تا چه بشود؟ غیبت ایشان برای آشکار شدن قدر و قیمت است.
خداوند نعمتی را میگیرد که مردم بدانند قیمت این نعمت را «نعمتان مجهولتان الصّحّه و الأمان»[۱۱] انسان در خوف قیمت امن را میداند. در مرض قیمت سلامت را میداند در غیبت قیمت امام خود را میداند. هزار سال غیبت این اثر را کرد که مردم به قیمت امامت و قدر امامت آشنا بشوند و برای نایب امام جان بدهند و اولین هدایای خود را دادند و امام حکم اعدامش تبدیل به زندان شش ماهه شد. از آن زمان مردم مرتباً از آن زمان شهید میدهند.
شهدای پانزده خرداد شهدای امام زمان هستند. شهدا وسیله ظهور هستند. یعقوب نپذیرفت که بچه خود را در اختیار برادران قرار دهد مگر اینکه وثیقه بدهند چون به آنها گفته بود «هَلْ آَمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَی أَخِیه مِنْ قَبْلُِ»[۱۲] خداوند به آنها میگوید «ای امت! آن طور که یازده امام دادم این دوازدهم را بدون وثیقه نمیدهم.
امام این را وثیقه اول میداند. و تا کنون این وثیقه گذاری در صبر و بصیرت ادامه پدا کرده است و میبینید که انقلاب اسلامی در عالم روز به روز درخشانتر میشود، همانگونه که در طلوع خورشید وقتی سپیده بیاید هر لحظه فضا نورانیتر میشود و ما این سپیده را در نیمه خرداد میبینیم و به روشنی این جهان امیدواریم. امام راحل میفرمود که ما منتظر طلوع خورشیدیم و این مسائل به پایان میرسد.
[۱]. رعد/۲۳
[۲]. آل عمران/۱۷۰
[۳] . همان
[۴]. یس/۱۳-۱۴
[۵]. یس/۱۴
[۶]. همان
[۷]. یس/۱۵
[۸]. یس/۲۰
[۹]. یس/۲۱
[۱۰]. یس/۲۲
[۱۱]. الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۴
[۱۲]. یوسف/۶۴