جلسه هفتم
موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین تهران
مناسبت: -
مخاطب: عموم
اهم موضوعات مطروحه: -
السلام علیکم جمیعاً و رحمه الله. اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم.
قال الله تبارک و تعالی : «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ »
پرهیزکاران وقتی غفلتی برایشان پیش آید و شیطان آنها را به لغزشی وادارد، متذکر میشوند در نتیجه بصیرت پیدا میکنند،
در این آیه ۳ چیز را مطرح میکند. یکی اینکه انسان با تقوا باشد، دوم اینکه شیطان لغزشی برای او به وجود بیاورد میگوید: اگر این چنین شد و فرد متقی بود و لغزید اتفاق سوم این است که این مؤمن، این متقی متذکر میشود، یعنی از خواب غفلت بیدار میشود. « فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » میبینی بر بینایی این آدم افزود. گناه است، اما وقتی انسان منقلب شد، پشیمان شد، به خود آمد بینایی پیدا میکند، بصیرت پیدا میکند، این بصیرت نتیجه تجربه است. به خودش میگوید حواسم نبود و از این بی حواسی من شیطان سوءاستفاده را کرد. این غیبت را کردم، اینجا که نباید سکوت کنم، سکوت کردم، اینجا که باید شهادت بدهم کتمان کردم، اینجا که باید امر به معروف کنم نکردم. از این پس باید حواسم جمع باشد، از کجا خوردم؟ از چه راهی شیطان وارد شد. این لغزش را برای من به وجود آورد؟ راهش را ببندم. حدود خودم را حفظ کنم. چهارچوب خودم را حفظ کنم. آیه میفرماید: « طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ » چیز بدی است. کسی که لغزش پیدا میکند به خاطر اینکه جریان شیطانی لحظهای او را با خودش برده، این خوب نیست. اما اگر فرد متقی باشد، عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد. همین میشه یک عبرتی! دوستی داشتم خیلی درستکار، اهل نیریز فارس بود. گفت: بچه بودم از یک انار مردم مک زدم و خوردم. مربیام(داییاش، پدر، نمیدانم چه کسی؟) یک سوزنی دست من زد. من دیگر لب به مال غیر نمیزنم. بچه بودم با خواهرم به پشتبام رفته بودیم. سن ما هم ۲۳ بود، پشتبام هم نردهای نداشت، جای خطرناکی بود. ارتفاع پشتبام هم تا حیاط ۱۰ متری بیشتر بود ما از پلههای پشتبام بالا رفتیم. من و خاهرم که ۲ سال از من بزرگتر بود از جلوی اتاق مادربزرگم گذشتیم. پشت سر ما آمد.ما رسیدیم به در ورودی پشتبام، او آمد به ما رسید. دست ما را گرفت و سوزنی را که چارقدش را با آن گره میزد، درآورد و پشت دست من زد. جایش هنوز پیداست. یک سوزنی هم پشت دست خواهرم زد. خون آمد. نمیدانم خدا چه کرده؟ این آثار مانده است. غفلت ما، بچگی ما این بود. این اخطار باعث شد که ما دیگر بیبزرگتر روی بام نرویم. روی بامی که کمی هم شیب داشت. گاهی هست که انسان بعد از یک گناهی عهدی با خدا میبندد درست است که گناه بد است اما خدا این بد را زمینه یک تحول، زمینه یک دگرگونی فراهم میآورد از این جهت بود که ملائکه گناه را بدی میدانستند. وقتی خدا به ملائکه گفت: « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً » اینها گفتند: اینها اهل خاکند باید از خاک زراعت کنند، از خاک برداشت کنند، آن برداشت خودشان را تغییر دهند، گندمی بکارند و نانی بخورند، بعد یک عدهای گندم نکاشته نان میخواهند، غصب میکنند نان و زراعت دیگران را، بینشان دعوا و خونریزی میشود. اینجا اینچیزها هست. ملائکه نمیخواهند گندم بکارند، نمیخواهند که نان بخورند، نمیخواهند که تجارت و کاسبی بکنند، عبادتشان قوتشان است، آنها که گناه نمیکنند، به خدا گفتند: میخواهی کسانی را بیاوری که « قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ » ما که جز تسبیح و تقدیس تو کار دیگری را انجام نمیدهیم. حالا کدامش بهتر است؟ خداوند فرمود:« قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. خدا چه میدانست؟ درست است که این بشر در دنیا گناه میکند، اما توبه میکند. گناه او را ضد گناه میکند. از من سؤال میکنید که گناه او را ضد گناه میکند یعنی چه؟ خدا به سلامتی و اینها که جوانند دختری، پسری داده باشد یا به مسنها نوهای داده باشد روز دوم و سوم بعد از تولد این بچه را پیش طبیب برده و میگویید که واکسن ثلاث به او بزند ضد فلج، ضد آبله، ضد… پولی هم به دکتر میدهی و میگویی که بچه من واکسینه شده است یعنی مصونیت پیدا کرده است در مقابل این بیماری. دکتر چه کرد؟ بچه چه شد؟ دکتر پوست بازوی یا آرنج این بچه را مختصر زخمی میکند، خونی بیاد بعد این آمپول را میشکند و یک قطرره از ان را در شکاف دست بچه میریزد. این چیست که در شکاف دست بچه از تزریق آمپول وارد میشود؟ میکروب کزاز، میکروب آبله یا… در حقیقت میکروب است که وارد بدن میشود. خون میکروب را میگیرد و در رگ میبرد و از رگ عبور میدهد به قلب برده و از قلب به کبد میآورد. از آنجا به آزمایشگاه کبد میرود. در کبد روی این میکروب آزمایش میشود و ضد این میکروب درست میشود. سی سال قبل ۷۰۰ عمل حیاتی از کبد کشف شده بود. تا حالا خیلی بیشتر. آنهایی که اطلاعاتشان به روز است میدانند که هر روز مطلب تازهتری از این دستگاه انسان کشف میشود. ۷۰۰ عمل حیاتی شوخی نیست. آیا ما جگرمان را دوست داریم بریان کنیم؟ نه؟ این غده بزرگ خیلی کار میکند؟ گرانترین پیوندها پیوند کبد است. این میکروب وارد کبد نوزاد شده و آنجا ضدش کشف میشود. از این ضدش ساخته شده و ذخیره و آماده میکند. وقتی این بیماری و میکروب از راه خوراکی، هوا وارد بدن شد، دوباره میآید در کبد. این دفعه مثل دفعه اول نیست، دفعه اول بیخبر آمد، از این جهت دکتر میزان زهری را که وارد بدن کرد به اندازهای بود که کبد بتواند پادزهر و ضد زهرش را بسازد. اما وقتی میکروب شایع شد به اندازهای که دکتر با اراده وارد میکند نمیشود. همراه هوا میآید، همراه غذا میآید اما وقتی که میآید آنجا ، کبد قبلاً آماده بوده است ضدش را به کار میبرند، پس این بیماری دفع میشود و این ادم را آبله از پا نمیاندازد. اما آنهایی که قبلاًواکسن نزدهاند، مبتلا میشوند. قبل از اینکه واکسن توسط پاستور کشف شود این را میدانستند که هر کس واکسن زده باشد، آبله نمیگیرد. پاستور رفت علت آن را پیدا کرد. پاستور کاشف میکروب است. ملائکه در فضای بیگناه هستند، در فضای سالم و بدون بیماری هستند، ما در فضای آلوده به میکروب و بیماری و انواع بیماری اخلاقی و بدنی هستیم، بیماری اخلاقی کاملاً شبیه بیماری میکروبی و بدنی است. با این تفاوت که بیماری بدنی را برایش اختلاف نداریم. همه میگوییم بیماری بد است و باید به دکتر مراجعه کرد و دارو بخوریم و همه میگوییم که بیمارستان لازم است. کافر و مؤمن میگویند. اما بیماری روحی، معنوی و اخلاقی مورد اختلاف است. بعضی جدی میگیرند بعضی جدی نمیگیرند چرا؟ چون معقول است اما بیماری بدنی محسوس است. انسانها در محسوسات اختلاف ندارند. در معقولات اختلاف دارند. همه برای مریضیشان به دکتر مراجعه میکنند اما همه هم برای اخلاقشان به انبیا مراجعه میکنند؟ شما نگاه کنید. دکترها هرجا باشند محترم هستند. انبیا هم هر جا باشند محترمند؟ شما ببینید مردم گاهی دکتری را میآوردند که چون بچه ما را مداوا کردی به او بگویند: غلط کردی، به او چوب بزنند؟ ابداَ. تکریم هم میکنند، حق ویزیت هم حساب میکنند. انبیا هم دکترند. حالا این دکترها را چرا میشکند؟ علتش این است که نمیدانند که اینها دکترشان هستند. نمیدانند این بیماری از بیماری بدنی خطرناکتر است. چرا؟ چون جهنم غائب است بهشت غائب است. میگویند: چه کسی از جهنم آمده که بگوید بهشت و جهنم بود. خوب بنده خدا کسی رفت و آمد و به تو گفت، تو باورت میشه؟ اینها که آمدند و گفتند: اکر به گفتن اینهاست که اینها گفتهاند. میدونید، گاهی این مریضیهای بدن داروی روح است، میخواهند یک بیماری اخلاقی را برطرف کنند، بدنش را بیمار میکنند. بیماری بدن نسخهای است که خدا مینویسد برای خوب شدن اخلاق. به آیه نگاه کنید: « وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ » خدا به گردن میگیرد. میگوید به روزگار ملامت نکن، به همسایهات بدبین نشو، تقصیر من است. از من خوردی. این چه کسی بود که به من سنگ زد؟ من زدم. « وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ » امنیت تو در خطر میافتد. من هم این کار را میکنم. « وَالْجُوعِ » قوتت به عقب میافتد. این را یکبار برایتان گفتهام. “الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، “رزق ۲ نوع است. رزقی هست که باید به دنبالش بروی و رزقی هست که به دنبالت میآید. اگر به دنبالش نروی هم میآید. اینکه انسان دنبال روزی نرود فقیر شود نمیتواند گردن خدا بیاندازد. آنجایی خدا به عهده میگیرد که انسان وظایفش را انجام داده است این اتفاقات برایش میافتد. پسر امام صادق(ع) که جوانی بود و خیلی امام او را دوست میداشت و مرحوم شد، اسماعیل نام داشت، فرقه اسماعیلیه هم منتسب به این پسر امام است. یک دفعه تب خیلی شدیدی کرد. دکتر برایش آوردند. گفتند: خیلی حالش خرابه و یکدفعه اینطوری شد. گفت: همین جوری نمیشود. اسماعیل کاری کرده که اینطوری شده است. بعد هم گفتند: پدرت اینطوری میگوید. از اطرافیان پرسیدند که امروز چه کار کرده است. گفتند: کنیزی بود، خطایی کرد و اسماعیل او را تنبیه کرد. جوری به او زده که دلش خیلی شکسته است. گفت: همین است. او را آزاد کردو خدمتی به او کرد، خوب شد. غفلتی کرده بود، خطایی کرده بود به این بلا مبتلا شد، متنبه شد، بیدار شد. تدارک کرد: « إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » نگذاشت به قیامت بیفتد. اسماعیل خوب شد. حضرت شکر کرد و گفت: الهی شکر. این از خوبی اسماعیل است که پیش پایش آمد. چون خوش ذات است، چون نامه عملش سبک است، چون کارش درست است، امروز خطا کرده ، هم امروز پیش پایش آمد. هر وقت دیدی صبح خطا کردی، عصر چوبش را خوردی سجده شکر بگذار. این از نعمت است. انسان اینطور باشه. اگر خطا کردی، پیش پایت آمد بدان که خداوند دوستت دارد. تو را قابل اصلاح میداند، قابل تنبیه میداند. چون قابلت میدانند مریضت میکنند. اما نه اینکه خلاف بهداشت کردی مریض شدی. مثلاً هوای تهران آلوده است. نباید بگویند قضای الهی است. درست است آلودگی هوا است اما خداوند برای هر دردی درمانی آفریده است. ما مسلمانیم و خدا را زشت نکنیم. خدا که میبیند ما هوا مصرف میکنیم. پیشبینی کرده است که چه چیزی جبران این هوای مصرفی ما را بکند. طبیبی اهلبیت مرحومم را جراحی کرد. وقتی آمد که جراحی تمام شد. عرق ریخته بود، عرقش را پاک کرد. بیاختیار گفت: در بدن انسان هیچ چیز پیشبینی نشدهای وجود ندارد. همه چیزش پیشبینی شده است. گفت: چربی از شکم خانم خارج کردم. اگر این چربیها نبود عفونت میشد. گفت: زیر پوست شکم به دلیل اینکه رودهها آن طرفند و خطر میکروب و غیره را دارد دورش را چربی گرفته است برای پیشگیری و گفت: همین سلامت را تضمین میکند. آن خدایی که همه چیز را پیشبینی کرده، هوا مصرف کردن را هم پیشبینی کرده است. چه کاری کرده است برای هوا که ما مصرف میکنیم؟ درخت آفریده است. درخت درست ضد ما عمل میکند. ما اکسیژن میخوریم، گازکربنیک با بخار آب پس میدهیم، درخت گاز کربنیک و بخار آب را میگیرد در مجاورت کلروفیل از آن غذا درست میکند. ماده اولیه نشاستهها از همین ترکیب است. قند ساکاروز، گلوکز،… اینها همه. بعد این مولکولها را سنگین میکند و نشاستهها را تولید میکند. غذا هم از این درست میکند. به علاوه اکسیژن هم آزاد میکند. گازکربنیک میخورد و اکسیژن پس میدهد. درخت این کار را میکند. ما چه وظیفهای داریم؟ امام صادق(ع) وظیفه ما را در کتاب <<توحید مفضل>> مشخص کرده است. گفته است: مفضل عبرت بگیر از خلقت گندم. آن کاری که بشر نمیتوانست، خدا خودش کرد. آن چه بشر میدانست به عهده بشر گذاشت. گندم را خلق کرد، نگذاشت به عهده انسان، اما کاشتن گندم ، برداشت، پاک کردن، آرد کردن، خمیر و پختن نان را به عهده انسان گذاشت که هم کار بکند و هم تجربه به دست آورد. درخت را خودش آفرید. بعد گفت:تقدیر المعیشه، هر اندازه که هوا مصرف کردی، درخت بکار. این جنگلها برای همین است. اینها ریه هستند. اینها بالاتر از ریه هستند. ریه ما هوا تولید نمیکند اما هوا را در اختیار ما میگذارد. اینها هوا تولید میکنند و مافوق ریه هستند. ببینید که چقدر ماشین دارید. بر اساس هر یک ماشینی ۱۰۰ تا درخت هر ساله بکارید. این قانون است. بعد بگویید اسلام این است. بعد هوا را نظیف کنید. درست است که اتومبیلهایی که آلایندگی دارند را باید تعویض کنیم، اما باز هم اکسیژن مصرف میکنند. درست است که وسایل عمومی را باید بیشتر کنیم تا از وسایل خصوصی کمتر مصرف کنیم. باز هم آنها اکسیژن مصرف میکنند. اینها خوب است اما علاج نیست. علاج اصلی در این است که تو به اندازه هر ماشینی که کار میکنه، ۱۰ تا ۲۰ تا درخت بکاری. این قانونش است. دیگر نگویید النظافت من الایمان یا تقدیر المعیشه. ببینید همانطوری که بیماری بدن را دکتر علاج میکند، بیماری روح را هم خدا دکتر گذاشته است. شما با دکتر جر و بحث نمیکنید که چرا این قرص را بخورم. با انبیا هم نباید جرو بحث کنید. میگویند نماز ظهر ۴ رکعت است، نماز عصر ۴ رکعت است. این داروی تو است. این داروها رو مصرف کن نماز دواست. داروست. پیشگیرست. پیشبینی است. نماز چه کار میکند؟ نماز تقوا ایجاد میکند: « إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » متقی است که وقتی یک لغزشی میکند، برمیگردد. تدارک میکند. نماز تقوا میآورد. “ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنکر” نماز نهی میکند از فحشا و منکر. همه اینهایی که اختلاس کردند نمازشان درست نبوده است. تمام اینهایی که ظلم میکنند نمازشان نماز نبوده است. اگر نمازشان نماز بود این کارها را نمیکردند. ببینید چه جوری نماز میخواند؟ عادت است پدرش نماز میخوانده او هم نماز میخواند. نماز عبادت است از این جهت میگویند وقتی حواستان نیست « لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَهَ وَأَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ » بدانید دارید چه میگویید. ما و فرشتهها چه فرقی با هم داریم؟ فرشتهها در بیگناهی زندگی میکنند اما تو در گناه وارد میشوی و ضد گناه میشوی. میخواهی ببینی فرق تو و ملائکه چیست؟ گلاب را با آب مقایسه کن. گلاب طاهر است اما مطهر نیست. آب طاهره نجس هم میشود اما میتواند طاهر هم بکند، مؤمن آب است. چگونه آب میشود؟ با گناه آب میشود. ضد گناه میشود. آب ضد آلودگی است. میریزی روی چیز نجس، طاهرش میکند، گلاب میریزی رویش طاهرش نمیکند. انسان وقتی غفلت کرد، ضد غفلت میشود. اسماعیل پسر امام صادق(ع) یک تندی، یک تنبیه نا حق نسبت به خادمش کرد، چوب خورد. مثل این سوزن پشت دست من برای همیشه جایش میماند. این داغ میگذارد روی دستش که دفعه دیگر چنین کاری نکند. بعد این شخص میشود مربی جامعه. ملائکه نه! ملائکه در پاکی هستند. انسان پاک است در ناپاکی. با این حدیث بحث امشب را تمام میکنم:”الذاکر فی الغافلین کالمتشهد بدمه فی سبیل الله” آن ذاکر خدا که در بین اهل غفلت زندگی میکند، اما به یاد خداست مثل کسی است که در جنگ شهید شده در خون خودش غلتیده است. این چقدر ثواب میبرد. ذاکر فی الغافلین هم این قدر ثواب میبرد. اما ملائکه ذاکر ذاکرانند. همهشان خوبند. خوبی در وسط خوبان. نگفتهاند :”الذاکر فی الذاکرین کالمتشهد بدمه فی سبیل الله” گفتهاند: :”الذاکر فی الغافلین” نماز انسان را ذاکر فی الغافلین قرار میدهد. این عیناً مثل موبایل شماست که به شارژ میزنی و از آن استفاده میکنی، تخلیه شد، دوباره شارژ میکنی. این نماز شارژر شماست. یکبار صبح، یکبار ظهر، اینکه میگویند: نمازهایتان را ۵ بار بخوانید تا ۵ بار تخلیه شوید و دوباره ساخته شوید. امام راحل، دانشجویان هند آمدند پیش او، گفت: نمازهاتان را در ۵ وقت بخوانید. چرا؟ درسته دو نماز با هم خواندن، وقتش یکی است. ظهر جلوتر از عصر است. اما رسم اهلبیت همین بوده است. ظهرشان را میخواندند به کارهاشان میرسیدند، عصرشان را بعد میخواندند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته