جلسه نهم
موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین تهران
مناسبت: -
مخاطب: عموم
اهم موضوعات مطروحه: -
سلام علیکم و رحمه الله اعوذبالله سمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین
واجبترین چیزها برای انسان خودشناسی است. انسان کیست؟ چه کاره است؟ برای چه هدفی او را خلق کردهاند و این عالم چه برنامهای انسان در آن دارد؟ وقتی انسان بداند که اینجا چه کار دارد میشود و من اینجا چه کاره هستم و چه برنامهای پیاده میشود، آرامش پیدا میکند. چرا؟ برای اینکه سرگردان نیست میداند که این عالم چه دستگاهی است. چه کارخانهای است. خودش در این کارخانه چه نقشی دارد. حالا میخواهند این نقش را بالا ببرند. زحمت دارد و زحمتش را باید تحمل کند. شما میخواهید هر چیزی که گفته میشود با یک مثال برایتان مجسم شود. طبیعتاً انتظار دارید که در این قضیه هم که ما اینجا چه کاره هستیم و این عالم چه کارخانهای است مثالی برایتان بزنم. در کارخانه ریسندگی پنبه یا پشم را میریسند و تبدیل میکنند به دوک نخ. حالا چه اتفاقی افتاده است؟ پنبه کیلویی چند است و نخ کیلویی چند است؟ وقتی پنبه نخ میشود، گران میشود، قیمتی میشود، اگر پنبه کیلویی هزار تومان باشد نخ کیلیویی دو هزار تومان میشود. اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. نصف مربوط به پنبه و نصف مربوط به کاری است که انجام شده است. زرگرها طلا را که به مشتری میفروشند، قسمتی از این مبلغ مربوط به وزن طلا است و قسمت دیگر آن برای کاری است که انجام گرفته است. وقتی طلا تراش میخورد قیمتش بالا میرود. از وزنش کم شده است اما به قیمتش اضافه شده است. اینها را گفتم برای اینکه متوجه شوید به این تغییر و تحول میگویند ارزش افزوده. پنبه به نخ تبدیل میشود ارزش افزوده است. نخ به پارچه هم ارزش افزوده است. اگر نخ کیلویی دو هزار تومان باشد پارچه میشود کیلویی چهار هزار تومان. نصفش برای مواد اولیه است و نصف آن برای کاری است که انجام گرفته است. این پارچه اول نقاشی نشده است، قیمتی ندارد و وقتی طراحی میشود قیمت دیگری پیدا میکند. این پارچه به خیاطی میرود قیمتش عوض میشود. استاد خیاطی میخواهد از پارچه لباس درست کند و قیچی در آن میگذارد. سوزنی که به پارچه میخورد ارزش افزوده میآورد. غذاهایی را که میخرید مرغ معمولی یک قیمتی دارد و سوخاری آن قیمت دیگر. یک قسمت مربوط به مواد اولیه و قسمت دیگر مربوط به کار سوخاری آن میشود. در همه عالم هم ذره ذره کار اهمیت دارد.انسان هم وقتی متولد میشود نطفه آن یک قیمت دارد. نطفه تبدیل شده به علقه قیمت دیگری دارد. از این جهت اگر نطفه را ضایع کنند دیه دارد. علقه یا مضعه را در صورت ضایع کردن، قیمت دیگری دارد. اگر بچه شد قیمت دیگری پیدا میکند. اگر این انسان دزدی کند و دزدیاش هم به اندازه ربع دینار باشد یعنی به قیمت ربع گوسفند، اگر گوسفند چهارصد هزار تومان باشد، صد هزار تومان دزدی کرده، چهار انگشت او را قطع میکنند. در حالی که چهارصد شتر میارزید اما الان چهار انگشت را بابت صدهزار تومان قطع میکند. چرا؟ امانتداری، درستکاری و مؤمن بودن ارزش افزوده است و خیانت ضد ارزش است. مثالهایی را هم برای ارزش کاسته میزنم. پنبه تبدیل شده به نخ ارزش افزوده است و اگر این پنبه را آب گرفت و پوسیدگی پیدا کرد افت قیمت پیدا میکند. از این جهت کارخانه پنبه پاککنی پنبه را با قوزه میگیرد. گِلها را از آن جدا میکند، پاکش میکند و قیمت را بالا میبرد. اگر همین پنبه پاک آسیب دید، کاهش ارزش پیدا میکند. دوک نخی اگر بچه به آن کاردی زد و قطعه قطعه شد ارزشی ندارد و ارزش آن پایین میآید. پنبه به پارچه تبدیل شد قیمتش بالا میرود و درهنگام نقش زدن بر آن زدگی پیدا کرد به همان اندازه زدگی افت قیمت پیدا میکند. پس عالم سرتاسر ارزش افزوده و کاسته است. انسان هم چیز استثنایی نیست. او هم با یک سری کارها کاهش قیمت دارد و با یک سری کارها افزایش قیمت. ابوالعلای معری تشکیک میکند، شاعر و فیلسوف است. هر چه در ذهنش درست درنمیآید در آن شبهه وارد میکند. یکی از شبهات این است: دستی که دیه آن پانصد دینار است چرا این دست را به خاطر ربع دینار یا نصف دینار قطع میکنند؟ سید مرتضی جوابش را داده است: به همان وزنی که او شعر گفته است، به همان وزن جوابش را داده است. عزت امانت گرانش کرده است. ذلت خیانت انسان را ارزان میکند. حکمت خدای تعالی را بفهم. پس انسان بگوید من جنس و مواد اولیه هستم و کارخانه عالم کارخانه ساختن من است. من را میخواهند بسازند. ارزشم را بالا ببرند. وقتی ارزشم را میخواهند بالا ببرند باید روی من کار کنند و کار کردن روی من برایم مصیبت و صدمه دارد، اما قیمتم را بالا میبرد. مگر خیاط پارچه سالم را با قیچی تکه تکه نمیکند؟ الگو میگذارد و با این الگو روی پارچه خط میکشد و بعد هم با قیچی خطها را میبرد. از این طریق به پارچه خدمت میکند تا قیمت آن را دوبرابر کند. بعد هم با سوزنی که در جانش میکند اینها را بهم متصل میکند و این اذیتها را به پارچه ارزانی روا میدارد. این مصیبتها را بر سر پارچه میآورد تا قیمت آن را بالا ببرد. مثالی برایتانن میزنم. وقتی شخصی که از پله بالا میرود قلبش درد میگیرد سراغ دکتر میرود و پزشک به او خبر بسته شدن رگهای قلب را میدهد. از طریق آنژیوگرافی دانسته میشود که چندتا از رگها گرفته است و تصمیم میگیرند که برای رفع این مشکل چه کار کنند. اول شخص را بیهوش میکنند حالا به هوش بیاید یا نیاید ریسک است. وقتی از هوش رفت اره میگذارند و طرقوه را از بالا تا پایین میبرند و قلب را از قفسه سینه خارج میکنند. این رگهای بسته را با جایگزینی رگهای پا پیوند میزنند تا خون به قلب برسد و عضلات قلب بتوانند کار خونرسانی را انجام دهند. برای چه این کار را انجام میدهند میخواهندارزش افزوده درست کنند. یک انسانی که قرار بوده تا دو هفته دیگر از دنیا برود، تا دوسه سال دیگر حیاتش را ادامه میدهد. گاهی تا ده سال بعد به حیاتش ادامه میدهد. خیلیها که پیش شما هستند، عمل آزاد قلب را انجام دادهاند و خیلیها هم نرسیدهاند انجام دهند و از دنیا رفتهاند. پس همانطوری که ارزش افزوده سلامت جراحی دارد، انسان هم اگر بخواهد ارزش افزوده بیابد، باید روی خود کار کند. پس این نماز، این روزه، این وضو گرفتن در سرما، در مسجد آمدن اینها همه همان سوزنهایی است که برای مثال پارچه آوردیم. میخواهند قیمت و نرخ شما را بالا ببرند. همه این حرفها را خدا در یک کلمه آورده است تا قدر این کلمه را بدانی. گفت:« بسم الله الرحمن الرحیم» آنچه داری مواد اولیه رحمانی ما است که به تو امانت دادهایم. اینها پذیرایی محدودی است که از تو کردهایم. چشم، دست، پا ، فکر و …. دادهایم. همه اینها پذیرایی مختصری بود. بیا و حرفهای ما را گوش کن و ما هم برنامههایمان را روی شما اجرا کنیم. رحمان پذیرایی مختصری است مثلاً هوایی که تنفس میکنید پذیرایی رحمانی است. جوجه کبابی را که میخورید پذیرایی رحمانی است. شکرپلو پذیرایی رحمانی است. وقتی انسان را لایق رحمت رحیمیه میکنند، او را لایق نوازش خدا و محبت و جاذبه الهیه میکنند که مجذوب خدا شود. چطور جذوب خدا شود؟ آهنربا مس را جذب نمیکند. اگر دستگاهی داشته باشیم که مس را به آهن تبدیل کند، آهنربا آن را جذب میکند. شما ان را آهن کنید، آهنربا آن را جذب میکند. خدا پاک است، اگر پاک شدی خدا تو را جذب خود میکند. این مسجد و خانه خدا، خانه پاکی است. اگر پاک شدی دلت هوای مسجد میکند. چطور دلت هوای زیارت امامان را میکند؟ اگر برای تظاهر نباشد، اگر برای چشموهمچشمی نباشد و برای دنیا نباشد، از پاکی شما است. اینجور نیست هر زیارتی ارزش افزوده بیاورد. نه، تابع نیت است اگر واقعاً دلت برای امام رضا(ع) رفته است و به زیارت میروی، ارزش افزوده پیدا میکنید. اگر بگویی میروم تا دلم برود، آیا خوب است؟ میروم که عاشقش شوم. یک وقتی عاشقش است دور او میگردد، یک وقتی دور او میگردد تا عاشقش شود. من یک مبحث هم از خانواده بگویم: قانون ازدواج این است که زن عاشق مرد باشد و مرد هم عاشق زن. تعارف ندارد. این واقعیت است. شما قدرش را نمیدانید، خودتان میدانید. اما خدا زن را ساخته است که عاشق مرد شود و مرد را ساخته است که عاشق زن شود. اگر نشدی به خودت بگو من دوستش میدارم تا دوستش بداری. زمانی پیش میاید که دوستش میداری و میگویی دوستت دارم. یک وقتی میخواهی دوستش بداری، ابراز دوستی کن. یک چیزی همراه خودت به خانه بیاور. اگر دوست داشته باشید دست خالی به خانه نمیآیید. حالا هم که دوست نیستی دست خالی به خانه نروید. چیزی با خود به خانه ببرید میشود دوست شما. این هدیه دادنها را دست کم نگیرید. اثر دارد. گاهی یک قلمی در جیبت بگذار بچه رفیقت کنار شما نشسته است بگو این هدیه شما. پدر و مادرش خوشحال میشوند. بچه خوشحال میشود. قدیمیها بعضیها در جیبشان آبنبات، انجیر؛ کشمش داشتند و به بچهها هدیه میدادند. از اینها نباید غافل شد. یک شهری در استان فارس است. مردمش مسجدی هستند. هرجای کشور بروند حتماً سعی میکنند به مسجد بروند. اسم آن شهر استهبان است. جستجو کردند که چرا اینها مسجدی هستند، دریافتند که عدهای از مردم این شهر درخت انگور یا انجیر و بادام برای مسجد وقف کردهاند. به این صورت که میوه اینها را در اختیار خادم میگذارند و آنها را در ظرفهایی بیضی شکل کوچک (از نعلبکی کوچکتر) میریزند و بچههای نابالغ زیر ده سال که به مسجد میآمدند، ظرف را جلو آنها میگذارند. از این کشمش یا بادام و انجیر گونی گونی در مسجد است. این بچه که یکبار هدیه گرفت به بابا میگوید: بابا مسجد نمیروی؟ بابا و مادر را مسجدی میکنند. ببینید گاهی آدمی که مسجدی میشود، یک میلیارد برای مسجد خرج میکند. اما حالا با چه چیزی مسجدی شده است با چهارتا انجیر. این هزینه کرده است یا سرمایهگذاری است. برای حضرت سیدالشهدا، مسئولین عمران عتبات عالیات احتیاج به یک سنگشکن داشتند. قیمتش یک میلیارد بود و الان خیلی بیشتر است. یکی از قطعات این سنگشکن ۶۰تن بود. تریلیهای بزرگ آن را حمل میکردند. گفتند اقایی از کازرون اینها را داده است. تعجب کردم. انسانی از یک شهر کوچک چگونه این همت را کرده است. گفتم من بعد از بازدید که آمدم به این آقا بگویید بیاید در ماشین من بنشیند. آن آقا –آدم هیکلداری هم بود- آمد و نشست در ماشین. گفتم: آقا چطور شد تو اینها را هدیه کردی؟ گفت: ما با امام حسین(ع) این حرفها را نداریم. ما هرچه داریم از امام حسین است. مال سیدالشهدا است. بعد تعریف کرد: پدرمون فقیر بود. پول مدرسه فرستادن ما را هم نداشت. ما بچهها بیسواد بودیم. من کارگری میکردم بعد هم رانندگی ماشین باری. یک وقتی برادر برزگ ما دید همه خیر میکنند برای عاشورا. ما هم با یک من برنج و یک چارک گوشت چلو خورشت قیمه درست کردیم که به چندتا زائر بدهیم. به هیئتی گفته بودند خانه فلانی دیگ جوش بار گذاشتند. یک هیئت ۲۰۰ نفره به خانه ما آمد. برادرم هم از این آدمها نبود که بگوید نداریم. گفت: بیایند. گفتم: کجا بیایند. امکانات نداریم. گفت: آنکه حوالهشان داده، درستش میکند. این برادرم رفت در اتاق روبروی قبر امام حسین(ع) میگفت و گریه میکرد.گفت: امام حسین آبرویم را مبر، من رویم نمیشود به اینها بگویم نداریم. اشک میریخت، تضرع میکرد. التماس میکرد. یکدفعه آروم شد و نشست. اینها که آمدهاند منتظر هستند. گفت شام را بکش. ما هم شام را کشیدیم. به همه اینها غذا رسید. آین آقا الان در حیات است. اسمش هم آقای صالحیان است. الان در کارخانه سنگشکنی، شن و ماسه تولید میکند. گفت: اطلاع پیدا کردیم که در کربلا معدن شن و ماسه نیست. این طرف مرز هست. باید اینکه داریم و میخواهیم نصب کنیم. همین را دادیم به آقا سیدالشهدا. اینجوری است. وقتی انسان کاری به این شکل میخواهد انجام دهد باید سرمایه داشته باشد. ایمان و یقینی داشته باشد که بتواند این برکت را بگیرد. ساده هم نیست. شما که به مسجد میآیید این برنامه را به آن اضافه کنید. یک سلام و عرض ارادت هم به امام یازدهم بکنیم. چون در آستانه شهادتش هستیم. درست است ماه شادی و سرورهاست. آنها درست است. انشاءالله برای ولادت حضرت. همینطور که خرج میکنید برای عزا، خرج کنید برای عیش و همانطور که عزا را جدی میگیرید.عیش را هم جدی بگیری. فرح را جدی بگیرید ، تبسم کنید، بخندید و بخندانید که هرکس که به جلسه نگاه میکند بفهمد اینها جشن گرفتهاند. موقع عزا هم عزا بگیرید. اینجور نباشد که ما موقع عزا گرفتن صد و موقع جشن گرفتن دو باشیم. آقا نمرهات را همین میاندازند. اگر همینطوری که عزایت صد است اجر صد میبری، اگر عیش و خنده و سرورت هم دو است مطمئن باش اجر دو میبری. اجر صد که به شما نمیدهند. “شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یحزنون بحزننا و یفرحون بفرحنا ” ما با این آقا خیلی سروکار داریم. پسر امام یازدهم، همه کاره ما است. پسرش شاهنشاه ما است. این شاهنشاهها دروغ میگویند. ملکالملوک خدا است. ایشان هم مظهر اوست. زمام امور دست ایشان است. کم و زیاد هم دست ایشان است. برای پسر احترام پدر خیلی عاقلانه است. این امام را در جایی به نام عسگر کنترل میکردند. امامها هر چه شناساییشون بیشتر شده، زحمتشان هم بیشتر شده است. از روزی که امام رضا(علیهالسلام) به زبانهای مختلف صحبت کرد و کتابهای مختلف را از حفظ خواندند مشکل امامها ده برابر شد. در دوستان اسم فرزندان پیامبر را تا حضرت موسی بن جعفر میگویند یابن الرسول الله. به امام رضا هم میگویند یابن الرسول الله. اما به امام جواد(ع) و امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) میگویند ابن الرضا. معروف شدهاند به ابن الرضا. شخصیت امام رضا پرده از روی امامت برداشت. وقتی این اتفاق افتاد، کنترل امامها شدیدتر شد. میبینید عمرشان کوتاهتر است. در جوانی شهید شدهاند. ارتباط مردم با ایشان سخت بود. اینقدر کار تبلیغاتی روی شیعیان امام عسکری(ع) کردند که آدمهای بازی خورده به امام عسکری(ع) نامه نوشتند که این پولهایی که خدمتتان دادهاند بیلانش را بدهید. آقا گفت: این سؤالها را از پدرم نمیکردید؟ این رفتاری که با من میکنید با هیچکدام از پدران من نداشتید. چطور شده است که با من این رفتار را میکنید. این همان افتی بود و همان کاستی ارزش بود. این نامه نوشتن خیلی بیادبانه بود. شیعیان نوشتند. اگر امامان دیگر از دست دشمنانشان آزرده میشدند، این آقا از دست دوستانشان آزرده شدند. دستور داد یک پرده مشکی، آویزان کردند در دیوار اتاق، از آن پس شیعیان از دیدن امامشان محروم شدند. میآمدند در پشت پرده مینشستند، از پشت پرده به آنها جواب میداد. دیدید که یک نافرمانی کردند، یک بیادبی کردند، نعمت از آنها گرفته شد. حالا هم شما صدهزار شهید دادهاید برای نائب امام زمان و برای امام زمان الان هم دارید شهید میدهید. الان هم شیعیان شهید میدهند.آن برای غیبت و این هم برای ظهور. انشاءالله این قدردانیها سببساز ظهور شود. خداوندا! ارتباط ما را که ارزش افزوده ما است، زندگی ما را زمینهساز ارزشافزوده و بندگی خودت قرار بده. در این زمینه هم در آینده صحبت خواهم کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته