جلسه سیزدهم
موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدالله الرب العالمین و صل الله علی محمد و اهلبیته الطیبین الطاهرین
چون سالگرد مرحوم آیت الله شهید محلاتی(ره) است، طبیعتاً طرح یادبود آنها و بزرگداشت آنها ارائه الگویی به مردم حاضر است. یعنی همین یادوارهها فرهنگ گذشته را به نسل آینده منتقل میکند در قالب الگوها، در قالب انسانهای ایدهآل. انسانهای نمونه چه در پاکی و چه در ناپاکی. طرح الگوها و نمونهها کارساز است. به همین خاطر قرآن مؤمن نمونه و کافر نمونه را معرفی کرده است. کافر نمونه را معرفی کرده است تا همه حساب خودشان را درست کنند. به شرایط خودشان مغرور نشوند و بگوید که در خانه پیغمبرها هم ابلیس میتواند رخنه کند. میگوید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ» خدا نمونه و الگو و نمودار قرار داده برای کفار، زن نوح و زن لوط را. نگاه کنید کفار، شما سرنوشتتان سرنوشت این خانم است. این خانم شوهرش پیغمبر بود. اما فایدهای برای او نداشت. «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى » شوهر پیغمبرباشد، نوح باشد یا لوط باشد. زن، همسر، جایگاه خودش را دارد. به خاطر اینکه شوهر خدمات زیادی به اسلام، دین آن زمان دارد. خانم او را معاف از مجازات نمیکند. جهنم هست زن این پیغمبر را هم واردش میکند. خودت کردی، میخواستی به شوهرت خیانت نکنی، نمونه اهل ایمان را هم که میخواهد مطرح کند، میگوید که اهل ایمان نگران شرایط خودشان نباشند. فردی نگوید شوهر من بد است. من بدشانسم. خدا به آسیه همسر فرعون درجات عالی داد، شوهرش ،فرعون، هم در قعر جهنم. چه ارتباطی به هم دارد. در دنیا با هم زن و شوهر بودند. در آخرت هر کسی میهمان عمل خودش است. «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ» نگاه کنید: میگوید این خانم کاخ دارد، جواهراتش در دنیا بینظیر است. ندیمههایش ضربالمثل، پردهها و جایگاه مشرف به رود نیل، تمام وسایل آسایش دارد، میگوید خدایا، نمیخواهم این خانه را. خانهای در بهشت برایم بساز و من را از فرعون و اعمال او نجات بده. هر وقت و هر جا که زن فرعون عبور میکند مردم تجمع میکنند تا این زن را ببینند. برایش پوکه میدهند که عبور کند، اینقدر اهمیت به او میدهند، ولی میگوید نمیخواهم. من میخواهم پیش خدا باشم. میگوید مؤمن تو هم زمانی میتوانی راه ایمان را طی کنی که خانه آخرت را جدی بگیری. میگوید: « رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ » حالا اگر به من بگویی که در این خانه بنشین مینشینم. اما منتظرم که بروم در آن خانه. مثل زندانی، وظایف خود را در سلول انجام میدهد و منتظر است که چه زمانی مدت زندانش تمام میشود. میگوید مؤمن این است. “الدنیا سجن المؤمن” بعضی میگویند حالا که سجن و زندان است دیگر چرا کار کند و تولید کند. میگوید: آخرت، آخرت! میخواهم آنجا بروم. اینجا را روبراه کند برای دیگران. اگر تو از قرآن این را فهمیدی اشتباه کردهای. چرا؟ زیرا که به ما گفتهاند: « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » حبل الهی را همه بگیرید و متفرق نشوید. اگر هر کسی قرآن را بگیرد و جدا جدا عمل کند. این اساس تفرقه است. تو میگویی من از قرآن این را فهمیدم. او هم میگوید چیز دیگری فهمیدم. وقتی این آیه نازل شد« إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » یا آیاتی که دنیا این است و آن است. عدهای از بزرگان صحابه جلسه تشکیل دادند و گفتند: حالا که دنیا این است، کاری به خانمها نداریم، شبها عبادت، روزها هم روزه. لباس خشن میپوشیم. خوراک هم همین بخور نمیر، بعضی گفته بودند که خودمان را هم قطع نسل میکنیم. آمدند گفتند: اینها اینجوری کردهاند. حضرت رسول(ص) فرمودند: ما بهذا امرت: من مأمور به این چیزها نیستم. غذای حلال طیب طاهر بخورید. لباس بپوشید. خانه داشته باشید. همسر داشته باشید. با همسرهاتان معاشرت بکنید. گناه نکنید. این کافی است. پس « رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا» این خانه، در آن ظلم است و این را ظالمانه برایم تهیه کردهاند و این فرق میکند با خانهای که مؤمن از راه حلال برای خودش به دست میآورد. خانمی باردار بود از همین بنیاسرائیلیها، اینها بنا بود کار کنند. خانمی آوردهاند بار روی شانهاش گذاشتهاند تا از پلهها برود بالا! گفت: خدایا تو میدانی بارداری یعنی چه. مردها نمیدانند. خدایا تو میدانی من چه میکشم. از پلهها بالا میروم با باری که روی دوشم است. خدایا! همینطور باشد که فرعون اینجوری با ما رفتار کند؟ آن وقتی که خدا میخواست بدن فرعون را نجات دهد تا عبرت باشد برای بعضیها. جسدش دست این خانم افتاد. آمده بود رخت بشوید. دید کنار آب یک چیزی است. وقتی جلو کشید دید ریش دارد. آراسته به جواهرات است. بیرون آورد و دید همان جسد فرعون است. چون به او ظلم شده بود، خدا فرعون را به دست او داد. خانم فرعون میگوید: خانهای که با این ظلمها به دست آمده است، من چشم ندارم نگاهش کنم. نمیخواهم اصلاً در آن باشم. غیر از این است که مؤمن خانهای دارد در آن زندگی میکند. شیطان همیشه اطراف آدم میگردد، به قول شیرازیها میپلکد. دنبال یک سوراخ میگردد مثل دزد که نگاه میکند که کجا دیوار کوتاه است تا از آنجا داخل شود. اگر کسی زیادی زهد نشان میدهد، او از راه زهد میآید. اگر مقداری زیادی راحتطلبی میکند، از راه راحتطلبی میآید. مثالی میزنم، به کف دست من نگاه کنید. این انگشتان من و این وسط جاده است. درست است؟ کسی روی این انگشت راه میرود و دیگری روی طرف خط راه میرود. ابلیس اگر بخواهد بلغزاند هر کدام را به سمت لبه دست (پرتگاه) میلغزاند، راست را راستتر میکند، چپ را چپتر میکند. از هر راه نزدیکتر است به پرتگاه از همان راه او را میلغزاند. یک کسی را از راه احتیاط و یک کسی را از راه بیاحتیاطی. آقای بهبهانی ماه رمضان پیش پهلوی رفته بود. پدر شاه، عفریتی بود، طاغوتی بود. پهلوی دستور داد و چای آوردند. گفت: من صائمم. پهلوی گفت: مگر نه شیخها یا پیرمرد و پیرزنها استثنا هستند. میتوانند روزهشان را بخورند، آقای بهبهانی هم گفت: شیطان هر کسی را از یک راهی به جهنم میبرد. یعنی من را از راه روزه گرفتن، تو را از راه روزه خوردن! به سلطان که نمیتوانست تندتر از این بگوید. شیطان هر کس را از یک راهی به جهنم میبرد. یکی را از راه افراط و دیگری را از راه تفریط. “لا یکون الجاهل الّا مُفرطاً اُ مُفرّطاً” انسان روی غریزه خودش نه روی عقل خودش. جاهل به ذهن شما به معنی بیسواد میآید، در قرآن «جاهل» به معنی بیسواد نیست. با سواد هم میتواند جاهل باشد. به پیامبرها هم میگوید: جاهل نشوید ها! «إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ » جاهل، یعنی کسی را ضد عقلش یا احساساتش بر او حاکم شود. عقلی داریم در خود که نور است. جهلی داریم ظلمت، تکبر و خودخواهی است که اگر این حاکم شد به او میگوید جاهل. جاهل در لسان قرآن به معنی اینکه ضد عقلش روی کار آمده است. “لا یکون الجاهل الّا مُفرطاً اُ مُفرّطاً” آنکه روی عقل کار نمیکند بلکه از روی خودپسندی تصمیم میگیرد یا افراط میکند یا تفریط. این قرآن برای این نیست که بخواند و بگوید: من این را فهمیدم. نه اگر این طور شد هر کسی از قرآن یک چیزی میفهمد. نتیجه این میشود که بر سر قرآن با هم دعوا میکنند. الان این تکفیریها که کشتار میکنند. چه کسانی را کشتار میکنند؟ اهل قرآن را. اهل قرآن کشتار میکنند. در این کشتارهای چند میلیونی یک غیر اهل قرآن کشته شده است؟ همهاش اهل قران است که بر سر اختلافهایی که با هم دارند کشتار میکنند. برای همین قرآن گفته است حبلالله لازم است تا به آن مراجعه کنید. علامت حبلالله هم این است که اگر به آن مراجعه کردید یکی میشوید. آنکه همه شما را یکی میکند حبلالله است. «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» میگوید: من تفرق را نمیپسندم. من قبول ندارم تو مالکی هستی، او شافعی است. اینها فرقه است. او حنفی است……. من میگویم « وَلاَ تَفَرَّقُواْ ». میگویید: اینها یک فرقه و انها یک فرقه عیبی ندارد. میگوید: من گفتهام«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» یعنی همهتان یکی شوید. از این جهت حالا زن فرعون گفت:« رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ» کسی نگوید من خانه نمیخواهم داشته باشم. نه، آن خانهای که سرتاسرش از ظلم پر شده بود میگوید پیش من سیاه شده است. یک خانه در بهشت میخواهم. اما اگر تو از راه حلال خانه را بدست آوردی که عیبی ندارد خانه داشته باشید، زندگی داشته باشید، معاشرت بکنید، کاسبی بکنید…… میگویید مگر نگفتی “الدنیا سجن المومن” پس اگر من خانه دارم، زندگی میکنم، شغل دارم، چه جور میشود اینجا برای من زندان میشود. زندانش این است: وقتی مؤمن هستید، هر کاری که ببینید اشکال دارد از انجام آن برمیگردید. وقتی مؤمن نیستید از هر راه به دست آید میگوید بگو بیاید فرقی نمیکند.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد کاین شتر صالح است یا خر دجال
او گوشت میخواهد. گوشت مقدس شتر حضرت صالح یا خر دجال. فرقی نمیکند کالری میخواهد. مؤمن اینطور نیست. من مثال زدم. دو تا کرم ابریشم در یک قفس میگذاری. یکی دورهها را گذرانده است تا پروانه شد. یکی هم هنوز دارد برگ توت میخورد. او که دارد برگ توت میخورد در همین قفس خوش است. اما آنکه خوراکش شد شهد گل، این قفس برایش زندان است. این قفس برای کرم دیگری بزرگ است و برای این یکی کوچک. وقتی بال میزند بالش به دیوار قفس میخورد و احساس زندان میکند. مؤمن هر حرفی را بخواهد بزند میگوید این اشکال شرعی دارد، نمیگویم. هر کاری بخواهد بکند باید حدود الهی در آن رعایت شود و احساس میکند در جلسه امتحان است و هرکسی دوست دارد امتحانش را بدهد، ورقه را تحویل دهد و برود. چه کسی میخواهد در جلسه امتحان بماند آنکه نمرههایش خوب نیست. میگوید ستون تا ستون فرج است. شاید چیزی به خاطرم آمد. آنکه کارش درست است میخواهد برگه را بدهد و اجازه بدهند که برود. پس خود طرف بخواهد قرآن بخواند به جایی نمیرسد، به اختلاف میرسد. باید یک حبل الهی در کار باشد که حتی علما هم در اختلافات به آن مراجعه کنند تا اختلاف رفع شود. عالم برای همین گذاشته شده است. یاد میکنم از آقای محلاتی(ره). چرا گفته شده است: “اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شیء” وقتی مؤمن عالم از دنیا میرود ثلمهای در دیوار اسلام پیدا میشود که هیچچیزی نمیتواند آن را ببندد. شما میگویید: اگر این طوری است سالی هزار عالم از دنیا میرود و هزار سوراخ در دیوار اسلام پیدا میشود که هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند. اگر اینطور باشدآخر چیزی نمیماند. کسی هست بتواند جواب بدهد؟ اگر کسی در ذهنش چیزی میداند، دست بالا کند. کسی دست بالا نکرد. شیطان فریبت ندهد که این حرفها را هزار بار شنیدهایم. اینکه میگوید “لایسدها شیء” یعنی “لایسدها شیء سوی العالم” یعنی جای عالم را با چیزی به غیر از عالم نمیتوانید پر کنید. به این میگویند نفی نسبی. یعنی “لایسدها شیء سوی العالم” نگاه کنید میگوید “یا من یکفی کل شیٍ و لا یکفی منه شیٌ فی السموات و الارض” یعنی ای خدا که جای همه چیز را پر میکنی اما جای تو را چیزی پر نمیکند. یعنی چه؟ جز خدا پر نمیکند چون اول گفتی: یکفی کل شیٍ و لا یکفی منه شیٌ پس این است عالم جایگاهی دارد که با پول، قدرت، اسلحه و هنر با هیچ چیز این خلأ را نمیتوان پر کرد. الا خود عالم پر کند آن را. علتش هم این است که عالم میآید وصل میکند مردم را به حبل الله. از حبل الله میگیرد، منتقل میکند به مردم و رشته ارتباط مردم را با حبلالله عالم وصل میکند. امام راحل خودش این علما را با امام زمانش وصل میکرد مثل آقای شهید محلاتی هم که اطرافیانش را به امام وصل میکرد. افراد مرتبط با او هم با امام ارتباط پیدا میکردند. مثالی بزنم که ارتباط با آقای محلاتی عیناً ارتباط با امام تلقی شود. با آهنربا کار کردید و دیدید که آهن که به آن رسید دیگر آهن نیست، آهنربا است. امام با وصل شدن به امامش آهنربا شد و دیگران مثل آقای محلاتی هم با وصل شدن به امام آهنربا میشد. این سلسله وصل بود تا برسد به آن بسیجی که در این سلسله با هم بودند. برای اینکه این مثال را مجسم کنم. این زنجیری که شما با آن زنجیر میزنید به هرکدام یک آهنربا وصل کنید و به هرکدام از اینها هفت تا هشت تای دیگر وصل کنید. به هر کدام دسته سوم هم هفت یا هشت تای دیگر وصل کنید. زنجیری درست میکند که هر کدام از این حلقهها تعدادی را با خود دارند. امت اینجوری هستند. امامت امت را به صورت یکپارچه میکند. جاذبه میآورد. شما میگویید قدرت این جاذبه چقدر است. اگر این آهنربا چنان این آهن را بگیرد که وقتی میخواهی آن را بکنید، تکهای از آن بر سر آهنربا بماند و تکهای در دست تو باشد آن وقت معلوم میشود جاذبه الهی چه جوری است. ببینیدجاذبهای که اینها را به امام وصل میکرد در جبهه بدنشان از سر جدا میشد، دلشان از امام جدا نمیشد. خطرها میآمد تا ایشان را از امام جدا کند تا نافرمانی کند. برای زنده ماندن خودش از جبهه خارج کند. نه، میآمد خط مقدم خطرها را تحمل میکرد. چرا؟ چون جاذبه امام آورده بود او را . این امام لازم است. اینهایی که بدون امام میخواهند کار کنند به جایی نمیرسند. جبران این جاذبه را با چه جیزی میخواهی به جا آوری؟ حبل الله اینجوری با جاذبهاش. همه مجموعه را یکی میکند. حالا اگر این نبود آهنربا نباشد. همه این دانهها جداجدا به هم میریزند. بعد باید بنشینید اینها را باز ببافید. شما در زنجیری که میزنید چون آهنربا نیست حلقهها را در هم میبافید. انسان در هم بافته شود دیکتاتوری است. وقتی با جاذبه به هم وصل شدند با آزادی متصل هستند. حالا ببینید فرق نظام ولایت فقیه با نظامهای دیگر چیست؟ آنها سلب اختیار میکنند از پایین تا بالا تا بتوانند آنها را اداره کنند. نظام الهی سلب اختیار نمیکند. جذب میکند، پاکشان میکند، مجذوب میشوند در این جاذبه فداکاری میکنند. ببینید شما خیال میکنید امامان و امام علی(ع) چه جوری اداره میکردند؟ معاویه چه جوری اداره میکرد. علی(ع) با جاذبهاش جذب میکرد و اینها با عشق میآمدند با او شمشیر میزدند. معاویه از احساسات استفاده میکرد. پیراهن خونآلود یا انگشت قطع شده میگذاشت و انها هم گریه میکردند و به جبهه میآمدند. یک راهش این بود. هر عده را کاری میکرد. صدام هم همین کار را میکرد. صدام جوانهای عراقی که نمیآمدند یکجا هفتصد نفر را تیرباران کرد. تا بترسند و بیایند. چه کسانی میآمدند. همینهایی که وقتی شما به زیارت رفتید در خانهشان را باز کردند و از زائرها پذیرایی کردند. آنها اینجوری اداره میکنند. نظام با عشق اداره میکند. اینها سلسله مراتبهای عشقاند. آقای محلاتی عاشق بود. شما نگاه کنید هواپیمایش را تهدید کردند که میزنیم یا بیایید در عراق بنشینید و ایشان هم در رأس مجموعهای بود که در هواپیما بودند. همه گفتند هر چه آقای محلاتی بگوید. ایشان گفتند ما تسلیم نمیشویم. آنها هم گفتند ما هم تسلیم نمیشویم. هواپیما را زدند و ساقط کردند تا همه شهید شدند. چرا چون جاذبه امام زمان در کار دارد، عرض میکنم هر وقت صحبت میکنید نه خدا را از قلم بیندازید و نه امام زمان را. خدا را از قلم بیندازید شرک است و امام زمان را از قلم بیندازید اصل امامت را ضایع کردهای. نه توحید را ضایع کنید و نه امامت را. کسی گفت که در قرآن آمده است « وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ » اینهایی که شهادتین میگویند مؤمن میشوند، اکثراً مشرک هستند. سؤالی کردند از امام صادق(ع) این را و امام پاسخ دادند: “ذلک قول الرجل، لولا فلان لغلبنا” اگر فلانی نبود ما شکست خورده بودیم. مثل الان که میگویید اگر امام نبود شاه ما را شکست داده بود. میگوید این شرک است. میگویید پس چه جوری بگوییم، امام میگوید: “لو لا ان منّالله بفلان علینا لغلبنا” اگر به وجود این آقا بر ما منت نگذاشته بود مغلوب شده بودیم. اگر این را گفتید تازه موحد میشوی. امام زمان چطور؟ حق او چه میشود؟ آن کسی که قبل از تولد امام تربیتش کرده است را نادیده بگیریم؟ از او فاکتور بگیریم؟ امام اگر از خدا میگرفت؟ فیض خدا اینطور نیست که متصل به این بیاید، فیض خدا سلسله مراتب دارد. از نبی به وصی و از وصی به عالم. همینطور نمیشود متصل باشد. میگویید آقا من میخواهم از نبی فیض بگیرم. به دلت بماند، این آرزو را به گور میبری. چرا؟ چون این را گذاشتهاند. گفتهاند این حلقه واسطه شما است، از غدیر به امت. از بعد از رحلت کسی گفت من میخواهم از پیغمبر فیض بگیرم. میگویند این است: “انا مدینه العلم و علی بابها” این واسطه تو است. الان هم امام زمان واسطه ما است. از یاد نبریم او را. بگوییم امام هرچه داشت از برکت آقا امام زمان و امام زمان هم هر چه دارد از برکت خدا است. از برکت امیرالمؤمنین(ع). این مقام امیرالمؤمنین(ع) است. امام زمان(ع) در عرض امیرالمؤمنین(ع) نیست. در طول است. الان هم باید از او بگیریم. چرا؟ زیرا که امیرالمؤمنین(ع) “المهیمن علی الامامه” هیمنه امام امامت است. مهیمن است. اینها را به یاد بیارید. هر وقت میخواهید صحبتی بکنید حق افراد را رعایت کنید. شما میخواهید از خدا حاجت بگیرید، یکی از راههایش این است اگر پدرت در حیات است بگویید او به من داد. اگر نیست هم به سر مزارش بروید دو رکعت نماز بخوانید و بگویید خدایا حاجتم را بده. خدا حاجتت را میدهد. چرا میدهد؟ به خاطر اینکه در طول حیات هر چه میخواست به تو بدهد به پدرت میداد تا او به شما بدهد. خدا اخلاقش این نست که بزرگی را سبک کند و مستقیم به کسی بدهد. میگوید من به پدرت میدهم و تو برو و از او بگیر. این اخلاق خدا است. اگر خدا را ببینید میگویید خدایا قربانت بروم. این بیادبی نیست که بگویی خدایا قربانت بروم مگر مادرها یه بچهشان که دوستش دارند نمیگویند دورت بگردم. دور بچهشان میگردند تا قضا بلای الهی به سر او بخورد. تو هم میروی به مکه برای چیست؟ تا دورش بگردی. این دور خانهاش بگردی یعنی قربانت بروم. به یاد داشته باشید خدا رحمت کند مرحوم کند شهید محلاتی(ره) را کسی به او تذکری داد. ایشان در صحبتی که برای نمایندگی مجلس میکردبا کسی مزاحی کرد. کسی حرفی زده بود. گفت: اتفاقاً این دفعه حرف درستی زدی. آن یکی هم گفت: آقای محلاتی همه از رادیو دارند میشنوند. شما الان گفتید ایشان اتفاقاً حرف درستی زدند. معنایش این است که تا حالا حرف درست نمیزده است. ایشان اینقدر این مطلب را پسندیدند که چندین جا نقل کردند که ایشان تذکری به من داد که در صحبتی که رادیو دارد ضبط میکند حریم را رعایت کنم. اینقدر تشنه نقد بودند و آن نقاد را جایزه میداد تا بار دیگر رغبت کند نکته دیگری را به او تذکر دهد و باز جایزه بگیرد. جایزهاش هم پول نیست. وقتی طرف را تشویق کردید جایزه گرفته است. باز هم نصیحت میکنم جوری با مردم رفتار کنید که مردم جرأت کنند شما را امر به معروف کنند. جوری استقبال کنید که این اثر را داشته باشد. خداوندا روح آن مرحوم را با امام محشور بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله