جلسه هجدهم
موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الرب العالمین و صل الله علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین
قال الله تبارک و تعالی: « کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ »
خداوند تبارک و تعالی به مسلمانها میگوید: شما بهترین امتی هستید که برای انسانها بیرون کشیده شدند. امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید. اشارهای کنم به این اخرجت للناس، برای مردم بیرون کشیده شدید. این شبیه این آیه است که میگوید:« جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ» خداوند متعال کعبه این خانه محترم خودش را زمینه برپایی برای انسان قرار داد. ما بچه که بودیم کلاس اول، دوم، مبصر کلاسمان وقتی معلم وارد میشد میگفت: برپا. ما همه برپا میایستادیم به احترام آموزگارمان. کعبه هم مثل مبصرما است. انسان، میخواهی جلوی خدا بلند شوی، احترام کنی، کعبه به اهل عالم برپا میدهد. خدا معلم، کعبه مبصر، ما شاگرد کلاسیم. انسانها، :« جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَهَ » خدا کعبه را برای برپا کردن مردم. سر کلاس نشسته بودیم. مبصر میگفت: برپا. انسانها هم چه حالتی دارند؟ که کعبه به آنها میگوید: برپا. چه حالتی است در انسان که کعبه به او برپا میدهد. انسانها در حال خودشاناند، زندگیشان میکنند، کاسبیشان را میکنند. دعوایشان را میکنند. کعبه میگوید: برپا. اینجا کلاس است برای معلم، بلند شو. یعنی برپایی که کعبه میدهد انسانها را از حالت بیحسی و بیحالی و بیشکلی خارج میکند. خدا رحمت کند مرحوم آقامیرزا خلیل کمرهای کتابی دارد به نام قبله در اسلام. تشبیهی ایشان کرده خواستم حق ایشان ادا شود، ایشان کعبه را تشبیه کرده به قطب آهنربایی. وقتی آهن را با اره میبرند، چیزی که از آن میریزد به زمین به آن میگویند براده آهن یا آهن را سوهان میکنند آنچه میریزد براده آهن است. براده آهن از روی کاغذ میگذاری هیچ شکلی هیچ وضعی ندارد. همینطور به هم ریخته است. تا زمانی که آهنربا پیدا شود. چه آهنربا را زیر کاغذ بگیرید که این آهنربا این برادهها روی آن ریخته چه زیر بگیرید فرقی نمیکند از روی مقوا نفوذش را میدهد به این برادهها. چه کار میکند؟ میگوید: برپا. نگاه کنید آزمایش کنید. این برادههای خفته و در هم و بی شکل را برپا میدهد. برپا که شد چه کار میکند! چقدر ظریف! دور تا دور این جا که کانون آهنرباست حلقه حلقه آهنها میایستند. اگر از زیر آهنربا گذاشتی به آن سمت توجه میکنند. اگر بالا گذاشتی سربالا واقعاً برپا میدهد. بعد متشکل، مجتمع صفوف آراسته، وقتی این را نگاه میکنید با نماز مسجد الحرام که مقایسه میکنید که حلقهها دور آن را گرفتهاند این هم برپا است. کعبه انگار آن قطب آهنرباست مردم هم ذرات آهن بعد با هم تشکیل یک جامعه دادهاند. کعبه جامعهساز است. یعنی این انسانهای پراکنده را متشکل میکند، مرتبط میکند، به هم وصل میکند و از مجموع آنها یک شکل بزرگ درست میکند که همه این ذرات اجزا آن شکل بزرگ هستند. پس در براده ببینید و در کعبه بخوانید که چه جوری کعبه برپا میکند. چه جور میشود که مردم با کعبه برپا میشوند. حج میآیند و برمیگردند. پس از آمدن و رفتن دیگر آن آدم قبلی نیست. یک تحول در او به وجود میآورد. چه جور کعبه تحول به وجود میآورد؟ مبدأ پیدایش کعبه را نگاه کنید. آدم که از بهشت آمده، حجرالاسود را همراهش آورده و در همین جا که کعبه برقرار است از اینجا خانه درست شده است. وقتی طوفان نوح هم آمده و زمین خواسته از زیر آب بیرون بیاید باز کعبه اول ظاهر شده است. شما روز دهم ذیالحجه را روزه میگیرید به نام دحوالارض. زمین از آب بیرون آمد. خدا اینجا را خانه خودش کرده است، یعنی خدا وارد زندگی انسان شد. چطور وقتی معلم وارد کلاس میشد، مبصری میگفت: برپا. معلم وارد زندگی شاگردها میشود، شروع میکند به آموختن آنها، تربیت کردن آنها. میگوید: کعبه هم مردم را به خدا وصل میکند و تعلیمات خدا را زمینه ایجاد میکند تا به یاد خدا بیافتند. شما الان رو به قبله نشستهاید. همین است. این قیام للناس است. درست است که نشستهای، نشستن شما هم وقتی رو به قبله است مرکزتان هم کعبه است. شما میگویید ما صفوفمان مستقیم است، نه صفوفتان هم مستقیم نیست. صفوف شما منحنی است؟ چرا؟ تمام مسجدهایی که شعاعشان با کعبه مثل شما است، کعبه مرکز پرگار، تمام مساجد، محیط. صفهای شما صفهای آن دایره است. اما چون آن دایره بزرگ است خطهای منحنی مستقیم دیده میشود. یعنی همانطوری که در مسجدالحرام صفها گرد است در دنیا هم صفها گرد است. چون همه به سمت کعبه نماز میخوانند. صفوفشان رو به کعبه است. میشود محیط آن دایره. اما چون دایره خیلی بزرگ است، شما آن را خط مستقیم میبینید. هیچ فرقی نیست بین نماز در مسجدالحرام و نماز بیرون. تفاوتش این است؛ آنجا چون نزدیکی، صفها را دایره میبینید. بیرون که بیایید صفها را به هم وصل میکنید آن هم دایره است. صفوف جماعتهایی که فاصلهشان با کعبه مساوی است آنها را به هم وصل کنید حالت دایره پیدا میکند، خیلی خوب، همانطوری که آهنربا آمد برادههای آهن را مرتب و متشکل کرد و یک واحد کرد، کعبه هم همینکار را میکند. شما میآیید مسجدالحرام دور کعبه طواف میکنید و همه هم دور کعبه طواف میکنند و در خانهها هم رو به کعبه میایستید همه آنهایی که روی کعبه هستند قبله واحد دارند یک شکل اجتماعی و یک شکل الهی دارند. حالا این تشکل بیاید وارد زندگی بشود. این تشکل بر انسان حاکم شود به طوری انسان، خدا در دنیای او باشد و خدا در آخرت او باشد. این را چه جوری بیان کنیم برایتان؟ خدا در لباس، خدا در مسکن، خدا در قضا، خدا در رابطه فردی، خدا در رابطه اجتماعی. وقتی میخواهد خدا حضور پیدا کند میگوید من خانه را به سبکی بسازم که خدا راضی باشد. اگر خدا محرم و نامحرم میکند جامعه را، من هم در منزلم محرم و نامحرم داشته باشم. میهمان که میآورم، همسرم با میهمانها مخلوط نشود. اگر ارحام هستند مسألهای ندارد. این میشود خدا در خانه، سبک زندگی، عربها خانهها مختصری بدون تشریفات دارند، اما در همان خانه مختصر اتاقی کنار در دارند به عنوان مضیفه، مخصوص مهمان است. از میهمان عاجز نیستند. سبک زندگی و خانه جوری است که میهمانخانه دارند. حالا وقتی این سبک دگرگون شد غرب بیاید برای ما طرح خانه بریزد، دوبلکس میکند آن را. آشپزخانه را open میکند. میهمان میخواهد بیاورد یا باید از بگو و بخند مرد و زن، مخلوط شدنشان خودت را قانع کنی، راضی کنی و به خودت تلقین کنی و عادت کنی که فرهنگ غرب بر تو حاکم شود. اگر بخواهید اینکار را نکنید معذب هستید وقتی میهمان میآید. سبک زندگی یعنی این. سبک معماری یعنی این. کعبه برپا میدهد. یعنی خدا در لباس، یعنی من لباس انتخاب بکنم که خدا بپسندد. آیه نازل شد اول اسلام: «وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ » در روایت تفسیر شده است “و قصّر“ کوتاه کن. امام زمان(عج) که ظهور میکند اول کاری که میکند، این مقدار از لباسها را حذف میکند تا زیر زانو. این سبک است. لباسی که حیا در آن محفوظ باشد اخلاق در آن محفوظ باشد، علاوه بر او برای کار کردن هم آماه باشد. آن موقعها لباس تهیه کردن خیلی سخت بود. کارخانه نخ ریسی یا پارچه بافی نبود. نخ را یا پشم را با دوک میریسیدند خانمها، چقدر زحمت میکشیدند تا یک مقدار پشم یا پنبه را به نخ تبدیل کنند. بعد هم این نخ را با این کارگاههای کوچک خانگی بتوانند به پارچه تبدیل کنند. یک تکه پارچه که بشود شمد خیلی هزینه میبرد تا یک تکه پارچه داشته باشند. علی(ع) کارگری سخت میکرد. اگر میخواست با ان پیراهن که با دست رشته و بافته شده بیل بزند هر دو روزی باید یک دست لباسی پاره کند. با آن کاری که حضرت علی(ع) میکرد کار کردنش مثل جنگیدنش بود. اصلاً وقتی پا به بیل میزد اطراف را غباری میگرفت. سریع تا آخر میبرد، قدرت بدنی قوی. ایشان چه کار کرده بود برای این که لباسش پاره نشود. یک تخته پوش گرفته بود، وسط آن را سوراخ کرده، از سر خود پایین برده بود. بندی بسته بود. رویش و با این بیل کار میکرد. لباس متناسب باشد با کار و زندگی تو؛ یعنی حیا و شرافت و اخلاق در آن باشد. اما فرزی و چابکی و کار کردن و تلاش هم با آن میسر باشد. خدا در معاشرت. مردی میگوید این خانم رعیت خدا است. خانم میگوید شوهرم رعیت خدا است. خدا مالک او است و من به او تعدی میکنم. مالکش حامی او است. من نگویم این زورش کم است، من میتوانم. نگویم این فامیل ندارد و من فامیل دارم یک حرف تندی به او بزنم. این خدا دارد و از فامیل هم مهمتر است. خدا در خانه یعنی همین. زن ضعیف است این مرد قوی و پهلوان است. کس و کاری هم ندارد از او حمایت کند اما خدا آمد در خانه. میگوید: خودش هیچ، خدایش که میبیند. خدا که میداند. حرف زیر و بالا نمیتواند بزند. میگوید:این حاضر نبود، خدایش که بود. نمیتواند چیزی را از این پنهان کند. هر جا که خدا میآید اختلافها برطرف میشود. انسانها را آشتی میدهد. حالا همانطوری که کعبه آمده بر پا بدهد میگوید: ای مسلمانها شما هم مثل کعبه «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» این همه مطلب را در تفسیر« أُخْرِجَتْ » گفتم. شما را برای انسانها بیرون کشیدیم. شما آمدید برای انسانهای عالم برپا بدهید. شما آمدید خدا را وارد زندگی انسانها کنید. بعد میگوید شما چه میکنید که خدا را وارد زندگی انسانها میکنید که بهتر از امتهای دیگر هستید. «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» اینجا یک مطلبی دارم. نگفت: تأمرون بالواجب و تنهون عن الحرام گفت: « تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ » یعنی چه؟ یعنی میخواهید کسی را ارشاد کنید بیا و روشنش کن. با او صحبت کن. آن کاری را که خوب میدانی جوری برای او توضیح بده، فواید آن کار را برایش مشخص کن که این کار در نظر او معروف شود بعد خودش برود دنبالش. دقت کن، اگر گفته بود “تأمرون بالواجب“ تو میآمدی میگفتی آقا این کار را بکنید. میگوید نه، واجب را معروفش کن تا او خودش برود دنبالش. شما میگویید فرقش چیست؟ من به او بگویم نماز تا این که نماز را در نظر او معروف کنم. فرقش این است: وقتی که میگویی این کار را بکن آن کار را نکن، اول به تو میگوید این هم که شد بابابزرگ که میگوید این را بپوش آن را نپوش. این را بخور و آن را نخور. اینجا بشین آنجا ننشین. نمیگوید: این کار را بکن. ببینید، وقتی امر کردی میگویی خدایا من به او گفتم این کار را نکن، کرد. خوب حالا میخواهم از این سؤال کنم. وقتی آدم فرزندش مریض میشود، دوایی را میشناسد به او میدهد. اگر خوب نشد میگوید خدا من دوایش را هم دادم. اگر مرد دیگر تقصیر من نیست. همچنین کارهایی میکنید؟ نه میگویی باید خوب شود. دکتر میبرید. دکتر اول بروید و نتیجه نگرفتید، میگویید خدایا دکترش هم بردم دوایش هم دادم دیگر تکلیفی ندارم؟ میگویی نه! من تا میتوانم. یک دکتر دیگر در آن شهر، نشد به شهر دیگر یا مملکت دیگری میبری پیش بهترین دکتر. امام صادق(ع)چه تعبیر زیبایی دارد: “تلطفوا فی حاجتی کما تلطفون فی حوائجکم “چقدر قشنگ حرف میزند. همانطوری که میتوانید برای خودتان کار کنید برای دینتان هم همانطور کار کنید. شما چطور مریضتان را از این مملکت و آن مملکت میبری تا خوبش کنید. مردمی هم که مریضند میخواهید مداوای معنویشان بکنید آنها را هم همانطور یک کاری بکنید که خوب بشود. نه که بگویید اسقاط تکلیف میکنم. چه جوری است کاری میکنید که بشود. میخواهید حجاب را بیاورید در جامعه؛ خیلی کارها باید بکنید تا بتوانید حجاب را زنده کنید. ببینید چه جور بیحجابش کردهاند. با آن ابزار که بیحجابش کردهاند، باید بروی در آن ابزار کار کنید برنامهریزی کنید از آن ابزار حجاب را وارد زندگی او کنید. “لاینتشر الهدی الاّ من حیث الا نتشر الضلال“ این گفته یکی از علما است. این گفته معصومین نیست. اما یک مطلب عقلانی است. هدایت را نمیتوانید منشر کنید مگر از همان راهی که گمراهی منتشر شده است. اگر بچهها با مدرسه گمراه شدند باید مدرسهای بسازید که هدایت کند. اگر مردم با سینما گمراه شدند باید سینمایی هدایت کننده درست کنید. اگر مردم با شعر گمراه شدند باید شعر هدایت کننده درست کنید. شما میگویید: فرق این که بگویم این کار را نکن، اینکه برایش توضیح بدهم تا قانع شود. خودش بفهمد این کار را نکند. وقتی بگویی و بروی در آن جوی که تو گفتی ممکن است حرف تو را گوش بگیرد در رود بایستی در رعب در جریانات عمل کند اما تا وقتی رفتی از آن فضا میرود بیرون وارد فضایی دیگر میشود برمیگردد سر پله اول. اما اگر آمد حالیاش کردی که این کار چه فوایدی برای تو دارد و اگر ترکش کنی چه ضررهایی دارد. این همراهش هست دیگر. خودش به خودش امر به معروف میکند بعد به دیگران هم میگوید امر به معروف کنند. « کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ » یعنی این. یعنی شما میآیی با ظرافت با تلاش با زحمت میآیی خوبیهایی که میدانی در نظر دیگری هم خوبش میکنی. وقتی او پذیرفت که خوب است. دیگر خودش دنبالش میرود. تفاوت دو تا این است: یکی مدیریت از خارج است و یکی مدیریت از داخل. نگاه کنید این روایت را: “من لم یکن له واعظ من نفسه لم ینفع موعظه غیره “ هر کس واعظی در درون نداشته باشد موعظه واعظهای بیرون برای او فایده ندارد. یعنی واعظ بیرونی باید واعظ درونی را مُلّا کند. آگاه کند. شما میخواهید بچهتان را تربیت کنید نگویید این کار را بکن و ان کار را نکن. بیا آنچه میخواهی بگویید نکن دلیلش را برایش بگویید. کار دارد. زحمت دارد. روشنش کنید که من دارم به تو میگویم. خیر تو را میخواهم. این فایده را دارد. و اگر ترکش کنی این ضرر را دارد. این امر به معروف است. آن که میگوید این کار را بکن این امر به واجب است. ان شاءالله در تفاوت بیت امر به واجب و امر به معروف در آینده هم صحبت میکنم. والسلام علیکم و رحمه الله