جلسه نوزدهم
موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -
امشب به مناسبت ماه رجب و این دعای معروف آن “یا من ارجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر” همه این دعا را میخوانیم. به خدا عرض میکنیم که هر خیری را خدایا از تو امیدواریم. اما هر شری که پیش میآید ما نمیگوییم این سخط خدا است: “آمن سخطه عند کل شر” در امانم از سخط او نسبت به هر شری. جای دیگر قرآن میفرماید «أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» ایمن از مکر خدا شدن؟ ایمن از مکر خدا نمیشود مگر آنکه ایمانی ندارد. در روایت داریم که نسبت به مردم نه مأیوس باشید نه مغرور باشید. مأیوس نباشید به این دلیل «وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ» در روایت داریم از بدترین مردم مأیوس نباشید شاید اصلاح شوند و نسبت به خوبترینها هم مطمئن نباشید شاید در یک امتحان کم بیاورند. توصیه به ما میکنند نسبت به انسانها بین این دو حد؛ یأس و اطمینان. نه مطمئن باشید نه مأیوس باشید. از خوبان مطمئن نباشید که مبادا بلغزند. از بدها مأیوس نباشید شاید توبه کنند و در روایت داریم خداوند به داود (ع) امر فرمود: داود برو خوبان را انذار و اخطار کن و به گنهکاران بشارت بده. داود عرض کرد: خدایا همه انبیا به درستکاران بشارت میدهند و به بدکاران اخطار میکنند. من را مأمور میکنی که به درستکاران اخطار بکنم و به بدکاران بشارت بدهم. خداوند فرمود: داود فرمان را اجرا کن. بعد خدا برایش توضیح دادکه به خوبان بگو به عملشان مغرور نشوندکه ما چنین عملی داریم و چنان داریم. “و انّه ما قدمت عملاً للحساب الّا هلک” احدی نیست – هیچ کس را استثنا نکرده – که آن عمل را با او حسابرسی میکنم و با عدل با او برخورد کنم و هلاک نشود. “و احدٌ قدّمته للحساب الا هلک” از این جهت پیغمبر ما هیچوقت نمیگفت خدا با عدلت با من رفتار کن. همیشه میگفت: ” الهنا عاملنا بفضلک و لا تعملنا بعدلک” خدا به فضلت با ما رفتار کن به عدلت با ما رفتار نکن. به داود گفت به نیکان بگو به عملشان غرّه نشوند. اخطار کن و انذار کن آنها را. و به بدکاران هم بگو قیاس به نفس نکنید. شما کینهتوزی دارید، دیربخششی دارید خیال نکنید خدا مثل شما است. شما نظرتان تنگ است. اصلاً از این خیالها درباره ما نکنید. به بدکاران بگو من از بخشیدن خوشم میاید و بخشش گناهان بزرگ برای من آسان است این بشارتی است برای آنها. اما این دعا میگوید: “یا من ارجوه لکل خیر” هر خیری را از تو امید دارم. بخشش خیر است، عافیت خیر است، آمرزش خیر است، عقل و رحمت خیر است، همه خیری را از تو امیدوارم. هر خیری در زندگی من باشد چشمم به دست تو است، اما اتفاقات بد که برای من میافتد این نیست که بگویم خدا به من غضب کرده، نه، خدا میخواسته اصلاحم کند و میخواسته است کمکم کند. هر شری برایم پیش بیاید نمیگویم این از غضب خدا است، نه، میگویم از رحمت خدا است. بحثم امشب در این است، چطور این شر، ریشهاش غضب خدا نیست؟ علتش این است. چیزهایی که با انسان جور نیست و انسان به عنوان ناراحتی و مشکل از آن یاد میکند اینها، تراش انسان است. خدا میخواهد مؤمن را بتراشد، تراشش دهد، اگر دوست زرگر دارید از او سؤال کنید قیمت الماس چقدرش مربوط به تراش آن است و چقدرش مربوط به خود الماس است. میگویند با هم درمیآید. اگر الماس یک میلیون تومان باشد، پانصد هزار تومان مال جنس خود الماس است و بقیه مال تراش آن است. حالا الماس را چه جوری تراش میدهند. الماس صلبترین چیزی است که بشر در دنیا تجربه کرده است. صلبها را از یک تا ده درجهبندی کردهاند بالاترین صلبی را شماره ده دادهاند. میگویند الماس ۱۰ درجه صلابت دارد. حالا میخواهید ببینید الماس چقدر صلابت دارد؟ شیشهبرها الماسی که تراشی خورده و سرش مثل سوزن تیز است این را سر دستگاهشان دارند. این را میکشند روی شیشه، صاف میآیند پایین یا خطکش میگذارند کنارش میآیند پایین. این شیشه را قاچ میزند بعضی از این شیشهبرها الماسشان مال جدشان است. جدشان شیشهبر بوده، پدرش و خودش هم. او با این الماس میبرید این الماس کند نمیشود. این همه همیشه به این صلبی قاچ میخورد از آن تیزی الماس کم نمیشود از این جهت با هیچ چیزی نمیشود الماس را صاف کرد و تراش داد الا خودش. الماس را با خرده الماس در کیسهای قرار میدهند و میسایند و بعد این تراش میخورد قیمتش میرود بالا و درخشندگی پیدا میکند. حالا بگویید هر زخمی که این خرده الماسها بر الماس وارد میکند سخط است؟ چون از یک الماسی بدش میآید خطش میاندازد؟ نه، میخواهد قیمتش را بالا ببرد تراشش میدهد. میخواهد قیمتیاش کند. میگوید: خدا هر وقت که مرا با مصیبتی تراشیدی. منظورت این بود که قیمت مرا بیشتر کنی. من پیش تو عزیز میشوم. به این آیه نگاه کنید «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ» ما شما را امتحان میکنیم میآزماییم به چیزی (مقدار کمی) اندکی از خوف (ناامنی) جوع(گرسنگی و فقر)، نقص ثمرات(زحمت کشیدی هدر برود) در امتحان شرکت کردی قبول نشدی، بذر کاشتی جواب نداده. میوه داشتی تگرگ بزند، سرما بزند، آفت بزند، اینها نقص است. اینها یک ذرهای است «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ» کسانی که صابرند، این جریان را به آنها مژده بده، یعنی من خراشت میدهم درنرو، بایست تا خراشت دهم. ندیدی چیزی که میخواهید خراش بدهی لایقید میگذاریاش محکم؟ میخواهید با سوهان بساییدش کلیدی را میخواهد کلیدساز از آن کلید درست کند. کلیدی کنار این مادر کلید میگذارد، بعد با سوهان آن را میساید تا این کلید قفل را باز میکند. هر تکه آهنی که در قفل را باز نمیکند! میگوید: من تو را میسازم که تو کلید بشوی و مشکلات را بتوانی باز کنی از این جهت تو را تراش دادم. از زیر دست من در نرو فرق تو و کلید این است. کلید را زیر قید میگذارند تا نتواند تکان بخورد، اما تو را من نبستهام میتوانی تکان بخوری، خودت نخور، یکبار برایتان این جریان برج سربلند را مثال زدم: گفتم، خانمی است، قلمش زیر دندانش است، عکسش روی کتاب برج سربلند است، محتوای کتاب این است: این خانم که مسیحی هم هست میگوید: من جوانی حدود ۲۰ ساله بودم کنار دریا میرفتم و شیرجه میرفتم در دریا، با سر میآمدم پایین. یک جایی که فکر میکردم آب عمیق است، پریدم از بالا با سر آمدم پایین، موج شن و ماسه آورده بود، سرم فرو رفت در این ماسهها، این بدن با این سنگینی روی گردنم و سرم با مقاومت این ماسهها، جلوتر نرفت. از هوش رفتم از شدت درد. مرا بیمارستان برده بودند و چه خواهد شد؟ به جایی رسیده بودم به اصطلاح پزشکها stabell شدم. همه چیز ثابت ماند. اما به من گفتند نخاع تو پاره شده و دیگر دست و پایت در اختیار تو نیست. این خبر خیلی سخت است. من دیگر همیشه باید با برانکارد این طرف آن طرف بروم. افراد میآمدندتا مرا تسلی خاطر دهند. دوستی آمد به من این جوری تسلی داد. گفت: انسان بوم نقاشی خداست. خدا میخواهدبهترین نقاشیهایش را روی انسان پیاده کند، هم نقاش خوبی است هم علاقمند است. تا بهترین نقش را روی انسان بزند. با این تفاوت که بوم نقاشی زیر دست نقاش تکان نمیخورد، انسان میتواند تکان بخورد یا تکان نخورد. اگر تکان نخورد نقشه زیبا میشود. او میخواهد زیبا کار بکند، تو هم بخواه. اما اگر نخواهید او خواسته، بنده نخواهد. نقشه زشت میشود. نه اینکه او را خراب کند، این بیطاقتی و بیصبریاش خرابش میکند. از این جهت هم گفت: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ» این قرآن ما همان حرف را میزند. او میگوید بوم نقاشی است و میخواهد از تو نقش زیبا بزند. اگر راضی باشی خوب میشود. گفت: حرف این به دلم نشست. گفتم خدایا راضیام به رضای تو. وقتی گفتم، راضیام پردهای از جلوی چشمم باز شد. حالا خدا چه نقشی از من درست کرده است. من شدهام معلم اخلاق. کتاب مینویسم و به مردم میگویم خودتان را با خواست خدا هماهنگ کنید. شدهام معلم اخلاق با این مصیبت! و اگز این مصییبت بر من وارد نشده بود من همان شیرجهرو همیشگی بودم تا پیر میشدم. یک انسان به درد نخور، بیفایده با یک مصیبت تبدیلم کرد به معلم اخلاق. این است که میگوید “وآمن سخطه عند کل شر” خدایا آن چیزهایی که بد میشود. نمیگویم تو به من دشمنی کردی و از من بدت آمده که این اتفاقاً برای من افتاده است. ببینید وقتی انسان اینجور است که میگوید: خدا وقتی شیرینی دهنم میکند میخواهد قوت پیدا کنم و وقتی دوا در دهنم میکند میخواهد مریضیام خوب شود. پس مصیبتها داروهای من است. دکتر برایم نسخه کرده و میخواهد مداوایم کند. خوشیها و لذتها و اینها هم که قوت و غذاست که به من داده تا جان بگیرم. آدم یک روز خوشی دارند و یک روز بدی، میگوید روز بد دوای من است میخواهد خوبم کند. روزی خوش است، ویتامین میخواهد به من دهد تا جان بگیرم، روحیه پیدا کنم، شاد بشوم، مغرور نشوم. ببینید، ایمان اگر آمد انسان دنیا برایش بهشت میشود. حسین بن علی در روز عاشورا میگفت: “وآمن سخطه عند کل شر” تشنه میشوم، نه اینکه از چشم خدا افتادهام. میخواهد خدا بکشدم بالا. به اهل عالم بگوید نگاه کنید. این گفت: هر چه خدا راضی است. من برای رضای خدا، خودم را وقف رضای خدا کردم. اینها گفتند: آب به او ندهید. خیلی خوب من را تشنه شهید کنید. میبینید خدا چقدر حسین بن علی را بالا کشیده است؟ چرا حسین بن علی اینقدر در عالم مقام دارد؟ که دو تا نداریم که خاکشان شفا است. در عالم دو تا نداریم. خوردن تربت قبر پیغمبر ما حرام است امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س)، امامان، خوردن خاکشان حرام است. اما ایشان به اندازه پر مگسی از خاکش شفا است. دو تا نداریم. چرا اینجوری است؟ حالا به تو میگویم چرا؟ یکی به امام حسین(ع) گفت صبحتان چطور است آقا؟ “کیف اصبحت” امروز صبح چطور روزت را شروع کردی؟ گفت: “اصبحت و رب فوقی و النار امامی و الحساب مهدونی و الموت یطلبنی و الامر بید غیری، ان شاء عذبنی و ان شاء رحمنی، لا اجد ما اطلب و لا اطفأما ارهب” گفت چطوری؟ حضرت این ده مورد را برایش شمرد. خدا بالای سرم است، خدا ناظرم است، خدایا این وضع من است. امروز صبح اینجوری است. خدا حاضر و ناظر است. جهنم جلوی چشمم، حساب از همه طرف مرا محاصره کرده! میخواهی بدانی حساب چه جور است؟ فوتبال نگاه کن. چندتا دوربین نظارت دارند بر جریان بازی؟ از زیر پا و بالای سر طرف راست و چپ و … . ندیدید وقتی میخواهد نشان دهد که این یکی دست زده به آن یکی، چطور چیزی از او مخفی نماند. خدا هم از همه طرف مرا زیر نظر دارد. و الحساب مهدونی و الموت… . مرگ هم دنبالم است که بهم برسد میخواهد بگیرد مرا. “والامر بید غیری” اختیارم دست خودم نیست، بخواهد به من رحم میکند و بخواهد عذاب میکند. خدا آزاد است. هر چه میخواهم جلویم نمیآید. هر چه نمیخواهم نمیتوانم از خودم دورش کنم. حالا با این شرایط از من فقیرتری هست؟ امام حسین(ع) اینطوری حرف میزند. “ فای فقیر افقر منی“ نگاه کن:
نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد جامه پندارد پیش
وگر چشم خدا بینی گشاید نبیند هیچ کس عاجزتر از خویش
اینهایی که به این انقلاب و اینها گیر میدهند، از رهبری تا غیر او را – هرچی بکند- بد میگویند به امام چه کردند، چه چیزها گفتند. اما خیال میکند که دارد به انسانها خدمت میکند. چیکارش میکنی؟ حسین بن علی (ع) میگوید: “فای فقیر افقر منی” از من فقیرتر کیست؟ خدا خاکش را شفابخش میکند. بعضی انسانها به خدا میگوینداشتباه کردم در این یک مورد. چه اشکال دارد انسان بگوید آقا من که معصوم نیستم. یک اشتباهی کردم. دوست طرف آن است که به او خطایش را بگوید. شما با فرزندت یک وقتی که میآید میگوید داداش به من زده یا خواهرم زده. تو هم باورت شد و نگاه تندی به او کردی و بعد متوجه شدی نه اینجور نبوده این زرنگی کرده بود. حالا شیطان به تو میگوید که اگر به فرزند بگویی من اشتباه کردم فرزند با خود میگوید همه کارهای بابا اشتباه است. « الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ » شما خیال میکنید اگر گفتید اشتباه کردم از عزتت کم شود؟ اشتباه کردم. به پسرت بگو اشتباه کردم عزیز میشوی. به دخترت بگو اشتباه کردم. دو رکعت نماز بخوان بگو خدایا من بابام را بخشیدم خدایا تو هم بابای من را ببخش. بین خود و فرزندت شیطان را از خودت دور کن. به بعضیها آدم با احترام با تکریم میگوید من این حرفی که گفتم یا کاری را که انجام دادم خیلی کار خوبی هم نبود. آدم یک کلمه اینطوری بگوید دنیا آخر میشود؟ امام یک عمر به مردم گفت: هشت سال جنگ تا آخرین نفر تا آخرین قطره خون. بعد دید شرایط طور دیگری شد گفت: من با صدام صلح میکنم و این صلح من هم تاکتیکی نیست. حالا همه فکر میکردند کسی بگوید امام یک روز به ما چیزی گفت و بعد و … نه هیچ کس نگفت. گفتند چه شهامتی دارد. شهامت این است. مردانگی این است که آدم وقتی اشتباه میکند بگوید من اشتباه کردم. آیتا… یزدی نامهای به رهبر بزرگوار نوشته بود قبلاً آیتا… ریشهری قانون دادگاه ویزه روحانیت را تحت عنوان قانون برای ایشان نوشته بود. ایشان مطالعه کرده بودند، دیدند مطالبش خوب است. گفته بودند: تایید میشود، اجرا شود. آیتا…یزدی رئیس قوه قضاییه بود به رهبر بزرگوار نامه نوشت گفت: در این قانون اساسی نوشته شده که تنها مجلس شورای اسلامی میتواند قانون وضع کند. این را فرستاد برای ایشان که آقای ریشهری اینجا نوشته قانون دادگاه ویژه روحانیت بدون اینکه از مجلس صادر بشود. رهبر بزرگوار گفتند که امام همیشه میگفت اینکه میگویند حرف مرد یکی است اشتباه است، حرف مرد دوتاست. هر وقت فهمید اشتباه کرده بگوید اشتباه کردم. این مرد است، که حرفش دو تا میشود. میدانید حرف کی دوتا نمیشود؟ ابلیس. گفت: میایستم و تا حالا ایستاده است. اگر این قهرمانی است مبارک خودش باشد. هر کی میخواهد از امام یاد بگیرد خط امام این است. آدم که معصوم نیست یکبار اشتباه کرد بگوید اشتباه کردم. نمیخواهد؟ اسمش را مردانگی نگذارد. من به دوستان آنها سفارش میکنم. این دوستی نیست که شما میکنید. دوست آن است که به اینها نصیحت کند و من با این آیه بحثم را خاتمه میدهم « الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» اینها که دوست جون جونی یکدیگر ند، اینها دشمن یکدیگرند. همه این دوستها در قیامت روشن میشود که دشمن بودهاند. « إِلَّا الْمُتَّقِینَ» متقین دوست هم هستند. چقدر آیه بالاست. میگوید جز متقین هیچ کس با هم دوست نیست. این دوستان عالم همه دشمناند الا متقین.
والسلام علیکم و برکاته