جلسه بیست و سوم
موضوع: درس اخلاق
زمان: 21_03_1393
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -
اعوذ بالله السمیع العلیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله الرب العالمین و صل الله علیه و اهلبیت الطاهرین
در ذیل این دعا که: “و آمن سخطه عند کل شر” که در ماه رجب قرائت میشد این مطلب را عرض کردیم که چیزهایی که ظاهرش شر است این نیست که خدا بشر را غضب کرده و به این شر مبتلا میشود. گاهی بیماری، فقر، ناامنی اینها ظاهرشان شر است باطنشان درس است. یعنی خدا میخواهد انسان را از خواب غفلت بیدار کند یک مصیبتی برایش پیش میآورد. در روایت داریم اگر مؤمن چهل روز بگذرد مصیبتی بر او وارد نشود قلبش سیاه میشود، راوی ناراحت شد از این مطلب حضرت گفتند که : در ذهنت آمد که مصیبت یعنی کسی از انسان بمیرد یا اتفاق بدی بیافتد، نه پولت را میشماری میبینی کم است اذیت میشوی. این برای این که دل به یاد خدا باشد. خدا را به خاطر بیاورد هر نعمتی را که بخواهند انسان شاکر شود، قحطی آن را پیش میآورند. وقتی انسان اسراف میکند گرفتار قحطی میشود. وقتی نان را ضایع میکنند قحطی میشود تا قدر نان را بدانند. یکبار برایتان گفتم، پیامبری نزدیک شهر ترتار در عراق مبعوث شده بود از یک تلّی گذشت فکر کرد این چیست دید همهاش نان است بعد متوجه شد که مردم وقتی میخواهند بچهشان را تمیز کنند یک مقداری نان برمیدارند. بچه را با آن تمیز میکنند و آن نان را روی آن تل میاندازند. خیلی ناراحت شد که این نانها را نجس کردهاند و با نان بچهشان را تمیز میکنند. از خدا خواست که اینها از خواب بیدار بشوند. خبر داد خدا که برکت از زمین گرفته میشود. آمد به مردم گفت: نکنید این کار یک وقتی قحطی میآید. گفتند تا این نهر ترتار آب دارد خبری نمیشود. خدا آب نهر ترتار را بیشتر کرد اما برکت را از زمین گرفت. کنار نهر ترتار اما گرفتار قحطی! اینها وقتی که قحطی شد آمدند سراغ این نانها، همه این نانها را شستند و مصرف کردند و این تل تمام شد. باز هم قحطی پیش آمد. یک روز دو نفر خانم برای قضاوت پیش این پیغمبر آمدند. یکی گفت که از وقتی قحطی شده هیچ نبوده قرار گذاشتیم که من پسرم را ذبح کنم و با هم بخوریم بعدش هم او دخترش را ذبح کند ما رفع گرسنگی کنیم. من طبق قرار بچهام را ذبح کردم و خوردیم. الان این دلش نمیآید بچهاش را ذبح کند. خدا میخواست دل این پیغمبر را تکان دهد که تو نفرین کردی برای این قوم کارشان به اینجا رسید. رفت قبله دعا و دعا کرد که خدایا بس است برای اینها، نعمت را به اینها برگردان. چون ایام نیمه شعبا ن است نعمت امامت را خدا میخواهد. مردم قدر امامت را بدانند. غیبت برای قدرشناسی. یک وقت عرض نکردم خدمتتان که فاطمه زهرا(س) میدید مردم علی(ع) را نشناختند و دارند از نعمت علی(ع) محروم میشوند. کسی که ارتباط با او ارتباط با خدا است. کسی که محبت او حیات دلهاست. ایمانی که در دل انسان است مثل برق است. این برق که مسجد شما را روشن میکند به یک شبکهای وصل است. از آنجا برق میگیرد تا این شبستان روشن میشود. دل انسان هم شبستان است، ایمان چراغ است، این چراغ ایمان میخواهد روشن بشود سیمش باید به یک جایی وصل باشد به شبکه باید وصل باشد تا از شبکه کسب برق کند و روشن شود. شبکه دل این چراغ ایمان را چه جوری به دست میآورد. از چه راهی؟ نگاه کن مادر موسی، خدا میخواهد مؤمنش کند، چه کار کرد تا او مؤمن شود. جریان از این قرار بود که بچههای بنیاسرائیل را اگر پسر بودند میکشتند و اگر دختر بودند کارشان نداشتند. میگفتند نتیجهاش این میشود که این دخترها وقتی به سن چهارده یا پانزده سالگی رسیدند پسری در بنیاسرائیل نیست و با پسرهای مصری ازدواج میکنند و بچه مصری به دنیا میآورند. نسل بنیاسرائیل منقرض میشود. مادر موسی برای موسی باردار شد. ماماها میآمدند معاینه میکردند هر کس باردار است ثبت میکردند که ایشان در تاریخ فلان وضع حمل میکند. باید بررسی شود بچهای که به دنیا میآید اگر دختر است اشکالی ندارد و اگر پسر باشد باید ذبح شود. آمدند ایشان را هم معاینه کردند آثاری از حمل نبود. اینها رفتند مادر موسی وضع حمل کرد. قرآن میگوید « وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ » وحی کردیم به مادر موسی که بچه را شیر دهد. این آیه قرآن است. مگر باید به مادر سفارش کنند که به بچه شیر دهد. چرا بدون وحی شیر ندهد. میگوید اینها دقایقی دیگر او را میکشند چه فایده دارد؟ چون همه را دیده بود که وضع حمل کرده بودند اگر پسر بوده کشتهاند. یک دانه برای درمان پسری در بنیاسرائیل نیست که این روزها برای مؤمنین گذشته است در قدیم. اهل ایمان اینجور در فشار قرار میگرفتند. تازگی ندارد که مؤمنین در فشار باشند، همیشه اینطور بوده. به او وحی کریدم که به او شیر دهد. « فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ »« أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ » وقتی ترسیدی که بیایند و او را کشف کرده باشند او را در صندوق و روی آب بیانداز. « یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ » دشمن من و دشمن این پسر او را خواهد گرفت و بعد گفت « وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی » نه بترس و نه غصه بخور که بچهام دم اب میرود. « إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ » ما او را به سوی تو بازمیگردانیم. « وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ » او را از پیغمبران قرار میدهیم. این وعدهها را خداوند به مادر موسی میدهد. باز تا آب او را برد حالش عوض شد قرآن میگوید « وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا » دل مادر موسی خالی شد. « إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ » کاملاً نزدیک بود که افشا کند بگوید: پسرم، اگر میگفت که عملیات فاش میشد. بعد میگوید « لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » ما ربط دادیم به قلب او. اسب را که دهنهاش را به جایی میبندند میگوید مربوطش کردند. به این عبارت که کسی به عبادت برود و اسبش را در مرز ببندد به این میگویند رباط. چهل روز رباط کند اجر بزرگ دارد. میگوید اگر مربوطش نکرده بودیم که مؤمن بشود او افشا میکرد. ما برای اینکه خودش را کنترل میکند بستیم. ایمان یعنی بستن. ایمان یعنی مرتبط کردن. ایمان یعنی ارتباط. ارتباط با خدا وصل شدن یعنی ایمان. این برق مرتبط است که نور میدهد. دل انسان هم مرتبط که شد روشن میشود. این برق را از شبکه خواستهاند بیاورند به مسجد ترانس سر راه گذاشتهاند. برق هزار ولت شبکه را رساندهاند به ۱۸۰ ولت تا این چراغها تحمل کنند. مردم میخواهند مؤمن بشوند ترانس میخواهند. از کدامیک به خدا مرتبط بشوند و او ترانس آنها باشد. فاطمه زهرا(س) میگوید از علی به عنوان ترانس استفاده نمیکنند دلهاشان میمیرد. قدر علی را نمیدانند. ایمانشان از دستشان میرود. چون ربطشان را از دست میدهند. میخواهد قدر علی را آشکار کند چه میکند قبر خودش را مخفی میکند. قبر او مخفی بشود تا قدر رهبرش آشکار بشود. این یک نوع قدر آشکار کردن با قبری که پنهان میکنند. چرا؟چون مردم میپرسند چرا این قبر ندارد. میگویند چون وصیت کرده که قبر من مخفی باشد. میگویند چرا چنین وصیتی کرده؟ میگویند ناراحت بوده از اینهایی که میآمدند در تشییع شرکت کنند. میگویند چرا؟ ناچار میگویند چون غصب خلافت صورت گرفته است. این جور قدر علی آشکار میشود. غیبت هم همینطور است. امام را غایب میکنند تا قحطی معرفت بیاید. قحطی انسانیت بیاید، قحطی عدالت بیاید. چرا؟ چون همه خیرها باید از امامت شروع بشود. امام ترانسی است که برق ولایت را میگیرد و از این طرف از ارتباط با او مردم ایمان پیدا میکنند. ایمان ارتباط است. همانطوری که روشنی چراغ از شبکه است روشنی دل از ارتباط با خداست. اما یک رابطی میخواهد برای ارتباط با خدا. امام زمان غائب شد برای مؤمنین الان هم رابط است. ” این سبب المتصل بین الارض و السماء” آن سببی که آسمان و زمین را به وصل میکند کجاست؟ ایشان است منتها غائب است. این حکام جور همه کاره میشوند و اسلام منهای امام را تجربه میکند. کافر زندگی منهای دین را تجربه میکند. مسلمانان قرآن را دارند اما قرآن منهای امامت را تجربه میکنند. در عالم این علمی که دل بشر به آن خوش بود میگفت من کشف میکنم با چی خانه را روشن کنم این برق را کشف کرد. با چه چیزی مسافرت کنم ماشین را کشف کرد که دیگر زحمت سفر با کجاوه و شتر را ندارد. میگوید من با علم کشف کردم هواپیما را مسافرت یکساله را به ساعت کاهش دادم. کشف کردم تلگراف ارتباط شهرها در ثانیه، تلفن را و تلفن تصویری را که با شخص در اروپا ارتباط برقرار کنی و تو را ببیند و تو اورا ببینی. با اینها چه کردی؟ امنیت به تو داد؟ میدانید اهل عالم الان چطور زندگی میکنند. آمریکا و چین چه جوری با هم زندگی میکنند. آمریکا و روسیه چطور؟ میدانید آمریکا چقدر سلاح هستهای دارد؟ موشکهایی با کلاهک هستهای که شهرها ر ویران میکند و روسها هم فراوان دارند، چینیها هم فراوان، این موشکها کلاهک هستهای تنظیم شده برای شهرها دارند.منتظر یک اشاره هستند که همه شهرها منهدم بشوند. عالم این است الان. ما در چنین وضعی زندگی میکنیم. برای اینکه مجسم شود برای شما این موشکها با کلاهک هستهای مثل این است که دو نفر مقابل هم باشند یکی چین و یکی آمریکا. موشکهایی با سلاح هستهای که رو به شهرها. دست به شقیقه همدیگر گذاشتهاند با دست دیگر کارهاشان را انجام میدهند. تمام کارهای صنعتی که در عالم انجام میشود فقط با یک دست اینهاست. یک دست دیگرشان روی شقیقه هم است. برق، هواپیما، ایترنت، ماهواره، فضاپیما،کشتی و زیردریایی داری و ارتباط تلفنی فوری دارید، کارخانه جوجهکشی دارید که یک میلیون تخم را جوجه میکند، کارخانه گوشت و قند دارید، کارخانه برق سالم هستهای دارید، ماشین با برق هستهای که هوا را کثیف نمیکنند. اما امنیت کو؟ امام غائب شده و توحش جای امنیت را گرفته است. امام ترانس ارتباط بنده با خداست. این ترانس را تعطیل کردند. ارتباط با خدا و انس و ایمان به خدا نیست نتیجه اینکه از هم وحشت دارند. دو تا تلفن اگر با هم بخواهند تماس بگیرند باید هر دو به مرکز مخابرات وصل باشند. دو انسان میخواهند با هم ارتباط داشته باشند و همدیگر را باور کنند میتوانند روی خدا پل بزنند. خدا از مرکز مخابرات برای انسانها کمتر است. تو بدون مرکز مخابرات تلفنت کار نمیکند و شماره فردی را نمیتوانی بگیری و با او مرتبط شوی. بدون رابطه با خدا انسان میتواند همدیگر را باور کنند؟ ابداً وقتی دو تا با خدا مرتبط شدند این میگوید من هر چه دارم از خدا است. به او ظلم کنم پشت سرش خداست. او رعیت خدا است. جرئت در سرم نیست که به رعیت خدا ظلم کنم. اعتماد که میکند میگوید این با خدا مرتبط است میلیارد که به او بدهند به من خیانت نمیکند چون مؤمن به خدا است. وقتی طرفین همدیگر را میشناسند که به هم اعتماد میکنند. میدانید انسان با امام چه میشد و بدون امام چه شده است؟ امام غائب شده، انسان وحشی شده است. وحشتی که گرگ و پلنگ از هم دارند بیشتر است یا وحشتی که انسانها چین و آمریکا با هم دارند. یک لحظه غفلت شهرشان به خاکستر تبدیل میشود. این که نمیزنند فقط از ترس این است که ممکن است بخورند. ترس از خدایی در کار نیست. آن موقع که ژاپن نداشت آمریکا از خوردن نترسید و زد. آنها دیدند که این دارد رفتند درست کردند. چین و روسیه درست کردند. اگر روزی این سلاح را به کار ببرند میدانید چه میشود. هوای تنفسی شما اتمی میشود. این باد همه جا میبرد خیال میکنید غالب و مغلوب میشناسد. اینها مصیبت منهای امام زندگی کردن است. اگر امام بود اگر مرتبط با خدا بوسیله امام پیدا شده بود چه؟ ” لایسعنی ارض و لا سماء و یسعنی قلب مؤمن” این دل اگر زنده میشد به وسیله ترانسی با امام باشد و با ارتباط خدا میآمد در دل انسان. خدایی که در آسمانها جایش نیست و نمیگنجد و در دل مؤمن جایش بود. وقتی خدا در دل مؤمن جایش بشود رسول خدا و ائمه جایشان میشد. ” من زار اخاه المؤمن کمن زار الله فی عرشه” اگر برادر دینیاش را زیارت کند انگار خدا را در عرش زیارت کرده است. این چون خدا در دلش است انگار خدا و رسول و اهلبیت را زیارت کرده است. چون آنها هم در دلش هستند. در زیارت جامعه کبیره ” انفسکم فی النفوس، ارواحکم فی الارواح، قبورکم فی القبور” شما نمیگویید” من زار عبدالعظیم بالری کمن زار الحسین بکربلا” این همان معنی “قبورکم فی القبور” است. چون حضرت عبدالعظیم شعبهای از قبر حسین(ع) است. دل مؤمن میتواند شعبهای از خدا و نور خدا بشود. شعبهای از رسول خدا و ائمه بشود. اما شد متوحشتر از گرگ و پلنگ. میبینید مردم چقدر ضرر کردند؟ یک ساعت در سایه این امام معنی بهشت را میفخمی. چرا؟ بهشت رضوان خدا است. این همه نعمت که در بهشت است آثار رضایت خدا است. رضایت خدا به صورت این نعمتها در میآید و میگوید« قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ »«قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَن یُحَاطَ بِکُمْ» رضایت خدا از همه این نعمتها بزگتر است. جهنم هم هیچی نیست الا غضب خدا. منهای امام دنیا شده جهنم با بودن امام دنیا میشود بهشت. این نعمتی است که باید برایش کار کرد. منتها خدا از زبان یعقوب با ما حرف زد درباره این امام. برادران یوسف به منزله ما هستند و یوسف در چاه افتاده به منزله امام. برادرها، برادر دیگری را هم میخواستند ببرند مصر تا به آنها قوت بدهند. گفتند حفظش میکنیم. پدر گفت آن برادر اولی را که بردید چطور حفظش کردید که این برادر دومی را هم بدهم؟ « قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ » دومی را بی وثیقه نمیدهم. وثیقه بیاورید برادرت را ببرید. وثیقه آوردند. « فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ » خدا از زبان یعقوب با ما حرف زد. میگویند آقا بیایند ما در خدمت او هستیم. خدا میگوید « هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ » آن یازده امام را چطور حفظ کردید که این دوازدهم را هم بدهم. « لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى » تا وثیقه ندهید این یکی را نمیدهم. وثیقه میخواهد. از نیمه خرداد ۴۲ امام راحل میگوید آغاز وثیقهگذاری بود تا انشاءالله این وثیقهگذاری کامل بشود چه زیبا بیان کرده است:
روزها میگذرد حادثهها میآیند انتظار فرج از نیمه خرداد کنم
اولین قسط را به عنوان وثیقه سپردند. نائب امام زمان که بنا بود اعدام شود تبدیل شده به شش ماه زندان. باز هم وثیقه سپردند نائب امامشان تبعید شد. بعد از چه حرفها که زد میدانی امام چه گفت که تبعیدش کردند به ترکیه. کاپیتلاسیون که تصویب شد امام گفت قلبم در فشار است این روزها که با یک قیام و قعود و عزت و افتخار کشورشان را از بین بردند طبق این قانون اگر یک آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد دادگاههای ما نمیتواند با او کاری بکند چون مصونیت دارد. چون کاپیتلاسیون گذاشته است. اما اگر یک ایرانی، سگ آمریکایی زیر بگیرد دادگاههای آنها مطالبه میکنند. اعلی حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر را چه بر سرش آوردند یک سگ آمریکایی اینجور حرف میزند. برای چی حرف زد؟برای اینکه ببیند شما وثیقه میدهید یا نه. اینها امتحان شما بود وثیقه سنگین بدهید تا امام بتواند اینطور حرف بزند. وثیقههایی که شما دادید در زندان، شکنجهها تحمل کردید، همه چیز را صبر کردید این بود که بعد از این گونه صحبت فقط تبعید به ترکیه، باز هم وثیقه دادید از ترکیه آمد نجف، باز هم امام گستاخانهترین صحبتها را در نجف میکرد و تبدیل به نوار میشد و در کل کشور توزیع میشد باز وثیقه دادید اینها متوسل شدند به صدام که جلو کارشان را بگیرد. امام گفت میروم پاریس وثیقه دادید امام از پاریس به سلامت آمد. وثیقه دادید امام تازه وارد بعد از ده روز شد حاکم. نائب امام زمان شد حاکم. اینها وثیقههای شما بود. این شهیدانتان بود تا آن موقع امام زمان در ایران جای داشت. وقتی صدام حمله کرد همه دنیا یک طرف و ایران یک طرف. باز هم وثیقه دادید بعضیها فکر میکنند وثیقه دادید چرا بغداد را فتح نکردید. چرا تبدیل شد کارمان به قبول قطعنامه. باز هم وثیقه میخواستند از تو بگیرند که مهمتر از هشت سال دفاعت بود. هشت سال صبر کردی ” الصبر من الایمان کا لرأس من الجسد” صبر نسبت به ایمان مثل سر است نسبت به بدن. “لا خیر فی بدن لا رأس فیها” بدنی که سر ندارد فایدهای ندارد. ایمانی هم که صبر ندارد فایده ندارد. این هشت سال دفاع مقدست با صبر. آن هشت سال انگار هشت تا صفر و این صبر برابر یک اگر نبود اینها صفر بود. ایمان و کارهایت، صفرها و این صبر آن را به صد میلیون تبدیل کرد. از صد میلیون یک را بردارید. صبر سرش است. عدد جبری بود به علاوه و منهای میلیارد. بعلاوه و منها بصیرت است. کاری پیش آمد که بصیرت تو را امتحان کنند زمینهای پیش میآید که امام بگوید من گفتم تا آخرین نفر، تا آخرین قطره خون الان هم میگویم با صدام صلح کردم و این صلح هم تاکتیکی نیست. یعنی چه؟ یعنی امام حسن(ع) پیدا شد دوباره، امام در امام حسن(ع) ظاهر شد که تو را امتحان کنند که تو با امام حسین(ع) وفادار بودی با امام حسن هم وفاداری هستی. جدش درباره آن دو گفت ” الحسن و الحسین امامن قاما و قعدا و ابوهما خیرٌ منهما “ حسن و حسین امامند ایستاده یا نشسته. شما هشت سال در قیام حسینی امام امتحان خوبی دادید. ده گرفتید برای وثیقه. بیست میخواهند ده تا امتحان صبر و ده تا بصیرت. زمانی پیش میآید که ایشان هم کار امام حسن(ع) بکند. اگر تو به خاطر اطاعت امام هشت سال میجنگیدی امام میگوید صلح کردم و این جام کشندهتر از زهر را سر میکشم. رزمندگان گفتند ما هم سر میکشیم این جام کشندهتر از زهر. نائب امام زمانمان است هزار سال غیبت برایمان کافی است. هیچکس به امام نگفت السلام علیک یا مذل المؤمنین. اما به امام حسن چند نفر گفتند. نزدیکترین دوستهای پدرش به او این حرف را زدند. اما شما یک نفر اینطور حرف نزد با امام. شما در روز عید غدیر آمدید به نفع امام راهپیمایی کردید که سمعاً و طاعتاً بیعت کردیم. گفتید جنگ، جنگیدیم گفتید صلح، صلح کردیم. تو امامی، تو جانشینی، امام زمان ما هستی. این امت معنی غیبت را فهمیده است. غیبت تربیتش کرده است. قدر نعمت را میداند و میداند چه جور باید از رهبرش اطاعت کند. این روزها اتفاقاتی در عراق میافتد میبینید اینها برای این است که اهل عالم تربیت شدههای امام علی(ع) را ببینند، تربیت شده دیگران را هم ببینند. چه روزی! علی را بهتر از این میشود به دیگران معرفی کرد. اینها برای معرفی علی(ع) است و برای معرفی دیگران است. آن موقع است که میبینید همه چیز روی حساب و کتاب و برنامه است. خداوندا همانطوری که به رزمندگان آنچنان بصیرتی دادی که امام را در قعود مثل امام در قیام اطاعت کردند خداوندا این وثیقههای صبر و بصیرت که بیست گرفته و هنوز چند تا نمره دیگر دارد ان شاءالله اینها زمینههای ظهور باشد. دوست داشتم تبریک بگویم ولادت امام زمان را، میدانم خود آن امام هم الان غصه دارد. این شهرها سقوط بکند انشاءالله روزی همه اینها برمیگردد. « غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاء وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ » روزی میآید که کل این عالم قبضه است به دست آن امام و عیسی بن مریم پشت سر این امام نماز میخواند چه روز خوشی است آن روز.
والسلام علیکم و رحمه الله