جلسه بیست و پنجم
موضوع: درس اخلاق
زمان: 12_04_1393
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -
برای هدایت هم قرآن لازم است و هم اهلبیت. دیگران برای هدایت، قرآن را کافی میدانند. بحث امروز من برای عزیزان تفاوت قرآن با اهلبیت و قرآن بدون اهلبیت است. اینجور نیست، که اگر کسی به اهلبیت معتقد نباشد قرآن بخواند قرآن برای او درس نباشد برای او آموزش نباشد. برای او مفید نباشد، نه میخواهم بگویم برای او که به اهلبیت معتقد نیست، یک نوع فایده دارد. برای او که به اهلبیت معتقد نیست، یک نوع فایده دارد. برای او که معتقد به اهلبیت است فایده بالاتری دارد. برای این کار این موضوع باید روشن شود. فرق بین انذار و هدایت. انذار چیست؟ هدایت چیست؟ انذار و هدایت هر دو کمک است و خدمت. اما تفاوتی که با هم دارند این است انذار بیدار کردن و اخطار کردن و به هوش آوردن است. هدایت متصل و مرتبط کردن است. اما واژه هدایت و واژه انذار وقتی به تنهایی استعمال میشوند معناشان عام است. وقتی با هم به کار میروند معناشان خاص است. مثالی بزنم. چیرهایی که با هم مستقل هستند نوعی معنا میدهند، جدا جدا معنای دیگری دارند. شما آیه زکات را میدانید « إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ » فقرا را ذکر کرده است، مساکین را هم ذکر کرده است. اما اگر فقیر را به تنهایی استعمال کنند مساکین را هم میگیرد. اگر مساکین را به تنهایی بکار ببرند فقرا را هم میگیرد. اما اگر گفتند: “انما الصدقات للفقرا و المساکین” این دو تا معناشان از هم جدا میشود مثل رحمن و رحیم است. رحمن به تنهایی آمد رحیم را هم میگیرد و بر عکس. اما اگر با هم بودند دو معنای متفاوت مورد نظر است. امام رضا از این تفاوت در سوره یوسف استفاده کرده است. آنجا که میگوید« وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» عزم و همتی زلیخا برای یوسف داشت و همتی کرد یوسف برای زلیخا اگر برهان رب را ندیده بود. یکی در مجلس مأمون که علما و بزرگان نشسته بودند مسأله مهمی به ذهنش آمده بود اینکه انبیاء اگر معصوم نباشند چطور حجت هستند و اگر معصوم هستند و حجتاند چرا مواردی در قرآن نسبت به آنها نوعی مطلب گفته میشود. ایشان از بین انبیاء حضرت یوسف را انتخاب کرده بودند و این آیه را که از امام رضا(ع) نکتهای یا مشکلی ایجاد کند یا اینکه ایشان مشکل را حل نماید. منظور اینکه ایشان ایراد داشت به عصمت انبیاء به این آیه که میگوید که زلیخا همت کرد به یوسف، یوسف هم همت کرد به زلیخا اگر برهان رب را ندیده بود. حضرت فرمودند: ” زعمت انه هم بها بالزنا؟” خیال کردی که اگر زلیخا همت به زنا کرده بود، یوسف هم به او همت کرده بود، همت به زنا کرده بود؟ اگر برهان رب را ندیده بود، کاری کرده بود؟ تعجب کرد اشکال کننده، گفت اگر همت به زنا نکرده بود پس همت به چه کرده بود. حضرت فرمود: ” هم بها بالقتل” همت کرده بود زلیخا را بکشد اگر برهان رب را ندیده بود او را کشته بود. او گفت: از کجا میگویی؟ گفت از آیه بعد. « کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» برای اینکه از یوسف دو چیز را برطرف کنیم بدی و فحشا را. سوء وقتی میگویند به تنهایی فحشا را هم میگیرد. فحشاء هم وقتی میگویند آنهم نمونهای از سوء است. اما اگر با هم آمدند دو چیز متفاوت باید باشند. گفت: فحشا همت زلیخا بود. سوء همت یوسف بود. چرا سوء بود برای اینکه میتواند فرار کند راه پاک ماندن منحصر به کشتن نیست. از این جهت آیه بعد میگوید: « وَاسُتَبَقَا الْبَابَ» مسابقه دادند برای رسیدن به در. راهنماییاش کرد خداوند. او را نکش و فرار کن. پس دیدی؟ حضرت از پهلوی هم آمدن سوء و فحشا این نسبت را از یوسف تبرئه کرد. این انذار و هدایت مثل رحمن و رحیم، مثل فقر و مسکین با هم آمدن دو معنا هستند مثل این آیه « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » تو انذار کنندهای و هر قومی هادیای دارد. حضرت انذار میکند یعنی چه؟ ممکن است کسی به ما اشکال بگیرد وقتی میگوییم قرآن برای انذار است به تنهایی، اما وقتی خواست قرآن هدایت کند باید با اهلبیت توأم باشد. کسی به ما ایراد بگیرد بگوید: در دعای ماه رمضان میگوییم ” الذی انزل فیه القرآن” خدا در ماه رمضان قرآن را نازل کرده است ” وجعلت فیه لیله القدر و جعلتها خیر من الف شهر” در همین جا هم میگوید: ” و بینات من الهدی و الفرقان” بیناتی برای هدایت و فرقان. جایی هم میگوید ” هدی للناس و بینات و الفرقان” هدایت برای ناس نمیگوید برای مؤمنین. اینجا چگونه است که یک جا میگوییم قرآن هادی است برای متقین و یکجا میگوییم “هدی للناس” اینجا هدایت معنی انذار است. چون در مقابل انذار نیامده است. هدایت انذاری برای همه انسانهاست. این هم نوعی هدایت، یعنی بیدار میکند اما اگر هدایت در مقابل انذار آمد معنای انذار غیر هدایت است. معنای هدایت غیر از انذار. درباره قرآن وقتی که هدایت است میگوید « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا » همین قرآن برای مؤمنین هدایت و رحمت است و برای ظالمین جز ضرر و خسران چیزی ندارد. جای دیگر همین را به صراحت بیان میکند « إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَـئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» آیه چه میگوید خدا مثال از پشه میزند یا بالاتر از پشه، زشتی ندارد که خدا اسم پشه ببرد. میگوید مؤمنین میگویند پذیرفتم مثال درست است. « یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا » مردم یک مثلی زده میشود این را گوش بدهید. به مؤمن و غیر مؤمن میگوید این یکی را گوش بدهید. اینهایی که شما به جای خدا مطرح میکنید یک پشه هم خلق نخواهند کرد. اگر همه با هم جمع بشوند، آمریکا و اروپا هم جمع بشوند یک مگس یا پشه خلق نخواهند کرد. « إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ » برای ابد امکان ندارد خلق کنند پشهای را « وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ » گربه اگر یک کیلو گوشت شما را ببرد دنبالش میدوید که آن را پس بگیرید. اما پشه اگر چیزی به این بیاهمیتی وقتی چیزی را برداشت نمیدوی پس بگیری.« وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ » ببینید « ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ » آنچه از شما خواستهاند خیلی چیز کوچکی است! اما شما ضعیفتر از آن بودید که همین کار کوچک را هم بتوانید انجام دهید. حالا خدا اسم پشه آورده است. کفار گفتند که این چه حرفی است که از جانب شخص بزرگی که خالق آسمان و جهان است زده میشود، اسم پشه را میبرد؟ وقتی ما اسم گربه را میبریم میگوییم بلا نست شما که گویا تلفظ اسم آن در شأن شما نیست؟ میگوید آنها که خرافات داشتند خدا جواب میدهد حیا ندارد. تو نمیتوانی خلقش کنی چیز کوچکی هم نیست. حتی پیشرفتهتر از هواپیما هم هست. چرا؟ چون هواپیما قدرت تولید یکی مثل خود را ندارد اما این پشه تولید مثل هم دارد. اینکه توانایی تولید مثل دارد از هواپیما جلوتر است. هواپیما وابسته به سوخت است اگر این سوخت نباشد هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. اما پشه هر جا بنشیند همانجا پمپ بنزین او است. اگر نشست روی پیشانی شما بنزین میزند، روی آشغال بنشیند بنزین میزند. همه جا پمپ بنزین او است. این پیشرفتگیاش است دیگر. شما دو تا ضبط صوت در نظر بگیرید یکی را دو دستی به سختی بلند میکنید دیگری به اندازه یک ناخن یا سنجاق، کدام گرانتر است؟ مؤمن میگوید قبول کردم، کافر میگوید چرا این مثال را زدی؟ آیه میگوید ما مثالی زدیم عدهای به آن مؤمن میشوند و عدهای کافر « یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً » قرآن همینطور است. بعد میگوید کسانی که با قرآن گمراه میشوند قانون قرآن را پیغمبر گفته است که چه کسانی با قرآن گمراه میشوند.” من جعله امامه ساقه الی الجنه من جعله خلفه ساقه الی النار” قائدی داریم و سائقی داریم. اگر شتر را فرض کنید کسی که دهنه شتر را میگیرد به او میگویند قائد و کسی که پشت سر شتر میرود و اشاره میکند تا شتر حرکت کند میگویند سائق. میگویند اگر کسی قرآن را به سمت هدف خودش برد و خودش جلو رفت، قرآن برای قرآن معنا درست کرد. قرآن را پشت سر خودش قرار داد. قرآن از پشت او را به آتش میاندازد. اگر کسی قرآن را جلو انداخت قرآن او را به سمت بهشت میبرد. بهشت از آن کسی است که که قرآن را جلو انداخته و پشت سر قرآن حرکت میکند. آنکه قرآن را پشت سرش انداخته و قرآن را تفسیر به رأی میکند او را به سمت جهنم هدایت میکنند. پس هم هدایت میکند و هم گمراه. اما در مسأله انذار قرآن منذر است، توانایی دارد. اما پای اینکه انسان را به مقصود برساند باید اهلبیت بیایند با او همراه شوند. هوا اکسیژن و ازت است اما آنچه ما تنفس میکنیم و در ریه وارد میشود اکسیژن هوا است. این اکسیژن ما را زنده نگاه میدارد. اکسیژن همان قرائت قرآن است. شما کسانی که در حال خفگی هستند تنفس میدهید. این قرآن همراه اهلبیت هم تنفس است. انذار زنده نگه میدارد. اما میخواهد غذا بخورد پس از زنده ماندن آب میخواهد. آب اکسیژن میخواهد هیدروژن هم میخواهد قرآن و اهلبیت آب هستند که خدا حیات را برای هر چیزی در آن قرار داده است. قرآن به تنهایی هوای تنفسی است. این را به خاطر بسپارید. ما منکر این نیستیم که قرآن برای همه اهل عالم مفید است. مسیحی قرآن بخواند ممکن است تکانش بدهد. هم زندانی من کمونیست بود ولی در این حد هم بود که من به او میگفتم فلانی تو چه تحلیل میکنی نسبت به نماز خواندن من؟ گفت آقای حائری خیلی ساده است میگوییم دیوانه است. تودهای بود. وجود خدا را مسخره میکنند، میگویند خدا خالق انسان نیست، انسان یک چیزی به نام خدا را خلق کرده است. جزء خرافات است. آدمهای مغروری هستند اما قرآن، گفتم آقای حجری چه میفهمی از قرآن؟ گفت خیلی آدم را میترساند. ببین انکار میکرده و معتقد است هر که نماز میخواند دیوانه است وقتی مسلمانها قرآن میخوانند چیست؟ میگوید همهاش تهدید میکند. تهدیدش مؤثر است. نشر دادهاند و ترجمهاش را به همه زبانها انتشار دادهاند. همه اینها مفید است و مؤثر. چرا؟ چون در انذار قرآن کریم کم ندارد. پیغمبر هم همینطور بود. « یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ » انذار میکند « وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ » شغل دیگر پیغمبر است. پیغمبر از حیث منذر بودن مال همه است. اما از حیث هادی بودن مثل قرآن کریم مال مؤمنین است. از این جهت اینها که پیغمبر را قبول دارند، پیغمبر همه را قبول ندارند. اینها که با پیغمبر معاشرت میکردند همهشان یکدست نبودند، بعضیها مثل سلمان بودند، پیغمبر را برای سلمان منذر است هادی هم هست. اما برای بعضیها فقط منذر است، یعنی چه کار میکند؟ اینها که واقعاً برای حقیقت آمدهاند میآیند از او کسب هدایت هم میکنند. آنهایی که مقاصد دیگری دارند میآیند مسلمان میشوند برای اینکه امورشان بگذرد. در دعای ابوحمزه میخوانیم ” ان قوما آمنوا بالسنتهم لیحقنوا به دمائهم” خدایا جماعتی که ایمان را به زبان آوردند خواستند جان و خون خود را حفظ کنند. ” فادرکوا ما عملوا” آن چه آرزو داشتند با همان ایمان ظاهری به آن رسیدند. جانشان محفوظ ماند. چقدر قشنگ امام سجاد یاد میدهد آدم با خدا حرف بزند! اگر بدانی معنایش را، چقدر لذت میبری. میگوید عدهای به زبان به تو ایمان آوردند که جان خود را حفظ کنند و رسیدند به آن ” و انا آمنا بالسنتنا و قلوبنا لتعفوعنا” خدا ما به زبان و دل به تو ایمان میآوریم تا ما را بیامرزی. “فادرکنا ما اعملنا” چقدر زیبا حرف میزند خدا آن منافق به آرزویش رسیده و جانش حفظ شد. من برای اینکه ببخشیام مسلمان شدم خدایا او به آرزویش رسید من نرسم؟ اینطور حرف بزن خیلی قشنگ . قرآن که با اهلبیت توأم شود مثل اکسیژن و هیدروژن است. اینجا انسان را هدایت میکند انسان را به خدا میرساند اما قرآن به تنهایی اکسیژن تنهاست. با قرآن میشود تنفس کرد هوای تنفسی مسلمانها و اهل عالم است.. هوای تنفسی است از این جهت که «انی تارک فیکم الثقلین» کتاب الله و عترتی. چرا عترت هم باید کنار قرآن باشد به خاطر اینکه شما عترت را از کنار قرآن بردارید با قرآن تنها، اختلاف را نمیتوانید حل کنید، پس گفت « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » اگر حبل الله قرآن به تنهایی بود همه اینها که قرآن میخوانند با هم متحد بودند. مگر تکفیریها شیعیان را نمیکشند؟ خیلیهاشان حافظ قرآن هستند. حجاج بن یوسف که در کشتن شیعیان از همه کس حریصتر بود حافظ کل قرآن بود. قرآن به تنهایی اختلاف حل نمیکند. حال شما ببینید اینها که از قرآن جدا شدهاند چهار فرقهاند حنبلی، مالکی، حنفی وشافعی مگر قرآن نگفته است « وَلاَ تَفَرَّقُواْ » چه کارش میکنی؟ ، اگر قرآن حبل الله است و میتواند تفرقه را برطرف کند چرا شما چهار فرقه هستید؟ میبینید اینجا پای اهلبیت میآید اتحاد فقط با اهلبیت حاصل میشود. خلاصه بحث: قرآن منذر است و قرآن و اهلبیت هدایتگرند. از این جهت این آیه که گفت « أَنتَ مُنذِرٌ » تو برای اهل عالم چه مؤمن و غیر مؤمن منذری اما برای هر قومی یک هادی است. از این جهت پیغمبر اکرم مسلمانان را برای هدایت به علی سپرد. چرا؟ علت این است که چراغ برای نورگیری از شبکه هفتاد هزار ولتی باید ترانس باشد. علی از پیغمبر استفاده میکند و برای مسلمان ترانس است. هدایت منتقل میشود به علی و از او به مسلمان و غیر مسلمان. هدایت و ایمان یک برق است. من با این مطلب بحث خود را پایان میدهم. یک توسلی هم داشته باشیم. میگوید وقتی مادر موسی را هدایت کردیم میگوید « لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » ربط انسان را مؤمن میکند. مسجد را دوست داشتن، پیغمبر را دوست داشتن، اهل بیت را دوست داشتن ربط است اما کسی که میخواهد به پیغمبر وصل بشود باید از راه اهلبیت وصل شود. چون یوسف به برادرانش گفت اگر میخواهید پیش من بیایید باید آن برادرتان را هم همراهتان بیاورید. « ائْتُونِی بِأَخٍ لَّکُم مِّنْ أَبِیکُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَاْ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ » اگر آن برادرتان را نیاورید نه راهتان میدهم و نه به شما کیلی میدهم. خدا از زبان یوسف به ما میگوید وقتی میخواهید پیش من بیایید امامانتان را هم همراهتان بیاورید. اگر همراهتان نیاورید « فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ » چرا؟ چون برادرهای یوسف خطا کرده بودند. این برادر خطا نکرده بود. آنها یوسف را در چاه انداخته بودند این بیگناه بود. میگوید همراه این باشید راهتان میدهم. همراه نشدید راهتان نمیدهم. ما هم در نماز که میخواهیم قبل از تکبیرالاحرام و ورود به حرم نماز برای اینکه بند را از جلوی ما بردارند و وارد حرم شویم حرف خدا را عوض میکنیم که گفت « فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ » میگویم خدایا من تنها نیامدهام با اینها آمدهام. این دعا مستحب است قبل از تکبیرالاحرام “اللهم انی اتوجه الیک بنبیک محمد و اهل بیته فاجعلنی بهم وجیهاً فی الدنیا و الاخره و من المقربین” برای اینکه وصل شویم وسیلهای بشویم. وصل شویم به وسیلهای « وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ » این اشکی که از چشم انسان خارج میشود خدا این را بهترین وسیله برای وصل شدن قرار میدهد اشک شفاست. خدا برای ابراهیم چشمه زمزم را از کنار بیت سنگی خودش قرار داده. بیت اصلی خدا دل مؤمن است. چشمه اشک را از کنار خانه اصلی خودش برای حسین بن علی و پیغمبر ما قرار داده است. از این جهت میگوید ” انا القتیل العبرات” من کشته اشک هستم. من این مقایسه ابراهیم و اسماعیل با حسین بن علی را توسل قرار میدهم که آنچه به حسین بن علی دادند بالاتر از آن است که به ابراهیم دادند. ابراهیم زن و بچهاش را گذاشت وسط برّ بیابان بدون هیچ قوتی ، بدون هیچ نگهبانی، دوستی، حامی و کمکی. کار خیلی بزرگی کرد. بچه شیرخوارهاش را گذاشت و رفت هاجر گفت ما را به کی میسپاری؟ گفت به خدا که گفته است بگذار و برو. حسین بن علی زن و بچهاش را کجا رها کرد؟ جایی که دوست نبود و دوستان شهید شدند دشمنانی بودند که همین امروز مثلاً پدرشان کشته شده دختر قاتلش دست او میافتد. بچه دو ساله حسین بن علی به دست دشمن میافتد. کسی برادرش کشته شده حالا این زن و بچه میافتد دست اینها. نتوانستند برای ما بیان کنند، زبان عاجز بود از اینکه بیان کنند مصیبت اینها را ما در حد درک خودمان بیان کردیم.خداوندا اتصال به قرآن برای انذار و به اهلبیت برای هدایت برای همیشه نگه بدار.