چگونگی ولادت ایمان در دل انسان
موضوع: ولادت ایمان در دل
زمان: 93/4/21
مکان: مسجد امام زمان برخوار
مناسبت: ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: داستان خوارج, تکبر ابلیس, شجاعت حسنی و حسینی, صالحین در آخر الزمان
اعوذبالله السمیع العلیم، من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین، و صل الله و علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
ولادت با سعادت امام مجتبی (ع) را به همه عزیزان تبریک عرض میکنم. کار فرهنگی یعنی همین کاری که امشب شما کردید، چراغانی کردید. خرد و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، سالخورده و خردسال را در این شهرستان دولت آباد، در این شهرستان برخوار گرد هم آوردید، ما را هم دعوت کردید که در این شب وقف خود شما باشیم. کار فرهنگی، انتقال فرهنگ اجدادی به نسل جدید، همین است؛ یعنی کل امت را در یکجا جمع کنید یک گوینده را دعوت کنید. این گوینده بهار کلمات اهل بیت را همراه کلماتش منتقل کند به دلها. دلها بَر بخورد، دلها تلقیح بشود. دلها زندگی جدید پیدا کند. درخت خرما را چگونه بارور میکنند؟ گردههای درختی را بر روی جوانههای درخت دیگری نصب میکنند. آن گرده، [درخت] خرما را بارور میکند. انسان هم همینطور است. انبیاء گردهافشانی میکنند. کلام انبیاء لقاح ایجاد میکند. با دل انسانها ترکیب میشود ایمان به وجود میآید. اولین بخش صحبتم چگونگی ولادت ایمان در دل انسان [است]؟ خدا در دل انسان استعداد قبول ایمان را آفریده [است]. در کلمات انبیاء گرده باروری را قرار داده است. وقتی کلام انبیاء به دلهای پاک مینشیند ایمان متولد میشود. مؤمن به وجود میآید. این مؤمن خیلی قیمت دارد. ارزش ایمان به این اندازه است که میفرماید: «لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن»[۱]. آسمان که این همه کهکشان دارد کوچک است از اینکه من بر آن، جا بگیرم؛ اما دل بنده مؤمن من جا دارد که من در دل او قرار بگیرم. مؤمن خانهاش خانه خداست. کعبه هم خانه خداست. با این تفاوت که کعبه خانه اسمی خداست. دل انسان مؤمن خانه رسمی خداست. خدا کعبه را انتخاب کرده [است]. قبله اهل عالم باشد. انتخاب خداست؛ اما خانه خدا دل مؤمن است. این دل اگر زنده شود خیلی کار میکند. ارزش انسان به زنده شدن دلش است. اگر این دل بمیرد، این ضررش، خسارتش خیلی بیشتر از این است که خود انسان بمیرد. خود انسان بمیرد، دلش زنده بماند. مثل شهدا [که] خودشان رفتند دلشان ماند. جواب ندهید این همه مردهاند، آنها زنده هستند. شما نمیدانید؛ اما اگر دل بمیرد بیفایده است. گوش دل، چشم دل، زبان دل، از کار بیافتد؛ می شود: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی»[۲]. شما در این شبها انسان میآید در جلسهتان محبت امام مجتبی را دریافت میکند و با این محبت زنده میشود. طرف یار امام حسن میشود. شما وقتی برای امام مجتبی کاری کردی، چراغانی کردی، تبلیغ کردی، گل بستی، قلباً امامت را دوست داشتی، این دوست داشتن ارتباط [است]. چطور این برق با ارتباطش روشن است. دل هم با ارتباطش زنده میشود. چطور میشود یکی امامان را دوست میدارد. یکی از امامها بدش میآید. خیلی مهم است. از امام صادق (ع) کسی سؤال کرد: من فردی را میشناسم به شما علاقه دارد، واقعاً هم ارادت دارد؛ اما خطاکار است. زنا و شرب خمر از او دیدهام و سراغ دارم. من میتوانم بگویم ایشان فاسق و فاجر است. حضرت گفت: نمیتوانی بگویی. به دوست ما نمیتوانی بگویی فاسق و فاجر.
گفت: چه بگویم به او. فرمود: بگو «فاسد العمل»، «سیئ الفعل». بگو فعلش بد است. کارش زشت است. چه کار به خودش داری. بگو «طیب الروح». روحش طیب است. روحش پاک است. از کجا میگویی روح او پاک است در حالی که آن گناهان را میکند. میگوید دوست میدارد. وقتی دوست میدارد. «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبات»[۳]. تا طیب نباشد نمیتواند طیب را دوست بدارد. امکان ندارد غیر طیب، طیب را دوست بدارد. « السنخیت علت الانضمام»، وقتی چیزی ملزم به چیز دیگری میشود. یک سنخیتی با او دارد. سؤال کننده، سؤال دیگری دارد: عرض کرد قبلش همه عبادات را انجام میدهد. صله رحم میکند، نماز اول وقت با جماعت در مسجد میخواند، مقید است. روزه میگیرید، حج بجا میآورد، زکات مالش را میدهد، به فقرا کمک میکند. همه این خیرات، زنا نمیکند، شرب خمر نمیکند، اهل این گناهان هم نیست؛ اما از شما بدش میآید. از دشمنان شما خوشش میآید. من میتوانم بگویم ایشان آدم سالمی است. حضرت فرمود: نخیر. سالم دشمن ما نمیشود. گفت بگویم چه؟ گفت بگو «صالح العمل»، «حسن الفعل». بگو عملش خوب است. کارش درست است؛ اما «خبیث الروح». ذاتاً خبیث است. خبیث الروح است. چرا؟ چون اینکه با خبیثها دوست است پس او خبیث است. «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثات»[۴]. سنخیت دارد با دشمنان اهل بیت؛ که با آنها دوست میشود. امروز این بعثیها و تکفیریها چگونه بچه سه ساله را به دلیل اینکه اولاد شیعه است مثلاً سر میبرند. این سرها را مثل توپ با پا فوتبال بازی میکنند. اینها چه هستند؟ اینها یک کُپه کینه، نفرت، انزجار از علی (ع) تا تمام امامان دارند؛ و همین است که طرف محب علی را دشمن میداند دیگر لازم نیست خود علی را هم دشمن بداند. مگر آنکه دوست علی شده است چه گناهی کرده است که میخواهد انتقام ازش بگیرد. اینها سنخیت دارند با دشمنان اهل بیت. ساده، عادی و بیدلیل نیست نه دشمنیها و نه دوستیها. حساب دارد. وقتی انسان متکبر میشود خبیث میشود. با متکبرها تباین پیدا میکند. وقتی انسان متواضع میشود. با متواضعها سنخیت پیدا میکند. من یک نوع انسان متکبر را برایت معرفی میکنم. علی (ع) آمد برای مقابله با معاویه. این سی هزار نفر نماز شب خوان، کثیر السجود، قراء، قرآنخوانهای مهم. اینها یک مجموعه بودند برای علی جان میدادند. جریان قرآن سر نی کردن عمروعاص پیش آمد این قوم متکبر. ببینید، از شدت سجود پیشانیاش داغ برداشته[است]؛ اما متکبر است. خودش را قبول دارد، خودش را همه کاره میداند. تا قرآن را سر نیزه دید –پانصد قرآن را سر نیزه برده بودند و هر گروه و طایفهای قرآنهایی داشتند و آوردند سر نیزهها- اینها با هم صحبت کردند. ما برای قرآن میجنگیدیم. حالا با قرآن بجنگیم. خب نمیگوید علی بهتر از من میفهمد. میگوید من یکی او هم یکی. پیشنهاد خوبی است. شمشیر را باید غلاف کنیم. در آن بهبوحه جنگ شمشیرها را غلاف کرد. بعد گفتند چرا علی شمشیرها را غلاف نمیکند. آمدند و دورش جمع شدند. گفتند با قرآن بجنگیم! اینها هم میگویند هرچه قرآن گفت. ما در قیامت حجتی نداریم. هرچه گفت اینها مکر است، اینها خدعه است. قبول نکردند. این بیحیاها که شمشیر را غلاف کرده بودند. برای علی شمشیر را برهنه کردند گفتند همانطور که عثمان را کشتیم تو را هم خواهیم کشت. چرا دست از جنگ نمیکشی؟ به مالک بگو برگردد. حضرت مهلت خواست ندادند. ببینید نماز میخواند از شدت سجده داغ پیشانی دارد اما خودپسند است، متکبر است، تکبر به بالای مجلس نشستن نیست. تکبر به زیاده خواهی است. ابلیس که بود که تکبر کرد. خدا گفته بود بر آدم سجده کن. ابلیس بنا بود میگفت من مخلوقم او خالق است، خالق درد مخلوق را میداند. دوای درد مخلوق هم میداند. به من میگوید سجده کن بر آدم، یک درد بی درمانی دارم. درمانش این است. میخواهد من را مداوا کند. متکبر بود. گفت خدا تبعیض قائل شده [است]. به برتر میگوید سجده کن به کمتر. من بهترم چرا من سجده کنم. این تکبر است.[آیا] آن خدایی که آدم را آفریده [است] اینقدر خیرخواه نیست! اینقدر به او حسن ظن نداری که او خیر تو را بخواهد! میگوید سجده کن بر آدم. ببینید؛ این ها می گویند: علی میگوید من عمر عاص را از بچگی میشناسم. من معاویه را میشناسم. من اینها را بزرگ کردهام. من میدانم اینها چه کاره هستند. میآید رأی خودش را تحمیل کند به امام زمانش. ببینید. مجبور شد مالک را در وقتی که چیزی نمانده بود که هسته مرکزی اصحاب معاویه را از پا در بیاورد، ناچار از وسط میدان او را بیرون کشید. مالک وقتی آمد دید علی(ع) محاصره شده است با بیست هزار شمشیر زن. چیزی نمانده[است] بکُشندش. با لشکر خودش را رساند به علی (ع). علی (ع) را دورش را گرفت و بعد به اینها گفت این داغ پیشانیتان. ببینید تکبر است. تکبر بر ابلیس، تکبر بر خوارج، تکبر بر تکفیریهای زمان ما. گروهکها تکبر داشتند. بمب به خودشان میبستند یک امام جمعهای را شهید کنند اما یک لحظه به خودشان فکر نمیکردند. ما هادی لازم داریم یا نه؟ ما رهنما میخواهیم یا نه؟ غرور، تکبر. از نماز و روزه نمیشود فهمید این تکبر است. انسان بر علیه خودش حرف بزند. بر علیه خودش شهادت بدهد. این از جان بر کف بودن سختتر است. امام مجتبی (ع) بعد از پدرش زمام امور را به دست گرفت. دید پدرش هرچه دعوت کرد مردم را بلکه در نُهیره جمع شوند، رفت از لشکریان سان ببیند به جای پانزده هزار تا سی هزار تا، پنجاه هزار تا، صد هزار تا، صد و پنجاه نفر آمده است! حضرت صف آرایی کرد اینها عازم به جنگ نبودند. اعلام صلح کرد. صلح نامه را نوشت معاویه هم امضا کرد. اصحابش آمدند بهش گفتند «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَ الْمُؤْمِنِین»[۵]. سلام علیکم ای خار کننده اهل ایمان. ای شدت دهنده به اهل ایمان. خیلی کلام جگر خراشی است. ایشان گفت ان شاء الله من معز المؤمنین هستم. امام مجتبی (ع) شجاعتی دارد، حسین بن علی هم شجاعتی دارد. شجاعت حسن شجاعت خفیه است. شجاعت حسین بن علی شجاعت جلیه است. این خفیه و جلیه را بشناسیم. امام راحل فرزندی دارد به نام حاج آقا مصطفی، آیت اللهی است. مجتهد مسلمی است وجودش یک نعمت بزرگ است. در لحظاتی که به وجود این مجتهد جوان نیاز است، صبح اعلام شد حاج آقا مصطفی از خواب بر نخواست در مراسم تشیع این فرزند گفت مرگ مصطفی از الطاف خفیه خداوند، وجودش لطف بود، مردنش هم لطف دیگر بود؛ اما کسی نمیفهمد لطف است. از این جهت میشود لطف خفی. وجودش لطف جلی است. رحلتش لطف خفی[است]. شجاعت حسن شجاعت عظیمی است اما کسی متوجه نمیشود. به خاطر عظمتش درکش نمیکنند. میشود چیزهایی دید [که] درک نشوند به خاطر عظمتش. زلزله که پیش میآید. قبل از زلزله صداهای مهیبی پیدا میشود. بعضی از جانوران این صدا را میشنوند. هراسان به این طرف و آن طرف میدوند؛ اما انسان نمیشنود. به خاطر اینکه از شدت عظمت صدا گوش ما به آن حساس نیست. نورهایی است که چشم ما نمیبیند. از شدت تلألوشان. قابل رؤیت نیستند؛ اما همین نور با آن عکس برداری میکنند بعد میگویند اینجا معده آپاندیسش گرفته[است]. این نور از لباس و گوشت و استخوان عبور میکند از داخله انسان عکس میگیرد؛ اما با چشم هایی که به آن می گوییم اشعه x . ماورای بنفش. شجاعت امام حسن اینقدر زیاد است؛ که خواص میفهمند. فقط اشاره کنم. امام حسین دوستانش پشت سرش، دشمنانش روبرو، حسن بن علی دشمنانش روبروش اما دوستان دیگر پشت سرش نیستند. تک و تنها رسالت الهی را انجام میدهد.
من از راه دور آمدهام خدمت شما. آمدهام به شما عرض کنم؛ عزیزانم اروپا را بی حجابی از پا در آورد، آمریکا را از پا درآورد، فساد اخلاق موجب فروپاشی آنها دارد میشود. در اروپا یک مؤمن اگر که راننده ماشین باشد آنقدر ارزش دارد که خانم دکتری که مطب دارد میآید با او ازدواج میکند. در وین این را دیدهام. راننده سفارت چند تا بچه. گفتم خانمت چیه؟ گفت خانومم، خانوم دکتری است که مطب دارد. بعد گفتم راضی است که این بچههای متعدد و با این فاصله کم باید خودش را کشت. این ها هم که گوش نمی دهند. گفت یک روز من شما را دعوت میکنم، بیا باهاش صحبت کن. رفتم آنجا. خانومش مؤمنه هم بود.[راننده] دوست داشت بچهها را. تر و خشک میکرد. موقع نهار خانم هم رسید همین سؤال را از او کردم؟ گفت: دیدم اسلام میگوید خوب است ما روی حرف اسلام حرفی نمیزنیم. اینقدر برای آنها حجاب و روسری قیمت پیدا کرده است که زن مسلمان حاضر است از تحصیلش دست بردارد اما حاضر نیست از روسریاش دست بردارد. چرا؟ چون عزت خودش را در این میبیند. این ماهوارهها، امثال این مکاتب جدید در اروپا مورد بغض شدهاند. میگویند فرهنگ ما را دارد دگرگون میکند. از اینها عبور کردهاند. خب اینجا چون تازه آمده[است] عده ای گرفتارش می شوند اما این نکته را بگویم، در شب ولادت امام موسی (ع) چشم عالم منتظر شماست. از ژاپن چهل یا بیشتر بودند اساتید دانشگاهها آمدند شیراز بودند. اینها چند سال بعد مسلمان شده بودند بعد شیعه شدند. بزرگشان گفت ما در کتابهای خودمان دیدیم که تحولی عالم را دگرگون میکند. منشأ تحول از کنار کوه دماوند است. با این سفر که به ایران آمدیم جزء برنامهمان زیارت کوه دماوند است. میدانید دماوند کجاست؟ قم حاشیهاش است. این مراجع و بزرگان از اینجا هستند. شهرهای اطرافش را نگاه کن. از چند هزار سال قبل گفتهاند در آخرالزمان تحول عالم را دگرگون میکند و عالم را نجات میدهد. از نزدیک این کوه دماوند آغاز میشود. از آنجا میآید اینجا را ببین. چشم عالم به دست شماست. سیصد هزار شهید، چشم عالم نگاه به شما میکند. دیگران هم کشتهها میدهند؛ اما در عالم ارزش ندارند. عالم نگاهشان هم نمیکند. صد هزار کشته بدهند در عالم قیمت ندارند. چرا؟ چون با کله شهید ها توپ بازی می کنند. سیصد هزار کشته هم بدهد کسی نگاهشان نمیکند. حسین بن علی و یارانش هفتاد و دو نفر بودند شهید شدند. بعضی از اصحاب امام حسین بیشتر از هفتاد و دو نفر از دیگران به دستشان کشته شده بود؛ اما در تاریخ مطرح نیست. چرا؟ کشته شدن مهم نیست چگونه کشته شدن مهم است. شما امتی هستید که میخواهید برای اهل عالم تاریخی جدید بیاورید. ندیدید رهبر بزرگوار میگوید ما در سر یک پیچ تاریخی هستیم. عالم در حال دست به دست شدن است. از دست فاسدها گرفته میشود به دست صالحان میافتد.آیه قرآن را باید بخوانند. قرآن یک مو مبالغه نمیکند. «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون»[۶]. در کتاب زبور بعد از تورات نوشتیم این زمین بالاخره به دست صالحین خواهد افتاد. امام راحل بر مبنای این آیه میگفت: من با اطمینان میگویم اسلام سنگرهای کلیدی را یکی پس از دیگری تسخیر خواهد کرد. من با اطمینان میگویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت خواهند نشاند. صالحین در عالم در حال شکلگیری است. این کشتارها که از شیعیان به این صورت نامردانه، کثیف، پلید، خشن و بی ادب صورت میگیرد. بچه دو ساله را اعدام کردند که چه؟ عین این مطلب را امام صادق (ع) برای امروز گفته[است] گفته این ها قومی هستند که اگر یک در گرانبهایی روی زمین افتاده باشد، یک بچه شیعه آن طرفتر، اینها کینهای که دارند که این است که بچه را سر ببرند. اهمیتی برایشان آن در گران بها نداره که برش دارند. هیچ چیزی از امامان ما مخفی نمانده [است].
خب شما جشن گرفتهاید میخواهم یک پیشنهاد به شما بکنم که دل امام حسن را خوشحال کنید یک پیشنهادی بکنم که امام حسن یک لبخندی بر لبانش بیاید در شب ولادت[امام حسن] ، فاطمه زهرا یک نگاه رضایتمندانه ای به شما بکند ان شاء الله. به ما گفتند در دل بنده مؤمن خداست. وقتی خدا در دل است پیغمبر و اهل بیتش هم در دلش [است]. چون در دل مؤمن اینها هستند اگر مؤمن را زیارت کنی انگار خداوند را زیارت کردهای. عین عبارت روایت است. «من زار اخاه المؤمن کمن زار الله فی عرشه». ما روایت داریم وقتی مؤمنی دست مؤمن را میفشارد گناهان هر دو آنها پاک میشود. من وقتی که «بسم الله الرحمن الرحیم» را [ذکر کردم] . شما خانمها از جا بر میخیزید دست یکدیگر را میگیرید تا خدای تعالی، ائمه اطهار زمینه پاکی را به شما بدهند. به حضرت زهرا میگوییم دشمن نتوانسته است ما را از هم جدا کند. ما همدیگر را دوست میداریم. به هم اظهار محبت میکنیم. او مادر شماست. مادر وقتی میبیند که بچههایشان همدیگر را در آغوش گرفتهاند ذوق میکند. به آقایان هم عرض میکنم. وقتی «بسم الله الرحمن الرحیم» را [ذکر کردم] شما یکدیگر را دریابید و زیارت هم را زیارت اهل بیت تلقی کنید و از این نعمت بزرگ برای لبخند رضایت امام مجتبی و علی مرتضی بر خود ببالید. «بسم الله الرحمن الرحیم». همه برخیزید. یکدیگر را در آغوش بگیرید.
[۱] . «عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه»، ج۴، ص۷
[۲] . «آنها کران، گنگها و کورانند»، البقره/۱۸
[۳] . «زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند»، النور/۲۶
[۴] . «زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند»، همان
[۵] . الهدایه الکبرى، ۱۹۲
[۶] . «در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد»، الأنبیاء/۱۰۵