خداوند مالک حقیقی انسان
موضوع: ولایت الهی
زمان: 19/4/89
مکان: رادیو معارف
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: مراحل پیدایش ائمه-سوال صحرا نشین-ذکر الله-ولایت الله- ولایت طاغوت
«اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم»
«والحمدالله رب العالمین و صل الله علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین»
«بسم الله الرحمن الرحیم»
امامان ما و ائمه معصومین، دو مرحله پیدایش دارند؛ یک مرحله اولی و یک مرحله نهایی. مرحله اول پیدایش این معصومین، این آیه است: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»[۱]. این مرحله دوم وجود اهل بیت است. مرحله اولش «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ»[۲]. آیه نور با جمله «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» آغاز میشود و ادامه پیدا میکند به اینکه «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ». مشکات جایی است که چراغ را در آن میگذارند برای اینکه باد به چراغ نخورد و چراغ را از باد حفظ کند؛ به این میگویند مشکات. به خود چراغ میگویند مصباح. مشکاتی که در آن مصباحی است؛ چراغدانی است که در آن چراغی است. «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ»[۳]. چراغ در شیشه است. «الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ»[۴]. شیشه چراغ مثل ستاره درخشان است. نور چراغ همه فضا را روشن میکند؛ اما از طریق چراغ. نور از چراغ میتابد به فضا، به در و دیوار.
میگوید «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». آسمان و زمین نور دارند. نور الهی است که آسمان و زمین را روشن کرد. پس کسی که عالم را روشن ببیند، با نور خدا آشنا شده ]است[. نور خدا را در خودش هم ببیند. چون خود انسان هم جز آسمان و زمین است. وقتی میگویی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» خود انسان نباید از قلم بیفتد و اگر انسان بخواهد خدا را ببیند، در آن نوری که در خودش هست باید خدا را ببیند؛ چون نزدیکترین جا به انسان خود انسان است. اگر خدا را در خودش ببیند، خوب اگر کسی خدا را در خودش دید، چه حالتی پیدا میکند؟ آیا ادعای خدایی میکند که خدا را در خودش دیده ]است[ یا استغفار میکند. چرا؟ چون میگوید من در محضر خدا چه کردم؟ مشکل انسان این است که خودش را قبول دارد که من کسی هستم و چیزی هستم. همه بدبختیها از همین جا شروع میشود که انسان خودش را چیزی بداند. زمانی خدا را در خودش میبیند که خودش را چیزی نداند. اگر خودش را دید، او را نمیبیند؛ اما اگر او را دید، خودش را نمیبیند و این راهی است که قرار دادهاند برای انسان که ببیند هرچه هست در عالم آثار خداست. ببینید. انسان بداند مال خداست. «إِنَّا لِلّهِ»[۵] همه حق دارند در آنچه ملک آنهاست تصرف کنند، خدا هم از این قانون مستثنی نیست. خدا هم در ملک خودش صاحب اختیار است. ملکش است؛ اما جمله دوم «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»[۶].
یکی آمد از صحرا، بیابان نشین بود. اینها سؤالهای خوبی میکردند. اصحاب دوست داشتن یک کسی از بیابان بیاید ]و[ یک سؤالی بکند. سؤالهای اینها خیلی طبیعی است. این آدم گفت که آخرت کی میشود؟ قیامت کی میشود؟ تا حضرت خواستند پاسخ بدهند اذان گفتند؛ یعنی حضرت نگفت: او اذانش را بگوید ]و[ من جواب سؤال مسئله را بده، نه قطع کرد. نماز انجام شد. حضرت پرسید: گفت کی بود؟ که پرسید آخرت کی هست؟ این صحرانشین آمد ]و[ گفت: آقا من بودم. حضرت فرمود: برای آخرت چیزی اندوخته کردی؟ میپرسی آخرت کی هست برایش چه کار کردی؟ گفت من نمازی [یا] روزه زیادی ندارم؛ اما خدا و رسولش را دوست میدارم. حضرت فرمودند: در قیامت هرکس به هرچه دوست میدارد، محشور میشود و همه اصحاب بیشترین لذت را از این جمله حضرت بردند؛ که حالا هرچه باشد با دوستش محشور میشود انسان. پس حضرت گفت برای تو چه اثری دارد بدانی آخرت کی هست؟ چه برایش تهیه کردهای؟ «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»؛ یعنی اینکه من پیش او میروم، چی توی دستم هست؟ ببینید! یک جمله حضرت، یک جمله قرآن، «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ». جمله اول برای اینکه طرف را ساکت کنند. مالک خداست همه در ملکشان آزادند، خدا هم آزاد است. جمله دوم اینکه شما به این مصیبت نیازمند بودی. میخواستند به تو لطف کنند، این کار را کردند. چرا؟ چون برای رفتن پیش او هزینه باید بکنی. این هزینه از کجا به دست میآوری؟ کسانی که میخواهند از ظلمات بیشتری به سوی نور بالاترین بروند، مسافت بیشتری میخواهند طی کنند. پس باید بنزین بیشتری بزنند. پس هزینه سفر طولانیتری را باید بپردازند. گاهی صبر انسان هزینهای است که باید در آخرت انجام بدهد. خوب یک نفر را خدا مبعوث کرده ]است[. این جمله «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» برای وقتی مصیبتی برای انسان پیش بیاید، یکی از داروهایی است که ایشان به عنوان طبیب نسخه کرده ]است[. ببین وقتی میشکافی «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» را، میبینی چقدر معنا در آن هست. پس آنچه حضرت آورده است، داروی بیماریها و درمان زخمهاست. کسی که مصیبتی بهش میرسد، بچهاش ازش قطع شد، قیچی شده ]است[؛ با این کار پانسمانش میکنند، زخم بندیاش میکنند با «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ».
همه کلمات حضرت دارویی است به جای خودش باید مصرف بشود. نماز یک داروست. نماز برای انسان زنده کننده دل است؛ چه جوری؟ «وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی»[۷]. نماز را برای اینکه به یاد من باشی انجام بده. یاد خدا چه نتیجهای دارد در زندگی انسان؟ انسان با یاد خدا چه حالتی پیدا میکند؟ من برای اینکه این نکته روشن بشود، این را عرض میکنم: انسان تا از خدا غافل نشود، گناه نمیکند و نمیتواند با یاد خدا گناه بکند. یاد خدا مانع گناه میشود. در روایت داریم ]که[ این یاد خدا «و ذاکرین الله کثیرا لیس هو سبحان الله، لا اله الا الله، الحمدلله». اینکه انسان مرتب بگوید «لا اله الا الله» این ذکر الله نیست. ذکر الله ]این است که[ خدا را به یاد بیاورد در بزنگاههای زندگی. میخواهد شهادت بدهد خدا را به یاد بیاورد؛ نه کم بگوید نه زیاد. میخواهد به مشتری جنسی بدهد، خدا را به یاد بیاورد ]و[ اگر جنس معیوب است ندهد. عیبش را به مشتری بگوید. اینکه انسان مرتباً بگوید «لا اله الا الله»؛ اما عیب جنس را نگوید؛ این نشد ذکر الله. ببینید «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۸]. بگویید جز او خدایی نیست تا رستگار شوید. خوب، یعنی چی؟ یعنی من خدا نیستم. این «لا اله الا الله» معنیاش این است دیگر، حداقلش ]این است[. من خدا نیستم؛ شما بگوید مگر کسی ادعا میکند من خدا هستم. نه اما اگر میگوید من خدای خودم نیستم؛ پس من اختیاردار خودم نیستم. من مالک دارم، من صاحب دارم، خودم امانتی به دست خودم هستم. من مالک خودم نیستم. زبانم ملک اوست، دست ماست. ببینم مالک گفته این جمله را بگویم یا نگویم. چشم ملک اوست؛ میخواهم نگاه کنم. بگویم مالکم گفته است از این چشم این استفاده را بکن یا از این چشم این استفاده را نکن. این میشود «لا اله الا الله» این «قولو لا اله الا الله» است؛ یعنی انسان بگوید هیچ کس جز او خدا نیست، اول از همه خودم نیستم. من ادعا خدایی نمیکنم؛ از این جهت میگویم چشمم مال من نیست، دستم مال من نیستم، مال هم مال من نیست. میگوید این مالی که دست من است، امانت اوست به دست من است. وقتی انسان مال کسی را در راهی که گفته او خرج میکند که زورش نمیآید. ملک خودش را در راه خودش خرج کند. ملک او را در راه او خرج کند. این معنی «لا اله الا الله» است حسین بن علی در عاشورا کارش میگفت «لا اله الا الله»، صبرش میگفت «لا اله الا الله»، رفتار و اخلاقش میگفت «لا اله الا الله». این «قولو لا اله الا الله تفلحوا» است. زبان وقتی میگوید به معنای اینکه امام جماعت اعضای انسان است؛ امام جماعت وقتی یک حرفی زد بقیه نیاز ندارند بگویند. زبان به نماینده از آنها میگوید «لا اله الا الله». لازم نیست اعضا بگویند «لا اله الا الله».
چند نفر منافق آمده بودند که تظاهر کنند به بیعت با علی (علیهالسلام). عمرو بن حریس هم همراه اینها بود. اینها منافق بودند. آمده بودند که خودشان را به ظاهر از اطرافیان علی (علیهالسلام) قرار بدهند تا برای معاویه خبر چینی کنند، کار کنند، برنامهریزی کنند. طبیعتاً دست گذاشتند توی دست حضرت و میگفتند: ما جانا ]و[ مالا در خدمت شما هستیم، به شما بیعت کردیم. پیاده میآمدند از صحرا میگذشتند. سوسماری، تو صحرا عربستان فراوان است. یکی با سنگ زد. لاشه این سالم بود. این را سر یک چوبی نصبش کرد. دستهای این سوسمار این جور آمد بیرون. این آمد دو تا دستش را گذاشت توی این گفت: «بایعتک یا امیرالمؤمنین». علی (علیهالسلام) را به صورت آن جانور تشبیه کرد و ادای بیعتی ]را[ که میخواهند انجام بدهند، درآورد. رسیدند به وقت نماز جمعه در کوفه و حضرت داشت خطبه جمعه میخواهند. اینها وارد شدند، حضرت این آیه را خواند: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَ أُناسٍ بِإِمامِهِم»[۹]. روزی که صدا میکنیم هر دستهای را به پیشوای آنها. میگوییم این پیشوا پیروانش بیایند. گفت هفت نفر هستند که به موش خرما، به سوسمار محشور میشوند. نه اینها بیعت کردن بهش گفتن یا امیرالمؤمنین. علی (علیهالسلام) در سخنرانیاش گفت هفت نفر هستند. اینها به هم نگاه میکردند. چه کسی راپرت ما را داده ]است[ به علی که الآن به این زودی دارد در خطبهها ما را بیان میکند. «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَ أُناسٍ بِإِمامِهِم».
شما میآیید زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها). میگوییم میشود قیامت بگویند: علاقهمندان به حضرت معصومه بیایند، منم جزو علاقهمندان شما باشم. اینکه انسان نیاز دارد به یک امامی که او در قیامت با آن امام محشور بشود. به هرکسی علاقهمند شد، به طوری که محور زندگیاش را او تشکیل داد. هرکسی با محبوبش در قیامت محشور میشود. پس اسلام آمده ]است[ که برای ما بهترین محبوب را ارائه بدهد. گفت «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». یک جمله حضرت گفت. بعد آداب «لا اله الا الله» گفتن را ]گفت[. تمام حج جزو «لا اله الا الله» است، نماز جزو «لا اله الا الله» است، روزه جز «لا اله الا الله» است. حالا هم میگویم، شما میگویید روزه میروی چه ربطی به «لا اله الا الله» دارد. از تو سؤال میکنم ]که[ روزه را به امر چه کسی میروی؟ میگویی به امر خدا، این همین «قولو لا اله الا الله» است. روزه مستحب میخواهی بروی. پدرت راضی نمیشود. روزه مستحبت را میخوری. این همین «لا اله الا الله» است.
همین آیتالله العظمی بهجت که قبر شریفشان این نزدیک است. پدرش بهش نامه نوشت که روزه مستحب را من راضی نیستم. ایشان دیگر نگرفت ]و[ چاق شد. روزه رفتنش «لا اله الا الله» نگفتن بود. روزه خوردنش «لا اله الا الله» بود. وقتی اعمالت را با او هماهنگ میکنی، همان «قولوا لا اله الا الله» است که حضرت گفت. ببینید این آیه را: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه»[۱۰]. اصلاً خود کلمهاش معجزه است. به مردم بگو اگر خدا را دوست میدارید، تابع من شوید. از من متابعت کنید. خدا را شما را دوست خواهد داشت. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه». اگر خدا را دوست میدارید، تبعیت من کنید تا خدا شما را دوست بدارد. خوب شما به گوینده میگویید احوال پیغمبر را برای من بگو تا من تبعیتش کنم. او ]اگر[ کسی قطع رحم با او میکرد، مقابله به مثل نمیکرد. وصل میکرد. به کسی که با او بد کرده بود، خوبی میکرد. این تبعیت اوست. شما بگو یک کتاب به من معرفی کنید که کارهای این پیغمبر را برای من بیان کند تا من میخواهم تبعیت کنم که خدا مرا دوست بدارد.
یادم هست اوایل بلوغ دستم افتاد به کتاب حلیه المتقین. این کتاب مال مجلسی است. اینقدر در تربیت انسان، در نورانیت انسان اثر دارد که انسان را دگرگون میکند. یکی از شما سؤال میکند: اگر کسی معتقد باشد که آنچه ]برای[ حضرت در این قرآن است، در حد اطلاعات خودش بوده و اطلاعات آن حضرت از علوم روز هم محدود بود، این مؤمن است یا مؤمن نیست؟ تو جواب بده. بگو اگر اینطور باشد که حضرت بر مبنای حرف خودش یک چیزی زده و حرفش محدود است، تو آن یک نکتهاش را بیاور و این پیغمبر را رسوا کن. این قرآن! میگوید یک آیه من را ایراد بگیرید ما را رسوا کنید. یک جا اختلاف بیاورید و رسوا کنید. یک مورد اگر داشتند، نیاز به جنگ نداشتند.
ببینید عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوتها هزار سال است که عدهای از نور به ظلمت میروند و به خاطر ولایت الله عدهای هزار ساله از ظلمت به نور میروند. فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صد سال قبل است. چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند. یکی تحت ولایت الله از ظلمت به سوی نور میرود، یکی تحت ولایت طاغوت از نور به سوی ظلمت میرود. میگوید پس بر این مبنا در عصر ما ظلمتی است که در دوره پیغمبر این ظلمت نبوده. بله نبوده. این قرآن، «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[۱۱] کسی نمیگفت ما شک داریم.]در[ آن عصر هم معتقد بودند به قیامت و هم معتقد بودند به خدا؛ اما مشرک بودند.
عصر ما میدانی چیست؟ کمونیستها میگوید شک داری، نه یقین دارند که خدایی نیست. ببینید، «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»[۱۲]. بشر به ظلمتی رسیده ]است[ که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی ]وجود[ نداشت. ظلمهایی در این عصر میشود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. به عکسش هم هست. پاکها پیدا میشوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاکهایی نبود. حتی در پنجاه سال قبل، سی سال قبل فاصله این پنجاه سال خیلی عوض شده ]است[. بی حجابی همه کشور را گرفت. زنانِ همه را اگر در بازار دیده میشدند روسری از سرشان میکشیدند، این محرمات واقع میشد. ما چندتا شهید آن بی حجابی داریم؛ خیلی کم. امام این جنگ را با صد هزار شهید در عالم اینجوری کرد. تحولی است که در عالم پیدا شده ]است[. اینها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»[۱۳]. اصل ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد، مرتباً از ظلمت به سمت نور میرود. «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»[۱۴]. طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. طاغوت هیچ شرطی نداد. خود انسان وقتی در مقابل غیر خدا میخواهد عمل کند، میشود طاغوت. ظلمتش را زیاد میکند. به هر جهت هرچه که انسان با ولایت هست که از ظلمت به نور میرود، با ولایت الله. شما میگویید: من با نماز از ظلمت به نور میروم یا با ولایت الله از ظلمت به نور میروم. نه با نماز نمیروی. با ولایت میروی. شما میگویید: نقش نماز در ولایت چیست؟ حالا من عرض میکنم.
در خانه شما غذا را به وسیله یخچال سالم نگه میدارید، اتاق را به وسیله کولر خنک نگه میدارید. کولر خنک کننده فضا است، یخچال خنک کننده غذا است. یخچال کار میکند یا برق کار میکند. اگر برق خانه شما برود یخچالت خاموش نمیشود؟ کولرت خاموش نمیشود؟ برق را کشیدی و انشعاب برق تا خانه شما آمد؛ اما یخچال نخریدی. سیم برق را به غذایت وصل میکند یا باید یخچال را بخری. باید یخچال را بخری. نماز یخچال شماست. ولایت برق شماست. اگر کسی اهل بیت را دوست میدارد ]ولی[ نماز نمیخواند، غذایش فاسد میشود؛ چون یخچال ندارد. کسی اهل بیت را دوست بدارد ]ولی[ روزه نگیرد. وسائلی برقی نداشته باشد از برق نمیتواند استفاده کند. کسی نماز میخواند، اهل بیت را دوست ندارد، ولایت ندارد، ولایت طاغوت دارد وا مصیبت. با همین نماز از نور به ظلمت میرود. چهل سال یک رکعتش قضا نشده ]است[؛ چهل سال در مراحل جهنم طی مسیر کرده ]است[. نگاه ]کن[! وقتی میگویی او نماز اول وقت با جماعت میخواند، با ولایت هم میخواند. شما میگویی من از کجا این حرف را باور کنم که این نماز وقتی با ولایت نبود، انسان را دور میکند از خدا. با عاشورا نگاه کن مگر عاشوراییها نماز نمیخواندند. نماز بی ولایت میخواندند، نتیجهاش این میشد. شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امر به معروف و نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات همه اینها را انجام میدادند. با همان صله رحم شدند اشقیای کربلا؛ چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند و این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر حواسم هست و اقتدا کردم و حرفهای دیگران هرچه باشد حواست را پرت نکند. به این پیغمبر خدا یک وعده داد. «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»[۱۵]. به تو آنقدر خواهیم داد در قیامت که راضی بشوی. شما به این پیغمبر بگو خدا آنقدر بهت میدهد که راضی میشود. بگو تو راضی میشوی که من را عذاب کنند. این است. این شفاعتش اینقدر وسیع است.
میآیی زیارت که به حضرت معصومه بگویی: «یَا فَاطِمَهُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّه فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْن»[۱۶]. تو میتوانی شفاعت کنی. خوب به ایشان عرض میکنیم. حالا چه وقت بهتر از حالا. حالا شفاعتمان بکن. به عنوان عیدی که برای مبعث به ما میدهی ما را شفاعت کن.
السلام علیکم ورحمت الله.
[۱]. در خانههایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مىکنند، مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا به خود مشغول نمىدارد؛ النور/۳۶ و ۳۷
[۲]. خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است؛ النور/۳۵
[۳]؛ و آن چراغ در شیشهاى است؛ همان.
[۴]. آن شیشه گویى اخترى درخشان است؛ همان.
[۵]. ما از آن خدا هستیم؛ البقره/۱۵۶
[۶]. ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم؛ همان.
[۷]؛ و به یاد من نماز برپا دار؛ طه/۱۴
[۸]. بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۲
[۹]. مصباح الشریعه، ص۱۵۶
[۱۰]. بگو: «اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد»؛ آل عمران/۳۱
[۱۱]. آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده است؛ ابراهیم/۱۰
[۱۲]. آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مىبرند؛ البقره/۲۵۷
[۱۳]. خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مىبرد؛ همان.
[۱۴]. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مىبرند؛ همان.
[۱۵]؛ و بزودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى؛ الضحی/۵
[۱۶]. بحارالانوار، ج۹۹، ص۲۶۷