سخنرانی آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی؛ فناء ماسوی الله و بقاء ماعندالله
منبع : لیالی نور
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعینَ و باعِثِ الأنبیآءِ و المُرسَلینَ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَی حَبیبِ إلَهِ العالَمینَ أبی القاسِمِ المُصطَفی مُحمّدٍ و علَی أخیهِ و ابنِ عَمِّهِ و وَصیهِ و وَزیرِهِ و خَلیفَتِهِ فی أُمّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلیبنِ أبی طالِبٍ أمیرِالمُؤمِنینَ و سَیدِ الوَصیینَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلینَ و إمامِ المُتَّقینَ و یعسوبِ المُؤمِنینَ و علَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَیدَةِ نِسآءِ العالَمینَ مِنَ الأوّلینَ و الأَخِرینَ و علَی الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّینِ و أئِمّةِ المُؤمِنینَ و لَعنَةُ اللَهِ علَی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلَی قیامِ یومِ الدّین[1]
قالَ اللهُ الحکیمُ فی کتابِه الکریم: ما عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِینَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ.[2]«آنچه در نزد شماست از بین می رود و آنچه در نزد خداست باقی می ماند و هر آینه آنان که صبر کردند اجر و پاداششان را به حسب بهترین اعمالی که انجام می دادند عطا خواهیم نمود.»
مَجازبودن دنیا و ماسوی الله
عالم وجود و آفرینش و به عبارت دیگر: آنچه خدا خلق کرده است، همه فانی و زائل اند منتها چون انسان به مقام فناء إلهی نرسیده اینها را حقیقةً دارای وجود می بیند، ولی افرادی که کامل شده و به فنا رسیدند و درجات توحیدی را حائز گشتند، آنها برای ماسوی الله، اصلاً وجودی قائل نیستند و آن را مجاز می بینند و حقیقت به شمار نمی آورند؛ زیرا وجود ظلّی در مقابل وجود ذی الظّل هستی و بودی ندارد.
تعبیر «مجاز» به دو معنا به کار می رود. أمیرالمؤمنین علیه السّلام بارها در خطبه هایشان می فرمایند: «این دنیا دار مجاز است.» در اینجا «مجاز» به معنای محلّ عبور است؛ یعنی دنیا دار سفر و گذشتن است و از آن عبور می کنیم و می رویم. أَیها النّاسُ! إنّما الدُّنْیا دارُ مَجازٍ و الأَخِرَةُ دارُ قَرارٍ.[3]«ای مردم! دنیا محلّ عبور و گذشتن است و آخرت خانۀ استقرار و ثبات و ماندن جاودانی است.»
أمّا گاهی مجاز در برابر حقیقت می آید؛ یعنی دنیا حقیقت ندارد و باطل است. این مضمون نیز در آیات قرآن و تعابیر نبی اکرم و أمیرالمؤمنین و سائر أئمّه علیهم الصّلوة و السّلام فراوان است؛ ذلِک بِأَنَّ اَللّهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ ما یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْباطِلُ.[4]«این بدان سبب است که فقط الله حقّ است و آنچه غیر از او می خوانند باطل است.» وَ ما هذِهِ اَلْحَیاةُ اَلدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ اَلدّارَ اَلْآخِرَةَ لَهِی اَلْحَیوانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ.[5] «و این زندگانی دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست و حقّاً خانۀ آخرت حیات واقعی است اگر می دانستند.»
حیات اصلاً اختصاص به عالم آخرت دارد، زندگی آنجاست؛ اینجا بقا ندارد، اینجا فناء محض است، اینجا فقط آیه ای است از آیات پروردگار، ولی مردم آن را مستقل می پندارند.
تو در خوابی و این دیدن خیال است هر آنچه دیده ای از وی مثال است
به صبح حشر چون گردی تو بیدار
بدانی کآن همه وهم است و پندار
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدائیست پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده است
به دیده دیده را دیده که دیده است؟[6]
وجود پنداری و ظلّی عالم
این عالم، حقیقت و وجود واقعی ندارد، فقط تخیل می کنیم موجود است؛ وجود حقیقی و واقعی وجود الله است و اینها وجودشان ظلّی است. حال شما می خواهید بگوئید: وجود ندارد یا بگوئید: وجود ظلّی دارد، هیچ فرقی نمی کند.ألا کلُّ شَیءٍ ما خَلا اللهَ باطِلُ و کلُّ نَعیمٍ لا مَحالَةَ زآئِلُ
«آگاه باشید هر چیزی غیرخدا باطل بوده و حقیقتی ندارد (اگر وجودی داشت، حقیقت داشت و باطل نبود) و هر نعمتی که شما فرض کنید، به ناچار زائل می شود.»حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارۀ این شعر فرمودند: أَصدَقُ کلِمَةٍ قالَتْها العَرَبُ.[7] «این شعر راست ترین سخنی است که عرب گفته است.»چه خوب و عالی فرموده است:سایه هستی می نماید، لیک اندر اصل نیست نیست را از هست ار بشناختی یابی نجات[8]
خورشید که طلوع می کند و سایه بر زمین می افتد، اگر کسی از خورشید خبر نداشته باشد گمان می کند این سایه وجود دارد و از این طرف به آن طرف حرکت می کند، ولی آیا واقعاً این سایه موجود است؟ آیا مکانی استیعاب کرده یا حجم و وزن دارد یا آثار وجودی دارد؟ خیر! فقط سایه است و وجود او تبعی و ظلّی است. هروقت خورشید باشد این سایه هست و هروقت خورشید غروب کند این سایه را هم با خود می برد. همان زمان هم که هست، هست نماست، نه هستِ حقیقی.
حُسنِ خود را از لباس آرد برون
باز در ذات خودش سازد وطن
کثرت کونَین را در خود کشد
بحر وحدت چونک گردد موج زن[9]
خداوند این کثرات را که خلق کرده و آورده باز می برد؛ یوْمَ نَطْوِی اَلسَّماءَ کطَی اَلسِّجِلِّ لِلْکتُبِ کما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَینا إِنّا کنّا فاعِلِینَ.[10]«روزی که آسمان را به هم می پیچیم چنانکه طومار را در هم می پیچند؛ همان طور که در ابتدای خلقت این طومار را ما باز کرده و خلقت را آغاز نمودیم، دومرتبه آن را باز می گردانیم و در هم می پیچیم. این وعده ای است که بر عهدۀ ماست و ما به این وعده وفا می کنیم و این کار را انجام خواهیم داد.»
پس: «کثرت کونین را در خود کشد» و «باز در ذات خودش سازد وطن»ما نسبت به این موجودات، تخیل هستی می کنیم و واقعاً اینها را اصیل می پنداریم و حال آنکه أصالت ندارند و فقط خدا أصالت دارد و بس! إِنَّما إِلهُکمُ اَللّهُ اَلَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ کلَّ شَی ءٍ عِلْماً.[11] «خدای شما فقط الله است که جز آن، خدائی نیست و با علمش همه چیز را دربرگرفته است.»
این آیه از آن آیات توحیدی محکم و استوار است و در مقام حصر می باشد و می فرماید: غیرخدا استقلال و أصالتی ندارد که اگر می داشت شایستۀ پرستش و عبادت بود و آن، إلهی جز الله تعالی می بود!کلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ.[12] «همۀ آن کسانی که روی زمین هستند همه فانی اند.» نفرموده است: یفْنونَ (بعداً فانی می شوند) نه! می فرماید:همین الآن از بین رفته و فانی اند و موجودیتی ندارند. «فانٍ » اسم فاعل است. وقتی می گویند: «زیدٌ ضاربٌ » یعنی فردا می زند یا همین الآن ضارب است؟ اسم فاعل دلالت بر داشتن صفت در زمان حال می کند.
آیه می فرماید: همۀ افراد روی زمین همین الآن فانی هستند؛ فنا یعنی چه؟ یعنی: بطلان و موجودیت نداشتن.وَ یبْقی وَجْهُ رَبِّک ذُو اَلْجَلالِ وَ اَلْإِکرامِ.[13] «و آنچه بقا دارد وجه پروردگار توست، آن وجهی که صاحب جلال و إکرام است.» ذُو اَلْجَلالِ وَ اَلْإِکرامِ صفت رَبِّک نیست و إلّاباید بجای ذُو اَلْجَلالِ می فرمود:«ذی الجَلالِ » بلکه صفت وَجْهُ است.
سایه هستی می نماید، لیک اندر اصل نیست
نیست را از هست ار بشناختی یابی نجات
اصلاح دید برای دریافت حقائق
اشکال کار از این چشم دوبین ما بلکه از این چشم هزاربین ماست؛ این چشم ما معیوب است. مرحوم علّامه والد معظّم رضوان الله تعالی علیه در مسجد قائم که در روزهای جمعه منبر می رفتند می فرمودند: آقا شما باید چشمت را قوی کنی! منتها چشم دل را. انسان باید چشمش را قوی کند تا بتواند عالم را آیات إلهی ببیند، تا بتواند خدا را ببیند؛ این چشم های ضعیف که نمی تواند خدا را ببیند.
رمد دارد دو چشم اهل ظاهر که از ظاهر نبیند جز مظاهر[14]این چشم ها، رمددار است که خدا را نمی بیند و فقط مظاهر خدا را می بیند. پس آنچه أصالت داشته و حقیقت است، آن خداست. مؤمن باید وجهۀ دل خود را به سوی پروردگار منعطف کرده و از این ظواهر بگذرد. تا انسان از این ظواهر نگذرد نمی تواند به لقاء پروردگار برسد.
فرمایشی از أمیرالمؤمنین علیه السّلام
در نهج البلاغة آمده است که: أمیرالمؤمنین علیه السّلام بارها به اصحابشان می فرمودند: تَجَهَّزوا رَحِمَکمُ اللَهُ فَقَدنودِی فیکم بِالرَّحیلِ.[15] «خودتان را مجهّز و آماده کنید، خدا شما را رحمت کند، چراکه ندای کوچ کردن از این دنیا در میان شما بلند شده است.»یعنی از اینجا که محلّ عبور و سفر است توشه برگیرید، برای آن عالم که محلّ اقامت شماست و در آن برای همیشه می مانید؛ فَخُذوا مِن مَمَرِّکم لِمَقَرِّکم.[16]
فَإنّ أَمامَکم عَقَبَةً کودًا و مَنازِلَ مَخوفَةً مَهولَةً لا بُدَّ مِنَ الوُرودِ عَلَیها و الوُقوفِ عِندَها. «چراکه در برابر شما گردنه ای سخت و دشوار منازلی ترسناک و هولناک قرار دارد که چاره ای از ورود و توقّف در آن نیست؛ باید در آن منازل وارد شوید و درنگ کنید.»
أمیرالمؤمنین علیه السّلام که به طرق سماء أعلم از طرق زمین است، او که راههای سیر إلی الله را به دقّت می داند و تمام کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک و باز و بستۀ آسمان را می شناسد، او می فرماید: همه باید این منازل مخوف و هولناک را طی کنند.
لزوم قطع علائق و دلبستگی ها
فَقَطِّعوا عَلآئِقَ الدُّنْیا و اسْتَظْهِروا بِزادِ التَّقْوَی.[17] «حال که باید خود را تجهیز نموده و آماده شوید و زاد و توشه بردارید، پس علائق دنیا را قطع کرده و تکه تکه کنید و از توشۀ تقوا کمک بگیرید.»علائق دنیا، علاقه ای که نسبت به مالتان دارید، تعلّقی که نسبت به فرزند و عیال و زندگیتان دارید، آن دلبستگی که نسبت به عنوان و آبرویتان دارید، همه را قطع کنید. قیچی مجاهده و زهد و تقوا را بگذارید و همه را ببرید. تا این علائق قطع نشود انسان نمی تواند سیر کند.
شما در قفس را باز کنید، آن کبوتری که در قفس است، اگر علاقه به قفس داشته باشد بیرون نمی آید و عوض اینکه چنگالهای خود را رهاکند، محکم به قفس می چسبد. با این حال چطور می تواند پرواز کند؟! محال است!اوّلین مرحلۀ پرواز انسان به سوی خدا، این است که از دنیا قطع علاقه کند. البتّه باید وظائف خود را انجام دهد، ازدواج کند، سر کار برود و آبرویش را حفظ نماید، ولی به آن وابسته نباشد، کار و خانواده و آبرو و... برای او بت نباشد. اگر دید بت شده باید آن تعلّق و دلبستگی را قطع کند و حتّی اگر می تواند کار و شغل را عوض کند و به سراغ کار دیگری برود.
اگر علاقه به درس دارد و درس مِن حیثُ هوَ درس، برایش موضوعیت یافته، این درس هم بت است. انسان باید درس بخواند ولی نباید به آن وابسته باشد. علاقه فقط باید به خدا باشد و همۀ علائق دیگر را باید قطع کرد؛ فرق نمی کند مال باشد یا علم. هرچه انسان را از خدا منصرف کند دنیا است، کآئنًا ما کان، و لو اینکه علم باشد. لذا می گویند:عالم ربّانی و عالم غیرربّانی، طلبۀ ربّانی و طلبۀ غیرربّانی.
طلبه ای که برای خدا درس خوانده و طلبه ای که برای کسب عنوان درس خوانده که فردا مرجع شود، از زمین تا آسمان با هم فرق می کنند. کاسبی که برای خدا کسب می کند و کاسبی که برای دنیا کسب می کند، تفاوتشان از زمین تا آسمان است.پس اوّلین مرحله این است که: انسان علائق خود را نسبت به هرچه غیر خداست قطع کند؛ فَقَطِّعوا عَلآئِقَ الدُّنْیا. یک قیچی بگذارد و تمام علائق را ببرد. و اسْتَظْهِروا بِزادِ التَّقْوَی. مرحلۀ دوّم این است که: به توشۀ تقوی خود را قوی و مستحکم نماید و از آن کمک بگیرد.صِرف قطع علاقه کافی نیست، باید نیروی پرواز هم داشته باشیم.
مرغی که می خواهد از قفس خارج شده پرواز کند، باید گندم و ارزن بخورد تا نیرو داشته باشد و بتواند پرواز کند و إلّانمی تواند. قطع علاقه فقط یک جزء کار را درست می کند و جزء دیگر آن تحصیل توشۀ تقوی است؛ باید کار کرد.بنا به روایتی أمیرالمؤمنین علیه السّلام هر شب سه بار بعد از نماز عشاء بلند ندا می کردند: أَیها النّاسُ! تَجَهَّزوا رَحِمَکمُ اللَهُ فَقَدنودی فیکم بِالرَّحیلِ، فَما التَّعَرُّجُ عَلَی الدُّنْیا بَعدَ نِدآءٍ فیها بِالرَّحیلِ؟[18] آن قدر بلند می گفتند که تمام اهل مسجد کوفه آن را می شنیدند و این کار حضرت عظمت این معنا را می رساند. «التَّعَرُّج» به معنای وقوف و درنگ است. می فرمایند: «ای مردم! خودتان را مجهّز و آماده کنید، خدا شما را رحمت کند؛ چراکه ندای کوچ کردن از این دنیا، در میان شما بلند شده است. پس از بلندشدن بانگ رحیل در دنیا، این توقّف و درنگ و توجّه به دنیا چیست؟! »
ما در این دنیا عمری داریم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این عمر تمام شده و ما از دنیا می رویم؛ شما در دنیا آمده اید أمّا در آن درنگ نکنید و دل و روح خود را به آن ندهید و دنیا را موطن خود قرار ندهید؛ بیائید و عبور کنید، بگیرید و استفاده و تجارت کنید و بروید.شخصی در مقابل أمیرالمؤمنین علیه السّلام دنیا را مذمّت می کرد، حضرت فرمودند: أَنتَ المُتَجَرِّمُ عَلَیها أَم هی المُتَجَرِّمَةُ عَلَیک؟[19]«تو نسبت به دنیا ظلم کرده ای یا دنیا نسبت به تو ظلم کرده است؟ » دنیا مَتجَر أولیاء خداست، تجارت خانه و محلّ سودجوئی دوستان خداست. خیلی جای خوبی است؛ همۀ اولیاء خدا در همین دنیا ولیخدا شدند. آنچه بد است علاقۀ به دنیاست.
واردشدن در میدان عمل و پرهیز از کسالت
عرائض را خلاصه کنیم: ما عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللّهِ باقٍ.عاقل آن کسی است که برای آخرت خود زحمت بکشد و کوشش کند.
امام صادق علیه السّلام فرمودند: إنّما الکیسُ کیسُ الأَخِرَةِ.[20] «زیرک، زیرک آخرت است.» که از همۀ دقائق عمر خود استفاده می کند و آنی و کمتر از آنی از خدا غافل نیست.و أَلحِقْنا بِعِبادِک الَّذینَ هُم بِالبِدارِ إلَیک یسارِعونَ، و بابَک عَلَی الدَّوامِ یطرُقونَ، و إیاک فی اللَیلِ و النَّهارِ یعبُدونَ. [21]«خدایا! ما را به آن افرادی ملحق کن که در مبادرت به سوی تو سرعت جسته و از یکدیگر پیشی می گیرند (مانند دوندگانی که با هم مسابقه می دهند و هریک می خواهند نفر اوّل شوند.) آن افرادی که درب خانۀ تو را علی الدّوام می زنند و دراین راه هیچ خسته نشده و کسالت به خود راه نمی دهند، و فقط تو را در شب و روز عبادت می کنند.»
نمی شود بگوئیم: حالا امروز خسته ایم ذکر نگوئیم، امشب نماز شب نخوانیم؛ عمر زیاد است، حالا یک شب نماز نخوانیم چیزی نمی شود.أمیرالمؤمنین در چنین شبی فرمود: ای سپیدۀ صبح! در نزد خدا برای من شهادت بده که از آن روز که رسول خدا در کودکی کفالت مرا بر عهده گرفت تا به امروز نشد که تو طلوع کنی و من خواب باشم؟![22]
إیاک و الکسَلَ و الضَّجَرَ فإنّهُما یمنَعانِک مِن حَظِّک مِنَ الدُّنْیا و الأَخِرَةِ.[23] «از کسالت وگرفتگی بپرهیز که این دو، تو را از خیر و بهرۀ دنیا و آخرت باز می دارند.» انسان کسل دنبال کار نمی رود، چه در امور ظاهری و چه در امور معنوی و باطنی! برای توجّه به حضرت حق باید کسالت را کنار زد؛ باید آب به صورت زد و حرکت کرد و هر کاری که موجب إزالۀ کسالت می شود انجام داد.
خلاصه، دست خالی نباید رفت. عمر همین طور در حال گذر است. صرف نسبت داشتن با اولیاء خدا کار را درست نمی کند. اینکه بگوئیم: ما خدمت مرحوم آقای حدّاد رسیدیم، خدمت مرحوم علّامه رسیدیم، اینها کار را درست نمی کند! کار لازم است! عمل باید کرد!مرحوم علّامۀ والد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: صرف محبّت داشتن و اینکه بگوئیم: ما می آئیم در این جلسات شرکت می کنیم، این کار را درست نمی کند؛ عمل لازم است.
می فرمودند: افرادی که ارتباطشان با أئمّه علیهم السّلام قوی تر بود عملشان هم قوی تر بود و بیشتر کار می کردند. سلمان و أبوذر و مقداد خیلی به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نزدیک بودند، به همان شکل عملشان هم خیلی قوی تر بود.رُشَید هَجَری، میثم تمّار و عَمروبن حَمِق خُزاعی از حواریون أمیرالمؤمنین علیه السّلام و از عبّاد و زهّاد بودند و عملشان قوی بود.
همچنین اصحاب امام صادق علیه السّلام همچون أبان بن تغلِب، محمّدبن مسلم، زرارة بن أعین و برادرانش، اینها أعمالشان قوی بود؛ هرچه نسبتشان به أئمّه نزدیک تر بود عملشان هم قوی تر و بیشتر بود.در مجلس دیگری می فرمودند: در صدر اسلام مسلمانان علمشان کم بود ولی عملشان زیاد بود، الآن علم زیاد است ولی عمل کم است. در هر خانه ای یک یا دو توضیح المسائل است که احکام و مسائل شرعی مورد نیاز از اوّل طهارت در آن بیان شده است، ولی سابقاً در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این گونه نبود؛ احکام به تدریج نازل می شد، مضافاً به اینکه همه در مدینه نبودند و به حضرت دسترسی نداشتند. بعد از آن حضرت هم همین طور بود؛ در زمان امام صادق علیه السّلام هم، همه به حضرت دسترسی نداشتند ولی کار می کردند.
اویس اصلاً رسول خدا را ندید ولی یک شب را تا به صبح رکوع انجام می داد و تمام شب دیگر را به سجده مشغول بود.[24] وَ مِنَ اَللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً.[25]پس کسالت را انسان باید خودش از خودش دور کند. بله توفیق را باید از خدا بخواهد، أمّا اینکه منتظر شوم خدا به من توفیق و نیرو دهد و مرا بلند کند که نماز شب بخوانم، این صحیح نیست! انسان باید همّت کند و بلند شود و نماز شب بخواند.اگر خدا را می خواهد، اگر می خواهد به درجۀ أولیاء خدا نائل شود و به مقام محمود برسد و آنجائی که پیامبر پا گذاشتند پا بگذارد، باید تهجّد داشته باشد. ما چون مأموم آن حضرت و از امّت ایشان هستیم باید به دنبال آن حضرت این راه را طی کنیم.
هم جواری با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
یکی از اصحاب می گوید: مدّتی شبها در محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بودم و برای حضرت جهت وضو آب می آوردم و اگر کاری داشتند انجام می دادم. یک بار حضرت فرمودند: اگر از من درخواستی داری بگو! گفتم: یا رسول الله! من یک حاجت دارم! می خواهم در بهشت در خدمت شما و هم جوار شما باشم. حضرت فرمودند: آیا چیز دیگری به جای این نیست که آن را بطلبی؟ ولی من إصرار کردم و چندین بار همین طلب را مطرح کردم.
پیامبر رحمةٌ لِلعالَمین است. چه بفرمایند؟! بگویند: من پیغمبر خاتمم، دارای مقام اوّل و آخر هستم. خودشان فرمودند: أَنَا سَیدُ وُلْدِ ءَ ادَمَ و لا فَخْرَ.[26] «من آقای فرزندان آدم هستم و هیچ افتخاری هم نمی کنم چون همه از جانب خداست.» حالا بگویند: من را با تو چکار؟! تو یک فرد عادی هستی!در نهایت حضرت پذیرفتند و فرمودند: فَأَعِنّی عَلَی نَفْسِک بِکثْرَةِ السُّجودِ و الزُّهْدِ فی الدُّنْیا.1«مرا با زیاد سجده کردن و زهد در دنیا بر خودت یاری نما.»
در روایت دیگری وارد است که: شخصی در جاهلیت از حضرت پذیرائی نموده بود. بعد از اسلام به محضر حضرت آمد و اسلام آورد و گفت: من را می شناسید؟ فرمودند: تو کیستی؟ گفت: همان کسی هستم که در جاهلیت از شما در طائف در فلان زمان پذیرائی کردم.
حضرت فرمودند: حاجتت را بگو! گفت: دویست گوسفند همراه با چوپانهایش می خواهم.حضرت هم تهیه نموده و به او دادند، ولی بعد به اصحاب فرمودند: ای کاش از من همان تقاضائی را می کرد که پیرزن بنی إسرائیل کرده بود؟ پرسیدند: پیرزن بنی إسرائیل چه تقاضائی کرد؟
فرمودند: خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد که استخوانهای حضرت یوسف را از مصر بردارد. حضرت موسی به دنبال مکان قبر حضرت یوسف بود. گفتند: اگر کسی بداند، آن کس فلان پیرزن است. آن پیرزن آمد و گفت: قبر را به شما نشان می دهم به شرطی که هرچه گفتم در ازایش بدهید. حضرت موسی فرمود: بهشت را برایت ضمانت می کنم. گفت: نه! آنچه خودم بگویم.خداوند وحی فرستاد به موسی که سخنش را بپذیر. پیرزن گفت:به این شرط که أَن أَکونَ مَعَک فی دَرَجَتِک الَّتی تَکونُ فیها یوْمَ القِیمَةِ فی الجَنَّةِ. «در روز قیامت همراه با تو باشم در بهشت در همان درجه ای که در آن هستی.» رسول اکرم فرمودند: اگر این مرد هم همان تقاضای پیرزن بنی إسرائیل را از من می کرد چه می شد؟![27]
می شود انسان هم جوار رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شود، ولی همّت و کار لازم دارد. باید آستین ها را بالا زد. باید از خواب شب صرف نظر کرد و فقط به مقداری که لازم است سهمیۀ چشم را بدهد که در روایت داریم: ملعون است کسی که سهمیۀ خواب چشم را ندهد.
مرحوم علّامه می فرمودند: شما خیال می کنید اهل دنیا برای دنیای خود زحمت نمی کشند؟! آن قدر شبها را بیدارند؛ ابتدا برای دنیای خود نقشه می کشند که چه کنند، بعد هم مشغول کار می شوند و شبها بیدار و روزها تا شب به دنبال کار می روند.بعضی از این کسبه و تجّار اصلاً موفّق نمی شوند با فرزندشان صحبت کنند؛ شب که به خانه می آید فرزندش خواب است و صبح هم که از خانه می رود هنوز فرزندش بیدار نشده است و این طور زحمت و رنج می کشند؛ اهل آخرت هم باید همین طور باشند. والحمد للّه ربّ العالمین.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَ ال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
پی نوشت ها:
[1] مطالب بیان شده در شب نوزدهم رمضان المبارک 1422 هجری قمری.
[2] آیۀ 96، از سورۀ 16: النّحل.
[3] نهج البلاغة، خطبۀ 203، ص 320.
[4] قسمتی از آیۀ 62، از سورۀ 22: الحجّ.
[5] آیۀ 64، از سورۀ 29: العنکبوت.
[6] گلشن راز، ص 19، 23، 26.
[7] مصباح الشّریعة، ص 60؛ و بحارالأنوار، ج 67، ص 295.
[8] دیوان کامل شمس مغربی، ص 76.
[9] همان مصدر، ص 175.
[10] آیۀ 104، از سورۀ 21: الأنبیآء.
[11] آیۀ 98، از سورۀ 20: طه.
[12] آیۀ 26، از سورۀ 55: الرّحمن.
[13] آیۀ 27، از سورۀ 55: الرّحمن.
[14] گلشن راز، ص 20.
[15] نهج البلاغة، خطبۀ 204، ص 321.
[16] همان مصدر، خطبۀ 203، ص 320.
[17] همان مصدر، خطبۀ 204، ص 321.
[18] الأمالی شیخ صدوق، ص 498.
[19] نهج البلاغة، حکمت 131، ص 492.
[20] الکافی، ج 4، ص 557.
[21] بحارالأنوار، ج 91، ص 147. (مناجاة المریدین)
[22] تسلیة المُجالس وزینة المَجالس، ج 1، ص 485.
[23] الکافی، ج 5، ص 85.
[24] شیخ عطّار در احوالات اویس نقل می کند که:
«گویند که: در عمر خود هرگز شب نخفتی؛ شبی گفتی: «هذا لیلةُ السّجود» و آن شب به سجده به سر بردی، و شبی به قیام به سر بردی و گفتی: «هذا لیلةُ القیام»، و شبی به رکوع روز کردی و گفتی: «هذا لیلةُ الرّکوع».
گفتند: «یا اویس! چون طاقت می داری که شبی بدین درازی در یک حال به سر می بری؟ » گفت: «ما هنوز یک بار سبحان ربّی الأعلی نگفته باشیم که روز آید، و سه بار تسبیح گفتن سنّت است؛ و این از آن می کنم که می خواهم که مثل آسمانیان عبادت کنم.» (تذکرة الأولیآء، ص 23)
[25] آیۀ 79، از سورۀ 17: الإسرآء (بنی إسرآئیل)؛ «و پاسی از شب را به تهجّد و بیدارخوابی بگذران (و به قرائت قرآن و نماز مشغول باش) که این امر عطائی افزون و زیادتی مخصوص به توست؛ امید است که پروردگارت تو را به مقام محمود مبعوث نماید.»
[26] الأمالی شیخ صدوق، ص 187.
[27] الکافی، ج 8، ص 155.