سخنرانی آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی؛ اهمّیت عشق و محبّت پروردگار
منبع : باده توحید در کربلای عشق
أعوذُ بِاللَهِ السَّمیعِ العَلیمِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعینَ و باعِثِ الأنبیآءِ و المُرسَلینَ و السُّفَرآءِ المُقَرَّبینَ لاسیما حَبیبِ إلَهِ العالَمینَ أبی القاسِمِ المُصطَفی مُحمّدٍ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَیهِ و علَی أخیهِ و وَصیهِ و وَزیرِهِ و خَلیفَتِهِ فی أُمَّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلیبنِ أبی طالِبٍ أمیرِالمُؤمِنینَ و سَیدِ الوَصیینَ و إمامِ المُوَحِّدینَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلینَ و علَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَیدَةِ نِسآءِ العالَمینَ مِنَ الأوّلینَ و الأَخِرینَ و علَی الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّینِ و أئِمَّةِ المُؤمِنینَ و لَعنَةُ اللَهِ علَی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلَی قیامِ یومِ الدّین[1] عَمِیتْ عَینٌ لاتَراک عَلَیها رَقیبًا و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَم تَجعَلْ لَهُ مِن حُبِّک نَصیبًا.[2]
توحید و محبّت پروردگار
آنچه در این نشئه و این عالم برای ما باقی می ماند و ابدیت دارد، توحید و محبّت پرورگار عالم است. اگر محبّت خدا در دل مؤمن شعله ور شد به مقام ارجمندی نائل گردیده و اگر توحید را دارا شد و به توحید رسید به فوز عظیم رسیده است و إلّادستش کوتاه است.وقتی می گوئیم: «مؤمن»، منظور شخصی است که ایمان به خدا دارد، منتها ایمان به خدا دارای مراتب و درجاتی است. صرف اینکه انسان شهادتین را جاری کرد نشان این نیست که ایمان در دلش رسوخ کرده است. این ایمان کم کم در دل رسوخ می کند و به واسطۀ مجاهدتها و أعمال صالح و طی طریق و پیمودن راه مستقیم، دائم ایمان رو به ازدیاد می رود، تا اینکه به مقام کاملین می رسد و کمال توحید نصیبش می شود؛ بنابراین گرچه هر مؤمنی دارای توحید است، ولی ایمان و توحید درجاتی دارد.
انسان هیچ چیزی از امور مادّی را با خودش از این نشئه به نشئۀ آخرت نمی برد. هرچه در این دنیا اکتساب کرده، از ثروت و مال و دیگر امور دنیوی، همۀ اینها را می گذارد و آنچه را با أعمالش، در قلب و درون اکتساب کرده با خود می برد؛ اگر خدای ناکرده، آنچه اکتساب کرده بد باشد، باز هم همراه او بوده و وبالش می شود؛ مانند آنچه از ناحیۀ سوء خُلق و أعمال زشت و حرکت بر خلاف مسیر پروردگار تحصیل می نماید که تمام اینها را با خودش می برد و تمام اینها در روز قیامت، بلکه قبل از قیامت، در برزخ، وزر و وبال بر او بوده و دامنگیرش هستند و این شخص را مورد اذیت و آزار قرار می دهند؛ مثلاً شخصی که حسد دارد در عالم برزخ در عذاب زندگی می کند.
در روایت داریم که: إنّ الحَسَدَ یأکلُ الإیمانَ کما تَأکلُ النّارُالحَطَبَ الیابِسَ.[3] یعنی: «حسد ایمان را می خورد همان طور که آتش هیزم خشک را سوزانده و از بین می برد.» وقتی هیزم را آتش می زنید چطور آتش به درون هیزم می رود و تمامش را نابود می کند؟ حسد هم همین حکم را دارد؛ ایمان را می خورد تا اینکه تمامش کند.حالا ما یک نمونه برایتان عرض کردیم؛ هر رذیله ای از رذائل اخلاقی یک اثر سوء و بد روی نفس می گذارد و اینها به انسان ضمیمه می شود و تمام متّصل به انسان است و بعد از موت در عالم برزخ تا قیامت، اذیت ها و ناراحتی هائی که انسان با أعمال سوء خود حمل کرده و برده، ادامه دارد، تا وقتی که حساب بکشند و بعد، خدای ناکرده، چه بسا شخصی را که دارای این أعمال بوده وارد جهنّم کنند، چون تا پاک و طیب نشود وارد بهشت نخواهد شد؛ بهشت مختصّ به طیبین و طاهرین است و هیچ وقت شخص آلوده را وارد بهشت نمی کنند.
علی أی حال، آنچه در این عالم به درد انسان می خورد توحید و محبّت پروردگار عالم است. در ذیل دعای عرفه می فرماید: عَمِیتْ عَینٌ لاتَراک عَلَیها رَقیبًا. یعنی: «کور است چشمی که تو را نگهبان و مراقب خود نمی بیند.» یک احتمال در تفسیر این فقره این است که فعل ماضی:عَمِیتْ، به معنی انشاء باشد؛ یعنی: کور باد. ولی در صورتی می توانیم لفظ خبر (ماضی یا مضارع) را به إنشاء معنا کنیم که قرینه داشته باشیم و در اینجا قرینه ای یافت نمی شود، لذا به همان معنای خبری باید معنا کرد؛ علاوه بر اینکه وجهی ندارد که حضرت نفرین نمایند و بفرمایند کور بادکسی که تو را نمی بیند.عَمِیتْ عَینٌ لاتَراک عَلَیها رَقیبًا؛ یعنی: کور است آن چشمی که تو را ای خدا بر خود نگهبان نمی بیند. آن چشمی که تو را نمی بیند بینائی ندارد.
و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَم تَجعَلْ لَهُ مِن حُبِّک نَصیبًا. «صَفقَة» به معنی معامله و بیع و شراء است. می فرماید: «و زیانکار است معاملۀ آن بنده ای که تو از محبّت خود بهره ای برای او قرار ندادی.»از إطلاق این فرمایش: «هرکسی که محبّت خود را در دل او قرار ندادی آن شخص زیانکار است» استفاده می شود که: لازم نیست این شخص کافر باشد، بلکه اگر مسلمان هم باشد، أمّا محبّت خدا در دلش نباشد، زیانکارست. اگر نماز هم بخواند و روزه هم بگیرد و أعمال صالحه هم انجام دهد، أمّا محبّت خدا در دلش نباشد، در معاملۀ با پروردگار ضرر کرده است.
فلا عَیشَ فی الدُّنیا لِمَن عاشَ صاحِیا و مَن لَم یمُتْ سُکرًا بِها فاتَهُ الحَزْمُ[4]
علَی نَفْسِهِ فلْیبْک مَن ضاع عُمرُهُ و لَیسَ لَهُ فیها نَصیبٌ و لا سَهمٌ [5]
ابن فارض خیلی خوب بیان کرده است؛ می فرماید:
1. آن کس که بدون محبّت تو زندگی کرده است، در حقیقت هیچ عیشی در دنیا نداشته است و آن کس که از مستی محبّت تو نمرده است، دوراندیشی و رأی صواب را از دست داده است.
2. پس باید بر خودش گریه کند کسی که عمرش ضایع شده و در قلبش نصیب و بهره ای از تو ای محبوب من و ای خدای من ندارد.
کسی که محبّت تو را ندارد، این شخص باید شبانه روز بر مصیبت خودش گریه کند و چه مصیبتی از این بالاتر که عمر انسان بگذرد و محبّت پروردگار در دلش جای نگیرد. لذا أمیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: مِن کرَمِ المَرْءِ بُکآؤُهُ عَلَی ما مَضَی مِن زَمانِهِ.[6] «از شرافت و بزرگی مرد این است که بر گذشتۀ خود گریه کند.» این عمری که خدا به ما داده و شب و روز همین طور می گذرد، تمام به غفلت صرف می شود؛ صبح بلند می شویم و صبحانه می خوریم و به دنبال امور دنیا حرکت می کنیم تا ظهر که غذا می خوریم و شب شام خورده می خوابیم و ایام به همین نحو می گذرد. غرض از زندگی خوردن و خوابیدن و تمتّعات دنیوی نیست، حیوانات هم می خورند و می خوابند، خیلی بهتر و به نحو أحسن و أکمل از انسان.
همچنین حضرت می فرمایند که: اگر همّ و غمّ من و فکر و اندیشۀ من همه در مأکل و مشرب باشد، علی با بهائم چه فرقی دارد؟ ما که صرفاً برای استفاده از لذّات مادّی و أکل و شرب خلق نشده ایم.[7] اگر انسانیت انسان به لذّات دنیوی باشد چه تفاوتی با حیوانات دارد؟ آنها که بهترمی چرند و می خورند.
خداوند بابت این عمری که به انسان داده، از او حساب می کشد.این عمر را داده است که صَرف طاعتش بشود و انسان به یاد او باشد، نه اینکه این عمر را به غفلت بگذراند. لذا فرمود: از کرم و بزرگواری مرد این است که بر گذشتۀ خود گریه کند. در این عمری که بر ما گذشت، حالا سی، چهل یا پنجاه یا شصت سال، هر چقدر گذشته، چه سودی بردیم و چه بهره ای برای آخرتمان کسب کردیم؟
نحوۀ تعامل مردم با دنیا و دین خود
لذا در وصیت های پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به أباذر آمده است: یا أَباذَرٍّ! لایصیبُ الرَّجُلُ حَقیقَةَ الإیمانِ حَتَّی یرَی النّاسَ کلَّهُم حَمْقَی فی دینِهِم عُقَلآءَ فی دُنْیاهُم.[8] «ای أباذر! هیچ شخصی به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه مردم را این طور می بیند که در دینشان احمق و نادان و در دنیایشان عاقلند.» نمی گذارند در دنیایشان ضرری ببینند؛ شخص کاسب در هنگام کسب، تمام راهها و احتمالات را محاسبه می کند که در دنیایش ضرر نکند، اگر یک درصد احتمال بدهد که در معامله و بیع و شرائی که می خواهد انجام دهد ضرر می کند انجام نمی دهد، بلکه اگر یک در هزار هم احتمال بدهد انجام نمی دهد، مگر اینکه از یک جهت احتمال ضرر داشته و از سوی دیگر احتمال نفع بیشتری داشته باشد؛ این طور نیست؟!
پس اهل دنیا در دنیایشان خیلی عاقلند، لذا حضرت رسول می فرمایند: عُقَلآءَ فی دُنْیاهُم. أمّا در دینشان احمق و نادانند؛ دنبال دین و آخرتشان نیستند که آن را حفظ کنند، دنبال کسب حلال نیستند. از هر راهی کسب می کنند و پول به دست می آورند، حالا ربا باشد، رشوه باشد یا...، از هر طریقی به دست بیاورند می خورند.
کسی نقل می کرد که: به مخدّره ای از أقربا گفتم: این پولی که فرزندت برایت می آورد و ماهیانه به تو می دهد تا ارتزاق کنی، از راه حرام به دست آمده و اشکال شرعی دارد. در جواب گفت: من کاری به این ندارم که از راه حلال به دست آمده یا از راه حرام، پسرم ماهیانه این پول را به من می دهد و من هم مصرف می کنم.
اینها نمونه است! اینها افرادی هستند که نماز می خوانند و روزه می گیرند و حجّ انجام می دهند، ولی به حلّیت مالشان اهمّیت نمی دهند.
متأسّفانه خیلی از کسبه هم همین طورند؛ کاری ندارند به اینکه اموالی که به ایشان می رسد حلال است یا حرام؛ در بانک پول می گذارند، بعد ربحش را می گیرند و استفاده می کنند و می خورند؛ سود بانک حرام است و پول ربوی است و اینها همه اشکال شرعی دارد.حضرت رسول به أباذر می فرمایند: ای أباذر! مرد به حقیقت ایمان نمی رسد مگر اینکه مردم را این طور می بیند؛ نه اینکه تصوّر کند مردم این طورند، نه، حقیقةً این طور می بیند که این مردم در دینشان نادانند، أمّا در دنیایشان عاقلند.
در فقرۀ قبلی این روایت، در وصیت دیگری حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به أباذر می فرمایند: یا أَباذَرٍّ! لایفقَهُ الرَّجُلُ کلَّ الفِقْهِ حَتَّی یرَی النّاسَ کلَّهُم فی جَنْبِ اللَهِ أَمْثالَ الأَباعِرِ، ثُمَّ یرجِعُ إلَی نَفْسِهِ فَیکونُ هُوَ أَحقَرَ حاقِرٍ لَها.[9] «ای أباذر! شخص، فقیه و بصیر نمی شود و به نهایت فهم و بینائی نمی رسد، تا اینکه ببیند مردم در جنب پروردگار در حکم شترانند.»
عجب تعبیری حضرت فرموده است! منظور از اینکه در جنب پروردگار در حکم شترند این است که: نباید به آنها اعتنا کند و سخن و نظر ایشان سبب شود که از رضای إلهی دست بردارد و باید فقط و فقط به امر خدا نظر داشته باشد و با وجود حکم خدا و امر خدا، بود و نبود دیگران باید مساوی باشد؛ علاوه بر اینکه نوع مردم، اهل دنیا بوده و از جهت معارف تُهی و خالیند، صورتشان انسان است، أمّا سیرتشان انسان نیست و به حقیقت دین نرسیده و به دستورات دینی آن طور که باید و شاید عمل نمی کنند؛ اینها مثل حیوانند.
فقه و بصیرت مرد کامل نمی شود تا مردم را این طور ببیند. ثُمَّ یرجِعُ إلَی نَفْسِهِ فَیکونُ هُوَ أَحقَرَ حاقِرٍ لَها. «بعد یک نظری هم به خودش بیندازد و خود را از همه، حقیرتر و پست تر ببیند!» خُب آنها شتر هستند، خودت چه هستی؟ به خودش نظر بیندازد و بیش از هرکس دیگری نفس خودش را حقیر شمرده و پست ببیند، نه اینکه آنها را شتر ببیند و خودش را انسان و أشرف مخلوقات ببیند. نه! خودش را از همه پست تر ببیند. این کلام یک کلام عادی نیست؛ حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرمایند که چنین شخصی به حقیقت ایمان و حقیقت دین رسیده و بصیرت در دین پیدا کرده است.علی أی حال، امام صادق در ذیل روایتی از أمیرالمؤمنین علیهماالسّلام نقل می فرمایند که: المَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الأَخِرَةِ.[10] «مغبون و زیان دیده کسی است که از بهره ای که باید از آخرت نصیبش می شد محروم باشد.»
تحصیل عشق خدا با قطع تعلّقات
به قرینۀ این روایاتی که برای شما عرض کردیم، چه کسی مغبون است؟ چه کسی از بهرۀ آخرت بی نصیب است؟ آن کسی که محبّت پروردگار در دلش جای نگرفته و به مقام توحید نرسیده است. حالا چه کار باید کرد که محبّت خدا در دل انسان جای بگیرد؟ چه کار باید کرد عشق خدا در دل بیاید؟ تنها راهش بریدن از علائق دنیوی است که وقتی انسان تعلّقاتش را از این عالم برید، طبعاً کشش به آن عالم پیدا می کند، طبعاً شوق به آخرت پیدا می کند.
لذا در ابتدای همین روایت که محمّدبن مسلم از امام صادق علیه السّلام از أمیرالمؤمنین علیه السّلام نقل می کند، می فرماید: إنّ عَلامَةَ الرّاغِبِ فی ثَوابِ الأَخِرَةِ زُهْدُهُ فی عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْیا. «زَهرَة» به معنی بهجت و نضارت و طراوت است. زَهرۀ دنیا یعنی آن چیزهائی که موجب بهجت و سرور در دنیا می شود. می فرماید: «علامت کسی که رغبت و میل به ثواب آخرت دارد این است که: در این دنیائی که مدّتش کم است، نسبت به نعمت های زودگذر آن زهد بورزد.» یعنی علاقۀ خودش را نسبت به دنیا قطع کند؛ زهد به استفاده نکردن ازنعمت های خداوند نیست، به دل کندن و تعلّق نداشتن است.أَما إنّ زُهْدَ الزّاهِدِ فی هَذِهِ الدُّنْیا لاینقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللَهُ عَزَّوجَلَّ لَهُ فیها و إن زَهِدَ.أمیرالمؤمنین می فرمایند: «آگاه باشید! زهد کسی که در این دنیا زهد بورزد و علاقه اش را از دنیا ببرد، سبب نمی شود که از آن روزی و رزقی که خدا برایش مقدّر کرده کاسته شود، گرچه زهد می ورزد و از دنیا إعراض می نماید.» آن رزقی که خدا برای انسان مقدّر کرده آن خواهد رسید، چه زهد بورزد و چه زهد نورزد.
و إنّ حِرْصَ الحَریصِ عَلَی عاجِلِ زَهْرَةِ الحَیوةِ الدُّنْیا لایزیدُهُ فیها و إن حَرَصَ. «و حرص آن شخصی که بر عاجل زَهرۀ دنیا (خوشیهای زودگذر دنیا) حریص است، باعث نمی شود که روزی اش زیاد شود، اگرچه حرص بورزد.» یعنی آنچه خدا مقدّر کرده همان خواهد رسید، چه حرص بورزد و چه حرص نورزد، چه زهد بورزد و چه زهد نورزد.
انسان حریص دائم به دنبال دنیا می رود و بیش از اندازه ای که خدا مقدّر فرموده، برای طلب روزی تلاش می کند. خداوند فرموده است که: انسان باید شبانه روز را به سه قسمت تقسیم کند: یک قسمت برای کسب است و یک قسمت برای عبادت و قسمت دیگر برای استراحت و لذّت و بهرۀ حلال.[11] آن شخصی که حریص بر مال دنیاست، علاوه بر هشت ساعتی که برای تحصیل مال است، آن قسمت های دیگر را هم دنبال دنیا می رود، هم روز کار می کند و هم شب، نه برای بدست آوردن قوت و رفع نیاز، بلکه برای ازدیاد مال. أمیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: آگاه باشید این حرصی که این شخص بر دنیا می زند و این زیاده طلبی، بهره اش را از دنیا زیاد نمی کند.در آخر این روایت حضرت می فرمایند: فَالمَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الأَخِرَةِ. «آدم مغبون و زیان زده کسی است که از بهره ای که از آخرت باید می داشت محروم شده است.» و گرنه از این روزی دنیا، آنچه خدا مقدّر فرموده به او خواهد رسید.
مصیبت های بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام
روز یازدهم محرّم است. همۀ مصیبت شهادت امام حسین و اصحاب و اولادشان یک طرف و مصیبت هائی که بعد از شهادت آن حضرت به خاندان رسالت و زنان و فرزندان عزیزشان وارد شده از اسارت و ذلّت و غارت حرم و... یک طرف دیگر!وقتی که حضرت به شهادت رسیدند، لشکر عمربن سعد به خیام حمله کرد و شروع کردند به غارت و چپاول، حتّی مقنعه از سر دختران و مخدّرات برمی داشتند و گوشواره از گوش و انگشتر از دست و خلخال از پایشان بیرون می کشیدند.[12]
ثُمَّ أُخرِجَ النِّسآءُ مِنَ الخَیمَةِ و أشعَلوا فیها النّار. «سپس زنها را از خیمه خارج کردند و خیام را آتش زدند.» فخَرَجْنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتٍ حافِیاتٍ باکیاتٍ یمْشینَ سَبایا فی أسْرِ الذِّلَّة. «زنان و کودکان امام حسین علیه السّلام سربرهنه و جامه به یغما رفته و پابرهنه، درحالی که گریه و شیون می کردند و به اسارت و ذلّت در آمده بودند، از خیمه خارج شدند.»گفتند: بِحَقِّ اللَهِ إلّاما مَرَرْتُم بِنا عَلَی مَصرَعِ الحُسَینِ عَلَیه السّلامُ. «بحقّ خدا قسم! ما را بر قتلگاه امام حسین علیه السّلام عبور بدهید.» ایشان را به قتلگاه آوردند؛ فلَمّا نَظَرَتِ النِّسْوَةُ إلی القَتْلَی صِحْنَ و ضَرَبْنَ وُجوهَهُنَّ.«هنگامی که نظر مخدّرات به کشته ها افتاد صیحه زدند و گریه کردند و به صورتهای خود زدند.»
کلمات سوزناک حضرت زینب با سیدالشّهداء علیهماالسّلام
راوی می گوید: فراموش نمی کنم زینب دختر علی را که برای حسین ندبه می کرد و با صدائی محزون می گفت: یا مُحَمَّداهْ! صَلَّی عَلَیک مَلَئِکةُ السَّمآءِ؛ هَذا الحُسَینُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمآءِ مُقَطَّعُ الأَعْضآءِ! «وامحمّداه! صلاة فرشتگان آسمان بر تو؛ این حسین است که در خون غلطیده و اعضاء بدنش قطعه قطعه گشته است!»واحُزْناهْ! واکرْباهْ!. .. یا مُحَمَّداهْ! بَناتُک سَبایا و ذُرِّیتُک مُقَتَّلَةٌ. «ای وای از این غم و اندوه! وا محمّداه! دختران تو را به اسارت می برند و بسیاری از ذرّیۀ تو کشته شده و روی زمین افتاده اند.» و هَذا حُسَینٌ مَجزوزُ الرَّأْسِ مِنَ القَفا، مَسلوبُ العِمامَةِ و الرِّدآءِ. «این حسین است که سرش از قفا بریده شده است! این حسین است که رداء و عمامۀ او به غارت برده شده است!»
بِأَبی مَن نَفْسی لَهُ الفِدآءُ! «پدرم فدای آن آقائی که جان منِ زینب فدای او باد!» بِأَبی المَهمومُ حَتَّی قَضَی! بِأَبی العَطْشانُ حَتَّی مَضَی! «پدرم فدای آن آقائی که با غم و غصّه بود تا رحلت کرد! پدرم فدای آن آقای لب تشنه باد که عطشان بود تا از دنیا رفت!» بِأَبی مَن شَیبَتُهُ تَقطُرُ بِالدِّمآءِ! «پدرم فدای آن آقائی که از محاسنش خون می چکد!» بِأَبی مَن جَدُّهُ مُحَمَّدٌ المُصْطَفَی! «پدرم فدای آن آقائی که جدّش محمّد مصطفی است!» و مادرش فاطمۀ زهرا سیدۀ نساء است.راوی می گوید: سخنان حضرت زینب چنان اثر کرد که دوست و دشمن را به گریه درآورد![13]
زینب چو دید پیکر آن شه به روی خاک
از دل کشید ناله به صد درد سوزناک
کای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن
ای وارث سریر امامت به پای خیز
بر کشتگان بی کفن خود نماز کن[14]
***
لاأضحَک اللهُ سِنَّ الدَّهْرِ إن ضَحِکتْ و ءَ الُ أحمَدَ مَظلومونَ قَدقُهِروا
مُشَرَّدون نُفوا عَن عُقْرِ دارِهِمُ کأنّهُم قَدجَنَوْا ما لَیسَ یغتَفَرُ
اللهمَّ إنّا نَسأَلُک و نَدعوک و نُقسِمُک و نَرجوک بِمُحمّدٍ و عَلی و فاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ و التِّسعَةِ الطّاهِرَةِ مِن ذُرّیةِ الحُسَینِ، یا اللهُ! یا اللهُ! یا الله!...خدایا! در امتحانات و بلایا ما را پیروز بگردان. بارپروردگارا! آنچه خیر به محمّد و آل محمّد عنایت فرمودی به این جمع عنایت بفرما و آنچه شرّ از ایشان دور فرمودی از این جمع و همۀ شیعیان أمیرالمؤمنین دور بفرما. بارپروردگارا! علماء ربّانی رهبر معظّم انقلاب در حفظ مبانی اسلام مؤید بدار. در فرج آقا امام زمان تعجیل بگردان.
ثوابی از این مجلس به روح رهبر فقید انقلاب عائد و واصل بفرما.بارپروردگارا! چشمان ما به جمال امام زمان روشن و منوّر بدار. ما را از مخلصین ایشان قرار بده. بارپروردگارا! مرضای اسلام، مرضای شیعه، مجروحین شفای عاجل کرامت بفرما. موتای ایشان، شهدا، ذوی الحقوقی که از دار دنیا رفته اند، بارپروردگارا! همه را مورد مرحمت و مغفرت خویش قرار بده.
و عَجِّلِ اللهمَّ فی فرجِ مولانا صاحبِ الزّمان
پی نوشت ها:
[1] مطالب بیان شده در روز یازدهم محرّم الحرام 1415 هجری قمری.
[2] بحارالأنوار، ج 95، ص 226. (ذیل دعای عرفه)
[3] قرب الإسناد، ص 29.
[4] دیوان ابن الفارض، قصیدۀ خمریه، ص 185.
[5] دیوان ابن الفارض، قصیدۀ خمریه، ص 185.
[6] بحارالأنوار، ج 71، ص 264.
[7] در نهج البلاغة، در نامه ای به عثمان بن حُنَیف می فرمایند: فما خُلِقْتُ لِیشغَلَنی أکلُ الطَّیباتِ کالبَهیمَةِ المَربوطَةِ هَمُّها عَلَفُها أوِ المُرْسَلَةِ شُغُلُها تَقَمُّمُها تَکتَرِشُ مِن أعْلافِها و تَلْهو عَمّا یرادُ بِها. (نهج البلاغة، نامۀ 45، ص 418)
[8] الأمالی شیخ طوسی، ص 533.
[9] همان مصدر.
[10] الکافی، ج 2، ص 129.
[11] حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فساعَةٌ یناجی فیهارَبَّهُ، و ساعَةٌ یرُمُّ مَعاشَهُ، و ساعَةٌ یخَلّی فیها بَینَ نَفْسِهِ و بَینَ لَذَّتِها فیما یحِلُّ و یجمُلُ. (نهج البلاغة، حکمت 390، ص 545)
[12] الأمالی شیخ صدوق، ص 164؛ و الإرشاد، ج 2، ص 112. لَمّا قُتل أبوعبداللهِ الحسینُ علیه السّلامُ مالَ النّاسُ علی ثَقَلِه و متاعِه، و انتَهبوا ما فی الخیامِ. .. و إنّ المرأةَ لتُسلبُ مِقنَعتُها مِن رأسِها و خاتمُها من إصبَعِها و قُرْطُها مِن أُذُنِها و الخَلخالُ مِن رِجلِها، و أخَذ رجلٌ قُرْطین لأُمِّکلثومٍ و خرَم أُذُنَها، و جآء ءَ اخرُ إلی فاطمةَ ابنةِ الحسینِ فانتَزع خَلخالَها. (مقتل مقرّم، ص 300)
[13] اللهوف، ص 132 تا 134.
[14] دیوان نیرتبریزی، ص 179.