پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 5

تاريخ درس: ۱۳۹۰/۱/۱۱

متن درس:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه اشرف بریة ابوالقاسم محمّد

صلّی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سِیّما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

 

شب جمعه متعلق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود یعنی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.

بحث ما دربارۀ این بود که چه چیزهایی انسان را به سقوط می­کشاند. به جای اینکه برسد به جایی که خدا نداند، می­رسد به مقامهای پستی. و باید مواظب باشیم این سقوطها و این موجبات سقوط را ما نداشته باشیم. اول چیزی که درباره­اش فی الجمله صحبت کردم، نفس اماره، هوا و هوس است. دوم چیزی که درباره­اش به طور فشرده صحبت کردم گناه است چه کوچک و چه بزرگ. سوم چیزی که درباره­اش فی الجمله صحبت کردم غفلت. که این غفلت از آن امر اول و دوم هم از نظر قرآن مهمتر است. و حتی رسید به اینجا که اصلاً از نظر قرآن همۀ عبادات برای اینست که ما حال توجه داشته باشیم. انا الله الذی لا اله الا أنا فاعبدنی و أقم الصلاة لذکری. و در جلسۀ قبل یک مقدار درباره­اش صحبت کردم. بحث این جلسه راجع به چهارمین چیزی است که انسان را به سقوط می­کشاند و آن تخیّلها و توهمها و وسوسه­هاست. آدم اگر تخیّل و توهم بر او مسلط شد، نمی­تواند رستگار شود. لذا علمای علم اخلاق، روی این رذیله خیلی پافشاری دارند. اما باید هم بدانیم که می­دانند که این موجب سقوط در انسان نباشد کاری بسیار مشکل است. انسان برسد به آنجا که فکرش دست خودش باشد. علاوه بر انبیاء و اوصیاء بعضی از اهل دل حتی در خواب هم فکرشان دست خودشان بود. فکر تخیل و توهم و فکر بیجا، حتی در خواب هم نداشتند. علمای علم اخلاق به این می­گویند هفوات (هفوه) و معنایش هم اینست که انسان فکرش دست خودش نباشد، تخیلها و توهمّها و وسوسه­ها روی او کار کند. و به طور ناخودآگاه افکار بی پایه و افکار بی استفاده و به عبارت دیگر فکر تخیّلی و فکر توهمی بر او مسلط باشد. معمولاً انسانها چنین اند. البته به قول بزرگان الانسان لا یخلوا من فکر ما. اصلاً نمی­شود که انسان فکر نداشته باشد اما صد نود و نه مردم فکرشان بی پایه است. فکرهایشان تخیلی و توهمی و این فکرهای تخیلی و توهمی اول ضرری که دارد دل را سیاه می­کند و اگر سیاهی همۀ دل را گرفت، قرآن می­فرماید وای به این دل. أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ(سوره مبارکه زمر، آیه 22).

.. وای به آن دلی که سیاه است و فکرهای تخیلی و توهمی مسلّط بر اوست. توجه توجه به اینکه افکارش باید موجب استکمال باشد را فراموش کرده است. کم پیدا می­شود کسی فکر خودش دست خودش باشد. به قول استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبایی که می­فرمود بارها ما به مرحوم آقای قاضی همین را می­گفتیم که این هفوات را چه کنیم و چه کنیم که ما فکرهای بیجا نداشته باشیم و فکرمان دست خودمان باشد و فکرمان باجا باشد و موجب استکمال شود. مرحوم آقای قاضی هم اقرار می­کردند که کار یک کار مشکلی است اما بالاخره نشدنی نیست و باید روی آن کار کرد. سراغ داریم افرادی را که فکرشان دست خودشان است حتی در خواب. و اگر ما بخواهیم استکمال داشته باشیم، باید این افکار تخیلی و افکار توهمی و افکار وسوسه­ای در ما نباشد. از نظر قرآن و از نظر روایات ما شیطان هم بیش از این نمی­تواند روی ما اثر بگذارد. اثر شیطان همین است که ما را دور بزند و دور بگرداند روی وسوسه­ها و تخیلها و توهمها. لذا ما باید به هر اندازه که می­شود، مثلاً اگر در خواب نمی­شود در بیداری و اگر بیداری نمی­شود لاأقل در عباداتمان. اینکه می­بینید که حضور قلب نیست. من خیال نمی­کنم در جلسۀ ما کسی باشد که بتواند بگوید من دو رکعت نماز خواندم با حضور قلب. معمولاً وقتی می­گوید الله اکبر وقت آنست که شیطان با وسوسه­هایش و با افکار بیجا ما را از راه بیرون ببرد و بعد از اینکه گفتیم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ما را رها می­کند. اما ما از اول نماز تا آخر نماز در نماز نبودیم. پس کجا بودیم؟ افکار بیجا و افکاری که هیچ ارزشی ندارد. تخیلها و توهمها و وسوسه­ها ما را از نماز بیرون بردند و یک وقت متوجه می­شویم که نماز تمام شده است. و اگر در جلسۀ ما کسی هست که این حضور قلب را لاأقل در نماز داشته باشد، معلوم است خدا نعمت خیلی بزرگی به او عنایت کرده و کار شیطان فقط و فقط همین است. لذا در روز قیامت، قبل از رفتن به جهنم ، آن کسانی که جهنمی هستند داد و فریاد با شیطان دارند و شیطان آنها را مجاب می­کند. اینها به شیطان می­گویند که تو ما را گمراه کردی و تو ما را جهنّمی کردی. شیطان جواب می­دهد که من فقط وسوسه کردم و تو نباید از وسوسه­های من منحرف شده باشی. من فقط توانستم وسوسه کنم آنهم خنّاسی و غیرمستقیم و تو من را نمی­دیدی، و من وسوسه می­کردم. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر با اوصیاء که چندین میلیون می­شوند به تو گفتند که رو به راه باش و در راه مستقیم باش، تو حرف آنها را نشنیدی درحالی که تو آنها را می­دیدی و با استدلال با تو حرف می­زدند اما نه مرا می­دیدی و نه استدلال در حرفهایم بود فقط وسوسه می­کردم. فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم‏(سوره مبارکه ابراهیم، آیه 22). این قرآن است و این نزاع را نقل می­کند. بعد هم شیطان به آن شیطانی­ها و به آن کسانی که با تخیّل شیطانی جهنمی شدند خطاب می­کند فلاتلومونی؛ مرا ملامت نکنید بلکه خود را ملامت کنید. خوب مجاب می­شوند. از حرفهای ناحسابی شیطان یک حرف حسابی الان قرآن یک قضیه به تکرار نقل می­کند که کار شیطان همین است که انسان را به فکر بیندازد، به فکرهای بیجا. این افکار گاهی فکر شیطانی و فکر گناه و تقلب و حقه بازی و العیاذبالله شهوت جنسی و عشقبازی و امثال اینهاست. اما یک قسمتش هم برای آدمهای خوب، فکری که هیچ نتیجه ندارد. فکرهایی که هرچه فکر کند بالاخره بدون نتیجه تمام می­شود. یعنی نمی­تواند اثر بار بر آن بکند و ما باید افکارمان اثردار باشد. ما باید فکر علمی داشته باشیم. فکر فرهنگی داشته باشیم و به این می­گویند فکر اثردار. انسان یک ساعت مطالعه کند، بعضی اوقات می­رسد به آنجا که آن یک ساعت مطالعه خیلی ارزش پیدا می­کند. چه بسیار افراد منحرف را سراغ داریم که با یک لحظه فکر از اولیاءالله شدند. حرّ بن یزید ریاحی یک لحظه فکر کرد. یک آدم جهنمی آنهم در ته جهنم با آن یک لحظه فکر خودش را رساند به آنجا که جزء شهدای کربلا شد. ما باید افکارمان اینطوری باشد. ما باید افکارمان در شبانه روز هفت هشت مرتبه به یاد مرگ و به یاد قیامت باشد و معمولاً انسانها به یاد مرگ و قیامت نیستند. مرحوم شهید اول در ذکرا می­فرماید که یک آدم حسابی آنست که لاأقل در شبانه روز ده مرتبه ولو ده لحظه مثلاً ده دقیقه به فکر قبر و قیامت و عالم برزخ برد. بهترین فکرها اینکه اگر امشب شب اول قبر من باشد. اگر من امشب بمیرم، آیا رستگارم یا نه؟ آیا می­­توانم مورد شفاعت اهل بیت باشم یا نه؟ آیا به مردم بدهکارم یا نه؟ آیا حق الناس دارم یا نه؟ آیا توانسته­ام ذخیره­ای برای خود داشته باشیم یا نه؟ اینطور فکرها که اینها را می­گوییم فکرهای پایه دار و فکرهای اساسی. انسان گاهی با یک لحظه فکر انصافاً به جاهای بالا بالا می­رسد. یک توجه او را می­رساند به جایی که به غیر از خدا نداند. نقل می­کنند در نجف یک کسی بوده بنام عبد فرّار، اسم او عبد فرّار بوده (معنایش در فارسی یعنی بنده­ای که فرار کرده). همه از این عبد فرّار می­ترسیدند. مرحوم آخوند همدانی از حرم بیرون آمدندو به این برخورد کردند. این سلام نکرد. با یک داش منشی و با یک وضع بدی راه می­رفت و مردم برایش راه پیدا می­کردند و از او می­ترسیدند. مرحوم آخوند به او رسید و گفت مااسمک؟؛ اسم تو چیست؟ گفت نمی­­دانی اسم من چیست. اسم من عبد فرّار است. مرحوم آخوند مثل یک جرقه روی یک انبار بنزین. گفت أفرّرتَ مِن الله أو رسوله؛ گفت از که فرار کردی از خدا یا از پیغمبر؟ این جرقه روی انبار بنزین. این حرف مرحوم آخوند روی دل این و صد در صد عوضش کرد. حالا چه کرده بود در آن روز که به این توفیق رسید را نمی­دانم. معمولاً باید چنین باشد یعنی یک کار خداپسندانه­ای کرده باشد ولو به ناخودآگاه که این مقام را پیدا کند و این صد در صد عوض شد. لفظش هم همان جملۀ مرحوم آخوند بود. أفرّرت مِن الله أو رسوله. آمد خانه و این جمله را مرتب گفت و دق کرد و مرد. فردا مرحوم آخوند آمده بود برای تدریس، به شاگردان گفته بود یکی از اولیای خدا از دنیا رفته بیاید که برویم تشییع جنازه. شاگردان آمدند و دیدند که در خانۀ این لات یعنی عبدفرار است. خیال کردند مرحوم آخوند خانه را اشتباه کرده ولی دیدند که نه. یک لحظه فکر، ناگهان انسان را عوض می­کند و عبد فرّار می­شود از اولیای خدا. و بزرگان به ما مرتب سفارش می­کنند. این قانون مراقبه­ای که اینها دارند، همین است، یعنی فکرش را بکن. اول روز و آخر که می­خواهی بخوابی. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) می­فرمایند: از ما نیست آن کسی که هر روز حساب خودش را نکند. لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَا يُحَاسِبُ نَفْسَهُ كُلَّ يَوْم‏.

مخصوصاً انسان وقتی که می­خواهد بخوابد، فکری بکند که روز گذشته چه شد و چه بود و یک حسابی دقیقی از خودش بگیرد. مواظب باشد توصیفگر نباشد و مواظب باشد همینجا شیطان وسوسه­ها و توهمها و تخیلها نداشته باشد. دیگر اینگونه انسان خیلی بالا می­رود. دیگر ببینید به راستی انسان دوام توجه که نمی­شود لاأقل کثیرالتوجه باشد یا نه قلیل التوجه باشد. به قول مرحوم شهید اقلاً هفت هشت مرتبه توجه. این توجه که استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبائی دم مرگ یک پیام برای همۀ ما دادند و مردند همین بود، توجه توجه توجه. یعنی مواظب باش یک دفعه فکرهای بی اساس تو را نبرد که گفتم صد نود و نه مردم فکر دارند و نمی­شود که انسان بی فکر باشد چه در خواب و چه در بیداری، اما گاهی فکرهای در بیداری همه تخیل و توهم است. نقل می­کنند یک قصه­ای که نمی­دانم واقعیت دارد یا نه اما وقتی برویم در خودمان می­بینیم که به راستی واقعیت دارد. همۀ فکرهای ما تخیلی و توهمی است. می­گویند کسی یک ظرف روغن داشت و در بالای سرش بود و رفت در فکر که این ظرف روغن را می­فروشم و از پول آن یک گوسفند می­خرم و آن گوسفند کم کم گله می­شود و از گلۀ او کم کم خانه درست می­کنم و زن می­­گیرم و کلفت می­­آورم و اگر این کلفت ادب را مراعات نکرد با این چوب در سرش می­زنم، وقتی عصایش را بلند کرد که یعنی در سر کلفت بزند. به ظرف روغن زد و ظرف روغن فوراً شکست و ریخت روی سر خودش. یک موقع انسان یک عمر فکرش اینطوری است، تخیلها و توهمها. این وسوسۀ فکری که بزرگان می­گویند دوا ندارد و علمای علم اخلاق می­گویند دوا دارد. این وسوسه­های عملی که در اثر این اعصاب ضعیف برای همه و همه پیدا شده، این وسوسۀ عملی و وسوسۀ فکری از همان فکرها و تخیلهای بیجاست. و این تخیلها بعضی اوقات جدی کار می­کند. نه اینکه خیال کنید که تخیل نمی­تواند انسان را دیوانه کند بلکه بالاتر از دیوانگی. تخیل اگر مسلط بر سر انسان شود، خیلی کار می­تواند بکند. یک مثال عوامانه بزنم. یک کسی مثلاً ترسوست می­رود روی قبرستان، ناگهان تخیل و توهم او را برمی­دارد یعنی تخیل و توهم مسلط بر سرش می­شود و می­بیند که مرده از قبر بیرون آمد و راستی می­بیند و می­شنود که مرده به او گفت بایست و یک دفعه می­­بیند که مرده جلو می­آید و یک دفعه تخیل می­کند که مرده او را گرفت و غش می­کند. در حالی که نه مرده­ای بیرون آمده و می­تواند بیاید و نه مرده­ای حرف زده و می­تواند بزند و نه تعقیبش کرده و او را گرفته اما تخیّل و توهم حسابی روی این کار می­کنند. این وسوسه­های عملی که بعضی از خانمها و آقایان دارند. به راستی می­بیند که نجس است درحالی که نجس نیست، اما این می­بیند و جداً می­­بیند و امثال اینها. اگر تخیل روی انسان کار کرد، کم کم حال تجسّمی به خود می­گیرد. و از چیزهایی که این تخیّلها و توهمها برای انسان می­­آورد تقویت صفات رذیله است. لذا قرآن به آدم متکبّر، همین را می­فرماید که این مُختال است.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً؛ خدا دوست ندارد کسی را که متکبر است و من من می­کنم و خودش را برتر از دیگران می­بیند و فخرفروشی به دیگران می­کند. مال دارد و این مال برای خودش است و توقّع دارد که دیگران به او احترام کنند برای اینکه این پول دارد. خوب این تخیل است و این دیوانگی است. لذا به جای اینکه بگوید خدا دوست ندارد آدمی که متکبّر باشد، می­فرماید خدا دوست ندارد آدم خیالی را. آن آدمی که تخیّل می­کند برتر از دیگران است. فخرفروشی می­کند برای این تخیّلش. آدمهایی که مثلاً بخل دارند، تخیّل بر اینها حکمفرما می­شود و آن تخیل او را می­رساند به آنجا که عشق به پول و دنیا پیدا می­کند. یا این عشقهای مجازی که تازه پیدا شده، یکی از مصائب بزرگ اجتماع ماست. ما در اثر این فساد اخلاقی یک مفاسدی پیدا کردیم. یکی از این مفاسد همین عشقهای تخیلی و بی فایده. اینها عشق نیست تخیل است و توهم است. دختر به پسر و پسر به دختر و بعضی اوقات رسیده به آنجا که زن شوهردار این حالت را پیدا کرده و یا مرد زن دار عاشق شده. اینها عشق نیست بلکه تخیّل و توهم است و بالاترین مصائب فعلاً در جامعۀ ما همین عشقبازیها و همین دوست یابیهاست. در اثر گناه ما این مصیبت برای ما پیدا شده. اگر هم می­خواهی بگو نه اصلاً مصیبت ما مجسّم از همین گناهانی است که بنام فساد اخلاقی در جامعه پیدا شده. این فساد اخلاقی، مفاسد بزرگ بزرگی دارد و یکی از مصائبش این بلای دوستیابی است که قرآن اسمش را می­گذارد خُدن. قرآن می­فرماید گناهش هم خیلی بزرگ است. می­فرماید زن شایسته زنا نمی­دهد و با نامحرم هم دوست نیست. دوباره می­فرماید مرد شایسته زنا نمی­کند و با زن نامحرم هم دوست نیست. این دوستیها که گناهش هم از نظر قرآن خیلی بزرگ است و نظیر زنا دادن و زنا کردن است اما دنیایش را به طور کلی از بین می­برد. این دختر دیگر نمی­تواند یک مادر باشد. این پسر یا این مرد دیگر نمی­تواند یک آدم فعال مفید برای جامعه باشد و این درد به نام عشق و به نام دوستیابی همین تخیّلها و همین توهمها و وسوسه­های شیطانی، لذا خیال هم نکنید که چیز ساده­ای است نه بلکه اول دل را سیاه می­کند و وقتی دل سیاه شد دیگر حال عبادت کردن ندارد. و دیگر به قول قرآن نماز برای او سنگین است. اما مصیبت بالاتر از اینها این است که این قساوت قلب به جاهای بدی می­رسد یعنی خودخواهی ها و خودمحوری­ها و اینکه همیشه به فکر خودش است و نه دیگران از همینجا سرچشمه می­گیرد. این فکرهای بیجا و تخیلهای بیجا و وسوسه­های بیجا گناهش هم مثل زنادادن و زنا کردن است یعنی قرآن این خُدن را پهلوی زنادادن و زنا کردن گذاشته است. الصالحات غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ و الصالحینَ‏ غَیرَْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ. زن شایسته چه کسی است؟ مرد شایسته چه کسی است؟ آنکه زنا نمی­کند و زنا نمی­دهد و دوست نامحرم هم ندارد. گناه خیلی بزرگ است اما یک زندگی جهنمی برای خودش و برای دیگران درست می­کند. ما وقتی برویم در جامعه می­بینیم که این مفسده و این بلا برای جامعه آمده، از هر بلایی بالاتر است. حتی برای من که وارد این قضایا هستم و از من سؤال می­کنند و جواب می­گیرند، به شما بگویم که از سرطان بدتر همین مرض است. آن مصیبت بزرگ، بزرگترش همین که اکنون جامعۀ ما مبتلاست. حتی رسیده به آنجا که برویم در دبیرستانها می­بینیم چه غوغاییست. در دانشگاهها، جای فرهنگ می­بینیم که مصیبت بزرگی است. بیاییم در اجتماع می­بینیم که به جای مسجدشان و به جای مطالعه علمیشان و به جای پای منبر خوب نشستن­شان، چه اوضاع نکبت باری. به اینها می­گویند تخیل و توهم و به اینها می­گویند وسوسه. وسوسه هم گاهی از شیطان است، نه بلکه خیلی از این وسوسه­ها از خودش است و خودش این حالت را درست کرده است. اگر هم کسی را هم پیدا کند که او وسوسه کند در اینکه این محبتش زیاد شود که اینهم فراوان است، دیگر یک شیطان انسی. شیطان انسی و شیطان جنی و بالاتر خودش. لذا من از همه مخصوصاً جوانها تقاضا دارم که فکرهای بیجا نداشته باشید. تخیلها و توهمها و وسوسه­ها نداشته باشید. گفتم البته نمی­شود و مشکل است، اما به هر اندازه که می­شود. وقتی تخیلی و توهمی و وسوسه­ای بر کسی مسلط شد، بهترین راه دورکعت نماز است، و منصرف می­شود. دو رکعت نماز بخواند، تسلط بر این فکر و بر این وسوسه پیدا می­کند. بهترین راهش انصراف است. انصراف روی فکرهای اساسی. فکر اینکه اگر خدای نکرده که الان جامعۀ ما مبتلاست، این تخیلها و توهمها که اسمش را نمی­خواهم بگویم چون جلسۀ اخلاق است. این عشقبازیها و دوستیابیها، فکرش را بکند که ناگهان می­رسد به آنجا که دو طایفه را بدبخت می­کند و آبروی یک اجتماع را می­برد. دیگر وقتی هم آبرو ریخت مثل آبی است که بریزد و جمع کردن آن آب مشکل است بلکه ممکن نیست. ما باید روی این هفوات کار کنیم. آن کسانی که در سیر و سلوک کار می­کنند. آن کسانی که در اخلاق کار می­کنند، اگر استاد حسابی داشته باشند، آن استاد حسابی تا بتواند این هفوات یعنی این تخیلها و وسوسه­ها و توهمها را از این می­گیرد، ولی معلم نمی­تواند کار کند، خود انسان باید جدی روی بحث امشب من کار کند. باید بداند این توهمها و تخیلها، دنیای انسان را از بین می­برد. باید بداند این تخیلها و وسوسه­ها انسان را جهنمی می­کند. باید بداند یک وقتی بیدار می­شود و دیگر فایده­ای ندارد. قبل از آنکه بمیرد و قبل از آنکه مرگ به سراغش بیاید، باید فکری کند و برای این تخیلها و توهمها که آلت بزرگی برای شیطان انسی و شیطان جنی است کار کند، البته باید بدانیم که مشکل است، اما باید بدانیم که شدنی است. نمی­شود که کسی بگوید نمی­شود، در قاموس انسان نشدنی نیست. نمی­دانم و نمی­توانم و نمی­شود در قاموس انسان نیست. اگر جداً بخواهد، راجع به هرچه، هم می­تواند و هم می­شود و هم می­داند. اما مشکل است، و ما به این دنیا آمده­ایم که مشکلات را پشت پا بزنیم. به قول بزرگان چه خوش می­گویند که در وقت مشکل انسان باید با صبر و حوصله این گره کوریها را باز کند. این بحث امشب من برگشت به این بود که این گره کوریها که همه داریم را چه کنیم. لذا علمای علم اخلاق می­گویند که اول با صبر و با حوصله این گره کوری را باز کن و اگر نشد توقف ممنوع. از کنار این مشکل رد شد و جلو برو، در بحث ما با توجه­ها و با عبادتها جلو برو و با تضرع و زاریها جلو برو و حتی اگر نشد مشکل را دوش بگیر و باز جلو برو و توقف ممنوع. در حالی که مشکل سنگینی می­کند برای تو اما توقف ممنوع. بالاخره روزی جواب داده می­شود و این حرکت روزی جواب داده می­شود. و ما باید در زندگی اصلاً و ابداً توقف نداشته باشیم. من جمله راجع به بحث امشب ما.

 

نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الأعز الاجل الاکرم بحق الحسین و اخیه اباالفضل یا الله

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group