شماره درس: 7
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۲/۱
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه اشرف بریة ابوالقاسم محمّد
صلّی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سِیّما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
شب جمعه متعلق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود یعنی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
بحث این چند هفتۀ ما دربارۀ یک امر مهمی بود که همه مخصوصاً جوانها باید به آن توجه داشته باشند. بحث این بود که چه چیزهایی انسان را به سقوط میکشاند. انسان را آلت دست شیطان و هوا و هوس قرار میدهد و بالاخره انسان را از خیر دنیا و آخرت میاندازد. در این باره چیزهایی گفتم، فی الجمله به طور فشرده صحبت شد.
بحث امشبمان دربارۀ یک امر مهمی است، و آن آمال و آرزوی بیجاست. به اندازهای مهم است که نبوت و ولایت هر دو از آن ترسیدهاند. این روایت هم از پیغمبر اکرم صادر شده است و هم از امیرالمؤمنین (علیهم السلام):
إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فأمّا اتِّبَاعَ الْهَوَى فيَصُدُّ عَنِ الْاخرة وَ أمّا طُولَ الْأَمَلِ فيُنْسِى الْآخِرَة.
آنچه خیلی میترسم برای مردم که موجب شقاوت آنها بشود و موجب بدبدختی آنها بشود دو چیز است. یکی - متابعت از هوی و هوس و متابعت از شیطان درون و شیطان بیرون. اینست که جلوی انسان را میگیرد که حق بین شود. بعضی اوقات دانسته پا روی حق میگذارد. دوم – آمال و آرزو که این آمال و آرزو موجب میشود انسان آخرت را فراموش کند و مثل کرم ابریشم در خود بتند تا بمیرد. به قول قرآن یک وقت بیدار میشود که دیگر َ وَ لاتَ حِينَ مَناص(سوره مبارکه ص، آیه 3). دیگر بیداری فایده ندارد.
لذا بحث این جلسه مورد عنایت هم نبوت و هم ولایت شده است که نظیرش هم در قرآن و در روایات اهل بین زیاد آمده است. آمال و آرزو دو قسم است، یکی بیجا و شیطانی و یکی باجا و رحمانی. آن آمال و آرزویی خوب است که انسان زمینه فراهم کند و تلاش و کوشش خود را بکند، امید به برداشت پیدا کند. این آمال و آرزو خیلی خوب است. یک محصلی تلاش و کوشش میکند و به هر اندازه بتواند در درسهایش کار میکند و امید دارد که قبول شود. این امید عالیست، این امید همان توکل بر خداست و اینکه از خدا میخواهد تلاش و کوشش او به جایی برسد. یک زارعی دانههای گندم را در خاک میریزد تا به امید خدا گندم سالش پیدا شود. اما تلاش و کوشش و زمین آباد کردن و بعد آب دادن به این حاصل و مواظبت از این حاصل و بالاخره مقدمات دیگر تا گندم به دست بیاید، این تلاش و کوشش زمینه است برای اینکه خدا به مال این برکت دهد. این آمال و آرزو باید در زندگی انسان باشد. اصلاً انسان زنده است به این آمال و آرزوها. به این میگویند رجای عاقلانه. تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد حاصل بردارد. تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که قبول شود و سرنوشت خوبی برای او پیدا شود. یک تاجر یا یک کاسب، تلاش و کوشش میکند و آن تلاش و کوشش با امید به خداست. در مغازه را باز میکند، الهی به امید تو. مواظبت کافی از کسبش و از مشتری و جلب مشتری و بالاخره مقدمات را فراهم میکند و امید دارد که نتیجه بخش باشد. میفهمد و میداند که نتیجه مال خداست، لذا با توکل بر خدا کاسبی میکند. این تلاش و کوشش و این امید بسیار عالیست. خرج و مخارج او اداره میشود. این تلاش و کوشش عالیست. به قول سعدی: یک پدری به پسر میگفت به جز از کشته ندروی. دهقان سالخورده به فرزندش میگفت کوشش کن و تلاش کن و به جز از کشته ندروی. به این میگویند آمال و آرزوی اخلاقی و آمال و آرزوی عقلانی و آمال و آرزوی شرعی و باید در زندگی انسان باشد. اگر نباشد له میشود، اگر نباشد یک حال تنبلی و یک حال کسالت و فشالت در زندگی او حکمفرما میشود و باید باشد. اما یک آمال و آرزویی هست که به آن میگویند آمال و آرزوی حمق، احمقانه و آن اینست که نکشته حاصل بخواهد. کار نکرده چیزی بخواهد. در خانه بنشیند و توکل بر خدا، خرج و مخارج بخواهد، معلوم است که خدا نمیدهد. معلوم است که زمینه فراهم نشده و حاصل نیست. معلوم است که تنبلیهای این دانشجو او را بدبخت میکند. و اگر کسی این چنین پیدا شود یعنی بدون مقدمات از خدا چیزی بخواهد، نه دعای مستجاب نیست بلکه مبغوض خدا هم هست. پروردگار عالم قسم خورده است به عزت و جلالم بدون سبب چیزی به کسی نمیدهم. ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها؛ به قول عوام مردم حرف خوبی میزنند که پرودگار عالم با زنبیل از آسمان چیزی به کسی نمیدهد. خود انسان است که باید تلاش داشته باشد و خود انسان است که باید کوشش داشته باشد تا آن تلاش و کوشش زمینه شود تا خدا به این منفعت دهد و آن تلاش و کوششاش نتیجه بخش باشد.آخرت هم همین است. کسی آخرت بخواهد اما بدون تلاش و کوشش، که این در میان مردم زیاد است و یکی از مهارهای بزرگ شیطان است. در جلسۀ قبل میگفتم که شیطان چندین جا بعد از رانده شدن از درگاه خدا، چندین جا به خدا تشر زده و بیحیایی کرده و قرآن این تشرهایش را نقل میکند. از جمله، جسارتها و بی حیاییها و تشرهایش اینست که میگوید فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين(سوره مبارکه اعراف، آیه 16). میگوید خدایا من گمراه شدم برای خاطر این انسانها. من هم انتقامگیری میکنم و از هر راهی که بشود اینها را منحرف میکنم. و بعد به خدا گفته است که از چهار طرف میآیم، هم از طرف چپ و هم از طرف راست و هم از جلو و هم از عقب، سر راهشان مینشینم و با وسوسه اینها را نابود میکنم و دیگر بعد از این اهمیت من در اطراف، قالبشان گمراهند و قالبشان جهنمی هستند. فلاتجدُ أکثرهم شاکرین. آقا امام باقر (سلام الله علیه) میفرمایند که از طرف چپ میآید یعنی از راه گناه. وسوسه در گناه وامیدارد که این گناه کند. از طرف جلو میآید و آخرت را به غفلت میاندازد و نمیگذارد به فکر آخرت باشد. از عقب میآید و دنیا را در چشم اینها جلوه میدهد و هم و غمشان دنیا میشود. و آنچه مراد من است، اینجاست که گفته است خدایا، از طرف راست میآیم. آقا امام باقر(ع) میفرماید معنایش اینست که از راه عبادت میآیم و از راه عبادت، یکی از معنایش اینست که توکل بر خدا و ان شاء الله خدا در روز قیامت ما را میآمرزد. نه نمازی و نه روزهای و نه رابطه با خدا و نه خدمت به خلق خدا و نه متابعت از قرآن و نه متابعت از ولایت، اما یک آمال و آرزو دارد که بعد از مردن در وسط بهشت باشد. به این میگویند رجای حمق، یعنی این آدم احمق است و این آدم گول خوردۀ شیطان است. امام باقر (سلام الله علیه) میفرماید مواظب باشید شیطان از راه عبادت شما را گول نزند. برادر حضرت رضا (سلام الله علیه) آدم بدی بود. رفیق بد او را خراب کرده بود. در یک جلسهای که حضرت رضا هم در آن جلسه بودند، این خیلی من من کرد. من سیّدم و من از نسل پیغمبرم و حضرت زهرا ما را شفاعت میکند و ما امتیاز داریم و بالاخره بهشتی میشویم. حضرت رضا (ع) یک جمله به او گفتند و فرمودند اگر چنین باشد پدرم موسی بن جعفر (ع) خسارت کرده برای اینکه موسی بن جعفر کارش عبادت بود. آنجا که میتوانست رابطه با خدا و آنجا که میتوانست رابطه با مردم و بالاخره عمرش را وقف عبادت کرده بود برای آخرت. در زندان آن همه عبادت، رفتن زندان برای خاطر دین و برای خاطر عبادت. اگر تو و موسی بن جعفر (ع) هردو بهشتی هستید معلوم میشود که موسی بن جعفر، بیجا کرده است. چه جملۀ خوبی. جمله زننده است اما برای اینکه این مرد را بکوبد، جمله یک جملۀ شیرینی است. نمیشود که ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) آن همه عبادت و آن همه خدمت به دین خدا و آن همه خدمت به مردم و بالاخره جان را فدا کردن برای خاطر دین و اما ما هیچ کار نکنیم و امید و رجاء برای شفاعت داشته باشیم. معلوم است که حمق است و درست نیست. ما برای آخرت باید تلاش کنیم و باید کوشش کنیم تا اینکه ارحم الراحمینی خدا برای ما نتیجه داشته باشد. تا اینکه مظهر رحمت خدا، اهل بیت علیهم السلام برای ما نتیجه داشته باشد و شفاعت ما را در روز قیامت بکنند. بدون شفاعت که کسی نمیتواند بهشت رود هرچه باشد یا هرکه باشد، باید مورد شفاعت اهل بیت واقع شود. این شفاعت اهل بیت چه وقت؟ آنوقتی که راهمان، راه اهل بیت (علیهم السلام) باشد. راه نرفته یا راه طی نکرده بگوییم ما هم رسیدیم. کسی میخواهد برود به مشهد و قافله حرکت کرده و این در خانه بخواهد و بگوید ان شاء الله ما هم میرسیم، معلوم است که احمق است و به این میگویند رجاء حمق. آقا اگر میخواهی با قافله به مشهد برسی باید مقدمات فراهم کنی. بدون مقدمات نمیشود. یک روایت شیرینی است که لقمان حکیم نوکر و غلام بوده است و یک اربابی داشته و آنهم موحد بوده است اما ارباب احمق بوده است و رجای بیجا داشته. همان شبهای اول حضرت لقمان رابطه با خدا و سوز و گداز با خدا و میدید این اربابش از اول شب میخوابد تا صبح. یک شبی موقع نماز شب بیدارش کرد و گفت قافلۀ نماز شب خوانها دارند میروند پاشو و با آنها برو. گفت خوابم میآید و خدا ارحم الراحمین است و بالاخره تا صبح داد و فریاد که پاشو نماز و او گفت خدا ارحم الراحمین است و بالاخره تا صبح خوابید. صبح پاشد یک مقدار گندم داد به این آقا گفت برو در فلان صحرا کشت کن و بیا و لقمان برای اینکه این را متنبه کند به جای گندم یک مقدار ارزن و تخم علف برد و در آن صحرا کشت. ده بیست روز از قضیه گذشت و این دو تا در صحرا میگشتند و رسیدند به همان لتّه که گفته بود گندم بکار و دید تخم علف است. گفت مگر گندم را نکاشتی؟ گفت نه، گندم گران بود و من به جای گندم تخم علف کاشتم. ان شاء الله خدا به تو گندم میدهد. عصبانی شد و گفت مگر دیوانه شدی و مگر میشود تخم علف بکاری و گندم برداری. گفت آقا از تو یاد گرفتم. مگر میشود از اول شب تا به صبح بخوابی و بگویی خدا ارحم الراحمین است و با این جملۀ ارحم الراحمینی بخواهی خود را بهشتی کنی. این معلوم است که درست نیست. متأسفانه صد نود مردم اینطوری هستند. به قول عوام یک مثال عوامانه دارند، بعضی زنها به شوهرها میگویند گوشت نیاورده، کوفته میخواهد. این نکشته، بهشت میخواهد. این معلوم است که غلط است و معلوم است که درست نیست و معلوم است که باید کار کنیم. دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر که ای نور چشم من به جز از کشته ندروی. این نماز ما نمازی نیست که ما را بهشتی کند. باید این نماز را به هر اندازه که میشود بخوانیم. نماز مؤدب، رابطه با خدا عالی، نماز شب و انس با قرآن و اجتناب از گناه و بشویم یک آدم متقی. و حالا که آدم متقی شدیم اینجا دیگر رجاء و امید و شفاعت میخواهد. بدون رجا و امید و شفاعت و بدون عفو خدا، ولو صد در صد متّقی باشیم، استحقاق بهشت را نداریم. چه کسی استحقاق بهشت دارد؟ کسی که در این دنیا بکارد و در آخرت ضبط کند. اما این ضبط باید با شفاعت اهل بیت باشد. این ضبطی که میکند و میخواهد بهشت برود باید با عفو خدا باشد و باید این عبادات ناقابل ما و این کارهای ناقص ما مورد قبول خدا بشود. اگر مورد قبول خدا نشود، معلوم است که کارهای ما و عبادت ما اصلاً خیلی اوقات پوچ است و به درد نمیخورد. یک مثال مبتلابه بزنم. در نماز حضور قلب میخواهد و در نماز باید زبان ما بگوید الحمدلله رب العالمین و زبان ما بگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین و دل ما هم بگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین. باید در نماز باشیم و الاّ این نماز ممکن است صحیح باشد اما مقبول نباشد. مقبول نباشد یعنی نتواند ما را بهشتی کند. وقتی در نماز حضور قلب نیست، عبادات ما، ما را بهشتی نمیکند. چه باید کرد؟ باید در نمازهایمان توسل داشته باشیم و باید در زندگیمان توسل داشته باشیم. تا روز قیامت این نماز ناقص ما با شفاعت مورد قبول اهل بیت (علیهم السلام) واقع شود. باید ما رجا داشته باشیم به عفو خدا که این نمازهای ناقص ما و این عبادات پوچ ما مورد قبول خدا و به عبارت دیگر مورد عفو خدا و بهشت برویم. و الاّ این الدنیا مزرعة الآخره. این دنیا کشتکار است. ما نکشتیم و نکاریم و از خدا بخواهیم که نتیجه بخش باشد. همینطور که در دنیا معقول نیست که نتیجه بخش باشد. یک طلبه درس نخواند و بخواهد مجتهد جامع الشرایط باشد. نه، یک عمر باید صد در صد کوشا باشد و شبانه روز تلاش و کوشش، اما آن حال ملکۀ اجتهاد و اینکه عمرش پربرکت باشد را چه کسی باید بدهد؟ خدا. به این میگویند رجای بجا. یک دانشجو چه وقت میتواند خدمتگذار خلق خدا باشد و چه وقت میتواند قبول شود و متخصص شود؟ کار و تلاش و کوشش. آن تلاش و کوشش، نتیجه بخش است و نتیجهاش را خدا باید بدهد. به این میگوییم رجای خوب و رجای عالی. و ما اگر بخواهیم سعادتمند شویم به غیر از این چارهای نیست. همه و همه مواظب باشید مخصوصاً جوانها که بیجا، آمال و آرزو نداشته باشید. آمال و آرزوهای بیجا انسان را به سقوط میکشاند. آمال و آرزوهای بیجا، انسان را پیش عالم ملکوت، به صورت حمق در میآورد. از همین جهت هم وقتی بمیرد و روحش را بخواهند پیش خدا ببرند، در آسمانها به جای اینکه بگویند آقا آمد و عابد آمد و متقی آمد، میگویند احمق آمد. یک کسی هفتاد سال ندرویده و میخواهد کشت داشته باشد آنهم بهشت.
روایت داریم یک عربی نمازخوان، آمد در مقابل پیغمبر اکرم (ص) که نماز تمام شده بود. سه چهار رکعت نماز مثل نماز ما خواند و بدون تعقیب و بلند شد که برود. اما یک جمله گفت و از خدا خواست و گفت خدایا أدخلنی الجنة و زوجنی من الحور العین. گفت خدایا بهشتم بده و حورالعینم هم بده. پیغمبر اکرم (ص) تبسم کردند و فرمودند چه مهریۀ سبکی، اما چه خواست بالایی. بهشت با این نمازهای اینچنانی، بهشت با این خودگراییها و نه رابطه با خدا دارد و نه رابطه با مردم دارد، اما بهشت میخواهد آنهم خدمت اهل بیت. معلوم است که درست نیست. یک آیهای در سورۀ حدید است و این آیه تکان دهنده است. من از همۀ شما، مخصوصاً جوانها تقاضا داریم که آیه را هم بخوانید و هم تلقین کنید تا آیۀ شریفه موجب تنبّه برای شما باشد. میفرماید: یوم یقول المنافقون والمنافقات، در روزی که منافق و منافق در اینجا یعنی همین بحث ما، یعنی آن کسی که برای بهشت کار نمیکند و بهشت میخواهد و تابع اهل بیت نیست اما از اهل بیت شفاعت میخواهد. يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ، لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم(سوره مبارکه حدید، آیه 13)؛ در روز قیامت اصلاً خورشید نیست و تبدل أرض به أرض دیگر است و آنجا قضیۀ خورشید نیست. اگر کسی نور بخواهد باید از دنیا تهیه کند. این کسانی که نور تهیه نکردهاند، میبینند یک دسته با نورشان میروند به بهشت و اینها در تاریکی هستند. همدیگر را میشناسند و میبینند رفقای همدیگر هستند. آن رفیق میرود با نوری که از دنیا تهیه کرده و این آن نور را تهیه نکرده و در تاریکی مانده است. التماس میکند و میگوید صبر کنید که ما هم به شما برسیم و از نور شما استفاده کنیم. همانها جواب میدهند که نمیشود. ْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا؛ اگر نور برای رفتن به بهشت میخواهید باید برگردید در دنیا و نور تهیه کنید. و دیگر هم نمیشود برگردید. و بعد قرآن میفرماید که ناگهان آنها بهشت و اینها در این تاریکی. اینها سؤال میکنند و میگویند الم نکن معکم. شما شیعه بودید و ما هم شیعه بودیم. چرا شما این مقام و ما این تاریکی و این ذلت و بدبختی؟ آنها جواب میدهند: بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ؛ فرق ما و شما اینست که شما خودتان را گول زدید. همه غرق گناهیم و یک حسین داریم یا خدا ارحم الراحمین است، ان شاء الله کارها درست میشود. و یا با غرور . خودشان را فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ. اینجا مرادم است. تَرَبَّصْتُمْ. یعنی آمال و آرزوی بیجا. امروز و فردا ان شاء الله درست میشود. ان شاء الله بزرگ میشوم توبه میکنم. ان شاء الله میروم مشهد و از امام رضا میخواهم و از این حرفها. وَ ارْتَبْتُمْ؛ راستی عقیده به روز قیامت نداشتید و الاّ اگر به رو قیامت عقیده داشتید نباید به اینجاها میرسیدید. کسی که به قیامت عقیده دارد برای قیامت کار میکند و شما نکردید. وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ؛ دوباره تکرار میشود. وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ؛ هر دو یک معنا دارد. معلوم میشود که این آمال و آرزوی بیجا خیلی خطر دارد. لذا بهشتیها به این جهنّمیها و به این کسانی که در عالم آخرت سرگردانند، میگویید گول زد شما را آمال و آرزوی بیجا. باید نور تهیه کرده باشید و نکردید و حالا که نور میخواهید، نمیشود. لذا همۀ ما باید تلاش و کوشش شبانه روزی، و آنچه از ما میخواهند هشت ساعت عبادت است و هشت ساعت خواب و هشت ساعت هم تلاش و کوشش برای دنیا. و الاّ اینطور نباشد، گرفتاریم. آمال و آرزوی بیجا ما را گرفتار میکند. بعضی اوقات میرسد به اینجا که همینطور که گفتم نبوت و امامت هر دو میفرماید: إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فأمّا اتِّبَاعَ الْهَوَى فيَصُدُّ عَنِ الْاخرة وَ أمّا طُولَ الْأَمَلِ فيُنْسِى الْآخِرَة. پیغمبر(ص) فرموده که خیلی برای امتم میترسم. امیرالمؤمنین (ع) خیلی میترسم برای شیعیانم از دو چیز: یکی هوی و هوس. و هوی و هوس همه چیزش را از بین ببرد. فکرش هوی و هوس و فکرش گناه و فکرش شیطان درون و شیطان برون. اما مهمتر از همین هم طول الامل. طول عمل انسان را به تخیلها، به وسوسهها، به توهمها، یک عمر، ناگهان مرگ میآید. هرچه میگوید خدا خدا، خطاب میشود: کلاّ. خدایا برگردم دیگر آمال و آرزو نه و عمل آری. خطاب میشود: کلاّ. دیگر نمیشود و دیگر عالم برزخ است و بعد هم حساب و کتاب. این همه تنبهها، ما باید بیدار شویم. من خیال میکنم بحث امشب، بحث ارزندهای است. گفتم به اندازهای ارزنده است که نبوت و ولایت روی آن تأکید دارند و ما باید امید داشته باشید بلکه امید بجا و رجا داشته باشیم، رجای بجا. اما امید و رجایی که برایش کاری نکنیم و مقدمات فراهم نکنیم، این امید و رجا خطرناک است.
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الأجل الأکرم بدم المظلوم، بدم المظلوم، بدم المظلوم ، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک.