شماره درس: 12
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۴/۱۶
متن درس:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم أجمعین
شب جمعه متعلق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود یعنی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
بحث ما دربارۀ یک امر مهمی بود. مخصوصاً جوانها باید به این امر مهم اهمیت بدهند. بحث این بود که بعضی چیزها موجب سقوط انسان است. این انسانی که خلق شده برای عروج، خلق شده برای اینکه این بُعد جسمی او براق شود و حرکت کند و برسد به جایی که به جز خدا نداند. خلق شده برای یک حرکت استکمالی و آنهم غیرمتناهی. تا خدا، خدایی میکند این در حرکت استکمالی باشد. رو به قرب خدا باشد. اما گاهی با اختیار خودش، خود را سقوط میدهد. در وقتی که سقوط کرد، اگر برنگردد و اگر توجه به سقوطش نکند، میرسد به آنجا که جای او طبقۀ هفتم جهنم است. إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار(سوره مبارکه نساء، آیه145). باید در راه مستقیم باشد. ذرهای این طرف یا آن طرف، او را به سقوط میکشاند و او را به سقوط میدهد و باید یک دوام توجهی برای او باشد که در این راه مستقیم بماند. این جملۀ اهدنا الصراط المستقیم که دستور داده شده که ما در سورۀ حمد در نماز بخوانیم، معنایش همین است. از خدا میخواهیم تا برجا باشیم و حالت انحراف، چه به چپ و چه به راست برای ما پیدا نشود که اگر ذرهای انحراف باشد، سقوط است و من از همه و مخصوصاً جوانها تقاضا دارم، در وقتی که میگویند اهدنا الصراط المستقیم، توجه به این معنا داشته باشند. خدایا تو باید کمک کنی. خدایا گرچه همت از من، اما توفیق از توست. خدایا این هدایت که هدایت عنائیه است از تو. به من کمک کن در راه مستقیم بمانم. به من کمک کن که انحرافی چه اینطرف و چه آنطرف برای من پیدا نشود. در وقتی که انحراف شد، سقوط است، میخواهد چپ باشد یا راست باشد. میخواهد تند باشد یا کند باشد و توجه به این مطلب هم که در روایات آمده این راه مستقیم که در روز قیامت هم تجسم میشود روی جهنم، از مو باریکتر است. از آتش سوزاندهتر است و از شمشیر برندهتر است. اینها از باب مثال است. یعنی ماندن در راه مستقیم مشکل است. توجه میخواهد صد در صد. توسل میخواهد به اهل بیت (علیهم السلام). جدی از خدا باید بخواهد که سقوط نکند. لذا بحث ما فوق العاده ارزنده است. و ما باید این موجبات سقوط را در نظر داشته باشیم. بحث امشب ما که خیلی مهم است، اینست که یکی از موجبات سقوط، خوردن حرام است. العیاذ بالله مواد مخدر باشد یا اعتیادهای زمان ما باشد یا غذای حرام باشد. گرچه معلوم است که اگر شراب بخورد، غیر از آنست که غذای حرام بخورد، اما در اینکه هر دو انسان را به سقوط میکشاند اشکالی نیست. لذا سفارش روی اینکه مواظب باشید که غذای حرام نخورید. حتی اسلام قبل از انعقاد نطفه، دستور میدهد که اگر غذا حرام شد، این نطفه خطرناک میشود. در میان مردم مشهور است که یک بچهای که خیلی بدی میکند، به او میگویند لقمه حرام. این حرف به جایی است و حرفی است که در روایات ما آمده است. حرفی است که دستور داده شده که مواظب باشید قبل از انعقاد نطفه این نطفه از غذای حلال باشد. مواظب باشید که بچه در شکم مادر حلال بخورد. مواظب باشید که وقتی بچه به دنیا میآید، شیر مادر حلال باشد. مواظب باشید در خانه و در زندگیتان غذای حرام نباشد. برای اینکه غذای حرام روی نطفه تأثیر دارد. در شکم مادر غذای حرام برای بچه تأثیر عجیبی دارد. در وقتی به دنیا میآید اگر شیر از غذای حرام بخورد، این بچه معلوم نیست که عاقبت بخیر بشود. و باید مواظب باشیم که بچهمان در اثر غذای حرام ناباب نشود و به عبارت دیگر به سقوط کشانده نشود. راجع به خود ما هم بسیار سفارش شده است، به اندازهای که در روایات میخوانیم که اگر کسی مواظب باشید که غذای حرام نخورد، ثوابش بالاترین ثوابهاست. حتی در روایات میگوید که اگر انسان از غذای حرام اجتناب کند، تا دویست هزار رکعت نماز بخواند، آن اجتناب از غذای حرام بهتر است. سببش هم اینست که آن غذای حرام انسان را به سقوط میکشاند. اول سقوطش اینست که یک حال غفلتی برای او پیدا میشود. سقوطش این میشود که دیگر حال عبادت ندارد. دیگر از نماز لذت نمیبرد. سقوطش میرسد به آنجا که از گناه لذت میبرد. سقوطش میرسد به آنجا که رابطۀ با خدا برایش مشکل است. دیگر نه موفق به نماز شب نمیشود بلکه موفق به نماز اول وقت هم نمیشود. دیگر میرسد به آنجا که کار زشت برای او کار خوب میشود. به قول قرآن یک جهل مرکبی برای او پیدا میشود. قرآن میفرماید ورشکسته ترین افراد همین است. میفرماید: هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا. الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا(سوره مبارکه اعراف، آیات 103-104) میخواهید یک کسی را نشان دهم که ورشکسته ترین افراد است یعنی سقوط کرده است و حسابی هم سقوط کرده است. میفرماید آن کسی که کار بد میکند و خیال میکند که کار خوبی میکند. این جهل مرکب در اثر خوردن غذای حرام است. یکی از آثاری که غذای حرام دارد، اینکه انسان مبتلا میشود به جهل مرکب. کارهای بد میکند و خیال میکند که این کار خوب است. میرسد به آنجا که فرهنگش خراب است و فرهنگ غربی است اما تخیل میکند که بهترین فرهنگهاست. میرسد به آنجا که فرهنگ اسلام را یک فرهنگ خرافی میداند. چادر نه اینکه برایش ارزش ندارد بلکه یک خرافت است. لباسهای غربی برایش یک امتیاز است. میرسد به آنجا که دین را و مسجد و محراب را مسخره میکند. و نماز را مسخره میکند. مسجد برای او بی ارزش میشود و یا لاأقل بی تفاوت راجع به مسجد و محراب میشود. اما چه چیز برایش ارزش است؟ کارهای زشت و فرهنگی غربی. میرسد به آنجا که کم کم ظلم را یک امتیاز میداند. میرسد به آنجا که رباخوری و ربادادن و رشوه دادن و رشوه خوردن برایش یک امتیاز میشود و برایش یک کار معمولی میشود و بالاخره سقوطش به اینست که رابطۀ با خدایش قطع میشود و رابطۀ با شیطانش وصل میشود و آن به آن رو به سقوط است تا بمیرد. متأسفانه وقتی هم که مُرد سقوطش ادامه دارد. خدا نکند کسی به اینجا برسد که سقوطش ادامه داشته باشد و حتی در جهنم سقوطش ادامه داشته باشد. دیگر در دنیا قابل هدایت نیست. به قول قرآن، کور است و کر است و بی دل است و مثل حیوانها و از حیوانها پست تر است و یک حال غفلتی بر او حکمفرماست. وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ(سوره مبارکه اعراف، آیه 179)
چه چیز انسان را به غفلت میکشاند؟ غذای حرام. به دست آوردن غذای حلال را هم باید بدانیم که مشکل است اما لازم است. یک وقتی برایتان یک روایت میخواندم و روایت عجیب است. یک کسی که از مریدهای خاص امام صادق (سلام الله علیه) است، میگوید امام صادق مرا خواستند و فرمودند من دلم میخواهد برای خرج و مخارجم کاسبی بکنم و خودم که نمیتوانم کاسبی کنم اما یک پولی دارم و دلم میخواهد تو کاسبی کنی به عنوان مضاربه. پول مال من و استفاده برای هر دو. این آقا میگوید خوشحال شدم از اینکه امام من، امام صادق (سلام الله علیه) مرا امین میداند که من برایش کاسبی کنم. میگوید پول امام صادق را گرفتم و پول هزار درهم بود. یک جنسی خریدم و با قافله رفتیم به شام و نرسیده به شام، قافله ای برمیگشت. سراغ گرفتیم که در شام این جنسی که ما داریم چه وضعی دارد. گفتند که کمیاب است و هرطور بخواهید بفروشید، میشود. میگوید با رفقا تصمیم گرفتیم که دوبرابر بفروشیم. یک تومان خریدیم و دو تومان بفروشیم. میگوید این تصمیم را گرفتیم و به شام رفتیم و اتفاقا چنین شد و من جنس را فروختم و هزار درهم شد دو هزار درهم و خیلی خوشحال شدم که توانستم به امام صادق (سلام الله علیه) خدمت بکنم. میگوید آمد و پولها را دو تا کیسه یعنی دو هزار درهم در خدمت امام صادق گذاشتم. امام صادق (ع) فرمودند اینها چیست. قضیه را گفتم و این گرانفروشی را گفتم. آقا خیلی ناراحت شدند و یکی از کیسهها را برداشتند و گفتند این هزار درهم که به تو دادم مال من و مضاربه فسخ است. آن هزار درهم را هم هرکار میخواهی بکن و این پولها به درد من نمیخورد. اینجا مرادم است که امام صادق (ع) یک روایت خواندند و این روایت باید سرمشق زندگی ما باشد. فرمود: مُجالدة السیف اهون من طلب الحلال. انسان در خط مقدم جبهه باشد، آسانتر از اینست که بتواند حلال به دست بیاورد. حلال به دست آوردن مشکل است. اما لازم است. انسان گرسنگی بخورد تا اینکه العیاذبالله حرام بخورد، معلوم است که باید گرسنگی بخورد. حرام خوردن انسان را بیچاره میکند. حرام دادن به بچهها، انسان را و بچهها را بدبخت میکند. شما الان ببینید که وضع فرهنگی ما خیلی بد است. یعنی دخترهای ما و پسرهای ما خیلی وضعشان بد است و ما الان عفت عمومی نداریم. ما الان غیرت عمومی نداریم. ما الان با کمال شهامت یک فساد اخلاقی در جامعۀ ما حکمفرماست. به قول امام صادق (ع)، عفت از زنها رفته و غیرت از مردها رفته است. اصلاً رسیده به آنجا که بیعفتی یک ارزش شده است. بی غیرتی یک ارزش شده است. اینها از کجا پیدا میشود؟. ماها که شیعه هستیم. ماها که به راستی عقیده داریم و عقیدۀ ما خیلی عالی است. ما که اشهد أن علیاً ولی الله، داریم. ما که تا سرحد عشق زهرا را دوست داریم. ما که تا سرحد عشق امیرالمؤمنین دوست داریم. اما چرا چنین شده است؟ به خاطر غذای حرام. در ادارههای ما بیکاری هست و کم کاری هست و رشوه خواری هست. معلوم است کسی که رشوه بخورد و در اداره کم کاری کند و بدکاری کند، این پول حرام است و این شهریه و این حقوق حرام است و وقتی حرام به دختر و پسر میدهد، کارشان به آنجا میرسد که بی عفتی برایشان ارزش میشود. خدا لعنت کند این موبایلها که برایشان یک خانۀ شیطان میشود و دیگر سر و کار با مسجد ندارد و اصلاً آخوند را خرافت میداند. اینها از کجا پیدا میشود؟ از حرام. الان بازار ما، بازار اسلامی نیست. ربا داده میشود و ربا خورده میشود و گرانفروشیها عجیب است و کم فروشیها عجیب است و غش در معامله فراوان است. معلوم است این بازاری دیگر نمیتواند یک دختر و پسر مقدس تحویل جامعه بدهد. لذا خودش مسجدی است اما پسر و دخترش نه اینکه حال مسجد ندارد بلکه پدرش را هم مسخره میکند. وقتی غذا حرام شود، کار به اینجا میرسد. به قول امام صادق(ع) از آنطرف هم مُجالدة السیف اهون من طلب الحلال، تهیه کردن غذای حلال هم مشکل است. این میخواهد هم تجمل گرا باشد و هم دیندار. وقتی خمس در جامعه یک ضدارزش باشد، معلوم است این پولی که در خانه میبرد و این غذایی که به خانه میبرد، حرام است. وقتی این حرام را بچهها بخورند دیگر نه اینکه راجع به دین کسل و غافل میشوند بلکه سقوط است و سقوطش هم به جاهای عجیبی میرسد. جوانها! در زمان متوکل یکی به نام شریک که آدم خیلی مقدسی بوده است. هم مقدس بوده است و هم عالم. علاوه بر این انقلابی هم بوده است. سروکار پیدا کرد با دربار و با متوکل و متوکل از او تقاضا کرد که بیا و قاضی القضات من بشو. او با کمال شهامت گفت نه، دستگاه ظلم است و قرآن میفرماید زیر بار ظلم نرو. گفت پس بیا معلم این بچههای من باش. معلم خانوادگی ما باش. گفت نه، این بچههای تو هم فردا مثل تو هستند و من اعانت به ظلم نخواهم کرد. خیلی با شهامت و آنهم در مقابل متوکلی که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید شرّتر از همۀ بنی عباس این آقا است. به راستی هم آدم شروری بود. موقع شام شد. گفت پس شام پیش ما باش. این آقا برای اینکه فرار کند گفت خوب یک شام پیش این بخوریم. شام را خورد و وقتی شام سلطنتی را خورد به خانه رفت. کم کم این شام گل کرد یعنی حرام گل کرد. وقتی حرام گل کرد، فکر انحرافی است. نمیشود که غذای حرام در شکم باشد و فکرها، فکرهای الهی باشد و دیگر برای نماز شب بلند شود و خدا خدا بکند. دیگر شیطان آلت خوبی برای انحراف در این پیدا کرده است و لذا فکر شیطانی این را گرفته است. گفت ما برای چه قاضی القضاتی را رها کردیم. برای اینکه من بروم قاضی القضات بشوم و بتوانم خدمتی به خلق خدا بکنم. بیخود رها کردم. همانی که با کمال شهامت میگفت من نمیآیم رئیس قوۀ قضائیه برای تو بشوم برای اینکه تو ظالمی، الان توجیه گریش رسید به اینجا که این کار، کار مقدسی است. معلوم است شیطان هم خوب بلد است توجیه کند به عنوان خدمت به خلق خدا. گفت فردا میرویم و قاضی القضاة میشویم. دوباره فکر شیطانی جلو آمد و گفت میروم معلم خانوادگی این بچهها میشود و این بچهها را تربیت میکنم به تربیت اسلامی و اینهم یک کار مقدسی است. فردا صبح با پای نامبارکش آمد و هر دو سمتی که با اصرار متوکل قبول نمیکرد، هر دو را قبول کرد. بنا شد یک حقوق حسابی هم به او بدهند. هم قاضی القضاة متوکل شد و هم معلم خانوادگی دربار شد، اما خود متوجه است. مرادم اینجاست که گاهی هم انسان درحالی که منحرف است اما یک حال توجهی هم برای او پیدا میشود. رفته بود که حقوق بگیرد و حقوقش هم خیلی بالا بود. اما یک درهمی و یک دینار مشکوکی به او داد. این درهم و دینار را انداخت در مقابل رئیس بیت المال و گفت این چیست؟. او گفت این همه پول به تو میدهم و حالا یکی از آنها خراب باشد مگر ارث پدرت را میدهی. گفت نه، دینم را میدهم به خاطر این پولها. میدهد اما در وقتی که غذای حرام شکمش را پر کرده، معلوم است که رستگاری این مشکل است. میرسد به آنجا که یک غذای حرام بیشتر نیست اما همین غذای حرام این را هم قاضی القضاة متوکل میکند و هم معلم درباری و معلم خانوادگی میکند. لذا بزرگان به این قضای حرام فوقالعاده اهمیت میدادند. به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گفتند استاندار تو به جایی رفته است که نباید برود و آنجا یک غذایی در مقابلش گذاشتند و این گوشت بود اما متصل به استخوان و این استخوان را گرفت و گوشت را لیسید. امیرالمؤمنین (ع) خیلی ناراحت شدند و یک نامۀ تندی به این نوشتند و فرمودند که رفتن به این منازل تشریفاتی و خوردن این غذاهای تشریفاتی سزاوار استاندار من نیست. در نهج البلاغه دارد که فرمودند عثمان بن حنیف، من که امام مردم هستم، در روز به دو دانه نان جو، دو تا پیراهن وصلهای و آنهم بشور و بپوش، درحالی که میتوانم بهترین غذاها را بخورم و میتوانم بهترین زندگیها را بکنم، اما هیهات از اینکه من اینطور باشم. مگر میشود من بیت المال مسلمانان را هدر بکنم با اینکه غذای خوب یا اینکه لباس خوب داشته باشم. این امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به همۀ استاندارها و من جمله این آقا یک جمله دارد که میفرماید: أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ- وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ- وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي- وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ- فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار؛ استاندار من در وقتی که نامه به من مینویسی، قلم را ریز کن و درشت نباشد و سطرها را جدا نه و فاصله بین سطرها نینداز و قلم فرسائی نکن و جان کلام را بنویس. برای اینکه اگر قلمت درشت باشد و اگر جان کلام را ننویسی و اگر بین سطرها فاصله باشد، کاغذ زیاد مصرف میشود و اموال مسلمانها تحمل چنین ضرری را ندارد. این امیرالمؤمنین است راجع به بیت المال. این امیرالمؤمنین است راجع به غذای حرام و غذای حلال. و ما خیلی باید مواظب باشیم. ادارهایها بیشتر از بازاریها و بازاریها بیشتر از ادارهایها و اهل علم بیشتر از همه و بالاخره همه و همه باید بدانیم که غذای حرام انسان را به سقوط میکشاند. بعضی اوقات سقوطی که برگشت هم ندارد. یعنی انسان یک وقت میرسد به آنجا که دیگر نمیتواند برگردد و میخواهد که برگردد اما دیگر نمیشود. برای اینکه انّ المنافقین فی الدرک أسفل من النار. یکی از علمای بزرگ برای من تعریف میکرد از یکی از علمای بزرگ و میگفت با این مسافرت بودیم. در وسط راه ماشین توقف کرد و یک چند دقیقهای ماشین بود و بعد سوار شدیم. بچۀ این آقا از مادرش آب خواست. به او آب داد. آن آقا پرسید این آب را از کجا آوردی؟ گفت وسط راه آفتابه را آب کردم. آن آقا به من میگفت یک حالت عجیبی برای این پیدا شد. به من چه کنم. این آفتابه وقتی وزنش کردیم بی آب بود و در وسط راه با آب شد و ماشین تحمل این مقدار آب را کرده. حال من چه کنم و از چه کسی حلالیت بطلبم. هرچه آن آقا به من میگفت. آقا جون اینها چیست؟ معلوم است که طوری نیست و معلوم است که حلال است. برای من روایت میخواند و میگفت مگر نمیبینی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میگوید: اللهم انّی أعوذ بک من نقاش الحساب. یعنی خدایا پناه میبرم به تو که راجع به حق الناس در روز قیامت منقاش بازی است. یعنی گاهی تیغ در دست انسان میرود و میتواند این تیغ را از دست بیرون بیاورد و گاهی تیغ فرو میرود و پیدا نیست و باید با منقاش پیدا شود. امیرالمؤمنین (ع) میگوید: حق الناس در روز قیامت منقاش بازی است. انّ ربک لبالمرصاد. خدا در کمینگاه است. در کمینگاه چه کسی؟ خودش قسم خورده و فرموده به عزت و جلالم ممکن است از حق الله بگذرم اما از حق الناس نخواهم گذشت. عباداتش را میدهند به کسی که بستکار است و به کسی که مال او را خورده و از او رشوه خواری کرده و رباخواری کرده است. اعمال خوبش را به او میدهند و سر خودش بی کلاه میماند. و بالاخره بدانید که حق الناس مشکل است. غذای حرام تأثیر عجیبی روی بچهها دارد. یکی از علمای بزرگ در همین اصفهان، یک تاجری برای شام وعدۀ او را گرفته بود. رفت شام و وقتی شام را خورد بعد از شام این تاجر یک قباله آورد تا این آقا امضاء بکند. این آقا متوجه شد که این شامی که خورده، شبهۀ رشوه دارد. آن کسانی که اطراف آن آقا بودند نقل میکنند که رنگ این آقا تغییر کرد و بنا کرد مثل بید بلرزد. رو کرد به تاجر و گفت من چه کردم که این زهرمار را به خورد من دادی و بعد هم رفت لب باغچه و آن غذا و آن زهرمار را قی کرد. اینها یعنی چه؟ آیا آنها دیوانه هستند یا ما؟.
سلمان فارسی میگوید در دورۀ آخر زمان اینطور است که افراد خوب نمیتوانند زندگی کنند. مردم میگویند اینها دیوانه هستند. اما آنها هم میگویند اینها که آدم نیستند و اینها شیطان هستند. به راستی هم یک مشت شیطان جمع شدیم و راجع به غذای حرام اصلاً و ابداً اهمیت نمیدهیم و خودمان را آدمهای حسابی میدانیم و رشوه سرتاپایش را گرفته و رباخوری و ربادادن سرتا پایش را گرفته و بالاخره غذای حرام هم شکم خودش و هم شکم زن و بچهاش را پر کرده و میتوانم بگویم در روز قیامت این بچهها شکایت میکنند که خدایا ما منحرف شدیم و شکایت این پدر را به تو میکنیم، برای اینکه این غذای حرام در خانه آورد و ما خوردی و منحرف شدیم.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الاعز الاجل الاکرم بحق الحسین و اخته زینب یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک