جلسه سوم فاطمیه حرم رضوی / امتحان ولایت در همه عوالم و توضیح آن در سلوک ما و آثار آن در اجتماع
خطبه قاصعه و امتحان ولایت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اتفاقی که بعد رسول الله(ص) افتاد عجیب بود که چطور مسلمانان در رکاب رسول(ص) کشته شده بودند و اینگونه جانبازی کرده بودند و سختی های فراوان تحمل کرده بودند؛ مهاجرین و انصاری که در سختی های فروان همراه شدند، چطور 180 درجه برگشتند که فرمودند: «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَر»(1) این چه امتحان دشوار و پیچیده بوده است؟
ما به توحید و بندگی امتحان می شویم. لکن این طرقی دارد که کبر و خیلاء از دل ما بیرون برود. حضرت امیر(ع) در خطبه قاصعه این مسئله را توضیح می دهند. (این خطبه بسیار مهم است و ما باید با احادیث انس بگیریم که قدر و جایگاه ما به اندازه همین انس با معارف است. در روایت می فرماید با درایت و فهم روایت و معارف است که در درجات ایمان بالا می رویم)
در خطبه حضرت دارند که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ»(2) هیچ موجودی کبریاء و عزتی ندارد و فقط برای او است و البته این اوصاف او قابل توصیف هم نیست که در روایت فرمود: «اکبر من ان یوصف». و بنظر هم می رسد که ابتدای زیارت جامعه کبیره صد تکبیر باید گفته شود تا نوری از توحید در انسان تجلی کند که آنگاه بتوان امام را قدری درک کنیم و مقامات توحیدی و بندگی آنها قدری بفهمیم. (نه اینکه تکبیر بگوییم تا دچار غلو نشویم زیرا اینها که انتهای مقام ائمه نیست که در آخر زیارت تازه می گویید « مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُم»)
پس خداست که عزیز است و ما فقر محض و تحت فرمان هستیم. این مفاد دعای پرفیض «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ بِعِزَّتِه»(3) است و یکی از معانی صمد و توپر بودن همین است که راه نفوذی در او نیست. و ما خالی هستیم و همه چیز را او به ما می دهد. پس عزت و کبریاء برای اوست. و ایندو قرقگاه خداست و کسی حق ورود به این منطقه را ندارد و در برابر عزت او باید ذلیل باشیم. اینها صفات جلال خداست و اگر کسی مقابل او ایستاد خدا او را لعن و از رحمت دور می کند.
امتحان ولایت و خلقت آدم(ع) در عالم ملائکه و جنیان
بعد حضرت می فرمایند: «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» خداوند ملائک مقربین را به همین کبریاء الهی آزمایش کرد که آیا در مقابل عزت خدا تواضع می کنند یا خیر تا آنها را تمییز بکند و جداسازی انجام شود. اما طریق آزمایش او این بود که «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ»(ص/71) یعنی موجودی از گل خلق کرد و در آن روح خدایی دمیده شد و بعد هم خداوند از همه سجده به این انسان را خواست. (این روح که در انسان دمیده شد از ملائک نیست بلکه بالاتر و مسجود ملائکه است و شعبه از آن را در آدم(ع) دمیدند و اصل آن هم نزد حضرت آدم(ع) نیست) همه سجده کردند جز ابلیس که او موجودی بود که بخاطر عبادت زیاد در رتبه ملائک قرار گرفته بود و بلکه معلم آنها بود. نقل شده است که 6 هزار سال - سالهای دنیاست یا آخرتی - عبادت داشته است.
بعد حضرت دارند که «و أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ» یعنی اگر خداوند انسان را بجای گل از یک نوری خلق می کرد که همه حیران شوند می توانست اینکار را بکند و البته امتحان آسان می شد ولی خداوند می خواست که به آنچه از آنها پوشیده است امتحان کند تا متواضع و مستکبر از هم جدا شوند. در واقع خداوند روح را پنهان و گل را آشکار کرد و به نقل بعض روایات 40 روز هم این گل بی جان پیش روی ملائک افتاده بود. در واقع همه اینها برای این بود که تمییز و اختبار رخ دهد. وگرنه اگر این روح تجلی می کرد، همه سجده می کردند. کما اینکه حضرت در روایتی دارند که وقتی نور ما حول عرش طواف می کرد، ملائکه سجده کردند و نزدیک بود ما را عبادت کنند لذا ما تسبیح کردیم و آنها عبادت را از ما فرا گرفتند. پس اگر خدا جلوه ای مانند روح به این انسان می داد، دیگر امتحانی برپا نمی شد.
و البته قابل ذکر است که همین روح است که مسجود و طریق قرب ملائک است و این سجده هم شرک و بت پرستی نبود بلکه تواضع در مقابل این روح، عبادت خداوند بود. پس برای سجده و قرب ملائکه یک چنین امتحانی را خداوند فراهم کرد و آنها با سجده و خضوع در این امتحان سربلند شدند و لکن ابلیس با 6 هزار سال عبادت رفوزه شد. و اعتراض کرد که من از او برترم «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين»(اعراف/12)
امتحان الهی در وادی ولایت و خلیفة الله، طریق قرب انسان
امتحان ما به همین تواضع در مقابل خدا و خضوع و بندگی است. نباید انسان عزتی در مقابل خداوند برای خودش قائل باشد. حتی انجام یک مکروه مقابل عزت او ایستادن و چیزی برای خود قائل بودن است. اما اگر عبد و مطیع شد انوار توحید در قلب او ظاهر می شود.
لکن طریق این امتحان چیست؟ خلیفة الله. باید در مقابل او تواضع داشت و اطاعت کرد. امتحان بندگی ما اطاعت و پیروی از این خلیفه است. ما باید تسلیم محض باشیم. چشم و گوش و قلب و... همه را باید در اختیار رسول خدا(ص) قرار دهیم. در قرآن داریم «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيما»(نساء/65) ای رسول ما کسی به کمال ایمان نمی رسد تا وقتی که تو را در همه نزاع ها حاکم کند و از حکم تو راضی باشد. در شان نزول این آیه هست که کسی با زبیر منازعه داشت که فامیل حضرت بود. حضرت به حق حرف زبیر را قبول کردند. فرد دیگر ناراحت شد و نپذیرفت. خداوند هم می فرماید اینها مومن نیستند تا تسلیم محض تو باشند.
داریم که بانوی مکرمه آمد نزد امام صادق که پزشک شراب تجویز کرده است. چه کنم؟ بعد فرمود آقا اگر شما بگویید نصف این انار حرام است و نصف دیگری حلال من می پذیرم. حضرت فرمودند دینداری را از این چنین کسی یاد بگیرید. امامت چنین جایگاهی است. مقام خلیفه الله است. آیه «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة»(بقره/30) هم همین معنا را بررسی می کند. خلیفه حضرات معصومین هستند نه ما. در روایت داریم «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول»(4) یعنی هرکاری می کنند کار خدایی است. در قرآن در جریان جنگ بدر دارد که «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»(انفال/17) یعنی کار رسول(ص) همان کار خداست. دست او دست خداست. آنها محل مشیت خدا هستند. فرمان آنها فرمان خدا و علم آنها علم الهی است. و خداوند برای امتحان ما در تسلیم بودن نسبت به خودش، خلیفه اش را در قالب بشر می فرستد و می فرماید هرچه او می گوید، گوش دهید. و همین اصل مشکل و مسئله است.
و البته اگر سجده و تواضع در مقابل خدا کردید، خدا باطن آنها را به شما نشان می دهد که بدانید چه می کردید. (ولی قبل امتحان آنها ظاهر بشری دارند) فرق ائمه با بقیه قابل وصف نیست. همین طلحه و زبیر در بصره بر سر نماز جماعتی اختلاف داشتند و حضرت در بصره در مقابل کوه طلا فرمود «یا دنیا غری غیری» یا داریم که حضرت فرمود «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا وَ اسْتُرِقَّ قُطَّانُهَا مُذْعِنَةً بِأَمْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا شَعِيرَةً فَأَلُوكَهَا مَا قَبِلْت»(5) یعنی اگر هفت اقلیم بدست من داده شود تا دانه ای را به ظلم از دهان مورچه ای بگیرم، من انجام نمی دهم. و تازه اینها مقام ایشان نیست. حضرت می فرمایند کل دنیای شما در مقابل علی از آب بینی بز خوارتر است. شاید سلمان پیدا شود و حضرت را بشناسد. بله این امیرالمومنین(ع) لباس بشر پوشیده و آمده است. خدا می خواهد ما را امتحان کند. خلیفه اللهی که قرارداد نیست. خلافت خدا و رسول است. همه دارایی ها و میراث رسول خدا در نزد اوست. هر چه خدا به انبیاء داده است در نزد ایشان است که فرمود: «وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُهُ وَ إِلَى جَدِّكُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِين»(6) پس قرار است که ما تسلیم ایشان باشیم. و این امتحان سنگینی است و ابلیس با آنهمه عبادت هم در همین آزمون زمین خورد. اگر این امتحان را مسلمانان می دادند ابواب ولایت ایشان باز می شد و همه عالم گلستان می شد. اما عده ای مستکبر جلو افتادند و حضرت را کنار زدند.
اشاره تاریخی صدر اسلام در این ماتحان سنگین و حضور صدیقه طاهره(س)
بحث تاریخی این جریان هم مفصل است از قبول نکردن رحلت توسط دومی تا رسیدن اولی و همراه کردن قبیله بنی اسلم برای بیعت گرفتن که با زور کار را تمام کنند. از جمع شدن انصار در سقیفه و استفاده سران که کار را جلو بردند. اینها توضیح مفصلی دارد.
این امتحان بزرگی بود که باید انجام می شد و البته مزد امتحان هم بزرگ بود. اگر این باب باز می شد، در واقع باب نعمت و حکمت و علم و... باز می شد و همه بهره مند می شدند. لکن برای ورود از این باب باید امتحان می دادند. نتیجه این امتحان ورود به محیط توحید بود. اینها غفلت کردند و امتحان الهی و توحید را در قالب امتحان به ولایت را رفوزه شدند. همه جز چند نفری موفق نشدند. حتی داریم سلمان با آنهمه درجات گفته اند در احراق بیت آنقدر کار سخت شد که «وقع فی قلب سلمان شیئ» حضرت به او رسیدند و فرمودند که بیعت با من را تجدید کن. در واقع در دل او گذشت که اگر امام همه چیز را دارد پس چه اتفاقی باید بیافتد که او به میدان بیاید. تردید او این بود که فاطمه که عصمت الله است با آن مقامات و جایگاه نزد خدا و رسول ... که حضرت خم می شد و دست فاطمه را می بوسید و... و خشم او خشم خداست و رضای او رضای خداست؛ آنگاه خانه علی و خود حضرت زهرا(س) مورد هجوم قرار بگیرد - خانه ای که رسول خدا اجازه ورود می گرفت و... - و همه چیز به هم بریزد؛ پس حضرت کجا می خواهد به میدان بیاید؟! و حضرت هم او را متوجه این کردند که پشت سر من حرکت کن و الان وقت صبر کردن است.
پس یک چنین امتحانی در کار بود که توحید را در قالب ولایت باید می گذراندند و بسیار هم سخت است که فرمودند: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(7) یعنی امر ولایت را فقط نبی مرسل و ملک مقرب و عبد ممتحن می تواند تحمل کند. آنها تحمل نکردند و کار بدست جریان کفر افتاد و نعمت ولایت از دسترس خارج شد. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(ابراهیم/28) و بعد از این است که تجلی حضرت دیگر تا دوره ظهور بشکل خاص فقط برای مومنین است. این آیه غیبی که باید ظاهر می شد در حجاب رفت و شب تاریک بر این سایه انداخت.
اما آن کسی که مامور بود در این میدان به صحنه بیاید وجود مقدس صدیقه طاهره بود. هرکس در صحنه می آمد به او برچسب های مختلف می خورد که مرتد شده یا ... ولی جایگاه صدیقه طاهره به نحوی بود که کسی این حرف را نمی توانست بزند. ایشان از این جایگاه خود استفاده کردند و به میدان آمدند و ما شیعیان هم دور هم جمع می شویم و دفاع می کنیم از حرکت ایشان و آن را بیان می کنیم و مخفی کاری ها و توجیه مخالفین – در رابطه به شهید نشدن ایشان و مورد ظلم قرار نگرفتن ایشان - را کنار بزنیم و بر مظلومیت ایشان گریه کنیم. و عبادتی به این فضیلت نیست. که فوق هر نماز و روزه و... است. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...
پی نوشت ها:
(1) الإختصاص، النص، ص: 6
(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 285
(3) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 46
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 200
(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 347
(6) من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 615 – زیارت جامعه کبیره
(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 26