تاريخ پخش :: 1358/7/11 انقلاب- عوامل شكست1
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمدلله الرب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیت و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»
بعد از انقلاب اسلامی و تصویب قانون اساسی و در آستانهی حكومت اسلامی و تغییر اساسی در بسیاری از برنامهها، الآن باید یك جوان ایرانی، دختر و پسر قدم به قدم با قرآن كه اولین كتاب ما است، آشنا شویم و بعد از قرآن، نهج البلاغه و روایات است. ما در این برنامهها سعی میكنیم كه همینطور قدم به قدم، گام به گام با متن قرآن آشنا شویم و این آیاتی هم كه در زمان ما و الآن نیاز بیشتری است، آنها انتخاب شده است.
در جلسات قبل بحث ما این بود كه مثلاً معیارهای عزل و نصب در حكومت اسلامی چیست؟ چون هر حكومتی و هر رژیمی یك افرادی را نصب میكند. یك افرادی را عزل میكند. معیار در یك رژیم تقلب و حیله و زور و پارتی و. . . است. در یك رژیم تقوا و ایمان و صلاحیت و لیاقت است. یك بحث ما این بود. در یك برنامه با دوستان صحبت میكردیم كه ضد انقلابیها برای اینكه انقلاب و حركت انقلابی را از بین ببرند، چه میكنند؟ یك عده از مخالفین انبیا وكارهایی كه مخالفین انبیا كردند را آوردم و آیهها را گفتم. در این برنامه میخواهم دربارهی عوامل شكست یك انقلاب بگویم. پس تیتر و بحث ما این میشود. عوامل شكست یك حركت و انقلاب. ولی چون بحث صد در صد قرآنی است، این است كه آیه را مینویسم و ترجمه میكنم. البته باید این را بگوییم كه ما قدمهای اول را برمی داریم. اسم این را آشنایی با قرآن میشود گذاشت. بحثمان این خواهد بود. عوامل شكست، باز من میترسم تیتر عوامل شكست یك خرده بزرگ باشد. مینویسم گوشهای از عوامل شكست!
آیهای كه خیلی تناسب دارد، چون قرآن به هر مناسبتی، تمام حركتها و كارهایی كه ما بكنیم قبلاً هم این كارها در زمانهای انبیاشده است. انقلابی بوده، ضد انقلابی بوده، تاكتیك بوده. خنثی كردن بوده. ترس بوده. توطئه بوده. هر رقم كاری كه حالا هست، نمونهاش انبیا داشتند. بنابراین آنها را وقتی روی صحنه آوردیم، میبینیم با خودمان كاملاً تطبیق میكند. میدانید كه پیغمبر چهل سالگی به پیغمبری رسید و تا سیزده سال مكه بود. در این سیزده سال مسلمانها فقط تحت شلاق و شكنجه و اذیت و آزار بودند. میگویند: اسلام دین زور است، اسلام پانزده سال كتك خورد و هیچ كاری نكرد. یعنی جنگ و برنامهی دفاعی هم نداشت. در سال پانزدهم، یعنی سیزده سالی كه در مكه بود در فشار بود. بعد هم در مدینه آمد و تا حدود دو سال برنامهی جنگی نبود تا آیهی «أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُون»(حج/39) نازل شد. حالا دیگر بعد از پانزده سال، از خودتان دفاع كنید. جنگهایی پیش آمد. یكی از جنگها، جنگ بدر بود كه مسلمانها به حمدالله پیروز شدند. یكی از جنگها، جنگ احد است. در جنگ احد، خاطرات زیادی است. قرآن هم روی جنگ احد تكیه كرده است. البته نه به مناسبت اینكه یك جنگ تاریخی است. به مناسبت اینكه دردهایی در جنگ احد است. یكی از برنامهها این است كه الآن میخواهم بگویم. پیامبر اسلام به مسلمانها گفته بود: همینطور كه سال قبل در جنگ بدر پیروز شدید، امسال هم در جنگ احد پیروز میشوید. ولذا ارتشی تشكیل داد و در احد رفتند. احد تقریباً یك فرسخی مدینه است. یك سلسلهی كوههایی است، یك تك كوه هم اینجا است. پیغمبر میان این دو تا كوه یك چند نفر پاسدار، چند سرباز، گذاشت. فرمود: شما اینجا باشید. ممكن است دشمن از آن عقب به ما حمله كند. شما این منطقه را حفظ كنید. ما میرویم جنگ میكنیم. هر خبر و پیش آمدی هم كه در صحنه شد، شما همدیگر را رها نكنید. این چند نفر اینجا ماندند. پیغمبر اسلام هم با مردم شروع به جنگیدن كرد. در جنگ مسلمانها پیروز شدند. خوشحال شدند. بعد این چند نفر سرباز و پاسدار كه اینجا ایستاده بودند، مثل بعضی از سربازها و پاسدارهای الآن ما با وفا نبودند. اینها سنگر را رها كردند و آمدند تا غنیمت جمع كنند. گفتند: الآن این شمشیر را برمی دارد. این زره را برمی دارد. اسب را برمی دارد. پس ما هم برویم و به یك نان و آبی برسیم. دنبال غنیمت جنگی آمدند. وقتی آمدند دشمن از عقب رفت و همانجا سنگر را خالی دید و حمله كرد و یك شكست مهم به مسلمانها زد. حتی یار با وفای پیغمبر، عموی پیغمبر، حمزه هم در آن جنگ شهید شد. در آن جنگ به دهان پیغمبر سنگ خورد. لب پیغمبر(ص) پاره شد. عدهی زیادی از یاران پیغمبر شهید شدند. مسلمانهای شكست خورده آمدند گفتند: یا رسول الله چه شد؟ تو به ما قول دادی. امسال هم مثل سال قبل، پیروز میشوید. ما سال قبل در بدر پیروز شدیم. امسال در احد شكست خوردیم. آیه نازل شد. با بعضی از كلمات این آیه مانوس هستیم. مثلاً با «صدق» مانوس هستیم. با «وعده» مانوس هستیم. معنی حتی را میدانیم. معنی «تنازع» را میدانیم. معنی «احیا» را میدانیم. در این آیه یك كلماتی وجود دارد. «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَه»(آل عمران/152) خدا وعده داده بود پیروز میشوید، به وعدهاش عمل كرد. همانا خدا وعدهاش را نسبت به شما صادق درآورد. وعدهای كه خدا به شما داده بود، آن وعده را عملی كرد. گفته بود پیروز میشویم، پیروز شدیم. ولذا اول مرتبه هم پیروز شدیم. منتها «حتی اذا» همینطور پیروز شدیم تا اینكه «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ» «فشلتم» یعنی ضعف توأم با ترس. شما ضعیف شدید. ترسیدید. « حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ » 2- «تنازعتم» نزاع كردید. اول كه رهبر گفت: این سنگر را رها نكنید، همه گوش دادید. بعد چهارجا گفتید رها كنیم. چهارجا گفتید: رها نكنیم. در خودتان تنازع شد. «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْر»(آل عمران/152) در كار تنازع كردید. «و عصیتم» چون این كارها را كردید شكست خوردید. پس ببینید در یك آیهی قرآن سه عامل شكست مطرح شده است. ملت مسلمان چه موقع شكست میخورد؟ وقتی كه «فشلتم» گفتیم كه «فشلتم» ضعف و ترس است. هروقت شما ضعف و ترس گرفتید، شكست میخورید. هروقت شما به نزاع و اختلاف بیفتید شكست میخورید و هر وقت از فرمان رهبری معصیت كردید شكست میخورید. سه عامل شكست در یك آیه است. بعد نیست كه یك خرده روی این كلمات صحبت كنم. اما مسئلهی «فشلتم»! عرض میشود كه ما ائمهی خودمان را گاهی كم میشناسیم. مثلاً امام سجاد یكی از ائمهای است كه آشنایی با ایشان كم است. اگر پهلوی بعضی از ما بگویند: امام سجاد، میگوییم: بله یك صحیفهی سجادیه دارد كه كتاب دعا است. من یك سطر از دعای امام را برایتان مطرح میكنم ببینید چقدر حرف دارد. اگر عدهای از افرادی كه نمیدانم چطور نام آنها را بگویم، بگویم: مصلحان اجتماعی، روانشناسان اجتماعی، دانشمندان، متفكران، عدهای را جمع كنیم، بگوییم: برادرها یك بحثی داریم، عوامل بد بختی ملت، روی این كار بكنید. یك ماه هم فرصت بدهیم كه عامل بدبختی ملتها چیست؟ و این چند نفر مدتها كار بكنند. بعد وقتی آمدند، عوامل بدبختی را چند چیز میگویند.
امام سجاد(ع) در یك زمان خیلی خطرناكی بود. در زمان امام سجاد یك خلیفه و شاهی بود. این خلیفه یك روز قرآن را باز كرد. آیه آمد كه ما پدر ظالم را در میآوریم. به قرآن گفت: با من هستی؟ من پدر تو را در میآورم. قرآن را گذاشت و به ارتش گفت: تیرباران كنید. یعنی امام سجاد در یك چنین زمانی زندگی میكرد. نه میتوانست حوزهی علمیه درست كند، نه میتوانست درس بدهد. هیچ كاری نمیتوانست بكند. ولذا امام سجاد از چند تاكتیك و برنامه استفاده میكرد. یكی خریدن بردهها بود. بردهها را میخرید به اسم اینكه هركسی یك برده میخرد. آن وقت در خانه این بردهها را میساخت و بعد سال به سال شب عید فطر همه را آزاد میكرد. نمیتوانست بگوید: مدرسه، حوزهی علمیه، دانشكده، اما به اسم برده میخرید و میساخت و آزاد میكرد. یك كار هم این بود كه تحت عنوان دعا حرفش را میزد. مثلاً میدید مردم همه صف كشیدند و در مقابل یك جنایتكار تواضع میكنند. نمیتوانست بگوید: ای ملت! در مقابل این جنایتكار تواضع نكنید. اگر این را میگفت كه خیلی اوضاع خطرناك بود. خفقان محض بود. چه میگفت؟ میگفت: خدایا پناه میبرم از اینكه به ظالمی سلام كنم. پناه میبرم كه در صورت ظالمی بخندم. پناه میبرم. خدایا پناه میبرم. دائم میگفت: خدایا، خدایا، تمام كاری كه آن افراد متملق میكردند در لا به لای آن «اللهم» «الهی» خدایا پناه میبرم، تمام كار آنها را محكوم میكرد. منتها در كنار الهی، الهی!
امام سجاد میخواهد عوامل بدبختی یك ملت را بگوید. در دعای ابوحمزه كه سحر ماه رمضان میخوانند، یك سطر آن علت تمام بدبختی یك ملت را گفته است. ملت بدبخت چیست؟ ملت ضعیف، عوامل بدبختی ملت ضعف است. گرفتاری و غم، عامل بدبختی است. نشاط ندارد. ترس عامل بدبختی است. بخل عامل بدبختی است. گذشت نكردن. غفلت عامل بدبختی است. قساوت عامل بدبختی است. فقر عامل بدبختی است. عیاشی عامل بدبختی است. امام سجاد(ع) حوزهی علمیه و كلاس و دانشگاه نداشت كه عوامل بدبختی ملتها را تجزیه و تحلیل كند. یك «اللهم انی اعوذ بك» گفته است. خدایا پناه میبرم «اللهم»ای خدا «انی اعوذ بك» به درستی كه من پناه میبرم. «من الكسل» كسالت، «والفشل، والهم، والجبن، والبخل، والغفلة، والقسوة، والفقر، وكل بلیعة والفواحش» امام سجاد عوامل بدبختی را در یك «اللهم» بیان كرده است. میخواهم بگویم: اگر در قرآن میگوید: عوامل شكست ضعف و ترس است، این یك حقیقت است. اینها در مقابل «فشلتم» بود. یك تك جملهای هم در مقابل «تنازع» است. همین برقی كه ما الآن از آن استفاده میكنیم، به خاطر اتحاد است. این قطرات باران روی هم جمع شدند و جوی ایجاد شد. بعد جویها متحد شدند و رودخانه درست شد. بعد رودخانهها متحد شدند تا در پشت سد همهی آبها جمع شد و در اثر آن اتحاد قطرات برق تولید شد. مسئلهی اتحاد مهم است. اینكه نماز جمعه اینقدر مهم است. نماز جماعت اینقدر مهم است. دیدید كه امسال رهبر انقلاب دربارهی حج چه گفت؟ باید در صف آنها شركت كنید. به آنها اقتدا كنید. اگر خواسته باشی جزئی حساب بكنی، نماز آنها بسم الله ندارد. با ما اختلاف فقهی است. وضوی آنها با ما اختلاف دارد. بسیاری از فروع دینشان و در بسیاری از برنامهها اختلاف نظر است. اما مسئلهی اتحاد مهم است. دربارهی تنازع آیهای در قرآن داریم كه میفرماید: «ولا تنازعوا» تنازع نكنید. چرا؟ «فتفشلوا» اگر نزاع كنید ضعیف میشوید. شوكت و عظمت شما كم میشود و «وتذهب ریحكم» آن بادی كه كشتی شما را به منزل میرساند، آن باد میایستد. آن بادی كه به پرچم میخورد، دیگر به پرچم نمیخورد. «لا تنازعوا» البته این را هم باید بگویم. نزاع نكنید به این معنا نیست كه انسان نفهمد. آدم باید بفهمد. منتهی به خاطر مسائل مهمتر نزاع نكنید. «فتفشلوا» اگر نزاع كنید، ضعیف میشوید. ضعیف كه شدید « وَ تَذْهَبَ ریحُكُم»(انفال/46) سابق كشتیها با وزیدن باد حركت میكرد. همین كه باد سمت موافق بود كشتی حركت میكرد. آن بادی كه كشتی شما را حركت میداد میایستد. آن بادی كه به پرچم شما میخورد میایستد. عزت شما از بین میرود.
اما یك جمله هم دربارهی معصیت از فرمان رهبر بگویم. لذا اسلام خیلی سفارش كرده كه اگر دو نفر با هم نزاعی دارند و كسی اینها را سوق بدهد، اصلاح میان دو مسلمان از نماز مستحبی و روزهی مستحبی بهتر است. امام صادق(ع) به یك نفر پول میداد. میگفت: پول نزد تو باشد. اگر دیدی دو نفر مسلمان با هم دعوا كردند، اینها را با پول من صلح بده. هرچیزی كه تفرقه میآورد حرام است. هرچیزی كه محبت میآورد لازم است. دست دادن، سلام كردن، سوغاتی بردن، احوالپرسی، عیادت، هركاری كه محبت را زیاد میكند مستحب است. هركاری كه محبت را كم میكند حرام است. اسلام برای اینكه تنازع و نزاع نباشد خیلی اهمیت قائل است. درباره ی«عصیتم» هم یك كلمه بگویم. معصیت و عصیان از فرمان رهبر. یك حدیثی است كه برای شما میخوانم. الحمدالله شما با بعضی كلمات و حدیث هم آشنا هستید. برادرها ما یك كانالی داریم كه گفتند در این كانال باید راه بروید. منتهی انتخابش عقلی است. ممكن است شما بگویید: من در خداشناسی میخواهم تحقیق كنم. بسم الله! تحقیق كن. اما بعد از آنكه خدا را شناختید، بعد از آنكه پیغمبر را شناختید، بعد از آنكه امام را شناختید، امام هم یك نایبی برای ما تعیین كرده است. آنوقت كانال ما بعد از انتخاب این است. یعنی با عقل خدا را بشناس. اصول دین تقلیدی نیست. یعنی خدا را كه شناختی، وحی و نبوت و معجزه و پیغمبر را كه شناختی، امامت را كه شناختی، آنوقت اگر امام گفت: به چنین نایبی باید گوش بدهی، دیگر شما نمیتوانی بگویی: «وحصیتم» دیگر نافرمانی نباید بكنی. بنابراین در اصل شناخت عقلی است. نگفتند: كور شو. كر شو. تحقیق كن، خدا را بشناس. تحقیق كن، پیامبر را بشناس. دقت كن، امام را بشناس. بعد از آنكه با این دقت شناختی و لباس را پوشیدی باید تن بدهی. مثل اینكه میگویند: اگر نمیخواهی در ارتش بیایی نیا. اما بعد از آنكه ارتشی شدی و لباس ارتشی پوشیدی، باید به دستور ارتش هم عمل كنی. مگر جبری است؟ « لا إِكْراهَ فِی الدِّین»(بقره/256) یعنی از اول شما حق داشتی مسلمان نشوی. اما بعد از آنكه مسلمان شدی، باید تن بدهی. بعد نیست یك جمله بگویم. بعضیها اشتباه مهمی كه كردند، این است. یك «لا اكراه فی الدین» داریم ولی اشتباه میكنند. مثل اینكه بعضیها به اشتباه دو شاخهی تلفن را به برق میزنند، میسوزد. این خیال میكند چون مثل هم است این دو شاخه را به هر كدام میشود وصل كرد. بعضیها دو شاخهی تلفن را به برق میزنند. یعنی یك « لا إِكْراهَ فِی الدِّین» در قرآن است كه این را همه جا پیاده میكنند. خانم اینطور نباش. آقا اینطور نباش. جوان، دبیر، معلم، مهندس، كارگر، اینطور نباش. آقا مگر آزادی نیست؟ مگر حكومت اسلامی نیست؟ « لا إِكْراهَ فِی الدِّین» این دین را قاطی كرده است. ما یك دین داریم كه عقیده است. بخشی از دین عقیده است. بخشی از دین عمل است. آیه مربوط به عقیده است. « لا إِكْراهَ فِی الدِّین» یعنی ایمان و عقیده اكراهی نیست. شما هر عقیدهای میخواهی داشته باش، برای خودت یك استدلال هم داشته باش. اما عمل اكراه است. در عمل آزادی نیست كه هركسی هركاری میخواهد بكند. حتی اگر مخالف دیگران باشد. شما عقیدهات این است كه سیگار برای سلامتی ات خوب است. فرض كنید یك كسی پیدا شد كج فهمید. معتقد شد كه هر انسانی باید روزی سی تا سیگار بكشد. خیلی خوب! میگوییم: عقیدهی تو اگر مستدل است برای خودت محترم است. اما اگر خواستی سیگار بكشی، باید از من هم اجازه بگیری. چون این هوای سالن 300 متر مكعب است. 100 متر مكعب است. 100 نفر در یك سالن نشستید. هر نفر میخواهند 3 متر مكعب از این هوا استفاده كنند. شما حق ندارید سیگار بكشید. چون فضای دیگران را از بین میبرید. تاكسی سه متر مكعب هوا دارد. سه نفر هم در آن نشستند. این سه متر مكعب برای این سه نفر است. كسی نمیتواند سیگار روشن كند. اگر هم یكی بگوید: خاموش كن. بگوید: « لا إِكْراهَ فِی الدِّین» در عقیده اكراه نیست. اما در عمل، اگر عمل تو مزاحم دیگران است، اكراه هست. بنابراین یك دانشجو، یك پسر، معلم، خانم، نمیتواند در یك اداره، مدرسه، دانشگاه برود و یك حرفی بزند یا شعاری بدهد، لباسی بپوشد، وضعش طوری باشد كه یك خللی در كار یا در افكار آنجا ایجاد شود. بعد هم بگوییم: آقا چرا اینطور هستی؟ دانشجو چرا اینطور هستی؟ خانم، كارگر چرا اینطور هستی؟ میگوید: « لا إِكْراهَ فِی الدِّین» اشتباه شده است. متاسفانه یك كسی در یك جا سخنرانی كرده بود، متاسفانه اینجا اشتباه كرد. اكراهی در دین نیست. معنایش این است كه در عمل آزادی است. معنایش این است كه عقیده آزاد است. اما در عمل بایدعمل ما طوری باشد كه هیچ تنازعی با دیگران به وجود نیاید.
دربارهی عمل قرآن میگوید: كسانی كه با استدلال « وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ» مومن حق ندارد، یعنی كسی كه با استدلال ایمان آورده، «ولا مومنه» و نه خانمی كه ایمان دارد، نه مومن و نه مرد مومن و نه زن مومن، « وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرا»(احزاب/36) یعنی خدا دستوری را فرمان داد. زمانی كه خداوند دستوری داد. مومن، نه مرد مومن و نه زن مومن حق ندارند بگویند: من نمیپسندم. « أَن یَكُونَ لهَُمُ الخِْیرََة»(احزاب/36) یعنی آنجا دیگر اختیار با اینها نیست. بعد از آنكه قرار شد ارتشی شوی و این شغل ارتشی را پذیرفتی و لباس پوشیدی دیگر حق نداری حرفی را گفتند، بگویی: دلم نمیخواهد. اگر دلت نمیخواهد باید از اول نیایی. زندگی همینطور است. شما تا تاكسی میرود كه هیچ، اما اگر صدا زدی و در آن نشستی، آقا بنده الآن «لا إِكْراهَ فِی الدِّین» دلم میخواهد سوار نشوم. بازی در آوردی! برای زن با ایمان و مرد با ایمان وقتی كه خدا دستوری داد اختیار نیست. در آن زمان دیگر اختیار ندارند. پس «لاإِكْراهَ فِی الدِّین» در باره عقیده است، اما دربارهی عمل ما باید تسلیم فرمان خدا باشیم. اگر در اصول عقائد شك داریم استدلال بسیار خوب است. اما بعد از آنكه با عقل فهمیدیم باید به قوانین تن بدهیم. مثل اینكه به پزشك شك داری كه پزشك است، برو تحقیق كن. اما بعد از آنكه فهمیدی پزشك است، دیگر باید مو به مو به نسخهاش عمل كرد. این سه عامل شكست بود. دنباله بحث را انشالله سعی میكنیم در نشست بعد بگوییم.
«والسلام علیكم و الرحمة الله و بركاته»